بررسی رابطه بین نگرش به قرآن و ابعاد چهار گانه سلامت روان (نشانگان جسمانی، اضطراب، کارکرد اجتماعی و افسردگی) بیماران بستری در بیمارستانهای شهر ساری
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
۱-۵- فرضیات تحقیق
بین انس با قرآن و سلامت روان بیماران بستری در بیمارستانهای شهر ساری رابطه معنیدار وجود دارد.
بین نگرش به قرآن و سلامت روان بیماران بستری در بیمارستانهای شهر ساری رابطه معنیدار وجود دارد.
بین انس با قرآن و ابعاد چهار گانه سلامت روان (نشانگان جسمانی، اضطراب، کارکرد اجتماعی و افسردگی) بیماران بستری در بیمارستانهای شهر ساری رابطه معنیدار وجود دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بین نگرش به قرآن و ابعاد چهار گانه سلامت روان (نشانگان جسمانی، اضطراب، کارکرد اجتماعی و افسردگی) بیماران بستری در بیمارستانهای شهر ساری رابطه معنیدار وجود دارد.
۱-۶- متغیرهای مورد مطالعه
در این تحقیق به بررسی رابطه بین انس با قرآن و سلامت روان در بیماران پرداخته شده است به طور کلی متغیرهای تحقیق عبارتند از :
۱-متغیر مستقل: انس با قرآن و نگرش بر قرآن با بهره گرفتن از آزمون محقق ساخته سنجش می شود.
۲-متغیر وابسته: سلامت روانی که با بهره گرفتن از آزمون استاندارد GHQ28 سنجش می شود.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
۳-متغیر زمینهای: جنس، تأهل، نوع شغل، محل سکونت که با پرسش از آزمودنی مشخص می شود.
۱-۷- تعاریف متغیرها و اصطلاحات
الف) تعاریف نظری (مفهومی)
سلامت روانی: کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را اینطور تعریف کرده اند: سلامت فکر و روان عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی عادلانه و مناسب (میلانی فر، ۱۳۸۶).
انس با قرآن: واژه «اُنس» در لغت معنایى مقابل «وحشت» دارد و اُنس انسان به چیزى، بدین معناست که از آن هیچ وحشت و اضطرابى ندارد و همراه با آن به آرامش مىرسد (ابن فارس، ۱۳۸۲).
ب) تعریف عملی (عملیاتی):
منظور از سلامت روانی در پژوهش نمره ای است که هر آزمودنی در آزمون (GHQ-28) کسب می کند.
منظور از انس با قرآن و نگرش به قرآن در این مطالعه، نمرهای است که شرکت کنندگان در مطالعه با بهره گرفتن از پرسشنامه انس با قرآن کسب می کنند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱- سلامت روان
علی رغم تلاش های متعدد به منظور تعریف سلامت روانی تاکنون تعریف واحدی از آن موجود نیست. روانپزشکان با دید پزشکی به مسئله نگاه می کنند و روانشناسان با دید فردی و رفتاری به آن توجه دارند. (کاپلان[۱۲]، ۱۹۷۱). کاپلان سلامت روانی را شامل سازگاری مداوم با شرایط متغیر و تلاش برای تحقق اعتدال بین تضادهای درونی و الزامات محیطی در حال تغییر می داند. (کاپلان، ۱۹۷۱) فروید، نشانه سلامت روانی را وجود تعادل و هماهنگی بین نهاد، من و من برتر و همچنین سطوح خودآگاهی و ناخودآگاهی قلمداد نموده است. (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۶۵). مفهوم سلامت روانی در واقع جنبه ای از مفهوم کلی سلامت است. کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را بدین گونه تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب». (میلانی فر، ۱۳۷۰).
