د) گروه های پراکنده شیعه در سایر نقاط جهان
در این بخش به گروه هایی از شیعیان اشاره می شوذ که به صورت پراکنده در مناطق مختلف جهان زندگی می کنند.
مصر پرجمعیت ترین کشور مسلمان آفریقایی است که تعداد مسلمانان آن از ۵۵ میلیون نفر تجاوز می کند، اما تعداد زیادی از این مسلمانان شیعه هستند که آمار دقیقی از آنان در دست نیست. امروزه شیعیان مصر با تمام توان می ک.شند به حضور اجتماعی خود جنبه قانونی بخشند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
شایان ذکر است که جمعیت شیعیان مهاجر در ایالات متحده ۱۵ تا ۲۰ درصد از کل جمعیت مسلمانان است. تعداد مسلمانان ۶ تا ۷ میلیون نفر تخمین زده شده است. همان، ۱۱۱)
در نخستین سال های سده بیست و یکم، دو اتفاق مهم بین المللی چهره جدیدی از ژئوپلیتیک نوین شیعه نشان داد: اشغال عراق به وسیله ایالات متحده و هم گیمانانش و جنگ ۳۳ روزه اسرائیل- حزب الله. سقوط رژیم بعث و ظهور عراق جدید در پی تهاجم نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۳، پیامدهای ژئوپلیتیک گسترده ای در منطقه به دنبال داشت. با فروپاشی این رژیم، شیعیان عراق فرصت یافتند پس از سرکوب های طولانی مدت به طرح مطالبات خود بپردازند و به نیروی سیاسی جدید و قدرتمندی تبدیل شوند. در نتیجه موازنه قدرت در خاورمیانه دچار تغییر شد و شیعیان در سراسر منطقه این جرات را یافتند که برای به رسمیت شناخته شدن جایگاهشان دست به اعتراض بزنند. (همان، ۲۶۱)
حادثه دوم بین ارتش اسرائیل و نیروی حزب الله لبنان درگرفت. نتیجه این جنگ مقاومت بود و تصمیم گیران جهانی را وادار کردند تا حزب الله را به عنوان یک تشکیلات شیعی دارای قدرت سیاسی- نظامی بپذیرد. این ماجرا نشان داد که دیگر نمی شود در تحولات منطقه عنصر شیعه را نادیده گرفت. (همان، ۲۶۲)
به دلیل اینکه غربی ها، انقلاب اسلامی را یک انقلاب شیعی تصور می کنند، از ایدئولوژی تشیع که به نطر آنها یک ایدئولوژی انقلابی است، می ترسند. آنها همچنین معتقدند: شیعیان غالباً در مناطق حساس ژئوپلیتیک سکونت دارند و همین امر به همراه ایدئولوژی انقلابی آنها، منافع غرب را در منطقه به خطر می اندازد، به همین دلیل، همواره از پیامدهای منطقه ای انقلاب اسلامی بیم داشته و در صدد کنترل ایران، به عنوان کشوریبوده اند که موقعیتی ویژه در ژئوپلیتیک شیعه دارد.(فاضلی نیا، ۱۳۸۶: ۱۴)
طرح ژئوپلیتیک شیعه توسط ملک عبدالله، پادشاه اردن، مطرح شد و از ناحیه حاکمان ایالات متحده، بریتانیا، اسرائیل، مصر و عربستان سعودی مورد تائید و استقبال قرار گرفت. انگیزه اصلی از طرح آن مقابله با قدرت سیاست خارجی ایران در ارتباط با محوریت بلامنازع در جهان شیعه است. هدف آشکار طرح هلال شیعی عبارت است از معرفی یک هلال ژئوپلیتیک که از ایران به رهبری ایرانیان آغاز می‏شود، عراق و سوریه را در بر می‏گیرد و به حزب الله لبنان و حماس در فلسطین پایان می‏یابد. این مجموعه ژئوپلیتیک که نمای جغرافیای آن “هلال مانند” ترسیم شده و به گفته عموی ملک عبدالله اردن، بزرگ‏ترین منابع سوخت فسیلی جهان از خلیج فارس تا دریای خزر را در اختیار دارد، می‏خواهد با گسترش عملیات تروریستی (منظور عملیات دفاعی حماس و حزب الله) بر جهان اسلام برتری یابد و اسرائیل را نابود کند. (مجتهدزاده، ۱۳۸۶ :۷۱) این هلال که گاه افغانستان را نیز در بر می‏گیرد، جغرافیای سرزمین‏هایی را نشان می‏دهد که اکثریت مردمان آن شیعی مذهب‏اند یا شیعیان جمعیت قابل توجهی در این کشورها را تشکیل می‏دهند. (هدایت، ۱۳۸۵، http://mhedayat.blogfa.com )
پدیده شیعیگری در حقیقت، رفته رفته در کانون بیشتر درگیری‏های منطقه‏ای و بین‏المللی قرار گرفته است. اکثر شیعیان در مراکز و مناطق حساس ژئوپلیتیک جهان ساکن هستند. این مسئله قدرتی به آنها بخشیده است که می‏توانند جهان را با چالش رو به رو کنند. (احمدی، ۱۳۹۰: ۳۶)
در حال حاضر، منافع ملی ایران با ژئوپلیتیک تشیع پیوندی عمیق خورده است. ایران همواره می خواهد در میان شیعیان جهان، به خصوص در عراق نقش آفرینی کند. تحولات اخیر جهانی و منزقه ای، این فرصت را برای ایران ایجاد کرده است. (زین العابدین، ۱۳۸۶: ۳۳ ) یکی از بارزترین تمایزات ژئوپلیتیک ایران، مذهب شیعه است، زیرا ایران هسته اصلی جهان تشیع به حساب می آید؛ به ویژه اینکه منافع ایران در سال های اخیر با ژئوپلیتیک نوین تشیع گره خورده است. (همان، ۴۶)
براین اساس این سازوکار بیش از اینکه تامین کننده منافع ملی واحد‏های سیاسی شکل دهنده آن در مقابله با غرب و اسرائیل باشد، ماهیتاً پیوندی ایدئولوژیک است. بدین سبب از یکسو خالی از تعارضات نبوده و از سوی دیگر بهانه مناسبی برای غرب و اسرائیل در مقابله با بنیادگرایی اسلامی و اعمال سیاست سدبندی محسوب می‏شود.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

