پرسنل این گونه مراکز شامل مربیان آموزشی و کار درمانی آموزشی و وکادر تخصصی، علاوه بر اینکه موظف اند خانواده ها را در جریان روند کار مرکز قرار دهند، ملزم به ارائه گزارش مبنی بر میزان پیشرفت کودک متاثر از در یافت برنامه های آموزشی وتوانبخشی مرکز به خانواده می باشند.
خدمات بهداشتی :
این خدمات در دو زمینه رعایت بهداشت در کلاس ها و آشپز خانه وسایر قسمت ها و رسیدگی به امور بهداشتی، توانخواهان در مرکز انجام می پذیرد. لازم به ذکر است که گروهی از کودکان کم توان هوشی قادر به حفظ نظافت و پاکیزگی خویشتن در هنگام توالت رفتن، غذا خوردن وسایر موارد نبوده و نیازمند کمک فردی دیگر می باشند .
گفتنی است که ساعات کار این مراکز از ساعت۸ تا ۱۴ صبح می باشد .
۲-۳ خانواده:
تعریف خانواده
خانواده در لغت به معنی خاندان، دودمان و اهل خانه است و طبق تعریف قانون مدنی ایران، خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است و عبارت است از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستی آنها،که باهم زندگی میکنند و تحت ریاست شوهر و پدر هستند (آقابیگلوئی و همکاران،۱۳۸۰). خانواده در مفهوم اختصاصی آن یک گروه اجتماعی است که در آن به روابط جنسی زن و مرد مشروعیت داده میشود، تولید مثل به شیوه مشروع امکان پذیر می گردد. در مقابل جامعه از نظر مراقبت و رشد فرزندان مسئول است.گونه های خاص مستحکمی از احساسات و عواطف ایجاد و تقویت می گردد و بالاخره اینکه یک واحد اقتصادی و حداقل مصرفی است (محسنی،۱۳۷۵).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به طور کلی در فرهنگ های مختلف نظرات درباره اینکه یک خانواده چیست و ساختار آن باید چگونه باشد متفاوت بوده و همواره در تغییر است. ایالات متحده خانواده را به صورت:”گروهی متشکل از دو یا چند نفر که از طریق تولد، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر مرتبط شده و در یک منزل باهم زندگی می کنند” تعریف کرده است.گلدنبرگ[۱۱](۱۹۹۳)، بحث راجع به خانواده ها را فراتر از این دانسته و نوشته است که خانواده ها از حیث سازمانی، سیستم های عاطفی پیچیده ای هستند که سه یا حتی امروزه چهار نسل را در بر می گیرند و وجه ممیزه آن با سایر نظامهای اجتماعی در عاطفه، وفاداری و استمرار عضویت آن است (بهاری، ۱۳۷۹).
سالوادور مینوچین(۱۹۷۴)که پیشگام خانواده درمانی ساختی است خانواده را مکمل جامعه می داند و ابراز می دارد که خانواده سیستمی است که عملکرد آن از طریق الگوهای مراوده ای صورت میگیرد، او عقیده دارد که ارگانیسم خانواده بیش از پویائی های زیستی _ روانی یکایک اعضایش است. در دیدگاه سیستمی، خانواده موجودی است که اعضا و اجزاء آن باهم تغیییر می کنند و به هنگام انحراف، برای حفظ تعادل خود فعال می شوند. طبق این تعریف اولا رفتار اعضا خانواده تابعی از رفتار سایر اعضا خانواده است و در ثانی خانواده هم مانند هر سیستمی متمایل به حفظ تعادل است، در این تعریف بر تعامل متقابل اعضا تاکید شده است (بهاری،۱۳۷۹).
گونه های خانواده
از مدتها قبل جامعه شناسان و طی نیم قرن اخیر روانشناسان به تقسیم بندی و توصیف خانواده ها علاقمند بوده اند. خانواده را می توان از ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار داد. از نظر کاربردى که در دانشهاى مختلف دارد، خانواده را به دو صورت “زیستی” (گروه متشکل از پدر و مادر و فرزندان) و “آماری” (افرادى که با هم در زیر یک سقف زندگى مىکنند و دور یک سفره غذا مىخورند و اقتصاد مشترک دارند) تقسیم مىکنند.
