رنه اشپیتز زیر نظر فرنزی[۸۷] به فعالیت پرداخت وتحت تحلیل آموزشی فروید قرار گرفت. نظریه اشپیتز مبتنی بر ارائه مراحل پدیدآیی رابطه موضوعی و ارتباط انسانی است. در این گستره ، اشپیتز سه مرحله تحول را بر می‌شمرد.

 

 

مرحله‌ی بدون موضوع

مرحله‌ی در راه موضوع

مرحله‌ی موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه

گذار از این مراحل مختلف اساساٌ در چارچوب رابطه‌ی مادرو کودک قرار می گیرند و بر اثر رفتار های خاصی در کودک ردپایی می شود. رفتارهای خاصی که اشپیتز آن ها را نشانگر[۸۸] ها (از نوع “پاسخ با لبخند”) نامیده است. این نشانگرها آشکار کننده‌ی موجودیت سازمانگرها‌ی [۸۹]روانی‌اند که آغازگر فرایند‌های” رشد و رسیدگی “و تحولی هستند که به صورت یک “آمیزه “به یکدیگر ملحق می‌شوند، آمیزه‌ای که متدرجاٌ تکامل به سوی توحید یافتگی شخصیت کودک را دامن می‌زند. در هر مرحله‌ی جدید از توحید یافتگی، دستگاه روانی از مکانیزم‌های کنش وری جدید و متفاوتی بر خوردار می‌شود ( منصور، دادستان، ۱۳۷۶).

 

مرحله‌ی اول: مرحله بدون موضوعی

در تعریف این مرحله که کم و بیش با خود دوستداری نخستین فروید مطابقت دارد. اشپیتز اصطلاح بی تمایزی[۹۰] را بکار می‌بندد. مفهومی که اشپیتز بیان می‌کند نشان می‌دهد که نوزاد در قلمرو‌هایی مانند ادراک، فعالیت و کنش‌وری هنوز “سازمان یافته ” نیست: جنبه‌ی روانی و جنبه‌ی بدنی از یکدیگر متمایز نشده اند. محیط هنوز ادراک نشده است، پس مفاهیم درونی و برونی وجود ندارند، اجزای بدن به منزله‌ی قسمت های جدا از یکدیگر حس نشده اند و جدایی بین کشانده ها و موضوع وجود ندارد. تنها گیرند‌گان اختصاصی و گیرندگان درونی، نخستین ادراکات وی را دریافت می‌کنند: یک سد طبیعی بسیار رفیع او را در مقابل محرک‌هایی که به وی هجوم می‌آورند، حمایت می‌کند. اشپیتز در مورد این نخستین روزهای زندگی، کلمه‌ی دریافت یعنی ظرفیت حس کردن به معنای احشایی کلمه را ترجیح می‌دهد. این دریافت حسی به سازمان یافتگی حس درونی تعلق دارد. کودک از این دریافت حس درونی به سوی یک ادراک کانونی شده‌ی متمرکز، محدود و مشدد گام برمی‌دارد. کودک با تغذیه شدن، سر PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) یا PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)ک را در دهان “حس می‌کند” و چهره مادر را می‌بیند. این دو ادراک همزمان، اعم از اینکه براثر تماس یا با فاصله تشکیل شده باشند، اجزاء کامل کننده‌ی تجربه‌ی واحدی هستند. تماس در جریان شیردهی ممکن است موقتاٌ از دست برود در حالیکه ادراک با فاصله‌ی چهره پا برجا می‌ماند. این دو نوع ادراک، یعنی “لمس دهانی ناپیوسته”و “ادراک دیداری پیوسته‌‌ی نا متصل”، امکان گذار تدریجی از “جهت یابی از طریق لامسه به سوی جهت یابی از طریق ادراک فاصله دار “را فراهم می‌آورند: بدین ترتیب است که”پایداری موضوعی”و تشکیل موضوع در کودک آغاز می‌شود ( منصور ، دادستان، ۱۳۷۶).

 

مرحله‌ی دوم: مرحله پیش- موضوعی یا در راه موضوع

از دو ماهگی، باز شناخته شده ترین ادراک دیداری در کودک، چهره انسانی است. کودک بر اثر رشد و رسیدگی جسمانی و بر اثر تحول روانی می‌تواند ابزارهای بدنی خود را به منظور بیان یک تجربه‌ی روانشناختی به کار گیرد. در نتیجه با لبخند به یک چهره اعم از آشنا یا نا آشنا پاسخ خواهد داد: اگر به این ترتیب کودک به هر چهره‌ای لبخند می‌زند علت آن است که هنوز “یک شخص را، یک موضوع لیبیدویی “را ادراک نمی‌کند بلکه آنچه ادراک می‌کند یک علامت است. این علامت یک علامت خاص است، چه کودک به تمام چهره‌ی انسان پاسخ نمی‌دهد بلکه به آن چیزی پاسخ می‌دهد که اشپیتز آن را “نشانگر گشتالتی “می‌نامد و از آنجا که پیشانی، چشم ها و دماغ از مقابل و در حرکت تشکیل یافته است . از آنجا که “گشتالت – علامت “نمی‌تواند به منزله‌ی یک موضوع واقعی باشد، اشپیتز به آن نام پیش – موضوع می‌دهد، چه کودک هنوز قادر به متمایز کردن یک چهره از دیگر چهره نیست، و هنوز موضوع لیبیدویی استقرار نیافته است و کودک در راه تشکیل موضوع گام بر می‌دارد. در نتیجه‌ی تحول، از این پس کودک قادر است پا را از حد “دریافت محرک‌های درونی به ادراک محرک‌های برونی “فراتر نهد. هم چنین او می‌تواند برای مدتی اصل لذت را به سود اصل واقعیت، در تعلیق قرار دهد. او قادر به باز شناسی یک چهره‌ی انسانی است، ردهای حفظی تشکیل می‌گردند و جدایی من و بن حاصل می‌شود و یک من نو خاسته (من بدنی “فروید” ۱۹۲۳) شروع به کار می‌کند، در حالیکه مادر، نقش یک “من معین” را بر عهده می‌گیرد.. ظهور پاسخ با لبخند به منزله ی الگو و مبنای کلیه‌ی روابط اجتماعی بعدی است. همین نشانگر است که استقرار نخستین سازماندهی روانی را آشکار می‌سازد .ترکیب دوتایی مادر – کودک (مفهوم جمعیت دو نفری فرویدی ۱۹۲۱)، امکان پدیدار شدن این شاخص را تسهیل می‌کند و اشپیتز بر ارتباطی که در چار چوب این ترکیب دوتایی وجود دارد، بسیار تاکید می‌ورزد. اعمال هشیارانه‌ی مادر و باز خورد‌های ناهشیارانه اش اثر یک “تقویت نخستین “را در کودک دارد. این ارتباط از راه علامت های محرک حس درونی، در چارچوب جو عاطفی بین مادر و کودک ، تحقق می‌پذیرد. تجارب لذت و عدم لذت بارها تکرار می‌شوند. نخستین عواطف کسب لذت را که در قالب لبخند یا احساس عدم لذت را که با گریه تعبیر می‌شود، فراهم می‌آورد. برای آن که تجارب کودک به شکل سرمایه گذاری‌های عاطفی در آیند باید که اثرات حفظی بر قرار گردند. در حد شش ماهگی، توحید یافتگی اثرات حفظی تحت تاثیر فراینده‌ی من، موجب همجوشی تصاویر بیش- موضوعی، اعم از خوب یا بد، خواهد شد تا به یک تصویر مادرانه‌ی واحد منتهی شود و کشاننده پرخاشگری و لیبیدویی به سوی آن هدایت شوند. در هم تنیدگی دو کشاننده، وقتی با شخصی که بیش از هر شخص دیگر مورد سرمایه گذاری عاطفی واقع شده است مواجه گردد، موجب بر آمدن یا آشکار شدن موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه خواهد شد و این شروع واقعی روابط موضوعی است.( منصور، دادستان،۱۳۷۶).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