بسیاری از صاحب نظران مفاهیم بهداشت روانی و سلامت روانی را با یکدیگر نزدیک می دانند و از این رو بین آن ها تمایز قائل نشده اند، اما برخی آن ها را از یکدیگر متمایز می سازند و به همین دلیل معتقدند که بهداشت روانی یعنی نگاه داشتن سلامت روانی، ریشه کن کردن عوامل بیماری زا، پیشگیری از ابتلا به بیماری های روانی و ایجاد زمینه مساعدی برای رشد و شکفتن شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت مکنون انسان میباشد. (میلانی فر، ۱۳۷۰) سازمان بهداشت جهانی، بهداشت روانی را چنین تعریف کرده است: «بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی، جسمی و بهداشت تنها عدم بیماری یا عقب ماندگی نیست». (شاملو، ۱۳۸۶)
شاملو نیز بهداشت روانی را مجموعه عواملی می داند که در پیشگیری از ایجاد یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی، احساسی و رفتاری در انسان نقش مؤثری دارند. (شاملو، ۱۳۸۶) طبق نظریه ای دیگر سلامت روانی عبارت است از: «سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان؛ به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر به طور کامل شود». (آیزنبرگ و همکاران[۱۳]، ۲۰۰۷) در واقع فردی که دارای سلامت روانی است از عملکرد و کیفیت زندگی بهتری در مقایسه با دیگران برخوردار می باشد. (کادیسون و دی گرونیمو[۱۴]، ۲۰۰۴) به همین دلیل سلامت روان شاخصی است که با متغیرهایی مانند بازده تحصیلی بالا، روابط زناشویی موفق و … مرتبط است. (محمدزاده و همکاران، ۱۳۹۱)
۲-۲- وضعیت سلامت روانی در ایران و جهان
سلامت روانی افراد در پیشبرد اهداف ملی و آرمانی جوامع از بیشترین اهمیت از لحاظ صرفهجویی در هزینه های مادی و معنوی برخوردار است. بر اساس یافته های موجود اختلالات روانی به عنوان یکی از مهم ترین و معنادار ترین اجزای بار کلی بیماری ها می باشد و پیش بینی می شود در سال (۲۰۲۰) سهم اختلالات روانی و عصبی از بار کلی بیماریها ۵۰ درصد افزایش یافته و از ۵/۱۰ درصد کنونی به ۱۵ درصد کل بار درمانی بیماریها برسد (آراسته و همکاران، ۱۳۸۷).
طبق آمار WHO ، ۵۲ میلیون نفر از مردم جهان در سنین مختلف از بیماری های شدید روانی رنج می برند و ۲۵۰ میلیون بیماری های خفیف روانی دارند. در ایران نیز این آمار از سایر کشورها کمتر نیست. در جدید ترین مطالعات ۲۱ درصد ایرانیان، اختلالات روانی دارند که شایعترین اختلالات افسردگی و اضطراب بوده است . به طوری که در طرح ملی بررسی سلامت و بیماری در ایران، میزان اختلالات در افراد بالای ۱۵ سال نیز ۲۱ درصد بود (حسینی و همکاران، ۱۳۹۰).
مطالعات متعدد بر روی سلامت روان در جمعیت های عمومی در کشورهای مختلف انجام شده که این مطالعات نشان می دهد شیوع اختلالات روانی در کشور آمریکا ۲/۲۶ درصد، انگلستان ۵/۱۶ درصد، فرانسه ۴/۱۸ درصد، آلمان ۲/۸ درصد، ژاپن ۸/۸ درصد، چین ۳/۴ درصد بوده است. (گلدمن و فیشر[۱۵]، ۲۰۰۴).
۲-۳- پیشگیری
نقش روانشناسی در پیشگیری[۱۶]، کنترل و بهبود سلامتی در طول قرن بیستم به صورت یکی از وظایف جالب و چالش انگیز درآمده است (محمدی، ۱۳۸۵). متخصصان بهداشت تلاش زیادی کردهاند تا راه های کاهش خطر بروز بیماریهای مختلف را به افراد جامعه بیاموزند. به رفتارها و اقداماتی که هدف آن حفظ و ارتقای سلامت است، پیشگیری اولیه مینامند (کاپلان، ۱۹۶۴). پیشگیری شامل کلیه تدابیری است که از پیدایش و افزایش بیماریهای روانی جلوگیری می کند. پیشگیری اولیه عبارت است از کاهش در مقدار بروز اختلال روانی در جامعه به وسیله مقابله کردن با شرایط آسیب زا قبل از اینکه ایجاد شوند و منظور از پیشگیری اولیه این است که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد (احمد وند، ۱۳۸۹).
پیشگیری اولیه را میتوان در دو دسته از فعالیتهای عمده خلاصه کرد:
۱) فعالیتهایی که از ایجاد بیماریها یا اختلالات روانی جلوگیری می کنند.
