حتی زاویه گرفتن ایرانیان را از دنیای مسلمانان سنی مذهب برهانی در این جهت دانسته که خواستار گرایشات ناسیونالیستی ایرانی و برتری عجم بر عرب بوده ­اند لذا در این پژوهش نیز به بررسی دو دورانی می­پردازیم که علاوه بر احساسات ناسیونالیستی خط مشی مشخص و روندی تئوریک را نیز به دست ایرانیان داده است تا بتوانند این احساسات خویش را موجه و در قالب گفتمان­های کارسازی شده ناسیونالیستی مطرح سازند اگرچه در این دو دوران این روند خط سیری بی ثبات و پرتنش را پشت سر می­گذارد اما ظهور این گفتمان را قدمی نو در جهت گرایشات ایرانیان به پیشرفت می­توان قلمداد کرد. البته لازم به ذکر است در چارچوب نظریه پردازی برای تعریف گفتمان­ها باید به چهار مفهوم اصلی توجه کنیم: ۱- مفصل بندی ( آرتیکولیشن ) ۲- سیادت (هژمونی) ۳- تضاد ( آنتاگونیزم ) ۴- نیرو و قدرت حاکم” که در این پژوهش نیز این امر مدنظر قرار گرفته شده و از آن به عنوان چارچوب روند این پژوهش می­توان نام برد. در ادامه طرح گفتمان­های مدرن دوران مورد مطالعه، پایه گذاری مطبوعات ملی علی الخصوص روزنامه­ها، در ایران نیز قدمی نو وسنگین در جهت اهداف مشترک میهن طلبان بوده است و از این طریق زبان گویای اجتماعی بود که تا آن زمان در زبان­های روشنفکران و دل­های میهن طلبان مدفون می­شد. اما مطبوعات راهی را باز نمودند تا اجماع و گرایشات مردمی را درسیاست ایران مد نظر قراردهد وبازخورد­های آن رانیز بررسی کند اگر چه این ابزار نیز به گونه­ ای دارای کم وکاستی­هایی بوده است و حتی در بعضی از جهات نتوانسته آن طور که باید عمل کند اما این نکته قابل ذکرو توجه است که مطبوعات از دوران مشروطه برجسته­تر و قوی­تر از گذشته ظاهر شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
سیر تحول تاریخی ناسیونالیسم:
از لحاظ تاریخی انسان تمایلات خویش را به مراکز متعددی ابراز داشته است زمانی ظرف سیاسی، طایفه و قبیله بود و طبیعتا کانون وفاداری افراد نیز همین مراکز بودند. زمانی دیگر ظرف سیاسی، ام‍پراطوری بود که اقوام و قبایل گوناگون را در خود جای می­داد و زمانی نیزاین ظرف سیاسی به سیستم کشوری تبدیل می­ شود وتکامل این سیستم کشوری جدید، در غرب صورت گرفت.
مفاهیم ناسیونالیستی:
دراین قسمت برای روشن­تر شدن زوایای ناسیونالیسم به تعاریف مفاهیم ناسیونالیستی که در غرب مورد توجه بوده اندودر روند شکل گیری گفتمان­های ملی ایران نقشی درخور داشته اندمی پردازیم.
هویت ملی / وطن / وطن دوستی / ملت / دولت ملی
ملت
از واژه لاتین (nasic)به معنای زاده شدن و natinبه معنای تعلق متقابل از لحاظ ( زادن و زادگاه) مشتق شده است. یعنی زادگاه شالوده شکل طبیعی گردهمایی انسان را مشخص وفراهم می­سازد قابل ذکراست که Nationاز لحاط دستور زبان تقریبا در قرن ۱۴ ‍پدیدار شد اما در ابتدا معنای سیاسی نداشت و در قرن ۱۷ با معنای سیاسی وارد زبان­های اروپایی شد ( وینسنت ۱۳۷۹: ۳۳۱ )
اما همچنان که می­توان ملت را صرفابه جنبه سیاسی آن تقلیل داد بنابراین باتوجه به عوامل فرهنگی / سیاسی می­توان ملت را چنین تعریف کرد:
مجموعه انسانی که براساس عوامل فرهنگی مشترک در یک سرزمین واحد به یکدیگر پیوند خورده ونسبت به آن آگاهی داشته و در راه رسیدن به هدف مشترکی تلاش می­ کنند و نیز سعی درکسب حقوق و منافع مشترک و حق حاکمیت برخود داشته باشند یک ملت را تشکیل می­دهند. اما در روند تاریخی شاهد آنیم در مفهوم دولت بر ملت تقدیم دارد و کسانی که در نظم سیاسی والاتر از قوم و قبیله زندگی می­ کنند یک ملت­اند و وجود چنین نظمی مصلحتی مشترک بین آن­ها پدید
می­آورد احساس وظیفه و وفاداری مشترک به آن نظم شکل می­گیرد( بشیریه۲۸: ۱۳۸۲ ).
دولت ملی
دولت، عالی­ترین شکل سازمان سیاسی دراندیشه ناسیونالیسم است. این نوع دولت نه تنها به عنوان شکل معمول و آرمانی تشکیلات سیاسی بلکه به عنوان چارچوب ضروری برای همه
فعالیت­های اجتماعی فرهنگی اقتصادی مورد توجه قراردارد. شکل گیری دولت ملی مطابق با
عکس مرتبط با اقتصاد
