براى حضرت یعقوب در طول زندگى مصیبت‏ها و حوادث تلخى پیش آمد که کمتر کسى یاراى تحمل آن را داشت و رأس آنها فراق چندین ساله‏ یوسف، عزیزترین فرزندش بود. با عنایت به این‏که وى بر اساس علم الهى از ارزش و منزلت والاى یوسف با خبر بود، از دست دادن یوسف برایش سخت گران آمد. یعقوب در این مصیبت‏ها غرق بود، اما آنى از ذکر خدا و سپاس نعمت‏هاى او غافل نگشت و با توکل بر ذات حق تعالى شکیبایى ورزید و به رحمت و فرج الهى امیدوار بود؛ از این ‏رو چون خبر مرگ یوسف را به او دادند گفت: قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ (قرآن: ۱۲-۱۸) گفت: بلکه نفس شما کار بدى را پیش شما آراسته است پس اینک، صبرى نیکو مى‏کنم.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
به علاوه، دربرابر فرزندان خطاکار و حسودش که با سهل انگارى یا خیانت موجب این مصیبت شده بودند عفو و گذشت و حتى آمرزش خواهى در پیش گرفته بود، که این از نهایت کرامت و بزرگوارى او حکایت مى‌کرد؛ «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ؛» (قرآن: ۱۲-۹۸)
زمانى که فرزندان خطا کارش، یوسف را به چاه انداخته و عذرهاى باطلى تراشیدند، گفت: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ (قرآن:۱۲-۱۸) و اینک صبرى نیکو براى من بهتر است و خدا بر آنچه وصف مى‏کنید، یارى ده است.
و چون در یکى از سفرهاى فرزندانش به حضور عزیز مصر، برادر دیگر یعنى بنیامین را نیز از دست دادند و بازگشتند، یعقوب امیدوارانه گفت: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِى بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ؛» (قرآن :۱۲-۸۳) پس صبر من صبرى نیکوست، امید که خدا همه آنان را به سوى من باز آورد، که او داناى حکیم است.» (جزایرى، ۱۳۸۸: ۲۰۲)
۳-۵-۳- حضرت یوسف ، قهرمان صبر و شکیبایی در برابرگناه
یکى دیگر از قهرمانان صبر که در قرآن معرفى شده است حضرت یوسف است. بلاهاى گوناگون همچون حلقه‌هاى زنجیرى مرگبار دست و پا و سر و پیکر زندگى یوسف را در برگرفته است. در سراسر زندگیش هنوز از یک گرفتارى و مصیبت خلاصى نیافته است که دچار بلاى دیگرى مى‌شود که دشوارتر از پیش است.از نزد برادران دور مى‌شود گرفتار همسر جوان و خوشگذران عزیز مصر مى‌شود. رهایى او از دام آن دختر دربارى شهوت‌ران منجر به زندانى شدنش مى‌شود. با پایان گرفتن سال‌هاى سختى و شدت زندان گرفتار نوع دیگرى از بلایاى دنیا مى‌شود و رفاه و عافیت و نعمت و برکت به او روى مى‌آورد. درعین حال مشکل‌ترین مسؤلیت‌هاى اجرایى کشور مصر را برعهده دارد. در آن سال‌هاى قحط و خشک سالى حضرت یوسف وزیر کشاورزى و دارایى و مسؤل جیره بندى ارزاق عمومى است و در سال‌هاى آخر قحطى به عزیزى مصر مى‌رسد در کنار همه این گرفتارى‌ها محنت غربت و دورى از پدر و مادر و برادرانش را هم باید تحمل کند.
