۳-۱ ساختار پژوهش
در نگارش این پایان‌نامه، ملاک کار کتاب بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناسی، تألیف وحیدیان کامیار و کتاب نگاهی تازه به بدیع، اثر شمیسا بوده‌ و استخراج و دسته‌بندی صنایع و همچنین فصل‌بندی تحقیق بر اساس این دو کتاب صورت گرفته‌ است. علاوه بر این، هر جا مقاله یا کتاب و هر نوع پژوهشی دیگر در این خصوص وجود داشته، مورد مطالعه قرار گرفته است.
این تحقیق در سه فصل گردآوری و ارائه شده‌ است.
فصل اول: مقدمه و کلیات، شامل بیان مسأله و سوالات تحقیق، پیشینه، ساختار پژوهش، فرضیات، اهداف، روش کار، تعریف بدیع از دیدگاه بلاغت سنّتی و جدید و تعریف زیبایی‌شناسی از دیدگاه اندیشمندان می‌باشد.
فصل دوم: بررسی و تحلیل صنایع لفظی زیبایی‌آفرین بدیعی در دیوان فیاض لاهیجی است.
فصل سوم: بررسی و تحلیل صنایع معنوی زیبایی‌آفرین بدیعی در اشعار فیاض لاهیجی می‌باشد و جداول، نمودارهای بسامد و نتیجه تحقیق را شامل می‌شود.
۴-۱ فرضیه‌های پژوهش
– عوامل زیبایی‌آفرین صنایع بدیعی در دیوان فیاض لاهیجی شامل مقوله‌های تکرار، تناسب، بزرگ‌نمایی و چند بُعدی بودن می‌باشد.
– پرکاربردترین عامل زیبایی‌آفرین بدیعی در شعر فیاض لاهیجی، مربوط به مقوله تناسب است.
۵-۱ اهداف پژوهش
۱- بررسی عوامل زیبایی‌‌آفرین بدیعی در دیوان فیاض لاهیجی.
۲- تعیین میزان کاربرد صنایع بدیعی در شعر فیاض لاهیجی.
۶-۱ روش کار
نخست به منظور دستیابی به چارچوب نظری‌ تحقیق، کتاب‌های بلاغت سنتی و جدید (معاصر) مورد مطالعه و فیش‌ برداری قرار گرفته، سپس نمونه‌های صنعت بدیع در شعر فیاض، استخراج و دسته‌بندی شده و از لحاظ زیبایی‌شناسی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و در پایان نتایج به دست آمده، ارائه شده است.
۷-۱ تعریف بدیع از دیدگاه بلاغت سنّتی و جدید
آنگاه که گوینده بخواهد سخنش در شنونده تأثیر بیشتری داشته باشد، باید از علوم بلاغت آگاه باشد تا بتواند سخن فصیح و بلیغ بر زبان براند و بدیهی‌است که چنین سخن بلیغی هم ابزار تنذیر است و بیم دادن و هم دست‌مایه موعظه‌ و پند دادن‌. «علوم بلاغت از قرآن مجید منشأ گرفته‌ است، این علوم در آغاز عنوان مستقلی نداشت و در دل علوم دیگر پراکنده بود. ایرانیان تا قرن چهار هجری گرایشی به بلاغت نداشتند، اما امروزه این دانش چه در زبان عربی و چه در زبان فارسی گسترش بسیار چشم‌گیری یافته ‌است»(طبیبیان،۹:۱۳۸۸). فنون بلاغت از جمله علوم و صناعاتی است که بعد از اسلام تألیف و تدوین شد. در ابتدا معانی، بیان و بدیع به هم آمیخته بود اما تدریجاً از هم جدا گشته و هر کدام به عنوان فنی مخصوص نامیده شد.