پیشینه تحقیق:

تحقیقات و آثار موجود و قابل دسترس به دلایل سیاسی و فقدان ظرفیت های پژوهشی توصیف کننده تمامی ابعاد و مولفه های پژوهش حاضر نمی باشد. تنها آن بخش از یافته ها که ژئوپلیتیک شیعه را شامل می شد (از قبیل “ایران، انقلاب اسلامی و ژئوپلیتیک شیعه” اثر عباس اجمدی، “ژئوپلیتیک شیعه” نوشته فرانسوا توال و ژئوپلیتیک شیعه و “نگرانی غرب از انقلاب اسلامی ایران” اثر نفیسه فاضلی نیا) به عنوان داده ها و منابع تحقیق مورد استفاده قرار گرقته است. برای تبیین سایر بخش های پژوهش بویژه پدیده بیداری اسلامی و خصوصاً تحولات سوریه با کمک از یافته های غیر مستقیم و از روش توصیفی و علی استفاده شد است.
۱
فصل سوم
روش شناسی تحقیق
مقدمه:
این پژوهش از منظر و نوع هدف، کاربردی است. از اینرو با تحلیل تاریخی و توصیفی و بررسی روابط علی بر بستر فرایند تاریخی از یک سو و تحولات جاری منطقه خاورمیانه در تواصل، تواتر و توالی با چالش های استقرار نظم نوین بین الملل در پی آن است تا تصویر روشنی برای سیاستگذاران و سیاستمداران در عرصه سیاست خارجی کشور فراهم نماید تا با اتخاذ رویکرد واقع گرایانه در حفظ و تقویت منافع ملی کشور تلاش کنند.

 

 

روش تحقیق:

در این پژوهش از روش تاریخی– تحلیلی و توصیفی و علی استفاده شد است.

 

 

جامعه آماری:

به دلیل جاری بودن تحولات در منطقه خاورمیانه و به ویژه سوریه دسترسی به جامعه آماری امکان پذیر نبوده است.