محسن قرائتی در سیمای صابران در این باره می‌نویسد: « هیچ یک از فراز و نشیب‌هاى زندگى نمى‌تواند سلاح صبر یوسف را کُند نماید و یا قامت استقامت او را خم کند و کوچک‌ترین تأثیر نامطلوبى در روحیه‌اش بگذارد. بنابراین چه جاى شگفتى است که خداوند این چنین به او مکنت دنیوى و منزلت اخروى عنایت فرماید. این ها همه پاداش صبر و تقواى اوست.کلید رمز داستان یوسف و برادرانش و راز موفقیت وى بر آن همه مشکلات و موانع گوناگون همان تقوا و صبر است. جلوه دیگرى از صبر یوسف هنگامى بود که فرمان شاهانه دایر بر آزادى او از زندان صادر گردید. حضرت در برابر این روزنه‌ رهایى از زندان به هیچ وجه ذوق زده نمى‌شود و خود را نمى‌بازد. با آن که چندین سال است که در زندان به سر برده است بیش از آن که در اندیشه بیرون آمدن از زندان باشد خواهان رسیدگى به اتهامات ناروایى است که به او زده‌اند تا بى‌گناهى و پاکدامنى او بر همگان آشکار شود و راه آن هوسرانان به سوى او بسته شود. نتیجه این صبر هشیارانه و این اقدام آگاهانه آن بود که پادشاه مصر پس از انجام تحقیقات و به ثبوت رسیدن بى‌گناهى او این بار مشتاقانه گفت: او را به نزد من بیاورید تا او را مشاور خاص خویش گردانم! و وقتى به دربار رفت پادشاه مصر که مردم سراسر مصر جبین بر خاک آستانش مى‌ساییدند آن تجلیل و تکریم را از او معمول داشت. (فشرده مفاهیم آیات۵۰ تا ۵۴ سوره یوسف) و مهم‌تر این که از همین روزنه بود که بالأخره آفتاب جهان تاب حکومت و عزت خداوندى به تاریکخانه کشور پادشاهى مصر تابیدن گرفت و مردم مصر پس از سالیان درازاز ظلمات حکومت طاغوت بیرون آمدند و چشمشان به نور عدالت و ایمان روشن گردید.» (قرائتی،۱۳۷۳: ۸۳)
۳-۳-۶- حضرت اسماعیل اسوه صبر در فرمانبرداری از خداوند
در داستان حضرت اسماعیل نوع دیگرى از صبر جلوه کرده است: صبر در فرمانبردارى خداوند و خالصانه گردن سپردن به فرمان الهی. او با خرسندی و رضایت در برابر فرمان خداوند سر خم می‌کند و جان خویش را برای قربانی شدن در طبق اخلاص می‌نهد.
شهباز آزادمهر می‌نویسد: «حضرت ابراهیم خلیل‌الله در خواب مى‌بیند که دارد فرزند نوجوانش اسماعیل را ذبح مى‌کند. خواب پیامبر وحى خداوندى است. درنگ را جایز نمى‌شمارد. پسرش را فرا مى‌خواند و موضوع را با او در میان مى‌گذارد (سوره صافات): یابُنَیَّ إِنِّى أَرَی فِى المَنامِ إِنّى أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَری. در نگاه نخستین عبارت ساده و کوتاهى به نظر مى‌آید که در چند ثانیه بر زبان رانده مى‌شود. امّا اگر در نظر بگیریم که این سخن را پدر پیرى به پسر نوجوانش مى‌گوید آنگاه به اهمیت آن پى مى‌بریم. اسماعیل با گفتن دو جمله در پاسخ پدر نام خود را در طومار پیامبران و صابران راستین جاودانه ساخت: جمله اول: (یاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ): پدر جان! آن چه بدان مأمورى به جاى آور; یعنى: حتى منتظر شنیدن پاسخ من مباش و امر پروردگار را بى درنگ اجرا کن. حتى نگفت: (إِفْعَلْ بى ماتُؤْمَرُ) (هر کار که دستور دارى با من بکنى بکن!) گویى نمى‌خواهد اصلا خودش را به حساب آورد. جمله دوم. (سَتَجِدُنى إِنْ شاءَ االه مِنَ الصِّابِرینَ) قول مى‌دهم ـ اگر خداوند بخواهد ـ به شما ثابت کنم که در شمار صابران هستم! ادعاى قهرمانى و شجاعت ندارد، کار خود را به خداوند وا مى‌گذارد و فقط اظهار امیدوارى مى‌کند که خدا او را یارى کند تا بتواند در زمره صابران قرار گیرد. و با همین نیروى توّکُل بود که توانست از عهده وفاى به عهد خویش برآید. پدر و پسر هر دو آماده اجراى فرمان خداوند شدند، پدر پیشانى پسر را روى خاک گذارد و کارد بر گلوى او نهاد تا سرش را ببرد (آیه ۱۰۳سوره صافات) که ناگهان مژده آسمانى به گوششان رسید که دست نگاه دارید، آزمونتان تا همین جا بود و از آزمون سربلند به در آمدید.» (آزادمهر،۱۳۸۵: ۱۹۶)
۳-۶- صبر و استقامت در سیره پیامبر اعظم (ص)
روزهایی بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است؛ دشمنانی که برای نابودی او کمر بسته بودند تا آنجا که خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند. در کنار آن حضرت، یاران و پیروان اندکش نیز انواع و اقسام شکنجه‌ها را متحمل می‌شدند.