اندبشه­هایی است که طی قرون ۱۷و۱۸ در اروپا رواج یافته و دارای ماهیت دموکراتیک بوده است. در این شکل از دولت مدرن ملت رکن و پایه اصلی دولت محسوب می­ شود و مشروعیت دولت تنها به خواست واراده ملت بستگی دارد که می­توان این اعتقاد را کاملا ملموس در ماده سوم اعلامیه حقوق بشر و شهرو در انقلاب فرانسه دید”
«اصل هر سلطه­ای از ملت است وهیچ هیات یا فردی نمی ­تواند اعمال قدرت نماید مگر آنکه صریحا از جانب ملت مجاز باشد» ( قاضی ۱۹۵: ۱۳۷۳)
هویت (ممیزات فردی و اجتماعی واشتراکات)
از میان مفاهیم فارسی واژه یا مفهوم «تشخص» می ­تواند راهبر خوبی برای تعریف اصطلاحی هویت باشد بدین معنی که هویت اصطلاحا مجموعه ­ای از شاخص ­ها و علاپم در حوزه مولفه­های مادی/ زیستی / فرهنگی و روانی است که موجب شناسایی فرد از فرد گروه از گروه یا اهلیتی از اهلیت دیگر و فرهنگی از فرهنگ دیگر می­ شود به تعبیر دیگر هویت یعنی وجه اختصاصی هرفرد یا گروه: آن وجه اختصاصی که در من است و در هیچ انسان دیگری نیست می­توانم به آن بگویم هویت من. هویت ما مرز میان ما با دیگران است لذا موارد اشتراک ما و دیگران نیست. این ( من ) اگر گروه باشد در این صورت هویت گروهی مجموعه ­ای از خصایص مشترک اجتماعی را شامل می­ شود که دیگر گروه­ها فاقد آن هستند بنابراین هویت مفهومی دو رویه می­باشد یعنی هم بیانگر تشابه و هم تمایز است (ابوالحسنی ۱۳۸۹).
انواع ومراتب هویت:
هویت را درمرتبه نخست و به دو سطح فردی و اجتماعی تقسیم می­نمایند و براین است که هویت ملی در حوزه هویت جمعی قراردارد. هویت جمعی هویتی گروهی است که یک جمع را از دیگر جمع­ها جدا می­سازدو مجموعه ویژگی­هایی است که با عنوان ما از آن یاد می­ شود
(احمد لو ۲۸).
بنابراین هویت اجتماعی و جمعی نوعی خودشناسی فرد در رابطه با دیگران است که نشان می­دهد آن شخص از نظر روان شناختی و اجتماعی کیست و چه جایگاهی دارد برای درک بهتر هویت ملی باید جایگاه جامعه ملی دربین انواع اجتماعات و هویت ملی در بین هویت­های دیگر شناخته
شود. و نتیجه هویت جمعی و احسای پایبندی و دلبستگی و تعهد به اجتماع و گروه است
(رزازی فر ۱۰۴: ۱۳۷۹).
هویت ملی
پرسش از چیستی وجود است. پرسش از چه بودن و چه کسی بودن است این پرسش ناظر بر انواع متفاوتی از ماهیت هاست یعنی هویت فردی /گروهی/ جمعی. هویت متضمن نوعی خودآگاهی است اما این خودآگاهی با واسطه معرفت نسبت به دیگران شکل می­گیرد و براساس آن می­توان به تعریف از خود باتمامی اجزاء سازنده آن پرداخت هرکجا دیگری وجود داشته باشد می­توان درآن جا به جستجوی هویت پرداخت بنابراین می­توان هویت را به زمان خاص از تاریخ بشری
محدود کرد. عام­ترین هویت موجود هویت ملی است که یکی از انواع هویت­های جمعی
می­باشد (بهشتی ۱۱: ۱۳۷۹).
رابطه هویت ملی و ناسیونالیسم:
هویت ملی اصطلاحی نسبتا متاخر است و جایگزین اصطلاحاتی نظیر منش ملی / و بعد­ها و آگاهی ملی شده است که عمدتا در قرون ۱۸/ ۱۹/ و اوایل قرن بیستم مورد استفاده قرار می­گرفتند آنتونی دی اسمیت هویت ملی را این گونه تعریف می­ کند« بازتولید و بازتفسیر دایمی الگوی ارزش ها/ نمادها/ خاطرات / اسطوره­ها و نسبت­هایی که میراث متمایز ملت­ها را تشکیل می­ دهند و تشخیص هویت افراد با آن الگو میراث و عناصر فرهنگی اش» تعریف اسمیت به یک ویژگی مهم اشاره می­ کند و آن هم تداومی است در عین تغییر.
هویت ملی و یا هر هویت دیگری امری ثابت و بدون تغییر برای همیشه نیست، بلکه چون خصلتسیال اجتماعی استو دربستر متنی اجتماعی ظهورو تداوم پیدا می­ کند بنابراین در اثر شرایط و تحولات مختلف با تغییراتی نیز روبرو می­ شود (معینی علمداری ۳۱: ۱۳۸۳).
هویت ملی در یک بستر فرهنگی و اجتماعی و برپایه مجموعه ­ای از نماد­ها / اسطوره­ها و ارزشها و … و معمولا در مقابل دیگران شکل می­گیردناسیونالیسم مهمترین ابزار در ظهورو استحکام و تقویت و تداوم هویت ملی است برخی معتقدند هویت ملی از طریق تعامل تاریخی چهار دسته عوامل صورت یافته است.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

