البته این که برخی وزن‌ها مناسب محتوایی خاص هستند قابل انکار نیست. مثلاً بحر “هزج” را برای مضامین عاشقانه مناسب می‌دانند و در ادبیات فارسی هم اغلب منظومه‌های عاشقانه در این بحر سروده شده‌اند. خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نظامی، صفات‌العاشقین و لیلی و مجنون هلالی جغتائی و ناظر و منظور و فرهاد و شیرین وحشی بافقی نمونه‌ای از منظومه‌های ادب فارسی هستند که با بحر هزج همراه شده‌اند. بحر “رمل” بیشتر مناسب مضامین عارفانه است؛ از این رو مولانا آن را برای سرودن مثنوی معنوی به کار گرفته است. بحر “متقارب” نیز ساختاری دارد که به دلیل استحکام و انعطاف آن برای اشعار حماسی مناسب است؛ همچنانکه فردوسی با انتخاب این بحر برای سرودن شاهنامه بر تأثیر اشعار خود افزوده است.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
برخی از بحرها علاوه بر داشتن ساختاری که آن‌ها را با مفهومی خاص متناسب کرده است در بیان مضامین دیگر هم موفق عمل کرده‌اند. “رجز” بحری مناسب برای مفاخره در هنگام جنگ است اما به خاطر پذیرش مایه‌های علمی و توجهی که دانشمندان به این بحر داشته‌اند، دانش‌هایی مانند فقه، نحو، منطق و طب را در بحر رجز آورده‌اند ( کی‌منش، ۱۳۷۹: ۳۴۶).
علاوه بر مفاهیم اشعار، قالب شعر نیز روی نوع وزنی که شاعر برمی‌گزیند تأثیرگذار است «برای قصیده سرایی به لحاظ آنکه قصیده‌ها معمولاً در دربار پادشاهان خوانده می‌شد، شاعران وزن‌هایی پر فخامت و سنگین و پر شکوه و طنین را برمی‌گزیدند، اما در غزل که شعری است بزمی و غنایی، از وزن‌های نشاط‌آوری چون هزج و رجز و سریع کمک می‌گرفتند» (رستگار، ۱۳۸۰: ۵۲). از لحاظ طول وزن هم معمولاً اوزان کوتاه را برای سرودن مثنوی و اوزان بلند را برای غزل و قصیده به کار می‌گیرند.
شاعر در مثنوی، پیش از سرودن، وزن را با توجه به محتوای داستان انتخاب می‌کند اما در غزل این طور نیست و شاعر در شرایطی قرار می‌گیرد که یکباره شعر به او الهام می‌شود و او با احساسی که در آن لحظه دارد، با افتان یا خیزان به کار بردن کلمات تا حدی بر روی وزن تأثیر گذاشته آن را تندتر یا آرام‌تر جلوه می‌دهد. او می‌تواند با به کارگیری ترکیبات نرم و خشن، گونه‌های مختلف صامت‌ها و مصوت‌ها و همچنین صنایع لفظی و معنوی ارتباط میان مضمون و واژگان شعری را حفظ کند( فیاض منش، ۱۳۸۴: ۱۷۷). بنابراین، شاعر تحت تأثیر نیروی عاطفه و با یاری سایر عوامل موسیقیایی، موسیقی بیرونی را با مضمون متناسب می‌سازد. بعضی از اوزان نیز فارغ از تأثیر گونه‌های دیگر موسیقی در شعر، طرب انگیز هستند که اوزان دوری از این جمله‌اند.
۲-۹٫ اوزان دوری
از خوش‌آهنگ‌ترین اوزان شعر فارسی، اوزان دوری است. «عروضیان معتقدند هر مصراع این‌گونه اوزان، ویژگی‌های یک بیت کامل را دارد. یعنی هر نیم مصراع اوزان دوری در حکم یک مصراع اوزان غیر دوری است. به همین علت شاعر می‌تواند در وسط نیم مصراع وزن دوری، یک یا دو صامت اضافه بر وزن بیاورد که از تقطیع ساقط می‌گردد» (سید ترابی، ۱۳۸۹: ۸۶). این اوزان بیشتر تحت تاثیر کارایی‌شان برای آوازهای مجالس سماع گسترش یافته‌اند. نگاهی به غزلیات دیوان شمس کاربرد اینچنینی اوزان دوری را نشان می‌دهد.