از جمله صفات و خصایل وجودی پیامبر اعظم اسلام، درس صبر و استقامت است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که: «فإنّ الله عزّ وجلّ بعث محمّداً فأمره بالصبر والرفق،». خداوند، حضرت محمد (ص) را مبعوث و او را امر به صبر و مدارا نمود» (کلینی، ۱۳۸۷ ج ۲: ۸۸ .)
۳-۶-۱- صلح حدیبیه جلوه صبر پیامبر (ص)
یکی از ثمرات و جلوه‌های صبر و استقامت پیامبر اعظم در جریان صلح حدیبیه است که در آیات قرآن در سوره فتح از آن به « فتح المبین » یاد شده است .
سید جعفر شهیدی در کتاب تاریخ تحلیلی اسلام در این باره می‌نویسد: «در ذی‌القعده سال ششم هجری پیغمبر با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای عمره روانه مکه شد. قریش چون از قصد پیامبر(ص) آگاه شدند برای ممانعت وی آماده گردیدند. نخست خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه باز دارند. پیغمبر در جایی که حدیبیه نام دارد و آغاز سرزمین‌های حرام است فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده‌ایم نه برای جنگ، قریش نپذیرفتند. سرانجام مصالحه نامه‌ای میان پیامبر و مردم مکه امضا شد که به موجب بخشی از مفاد آن، برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود. در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می‌روند و شهر را برای مسلمانان خالی خواهند گذاشت تا زیارت کنند.
بعضی از یاران پیغمبر چون نمی‌توانستند عمق این پیمان نامه و عواقب آن را دریابند بر آشفتند و آن را برای خود شکست دانستند. اما در حقیقت امضای این پیمان پیروزی بزرگی برای مسلمانان بود، زیرا مشرکان مکه تا آن روز پیامبر و پیروانش را به حساب نمی‌آوردند و می‌خواستند آنان را از زمین بردارند، حالا علاوه بر این که او را به رسمیت می‌شناختند، همانند همتا و طرف مقابل معامله می‌کردند. سرانجام با نقض یکی از مواد پیمان نامه از جانب قریش، پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت، با ده هزار نفر راهی مکه شدند و در پی آن شهر مکه بدون هیچ خونریزی فتح گردید.» (شهیدی،۱۳۸۶: ۹۱-۹۴)
۳-۷- صبر در روایّات اسلامی
همه اهل بیت(ع) در زندگی کوتاه و بلند خویش، برای انجام مأموریت الهی مانند پیامبرگرامی(ص) ناچار شدند که انواع سختی‌ها، اذیّت و آزارها را تحمُّل کنند. چنان که امیر مؤمنان علی(ع) نزدیک به سه دهه از عمر خویش را تنها برای حفظ امت پیامبر(ص) و وحدت کلمه ناچار شد در سکوت سپری کند و همه اذیّت و آزارها را نسبت به اهل بیت(ع) تحمل کند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز ناچار شدند برای حفظ و اصلاح امت، بر بسیاری از فشارهای جانکاه، صبر و شکیبایی نمایند و صبر جمیل را برای رضای خداوند و وجه الهی به جان بخرند .