عوامل نخستین مانند قومیت / خط/ زبان / دین و غیره

عوامل تکوینی مانند توسعه ارتباطات وفناوری / ظهور ارتشی مدون و حکومت­های پادشاهی.

عوامل القایی مثل تدوین زبان درقالب دستورزبان رسمی

عوامل واکنشی دفاع از هویت­های تحت ستم و منافع به انقیاد کشیده از سوی گروه اجتماعی حاکم (بنی هاشمی ۱۹: ۱۳۸۳)

در هویت یابی عنصردیگر هویت ساز از اهمیت فوق العاده­ای برخوردار است. این دگر هویت ساز برای یک ملت یا به طور طبیعی تحت تاثیرتجارب تاریخی در مقابل دشمنان تاریخی تجسم
می­ شود ویا دولت­ها برای حفظ خود و یا حفظ همگرایی داخلی دست به دشمن سازی­هایی می­زنند که با گذشت زمان در چگونگی هویت ملی مردم تاثیر می­گذارد. این وضعیت در میان دولت­های تازه تاسیس جای دقت و بررسی دارد. زیرا در آینده سیاست­های این دولت­ها چنین هویت یابی / بر نوع روابط خارجی و دیدگاه ­های منطقه­ای آن­ها تاثیر می­گذارد در این میان باید اضافه نمود عامل مهمی که مشخصه اصلی تفکیک هویت­های ملی مرز­های سرزمینی است همانگونه که لوسین دبلیو پای
می­نویسد «مقوله هویت ملی در ابتدایی­ترین شکل خود بانوعی احترام به مرز­های جغرافیایی یک کشور و پذیرش آن توسط کسانی که در درون آن مرز­ها قرار دارند و همگی درمیثاقی مشخص و مشترک در باب جامعه­ای عالیه سهیم­اند (دبلیو ۱۷۲: ۱۳۸۰). در واقعهویت ملی، ستون فقرات اشخاص و جمعیت هاست و هرگونه ابهام در آن مانع از حل مسائل می­ شود چه رسد به سازماندهی تهاجمات خارجی. نمونه هویت و ونقش اصلی آن را در ایران بایستی بعد از شکل گیری سلسله­ی قاجار دانست. مواجهه با غیر، شرط درک از «خود» است. اما شکست­های ایران در مقابل روسیه­ی تزاری، تعریف ناخوشایندی از خود را پیش آورد(کچوئیان ۷۲: ۱۳۸۵).
در کشور­هایی که در گیرو دار روند هویت سازی ملی عدم تثبیت وقطعیت مرز­های ملی و نرسیدن به این اجماع نظر که مرز ملی کشورکجا قرار دارد ویا اینکه گروه­های قومی ساکن در نزدیکی مرز­ها خود را بیشتر در پیوند با کشوری همسایه می­بینند تا دولت جدید تاسیس شده
/ بحران هویت ملی امری بسیار پیچیده است که در کشور­های جهان سوم ( به ویژه خاورمیانه کاملا بارز دیده می­ شود همانطور که فرد وقتی خود را شهروند دولتی معرفی می­ کند در واقع کاملا آشکارا به تعریف هویت خود می ­پردازد. گرچه شهروندی هویتی است فارغ از هرگونه تفاوت­های نژادی / زبانی / قومی / فرهنگی و می ­تواند کل جمعیت ساکن در یک کشور را برابر و هم شان نشان دهد. فارغ از هرگونه شک و شبهه ایدیولوژیک و تعصب که در هویت ملی وقومی نمود بسیار داردو در مورد شهروندی می­توان گفت که آن رابطه­ای است میان فرد و دولت که این دو از طریق حقوق و وظایف متقابل به یکدیگر متعهد می­شوند (قوام ۶۸۲: ۱۳۸۰).
شهروندی در دولت و ملت معنا پیدا می­ کند زیرا آن موقعیتی است که در ملت سازی نقش مهمی ایفا کرده و ارتباط دولت و ملت را در چهارچوب قواعد و مقررات مدون و غیر مدون تنظیم می­نماید ( اریک، هابس۲۳: ۱۳۸۳).
