۱-۵-۱- سوال اصلی تحقیق
هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد؟
۱-۵-۲- سوالات فرعی تحقیق
۱- دانش هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد؟
۲- انگیزش هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد؟
۳- رفتار هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد؟
۴- استراتژی هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد؟
فرض اصلی :
فرضیه های فرعی :
۱-۶- فرضیه های تحقیق
۱- دانش هوش فرهنگی بر رفتارشهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد.
۲- انگیزش هوش فرهنگی بر رفتارشهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد.
۳- رفتار هوش فرهنگی بر رفتارشهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد.
۴- استراتژی هوش فرهنگی بر رفتارشهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران تاثیر دارد.
۱-۷- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
۱-۷-۱- تعاریف مفهومی
هوش فرهنگی:
طبق تعریف ارلی (۲۰۰۲) هوش فرهنگی سطح فردی به “توانایی یک فرد برای انطباق اثر بخش با
زمینه- های فر هنگی جدید ” اشاره دارد. یادگیری افراد درباره خود، درک رفتارهای خود و دیگران در یک محیط بین فرهنگی موثر است(ارلی، ۲۰۰۲).
رفتار شهروندی:
ارگان در یک تعریف بیان می کند که رفتارهای شهروندی سازمانی آن دسته از رفتارهایی هستند که از طریق آن کارکننان سازمان، اثر بخشی عملکردشان را با صرف نظر از بهره وری شخصی، ارتقا می دهند
( کامئو و همکاران[۳]، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۷).
۱-۷-۲- تعاریف عملیاتی:
هوش فرهنگی:
هوش فرهنگی مدیران شعب بانک ملت به معنای کسب مهارت و انعطاف پذیری کارکنان بانک ملت در فهم فرهنگهای دیگر، یادگیری فرهنگی بیشتر از طریق تعاملات مستمر، شکل دهی مجدد و تدریجی تفکر برای اظهار همدردی بیشتر و ارائه رفتاری مناسب تر و پخته تر در تعامل با اهالی سایر فرهنگ ها، لذت بردن از تعامل و آشنایی با فرهنگ ها مختلف، توانایی برقراری ارتباط با مردم بومی دیگر و توانایی کنار آمدن با فشارهای ناشی از برخورد با سایر فرهنگها و توانایی تغییر در رفتار و کلام در ارتباط با سایر فرهنگ ها اطلاق می شود.
رفتار شهروندی:
به مجموعهای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری مدیران شعب بانک ملت از جمله مشورت نمودن با افراد دیگر جهت تصمیم گیری، گرایش به کمک به سایر کارکنان، ارئه پیشنهادات جهت بهبود سیاست ها و رویه های بانک و اطاعت از قوانین و مقررات و رویه های بانک حتی زمانی که سایرین به این مسائل توجهی ندارند رفتار شهروندیکارکنان بانک ملت اطلاق می شود.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۱-۸- قلمروتحقیق
قلمرو مکانی: جامعه عبارت است از همه اعضای واقعی یا فرضی که علاقمند هستیم یافتههای پژوهش را به آنها تعمیم دهیم (همان منبع، ۱۵۶).
این پژوهش بررسی تاثیر هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران را بررسی می کند. قلمرو زمانی: قلمرو زمانی پژوهش شامل طراحی، توزیع، جمع آوری و تحلیل پرسشنامه پژوهش حدودا یک دوره یک ساله بود که از بهمن ماه سال ۹۱ شروع و تا پایان تیرماه سال ۹۲ بطول انجامید.
۱-۸- قلمرو تحقیق
۱-۸-۱- قلمرو موضوعی
بررسی تاثیر هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی مدیران شعب بانک ملت ایران
۱-۸-۲- قلمرو مکانی
کلیه مدیران شعب بانک ملت سراسر کشور می باشد.