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌فرماید :«یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَهِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ؛ صبر به اندازه مصیبت نازل می‌شود و هر کس در هنگام مصیبت با دست بر رانش بزند عمل را از میان برده و پاداشش را از دست داده است.» (نهج‌البلاغه: ۴۹۵)
هم چنین می‌فرماید: « اگر صبر پیشه می‌کنی مانند آزادگان (و یا اهل کرامت) صبر بورز، وگرنه همانند نادانان نا آزموده (و چهارپایان) آن را فراموش کن.» (همان: ۵۴۸)
در اهمیت و ارزش صبر همین بس که امیر مومنان علی(ع) این فضیلت را یکی از اوصاف متقین و موقعیت صبر را در برابر ایمان، همانند موقعیت سر نسبت به بدن میدانند. ایشان در این مورد میفرمایند: عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّاْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَاْسَ مَعَهُ وَ لَا فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .:« صبر پیشه کنید! زیرا صبر براى ایمان همچون سر براى بدن است و هیچ خیرى در بدن بدون سر نیست و هیچ خیرى در ایمانى که صبر با آن نیست نمى‏باشد.» (همان: ۸۲)
صبر مقاومت نفس در برابر هواست. به عبارت دیگر صبر پایدارى انگیزه دینى در برابر انگیزه‏هاى مخالف است. بعضى افعال به انسان کمک مى‏کنند تا به کمال اخلاقى و قرب خداوند نایل شود و برخى مانع و مزاحم کمال او هستند. پس باید از افعالى که مزاحم کمال ما هستند خوددارى کنیم و به عبارت دیگر، در برابر انگیزه‏هاى این گونه افعال مقاومت نماییم؛ یعنى صبر کنیم.
رشیدپور، در کتاب مبانی اخلاق اسلامی می‌نویسد: «انگیزه‏هایى که انسان را به کارهاى معارض با کمال دعوت مى‏کنند سه نوعند: برخى از آن‌ ها انسان را به شکایت از قضاى الهى و اظهار ناخرسندى از آن دعوت مى‏کنند. کسى که به این انگیزه پاسخ مثبت دهد و به قضاى خداوند اعتراض کند در خیرخواهى خداوند تردید کرده است و ایمان او سست شده است. اظهار ناخرسندى از قضاى الهى به هنگام مصیبت صورت مى‏گیرد. انسان مصیبت زده کسى است که واقعه‏اى تلخ و بسیار آزار دهنده در زندگى او رخ مى‏دهد. براى مثال کسى که فرزند عزیز خود و یا پدر و مادر مهربانش را از دست مى‏دهد مصیبت زده است. چنین فردى ممکن است به سبب سنگینى مصیبت زبان به شکایت بگشاید، رفتارى غیر عادى کند و یا دچار اضطراب شود». (رشیدپور، ۱۳۸۶: ۷۳)
این نویسنده هم چنین می‌نویسد: « هر یک از این حالات، گواه ناشکیبایى فرد است. این حالات و افعال، عکس‌العمل‏هایى است که فرد براى تسکین خاطر خود انجام مى‏دهد. انسان صابر بر خود مسلط است و آرامش خود را از طریق اظهار شکایت و رفتار اعتراض‏آمیز به دست نمى‏آورد، بلکه از راه‏هاى دیگرى که رضایت خداوند در آن است آرامش خود را تأمین مى‏نماید. در واقع او در برابر انگیزه شکایت گرى مقاومت مى‏کند. این مقاومت، ناشى از ایمان است. کسى که به خداوند ایمان دارد و خیرخواهى خداوند را باور کرده است و مى‏داند که خداوند علم و قدرت مطلق است و از همه کس به او مهربان‏تر است پیش آمدهاى ناگوار را به مصلحت خویش مى‏داند و آنها را آزمایش الهى و باعثى براى بیدار شدن خویش مى‏شناسد. چنین انسانى معتقد است مصیبت‏هاى زندگى باعث پالایش انسان از گناهان و نردبان ترقى است مشروط بر آن که صبر پیشه سازد و به قضاى الهى اعتراض نکند. بنابراین اولین نوع صبر، صبر در برابر مصیبت است یعنى مقاومت در برابر انگیزه اعتراض به قضاى خداوند.
