تمرد وطغیان
تکانشگری
مشکل مدیریت زمان
لذت ازکاردر فشار زمانی
عوامل محیطی
نمودار۲-۲٫ مدل استیل از علل اهمال کاری تحصیلی
پیشایندهای اهمال کاری
طبق تحقیقات مختلف عوامل چندی با اهمال کاری در ارتباط هستند. به نظر جانسون و بلوم (۱۹۹۵) دو عامل اصلی مرتبط با اهمال کاری عبارتند از : الف) روان نژندی که همبستگی مثبت معناداری با اهمال کاری دارد ب) وجدانی بودن که همبستگی منفی معنی دار با اهمال کاری دارد. به عقیده بریجز و ریگ[۶۸] (۱۹۹۷) اهمال کاری ، در بردارنده تفکر غیر منطقی است و میزان اهمال کاری خودگزارشی دانش آموزان با میزان تفکر غیر منطقی و خرده مقیاس اجتناب از مسأله رابطه دارد.
در خصوص پیشآیندهای اهمال کاری محققان به عوامل مختلفی اشاره نمودهاند از قبیل اضطراب و وابستگی، ترس از ارزیابی منفی، عزتنفس پایین (فراری، ۱۹۹۲) ترس از شکست (اسکونبرگ،۱۹۹۲)، احساس شرم وگناه(فی و تانگنی، ۲۰۰۰، به نقل از شیرزادی،۱۳۸۹)، تنفر از کار، فقدان انرژی (سولومون و راثبلوم،۱۹۸۴) کمالگرایی(کاگان و همکاران، ۲۰۱۰) درماندگی آموخته شده (مک کین، ۱۹۹۴، به نقل از جوکار،۱۳۸۶) خودکمبینی، پائین بودن سطح تحمل و عصبانیت (الیس و نال، ۱۹۹۷، به نقل از فرجاد،۱۳۸۲).
همچنین خودکارآمدی پائین (کلاسن، کراوچک و رجالی[۶۹] ، ۲۰۰۸)و اضطراب بالا بطور معناداری اهمال کاری در فعالیتهای روزمره و فعالیتهای تحصیلی را پیشبینی میکند . سبکهای اسنادی بیرونی و عقاید غیرمنطقی (بالکیس و دورو، ۲۰۰۷)، عقاید در خصوص زمان در دسترس وکمبود مهارتهای مدیریت زمان(لای و اسکونبرگ،۱۹۹۳) نمرات پایین، عدم خویشتن داری و خودتنظیمی (بالکیس و دورو، ۲۰۰۷) مهارتهای مطالعه بیفایده و نامطلوب (هاول و واتسون، ۲۰۰۷؛ المر، ۲۰۰۰؛ به نقل از حسین و سلطان،۲۰۱۰).
حسین و سلطان(۲۰۱۰) در مطالعهای از دانشجویان اهمالکار دلایل اهمال کاری شان را پرسیدند، از جمله عللی که آنها اظهار کردند موارد زیر میباشد: بیماری (۵۴%)، مشکلات خانوادگی و اجتماعی (۷۵%)، کمبود علاقه و انگیزه (۶۳%)، اطمینان بیش از حد (۷۷%)، تنبلی (۷۸%)، دریافت گرایشات و فید بکهای منفی از معلم (۷۸%). عوامل منفی موجود در وظایف و تکالیفشان (۶۵%)، حجم کار خیلی زیاد و انتظار کامل کردن آن در همان زمان (۸۷%)، عدم کسب مهارتهای لازم جهت رویارویی با این تکالیف (۸۵%)، استرس تحصیلی (۸۷%)، وابستگی (۶۹%)، مشکلات ارتباطی (۸۶%) (سلطان و حسین، ۲۰۱۰). همچنین بین دشواری و علاقهمندی به انجام تکالیف با اهمال کاری ،خوش بینی و بدبینی (استوبر و جرمن[۷۰]، ۲۰۰۱، به نقل از الکساندر و آنوگبازی،۲۰۰۷) شیوههای فرزند پروری ( خواجه وهمکاران، ۱۳۸۷)همبستگی معنادار وجود دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بررسیها نشان دادهاندکه اهمال کاری مزمن با شماری از ویژگیهای شخصیتی (اعتماد به نفس و عزتنفس پائین، سطوح بالای افسردگی، روانرنجوری، کمرویی، اضطراب صفتی ، هراس اجتماعی، فراموش کاری، بینظمی، تمرکز بر خودانگاره ضعیف، نداشتن انرژی، انعطاف ناپذیری رفتاری) در ارتباط است (میلگرام و تنی، ۲۰۰۰؛ ؛ استیل ،۲۰۰۷ ؛ استید[۷۱]،۲۰۱۰ ؛ مورالز و همکاران ، ۲۰۰۸ ).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
ویژگیهای شخصیتی مثل نورتیک بودن و وجدان گرایی پایین در پنج عامل بزرگ شخصیت از متغیرهایی هستند که با اهمال کاری در تحقیقات همبستگی مثبت نشان دادهاند. به عبارت دیگر اهمال کاری با وجدانگرایی همبستگی منفی معنادار و با روانرنجوری همبستگی مثبت بالایی دارد (لی ، ۲۰۰۶؛ بالکیس و دورو، ۲۰۰۷؛ استیل و همکاران، ۲۰۰۱ ؛استیل ۲۰۰۷).