عکس مرتبط با اقتصاد
خانواده از دیدگاه کارکردى که برعهده دارد به دو شکل “جهتیابی” (خانوادهاى که کودک در آن به دنیا مىآید و بزرگ مىشود و گرایشها و سوءگیرىهاى خود را از آن کسب مىکند) و “فرزندزائی” (خانوادهاى که زن و شوهر و فرزندان آنان تشکیل مىشود و کارکرد اصلى آن تولیدمثل است) تقسیم مىگردد. از نظر شیوه معیشت و نحوه زندگی، خانواده به سه شکل شهری، روستائی و عشایری تقسیم مىشود که در عین وجود تشابهات فراوان بین اشکال متفاوت خانواده در این سه قلمرو، از دیدگاههاى مختلف تمایزهائى نیز میان آنها وجود دارد.
از نظر ساخت خانواده و روابط افراد در درون آن، انواع چهارگانه ی زیر قابل تشخیص است:
۱. خانواده هستهاى[۱۲] خانواده هستهای یا خانواده زن و شوهرى، خانوادهاى است مرکب از یک زن و یک مرد با تعدادى فرزندان ازدواج نکرده. در خانواده هستهاى حداکثر دو نسل وجود دارد و از نظر قدرت تصمیمگیرى ممکن است مستقل، نیمه مستقل و وابسته به شبکه خویشاوندى و خانواده گسترده باشد.
۲. خانوادهگسترده[۱۳]: خانواده گسترده یا خانواده توسعه یافته، خانوادهاى است که از یک زن و مرد اصلی، فرزندان ازدواج کرده و نکرده آنان، همسر و کودکان فرزندان ازدواج کرده و خویشاوندان و وابستگان دیگر تشکیل مىشود. خانواده گسترده معمولاً شامل دو یا چند هسته زناشوئى است و در آن بیش از دو نسل زندگى مىکنند. خانواده گسترده انواع زیادى دارد که نمونه رایج آن در ایران “خانواده پدرى توسعه یافته” است.
۳. خانواده با محلقات: گونهاى از خانواده هستهاى است که یک یا چند نفر از خویشاوندان زن یا شوهر با اعضاى آن زندگى مىکنند. از نظر اقتدار داخل خانواده و اداره امور آن، اعضاى خانواده تابع خانواده اصلى (هستهای) و رئیس آن هستند و همین نکته است که تمایز آن را با خانواده گسترده نشان مىدهد.
۴. خانواده ناقص: خانوادهاى است که بنا بهدلایلی، یکى از عناصر اصلى و ارکان خانواده (مرد، زن و کودک) را نداشته باشد. از خانوادههاى ناقص مىتوان به “خانوادهنخستین” (زن و شوهرى جوان نوپیوند و بدون فرزند)، “خانوادهسومین’”(خانواده زن و شوهر سالخورده که فرزند آنها پس از ازدواج خانواده را ترک کردهاند)، “خانواده بىفرزند” (خانوادهاى که بهعلت عقیم بودن مرد و نازائى زن فرزندى ندارد) و “خانواده گسسته” یا از هم گسیخته (خانوادهاى که بهعلت مرگ یکى از زوجین یا طلاق یا ترک و یا طرد خانواده و مهاجرت و غیره، زن یا شوهر را نداشته باشد) اشاره کرد (محسنی،۱۳۷۵).
۴-۲ کارکردهای خانواده
خانواده کارکردهای عمومی در سطح جهانی دارد و بقای خود را از طریق کارکردهای خود حفظ می کند. روابط جنسی، تولید مثل، پرورش فرزند، اجتماعی شدن، تولید، توزیع کالاها و خدمات، تعیین هویت فرد، دوستی، عشق و محبت از عمده ترین کارکردها و نقشهای خانواده است. در هر یک از جوامع، افزون بر قبول کلیت کارکردها به یک یا چند نقش اهمیت بیشتری داده شده است. مثلا در جوامع کشاورزی تولید نسل و مشارکت اقتصادی مورد توجه اساسی بوده است. در حالیکه در جامعه جدید خانواده کمتر نقش های پیشین خود را حفظ نموده است (آزاد ارمکی،۱۳۷۷) .در چند دهه پیش هفت کارکرد برای خانواده در نظر گرفته شده:۱٫تولید کالای اقتصادی و خدماتی ۲٫تعیین پایگاه اجتماعی برای فرزندان ۳٫آموزش فرزندان ۴٫آموزش مذهب به فرزند ۵٫تولید نسل ۶٫حمایت ۷٫عطوفت،محبت و روابط اجتماعی خانواده.