مرحله‌‌‌ی سوم :مرحله‌ی موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه

در آغاز سه ماهه سوم زندگی (درحد هشت ماهگی)، ظرفیت‌های ایجاد تمایز ادراکی کانونی شده و محدود، به خوبی گسترش یافته‌اند و هنگامی که کودک در مقابل غریبه قرار می‌گیرد، چهره‌ی او را در مقابل اثرات حفظی چهره‌ی آشنای مادر قرار می‌دهد. آنگاه یک حالت اجتناب از تماس، که کم وبیش با دلهره همراه است، از خود نشان می‌دهد. این نخستین تظاهر دلهره به معنای واقعی کلمه است که دلهره‌ی “هشتمین ماه ” نامیده شده است و دلهره‌ی از دست دادن “موضوع “است. این تظاهر دلهره ، نشانگر دومین سازمانگر روانی است که موجبات آشکار شدن استقرار یک رابطه‌ی موضوعی را فراهم می سازد: مادر از این پس یک موضوع لیبیدویی است. او اینک موضوعی ترجیحی، نه فقط در بخش دیداری، بلکه قبل از هر چیز در قلمرو عاطفی است. اشپیتز ارائه نظام خود را بر داده هایی مبتنی ساخته است که از راه مشاهده‌ی روابط موضوعی مادر با کودک به دست آورده است. این نوع مشاهده به او اجازه داده است که به کشف هایی درباره‌ی پدیده های مرضی دوره کودکی نائل گردد. پدیده هایی که به بی‌نظمی ها و نارسایی‌های کیفی و کمی رابطه دوتایی مادر و کودک وابسته است ( منصور، دادستان،۱۳۷۶)

 

نظریه ملانی کلاین

(زندگی هیجانی کودک شیر خوار)
ملانی کلاین[۹۱] به سال ۱۸۸۲در وین بدنیا آمد. پس از ازدواج و بدنیا آوردن سه فرزندش، تحصیلات خود را از سر گرفت و متخصص روانکاوی کودکان شد. او مطمئناٌ پس از فروید یکی از بزرگترین چهره های روان تحلیل گری است. کلاین از فروید آغاز کرد و از او فراتر رفت. با آثاری که از سال ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۶۰ نگاشت، بسط و گسترش قابل توجهی در مفاهیم فرویدی موضوع و روابط موضوعی به وجود آورد.کلاین بر مبنای کار تحلیلی خود، زندگی هیجانی کودک شیر خوار را توصیف کرده است.( منصور، دادستان،۱۳۷۶)

 