شهروندی در مقوله بحران هویت ملی اهمیت دارد وآن ارتباط نزدیکش با حس میهن پرستی است. شهروندی می ­تواند موجب ظهور و تقویت میهن پرستی شود. مردم وقتی میهن پرست هستند که به نظام سیاسی شان غرور می­ورزند و در پی دفاع از آن، بهبود و ارتقای جایگاهش بر می­آیند.
مفهوم میهن پرستی در نگاه اول این چیز­ها را در ذهن تداعی می­ کند. پرچم / حوادث مهم تاریخی / جنگ­ها / سرود­های ملی و همه تصاویری که مردم را به سیاست و دولت پیوند می­دهد. کسی که خودرا شهروند یک دولت – ملت نداند و یا در این حقوق احساس ضعف مفرط نماید/ بی شک چندان علاقه­ای به فداکاری درراه وطن و ارزش­های آن نخواهد داشت. دولت­های ضعیف یا نامشروع اغلب از تزریق حس میهن پرستی در میان شهروندان شان با مشکلات جدی مواجه هستند) Patrick oneil 1996: 52). و اگر ملت را در زبان مدون آن به معنای اجتماع شهروندان تعریف نماییم پس شهروندی یکی از مولفه­های اساسی در روند ملت سازی قلمداد می­گردد
(اریک، هابس ۳۵: ۱۳۸۳).
البته باید اضافه نمود که بحث درباره هویت ملی بدون در نظر گرفتن ناسیونالیسم تصویری ناقص و نا رسانا است دولت ملت­ها با نیروی ناسیونالیسم رشد کرده و تداوم یافته­اند. ناسیونالیسم را چه ایدئولوژی در نظر بگیریم یا جنبش و یا مجموعه سیاست­ها، بی شک در روند هویت یابی ملی و درکل دولت- ملت سازی نقش مهم و اساسی بر عهده دارد (سیمبر ۱۱۲۸: ۱۳۷۸).
نقش ناسیونالیسم را چه در مرحله پیش از تاسیس دولت – ملت و چه در مرحله پس از تاسیس تثبیت و استحکام آن می­توان به روشنی مشاهده کرد.
دولت به عنوان شخصیتی حقوقی به کنترل قلمرو و ساکنان آن اقدام میکند. در دولت­های ملی یکپارچه و منسجم این اعمال کنترل با نوعی سیمان به نام ناسیونالیسم انجام می­گیرد که مردم را به یکدیگر جذب و همگرا کرده و موجب وفاداری آن­ها به حکومت می­گردد. که استحکام
دولت – ملت را تضمین می­نماید (هاروی، راست ۸۴: ۱۳۸۱).
ناسیو نالیسم وطن را به امری مقدس تبدیل کرده و وفاداری به آن را بر هر الگوی وفاداری دیگری اولویت می­دهد. ناسیونالیسم از نظر آنتونی گیدنز چنین مفهومی را می­رساند «وابستگی افراد به یک سری نماد­ها، باور­ها و تکیه بر اشتراک میان اعضای یک نظام سیاسی »
(Giddens 1985: 116).
پرچم ملی به خودی خود یک نماد ارزشمند قلمداد نمی­ شود” بلکه این ناسیونالیسم است که در یک مدت زمان نسبتا طولانی به افراد جامعه می­قبولاند که به این نماد باید عشق ورزند. و در راه ان سربازان به هرگونه از جان گذشتگی با میل و رغبت تن در دهند. این حس در یک پروسه زمانی در چارچوب الگوی جامعه پذیری سیاسی به جامعه تزریق می­گردد بدین معنی که گفته می­ شود ناسیونالیسم ماهیت روان شناختی و احساسی دارد و یک سری تصورات و باور­ها را در افراد ایجاد می­ کند تا به هر چیزی که صفت ملی دارداحترام و ارزش بالا قائل شوند. اگر به مضامین ناسیونالیسم توجه کنیم با سهولت بیشتری می­توان نقش آن را در حل بحران هویت ملی و دولت- ملت سازی و حفظ و تحکیم موقعیت و جایگاه آن در سطح جهان را درک کرد. مضامین اصلی ناسیونالیسم شامل موراد زیر هستند.