اهمیّت دانش بدیع یا زیبایی‌شناسی سخن، بر دوستداران شعر و ادب پوشیده نیست، زیرا شناخت زیبایی‌های کلام ادبی و آرایه‌های بدیعی موجب می‌شود تا خواننده پی به ریزه‌‌کاری‌‌های سخن برده، از آثار ادبی لذّت برد و ذوق و استعداد وی نیز پرورش یابد. از این گذشته، بخش زیادی از شهرت و محبوبیت شاعران نامور و گویندگان توانا در کاربرد صحیح و به موقع آرایه‌های لفظی و معنوی بوده ‌است. همین امور موجب شده ادیبان و سخن شناسان به تدوین و تألیف کتاب‌های زیادی در زمینه بدیع بپردازند و هر کدام بر گسترش دامنه این دانش که موجب رونق و زیبایی هر چه بیشتر کلام می‌گردد، اهتمام ورزند.
آرایه‌های بدیعی هنگامی دارای اهمیّت و درخور توجّه‌اند که سخن در درجه اول به زیور فصاحت آراسته باشد، یعنی سخن فصیح و به مقتضای حال شنونده بیان شود. در غیر این‌صورت صنایع بدیعی لطفی نخواهد داشت. «از این روست که علمای بلاغت، محسّناتی را که کلام از طریق قواعد بلاغی، یعنی معانی و بیان به دست می‌آورد “محسنات ذاتی” و آنهایی را که از راه صنایع بدیعی کسب می‌کند، “محسنات عرضی” نامیده‌اند و بعضی نیز معانی و بیان را اصل و بدیع را فرع علم بلاغت به شمار آورده‌اند»(صادقیان،۵:۱۳۸۸).
در تعاریفی که قدما از بدیع ارائه داده‌اند، غالباً همین معنی یاد شده‌ است و بدیع را راهی برای زیباسازی سخن می‌دانند. «بعض العلماء یشبهُ الطائی فی البدیع بصالح بن عبدالقدّوس فی الأمثال و یقول لو أنّ صالحاً نثر أمثاله فی شعره و جعل بینها فصولاً من کلامه لسبق أهل زمانه و غلب علی مدّ میدانه و هذا أعدلُ کلام سمعته فی هذا المعنی»(ابن معتز،۱:۱۹۴۵). یعنی برخی از دانشمندان، طائی را در بدیع مانند صالح بن عبدالقدوس در امثال می‌دانند و می‌گویند همانا اگر نثر، مانند امثال و حکم در شعر، معتبر بود و برای پیشبرد سخن مردم و گسترش حوزه آن، میانشان فصل‌هایی قرار می‌گرفت، این منصفانه‌ترین سخنی است که در این باره شنیدم.
نویسنده کتاب انوارالربیع در تعریف علم بدیع می‌گوید: «وَ حُدَّ بِاَنَّهُ عِلمُ یُعرفُ بِهِ وجوهُ تحسینِ کلامِ، بعدَ رعایهِ المطابقهِ وَ وضوحِ الدّلاله»(مدنی،بی‌تا:۲). یعنی دانشی‌است که شیوه‌های زیبا ساختن سخن، پس از رعایت حال شنونده و روشنی دلالت بدان شناخته می‌شود.
السیوطی (ف ۸۷۸ ه.ق) نیز در تعریف بدیع می‌گوید:
«علمُ البدیعِ ما به قَد عُرفا وجوهُ تحسینِ الکلامِ اِنً وَفی
مطـابقـاً و قَصـدُهُ جَلِـیُّ وَ مـِنـهُ لفـظـیُّ و مـعنــویُّ»(سیوطی،بی‌تا:۳۶).
یعنی بدیع دانشی‌است که وجوه تحسین کلام با آن شناخته می‌شود، به شرط آنکه سخن مطابق با حال شنونده و مفهوم آن روشن باشد و آن را به دو دسته لفظی و معنوی تقسیم نموده‌اند. صاحب کتاب جواهر البلاغه بدیع را مانند لباسی زیبا می‌داند که بر سخن پوشانده می‌شود. «علم الذی یصیفُ إلی جمالها و مزدهر رداء خطاب یعطی المجد و الإزدهار، بعد أن تحدث مع إنکار و التنسیق و آثارها اللفظیه و الروحیه واضحه عن ما هو علیه إراده»(هاشمی،۲۳۶:۱۳۸۳).