نوع دوم از انگیزه‏هاى غیر الهى که انسان را دعوت به انجام افعالى خلاف کمال او مى‏سازد امیال نفسانى انسان همچون راحت‏طلبى و بخل است. انسان راحت طلب، در برابر فرمان خداوند سرپیچى مى‏کند و سختى عبادات را تحمل نمى‏کند. راحت‏طلبى، انسان را دعوت به کارهاى دیگر و ترک عبادات مى‏کند. مقاومت در برابر این انگیزه صبر بر طاعت نام دارد. صبر بر طاعت، یعنى پذیرش سختى انجام فرمان خدا و گذشتن از لذت کارهاى دیگر کسى که این مقاومت و گذشت را انجام نمى‏دهد، به لحاظ عملى خود را از دایره ایمان و محبت خداوند خارج ساخته است، زیرا مقتضاى ایمان و محبت، تبعیت از فرمان خداست و انسان مؤمن تابع و مطیع اوامر خداوند است.
سومین نوع از انگیزه‏هایى که مقاومت در برابر آن‌ ها ستوده است و پاسخ مثبت به آنها موجب تباهى انسان است، امیال و هواهاى نفسانى است که انسان را به درک لذات ممنوع وادار مى‏سازد. انسان براى درک برخى لذت‏ها، خارج از قلمرو مجاز دین کارهایى انجام مى‏دهد. گاه انگیزه انجام چنین کارهایى، بسیار قوى نیز مى‏شود. کسى که در برابر این انگیزه مقاومت مى‏کند و خود را از ارتکاب معاصى باز مى‏دارد، صبر پیشه ساخته است. به این نوع از صبر، صبر در برابر معصیت گفته مى‏شود.» (همان: ۷۵)
پیامبر اکرم(ص) در روایتى انواع سه گانه صبر را معرفى کرده‏اند: « الصبر ثلاثه: صبر عند المصیبه و صبر على الطاعه و صبر عن المعصیه؛ شکیبایى بر سه قسم است: شکیبایى در مصیبت و شکیبایى بر طاعت و شکیبایى از گناه » (کلینی، ج ۲: باب صبر)
پیامبر اکرم(ص) در ادامه این روایت درجات و مراتب اقسام صبر را نسبت به یکدیگر بیان می‌فرمایند:
« فمن صبر على المصیبه حتى یردها بحسن عزائها کتب‌اللَّه له ثلاثمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین السماء الى الارض، و من صبر على الطاعه کتب الله له ستمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین تخوم الارض الى العرض و من صبر على المصیبه کتب اللَّه له تسعمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین تخوم الارض الى منتهى العرش.
پس کسى که در مصیبت صبر کند و با صبر نیکویش شدت آن را از سر بگذراند، خداوند براى او سیصد درجه مى‏نویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله آسمان و زمین است و کسى که بر طاعت صبر کند خداوند براى او ششصد درجه مى‏نویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله قعر زمین تا عرش است و کسى که بر گناه صبر کند، خداوند نهصد درجه براى او مى‏نویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله قعر زمین تا منتهاى عرش است.» (همان: باب صبر)
از این روایت به خوبى پیداست که ثواب و فضیلت صبر بر معصیت، به مراتب افزون‏تر از ثواب و فضیلت صبر بر طاعت است و ثواب و فضیلت صبر بر طاعت به مراتب بالاتر از ثواب و فضیلت صبر بر مصیبت مى‏باشد.