مفاهیم اصلی نظریه‌ی کلاین

غرایز
کلاین در بررسی دنیای روانی نوزاد بر سائق های زیستی و غرایز تاکید می‌کرد سائق ها و تکانه ها بر این دنیا سلطه دارند. تعاملات میان والدین و نوزاد-در واقع همه تعاملات و روابط موضوعی – همچون وجوهی از سائق ها باز نموده می‌شوند. تاکید کلاین بر نقش سائق های زیستی در تعاملات، نظریه‌ی روان شناختی او را نظریه‌ای اید – محور[۹۲] می‌سازد ، یعنی نوعی روان شناسی که بیش از تاثیرات والدین ، بر نقش سائق ها آن گونه که در تخیلات ذهنی تجلی می‌یابند، تاکید دارد. یکی از منابع اصلی اضطراب نوزاد، فعالیت غریزه مرگ است ، مفهومی که میان فروید و کلاین مشترک است و چندان مورد قبول واقع نشده است. فرض بر این است که غریزه‌ی مرگ در قالب ترس از مرگ و نیست شدن تجربه می‌شود. این غریزه شکل ترس از آزار یا نابودی به خود می‌گیرد ترس از این تکانه‌ی ویرانگر در درون “خود”به موضوعی متصل می‌شود و آن موضوع در خیال پردازی های کودک بی‌پناه ، مهار ناپذیر و پر قدرت می کند(سنت کلر،۱۹۴۰؛ ترجمه طهماسب،علی آقایی۱۳۸۶)
خیال پردازی
حیات درونی نوزاد دنیایی از خیال پردازی است و خیال پردازی نوعی فعالیت ذهنی است که از زمان تولد حضور دارد. در این دنیای ذهنی ، تخیلات همچون باز نمایی‌های خیالی غرایز و شهوات و نیز به منزله‌ی پاسخ‌های فعالانه‌ی نوزاد به احساسات و سائق های قوی عمل می‌کند بر این اساس نوزاد گرسنه می‌شود. با خلق توهم PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) و مزه شیر ،گرسنگی خود را موقتاٌ مهار می‌کند(کلاین۱۹۷۵،۱۹۵۹)
در حالی که این فرایند های ذهنی در خیال پردازی و در سطح روان شناختی به وقوع می‌پیوندند، تجربه نوزاد از آن ها هم جسمانی و هم ذهنی است. این خیال پردازی ها و موضوع های درونی ، واقعی به نظر می‌رسند زیرا نوزاد در این مرحله قادر نیست میان واقییت و دنیای تخیلی خود تمایز قائل شود. بنابر این، هر رنج و ناکامی نوزاد چنان احساس می‌شود که گویی حمله ای شخصی از سوی نیروی متخاصم بوده است برای نوزاد بی‌پناه، واقعی تجربه می‌شود.به عبارتی رویداد روان شناختی نزد نوزاد جسمانی به نظر می‌رسد. برای نمونه نوزاد که انگشت خود را می‌مکد و با دهان صدای مکیدن در می‌آورد، چنین خیال پردازی می کند که به واقع در حال مکیدن PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) است و حتی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)ی خوب در درون خود دارد.( سگال[۹۳] ۱۹۶۴)
موضوع:
کلاین معتقد بود هر شهوت و غریزه‌ای به موضوعی متصل است. از انجا که ایگو و مهارت های ادراکی نوزاد رشد کافی نیافته‌اند و نوراد در هر زمان تنها قادر است به یک وجه یا قسمت از اشخاص توجه کند، او در ابتدا با موضوع های جزیی ارتباط بر قرار می‌کند. نخستین موضوع جزیی نوزاد فقط PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر است. در این مرحله‌ی آغازین رشد، نوزاد فقط می‌تواند یکی از دو حالت ارضا شدن یا محروم ماندن را تجربه کند. PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)، یا کودک را ارضا می‌کند و یا محروم می‌سازد و بدین ترتیب در ذهن کودک، یا خوب دانسته می‌شود و یا بد . نوزاد در رابطه اش با PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) ، یا احساس ارضا شدگی می‌کند و یا احساس محرومیت؛ به عبارتی یا احساس خوب دارد و یا احساسی بد. در آغوش بودن و تغذیه شدن به احساسات خوشایند منجر می‌شود و این احساسات متعاقباٌ به ادراک موضوع ارضا کننده همچون موضوعی خوب می‌ انجامد. این تمایل به رابطه برقرار کردن با موضوع‌های جزیی، خصلت خیال پردازانه ونا واقع گرایانه‌ی روابط نوزاد با هر چیز اعم از اجزای بدن خود، افراد دیگر و موضوع های بی‌جان را تبیین می‌کند. دنیای موضوع های نوزاد در دو سه ماه نخست زندگی از اجزاء و بخش‌هایی از جهان تشکیل می‌شود که ارضا کننده و یا خصمانه و آسیب رسان هستند. کلاین به جای اصطلاح باز نمایی موضوع، بیش تر از اصطلاح موضوع درونی استفاده می‌کند.(سنت کلر، ۱۹۴۰؛ ترجمه طهماسب،علی آقایی۱۳۸۶)
مکانیزم‌های روانی:
نوزاد برای مهار نیازها، ترس‌ها و احساسات شدید دوران نوزادی، مکانیزم های روان شناسی متعددی به کار می‌گیرد. نحوه‌ی ارتباط جویی نوزاد با PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر برخی از این مکانیزهای فرافکنی، درون فکنی، دوپاره سازی و همسان سازی فرافکنانه را آشکار می‌سازد.
فرافکنی [۹۴] نوعی فرایند ذهنی یا تحلیلی است که از طریق آن، نوزاد احساسات خود را همچون کیفیات موضوع می‌پندارد. بر همین اساس نوزادی که خوب تغذیه شده است و سرشار از احساس لذت است. این احساس خوب را به موضوع بر می‌گرداند و این اعتقاد در او شکل می‌گیرد که PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مذکور خوب است PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) خوب به الگوی نخستین [۹۵] چیزهایی بدل می‌شود که در سراسر زندگی خوب و بخشنده احساس می‌شود، و PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) بد نماینده‌ی هر چیز شر و آسیب رسان می‌شود. وقتی نوزاد سر خوردگی ونفرتش را به سوی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) بد محروم کننده معطوف می‌سازد، تمام نفرت فعالانه ی خودش را به آن نسبت می‌دهد.
درون فکنی [۹۶] یکی دیگر از مکانیزم های مهم و اولیه است که در نورادان بسیار کم سال، موجود و قابل دسترسی است. این مکانیزم نوعی خیال پردازی ذهنی است که به واسطه‌ی آن نوزاد چیزی را از جهان خارج دریافت کرده است بدین شکل، هر خطر و محرومیتی در جهان خارج به درون می‌آید و به خطری درونی تبدیل می‌شود. موضوع های ناکام کننده و منابع اضطراب که نسبت به نوزاد بیرونی‌اند یا مکانیزم درون فکنی به آزارگران درونی نوزاد وحشت زده بدل می‌شوند. نوزاد برای حفاظت از خودش به مکانیسم دوپاره سازی متوسل می‌شود.