در قسمت‌های پیشین اشاره شد که موسیقی چه در طبیعت و چه در شعر، از تکرار به وجود آمده است. وزن دوری که از تناوب ارکان وزن به وجود می‌آید، ضرب آهنگ وزن را افزایش می‌دهد چرا که در این‌گونه اوزان، در محدوده‌ی زمانی کمتری میل به تکرار احساس می‌شود، و این تکرار رکن‌ها به صورت متناوب و تبدیل شدن هر مصراع به نیم مصراع که در نهایت منجر به سبک شدن وزن در اثر کوتاه شدن آن می‌شود، در خواننده تأثیری نیک می‌گذارد. همانطور که تناوب ارکان، وزن را سبک می‌کند عواملی هم مانند اختیارات شاعری، که به نوعی تقارن و تکرار را به هم می‌زنند، در برخی موارد می توانند باعث سنگین‌تر شدن وزن‌ها شوند.
۲-۱۰٫ اختیارات شاعری
اختیارات شاعری اختیاراتی هستند که به شاعر این امکان را می‌دهند تا بتواند در چارچوب قواعد علم عروض، مطابق ذوق و سلیقه‌ی خود تقارن میان دو مصراع در بیت را از بین ببرد؛ یعنی «شاعر می‌تواند به دلخواه خود در کمیت هجاهای مصراع، یا کلمات آن مداخله کند. مشروط بر اینکه این مداخله موجب تغییر بحر شعر نشود» (مسگرنژاد، ۱۳۷۰: ۱۵۹). از آنجائیکه شعر فارسی زبانان دارای عروضی منظم و ریاضی‌وار است، اختیارات شاعری بر خلاف شعر عرب بسیار اندک است و شاعر جز همان موارد اندک، اجازه‌ی تغییر در اوزان عروضی را ندارد. این اختیارات به دو دسته‌ی زبانی و وزنی تقسیم می‌شوند. اختیار زبانی که شامل تغییر در کمیت مصوت‌ها و حذف همزه است در تلفظ ظاهر می‌شود اما اختیار وزنی اختیاری است که اجازه می‌دهد شاعر تغییرات کوچکی در وزن ایجاد کند؛ از جمله‌ی این تغییرات، قلب، تبدیل، تسکین و تغییر در کمیت پایان مصرع را می‌توان نام برد.
اختیارات شاعری از عوامل مؤثر بر آهنگ وزن هستند و آهنگ کلام را مانند اوج و فرود دستگاه‌های موسیقی کرده، مانع دلزدگی و یکنواختی وزن یک شعر می‌شوند. علاوه بر این در میزان تأثیرگذاری نیز نقش دارند به عنوان مثال اختیارات شاعری در اشعار ناصر خسرو باعث سنگین‌تر شدن وزن و تناسب بیشتر آن با مضامین حکیمانه شده‌اند.
این اختیارات در برخی موارد می‌توانند موجب خشونت وزن شده و خواندن بیت را برای خوانندگان ناآشنا دشوار کنند. مانند بیتی در مخزن‌الاسرار نظامی که در آن از اختیار تسکین استفاده شده است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
(نظامی، برات زنجانی، ۱۳۶۸: ۱۵۵)

در اوائل شکل‌گیری شعر فارسی، به دلیل کاربرد واژه‌های دشوار و خشن میزان استفاده از اختیارات شاعری بسیار زیاد بوده اما به تدریج از میزان کاربرد آن‌ها کاسته شده و از قرن هفتم به بعد اختیارات شاعری در دیوان شاعران معدود و انگشت شمار شده است (آقا حسینی و احمدی، ۱۳۸۸: ۲۸).
فصل سوم
مکتب وقوع
۳‌-‌۱‌. مقدمه
پیش از آن که به بررسی تناسب اوزان عروضی با روحیات و افکار شاعران یک دوره بپردازیم، لازم است اطلاعاتی پیرامون اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مسائل خاص آن دوره به دست آوریم. «در دوره‌ی سامانی و غزنوی، غرور و حس رزمی بر فکر شاعر ایرانی غلبه دارد که این امر نتیجه رفاه اجتماعی و غرور بازیافته مردم ایران است؛ اما در دوره بعد از مغول، به ویژه در عصر صفویه، عجز و ناتوانی در شعر راه می‌یابد» (رستگار، ۱۳۸۰: ۳۳). مکتب وقوع، که ماجراها و حالات عشق زمینی را صریح و بی‌پیرایه روایت می‌کرد، در ربع اول سده‌ی دهم هجری به وجود آمد. بنابراین در اواخر حکومت تیموریان این مکتب شکل گرفته و در دوران حکومت صفویان شاهد اوج گرفتن اشعار وقوعی هستیم.