یعنی علمی‌است که بر زیبایی و خرّمی سخن می‌افزاید و به آن جامه شکوه و رونق می‌بخشد، پس از هماهنگی سخن با مقتضای حال و آشکار بودن دلالت لفظی و معنوی آن بر آنچه از آن اراده شده ‌است.
«و هو علم یعرف به وجوه تحسین الکلام أی یتصور به معانیها و یعلّم اعدادها و تفاصیلها بقدر الطاعه و المراد بالوجوه ما مر فی قوله و تتبعها وجوه آخر تورث الکلام حسنا و قبولا»(تفتازانی،۲۶۵:۱۴۰۷). یعنی بدیع دانشی است که وجوه زیبایی‌ کلام را می‌شناساند و یا معانی را به تصویر می‌کشد و بر می‌شمارد و به اندازه آنچه که انسان در سخنش می‌گوید، شرح می‌دهد و به تبع آن کلام خوب و قابل پذیرشی به وجود می‌آید.
در کتاب‌های بلاغت معاصر نیز تعریف بدیع تقریباً مشابه تعریف بلاغت نویسان سنّتی است. نکته‌ای که در همه این تعریف‌ها جلب توّجه می‌کند و تا حدودی بین همه آنها مشترک است، آن است که بدیع علمی است که از وجوه تحسین کلام بحث می‌کند. برخی بر این باورند که کتاب‌های بدیع سنّتی، صنایع را به نحوی مطرح کرده‌اند که گویی هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد و هر صنعت، پدیده‌ای مجزا و مجرد است و تنها به دنبال نظم و نسقی بوده‌اند که صنایع را به ترتیب حروف الفبا مطرح کنند، در حالی که «بدیع مجموعه شگردهایی است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی می‌کند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری تعالی می‌بخشد»(شمیسا،۱۱:۱۳۷۸). و یا به عبارت دیگر «بدیع، ترفندها و آرایه‌های ادبی هستند که زبان را به شعر تبدیل می‌کند»(وحیدیان کامیار،۱۳:۱۳۷۹).
۸-۱ تعریف زیبایی‌شناسی از دیدگاه اندیشمندان
زیبایی واژه‌ای است که افراد مختلف متناسب با معیارهایی که خود تعیین کرده‌اند به کار می‌برند، به گونه‌ای که بنا به گفته ولک (ف ۱۷۰۳م) اگر «از وزغی بپرسید زیبایی چیست؟ پاسخ خواهد داد جفتم»(ولک،۷۹:۱۳۷۷). از سوی دیگر، زیبایی و زیبایی‌شناسی با آنکه مورد توجه هنرمندان و فلاسفه و زیبایی‌شناسان بوده، هنوز تعریفی که مورد پذیرش همگان باشد، پیدا نکرده‌ است. در حالی که برخی از دانشمندان زیبایی‌شناس تعریف‌هایی را برای زیبایی ارائه کرده‌اند و گروهی دیگر زیبایی را غیرقابل تعریف دانسته‌اند. برخی نیز وجود ارکان یا معیارهای زیبایی را انکار کرده، گفته‌اند: «زیبایی‌شناسی بر چیزی محکم، استوار نیست. کاخی‌است پا در هوا»(همان:۴۲).
مشکل عمده آن است که سلیقه‌های شخصی، عقاید مکتبی- فلسفی، فرهنگ ملی و جایگاه تاریخی هر شخص و گروهی، در راه شناخت و تعیین ارکان زیبایی بسیار مؤثر و موجب بروز اختلاف در بین مدعیان زیبایی‌شناسی بوده‌ است و البته این یک امر طبیعی است. زیبایی و زیبایی‌شناسی، با عناوین مختلف از زمان ارسطو (ف ۳۲۲ ق.م) و حتی قبل از آن، نزد فیلسوفان هندی و چینی مورد بحث بوده ‌است و هر کدام از زیبایی‌شناسان تعریفی از آن ارائه کرده‌‌اند. «در میان فلاسفه قدیم یونان، مفهوم زیبایی از نظر افلاطون مترادف است با مفاهیم منظم و هماهنگ، و کار هنری، آفرینش نظم و قاعده‌ای خاص است»(احمدی،۲۷:۱۳۸۰).