دوپاره سازی [۹۷] مستلزم جدا سازی و مجزا نگه داشتن احساسات و وجوه مختلف “خود”است. نوزاد یا دو پاره سازی ایگو و موضوع هایش به دو بخش قابل مهار، از خود محافظت می‌کند. به عبارتی، نوزاد ایگو و موضوع ها را تحت دو مقوله خوب و بد تفکیک می‌کند و از یکدیگر جدا نگه می‌دارد رابطه نوزاد با مادر و PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) او رابطه‌ای پیجیده است که در آن احساسات عشق و نفرت و نا‌کامی و ارضا ء شدگی حضوری توامان دارند. دوپاره سازی با تبدیل رابطه‌ی پیچیده‌ی نوزاد با مادر به روابط ساده‌ی متعدد (موضوع محبوب باخود ارضاء شده ، موضوع منفور با “خود”ناکام مانده و …) در ساده سازی امور عمل می‌کند. دوپاره سازی احساسات خطرناک را با جدا نگه داشتن آن ها از احساسات رضایت آمیز، متفرق می سازد.(اگدن[۹۸]،۱۹۸۳
همسان سازی فرافکنانه: [۹۹] شیوه دیگر نوزاد برای دفاع از خودش، نوعی فرایند خیال پردازی است که طی آن دنیای درونی خود را به دنیای خیال پردازانه‌ی بیرونی تحمیل می‌کند و سپس این دنیا را مجدداٌ درونی سازی می‌کند . نوزاد با این کار می‌کوشد کمی از اضطراب و احساس خطر درونی خود را با با برون سازی و تعدیل در جهان خارج، فرو نشاند. این فرایند که همسان سازی فرافکنانه نامیده می‌شود مستلزم آن است که بخش نامطلوب “خود”به شکلی تخیلی جدا و به موضوعی دیگر نسبت داده شود .برای مثال نوزادی درد گرستگی را تجربه می‌کند، با جدا کردن بخشی از احساس خودش که همان حس درد باشد و فرافکنی آن به یک موضوع، یعنی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) ناکام کننده، از خود محافظت می‌کند. اما این منسوب کردن درد نوزاد به موضوع بیرونی چندان موثر نیست و بنابر این فرایند دیگری لازم است :فرایند بازگشت درون فکنانه‌ی ملغمه‌ای مرکب از بخش جدا شده ی”خود”و موضوع . به عبارت دیگر، اکنون PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) آزارگر، ناکام ساز و محروم کننده درون نوزاد جای می‌گیرد. نوزاد در تکاپوی مواجهه با ترس ها و نیازهای خودش است و گویی به PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مذکور می‌گوید : “از آن جا که من در رنجم و به تو نیازمندم و نو هم مرا تغذیه نمی‌کنی، پس تو بد هستی و مرا در معرض حمله قرار داده‌ای و محروم ساخته‌ای و من احساس بدی دارم.” هنگام ارضا شدن نوزاد نیز فرایند مشایهی روی می‌دهد .بر این اساس، نوزادی که با پر شدن شکمش از شیر گرم ارضا شده است ممکن است چنین فکری داشته باشد:”تو مرا تغذیه کردی و درنتیجه خوب هستی و در من نیز احساس خوبی ایجاد کرد ه‌ای؛ پس باید درون من باشی تا چنین احساس خوبی را در من به وجود آوری “فرض بر این است که این فرایند در سطح تخیل روی می دهند، اما کلاین اغلب با توصیف گاه به گاه این باز نمایی ها به شکلی که گویی عامل های روانی [۱۰۰]واقعی و قادر به تفکر و احساس هستند ، خوانندگانش را سردر گم می سازد . به بیان دیگر، او در مواردی موضوع ها را از باز نمایی ذهنی آن ها ، و محتوای خیال پردازی ها را از عامل های روانی حقیقی که خیال پردازی و احساس می‌کنند، متمایز نمی کند. (گروتستین،۱۹۸۱)
دنیای درونی روابط موضوعی:
کلاین بر نقش فعالانه ی نوزادان در شکل گیری “خود”و دنیای درونی روابط موضوعی تاکید داشت نوزادان با کاربرد مستمر مکانیزم های فرافکنی و درون فکنی برای کنترل نیازهای خود و استقرار روابط موضوعی با چرخه‌ های ناکامی و ارضا رو به رو می‌شود (کلاین؛۱۹۷۵)بدین معنا که نوزادان با معطوف ساختن احساسات و انرژی خود به سمت بیرون و منسوب کردن این کیفیات به موضوع نخستین روابط موضوعی خود را خلق می‌کنند . بنا به نظر کلاین، موضوع های اولیه، وجوه جدا شده‌ی “خود” با احساساتی هستند که در مو‌ضوعی بیرونی فرافکنی شده و سپس به منزله ی موضوعی درونی، مجدداٌ به درون باز گردانده شده‌اند.(گرتستین،۱۹۸۲)
موضوع های درونی، ترکیبی از خود و موضوع های بیرونی‌اند. موضوع های بیرونی نه به خودی خود بلکه تنها از این حیث اهمیت دارد که چگونه فرافکنی ها را تعدیل می‌کند. بر این اساس سایه‌ی ایگو (یا “خود”) بر موضوع می افتد. موضوع درونی کلاین نیز بیش از تاکید بر جهان بیرونی، به صورت تعدیل شده‌ی [۱۰۱]آن با احساسات نوزاد تاکید دارد. یعنی بر نقش خود او تاکید کرده است .در آغاز نوزاد فقط می تواند با موضوع های جزیی، یعنی صرفاٌ با یک وجه از شخصی دیگر مرتبط شود ارتباط یافتن با موضوع ها‌ی جزیی موجب می‌شود دنیای درونی نوزاد در دو سه ماه نخست از اجزاء و بخش های آسیب رسان و خصمانه و نیز بخش های ارضاکننده آکنده شود. این دنیای پر از خطر و اضطراب خیال پردازانه و شبه سایکوزی[۱۰۲]، از وجه تخریب گری خود نوزاد و غریزه ی فرضی مرگ در او زاده می‌شود .نوزاد در جریان رشد این ظرفیت را به دست می‌آورد که به تدریج با تمام موضوع ها ارتباط برقرار کند. رشد سالم بدین معناست که کودک هرچه کم تر به در هم ریختن روابطش بر اثر خشم، عشق و حرص بپردازد. به تدریج این توانایی در نوزاد شکل می‌گیرد که مادرخود را همچون یک کل و موجودی دوست داشتنی ببیند و با درک این که او بیش از یک ویژگی دارد از کلیت او لذت ببرد . همان طور که نوزاد کلیت این شخص یعنی مادر را لذت بخش می‌یابد اعتماد و توانایی‌اش برای درک و ارتباط جویی با دیگر اشخاص در مقام کل در جهان خارج، افزایش می‌یابد. تمامی روابط دیگر بر این رابطه موضوعی اصلی که با PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر آغاز شده، بنا می‌شود.این احساسات و خیال پردازی های دوران نوزادی در ذهن فرد آثاری باقی می‌گذارند که در گذر زمان رنگ نمی‌یازند بلکه ذخیره می‌شود و فعال می‌ماند و بر حیات هیجانی و تعاملی فرد تاثیری دائم اعمال می‌کنند .درمانگر هوشیار می‌تواند حضور آن ها را در روابط انتقالی تشخیص دهد.(سنت کلر،۹۴۰)