۳-۲٫ مکتب وقوع
در دوره‌ای از ادبیات فارسی شاعران به این نتیجه رسیدند که شعر سبک عراقی از واقعیت دور شده و جنبه‌ی تخیلی به خود گرفته‌است و هیچ طراوتی ندارد، پس باید به سوی حقیقت‌گویی روی آورد (شمیسا، ۱۳۷۵: ۲۷۰)؛ آنان که سبک عراقی را اسیر ابتذال و تقلید می‌دانستند جهت نجات آن با ایجاد تغییر در قالب غزل، به روایت ماجراهای واقعی میان عاشق و معشوق پرداختند و نظم و نثر، هر دو، شکلی وقوعی به خود گرفتند. به دنبال آن، رویگردانی عاشق از معشوق رواج یافت که در نهایت منجر به شکل گرفتن واسوخت به عنوان شاخه‌ای فرعی از مکتب وقوع شد.
۳-۲-۱٫ تاریخچه مکتب وقوع
مکتب وقوع، سبک شعری است که در سده‌ی دهم هجری در ادبیات فارسی آغاز شد و حدفاصل سبک عراقی و سبک هندی بود. این مکتب در اواخر حکومت تیموریان که اوضاع کشور آشفته بود شکل گرفت و در زمان سلطنت صفویان که درباریان و اغلب مردم دچار انحطاط اخلاقی بودند، رواج یافت و به بیان عشقی زمینی در مقابل عشق آرمانی پیش از خود پرداخت. «آنچه باعث شد این شیوه در قرن دهم و یازدهم به عنوان طریقه و مکتبی نو معرفی شود، تفاوتی است که با شیوه‌ی غزل‌سرایی معمول در دوره‌ی قبل از آن داشته است» (رزمجو، ۱۳۹۰: ۸۴). در مکتب وقوع شاهد بیان اشعار عاشقانه به صورت واقعی و ملموس هستیم و به همین دلیل نام این مکتب، وقوع است و از واقع شدن و واقعیت گرفته شده‌است. در این سبک، اشعار معمولاً عاشقانه و روایی‌اند و شاعر آنچنان دقیق به جزئیات ماجراهای رفتاری بین عاشق و معشوق می‌پردازد که هر خواننده‌ای ماجرا را باور کرده و متأثر می‌شود. البته همه‌ی اشعار شاعران این سبک، به یک نسبت دارای این مشخصه‌ی حقیقت نمایی نیست اما به طور کلی، مشخصه‌ی حقیقت نمائی یا باور داشت اینگونه اشعار بسیار قوی است (شمیسا، ۱۳۶۲: ۱۵۱).
۳-۲-۲٫ واضع مکتب وقوع
درباره‌ی بنیان‌گذار این مکتب در بین صاحب نظران اختلاف وجود دارد. در کتب مختلف، شاعران متفاوتی را به عنوان واضع مکتب وقوع معرفی کرده‌اند. «معمولاً لسانی را واضع این مکتب می‌دانند ولی به نظر آقای گلچین معانی شهید قمی بر او تقدم دارد» (شمیسا، ۱۳۶۲: ۱۵۱)؛ عده‌ای نیز پیشاهنگی بابا فغانی را در وقوع‌سرایی اثبات کرده‌اند (کارگر، ۱۳۹۰: ۴۷). آنچه مسلم است شاعرانی که به عنوان واضع وقوع معرفی شده‌اند خود دنباله‌روی فغانی بوده‌اند؛ و تعمق در زندگی بابا فغانی و زبان و مضمون اشعار پر سوز و گداز او و تأثیری که بر شاعران عصر صفویه نهاده ما را بیشتر به این باور می‌رساند که بابافغانی پرچم‌دار مکتب وقوع بوده است.
۳-۲-۳٫ زبان اشعار وقوعی
زبان اشعار، ساده و خالی از هرگونه صنایع لفظی و اغراقات شاعرانه است و «از حیث فصاحت، سلامت، عفت کلام و خالی بودن از هر نوع تصنع و تکلف، غزل را به پایه بالا و رتبه‌ی والایی رسانیده‌است» (گلچین معانی، ۱۳۷۴: ۱). پیش از وقوع، زبان شعر تا این حد ساده نبود اما از آنجا که آن زمان اوضاع حکومت آشفته بود و شعر از دربار به میان مردم عامه راه یافته بود، سادگی و قابل فهم بودن را می‌طلبید. وقتی شعر به کوچه و بازار کشانده می‌شود وشنوندگان مردم عادی هستند زبان شعر باید برای آن‌ها قابل فهم باشد تا لب به تحسین بگشایند؛ و هنگامی که شاعران به جای دربار گوشه‌ی میخانه‌ها باشند، شعرها حال و هوایی متفاوت از دربار به خود می‌گیرند و این همان تأثیر شرایط زندگی برروی زبان و محتوای شعر است که در نهایت منجر به تأثیر بر تمام ابعاد شعر از جمله وزن می‌شود.