 

 

حجم نمونه و روش اندازه گیری:

این تحقیق به دلیل وجود موانع برای دسترسی به جامعه آماری دارای نمونه و روش اندازه گیری نمی باشد.

 

 

ابزار جمع آوری اطلاعات:

در این پژوهش از روش کتابخانه ای جهت گردآوری اطلاعات استفاده شده است.

 

 

روش تجزیه و تحلیل داده ها:

در این پژوهش از روش تجزیه و تحلیل توصیفی و علی بهره‏گیری می‏شود.
فصل چهارم
تبیین نظام بین‏الملل پس از فروپاشی کمونیسم و پایان جنگ سرد
مقدمه :
دوره‏ای که از سال ۱۹۴۵ آغاز و تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادامه پیدا می‏کند، به دوره جنگ سرد معروف است. شاخص روابط بین‏الملل در این دوره محور مسکو – واشنگتن است که به عنوان سمبل روابط شرق و غرب در جهان دوقطبی، اساس تجزیه و تحلیل رویدادهای بین‏المللی محسوب می‏شود. علی رغم پیچیده‏تر شدن روابط و مسائل بین‏المللی در سال‏های دهه ۵۰ و پس از آن، ظهور قدرت‏های منطقه‏ای، پیدایش قدرت‏های نظامی چون چین و قدرت‏های اقتصادی مانند ژاپن و بازار مشترک و نقش فزاینده جهان سوم در امور بین‏المللی، این محور همچنان با وجود ناکافی بودن (به عنوان تنها معیار) به مثابه شاخص مهم روابط بین‏المللی، در این دوره پا برجا ماند.
عکس مرتبط با اقتصاد
با فروپاشى نظام دوقطبى و پایان جنگ سرد، یک تحول ساختارى در روابط بین‏الملل پدیدارشد. بدین معنا که یکى از دو کانون مهم تمرکز قدرت سیاسى و نظامى متلاشى شد و موجب چرخش سریع توازن قوا به طرف بلوک غرب گردید. از سوى دیگر، با پایان‏جنگ سرد، تضاد و رقابت ‏بین قدرت‏هاى بزرگ جهانى از حوزه نظامى و تسلیحاتى به‏ حوزه اقتصادى و تجارى منتقل گردید و ژاپن و آلمان، فارغ از چارچوب متقابل شرق و غرب به عنوان دو قطب مهم اقتصادى به سمت ایفاى نقش مستقل سیاسى در جهان‏حرکت مى‏کنند. به علاوه، تهدیدات علیه صلح و امنیت ‏بین المللى در دوران پس از جنگ سرد نیز بیش از آن که ناشى از خطر بى ثباتى و تنش در روابط قدرت‏هاى بزرگ ‏باشد، از درگیرى‏هاى قومى، نژادى و توسعه نیافتگى سیاسى و اقتصادى نشات گرفته‏است. (اسلامی، ۱۳۷۵: ۳۵)

 

 

استقرار نظام دوقطبی:

تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب در نتیجه حاکمیت دو ایدئولوژی متضاد اقتصادی و سیاسی بود که سال‏ها به طول انجامید و دو کشور آمریکا و شوروی به عنوان محور اصلی در این تقسیم بندی بودند و زمینه‏های پیدایش و تثبیت نظام دو قطبی به مسائل و رویدادهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم و نیز پیامدهای جنگ جهانی اول بر می‏گردد.
برای درک درست علل و شرایط تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب لازم است تاریخ سیاسی اروپا و آمریکا از جنگ جهانی اول به بعد مورد مطالعه و دقت قرار گیرد. قبل از این تقسیم بندی‏ها در اروپا حکومت‏های پادشاهی با‏ گرایش‏های سرمایه داری حاکم بودند. اما در اثر جنگ‏ها و ناآرامی‏های متمادی و شیوع فقر و بحران‏های اقتصادی زمینه‏هایی فراهم شد تا تفکرات کمونیستی بتواند خود را مطرح کند. در روسیه تزاری کمونیست‏ها یا همان بلشویک‏ها توانستند دست به انقلاب بزنند. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، دیگر کشورهای اروپایی را از دو منظر داخلی و خارجی مورد تهدید قرار داد. از نظر روابط خارجی این تهدید متوجه همسایگان هم مرز شوروی مثل لهستان، دولت‏های بالتیک، فنلاند و رومانی که تازه استقلال یافته بودند می‏شد. از نظر داخلی تهدید شوروی به مراتب بردی وسیع‏تر داشت. زیرا انقلاب کمونیستی که بنا به ماهیت ایدئولوژیک خود و‏گرایش جهانی، نیرویی فرامرزی به حساب می‏آمد، سرمایه داری را نشانه می‏گرفت. نام بلشویسم در ردیف خرابکاری و تهاجم لرزه بر جان طبقات حاکم در اروپای غربی می‏انداخت. شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز مناسب تبلیغات کمونیستی بود. زیرا جنگ، شکست، فقر، تورم و بیکاری عواملی بودند که زمینه را برای پرورش کمونیسم مهیا می‏ساختند. قبل از شروع جنگ جهانی دوم، شرایط فوق اروپا را عملا به دو جناح تقسیم کرده بود. جناح کمونیسم که هر روز بر دامنه خود می‏افزود و جناح سرمایه داری که به دلیل ترس از کمونیسم هر روز بر سخت‏گیری‏های خود علیه کمونیسم و طرفداران آن می‏افزود. اما با ظهور هیتلر و شروع جنگ جهانی دوم، دیگر کشورهای سرمایه داری شوروی را به عنوان خطر اول فراموش کردند و برای مقابله با هیتلر تمامی نیروهای خود را بسیج کردند. در این زمان شوروی به عنوان پایگاه کمونیسم، خود را بی‏طرف اعلام کرد و حتی با هیتلر قرارداد عدم تجاوز امضاء نمود. اما در سال ۱۹۴۱ هیتلر برخلاف پیمان عدم تجاوز با چهار میلیون سرباز به شوروی حمله کرد و همین مسئله باعث شد کشورهای سرمایه داری برای شکست آلمان زمینه را مساعد ببینند، لذا با همکاری آمریکا و کشورهای سرمایه داری کمک‏های بیشماری برای شوروی ارسال شد. ارتش شوروی نیز با پیشروی در مرزهای آلمان و کشورهای اشغال شده در شرق اروپا، یک طرف منازعه شد و پس از پیروزی متحدین نیز به عنوان یکی از طرف‏های پیروز در طرح ریزی مناسبات آینده جهان نقشی اساسی و بنیادین به خود گرفت، هرچند در طول جنگ اختلافات کشورهای سرمایه داری و کمونیسم نادیده گرفته شد ولی بعد از روشن شدن پیروزی بر نیروهای متفق آرام آرام اختلاف ذاتی کمونیست‏ها و سرمایه دارها بالا گرفت. کشورهای پیروز (آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی) برای طراحی نظام مناسبات بین‏المللی بعد از جنگ اقدام به تشکیل کنفرانس‏ها و نشست‏های مختلفی کردند و در این کنفرانس‏ها بود که سرنوشت سرزمین‏های اشغال شده و کشورهای مغلوب صورت گرفت و سازمان‏ها و ساختارهای سیاسی و نظامی و اقتصادی جدیدی تعریف شد که در هر کدام از آنها سهم مشخصی برای کشورهای پیروز و قدرتمند در نظر گرفته شد.