پیامدهای اهمال کاری
حسین و سلطان (۲۰۱۰) بیان میکنند که اهمال کاری علاوه بر عملکرد تحصیلی ضعیف میتواند بر کیفیت زندگی تاثیرگذاشته و موجب افزایش استرس، احساسات منفی، از دست دادن کنترل بر زندگی شخصی و مشکلات جسمی و روحی شود. اهمال کاری با یک سبک زندگی ناسازگارانه همراه است و میتواند اثرات جدی فردی و اجتماعی مانند احساس عدم شایستگی را به همراه داشته باشد قرار گرفتن طولانی مدت در معرض استرس خطر ابتلا به بیماریها را افزایش میدهد. همچنین اهمال کاری تحصیلی میتواند باعث درگیری نوجوانان با والدین شود.
اهمال کاری بر روی عملکرد و خلق[۷۲] اثرات منفی دارد (کرمی، ۱۳۸۸). اگرچه اهمال کاری میتواند به عنوان یک روش مقابلهای در برابر وقایع اضطرابآور تلقی شود که به طور موقت اضطراب را کاهش و خلق را بهبود میبخشد اما در طولانی مدت آن را وخیمتر میکند (سولومون و راثبلوم، ۱۹۸۴).
اهمال کاری در سطوح خفیف با خودکارآمدی و عزت نفس پایین و در سطوح شدیدتر با اضطراب و استرس بالا و بیماریهای جسمی و روانی همراه است (اسکونبرگ وگرونوود ،۲۰۰۱).
عملکرد ضعیف ناشی از اهمال کاری میتواند منجر به کاهش احساس خودکارآمدی و عزتنفس فرد شود و خودکارآمدی نیز بر عملکرد در بازگشت اثرات منفی به جا میگذارد و یک سیکل معیوب را شکل میدهند. همچنین اهمال کاران در مقایسه با تلاشهای انجام گرفته در آخرین دقایق موفقیت کمتر و یادگیری سطحی تری را کسب میکنند (لیندسلی[۷۳]، ۱۹۹۵، به نقل از استیل و همکاران،۲۰۰۱).
از جمله تأثیرات اهمال کاری بر عملکرد همبستگی منفی آن با معدل و نمرات دانشآموزان است. فراری (۲۰۰۸)؛ آنوگبازی(۲۰۰۰)؛ ون ارد(۲۰۰۰) اهمال کاری را با نمرات پائین تر معدل و اکینسولا و تلا و تلا (۲۰۰۷) اهمال کاری تحصیلی را با پیشرفت تحصیلی پائین در ارتباط یافتند. البته این تأثیر بر عملکرد به درجه اهداف و چالش برانگیزی آنها مرتبط است. چنانچه تکالیف به حد کافی چالش برانگیز باشد، قرار دادن فشارهای زمانی توسط ضربالعجلها میتواند با افزایش احساس کفایت فرد بر عملکرد فرد تأثیر مثبت نیز داشته باشد.
پوپولا (۲۰۰۵، به نقل از شیرزادی، ۱۳۸۹) دریافت که دانش آموزانی که نمرات بالاتری در مقیاس اهمال کاری کسب کردهاند از نظر عملکرد تحصیلی پائین تر از دانش آموزانی هستند که نمرات پائین تری در اهمال کاری داشتهاند. بااین وجود شیرزادی (۱۳۸۹) و لای و همکاران (۱۹۸۹)، بیان میکنند که اهمال کاری نمیتواند پیشرفت تحصیلی را پیشبینی کند. شیرزادی (۱۳۸۹) در تفسیر یافتهاش عنوان میکند که اهمال کاران در آخرین زمان های باقیمانده با اضطراب شروع به فعالیت میکنند و از تمام مهارتهای یادگیر ی شان حداکثر استفاده را کرده و بر انجام فعالیت مورد نظرکاملا متمرکز میشوند. درنتیجه هرچند ممکن است از نظر فهم عمیق وکاربردی مطالب در سطح پائین تری باشند ولی میتوانند نمرات در حد متوسط یا کمی پائین تر ولی قابل قبول کسب کنند.