۱-۸-۳- قلمرو زمانی
قلمرو زمانی تحقیق سال۱۳۹۲ میباشد وبرای آزمون فرضیه ها بین مدیران شعب بانک ملت پرسشنامه توزیع خواهد شد.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
سالهای پایانی سده بیستم و سالهای آغازین هزاره سوم میلادی با بحثهای داغ و مناقشه بر انگیز جهانی شدن همراه بوده است . آنچه مسلم است آن است که جهانی سازی پدیده ای تک بعدی نبوده و فرایندی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی،… می باشد و هر چه جهان به سمت انسجام پیش می رود اهمیت درک صحیح تفاوتهای فرهنگ افزایش می یابد . توجه به فرهنگهای مختلف و توسیه به شناخت نظامهای فرهنگی و چارچوبهای ادراکی مختلف در این فرهنگ ها صرفا در تحقیقات آکادمیک مورد توجه قرار نگرفته است . درکتب آسمانی از جمله قرآن به وجود نظامهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت در بین قبائل و ملل اشاره شده است (قربانپور، ۱۳۸۶).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
همچنین رشد روزافزون تعاملات و مبادلات بین المللی و ناهمگونی نیروی کار، توجه بسیاری از صاحبنظران مدیریت و کسب و کار را به شناسایی و تقویت قابلیتهایی که به حضور اثر بخش در محیط های بسیار پیچیده و پویای جهانی بینجامد، معطوف کرده است . در میان این قابلیتها، هوش فرهنگی مهمترین ابزاری است که می توان برای مواجهه مناسب با موقعیتهای چند فرهنگی به کار گرفت . هوش فرهنگی کمک می کند با درک سریع و صحیح مولفه های فرهنگی مختلف، رفتاری متناسب با هر یک از آنها بروز دهیم (رازنهان، ۱۳۸۶).
بسیاری از سازمان های قرن بیست و یکم چند فرهنگی هستند. محصولی که در یک کشور طراحی می شود، شاید در ۱۰ کشور تولید شود و در بیش از ۱۰۰ کشور به فروش برسد. این واقعیت سبب پویایی فراوان روابط در محیط های چند فرهنگی شده است، به نحوی که تفاوت در زبان، قومیت، سیاستها وبسیاری خصوصیات دیگر می تواند به عنوان منابع تعارض بالقوه ظهور کند و در صورت نبود درک صحیح، توسعع روابط کاری مناسب را با مشکل مواجه سازد (تریادینس،۲۰۰۶)[۴].
این دشواریهای ادراکی سبب ارائه مفهومی نوین در مباحث شناختی شده است که با نام (هوش فرهنگی) شناخته می شود. در شرایط کاری کنونی که تنوع و جهانی سازی به صورت فزاینده ای رشد کرده است، این هوش قابلیت مهمی برای کارکنان، مدیران و سازمانها محسوب می شود.
۲-۲- مبانی نظری
۲-۲- ۱- کلیات هوش فرهنگی
۲-۲-۲- فرهنگ
فرهنگ ارزشها، ایده ها، نگرش ها و نمادهای آگاهانه و نا آگاهانه هایی است که رفتار انسان را شکل میدهد و از نسلی به یسل دیگر منتقل می شود . واژه فرهنگ همواره منبع سوء تعبیر و اختلف بوده است. مردم شناسان، فرهنگ را شیوه های زندگی که توسط گروهی از مردم ایجاد می شود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود؛ می دانند . آنچه در تمام تعاریف فرهنگ مشترک می باشد آن است که فرهنگ قوانین نانوشته ای است که در بیشتر مواقع به راحتی قابل مشاهده نیست و همینت امر کار مدیران را رد برقراری ارتباط موثر مشکل می کند. با وجود اینکه افزایش ارتباطات تعدادی از گرایشات ملی مانند رنگ، لباس، موسیقی و حتی غذا و نوشیدنی ها را تاحد زیادی مشابه کرده است و حتی عده ای معتقد ند که جهان به سمت نوعی همگون سازی پیش می رود؛ در سمت دیگر گروهی معتقدند که جهان نه تنها به سمت همگون سازی پیش نمی رود بلکه به سمتی حرکت می کنیم که تضاد، تنوع و گونه های مختلف در آن وجود
خواهد داشت . اعلامیه یونسکو[۵] (۱۹۹۵ ) در باره جایگاه فرهنگ در عصر جهانی سازی به این صورت بیان شده است :
درگیری، پذیرش و درک تنوع و تفاوتهای فرهنگی و ارزش و احترام برای تنوع غنی موجود در فرهنگهای مختلف ( اعرابی و ایزدی، ۱۳۷۹).
۲-۲-۲- هوش
” سرفرانسیس گالتون”[۶] ( ۱۸۸۳،۱۸۷۹) نخستین فردی بود که تلاش کرد تا هوش را تعریف کند. وی عقیده داشت که یک توانایی فکری وجود دارد که میتوان آن را با آزمون های ذهنی اندازه گیری نمود. “اسپیرمن”(۱۹۰۴،۱۹۲۳) این توانایی را g نامید. این تعریف به مفهوم ” گرایش ذهنی ثابت که در مفهوم بهره هوشی [۷] IQ خلاصه می شود “منجر شد ( هیدمن،۲۰۰۷،۱۷).