ارسطو (ف ۳۲۲ ق.م) هماهنگی، نظم و اندازه‌ای مناسب را از اوصاف امر زیبا می‌داند و آن را در وحدت اجزاء شعر و درام می‌جوید و با توجه به ارتباط بین کردار و نمایش، مسأله خیر را هم با مسأله زیبا همعنان می‌کند(ارسطو،۱۰۴:۱۳۵۷).
فلوطین (ف ۲۷۰م) که پیرو مشرب نو افلاطونیان و حلقه پیوند میان فیلسوفان سده‌های میانی است، درباره زیبایی اعتقاد دارد: «الوهیت سرچشمه زیبایی است. عقل و هرچه از عقل فیضان می‌یابد زیبایی اصیل روح است، نه ناشی از امور بیگانه و بدین جهت است که می‌گویند روحی که نیک و زیبا شود، همانند خدا می‌گردد. زیرا خدا، منشأ بخش و بهتر و زیباتر هستی و به عبارت بهتر، منشأ خود هستی یعنی زیبایی است»(فلوطین،۱۱۸:۱۳۶۶).
«پیشینه زیبایی‌شناسی به عنوان علمی مستقل به نیمه اول قرن هجدهم و حدود سال‌های ۱۷۳۵ الی ۱۷۵۸ میلادی می‌رسد که فیلسوفی آلمانی به نام الکساندر باوم گارتن (ف۲۹۰ ق.م)، واژه “استتیک” را که قبلاً به معنای “نظریه حساسیت” بود در کتابی به همین نام برای این رشته برگزید»(کیانوش،۳۶:۱۳۸۶). باوم گارتن که سودای بنیان علمی تازه در سر داشت زیبایی‌شناسی را به عنوان “علم معرفت حسی” تعریف کرد و مکتب زیبایی‌شناسی متافیزیکی را پدید آورد. پس از او تلاش علمی و فلسفی بزرگانی چون کانت (ف ۱۸۰۴م) و هگل (ف ۱۸۳۷م)، موجب گسترش و اثبات دانش زیبایی‌شناسی به عنوان یکی از شاخه‌های دانش بشر در فلسفه هنر گردید(دانشور،۶۹:۱۳۷۵).
«کانت (ف ۱۸۰۴م)، زیبایی‌‌شناسی را بنا نهاد و به دو بخش زیبایی و هنر تقسیم کرد. به عقیده وی، زیبایی مفهومی ذوقی و رها از هرگونه بهره و سود است»(احمدی،۸۱:۱۳۹۱). کانت با پذیرش “استتیک” در معنی شناسایی زیبایی، بخشی از کتاب خود را که موسوم به “سنجش نیروی داوری” بود به تحلیل زیبایی اختصاص داد. روش‌ها و مباحثی که کانت در این کتاب مطرح کرد تأثیر شگرفی بر فلسفه هنر در آلمان داشت(رید،۱۵:۱۳۵۳).