خانوادهای که از عهده وظایفی که دارد به خوبی برمیآید، نتایج مثبت و مؤثری از خود بر جای میگذارد. این نقش خانواده موجب ارتقای سطح افراد و جامعه در زمینههای گوناگونی چون بهداشت، تعلیم و تربیت، اقتصاد، فرهنگ و امثال آن میشود. در کنار وظایف مستمر، وقوع شرایط خاص و گاه بحرانی، برای خانوادهها این امکان را فراهم میکند که با ایفای نقش حساس خود، اعضایش را از آسیب دیدگی بیشتر محافظت کند. این نقش در بهداشت روانی با عنوان پیشگیریهای ثانوی و ثالث نامیده میشود. انجام وظایف مستمر خانوادهها موجب پیشگیری نوع اول میشود؛ یعنی سلامت جسمی، روانی، تربیتی وسایر موارد را تأمین میکند. مهمترین این حیطه های کارکردی عبارتند از:کارکرد زیستی،کارکرد روانی،کارکرد تربیتی،کارکرد فرهنگی،کارکرد اجتماعی و کارکرد اقتصادی.
ارنست برجس مهمترین کارکرد خانواده امروزی را پرورش و حفظ شخصیت اعضای آن می داند. به عقیده او خانواده به منزله یک واحد شخصیتهای متعادل است که مهمترین وظیفه آن تشدید محبت بین زن و شوهر و پرورش شخصیت فرزندان است. در صورت فقدان فرزند، ایجاد محبت بین زن و شوهر و تقویت مبانی آن از مهمترین وظایف است. بنابراین هرگاه محبت بین زن و شوهر رو به ضعف نهاد، انتظارات از نقشهای متقابل از بین می رود و خانواده دیگر دارای نظام نخواهد بود. به اعتقاد گلدنبرگ(۱۹۹۳) برای درک جامع رشد و تکوین خانواده و کارایی فعلی می باید شبکه های خویشاوندی،تجارب روند اجتماعی سازی، سبک ارتباط، الگوهای تعاملی شاخص مردانه- زنانه، نقش خانواده اصلی و آرایشهای رفتاری و نگرشی را به لحاظ تشابه فرهنگی به هم مرتبط اند را در نظر گرفت. در دید سیستمی، ارگانیسم خانواده،کارایی خانوادگی را در درون منظومه خانواده از طریق منظومه های خود تحقق می بخشد. این زیزمنظومه ها که با تشکیل خانواده از طریق ازدواج طی تکامل خانواده شکل می گیرند عبارتند از:۱٫زیر منظومه ی زن و شوهری ۲٫زیرمنظومه والدینی ۳٫زیرمنظومه فرزندان (آقابخشی،۱۳۷۸).
خانواده عملکردی و بدعملکردی:
عملکرد عبارتست از اینکه تا چه اندازه الگوهای خانواده در کسب هدفهای آن موثر و سودمند واقع شدهاند. بدعملکردی به الگوهای خانوادگی غیر سودمند و تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی اشاره دارد. قضاوت در مورد الگوهای کارآمد(یا ناکارآمد)بستگی به درک بهنجاری، سلامت و همینطور ملاحظات اجتماعی-فرهنگی دارد. خانواده به عنوان یک سیستم زنده به مبادله اطلاعات و انرژی با محیط خارج میپردازد. نوسانها، خواه بیرونی یا درونی، طبعا واکنشهایی به دنبال دارند که سیستم را به حالت پایدار قبلی خود باز میگردانند. اما وقتی این نوسانها شدت یابند، ممکن است موجب بروز بحران در خانواده شوند که این تغییر و تحول منجر به پیدایش سطوح متفاوتی از کارکرد میگردد و بدینترتیب امکان مقابله را فراهم میآورد (ازاد ارمکی،۱۳۷۷).