پژوهش در زمینه هوش تاریخچه ای صد ساله دارد. در آغاز قرن بیستم ” آلفرد بینه”[۸] و دستیارانش ابزاری ایجاد نمودند که تعیین می کرد کدام دانش آموزان ابتدایی در معرض ر یسک عدم موفقیت قرار دارند. پس از این پژو هش نخستین آزمون هوش ایجاد شد. به گفته ” هاوارد گاردنر”[۹] (۱۹۹۳) نخستین پژوهشگران مطرح نمودند که هوش عمومی می تواند برای نشان دادن تجربی تعداد زیاد توانایی های شناختی افراد کافی باشد. اگر چه در طول زمان نظریه پردازان هوش چند گانه طبقه بندی های دیگری از هوش رانیز برای نشان دادن پیچیدگی مسلم شناخت انسان توسعه و گسترش داده اند. ( ماتیس،۲۰۰۹،۱۶).
در ادبیات روانشناسی خوش به طور کلی به عنوان توانایی پردازش اطلاعات مورد استفاده برای حل مسائل یا غلبه بر چالش ها تعریف شده است(استرنبرگ و سالتر[۱۰] ۱۹۸۸).ازدیدگاه تاریخی هوش به عنوان ساخت روان سنجی سطح فرد تعریف شده است که نشان دهنده ی تعدادی از فرایندهای شناختی مانند ادراک، یادگیری، رمزگذاری،حافظه و استدلال است ( گلاین[۱۱] ۱۹۹۶،اسپیرمن[۱۲] ۱۹۲۷، ترمن[۱۳] ۱۹۱۶). ماهیت تمام این فرایندها مفهوم خبرگی، یا مجموعه ای از دانش موجود، شامل دانش اظهاری و فرایندی است که می- تواند برای حل مسائل به کار گرفته شود . به گفته ” کانتر”[۱۴] و ” کیلستروم”[۱۵] (۱۹۸۹) دانش اظهاری شامل اطلاعات واقعی، باورهای مربوط به روابط علت و معلولی بین پدیده ها و جهت گیری ادراکی افراد است ؛ در مقابل، دانش فراندی متشکل از روش هایی است که افراد با بهره گرفتن از آنها دانش اظهاری خود را کسب، ذخیره، و اداره می کنند (ون دریل،۲۰۰۸،۳۸)
همانند فرهنگ، توافق کاملی بر روی تعریف یا معنی هوش نیز وجود ندارد. همان طور که ” گاتفردسن”[۱۶] (۱۹۹۸) بیان می کند : “در روانشناسی هیچ موضوعی بیش از مطالعه هوش انسانی بحث برانگیز نبوده است.” دو دیدگاه یا مکتب کلی درباره ماهیت هوش وجود دارد؛ گروهی که عقیده دارند تمام هوش ها ناشی از یک عامل عمومی هستند که آن را به عنوان g می شناسند( افرادی چون ایزنک[۱۷]،گالتون[۱۸]، جنسن[۱۹]،اسپیرمن[۲۰])، و گروهی که عقیده دارند انواع متفاوتی از هوش وجود دارد( افرادی چون کاتل[۲۱]،گاردنر[۲۲]،گلمن[۲۳]،گیلفورد[۲۴]، هورن[۲۵]، استرنبرگ[۲۶]). بین تحقیقات این دو مکتب نیز عدم توافق وجود دارد ( هیندمن،۲۰۰۷،۱۷). با توجه به دیدگاه سنتی روان سنجی درباره هوش، گلاین (۱۹۹۶) هوش را به صورت یک توانایی فراگیر در افراد برای تفکر و حل مساله تعریف کرده است . ایزنک (۱۹۷۳) و اسپیرمن (۱۹۲۷) هوش را یم ” توانایی شناختی عمومی ” یا g در روانشناسی در نظر گرفته اند این مفاهیم به تئوری های بعدی درباره اندازه گیری هوش و کاربرد آن برای پیش بینی عملکرد آینده در تحصیل و اشتغال منجر شد (ون دریل،۲۰۰۸،۳۸).
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
تئوری دو عاملی اسپیرمن (۱۹۲۷) یک عامل کلی به نام g را در نظر می گیرد که عامل رایج ذهنی برای تمام توانایی هاست، و یک عامل خاص که توانایی های ذهنی خاصی است که هر یک متفاوت یا مستقل از دیگری است . ” وکسلر” (۱۹۳۹) هوش را به صورت یک قابلیت ذهنی کلی و توانایی های خاصی تعریف کرد که هوش صرفاًمجموع این توانایی ها نمی باشد (گئورگز،۲۷،۲۰۰۳). از نظر دیوید و کسلر[۲۷] هوش یک توانایی جامع است، یعنی مرکب از عناصر یا اجزائی که بطور کامل مستقل از هم نیستند و نشانه هوشمندی فرد آن است که می تواند بصورت منطقی بیندیشد و اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفمند هستند و توانایی هوش به فرد این امکان را می دهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد.