در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است: «که “بهشت در ناراحتیها و صبر پیچیده شده است. پس هر کس بر سختیهای دنیا صبر کند داخل بهشت میشود و جهنم در لذات و شهوات پیچیده شده است. پس هر کس نفس خود را از لذات و شهوات بهره‌مند کند، وارد آتش میشود.» (همان: ج ۳ : ۱۴۵)
پس از رحلت رسول خدا(ص) ماجراهاى بسیار تلخى نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد، که حضرت على(ع) در بحرانى‏ترین شرایط قرار گرفت، از یک‏سو فراق پیامبر(ص) از سوى دیگر شهادت زهرا(س) از سوى سوم غصب مقام رهبرى و هتاکى‏هاى شکننده، در عین حال آن حضرت با صبر ، همه ناملایمات را بر خود هموار کرد، و فرمود: « فَرَأیتُ اَنّ الصَّبرَ عَلی هاتا اَحجی، فَصَبَرتُ وَ فِی العَین قَذیً وَ فِی الحَلقِ شَجی ؛ دیدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزدیک‏تر است، از این رو با این که (بر اثر حوادث سخت) همچون کسى بودم که خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته صبر و استقامت نمودم». (نهج‌البلاغه :۷۰)
امام حسین(ع) در سخت‏ترین شرایط روز عاشورا، خطاب به یاران فرمود: « صَبْراً یا أهْلَ بَیتِی، لا رَأیتُم هواناً بَعدَ هذا الیومِ أبَدَاً »اى پسر عموهایم و اهل خانه‏ام، صبر کنید، که بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهید دید». (خوارزمی، ۱۳۸۸ج ۲ : ۲۸٫ )
حضرت زینب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى کربلا گریه مى‏کرد، گریه عاطفى و فریاد دادخواهى و نهى از منکر، و رسوا نمودن دشمن بود، او آن چنان صابر و شاکر و توانمند بود که در مجلس شاهانه ابن زیاد، با کمال قاطعیت گفت: «ما رإیت الا جمیلا؛ جز زیبایى چیز دیگرى ندیدم… اى پسر مرجانه به روز قیامت توجه کن و ببین در آنجا چه کسى مغلوب است و چه کسى پیروز». سخنان زینب(س) در آن مجلس، آن چنان شورانگیز و پرهیجان بود، که ابن زیاد براى حفظ آرامش ظاهرى، مجبور شد که دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در کنار مسجد کوفه، در یک محوطه بسته‏اى زندانى کردند.» ( ابن اثیر،۱۳۸۵ ج ۴ : ۳۳٫)
پیامبر اکرم(ص) در کلامی زیبا، آینده امت اسلامی را دستخوش شرایطی میدانند که انسان ناچار از صبر در برابر آنهاست و در این دشواری‌ها، صدیق واقعی کسی است که صبر پیشه سازد: «زمانی بر مردم پیش آید که سلطنت و مقام جز به وسیله کشتن و ستمگری به دست نمیآید؛ ثروت جز با غضب و بخل کسب نشود، دوستی جز به وسیله بیرون شدن از دین و پیروی هوس به دست نیاید. پس کسی که به آن زمان برسد و بر فقر صبر کند، با آنکه بر ثروت (از راه معصیت) توانایی داشته باشد و بر دشمنی مردم صبر کند در حالی که بر جلب دوستی آنان از طریق گناه توانا باشد و بر ذلت صبر کند با آنکه بر عزت (از راه معصیت) قادر باشد، خدا ثواب پنجاه صدیق از تصدیق کنندگان مرا به او عطا فرماید.» (تمیمی آمدی، ج ۱، : ۱۴۷)
۳- ۸- معانی و مفاهیم سکوت:
سکوت واژه‌ای عربی به معنی خاموشی و سخن نگفتن است. در فرهنگ فارسی محمد معین زیر مدخل واژه‌ی سکوت چنین آمده است:«سکوتtûsock : خاموش شدن، ساکت شدن ،خاموشی است. در لغتنامه دهخدا این واژه چنین معنی شده است: سکوت. [ س] (ع مص) خاموش شدن است.