پیامدها و صورتهای مثبت اهمال کاری
همان گونه که قبلا ذکر شد، هرچند اهمال کاری بامضامینی منفی در ذهن همراه است ولی در بعضی شرایط میتواند یک انتخاب مثبت و قابل قبول باشد. مثل زمانیکه احتمال آسیب رسیدن به دیگران در اثر اقدام سریع وجود داشته باشد(لای و سیلورمن،۱۹۹۶). استیل و همکاران (۲۰۰۱) بیان میکند اهمال کاری میتواند به عنوان تمرد و عدم پذیرش در تکالیفی سطحی که به صورت همه جانبه ما را احاطه کرده مطرح شود که فرصت تمرکز بر روی تکالیف مهمتر دیگر را فراهم میکند. در زمینه تحصیلی نیز بعضی دانشجویان ادعا میکنند به تأخیر انداختن تکالیف و مطالعه برای امتحان تا آخرین لحظات و در فشار قرار گرفتن در ضرب العجلها[۷۴] به آنها اخطار میدهد که بایدبه صورت متمرکز و در حد بالایی تلاش کنند (فراری، ۱۹۹۲). درحقیقت یافتههایی که در اینجا ذکر خواهد شد در تناقض با هدف پژوهش حاضر و پژوهشهایی است که اهمال کاری را به علت نقصان در مهارتهای سازگارانه مقابله و کمبود مهارتهای یادگیری میدانند.
هر چند اهمال کاری به طور کلی اثرات منفی بر عملکرد دارد ولی در بعضی شرایط میتواند به عنوان یک استراتژی تسهیلکننده موجب بهبود عملکردشود، چون به فرد امکان این را میدهد که منابع در دسترسش را جهت مقابله با پیشآمدها آماده و ارزیابی کند (ایران نژاد و جیسون ،۱۹۹۲، به نقل از بالکیس و دودرو،۲۰۰۷).
تورنس وسافر[۷۵](۱۹۹۱، استین و سابونتیک[۷۶]، ۱۹۹۵، به نقل از لای، ۱۹۸۷) نشان دادند که اهمال کاری با سبک تفکر خلاقانه در ارتباط است. اهمال کاری میتواند در تکالیف خلاقانه عملکرد را بهبود بخشد یا تکالیفی که نیازمند جستجو جهت کسب اطلاعات بیشتر باشد. در این صورت تأخیر میتواند به خلق ایدههای جدید یا افزایش آنها و تفکر واگرا منجر شود اهمال کاری در آغاز کار و به تاخیر انداختن آن را از ویژگیهای افراد دارای سبک خلاق حل مسأله میداند. (ونگر[۷۷]،۱۹۹۴، به نقل از ون ارد ،۲۰۰۰).
فراری (۱۹۹۱) مشاهده کرد که دانشآموزانی که توانایی بالاتری دارند نسبت به آنهایی که توانایی تحصیلی پایینتری دارند، رفتارهای اهمالکاری بیشتری نشان میدهند و این در شرایطی که نیاز به خودتنظیمی جهت اجرای تکالیف است شدت مییابد.
واچا و مک براید[۷۸] (۱۹۹۳، به نقل از مورالز[۷۹]،۲۰۱۱)در مطالعهای دریافتند که اهمال کاران بیشتر تمایل به استفاده راهبردهای مطالعه برتر و فوق العاده اثربخش دارند تا با شتاب یاد بگیرند و بدین وسیله خود را به سرعت برای امتحان آماده میکنند. تا حداکثر اثربخشی را به دست آورند. دانشآموزانی که توانایی تحصیلی بالایی دارند عادات و ساعات مطالعهشان را با انجام دورههای دقیق و هماهنگ و متناوب از مسامحه و با شتاب و قدرت یادگیری، به حداکثر اثربخشی میرسانند.
مورالز(۲۰۱۱) اظهارکرده است که اهمال کاری ، یادگیری با شتاب و آمادگی برای امتحان و غوطهور شدن در جریان مطالعه[۸۰] و در اوج فرایند مطالعه قرار گرفتن را افزایش میدهد.در اوج جریان مطالعه قرار گرفتن -که به عنوان شمول کلی در یک فعالیت و صرف تمام توجه و منابع فرد بطور کامل روی انجام کار تعریف میشود- از طریق افزایش سطوح چالشانگیزی تکالیف سطوح بالاتری از عملکرد را از فرد درخواست میکند . اهمال کاری از طریق چالش برانگیز کردن و افزایش تجارب در اوج و جریان مطالعه قرار دادن کارآمدی شناختی را بهبود میبخشد و شکلی انطباقی مییابد. همانطور که ذکرشد تأثیر اهمال کاری بر عملکرد به چالشبرانگیزی آنها مرتبط است. اگر تکالیف به حد کافی چالش برانگیز باشد، قر ار دادن فشارهای زمانی توسط ضربالعجلها میتواند با افزایش احساس کفایت فرد بر عملکرد فرد تأثیر مثبت نیز داشته باشد .در حقیقت این حالت در اوج مطالعه قرار داشتن به علت تطبیق یافتن میان سطح چالش برانگیزی و مهارتهای فرد روی میدهد.