زمانی که تغییر پذیری افراد رد یادگیری و عملکرد را مورد ملاحظه قرار دهیم، خوش به عنوان یک عامل کلیدی در نظر گرفته می شود. اما یادگیری برای رفتار به حالتی قابل قبول در محیط های فرهنگی متفاوت نیاز به چیزی بیشتر از هوش های سنتی دارد . ابزارهای هوش قراردادی { معمولی} (IQ) در ابتدا برای پیش بینی عملکرد در مدارس طراحی شدند این ابزارها تنها می توانستند ۵ تا ۱۰ درصد از مغایرت رد پیش بینی عملکرد رد سایر مجموعه ها را شرح دهند . سپس این ایده مطرح شد که هوش فراتر از IQ است و تستهای IQ نمی توانند سایر توانایی های لازم برای موفقیت در زندگی را به حساب آورند.
دید گاه فراگیر نسبت به هوش آن را یک مشخصه زیستی، ذهنی،شناختی و رفتاری افراد در نظر میگیرد. دیدگاه زیستی فرض میکند که ژنتیک و فرایندهای زیستی هوش را تعیین می کنند؛ دیدگاه های ذهنی فرض می کنند که هوش در نواحی شناختی یا انگیزشی قرار می گیرد؛ تئوریهای هوش انگیزشی ادعا می کنند که انگیزه فرد برای دانستن و درک کردن است که هوش را تعریف می کند، و دیدگاه تئوری های رفتاری این است که هوش در رفتار فرد وجود دارد، چه در مکان و چه در محتوا با کارکردهای ذهنی که رفتارها را ایجاد می کنند.( مودی،۱۵،۲۰۰۷).
“ریموند کاتل”[۲۸] هوش را این گونه تعریف می کند : مجموعه استعدادهایی که باآنها شناخت پیدا میکنیم، شناخت ها را به یاد می سپاریم و عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ را به کار می بریم تا مسائل روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و در حال تغییر سازگار شویم.
ساده ترین تعریف از هوش ” توانایی تطبیق و برابر سازی با محیط ” است . تطبیق با محیط یعنی توانایی اندیشیدن و رسیدن به شناخت ( رئوف،۹۷،۱۳۸۸).
تعریف هوش از نظر گاردنر که مبنای به رسمیت شناختن انواع گوناگون هوش می باشد عبارت است از : قابلیت حل مسالها تولید ( خلق) یک محصول، ساخت چیزی که دست کم دریک فرهنگ ارزشمند تلقی می شود (مهرمحمدی،۱۵،۱۳۸۵).
مورفی[۲۹] (۲۰۰۲) نشان داد که هوش های چند گانه ای باری موفقیت مدیران مورد نیاز است . این محقق ضمن بیان این نکته که هوش برساخته ای چند بعدی است و شامل انواع مختلفی می باشد و در واقع خوش های چند گانه ای برای رهبری مورد نیاز است . تقسیم بندی آنها عبارت است از :
هوش تحلیلی (IQ) : (هوش شفاهی /منطقی که با تستهیا (IQ) قابل سنجش است).
هوش هیجانی ( عاطفی): که در ده سال گذشته به عنوان مهمترین عامل موفقیت مدیران مطرح بوده است و با تستهای (EQ) سنجیده می شود.
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
هوش فرهنگی : که نشان دهنده توانایی افراد در مواجهه موثر با جنبه های فرهنگی محیط می باشد و با تستهای (CQ) قابل سنجش است (بینیت،۲۰۰۳)[۳۰].
۲-۳- نظریه ی هوش چند گانه
هاوارد گاردنر نخستین بار با انتشار کتابی در سال ۱۹۸۳ با انتشار کتابی با عنوان “چهارچوبهای ذهن نظریه هوش چندگانه”[۳۱] تلقی سنتی از هوش را به چالش کشید . به اعتقاد وی تلقی سنتی برای هوش انسانی ماهیتی ساده، یکپارچه و تک عاملی قائل است گاردنر با طرح این موضوع که هوش دارای انواع، اشکال و مظاهر گوناگون است و تاکید بر این واقعیت که آحاد انسانی دارای نیمرخ های هوشی متفاوت هستند، مبدا تحرکات فکری و عملی گسترده ای شد. ( مهر محمدی،۹،۱۳۸۵). گاردنر در این کتاب هشت نوع هوش را توصیف کرد که در داخل مفهوم کلی هوش قرار می گیرند. انواع هوش از نظر گاردنر عبارتند از : هوش منطقی ریاضی، هوش زبانی،هوش فضایی،هوش بدنی –حرکتی،هوش موسیقی (هنری)،هوش درون فردی،هوش میان فردی، هوش طبیعت گرا (تسلیمی و دیگران،۳۱،۱۳۸۸ ).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:30:00 ق.ظ ]