ایگو و سوپر ایگو
ایجاد ساختارهای روان شناختی به معنای ایجاد عامل هایی جدید در درون از راه همسان سازی و درونی سازی است. این عامل های جدید درون شخصیت، یعنی ایگو وسوپر ایگو، اجرای کارکرد هایی را بر عهده می‌گیرند که بیش تر موضو ع های بیرونی از قبیل والدین اجرا می‌کردند.(اگدن،۱۹۸۳)
از نظر کلاین ارتباط با نخستین موضوع یعنی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) و به درون بردن شیر آن در پیدایش ایگو و سوپر ایگو نقش مهمی ایفا می کند. PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) خوب به کانونی بدل می‌شود که ایگو حول آن رشد می‌یابد(ایگو به واقع از زمان تولد حضور دارد .) و وجوه خوب مادر (عشق ورزی ، تعذیه و مراقبت) دنیای درونی نوزاد را پر می‌کنند و به مشخصاتی بدل می‌شوند که ایگو به همسان سازی با آن ها می‌پردازد. این موضوع های درون فکنی شده رشد آتی روان را سازمان دهی می کنند و موضوع های دیگر آن ها را دائماٌ تعدیل و دگرگون می‌سازند. سوپر ایگو نیز مانند ایگو کارکردهایی اجرا می‌کند که پیش تر موضوع های بیرونی اجرا می‌کردند و به نحوی شایسته، محصول فرایند های فرا فکنی و درون فکنی است. نوزاد ویرانگری و آزمندی خود را به موضوع، یعنی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) فرا می افکند و مجدداٌ آن موضوع را به صورت ترکیب موضوع و خودش، درونی سازی میکند، چنان که حرص خود نوزاد ، به انگاره ی PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)ی حریص تبدیل می‌شود ، و همین انگاره، سوپر ایگوی پر توقع نوزاد را تشکیل می‌دهد. بر این اساس، سوپر ایگو محصول حرص دوران نوزادی است که در PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) بد ناکام کننده و متوقع فرافکنی و سپس به موضوع آزارگر [۱۰۳] درونی بدل می شود. ممکن است دوپاره سازی اجزای این ترکیب درونی شده را از هم جدا کند، که در آن صورت این آزارگر درونی یا همان وجدان، بیگانه و نه یخشی از خود یا” من به نظر خواهد آمد .(کلاین، ۱۹۷۵،۱۹۴۸)
عکس در مورد عشق ورزی
کودکان در درون خود انگاره هایی غیر واقعی و تخیلی در مورد والدین خود خلق می کنند که بنابر آن ها، والدین به کودک آسیب می رسانند و ممکن است اورا بدرند، ببلعند و گاز بگیرند. این موضوع های خطرناک در قالب حیوانات درنده و هیولا ها درونی می شوند و در کودک وحشت شدیدی از بلعیده و نابود شدن به وجود می آورند این وحوش و هیولاهای درونی شده در ترکیب با حرص و ترس نوزاد، سوپر ایگو را –یعنی همان موضوع درون فکنی شده ای که گاز می‌گیرد و می بلعد-تشکیل می‌دهند. البته سوپر ایگو دقیقاٌ باز نمایی والدین واقعی نیست و بیش تر بر ساخته ای از انگاره های خیالی والدین است که نوزاد به درون خود برده و با احساسات و خیال پردازی های خود آن ها را جرح و تعدیل کرده است. در واقع این احساسات و تکانه های آدمخوارانه و سادیستیک خود کودک است که باعث می شود سوپر ایگوی بدوی چنین خشن و سختگیر باشد.این موضوع ها یا والدین تلفیقی را به شکلی ملموس و واقعی تجربه می‌کند، یعنی همچون اشخاصی زنده که در درون او به آزارگری و تنبیه مشغول‌اند. البته اگر کودک در تجربه‌ی خود دنیای درونی بیابد که افراد آن با یکدیگر در صلح و سازش‌اند انسجام و توازن درونی بیش تری خواهد داشت و به جای ترس از آزارگری که او را به بلعیدن تهدید می کند، تعارضی خفیف میان ایگو و سوپر ایگو‌ی او وجود خواهد داشت.
دیدگاه گلاین در خصوص سخت گیری سوپر ایگو و ظهور بسیار زود هنگام آن بر بازی –درمانی های او با کودکان مبتنی بود. بازی درمانی کودکان را وا می دارد تا دنیای انگاره ها و درون فکنی های شان را در اسباب بازی ها، عروسک ها ، و درمانگر فرافکنی کنند کلاین در کارش با کودکی خردسال به نام ریتا که ۳۳ ماهه بود، با سوپر ایگوی سخت گیر و بی رحم مواجه شد. ساختار سوپر ایگو معمولاٌ در قالب چهره های منفی و بی رحم و همسان سازی های اضطراب زا متجلی می‌شود.ریتا در بازی- درمانی نقش مادری سخت گیر و تنبیه گر را بازی می‌کرد که با کودک خود ، عروسک و کلاین نماینده ی آن می شد، رفتاری بسیار خشن داشت.کلاین دو سوگرایی [۱۰۴]ریتا نیاز شدید او به تنبیه شدن، و احساس گناه و هراس های شبانه اش چنین نتیجه گرفت که سوپر ایگو در سنی بسیار پیش تر از آن چه فروید می‌پنداشت ظاهر می‌شود(.سنت کلر،۱۹۴۰).
مواضع دوگانه‌ی رشد
کلاین رشد را از منظر روابط می نگریست. او با بهره گرفتن از اصطلاح موضع [۱۰۵]شیوه های مختلف کودک برای تجربه و مرتبط شدن با هر نوع موضع های درونی و بیرونی را توصیف کرده است که به پیدایش مکانیزم های روان شناختی، شیوهای ارتباط با موضوع ها واضطراب ها و دفاع ها ی خاص سال های اولیه ی زندگی کودک اشاره دارد برای نمونه، طی چهار یا پنج ماه نخست، نوزاد بدواٌ با موضوع های جزیی و سپس به شکل روز افزونی با موضوع های کلی ارتباط برقرار می‌کند. بیانگر حرکت از یک موضع به موضعی دیگر است.(کلاین، ۱۹۷۵،۱۹۳۲)