بطور مشابه )پری[۸۱] ۲۰۰۸، به نقل از مورالز، ۲۰۱۱) در سودمندیهای اهمال کاری بحث میکند و با ذکر اهمال کاری ساختار یافته آن رایک نوع استراتژی در جهت برنامهریزی برای استفاده کارآمد از زمان و سازمان دهی اهداف میداند. مورالز( ۲۰۱۱) معتقد است اهمال کاری به معنای هیچ کاری انجام دادن نیست بلکه آنها در این فاصله وظایف و تکالیفی که در اولویتهای پایینتری قرار دارند را انجام میدهند. بر این اساس دو نوع اهمال کاری سازگارانه و ناسازگارانه وجود دارد.
تیک و با یومیستر[۸۲] (۱۹۹۷) با مقایسه افراد اهمالکار و غیر اهمالکار برخی از سودمندیهای اهمال کاری را اینگونه بیان کرد: اهمال کاران در کوتاه مدت وضعیت سلامت بهتر و استرس کمتری را نسبت به غیر اهمال کاران گزارش میدهند. در نتیجه اهمال کاری به عنوان یک استراتژی مقابلهای جهت کاهش و تنظیم هیجانات و عواطف منفی در کوتاه مدت عمل میکند تا بدان وسیله فرد احساس بهتری داشته باشد.
بنابراین اهمال کاری لزوما روی تکالیف عملکردی اثر منفی ندارد، به خصوص اگر اهمال کاری به جهت جمع آوری اطلاعات و برنامهریزی باشد (کنوس، ۲۰۰۰، به نقل از استیل،۲۰۰۷). از طرف دیگر بعضی از اهمال کاران ادعا میکنند در آخرین لحظات از زمان تعیین شده میتوانند بصورت مطلوبی وظایف خود را تکمیل کنند و حتی تحت فشار زمانی ایدههای خلاقانه بیشتری بوجود میآورند (مورالز، ۲۰۱۱). در نتیجه میتوان دو نوع اهمالکاری را از یکدیگر متمایز کرد.
در تبیین این یافتهها چو و چوی (۲۰۰۵) بیان کردند که اهمال کاری صورتهای مثبتی نیز دارد. آن ها ۲ نوع متفاوت از اهمال کاران را مشخص کردند ۱ـ منفعل ۲ـ فعال
برحسب عقاید خود کارآمدی، جهتگیری انگیزشی، استراتژیهای مقابلهای و پیامدها میتوان ۲ نوع اهمال کاران فعال و منفعل را تفکیک نمود که این دو گروه از نظر شناختی با یکدیگر تفاوت دارند. اهمال کاران فعال تمایلی به اهمال کاری ندارند ولی منفعلان به عمد اهمال کاری میکنند. هنگام فرا رسیدن لحظات آخر زمان تعیین شده اهمال کاران منفعل به علت احساس خودکارآمدی پایین و عدم اطمینان به خود احساس فشار و نابسندگی میکنند که احتمال اضطراب و افسردگی و در نهایت شکست در انجام تکالیف را افزایش میدهد. ولی اهمال کاران فعال در این لحظات احساس برانگیختگی و چالشانگیزی و خودکارآمدی میکنند (استیل، ۲۰۰۷). در زمینه خودکارآمدی نیز برخلاف منفعلان اهمال کاران فعال مانند غیر اهمال کاران عقاید نیرومندی در حیطه خودکارآمدی دارند و آنان عمداً بعضی تکالیف را به تأخیر میاندازند تا تکالیف ضروریتری را انجام دهند (چو و چوی، ۲۰۰۵).
در نوع منفعلانه فرد انجام تکالیفش را به علت ناتوانی در تصمیمگیری و اجرای آن در زمان مقرر و تعیین شده، به تأخیر میاندازد. برعکس اهمال کاران فعال به این علت از انجام تکالیف طفره میروند چون کار کردن تحت فشار زمانی در آخرین لحظات زمان تعیین شده، برایشان لذتبخش تراست، و نتایج مطلوب تری کسب میکنند (هارینگتون، ۲۰۰۵).این گروه شیوههای مقابله ، عملکرد و استعدادهایی مشابه با افرادی که اهمالکار نیستند نشان میدهند (مورالز، ۲۰۱۱).