۲) مداخله های تحقیقی برای تقویت و تحکیم سلامتی جسمی و روانی (شاملو، ۱۳۸۶).
با این حال افراد نادری که با مفهوم پیشگیری اولیه مخالفاند، به رفتارهای مضر برای سلامت مانند سیگار کشیدن، سوء استفاده از الکل و دارو، رژیم غذایی نامناسب، و روش ناکافی و عدم استفاده از کمربند ایمنی دست میزنند (محمدخانی، ۱۳۸۸).
عکس مرتبط با سیگار
پیشگیری ثانویه عبارت است از مداخله سریع در شناخت و درمان قوی نشانگان یک اختلال یا بیماری و کاستن از شیوع اختلال یا بیماری روانی (احمد وند، ۱۳۸۶).
بر اساس نظریه یکی از محققان پیشگیری به نام کاون[۱۷]، دو روش اساسی در پیشگیری ثانویه وجود دارد:۱– شناسایی زود هنگام و سریع هرگونه علائم اختلال به منظور مداخله و درمان تخصصی و جلوگیری از عواقب تداوم اختلال ۲– شناسایی نشانه های اختلال در تاریخچه رشد و تکامل فرد به منظور یافتن کوتاهترین و مؤثرترین روش درمان و پیشگیری (شاملو، ۱۳۸۶).
پیشگیری ثالث نیز عبارت است از کاستن از گسترش عوارض جنبی که در حاشیه یک اختلال یا بیماری روانی وجود دارد. در این پیشگیری به فعالیتهای توان بخشی و آموزش مهارتهای شغلی و اجتماعی تکیه می شود (احمدوند، ۱۳۸۶).
این بخش اشاره دارد به فعالیتهای توان بخشی که افرادی را که مبتلا به بیماریهای مزمن روانی طولانی مدت هستند، قادر میسازد که با حداکثرتواناییهای جسمانی و روانی و اجتماعی خود فعالیت کنند (شاملو، ۱۳۸۶).
بسیاری از روانشناسان از دانش روانشناختی استفاده می کنند تا به افراد کمک نمایند باکار و محیط اجتماعی خود بهتر سازگار شوند. بر مشکلات هیجانی غلبه کنند و رفتارهای سالمتری را پرورش دهند اما سازگاری چیست؟ سازگاری عبارت است از رفتار کنار آمدن که به ما امکان میدهد تا درخواستهایی را که در محیط با آن ها رو به رو می شویم برآورده سازیم. گاهی این درخواستها جسمانی هستند. وقتی احساس سرما میکنیم، با پوشیدن لباس گرم، بالابردن ترموستات، یا ورزش کردن سازگار می شویم. گاهی درخواست های سازگاری بیشتر مبنای روان شناختی دارند، مثل زمانی که می خواهیم مستقل زندگی کنیم یا خانواده ای را تشکیل دهیم. گاهی به راهبردهای کنار آمدن بی تأثیری متوسل میشویم. ممکن است وانمود کنیم اصلاً مشکلی وجود ندارد. روش سازنده این است که فشارها و مشکلاتی را که با آن ها رو به رو میشویم همان گونه که هستند درک کنیم و بعد تصمیم گیری کرده و برنامه هایی را بریزیم که به ما امکان دهند با منتهای تلاش خود با آن ها کنار بیائیم (سید محمدی، ۱۳۸۸).
روانکاوان که روی شخصیت ایده آل تکیه دارند” من” را واسطه بین خواسته های ” نهاد” و کنترل و نظارت ” من برتر” دانسته و سلامت روان را میانجیگری درست و منطقی بین دو قدرت نهاد و من برتر تلقی می کنند. من باید بتواند بین تعارضهای نهاد و من برتر تعادل ایجاد کند و چنانچه از عهده برقراری تعادل برنیاید بهداشت روانی به هم می خورد و شخص دچار مشکل روانی میگردد (احمدوند، ۱۳۸۶ به نقل از گنجی، ۱۳۸۶).