در تعریف عملکرد خانواده، چندین مشکل وجود دارد؛ پیچیدگی ناشی از نحوه تأثیر و تعامل این عوامل درونی و بیرونی در شکلگیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف«عملکرد مناسب» یا «عملکرد نامناسب»را مشکل میسازد. مسئله دیگر تعریف مفاهیم بهنجاری یا نابهنجاری است. همواره در تعریف سلامت یا بهنجاری، این خطر وجود دارد که با انتخاب یک سیستم ارزشی به عنوان معیار سلامت، آن معیار برای جمعیتی با سیستم ارزشی دیگر بکار برده شود و از طرف دیگر آنچه کار را باز هم مشکلتر میسازد. ماهیت چند بعدی بشر است، چرا که انتخاب معیاری که بتواند تمام جوانب روانی یا فیزیکی فرد را دربر بگیرد، بسیار دشوار است و در نهایت وجود الگوهایمختلف نظری که هر یک به ارزیابی کیفیتهای مختلفی از عملکرد خانواده میپردازد، سبب شده که کارآمدی و ناکارآمدی از دیدگاه هر یک مفهوم خاصی داشته باشد. اگرچه نهایتا ممکن است همه آنها به یک نتیجه برسند، اما سازههای متعددی که از دید هر یک مورد توجه قرار گرفته، کار تعریف و ارزیابی کارکرد خانوادهها را دچار پیچیدگی و در عینحال تنوع نموده است. لذا برای درک مفهوم کارکرد خانواده نیاز به ارائه تعاریفی از خانوادههای کارآمد و ناکارآمد میباشد. در الگوی ساختاری ، خانواده دارای کارکرد سالم را اینگونه تعریف کردهاند:« خانوادهای که در آن بین اعضا مکملیت وجود دارد، از ویژگیهای دیگر این خانواده، برونسازی متقابل اعضا با نیازهای یکدیگر، مرزهای روشن و منعطف، قدرت حل تعارض و ایجاد تغییر مناسب با چرخه حیات خانوده است»(ازاد ارمکی،۱۳۷۷).
لذا براساس تعریف مینوچین خانواده ناکارآمد، خانوادهای است که در مواجهه با موقعیتهای استرسزا به جای منعطف ساختن الگوهای انتقالی و کاهش مرزها، انعطاف ناپذیری و مرزها را افزایش میدهد و مانع کشف راهحلهای جدید برای برخورد با شرایط استرسزای جدید میشود و در مقابل، خانواده بهنجار در مقابله با استرسهای گریزناپذیر زندگی، ضمن حفظ انسجام خانواده، قادر است به منظور تجدید ساختار خود، انعطافپذیری لازم را نشان دهد. در تحقیقاتی که مینوچین با خانوادهها انجام داده است، پنج نوع ساختار ناکارآمد تشخیص داده شد:۱٫ خانوادههای درهم تنیده ۲٫ خانوادههای از هم گسیخته ۳ . خانوادههایی با مردان حاشیهای ۴٫ خانوادههایی با والدین غیر درگیر ۵٫ خانوادههایی با والدین کم سن.
در این خانوادهها، ساختار اجتماعی به عنوان یک استرس آشکارساز عمل میکرد و پاسخهای نامناسب به استرس و دیگر اجزای معادله ناکارآمدی، نقش اساسی در بروز بیماریهای روان-تنی داشت. انعطافناپذیری یکی از مشکلات مشترک این خانوادهها بود. در چنین خانوادهای، پاسخ به یک استرس بصورت قالبی و نامناسب صورت میگیرد و خانواده در بهکارگیری الگوهای قبلی برای مواجهه با موفقیتها و شرایط جدید پافشاری میکند. در رویکرد استراتژیک فرض میشود که خانوادههای بهنجار منعطفتر از خانوادههای بالینی هستند، یعنی راهبردهایی که برای حل مسائل درنظر میگیرند، تنوع بیشتری دارد (پیکرستان،۱۳۸۰).
هیلی، خانواده بدعملکردی را چنین توصیف میکند: «خانوادهای که قادر به تأمین نیازهای تکاملی اعضا و مقابله با فشارهایی مثل تغییرات ناشی از مراحل تکاملی خانواده، که مستلزم قبول یا از دست دادن عضو باشد، نیست. مرزهای بین اعضا نامشخص است و لذا حمایت و همکاری رخ نمیدهد. غالبا عامل تعادل خانواده، شخصی است که نشانه مرضی را بروز میدهد. در این الگو خانوادههای کارآمد سلسله مراتب سازمانی صریحتری تحت مسؤولیت والدین دارند (اقابخشی،۱۳۷۸).