نظریه‌پردازی آلمانی‌ها درباره هنر، در مکتب زیبایی‌شناسی هگل (ف ۱۸۳۷م) به اوج می‌رسد. هگل در مورد زیبایی معتقد است: «جمال، مظهر خداوند است و وحدت، صفت زیبایی به شمار می‌رود و زیبایی خداوند است»(غریب،۳۰:۱۳۷۸). سهروردی (ف ۵۸۷ ه.ق) می‌گوید «جمال چیز آن است که کمال او که لایق آن باشد، او را حاصل بود»(سهروردی،۳۹:۱۳۸۸). «یعنی هر چیزی که برابر با آنچه در آفرینش او پیش‌بینی شده، از جهت کمال مطلوب آن را در خود محقق داشته باشد، آن چیز زیبا است»(فرزاد،۱۳۸:۱۳۷۹). زیبایی لازمه هنر است و با اعتقاد به این که شعر هم یکی از اقسام هنر به شمار می‌آید، باید بتوان آن را از جهت زیبایی‌شناسی بررسی کرد. صنایع بدیعی نیز از جمله شیوه‌های زیبایی‌آفرین کلام هستند، یعنی ترفندهایی که در زبان، نظام جدیدی به وجود می‌آورند و سبب آشنایی زدایی و غرابت آن می‌گردند.
فصل دوم
بررسی صنایع زیبایی آفرین لفظی
تعریف صنایع لفظی
به ابزاری که جنبه لفظی دارند و موسیقی کلام را از نظر روابط آوایی به وجود می‌آورند و یا افزون می‌کنند، صنعت لفظی گویند و بدیع لفظی بحث در این‌گونه صنایع است. «در بدیع لفظی هدف این است که گاهی انسجام کلام ادبی بر اثر روابط آوایی و موسیقیایی به وجود بیاید، یعنی آن رشته نامرئی که کلمات را به هم گره می‌زند و بافت ادبی را به وجود می‌آورد، ماهیت آوایی و موسیقیایی داشته باشد»(شمیسا،۱۲:۱۳۷۸).
برخی صنایع لفظی را آرایه‌های بیرونی اندام سخن دانسته‌اند، زیرا همانند زینت و زیوری هستند که بر پیکره سخن ظاهر می‌گردند(زرین کوب،۷۶:۱۳۶۷). آرایه‌های لفظی به نوعی با معنی وابستگی دارند و به گفته جرجانی (ف ۴۷۴ه.ق) «باید آن‌ ها را معنی طلب کند، در غیر این‌صورت نازیبا و بی‌لطف خواهند بود. بنابراین چنین نیست که هر سجع و موازنه‌ای مطلوب باشد، بلکه باید جنبه معنایی و چگونگی کاربرد آن‌ ها در جمله در نظر گرفته شود»(جرجانی،۲۵:۱۳۷۴).
به طور کلی عمل صنایع لفظی در مقابل هم قرار دادن کلماتی است که بین صامت و مصوّت آنها، همسانی کامل یا نسبی است و بدین وسیله موسیقی اثر ادبی افزایش می‌یابد. «افزایش موسیقی کلام با روش تکرار صورت می‌گیرد»(صادقیان،۲۸:۱۳۸۸). «در این روش، اساس بر همسانی هر چه بیشتر صامت‌ها و مصوّت‌ها است. به طوری‌که کلمات، هماهنگ و یا هم‌جنس پنداشته شوند و یا عین یکدیگر گردند. بدین ترتیب کلمات هم‌وزن (هم هجا) می‌شوند و یا بین آن‌ ها تناسب و تساوی نسبی هجاها (مجموعه صامت و مصوّت‌ها) به وجود می‌آید»(شمیسا،۱۳:۱۳۷۸).
الف- روش تکرار
تکرار از جمله ویژگی‌های اساسی شعر و یکی از ترفندهای زیبایی‌آفرین کلام می‌باشد. در تعریف تکرار گفته شده است که «تکرار به دنبال هم آمدن چند کلمه و یا چند جمله است که عموماً برای تاًکید معنوی و یا زیبا سازی کلام به کار می‌رود و شاعر اغلب تکرار را در شعر خود برای ایجاد آهنگ و بهتر نشان دادن آن در ذهن خواننده استفاده می‌کند»(محبّتی،۱۲۲:۱۳۸۰). تکرار با بخش‌های شگرف و شگفت معنایی و قالبی خویش، می‌تواند نقش بزرگی در برآوردن و گستردگی لفظ و معنای آثار ایفا کند. «در شعر و نثر ادیبانه، گاه ایجاب می‌کند که واژه‌هایی تکرار شود، زیرا تکرار، کلام را خوش‌‌آهنگ و مطبوع می‌سازد»(صادقیان،۸۹:۱۳۸۸).