به کارگیری اصول روانشناسی در زمینه ی سلامتی نیز در دستیابی به نتایج متعدد مثبت و موفقیت آمیز (از جمله پایین آوردن فشار خون بالا و کنترل کردن میزان کلسترول) نقش داشته است. همچنین در کنترل استرس، تسکین درد، کم کردن و ترک سیگار و متعادل کردن دیگر رفتارهای خطرناک (مثل مصرف مشروبات الکلی) نیز مؤثر بوده است. روانشناسی سلامت، در زمینه ی بهبود سلامتی، مردم را به ورزش روزانه، معاینات مرتب پزشکی و دندان پزشکی و در پیش گرفتن رفتارهای” سالم تر” (مانند” روابط جنسی سالم”) تشویق می کند (محمدی، ۱۳۸۵).
اکثریت روان پزشکان نیز توانایی سازش با محیط، انعطاف پذیری، قضاوت عادلانه و منطقی در مواجهه با محرومیتها و فشارهای روانی را ملاک سلامت و تعادل روان می دانند و هدف اصلی از درمان بیماران روانی، قادر کردن آن ها به زندگی در خانواده و اجتماع و به اصطلاح سازش با محیط است (احمدوند، ۱۳۸۹).
۲-۴- نظریه های مربوط به سلامت روانی:
در این بخش با نظریات چند تن از روانشناسان برجسته در مورد سلامت روانی آشنا میشویم.
نظریه فروید
به عقیده ی فروید[۱۸] اکثر مردم به درجات مختلف، روانی هستند و سلامت روانی یک آرمان است نه یک هنجار آماری. فروید معتقد است نخستین ویژگی سلامت روانی خودآگاهی است، یعنی هر آنچه که ممکن است در ناخودآگاهی بایستی به (من) بازگردانیده شود. در نهایت خودآگاهی حقیقی ممکن نیست. مگر این که کنترل غیر واقعی و غیر ضروری یا زاید (من برتر) در هم شکسته شود. به نظر وی انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی جسمی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد (کیخا، ۱۳۸۶).
نظریه آدلر
به عقیده آدلر[۱۹] سلامت روانی یعنی داشتن اهداف مشخص در زندگی، داشتن فلسفه ای استوار و محکم برای زیستن. بنا به نظر آدلر فرد برخوردار از سلامت روان شناختی توان و شهامت یا جرأت عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به نظر وی از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روانی مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرش اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آن ها می کند. او روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خود را در خانواده و جامعه به درستی میشناسد و در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی و این افراد تلاش می کنند تا برای همنوعان خود مفید باشند. چنین افرادی سعی در کاستن عقده ی حقارت خود دارند و به دنبال غلبه و چیرگی بر بی جرأتی خود میباشند. در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه های نامطلوب خود را دگرگون سازد (سیدمحمدی، ۱۳۸۵).
نظریه یونگ
به عقیده یونگ[۲۰] فرایند نفوذ یکی از عوامل مؤثر در سلامت روانی است. تفرد در ساده ترین شکل آن عبارت است از تمیز تدریجی (من) یا خودآگاهی از ناخودآگاهی، طوری که فرد به تدریج بیشتر و بیشتر از افکار و انگیزه های منشعب شده از خودآگاهی جمعی، هشیار و آگاه می شود. البته تشخیص تمیز ناخودآگاهی تنها نیمی از داستان تفرد است. همزمان با این تمیز بایستی نسبت های خودآگاه و ناخودآگاه روان دوباره یکپارچه شوند. این یکپارچه سازی مجدد ضروری است زیرا منبع ناراحتی و بیماری بشر، میل به نادیده گرفتن ناخودآگاه است، یونگ افزایش بیش از حد خودآگاهی را به همان اندازه اندک بودن آن آسیب گونه می داند. بنابر نظریه یونگ بالاترین و نهاییترین اهداف انسان ورسیدن به خود و تحقق بخشیدن به خود است و تنها از طریق مشارکت بی قید و شرط درهنر، مذهب و یا نمادی از این نوع میتواند به تحقق خویشتن دست یافت (سیدمحمدی، ۱۳۸۵).