عده دیگری از صاحبنظران، اهمیت ویژهای برای مهارتهای حل مسأله و ارتباطی در خانواده، قائل شدهاند. به ویژه زمانی که ارتباطات بین والدین و نوجوانان، تعارضآمیز باشد. الگوی مکمستر از کارکرد خانواده ، یک الگوی سیستمی با جهتگیری بالینی است که خصوصیات ساختاری و سازمانی گروه خانواده و الگوهای تبادلی همه موجود میان اعضای خانواده را معین میکند. بر طبق این الگو شش بعد مهم در کارکرد خانواده وجود دارد که هر بعد بر روی پیوستاری از کارآیی تا ناکارآیی اندازهگیری میشود. هدف درمان در این الگو آن است که خانواده از یک دامنه ناکارا به سوی کارآمدی حرکت نماید. این شش بعد عبارتند از:حل مسأله، ارتباط، نقشها، آمیختگی عاطفی ، پاسخدهی عاطفی(آمیختگی در پاسخدهی)، کنترل رفتار. (اقابخشی،۱۳۷۸).
۲-۵ سازگاری
سازگاری و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون خود، برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموما بر محور همین سازگاری دور میزند. هر انسانی هوشیارانه یا ناهشیارانه می کوشد، نیازهای متنوع، متغیر و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی می کند برآورده سازد(والی پور،۱۳۶۰). مفهوم سازگاری از پیچیدگی ها و مشکلات بسیاری برخوردار است و همانطور که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نطرهای زیادی در این خصوص به چشم می خورد. در سال های اخیر ما شاهد تغییرات گسترده ای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بوده ایم. انسان هر دم با مشکلاتی روبه رو می گردد، و می کوشد بر این موانع و مصائب فائق آید و گونه ای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و سازو کار های موجود جهت حل آن به دست می آید. ناهماهنگی در تعادل سازوکار های مشکل گشایی و یافروگشودن مشکلات در ارتباط با تهدید ها منجر به ایجاد بحران های روانی میگردد. مک گروری هر عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نامیده است ( اسلامی نسب،۱۳۷۳).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه ای مختل شود که حالت ناخوشایندی به وی دست می دهد و برای ایجاد توازن و تعادل نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایت های خارجی باشد و در این اسلوب سازو کارهای جدید موفق شود و مساله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است ( اسلامی نسب،۱۳۷۳).موشازیندر دو نوع شیوه سازگاری را مطرح می کند: ۱) سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژی های تخیلی کردن، فعالیت های هوشیاری که تحت تاثیر قانونمندی خاصی است ۲)سازگاری مساله مدار: شامل استراتژهای حل مساله، عقلانی کردن، کم کردن موقعیت استرس زا( موشازیندر،۱۹۹۶).
تحلیل فرایند سازگاری
جریان سازگاری از مراحل به هم پیوسته گوناگونی تشکیل شده که افراد را در حالات گوناگون در برمی گیرد.آغاز فرایند سازگاری از نیاز یا سائق آغاز شده و با ارضای آن تمام می شود. بنابراین مراحل سازگاری را می توان خروج از حالت تعادل و رسیدن به حالت تعادل جدید دانست. چرخه سازگاری را می توان به صورت زیر مطرح کرد( اسلامی نسب،۱۳۷۳).
احساس آرامش و تعادل در انسان رسیدن به هدف و ارضای نیاز
(عدم تعادل) احساس نیاز یا تهدید کارآمدی یکی از روش ها
انتخاب هدف انتخاب روش های دیگر
حرکت به سوی هدف شکست در روش نخستین
برخورد با مانع یا س
نمودار۱-۲: چرخه سازگاری( اسلامی نسب،۱۳۷۳)
دلایل سازگاری
۱-می خواهیم به آرمان و آرزویمان برسیم.
۲-به خودشناسی و خودسازی اقدام سپس احساس سلامت کنیم.
۳- نیازهای معنوی را پاسخ بگوییم.
۴-رابطه ای با خداوند برقرار کنیم و احساس کنیم خالق از بنده راضی است.
۵-در طریق عقلی و منطقی گام برداشتن است.
۶-برای پیشرفت، تعالی و بهتر شدن است ( اسلامی نسب،۱۳۷۳).
معیار و ملاک سازگاری
ناسازگاری در یک موقعیت گذشته برای سازگاری در موقعیت هایی در آینده لازم و ضروری است. بنابراین بهتر است توانایی فرد را برای سازگاری در نظر گرفت. بر این اساس هر فردی که بتواند با مسائل و مشکلات خود کنار بیاید با خود وبا اطرافیانش سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب پذیر درونی از خود سازگاری نشان دهد، انسان به هنجاری تلقی می شود .چنین فردی واجد توانایی های دفاعی و سازشی است و می تواند بن خود و نیازهای کشاننده خود و واقعیت تعادل برقرار کند (دادستان،۱۳۷۰ به نقل از شادمان، ۱۳۸۰).
