ردیف: میخواندش
۱۰۰ - گــر جهـان، شـاه جهـان مـیخــوانـدش
آســمان هـــم آســـمان مـیخــوانـدش
معنی و مفهوم: اگر جهان، شاه اخستان را شاه جهان میخواند آسمان نیز او را آسمان صدا می زند (او در جلال و بزرگی به منزلهی آسمانی برای آسمان است).
آرایههای ادبی: جهان و آسمان آرایهی تکرار به وجود آوردهاند.
۱۰۱ - مفــخر اول بشــر خـوانـش کــه دهـــر
مهــدی آخــر زمـــان مــیخــوانــدش
واژگان: مفخر: فخر، نازش. (ناظم) اول بشر: نخستین بشر، نخستین انسان، آدم ابوالبشر. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: شاه را مایهی فخر حضرت آدم بخوان؛ چرا که روزگار او را مهدی آخرالزمان مینامند.
آرایههای ادبی: اوّل و آخر با هم تضّاد دارند.
۱۰۲ - ز آنکـه شیطان سـوز و دجّال افکـن اسـت
آدم مهــدی مـــکان مـــیخـــوانـــدش
معنی و مفهوم: شاه اخستان دشمن شیطان است و او را میسوزاند و دجّال را از پای میافکند؛ از این رو روزگار او را حضرت آدم با مکانت و منزلت مهدی (عج) میخواند.
آرایههای ادبی: بیت دارای لفّ و نشر مرتّب است شیطان سوزی به آدم و دجّال افکنی به حضرت مهدی مربوط است.
۱۰۳ - در صــدایـی کــآیــد از طــاق فــلک
هـــم فلـک کیــوان نشــان میخـوانـدش
واژگان: طاق: سقف محدّب، آسمانه. (منتهی الارب)
معنی و مفهوم: در صدایی که از آسمان به گوش میرسد، چنین شنیده میشود که آسمان شاه را دارای مقام و منزلت بلند و عالی، چون کیوان میخواند.
آرایههای ادبی: طاق فلک، اضافهی تشبیهی است. شاه در داشتن جایگاه رفیع، کیوان نشان خوانده شده است.
۱۰۴ - آهــن تیغـــش دل اعـــدا بخــــورد
مــردم آهــنخــای از آن مـیخــوانـدش
واژگان: خاییدن: جویدن. (دهخدا)
معنی و مفهوم: شمشیر آهنین شاه دل همچون آهن دشمنان را میجود و میخورد، به همین دلیل است که مردم به شمشیر شاه، آهنخای میگویند.
۱۰۵ - دیـدهای دنـدان کـه خــایــد استــخوان
کــآدمــی هــم استـخوان مــیخـوانـدش
معنی و مفهوم: دندان را دیدهای که استخوان را میجود و ریز ریز میکند و انسان دندان را نیز استخوان میخواند؟ (مثل دندان شاه ودل دشمنان نیز چنین است.)
آرایههای ادبی: دندان استعاره از شمشیر شاه و استخوان استعاره از دل دشمنان است.
۱۰۶ - خطبـهی مدحـش چــو بر خـوانـد آفـتاب
مشـتری حــرز امـــان مــیخــوانــدش
واژگان: خطبه: دعا و ثنایی که در روز جمعه و ایّام مهم بر منابر و در مساجد و اماکن مقدّسه خوانده میشده و در آن علاوه بر حمد خدا وستایش پیامبر و اولیای دین، خلیفه و سلطان روز مدح میگردید. (دهخدا) حرز: دعایی که بر کاغذی نویسند و با خود دارند، تعویذ.(معین) مشتری: ستارهای از سیّارات فلک ششم که آن را به فارسی برجیس نامند. (دهخدا)
معنی و مفهوم: وقتی که آفتاب همانند خطیبی در خطبهاش، ستایش شاه را میخواند، مشتری که فقیه و بزرگ آسمان است نیز، برای شاه حرز و دعای سلامتی قرائت میکند.
آرایههای ادبی: آفتاب به خطیبی مانند شده که برای شاه خطبه میخواند و مشتری نیز به عابد و فقیهی تشبیه گردیده که برای او دعای امان و سلامتی میخواند. بیت دارای آرایهی تشخیص است.
۱۰۷ - سکـّهی قــدرش چــو بنـوشـت آسـمان
مــاه، لــوح غیــبدان مــیخــوانـــدش
واژگان: قدر: شأن، بزرگی، اعتبار. (معین) لوح: هر چه پهن باشد از استخوان و تخته و جز آن که بر آن نویسند. (معین)
معنی و مفهوم: از وقتی آسمان مانند سکّه زنی، سکّهی قدر و منزلت شاه را نقش زد، (منزلت او را مشخص کرد) ماه سکّهی قدر او را لوح خداوند غیبدان نامید که در آن رازهای عالم را نهفته است.
آرایههای ادبی: آسمان به سکّه زنی مانند شده است که قدر و منزلت شاه را به شکل سکّه ضرب میکند. سکّهی قدر اضافهی تشبیهی است. غیب دان کنایه از خداوند است.
۱۰۸ - تیـغ شــه مــانـد بـه لـوحی کـز دو روی
ملــک، محــراب کیــان مــیخـوانــدش
واژگان: محراب: صدر مجلس. (ناظم)
معنی و مفهوم: شمشیر شاه به لوحی دو رویه مانند است که حکومت و فرمانروایی از روی آن چنین می خواند: «این محراب و نیایشگاه پادشاهان است.»
آرایههای ادبی: شمشیر شاه به لوح دو رویهای مانند شده است و از سوی دیگر به صورت مضمر به عبادت گاه بزرگان شبیه شده است.
۱۰۹ - نصــرت نــوزاده تــا بــا تیــغ اوســت
چـرخ، طفــل لـوح خـوان مـیخــوانـــدش
معنی و مفهوم: پیروزی و کمک نو رسیده، تا وقتی با شمشیر شاه همراه است، آسمان او را طفل لوح خوان و نو آموزی میخواند که از روی لوح شمشیر شاه درس میخواند و آموزش میبیند .
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:24:00 ب.ظ ]