نظریه موری
به عقیده موری[۲۱] فرد سالم از نظر روانی خودش آگاهی لازم را دارد. همچنین به نظروی رشد طبیعی و سالم به گونه ای است که ابتدا” نهاد”، ” من برتر” و آن گاه ” من” نقش تعیین کنندگی رفتار را ایفا می کنند. تکانه های نهاد بایستی با نظارت خردمندانه” من” و مواظبت و حراست” من برتر” به صورت قابل قبول فرهنگی و تحت شرایط مورد قبول جامعه ارضاء شود. ” نیازها” یکی دیگر از مفاهیم با اهمیت نظریه ی مورای هستند. به عقیده ی وی شخص سالم کسی است که نیازهای تثبیت شده نداشته باشد. نیازهای درونی یا نهفته اش در جهت معیارهای درونی شده” من برتر”باشد و براساس نیازها واکنش عمل نکند و نیازهایش با یکدیگر در تعارض و کشمکش نباشد. به علاوه انسان برخوردار از سلامت روان شناختی به نظر منحصر به فردی است که بایستی به صورت یگانه مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد و دارای این خصوصیات باشد. بین من برتر و من آرمانی فرد فاصله وجود ندارد.” من” دارای قدرتمندی و کارآمدی بسیار است. از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد. هدف نهایی او رشد خلاقیت و تحقق خویشتن است (کیخا، ۱۳۸۶).
آبراهام مزلو
مزلو[۲۲] ویژگی های افراد سالم از نظر روان شناختی را به شرح ذیل بیان می کند. این افراد نیازهای پایین را برآورده کردهاند و اختلال روانشناختی ندارند و میدانند که چه کسی هستند و کجا میروند. از لحاظ سنی تقریباً میانسال و سالخوردهاند زیرا جوانترها حس توانایی هویتی و استقلال ندارند و هنوز به پرورش ارزشها، شکیبایی و خردمندی نپرداختهاند. ادراک افراد سالم از واقعیت درست است و به عبارتی دیگر شناخت آن ها از هستی، عینی است. این افراد طبیعت دیگران و خویشتن را به صورت واقعی و حقیقی می پذیرند. لذا حالت تدافعی ندارند و با خودشان در صلح و آشتی و تمایلات نفسانی خود را بدون حالت تدافعی میپذیرند. افراد برخوردار از سلامت روانی به مسائل خارج از خودشان نیز توجه دارند. تعهد حرفه ای دارند. بدون استثناء وظیفه شناس هستند. نیاز به خلوت و استقلال دارند. به رضایت دیگران متکی نیستند و لذا میتوانند از مردم و معیارهای آنان دور باشند یعنی خودشان تصمیم بگیرند و انگیزش و نظام خودشان را تجربه نمایند. این حالت موجب می شود که گاهی مردم آن ها را غیر صمیمی، پرافاده و حتی دشمن بپندارند. ویژگی دیگر سلامت روان شناختی، کنش مستقل است. کنش مستقل در ارتباط نزدیک با نیاز به خلوت و استقلال است. چون نیاز افراد سالم در درون آن ها است بنابراین خودکفائی و استقلال شدیدی دارند که این حالات آن ها را در مقابل رویدادها و مصائب مقاوم و پایدار می کنند. تجارب زندگی برای این افراد تازگی مداوم دارد و از آن ها سیر و خسته نمیشوند. نوع دوستی و احساس معمولی از ویژگی های افراد سالم است. این افراد خوی مردم گرا دارند. بین خیر و شر و هدف و وسیله تفاوت می گذارند. خلاقیت و آفرینشگری دارند. ویژگی های فوق برخی از کل ویژگیهایی است که مازلو برای سلامت روانشناختی بر شمرده است (کیخا، ۱۳۸۹).
همچنین مزلو ویژگی خود شکوفایی را که آخرین نیاز انسان میداند به طور خلاصه چنین معرفی می کند. ۱) توجه به واقعیت ۲) پذیرش خود دیگران و جهان هستی ۳) خود جوش زیاد ۴) توجه به مشکلات بیرونی ۵) میل به نهائی و فضای خصوصی ۶) خودمختاری و استقلال
۷) منزلت اشخاص برای آن ها قالبی و ثابت نیست بلکه متحول است ۸) تجارب عرفانی و روحی ۹) همانند دانستن خود با همنوعان ۱۰) دارا بودن دموکراتیک ۱۱) داشتن هدف ۱۲) شوخ طبعی
۱۳) خلاقیت (نشائی، ۱۳۷۵).