ناسازگاری می تواند جزئی یا کلی باشد. ناسازگاری جزئی مربوط به برخی ازجنبه های شخصیت و رفتار است. ولی ناسازگاری کلی مجموعه فرایند های اجتماعی شدن فرد را به مخاطره می اندازد. پس می بایست ناسازگاری به معنای خاص را از ناسازگاری به علت عدم استعداد برای نگهداری یک موقعیت سازش یافته متمایز دانست. در سازگاری با محیط درونی هدف این است که تنش هایی که سلامت و تعادل فرد را مورد تهدید قرار می دهد، کاهش یابد. اما برای کاهش این تنش ها برآوردن توقعات محیطی کافی نیست. ممکن است رفتار یک فرد منحرف با واقعیت درونی خود سازگاری یافته باشد، بدون اینکه با واقعیت اجتماعی سازگار باشد. پس یک تعامل پویایی بین این دو واقعیت وجود دارد، سازگاری بیرونی مستلزم درجه ای از سازش با واقعیت درونی است(شادمان،۱۳۸۰).
معیار های معینی برای ارزیابی کفایت سازگاری یک فرد نسبت به محیط ابداع شده اند. برای مثال، ویژگی زیر برای ارزیابی به عنوان پیشرفت اهمیت زیادی دارند.
آسودگی یا آرامش روانشناختی: یکی از ضروری ترین علایم ناتوانی در سازگاری آن است که احساس گناه یا ترس از بیماری و غیره در فرد شکل می گیرد. تجربه کردن ناراحتی اغلب به معنای بی کفایتی سازگاری روانشناختی است.
سازگاری شغلی: نشانه دیگری که شاخص مشکلات سازگاری است، ناتوانی در استفاده کامل از قابلیت های اجتماعی است.
نشانه های جسمانی: گاهی تنها علامت سازگاری نامناسب به شکل آسیب به بافت های بدن جلوه می کند. یک شخص به هنجار و دارای سازگاری خوب نباید از نشانه های جسمانی رنج ببرد.
پذیرش اجتماعی: برخی از افراد سازگار از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش هستند. یعنی افرادی هستند که دیگران آنها را می پذیرند (شوهان،۱۹۹۳).
برخی از خصوصیات انسان سازگار به شرح زیر است:
-به میزان کافی می تواند فعالیت کند و برای کاری که بر عهده گرفته است شایستگی لازم را دارد و لزومی نمی بیند شغل خود را دائم تغییر دهد.
-از اضطراب و تعارضی که او را از فعالیت سود بخش بازدارد دوری می جوید.
-بتواند با مشکلات مواجه شود و درباره آنها بیندیشد و تصمیم بگیرد و عمل کند.
-بتواند نیازها، افکار و عواطف دیگران را بشناسد و واکنش های مناسب را نشان دهد.
-بیماری های بدنی نتواند شایسگی و فعالیت های وی را کاهش دهد.
-انسان سازگار و سالم مسئولیت همه اعمال، افکار و رفتارهای خود را می پذیرد و عاقلانه به نتایج آن می اندیشد.
-انسان سازگار ، پذیرش و تحمل اضطراب را یاد می گیرد و می داند چرخ زندگی همیشه به دلخواه فرد نمی گردد.
و به هر ناراحتی در زندگی فرد به وجود خواهد آمد و اینها به نوبه خود موجب نگرانی و اضطراب می گردد.
به طور کلی مهارتهای سازگاری عبارتند از:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
توانایی در ارتباط کلامی با دیگران
توانایی در مراقبت از خویشتن
رسیدگی و انجام امور روزانه زندگی
مهارت دربرقرای ارتباط اجتماعی با افراد دیگر
توانایی در پیدایش و تعیین راه و مسیر و ادامه زندگی و اهداف
توجه به بهداشت و سلامت فردی
توانایی یادگیری آموزش و ادامه تحصیل
توانایی استفاده صحیح از ساعات تفریح و آزادی خود
انجام کارها و مسئولیت های کاری
توانایی ایجاد رابطه سالم با اعضای خانواده، همقطاران و افراد مختلف اجتماع(ایرج معانی و همکاران،۱۳۷۹ص۳۳۶).
عوامل موثر در سازگاری
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:51:00 ق.ظ ]