«سکوت در معنای خاموشی و یا انتخاب خاموشی علی رغم توانایی سخن گفتن است و یکی از بارزترین صفات تربیتی و اخلاقی می‌باشد. به نظر می‌رسد آن اندازه که راجع به سخن گفتن و حرف زدن گفته شده و یا نوشته گردیده، در خصوص سکوت و خاموشی گفته و نوشته کمتری موجود است. در واقع می‌توان گفت یکی از بالاترین توانمندی‌ها و بلکه هنرمندی‌های زبان و گوش آنجا است که خوب می‌گوید و یا به خوبی سکوت اختیار می کند و یا خوب می شنود. » (صالحی، ۱۳۸۸: ۳۳)
به واسطه عدم تبیین جایگاه حقیقی سکوت امروزه به راستی شاهد آن هستیم که در جوامع گوناگون در بسیاری موارد بیشتر حرف زدن، معیار بیشتر دانستن قلمداد گردیده و هر آن کس که پرگوتر است، پیشتاز تر است؛ حتی در مواردی وضع به گونه‌ای درآمده که مردم جامعه با تمام وجود خواسته و ناخواسته تلاش می‌کنند جنجال حاکم بر زندگی خود را به صوّرگوناگون افزایش دهند و حالتی بر فرد و جامعه استیلا پیدا نموده است که این تعبیر را پیش می‌آورد که گویی زمانه، زمانه هیاهو و جنجال شده است. نتیجه آشکار چنین طرز فکر و رفتاری نیز این مسئله تلخ و زجر آور گردیده که فرصت تأمل و تفکر در حیات، از زندگی بعضی از آدمیان رخت بربسته و برخی از آنان شنابان و پر عجله در مسیری که حتی نهایت و مقصد آن بر خودشان نیز روشن نیست، به حیات ظاهری خود ادامه می‌دهند و حتی در چنین مسیری سبقت گرفتن بر یکدیگر را نیز عامل پیروزی خویش بر می‌شمارند. چنین امری در تمامی اجزاء حیات برخی انسان‌ها نیز رخنه کرده است و شیوه تعلیم و تربیت و مدیریت آنان و بلکه تمامی زندگی شان را تحت تأثیر قرار داده است.
« فرهنگ پر گویی و کم شنیدن، بد شنیدن و نشنیدن و خلاصه فرهنگ اجتناب از سکوت سبب گردیده از تمامی آثار خوب مترتب بر آن محروم و بی بهره مانند. نه خود را متعهد بر به کارگیری سکوت شایسته و مقتضی می‌بینیم و نه تعلیم دهنده خوبی برای آن باشیم و لذا نسلی شکل خواهد گرفت و به اصطلاح تربیت خواهد شد که چونان نسل‌های گذشته از مشکلات مشابه متأثر از آن در رنج و عذاب خواهد بود. آنجا که باید حرف زنند، کمتر می‌شنوند و بیشتر حرف می‌زنند و کمتر سکوت می‌کنند و لذا کمتر فکر می‌کنند و کمتر تعقل می‌نمایند و لذا دریافت‌های کمتری خواهند داشت و منشأ تأثیرو تحول کمتری برخود و بر دیگران خواهند بود » (لطف الله، ۱۳۸۷: ۹۶)
۳-۸-۱- « سکوت » در آیات قرآن مجید
واژه «سَکَتَ» تنها یک بار در قرآن به کار رفته است. این یک بار هم خطاب به حضرت موسی در سوره «آل عمران» می‌باشد که می‌فرماید:« وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ » (قرآن، ۳-۱۵۴). البته این سَکَتَ در اینجا به معنی آرامش است، ولی سکوت و اشتقاق آن به معنی سخن نگفتن در قرآن استعمال نشده است امّا مترادف آن «صمت» یک بار البته به صورت اسم فاعل «صامتون» در سوره اعراف این چنین به کار رفته استوَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ
أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ. إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ
اللّهِ …. » (قرآن کریم ۷: ۱۹۳) هر چند«سکوت» یا «صمت» با ترکیبات این دو در قرآن کریم کم به کار رفته است، امّا در عوض مفهوم «سکوت» و «صمت» چنذ بار در قرآن مجید استعمال شده است. نخست در داستان حضرت مریم علیها السلام مى‏خوانیم که در آن لحظات طوفانى که درد سخت زاییدن به او دست داد آن گونه که او را از آبادى به بیابان خشک و خالى کشاند، به قدرى غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود که حساب نداشت، مخصوصا از این که نوزادش متولد شود و رگبار تهمت‌هاى مردم بى‏ایمان متوجه او گردد تا آنجا که تقاضاى مرگ از خدا کرد. در این هنگام ندایی شنید که به او دستور مى‏دهد « غمگین مباش پروردگارت از پایین پاى تو چشمه آب گوارایی جارى ساخته ( و درخت‏خشکیده خرما به فرمان او به بار نشسته است) … از آن غذاى لذیذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هرگاه انسانى را دیدى و از تو توضیح خواست با اشاره بگو:« من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام و امروز با احدى سخن نمى‏گویم (فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَهِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا*)فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا*وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا *فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا» (قرآن ۱۹: ۲۳-۲۶)
در این که این ندا کننده جبرئیل بوده است‏ یا نوزاد مریم (یعنى حضرت مسیح) در میان مفسران گفتگو است. بعضى این پیام را مناسب مقام جبرئیل دانسته‏اند ولى به گفته علامه طباطبائى در «المیزان‏» تعبیر به «من تحتها» (از پائین پاى او) تناسب با حضرت ‏مسیح علیه السلام دارد. افزون بر این ضمیرهایی که در آیه وجود دارد غالباًبه حضرت ‏مسیح علیه السلام بر مى‏گردد، و مناسب است که ضمیر در «نادى‏» نیز به او بر گردد، ولى به هرحال آنچه در اینجا مورد توجه ما است این است که دستور به نذر سکوت، یک دستور الهى بود، خواه به وسیله فرشته الهى به (جبرئیل) ابلاغ شده باشد یا به وسیله حضرت‏ مسیح علیه السلام و مى‏دانیم نذر همواره به کارى تعلق مى‏گیرد که داراى رجحان و مطلوبیت الهى باشد، بنابراین «روزه سکوت‏» - حداقل - در آن امت‏ یک عمل الهى بود، و از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که نذر سکوت براى مردم آن زمان یک کار شناخته شده بود . به همین دلیل، هنگامى که مریم با اشاره اظهار داشت که روزه سکوت گرفته‏ام ظاهرا کسى بر این کار او ایراد نگرفت.
البته روزه سکوت در شریعت اسلام به خاطر تفاوت شرایط زمان و مکان تحریم شده و در حدیثى از امام سجاد، على‏بن‏الحسین علیهم السلام مى‌خوانیم «وصوم الصمت حرام، روزه سکوت حرام است!» (حرعاملی، ۱۳۸۴، ج۷ :۳۹)
در حدیث دیگرى نیز از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: «ولاصمت‏یوما الى اللیل; روزه سکوت از صبح تا به شب در اسلام وجود ندارد!» (همان:۴۹)
البته یکى از آداب صوم کامل در اسلام این است که انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان باطل حفظ کند همان‏گونه که چشم و گوش را باید از آلودگى به گناه محافظت کرد. امام صادق علیه السلام در حدیثى مى‏فرماید: « إن الصیام لیس من الطعام و الشراب وحده ، إن مریم ( ع ) قالت : إنی نذرت للرحمن صوما، اى صمتا ، فاحفظوا ألسنتکم و غضوا أبصارکم …… ; روزه تنها از غذا و نوشیدنی‌ها نیست (مگر نمى‏بیند که) مریم گفت: من براى خداوند رحمان روزه‏اى نذر کرده‏ام; یعنى، سکوت را، بنابراین هنگامى که روزه هستید زبانهاى خود را حفظ کنید و چشمان خود را (از گناه) ببندید!» ( همان:۲۶۷)

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:47:00 ق.ظ ]