پیروزی‏های شوروی در نبرد علیه آلمان و تانی کشورهای انگلوساکسون در گشودن جبهه دوم و گریز از رودررویی مستقیم با آلمان در اروپا سبب شد تا هر روز بر توقعات شوروی افزوده گردد. در کنفرانس‏های تریدنت، تهران و نهایتاً یالتا موافقت شد کشورهای شرق اروپا و منطقه بالکان که غالباً به اشغال شوروی درآمده بود تحت نفوذ شوروی بمانند و همین توافقات بود که عملاً جهان را تقسیم کرد؛ کشورهایی تحت نفوذ کمونیسم و شوروی بودند و کشورهایی تحت نفوذ انگلیس و آمریکا به عنوان نماد سرمایه داری قرار گرفتند. شکاف بین‏کمونیسم و سرمایه داری بعد از جنگ جهانی دوم سبب شد کمونیست‏ها و کاپیتالیست‏ها هر کدام برای افزایش نفوذ خود تلاش کنند و بر همین اساس نیز کشورها را دسته بندی نمودند و در نتیجه جهان را به دو بلوک شرق (کمونیستی) و غرب (سرمایه داری) تقسیم کردند. در همین زمان دو بلوک علیه یکدیگر جنگ تبلیغاتی آغاز کرده بودند و هر کدام سعی در تضعیف نفوذ دیگری در مناطق مختلف جهان داشتند. به این تقابل و رویارویی تبلیغاتی جنگ سرد گفته می‏شد.
بدین گونه اروپای پس از جنگ به دو بخش اصلی تقسیم شد: بلوک غرب که تحت تاثیر ایالات متحده آمریکا بود و بلوک شرق که متاثر از شوروی بود. با شروع جنگ سرد، اروپا توسط یک پرده آهنین به دو قسمت تقسیم بندی شد؛ اصطلاح پرده آهنین برای اولین بار توسط وینستون چرچیل به کار رفت. برخی کشورها از لحاظ سیاسی بی‏طرف بودند اما برمبنای سیستم اقتصادی و سیاسی شان تقسیم بندی شدند.
اروپای شرقی به همه کشورهایی اطلاق می‏شود که ارتش اتحاد جماهیر شوروی طی پیشروی به غرب و پاکسازی ارتش آلمان نازی، آنها را به اشغال خود درآورد. علاوه بر این کشورها، جمهوری دموکراتیک آلمان (که بصورت غیر رسمی آلمان شرقی نامیده می‏شد) با اشغال بخشی از آلمان توسط اتحاد جماهیر شوروی به بلوک شرق پیوست. با فرمان استالین در همه این کشورها دولت‏های کمونیستی روی کار آمدند. اگرچه این کشورها رسماً از اتحاد جماهیر شوروی مستقل بودند اما میزان این استقلال کاملاً محدود و وابستگی این کشورها کاملاً مشهود بود. یوگسلاوی و آلبانی که کمتر از شوروی تبعیت می‏کردند نیز به بلوک شرق کمونیست تعلق داشتند. بسیاری از این کشورها عضو پیمان نظامی ورشو و پیمان اقتصادی کومه کن بودند. مهم‏ترین این کشورها شوروی بود که در آن زمان لیتوانی، استونی، لتونی، اوکراین و چندین کشور اروپایی دیگر را شامل می‏شد. از کشورهای دیگری که تحت تاثیر شدید شوروی بودند می‏توان به جمهوری دموکراتیک آلمان، لهستان، چکسلواکی، مجارستان، بلغارستان و رومانی اشاره کرد.
این تقسیم بندی‏ها که ابتدا در اروپا شکل گرفته بود با گذشت زمان به کل جهان تسری پیدا کرد و هرکدام از طرف‏ها، پیمان‏ها و سازمان‏هایی برای خود تشکیل دادند؛ ازجمله پیمان نظامی ورشو که بین‏کشورهای بلوک شرق منعقد شد و پس از فروپاشی شوروی منحل شد، پیمان نظامی ناتو که بین‏کشورهای بلوک غرب منعقد شد که در حال حاضر نیز فعال است و ماموریت‏های جدیدی برای خود تعریف می‏کند.
اختلاف ایدئولوژیک کمونیسم و کاپیتالیسم باعث شد هر دو طرف به این نتیجه برسند که نباید در مقابل دیگری کوتاه بیایند و همین باعث تشدید اختلاف شد. در دنیایی که هیچ قدرتی وجود نداشت، اروپا در کمال ضعف به سر می‏برد و ژاپن به تسلیم کامل وادار شده بود، کشورهای آمریکا و شوروی به صورت بازیگران اصلی صحنه روابط بین‏الملل درآمدند و جهان را به دو منطقه نفوذ بین‏خود درآوردند و پایه‏های یک نظام دوقطبی را پی ریختند.