 

 

انسان­ها به طور طبیعی به ملت­ها تقسیم شده ­اند.

هر ملت دارای ویژگی خاص خود است.

منشا قدرت سیاسی ملت است در صورتی که ملت به مثابه کل در نظر گرفته شود.

انسان­ها برای آزادی و تحقق اهدافشان باید در قالب ملت باشند.

ملت در قالب کشور تحقق می­یابد.

وفاداری و وابستگی به کشور بر سایر وابستگی­ها اهمیت دارد.

شرط نخست آزادی و هماهنگی جهانی – تقویت دولت –ملت هاست
(Smith 1983: 21).

وجود کارکرد­های مثبت ناسیونالیسم ماولی همین امر هنگامی که به شکل افراطی از اوایل قرن بیستم در اروپا رواج یافت موجب بروز جنگ­های خونینی در اروپا و جهان شد اما به طور کل نیروی مثبت و در جهت منافع دولت – ملت­ها شناخته می­ شود. ناسیونالیسم مولد ملت هاست و دولت از ناسیونالیسم به عنوان ابزاری برای افزایش همبستگی و ارتباطات میان شهروندان استفاده می­ کند. در جهان سوم و در شبه دولت – ملت­ها حکومت­ها عمدتا از نیروی ناسیونالیسم و به ویژه از کارکردآن در دشمن سازی و تهییج مردم برای حفظ موجودیت خود سود می­برند و با برون فکنی و یاتوجه مردم به یک عامل خارجی سعی می­ کنند خود را تا حد امکان از معرض فشار­ها و نارضایتی­های مردم ایمن سازند این امر می ­تواند به مرور زمان در هویت یابی ملی یک اجتماع به عنصر پایداری تبدیل گشته و بر روابط خارجی دولت تاثیر منفی برجای گذارد.
ملی گرایی تحت هدایت دولت تلاش برای ملزم ساختن همه اشخاص ساکن در حیطه صلاحیت یک دولت مشخص است. تابرای وظایفی که در قبال آن دوست دارند نسبت به سایر وظایف اولویت قایل شوند. ملت گرایی جویای دولت حول این ادعا سازما ن می­یابد که مجموعه ­ای از مردم جامعه جداگانه­ ای با ریشه مشترک را تشکیل می­دهندو بنابراین شایسته یک دولت یا دست کم احراز موقعیت سیاسی مشخص خاص خودشان هستند ( یتلی ۴۰۷: ۱۳۸۶).

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:50:00 ب.ظ ]