در اهمال کاران فعال بر خلاف منفعلان با توجه به سطوح بالای خودکارآمدی ادراک شده و واکنشهای واقعگرایانه آنها در رویارویی با مشکلات و عوامل استرسزا (اینکه میتوانند شرایط را بهبود بخشند) جهتگیری مقابلهای تکلیف (مسأله) مدار است. اهمال کاران منفعل به جای درگیر شدن و رویارویی با مشکلات به رفتارهای اجتنابی و خود ناتوانسازی رو میآورند در نتیجه ممکن است حواسشان را با تکالیف نامربوط و ناچیز پرت کنند، ناله و غرولند و مدام شکایت کنند و یا از تکمیل تکالیف چشمپوشی کنند (فراری و تیک، ۲۰۰۰).
درک و استفاده از زمان: بین اهمال کاران منفعل و فعال در این زمینه نیز تفاوت وجود دارد. اهمال کاران فعال مشابه غیراهمال کاران درک واقع بینانهای از زمان و کنترل بیشتری بر آن دارند ولی منفعلان در تخمین زمان لازم جهت انجام تکالیف شکست میخورند (بلان[۸۳] و پیچل، ۲۰۰۵).
در زمینه انگیزش اهمال کاران منفعل انگیزه درونی و بیرونی کمتری دارند ولی فعالان انگیزه درونی کمتر و انگیزه بیرونی بیشتری دارند چون جهتگیری آنان به سمت دریافت امکانات و حداکثر سودمندی در حداقل زمان ممکن است که این بیشتر با انگیزه بیرونی صدق میکند. در نتیجه اهمال کاری فعال یک پدیده چند بعدی شامل اجزای شناختی (تصمیم به تأخیر انداختن) عاطفی (تمایل به کار تحت فشار) و رفتاری (تکمیل تکالیف با تأخیر) و نتایج متفاوت است.به بیان دیگر بین این دو گروه تفاوتهای بنیادی روانی و پیامدهای متناوبی مورد انتظار است (چو و چوی، ۲۰۰۵). دراین پژوهش اهمال کاری از نوع منفعل مورد هدف است.
سبکهای مقابله ای اهمال کاری
بنا بر رویکردهای شناختی، خودارزشی و نه عدم تحمل شکست علت اصلی اهمال کاری است. برای برخی افراد مسائل مربوط به خود و برای برخی عدم تحمل تکالیف ناراحت کننده اهمیت دارد (فراری،۱۹۹۱). ترس از شکست در حالی که که فرد آنرا به عنوان عدم کفایت خود تصور میکند باور ناکارآمدی هست که میتواند منجر به اضطراب شود و به دنبال آن مشکل عدم تحمل اضطراب بروز میکند. در نتیجه میتوان به این نتیجه رسید که خودارزشی و نه فقط عدم تحمل شکست علت اصلی اهمال کاری است (فراری،۱۹۹۴). عمدهترین تئوری ذکر شده درباره اهمال کاری بیانگر آن است که خود ارزشمندی اهمال کاران تنها با عملکرد فرد در انجام تکالیف تعیین میشود (فراری و همکاران، ۱۹۹۴).
ممکن است تصور شود که اضطراب میتواند به عنوان انگیزه ای جهت کار عمل کند ولی در مورد اهمال کاری اضطراب خود به وجودآورنده مشکل است. (روزنبت و فراست[۸۴]،۱۹۹۰، به نقل از میلگرام و همکاران، ۱۹۹۸). اضطراب منجر به این میشود که وظایفی که نیازمند تلاش بیشتری هستند ملال آور و تهدید آمیزتلقی شوند ( مک کوئن و جانسون، ۱۹۹۹ ؛میلگرام و همکاران، ۱۹۹۸).
این تبیین از اهمال کاری در مدل ارزیابی اجتناب ـ اضطراب[۸۵] اثبات میشود.این مدل بیان میکند که در شرایطی که افراد موقعیت موجودشان را تهدیدآمیز ادراک کنند و منابع موجود برای رویارویی با این تهدید را ناکافی و نامناسب تشخیص دهند، واکنش اضطرابی همراه با استرس به آن نشان میدهند و سعی میکنند از موقعیت بگریزند. در شرایط اهمال کاری این فرار به معنی فروگذاری کارها و انجام تکالیفی است که میتواند اضطراب را فراخواند. این اجتناب موقت اضطراب را کاهش میدهد .درنتیجه این الگوی رفتاری توسط چنین تقویت منفی حفظ و استمرار مییابد (میگرام و همکاران، ۱۹۹۸، به نقل از استیل، ۲۰۰۷). در چنین شرایطی فرد با پرت کردن حواس خود توسط فعالیتهای خوشایند از فشارهای هیجانی میگریزد. این نوع رفتار اگر به صورت پایدار ادامه یابد و به حل مسأله منجر نشود تأسف برای فرد را به همراه دارد چون در اولویتهای فرد جایی نداشته است(سیلور، سابینی[۸۶]،۱۹۸۱،به نقل از ون ارد، ۲۰۰۰).