 

 


خاورمیانه و نظام دوقطبی:

منطقه خاورمیانه به دلیل موقعیت جغرافیایی ویژه استراتژیک و ژئوپلیتیک، از ابتدای قرن بیستم تا کنون، همواره مورد توجه و کشاکش قدرت‏های وقت بوده است. این منطقه بویژه در خلال دو جنگ بزرگ جهانی اهمیت بیشتری یافت.
تعاملات منطقه‏ای نیز براساس نظم جدید شکل گرفت. یعنی ساختار دوقطبی، الگویی از منازعه و همکاری که خاص این ساختار بود را در خاورمیانه ایجاد کرد. ابرقدرت‏ها در نظام دوقطبی و در مناطقی مانند خاورمیانه بیشتر تابع الگوی مداخله دوجانبه بودند و همین امر این منطقه را در مقاطع مختلف دچار بحران می‏کرد و می‏توان گفت که تعاملات خاورمیانه به شدت تابع مناسبات ابرقدرت‏ها بوده است. در نظام دوقطبی، بازی میان دو ابرقدرت، بازی با حاصل جمع جبری صفر بود و دولت‏های خاورمیانه دارای دو انتخاب از لحاظ کسب حمایت و تضمین امنیت از خارج بودند.
خاورمیانه بمدت چهار دهه صحنه نمایش جنگ سرد میان آمریکا و شوروی بود. مداخله دو ابر قدرت در منطقه به ویژه در ده‏های ۵۰ تا ۷۰ موجب وخامت اوضاع و دامن زدن به جنگ‏ها و تشنج‏های منطقه شد. آمریکا و شوروی در تلاش برای گسترش نفوذ و قدرت خود در منطقه، دولت‏های دست نشانده و وابسته‏ای روی کار آوردند که بمثابه متحدین، نمایندگان و کارگزاران منطقه‏ای این قدرت‏ها بودند. (مورلی میلتون، ۱۳۹۰: ۴۵) از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ یک نظام دوقطبی بر جهان حاکم بود. تحت تاثیر این نظام، خاورمیانه نیز دوقطبی شده بود. آمریکا و سایر قدرت‏های غربی از کشورهای محافظه کار و متمایل به غرب در منطقه حمایت می‏کردند. شوروی نیز از دولت‏های متمایل به آن کشور پشتیبانی می‏کرد. به عنوان مثال، در منازعات اعراب و اسرائیل، آمریکا از اسرائیل و شوروی از اعراب حمایت می‏کرد.(جعفری ولدانی، ۱۳۸۸: ۵۳)
آمریکا همواره اهداف متعددی را در منطقه دنبال کرده است که برخی از آنها عبارتند از:

 

 

تضمین امنیت انرژی آمریکا

تضمین امنیت اسرائیل

دسترسی به بازارهای خاورمیانه

تسلط بر نقاط استراتژیک منطقه

حمایت از کشورهای طرفدار خود

شوروی نیز اهداف گوناگونی را دنبال می‏کرد. اهداف شوروی در خاورمیانه برخلاف غرب به ویژه آمریکا ارتباط چندانی با نفت نداشت، بلکه بیشتر جلوگیری از نفوذ غرب، حفظ منافع تجاری و بازرگانی، عبور ترانزیتی و استقرار ناوگان خود در منطقه بود. شوروی جز در سطح مشاوره، تمایل چندانی به درگیری فیزیکی نداشت. در حالیکه غرب به ویژه آمریکا بارها در منازعات منطقه مداخله نظامی کرد. در سال ۱۹۵۳ انگلستان و آمریکا از طریق کودتای نظامی، دولت ایران را سرنگون کردند. در بحران‏های داخلی لبنان و اردن در سال ۱۹۵۸ نیروهای نظامی این دو کشور مداخله کردند. در جریان ملی شدن کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ نیروهای نظامی انگلستان، اسرائیل و فرانسه به مصر حمله کردند.
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹و ورود نیروهای نظامی شوروی به افغانستان، آمریکا به ایجاد “نیروی واکنش سریع” و طرح “فرماندهی مرکزی آمریکا”، برای مداخله سریع در خاورمیانه و حمایت از تشکیل شورای همکاری خلیج فارس برای مقابله با تهدیدات امنیتی منطقه اقدام کرد. (همان)
راهبرد نفوذ و سلطه آمریکا و شوروی در خاورمیانه، در نظام بین‏الملل دوقطبی، با توجه به انگیزه‏ها و نگرش‏ها و توانایی‏های آنها تفاوت‏هایی داشت.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:20:00 ب.ظ ]