نظریه هورنای
به عقیدهی هورنای[۲۳] انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگیهاست. احساس عدم امنیت نمی کند لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است. قدرتمندی نیازهای دهگانه در او خفیف است و به دلیل آگاهی از خود واقعیاش و استعداد بالقوه خود تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست. بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهده دار می شود و خودشناسی و کوشش برای تحقیق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال است. انسان سالم خودآگاهی دارد و از خود واقعی استعدادهایش کم و بیش آگاه است و خودش بسیاری از مشکلات زندگی را حل می کند لذا به دیگران وابستگی ندارد (خدارحیمی، ۱۳۷۴).
نظریه آلبرت الیس
الیس [۲۴]معتقد است عواطف انسان زائده تفکر هستند و هیچ چیز فی نفسه خوب یا بد نمیباشند بلکه خوب بودن را تفکر انسان می سازد. به نظر وی عدم سلامت روانی انسانی از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسان برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن توسل به عقیده احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش رفتاری و خوبی مداوم از دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زودرنجی و آشفتگی ناشی می شود. الیس معتقد است افکار منطقی و عقلانی به عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می شود و در نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می شود. به عقیده ی او انسانها تا حد زیادی در پیدایش اختلالات روانی خودشان سهیم هستند. به علاوه انسان استعداد و آمادگی پریشانی و اضطراب را داردو این آمادگی او تحت تأثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی قرارمی گیرد. ماهیت انسان هم منطقی و عقلانی و هم غیر منطقی و غیر عقلانی است.
الیس بعضی از ویژگی های افراد سالم را به این شرح توضیح می دهد: عشق ورزیدن به دیگران، جویای محبت دیگران شدن در حد اعتدال، انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران، نسبت دادن شکستها به عوامل بیرونی، تلاش در جهت به دست آوردن استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی و رویگردان از کمک های دیگران، انجام وظیفه محوله و حل مشکلات با تفکر منطقی، فرد سالم پیش از آنکه به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی اینجا و اکنون توجه دارد. ازنظر آلیس عواملی وجود دارند که بر هم زننده سلامت روانی انسانها میباشند. این عوامل در سه دسته جای میگیرند:
۱ – عوامل زیستی: تعدادی عوامل زیستی وجود دارند که از طریق ژنها به نسل منتقل میشوند. مثلاً افسردگی مادران، قابل انتقال به فرزندانشان میباشد. تعدادی عوامل زیستی نیز میباشند که بر کارکرد سیستم عصبی مرکزی اثر گذاشته و سلامت روانی فرد را بر هم میزنند. مثلاً ترشح تیروئید بر مغز اثر می کند و موجب کم طاقتی و عصبانیت می شود.
۲ – عوامل عاطفی و روانی: انتظارات و ذهنیت منفی ما، عامل اصلی مشکلات روانی ما میباشند. عواملی مانند فشار روانی مستمر، فضاهای عاطفی سرد، جدائی و تبعیض و بی محبتی موجب افسردگی، وسواس، بیخوابی، بیقراری در افراد می شود.
۳ – عوامل اجتماعی: خانواده و اجتماع در تأمین سلامت روانی نقش مؤثری دارند. کمبودهایی در زمینه تأمین مسکن، شغل، تغذیه و برخورداری از رفاهی نسبی، همه و همه بر سلامت روانی افراد اثر دارد (کیخا، ۱۳۸۶).
نظریه اریک فروم [۲۵]
وابستگی و یگانگی با دیگران از لوازم سلامت روان شناختی است. هرنوع رفتار نامعقول حتی جنون، نتیجه عدم ارضای این نیاز است. انسان سالم به تمام جهان و انسانیت عشق می ورزد. انسان سالم بایستی فردیت داشته باشد و هویت مستقل و منحصر به فرد دارد و چهارچوب جهت گیریاش متکی بر عقل و خود است زیرا فقط با خود است که میتوان تصویری واقع گرا و عینی از جهان به دست آورد. انسان سالم ادراک جهان را با نیازها و ترس های ذهن خودش تعریف نمی کند. فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور میداند. راهنمای شخصیت سالم و وجدان اخلاقی انسان از درون میجوشد (کیخا، ۱۳۸۶).
نظریه راجرز
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:20:00 ق.ظ ]