محققان از این اظهارنظر که اجتناب یک انگیزه اصلی برای اهمال کاری است حمایت میکنند(فراری و پاتل،۲۰۰۴). در نتیجه اهمال کاری را میتوان به عنوان یک مکانیسم مقابله ای ناسازگارانه در نظر گرفت که هدف آن اجتناب از تهدید به صورت موقت برای حفظ بهزیستی فرد در کوتاه مدت است. در این صورت اهمال کاری میتواند یک استراتژی مقابلهای هیجانمدار یا اجتنابی به خصوص در افرادی که به عنوان مشکل گریز شناخته میشوند،تبیین شود که از عزتنفس فرد در رویارویی با تکالیف آزارنده حمایت میکند (فراری و همکاران،۱۹۹۵). چون فرد تصور میکند شکست یا کمبود پیشرفت در یک تکلیف سطوح مهارتهای ضعیف او را منعکس میکند و در نتیجه آن را تهدیدی برای عزت نفس خود درمقابل دیگران میپندارد (دایزمورالز و همکاران، ۲۰۰۸).
تحقیقات نشان میدهد که اهمال کاران بیشتر سبکهای مقابلهای اجتنابی را جهت مقابله با عوامل و شرایط استرسزا بکار میبرند (سایروس و همکاران،۲۰۰۳). پاسخهای مقابله ای افکار، احساسات و اعمالی را تشکیل میدهد که فرد برای رویارویی با موقعیتهای مسألهزا که در زندگی روزمره و در شرایط ویژه با آن مواجه میشود به کار میبندد(فراید نبرگ[۸۷]،۱۹۹۶، به نقل ازخالیچی، ۱۳۸۴).
هنگامیکه افراد با شرایط تهدیدآمیز روبهرو میشوند به هر طریق سعی در دور شدن از این رنج و تهدید دارند. به عبارت دیگر سه نوع استراتژی مقابلهای متفاوت واکنش نشان میدهند:
۱ـ راهبرد مقابلهای تکلیف مدار (یا مسأله مدار)که فرد با تمرکز بر روی علت مسائل به صورت خیلی فوری استرس را کاهش میدهد ۲ـ استراتژی مقابلهای هیجانمدار که شامل کاهش و تنظیم فشار هیجانی ایجاد شده بوسیله استرسهاست ۳ـ جهتگیری مقابلهای اجتنابی که شامل نادیده گرفتن علت حقیقی یک مشکل و منحرف کردن حواس با فعالیتهای خوشایندتر است (لازاروس و فولکمن[۸۸]،۱۹۹۳، به نقل از الکساندر و همکارن، ۲۰۰۷).
بین ارزیابی فرد از تواناییهای خود، موقعیتها، منابع در دسترس، تجارب و انتخاب نوع واکنش مقابلهای ارتباط وجود دارد. چنانچه افراد شرایط را تهدیدآمیز و غیرقابل کنترل و آسیبرسان ادراک کنند و خود را فاقد منابع مقابلهای کافی و مناسب جهت رویارویی با این شرایط بدانند به صورت هیجانی و اجتناب از موقعیت واکنش نشان میدهند و بالعکس چنانچه با ارزیابی تواناییها، امکانات و منابع موجود و در دسترسشان موقعیت را چالشی قابل کنترل درک کنند، تلاش میکنند تا با بهره گرفتن از راهبردهای مؤثر و انطباقی با چالشها درگیر و روبهرو شوند و مشکلات را برطرف کنند و یا با موقعیتها کنار بیایند (لازاروس و فولکمن،۱۹۹۳، به نقل از خالیچی،۱۳۸۴).
رویکردهای سازگارانه مقابلهای شامل ارزیابی مثبت و فعالانه در رویارویی با علت استرسها میباشد و سعی در برطرف کردن آنهاست. درحالیکه مقابله اجتنابی شامل عدم پذیرش و انکار شرایط موجود و یافتن منابع دیگری از خودکامبخشی است (الکساندر و همکاران، ۲۰۰۷).
عزت نفس بالا، مقابله موثر را تسهیل میکند و مقابله هیجانی به ویژه آنهایی که شامل اجتناب ، سرزنش و برون ریزی هیجانی است با عاطفه منفی و عزت نفس پایین و سازگاری ضعیف در ارتباط است .بنابراین سطوح خودکارآمدی و عزت نفس افراد مشخص میکند که چه نوع استراتژی مقابلهای استفاده کنند (الکساندر و همکاران، ۲۰۰۷).