مورد اول، موضع پارانوئید-اسکیزوئید است.که با نظر به مکانیزم های شاخص این دوره، نام گذاری شده است. نوزاد طی این نخستین ماه های زندگی، تقریباٌ از تولد تا ماه چهارم، اضطراب هایی پارانوئید در خصوص محافظت از ایگوی خود دارد. ایگو از نابود شدن در هراس است؛ تکانه های مخرب و اضطراب های سادیستیک سیطره دارند. سطح تحمل ناکامی پایین است و واکنش های هیجانی در اشکال افراطی خوب یا بد روی می دهند. نوزاد برای حفظ خوبی موضوع مطلوب بدی را از طریق فرافکنی نفرت و ترس خود دفع می کند. بدین شکل نوزاد دنیا را برخوردار از همان کیفیات مخرب و مطلقاٌ قدرتمندی می بیند که در خود او حضوردارند. در این موضع نیازها و ناکامی ها در خام ترین شکل خود هستند و نوزاد تخیلات خشونت آمیزی بر ضد موضوع – PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر – می‌پروراند. در این دوره نوزاد می‌تواند موضوع های درونی و بیرونی را تفکیک کند و نه قادر به تشخیص منشاء نا کامی هاست. در این خیال پردازی ها و امیال مختلف دهانی، مثانه‌ای[۱۰۶]، و مقعدی ظاهر می‌شود. نوزاد در خصوص PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) مادر به خیال پردازی حمله برای مکیدن کامل و ربودن محتوای ارزشمند بدن مادر می‌پردازد .همچنین نوزاد تکانه های مقعدی و مثانه‌ای نیز دارد که در قالب خیال پردازی دفع محتویات خطرناک و مدفوع مضر ظاهر می شود.
دوم مرحله‌ی رشد، موضع افسرده [۱۰۷]است که به دلیل نوع غالب احساساتی که در این دوره تجربه می‌شود، چنین نامیده شده است. این دوره حدوداً در ماه پنجم آغاز می‌شود یعنی زمانی که ظرفیت نوزاد برای ارتباط برقرار کردن با موضوع های کامل یا کلی افزایش می‌یابد. .او هر روز بیش تر بدین امر واقف می‌شود که موضوع محبوب خارج از خودش قرار دارد وظیفه اساسی در این جا، استقرار یک موضوع درونی کلی، ایمن و خوب در مرکز ایگو است در حالی که نوزاد در موضع پارانوئید-اسکیزوئید از خودش بیمناک بود، در این زمان، نگران به خطر افتادن این موضوع خوب است. طی موضع افسرده ، ایگوی رو به رشد، احساساتی دو سوگرا و پیجیده تر و اضطرابی آمیخته با افسرد گی [۱۰۸]در خصوص موضوع عشق خود، احساس گناه می‌کند و مایل است حملات گذشته اش را به آن جبران کند. .در این مرحله، حفاظت از موضوع خوب به معنای بقای ایگو ی نوزاد است. هر قدر ایگو بیش تر با موضوع خوب همسان سازی کند، بیش تر نسبت به ناتوانی اش برای محافظت از خود در برابر موضوع های آزارگر درونی شده آگاه می‌شود.(دیکس، ۱۹۷۲)
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
یک مکانیزم دفاعی ترمیم در این راه به کار می‌افتد. یعنی مکانیزمی که امکان محافظت، بازآفرینی و ترمیم موضوع را برای کودک فراهم می‌سازد، بازی کودک است که به او اجازه می‌دهدکه به این اضطراب افسرده وار غلبه کند. “. کلاین”در این باره به بازی فر- دا نوه فروید اشاره می‌کند :”بچه در حد بسیار خردسال به تمایز بین یک غیبت گذرا و یک نبودن قطعی نائل نمی‌گردد. هر بار که حضور مادر را احساس می‌کند چنان رفتار می کند که انگار دیگر هرگز وی را نخواهد دید و نتها در پی تجربه های مکرر است که یاد می گیرد که این غیبت یک بازگشت مطمئن را دنبال دارد. فروید شاهد بازی نوه‌ی ۱۸ ماهه خود بود است که فرفره ای را ناپدید می‌کرده و از نو پدید ار می‌ساخته و با پدیدار شدن آن فرباد می‌زده است. اما کلاین این پدیده را بسیار زود تر از فروید وارد میدان می‌سازد. .بازی” دالی موشک “با کودک، رمز غیبت و بازگشت مادر است. تکرار تجربه های مثبت عامل مهمی در راه کمک به کودک است تا بر احساس از دست دادن و رنج آن غلبه کند. هر چیزی که غیبت و ظهور مجدد یک موضوع را به صورت نمادین نشان دهد موجب خواهد شد که کودک به یک احساس ایمنی دست یابد. خروج و جا به جا شدن کودک نیز او را در این جهت یاری خواهد کرد. همین امر که می تواند روی زمین بخزد و اشیایی را که از دسترس او دورند به چنگ آورد یا اشیای ء دیگری را به جای آنها به دست آورد او را در جهت تحول روان شناختی سوق می‌دهد. من ، هر پیشرفتی را در قلمرو تحول به منزله دفاعی علیه اضطراب افسرده وار به کار می‌بندد.
کلاین عقده ادیپ را با موضع افسرده ساز مرتبط می‌دانست. ترس ازدست دادن موضوع های خوب در موضع افسرده ساز سرچشمه درد ناک تعارضات ادیپی است. در تقلای نوزاد برای ادغام عشق و نفرت، امیال ادیپی یا اضطراب های آمیخته با افسردگی در هم تنیده می‌شود و تکانه ها و خیال پردازی های جنسی برای ترمیم آثار پرخاشگری سر بر می‌آورند.
این دو موضع رشد، طبیعی اند اما ناکامی در پشت سر گذاشتن وهله [۱۰۹]های اولیه وحل فصل آن ها ممکن است درجاتی مختلفی از آشفتگی روانی منجر شود. هنری دیکس(۱۹۷۲) روان شناس بریتانیایی، این مفهوم کلاینی را در خصوص عاملان قتل عام های نازی ها بکار بسته است. او با مردانی که در خصوص اردوگاه‌های کار اجباری مجرم شناخته شده بودند مصاحبه کرد و دریافت که در آن ها صرفاٌ سازگاری های اجتماعی سطحی شکل گرفته و از حیث هیجانی نوزاد منش [۱۱۰] مانده‌اند. تعالیمی که دیده بودند و رهبران آن ها، خیال پردازی های سادیستیک و جنایت کارانه‌ی نهفته مراحل آعازین زندگی شان را مجدداٌ فعال ساخته بود. محیط اجتماعی و فشارهای متعدد موجب انحلال دفاع های نا کار آمد این افراد و فعلیت یافتن تکانه های ابتدایی آن ها شده بود این مردان بی رحم، روابط موضوعی اولیه‌ی خود را نمایش می دادند که بر نفرتی بدوی نسبت به “موضوع های بد”فرضی یا فرافکنی شده مبتنی بود .یکی از زندانبان ها این احساس را داشت که اشخاصی بی‌محبت و جانی احاطه‌اش کرده‌اند و پدر خوبش آن جا نیست تا به یاری‌اش بیاید. او مانند یک کودک محتاج عشق والد بود. او در وحشیگری های خود، به شکلی جا به جا شده و پارانوئید، نفرت آدم کشانه‌ی سرکوب شده‌اش را نسبت به “موضوع های بد، تهدید کننده به نمایش گذاشته بود.(سنت کلر،۱۹۴۰؛ترجمه طهماسب،علی‌آقایی۱۳۸۶)