پیش از پیدایش مکتب وقوع نیز، اشعاری با مشخصات وقوع سروده شده‌اند اما در قرن دهم، وقوع‌گویی در سراسر قلمرو زبان فارسی رواج یافته بود. از سویی دیگر سوز و گداز در اشعار مکتب وقوع بیش از اشعاری است که پیش از پیدایش این مکتب سروده شده‌اند و دارای نشانه‌هایی از وقوع هستند.
۳-۲-۴٫ مضمون اشعار وقوعی
مضمون اشعار مکتب وقوع، آزارها و بی‌وفایی‌ها و بی‌اعتنایی‌های معشوق و حسادت عاشق به رقیبان است. در این شیوه عاشق به هر دری می‌زند تا توجه معشوق را جلب کند اما معشوق، احساس عاشق و خواهش‌ها و بی‌قراری‌های او را نادیده می‌گیرد. «مقام عاشق در این سبک گاهی در حد سگ تنزل می‌یابد؛ آزار‌‌طلبی‌ها، تحمل آزارها، و حسادت‌های عاشق به موقعیت‌هایی که معشوق با اغیار یا رقبا دارد هم از رفتارها و حالاتی است که عاشق شعر وقوعیان عهده‌دار آن است» (کارگر، ۱۳۹۰: ۵).
شاعران در این سبک، حقیقت‌گویی را اصل قرار داده و به بیان جزئیات کردار عاشق و معشوق می‌پرداختند اما گویا هیچ حقیقتی جز عشقی زمینی وجود نداشته و عشق، تنها دغدغه‌ی شاعران بوده است! البته مضامین اشعار وقوعی می‌توانند ناشی از نابسامانی دربار و انحطاط اجتماعی و اخلاقی در دوران حکومت صفویان باشند چرا که شعر این دوره، بازتاب شرایط اجتماعی قرن دهم بوده است.
از آنجا که انسان تنوع‌گرا است شاعران رفته رفته از یکنواختی وقوع نیز خسته می‌شوند و روزگار تحمل آزارهایی که عاشق از معشوق دیده‌است به پایان می‌رسد و این‌بار این عاشق است که بی‌اعتنایی در پیش می‌گیرد.
۳-۳٫ واسوخت
واسوختن در اصطلاح فارسی زبانان یعنی اعراض و روی برتافتن. «این کلمه با حذف نون مصدری واسوختن درست معنی ضد آن را که سوختن است می‌دهد» (شمیسا، ۱۳۶۲: ۱۵۴). بنابراین واسوختن یعنی نسوختن به پای معشوق و رها کردن او. این لغت علاوه بر نسوختن، به معنای دوباره سوختن نیز آمده است؛ یک‌بار به سبب عشقی که در دل عاشق به وجود می‌آید و بار دیگر به خاطر بی‌وفایی معشوق نسبت به او (رزمجو، ۱۳۹۰: ۸۱).
شاعر وقوعی آنقدر از معشوق بی‌وفایی و آزار می‌بیند که در نهایت به قهر و عتاب روی می‌آورد و حتی در بعضی موارد لب به دشنام می‌گشاید و این اتفاقی تازه در ادبیاتی بود که پیش از آن همواره جلوه‌گاه نازکشی‌ها و التماس‌های عاشق بود. از دیرباز همواره معشوق رویگردان از عاشق و عاشق خریدار ناز او بود که با پدید آمدن مکتب وقوع، اوضاع دگرگون شد و رویگردانی معشوق از عاشق جای خود را به رویگردانی عاشق از معشوق داد! این اتفاق زمانی رخ داد که بعد از سوز و گدازهای فراوان شاعر و بی‌اعتنایی از جانب یار، شاخه‌ای از وقوع که واسوخت نام داشت به وجود آمد. البته اشعاری با محتوای اعراض از معشوق، پیش از پیدایش واسوخت نیز وجود داشته‌اند اما از لحاظ تعداد آنقدر چشمگیر نبوده‌اند که مانند یک سبک شناخته شوند.
۳-۳-۱٫ مبدع واسوخت
اغلب محققان، وحشی بافقی را آغازگر رسمی واسوخت می‌دانند اما محتشم کاشانی در رساله‌ی جلالیه، خود را واضع واسوخت می‌نامد:
«غیرت طبع غیور رخصت تحریر این غزل می‌دهد و اطفای آتش اعراض به این سخنان معشوق‌سوز و محبوب‌گداز نموده قانونی که هرگز در غزل نبوده به اجتهاد رأی فضول خود می‌نهد بیند» (محتشم کاشانی، گرگانی، ۱۳۷۶: ۴۳).
به گفته‌ی شمیسا چون وحشی در این شیوه از دیگران ممتازتر است و اشعار بیشتری در این زمینه سروده است او را مبدع این سبک شمرده‌اند (شمیسا، ۱۳۶۲: ۱۵۴).

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:50:00 ب.ظ ]