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
نمودار ۳-۲٫ اهمال کاری و باورهای شناختی ناکارآمد
باورهای ناکارآمد شناختی(عدم تحمل مشکلات ،عدم کفایت وخودکارآمدی وعزت نفس پایین…. در موقعیتهای چالش برانگیز)
اضطراب ناشی از شکست و آسیب به عزت نفس اجتناب از موقعیت و اهمال کاری در انجام کار
تیک و باومیستر[۸۹](۱۹۹۷) اهمال کاری را یک عملکرد اجتنابی در واکنش به اضطراب ارزیابی و عدم توانایی کنترل شخصی میداند. فلت ، بلانستین و مارتین[۹۰] (۱۹۹۵) نیز دریافت که اهمالکاری با جهتگیری مقابلهای اجتنابی همبستگی مثبت دارد و بیان کرد که به نظر میرسد که اهمال کاران از اینکه بر روی علت یک واقعه و مشکل متمرکز و با آن روبرو شوند ناتواناند وبه صورت مضطربانه با موقعیتهای چالش برانگیز روبه رو میشوند. در تأیید این اظهارات فراری، جانسون و مک کوئن (۱۹۹۵) بیان کردند که اضطراب افراطی را یک علت زیربنایی و اصلی و مربوط به اهمال کاری است که تقویت کننده اجتناب از فعالیتهایی است که عامل به وجود آورنده آنهاست . مورالز و همکاران (۲۰۰۸) این طور عنوان میکنند که که اهمال کاران به جای اینکه سعی کنند تا فعالانه مسائل را حل کنند و خودشان را با آنها درگیر کنند، با اجتناب از مسایل و وقایع ناخوشایند و انفعال، حل مسایل و شکلدهی شرایط را بر عهده دیگران میگذارند.
همان طور که بیان شد ادراک عدم توانایی مواجه موثر ودر نتیجه اجتناب به علت فقدان منابع ، مهارتها و امکانات مورد نیاز و در دسترس است. افرادی که در توانای حل مسأله نقص دارند، در برابر تکالیف چالش انگیزی که فراتر از منابع در دسترسشان است و یا تکالیف ملالآور با شیوهای هیجانی و به صورت مضطربانه برخورد میکنند و برای اجتناب از این هیجان ناخوشایند، از موقعیتهای مستلزم رویارویی با مسأله اجتناب میکنند(فلت و همکاران ۱۹۹۵؛ فراری ، دایز و همکاران،۲۰۰۸). بریدجز و ریگ(۱۹۹۷) مولفه اجتناب از مسأله را از میان باورهای ناکارآمد دارای بیشترین ارتباط با اهمال کاری یافت.
خودکارآمدی
در دهه ۱۹۷۰، بندورا با این فکر که در نظریه شناختی اجتماعی که مطرح نموده است یک عنصر کلیدی کم است، مفهوم خودکارآمدی را در ۱۹۷۷ مطرح نموده و بدین ترتیب موفق به شناسایی قطعه مهمی از آن عنصر گمشده شد (میرزایی کندری، ۱۳۸۶). خودکارآمدی از نظر بندورا، بنیادی ترین سازوکار ضروری انسان برای اداره و کنترل حوادثی است که بر زندگی او اثر می گذارند (زیمرمن و کیتسانتاس[۹۱]، ۲۰۰۵). همچنین یکی از مهمترین سازه های موثر در خودسامان دهی را، گذشته از هدف داشتن، احساس خودکارآمدی می داند (بندورا، ۱۹۹۷). افراد دارای این ویژگی معتقدند که انجام کارهای مورد نظرشان همراه با موفقیت است .در واقع خودکارآمدی یکی از ابعاد خود و مهمترین محور نظریه بندورا است. این مفهوم بر قضاوت ها و داوریهای افراد درباره توانایی های خود در انجام کار یا سازگاری با موقعیتهای خاص مرتبط است. بدیهی است که تفکر، احساسات و رفتار انسان در موقعیت هایی که به توانایی خود اطمینان می کند، متفاوت از رفتار وی در موقعیت هایی است که در آن کارآمدی بر الگوهای تفکر، انگیزش، عملکرد و برانگیختگی هیجانی تاثیر می گذارد (بندورا، ۱۹۹۷). خودکارآمدی یعنی اینکه مردم چگونه درباره توانایی اشان در انجام کاری به منظور دستیابی به هدفی قضاوت می کنند. همچنین به این باور یا برداشت که فرد قادر به سازماندهی و اجرای اقدامات لازم برای موفقیت در یک وظیفه معین است، اشاره دارد (سیگل و مک کویچ[۹۲]، ۲۰۰۷). باورهای خودکارآمدی بر اینکه چگونه افراد احساس و فکر می کنند، چگونه خود را بر می انگیزانند و چگونه رفتار می کنند، تاثیر می گذارد. انتظارهای ویژه خودکارآمدی نسبت به سایر انتظارها در انگیزش و عمل انسان نقشی حیاتی تر ایفاء می کند (بندورا، ۱۹۹۴).