 

نظریه و.ر.د فیربرن

(مدل “ناب “روابط موضوعی)
از تمام کسانی که در خصوص روابط موضوعی نوشته اند، فیربرن [۱۱۱]“ناب ترین مدل روابط موضوعی را پدید آورده است که با مدل سائق فرویدی و شخصیت تفاوت دارد. او می خواست مدلی حقیقتاٌ روان شناختی برای شخصیت بپروراند و مدعی بود در بازنگری و تکمیل کاری می‌کوشد که فروید آغاز کرده است(سنت کلر ،۱۹۴۰؛ ترجمه طهماسب و علی‌آقایی، ۱۳۸۶)

 

مفاهیم اصلی نظریه ی فیربرن

انگیزش و اهمیت موضوع ها
به گفته ی فیربرن انسان ها برای رابطه بر قرار کردن با افراد دیگر سائقی بنیادی دارند. لیبیدو موضوع گرا و به شدت جهت دار است و موضوعش همیشه اشخاص هستند بر این اساس، فیربرن انگیزش را در قالب تلاش برای ایجاد رابطه با یک موضوع، و نه صرفاٌ کوشش برای ارضا شدن، می فهمد.
ساختار:
فیر برن در ابتدای بحث خود در باب ساختارهای درونی ایگو، از تجربه ی کودکی سخن می گوید که باید با وضعیتی دشوار در زندگی مواجه شود فرض می کنیم کودک یاد شده، والدی نا کام ساز یا بد رفتار دارد تنها راهی که کودک برای تغییر یا اصلاح این مشکل آزاردهنده ی محیطی دارد، این است که خودش را تغییر دهد. کودک می کوشد موضوع مشکل ساز جهانش را با دوپاره سازی آن به وجوه خوب و بد، و سپس جذب یا درونی سازی وجه بد آن مهار کند. پیامد نهایی این کار، خوب شدن محیط یا موضوع مورد بحث و بد شدن کودک است. کودکانی که مورد بد رفتاری جسمی و سوء استفاده قرار می گیرند، والدین عامل این بد رفتاری ها را خوب، و خود را بد و مستحق تنبیه می بینند. موضوع های مورد بحث فیربرن، موضوع های درونی اند موضوع های درونی نوعی ساختارند و همچون عامل های مستقلی در درون ذهن فعالیت روانشناختی دارند کودکان قربانی بدرفتاری ممکن است به آزارگران خود دلبسته بمانند و در مقابل از خودشان متنفر شوند، همچنان نقش قربانی را بر عهده بگیرند روان شناسی فیربرن به بررسی روابط درونی قسمت های مختلف ایگو با موضوع های درونی شده ی گوناگون و نحو ی عملکرد فعالانه ی این روابط درونی و نحوه ی تجلی آن ها در روابط فرد با موضوع های بیرونی –یعنی افراد دیگر – می پردارد. نمونه ی ساده ی رابطه با یک موضوع درونی را می توان در فردی که به مثابه جایگزینی برای یک رابطه ی موضوعی غایب یا فاقد ارضا کنندگی، شست خود را می‌مکد ،و یا فردی به سبب فقدان یا عدم ارضا موضوعی درونی شده یا خیالی رو می‌کند و به استمنا [۱۱۲]متوسل می‌شود(فیربرن، ۱۸۴۴،۱۹۵۴؛،اگدان؛۱۹۸۳)
“وضعیت درون روانی”
آنچه مورد توجه فیربرن قرار داشت، روابط ایگو بود. از نظر او ایگو در پی برقراری روابط با افراد واقعی و بیرونی است. اگر این روابط رضایت بخش باشد، کلیت ایگو حفظ می‌شود. اگر روابط فاقد ارضا کنندگی، پیامدی مهم دارند و آن شکل گیری موضوع هایی درونی است که برای جبران موضوع های بد بیرونی، در داخل شخصیت شکل می‌گیرد. تشکیل این موضوع های درونی فعال، به فرو پاشی وحدت ایگو منجر می‌شود. زیرا در این زمان بخش های متفاوت ایگو با موضوع های درونی مختلفی مرتبط می شوند. هرگاه موضوعی دو پاره شود، ایگو نیز دوپاره و با یکدیگر در جنگ و ستیزند. وضعیت درون روانی [۱۱۳]به همین ساختارهای ایگو در پیوند با موضوع های درونی شده‌ای که آن ها نیز به ساختار تبدیل شده‌اند.اشاره دارند. (فیربرن،۱۹۴۴،)
پیامد این ساختار های درونی درگیر با یکدیگر را در ازدواجی نا موفق می‌توان دید. برخی از این موضوع های درونی درد سر ساز، در رابطه زناشویی بیرونی می شوند در سطح هیجانی ممکن است شوهر گاهی احساس کند خودش نیست و شخصی دیگر یا بخشی از شخصی است که قبلا، با رابطه موضوعی داشته است. او ممکن است همسرش را از حیث هیجانی بازنمایی یکی از والدین خود ببیند و احساس کند در این ازدواج نه آن فرد بزرگسال همیشگی که همکاران یا دوستانش می شناختند بلکه پسری کوچک است. شاید او همسرش را مادری ببیند که منفور و در عین حال محبوب اوست. زن نیز ممکن است دچار سر در گمی شود؛ او وقتی می کوشد به شوهرش نزدیک شود، رانده شود زیرا مرد صرفا، به جزیی از زن واکنش می دهد که منفور اوست و زن از این امر بی اطلاع است.( دیگس[۱۱۴]، ۱۹۶۳)
ساختار شخصیت
در نظر فیربرن ایگو همان خود روانی بدوی [۱۱۵] است. ایگو به سه بخش مستقل تجزیه می شود که هر یک با وجه متفاوتی از موضوع ارتباط می یابد. وی تحت عنوان وضعیت درون روانی، به همین ساختارهای متعدد و پویای ایگو اشاره می کند.
وضعیت روان شناسی طبیعی و بهنجار نوزاد، باعث رشد ساختارهای درونی می شود و در این بین، ناکامی در تثبیت این ساختارهای درونی نقشی اساسی دارد. اساساٌ ناممکن است که نوزاد همچنان در وضعیتی کاملاٌ امن و عاری از ناکامی به پیش رود. شرایط پر خلل زندگی، روابط لیبیدویی نوزاد با مادر را آشفته می سازد و موجب واکنش نوزاد از طریق انواع مکانیزم های دفاعی می شود. این امر به ایجاد ساختارهای درونی کمک می کند. شدت ناکامی در افراد مختلف متفاوت است اما صرف تجربه ی ناکامی، به برانگیخته شدن پرخاشگری نوزاد نسبت به موضوع لیبیدویی‌اش، یعنی مادر و PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)، می انجامد از دیدگاه هیجانی، کودک ناکامی را در قالب بی مهری یا حتی طرد شدن از جانب مادر تجربه می کند. در این وضعیت، کودک آشکار ساختن نفرت خود از مادر را خطرناک می یابد زیرا ممکن است طرد بیش تر او را در پی داشته باشد. در مقابل ، او نیاز خود به مادر را نیز نمی تواند ابراز کند زیرا این کار موجب می شود کودک همچنان به سبب احساس عشق و نیازش به مادر تحقیر شود و این عشق.و نیاز نیز بی ارزش جلوه کند .نوزاد به این ناکامی با پرخاشگری واکنش می دهد و موضوع مشکل ساز را جذب یا درونی می کند. از دید ناظران عینی، پرخاشگری موجب می شود احساسی دو سو گرا یا دو پاره نسبت به موضوع در نوزاد شکل گیرد. اما از منظر ذهنی نوزاد، این مادر است که دوسو گرا شده و به موضوعی هم خوب و هم بد، هم ارضا کننده و هم ناکام ساز، بدل شده است. یک شخصیت نابالغ نمی تواند موضوعی را که همزمان خوب و بد است تحمل کند. در نتیجه نوزاد می کوشد این وضعیت تحمل ناپذیر را طی چندین مرحله تخفیف دهد و در همین فرایند است که ساختار های درونی تشکیل می شوند.
بطور کلی هر کودکی مایل است موضوع های بد و ناکام کننده ی جهان خارج را طرد کند، اما فرصت این کار در اختیار او قرار نمی گیرد. هر قدر هم کودک به طرد موضوع های بد (مانند والد ین بدی که تنبیه و بد رفتاری ،یا دعوا و مرافعه می کنند) مایل باشد، باز هم نمی تواند از آن ها خلاصی یابد. او به والدین نیازمند و وابسته است و تحت انقیاد آن ها قرار دارد. چنین است که کودک برای مهار والدین خود ، راهی جز درونی سازی آن ها نمی یابد. جذب والدین به درون خود ،تنها راه رها شدن از چنگال آن هاست اما وقتی این موضوع های درونی شدند، همچنان سلطه بر دنیای کودک را حفظ می کنند و کودک احساس می کند که آن ها همچون ارواحی شیطانی او را تسخیر کرده اند. کودک می کوشد در برابر این تجربیات بد ، احساسات بد، موضوع های بد به دفاع برخیزد یا آن ها را سرکوب کند. سرکوبی واقعی نه در خصوص تکانه ها بلکه در مورد موضوع های بد درونی–که موضوع هایی جزیی اند-و نیز پاره ایگو های ملازم با آن ها روی می دهد. این موضوع های بد درونی و پاره ایگو های یاد شده، همان ساختار درون روانی[۱۱۶] هستند اما با ساختار ایگو، که همان ایگوی مرکزی [۱۱۷]است، تفاوت دارد، ایگوی مرکزی با افراد واقعی جهان خارج ارتباط بر قرار می کند.
نحوه شکل گیری ساختار های درون روانی نوزاد بدین شرح است:

 

 

در ابتدا نوزاد به دو پاره سازی یا تجربه ی ذهنی مادر به دو موضوع جزیی می پردازد. مادر تا

بدان جا که نوزاد را ارضا می کند، موضوعی خوب، و تا آنجا که در این ارضا کردن، نقصان داشته باشد موضوعی بد انگاشته می شود. از آنجا که کودک قدرت لازم برای تغییر واقعیت بیرونی، را ندارد می کوشد به تغییر واقعیت درونی، یعنی تنها قلمرویی که در آن از امکانی برخوردار است، بپردازد.
۲- سپس نوزاد می کوشد عامل آسیب زای محیط را به حیطه ی واقعیت درونی خود که ظاهراٌ وضعیت آن را بیش تر تخت کنترل دارد، منتقل می سازد.
۳- این موضوع درونی فاقد ارضا کنندگی دو وجه دارد؛ هم ناکام می سازد و هم وسوسه و اغوا می کنند. در واقع “بدی” آن دقیقاٌ بر همین ترکیب اغوا گری و ناکام سازی آن مبتنی است، نیاز به چنین موضوعی در نوزاد از بین نمی رود. حتی پس از درونی سازی، این کیفیات دو گانه تداوم می یابند. نوزاد می کوشد با وارد کردن موضوع فاقد ارضا کنندگی به روان خود، آن را تحت اختیار خود در آورد اما دائماٌ نیاز او را تحریک کند و در همان حال ناکام می سازد. راه حل نوزاد در برابر این موضوع بد درونی ، همان کاری است که با موضوع بیرونی اصلی-یعنی مادر – انجام دهد، یعنی دو پاره سازی آن به موضوع های خوب (جذاب ومورد نیاز) و بد.(ناکام وطرد کننده)

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:51:00 ق.ظ ]