افراد برای اینکه از روی عملکرد خود درباره کارامدی خود قضاوت کنند، تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می گیرند. سختی کارها، میزان تلاش، شرایط مطلوب، میزان کمک بیرونی که دریافت کرده اند، حالات عاطفی و بدنی آنها در حین انجام کار و چگونگی شکست موفقیت آنها از جمله این عوامل است و همچنین نگرش مثبت یا منفی فرد به خود و نحوه فراخوانی موفقیت ها و شکست، قضاوت درباره خودکارآمدی را تحت تاثیر قرار می دهند. باورهای افراد در مورد لیاقت هایشان بر میزان فشار روانی، افسردگی و اضطراب که در موقعیت های تهدیدآمیز تجربه می کنند، اثرگذار است. کسانی که اعتقاد دارند، می توانند این فشارهای بالقوه را تحت کنترل خویش درآوردند، الگوهای فکری نگران کننده را به ذهن راه نمی دهند و در نتیجه خودکارآمدی بالایی دارند. برعکس، کسانی که کارامدی خود برای کنترل بالقوه تهدیدها معتقد نباشند، دچار فشار روانی می گردند (بندورا، ۱۹۹۷). در واقع افرادی که خودکارآمدی کمی دارند احساس می کنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوان اند آنها معتقدند هر چقدر تلاش که می کنند بیهوده است. هنگامی که آنها با مانعی روبه رو می شوند اگر تلاش اولیه اشان در برخورد با مشکلات بی نتیجه بوده باشد سریعا قطع امید می کنند. افرادی که خودکارآمدی پایینی دارند حتی تلاش نمی کنند تا بر مشکلات غلبه کنند، زیرا متقاعد شده اند هرکاری که انجام دهند بیهوده است و تغییری در اوضاع ایجاد نمی کند، آرزوها را کم رنگ نماید و در توانایی شخصی تداخل کرده، نهایتا تاثیر نامطلوبی بر سلامت بگذارد. اما کسانی که خودکارآمدی بالایی دارند براین باورند که می تواند به طور موثر با رویدادها و شرایط برخورد کند. از آنجایی که چنین افرادی در مواجهه با مشکلات انتظار موفقیت دارند بر روی تکلیف استقامت نموده و اغلب در سطح بالایی عمل می کنند. این افراد در مقایسه با افراد دارای خودکارآمدی پایین از تردید کمتری نسبت به توانایی خود برخوردارند و اطمینان بیشتری به خود دارند. چنین افرادی مشکلات را چالش می بینند نه تهدید و فعالانه موقعیت های جدید را جستجو می کنند زیرا خودکارآمدی بالا ترس از شکست را کاهش می دهد، سطح آرزو را بالا می برد و توانایی مسئله گشایی و تفکر تخیلی را بیهوده می بخشد (شولتز و شولتز، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
انتظارات خودکارآمدی، حداقل سه پیامد رفتاری را به دنبال دارد: گرایش در برابر اجتناب، کیفیت انجام رفتارها در حوزه هدف و پایداری در مواجهه با موانع یا تجارب ناخوشایند (باکانلی[۹۳]، ۲۰۰۶).
خودکارآمدی نقش میانجی گر و آسان ساز را در پیوند میان کنش های شناختی بازی می کند (بندورا، ۱۹۹۷). همچنین باورهای خودکارآمدی صرفا پیش بینی کننده منفعل رفتار آتی نیستند، بلکه افراد دارای باورهای کارامدتر عامل رخ دادن امور می شوند (بندورا، ۱۹۸۹). از سوی دیگر، باورهای خودکارآمدی افراد وابسته به زمینه است و در گستره های گوناگون یا جایگاه های ویژه دگرگون می شود (کریم زاده، محسنی، ۱۳۸۵).
تعاریف خودکارآمدی
خودکارآمدی عبارت است از قضاوت های افراد در مورد توانایی هایشان برای سازمان دهی و اجرای یک سلسله کارها برای رسیدن به انواع تعیین شده ی عملکردها (بندورا، ۱۹۸۶، به نقل از پنتریج و شانک، ۲۰۰۲، ترجمه شهرآرای، ۱۳۸۶). همچنین بندورا (۱۹۹۷) خودکارآمدی را به عنوان باور و قضاوت فرد از توانایی خود برای تکلیف خاص تعریف نموده است.
خودکارآمدی به عنوان باور افراد که می توانند به طور موفقیت آمیزی رفتارهای مورد نیاز را برای تولید نتیجه معین و انجام طرح های معین انجام دهند تعریف شده است (ملک زاده، ۱۳۹۰).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:15:00 ق.ظ ]