از این روست که بلاغت نویسان امروزی و بعضی از متقدّمان، تکرار را از جمله آرایه‌های لفظی برشمرده‌اند. تکرار در شعر، سبب موسیقی و آهنگ در کلام می‌گردد و ارزش صوتی و موسیقیایی که در اثر تکرار در شعر ایجاد می‌شود، بر کسی پوشیده نیست. «تکرار زیبا است و اگر متناسب و در جهت افزایش موسیقی به کار رود، ارزشمند و شادی‌آفرین است و در غیر این‌صورت ملال‌آور است. یعنی اگر آرایه تکرار، فاقد ارزش معنایی و صوتی باشد، نه تنها هنر محسوب نمی‌شود، بلکه سبب ابتذال سخن می‌گردد و از ارزش واقعی آن می‌کاهد»(وحیدیان کامیار،۲۴:۱۳۷۹).
اگر چه موسیقی شعر حاصل تکرار است، اما منظور از انواع تکرار در این پژوهش، معنای معمول آن است که در سه سطح واج (صامت و مصوّت)، هجا و واژه بررسی می‌شود.
فیاض لاهیجی از آرایه تکرار برای افزایش موسیقی و غنی‌تر کردن کلام خویش، به فراوانی استفاده کرده است. ترفند تکرار پس از تناسب و تلمیح، از جمله پر کاربردترین عنصر زیبایی‌آفرین بدیعی در شعر فیاض لاهیجی می‌باشد.
۱- تکرار واج
واج‌ آرایی یا نغمه حروف، یکی از زیباترین صنایع ادبی به ویژه در عرصه شعر فارسی است. این صنعت بدیعی ارزش زیبایی‌شناختی بسیار بالایی داشته، آن‌گاه که از ذوق سلیم شاعری خوش‌قریحه تراوش نماید. «شاعر باید که سلیم ‌الفطره، عظیم ‌الفکره، صحیح ‌الطبع، جید الروّیه و دقیق ‌النظر باشد و باید که در مجلس محاورت خوشگوی بود و در مجلس معاشرت خوشروی و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که از صحیفه روزگار مسطور باشد و بر السنه احرار مقروء، بر سفائن بنویسند و در مدائن بخوانند که خط اوفر و قسم افضل از شعر، بقاء اسم است»(نظامی عروضی‌،۴۷:۱۳۶۶).
برخی شعر را گره‌‌خوردگی عاطفه و خیال می‌دانند که در زبانی آهنگین شکل گرفته است(خویی،۳۲:۱۳۸۴). «واج‌آرایی، علاوه بر اینکه القاءکننده مفهوم یا حالتی خاص است که از فضای کلی شعر الهام می‌گیرد، موجب ایجاد نوعی موسیقی درونی شعر می‌شود و تأثیر به سزایی در غنا بخشیدن آهنگ آن دارد»(شیرازی،۴۲:۱۳۸۹). منتقدان عربی و فارسی، رابطه شعر و موسیقی را درک می‌کردند، بدون آنکه این ارتباط را توصیف کرده باشند یا توضیح داده باشند(غریب،۱۵۷:۱۳۷۸).
واج‌آرایی یکی از عناصری است که در گیرایی و تأثیرگذاری شعر و ماندگاری و مقبولیت آن نقش غیر قابل‌انکاری دارد. «تکرار آگاهانه یک یا چند واج (صامت و مصوّت)، در واژه‌های مصرع یا بیتی، می‌تواند در غنای موسیقی درونی و گوش‌نوازی آن تأثیر فراوانی داشته باشد و در برانگیختن احساسات و عواطف خواننده و شنونده، سهم شایانی ایفا و رابطه او را با شعر عمیق‌تر سازد»(کاردگر،۱۴۸:۱۳۸۶).
در حقیقت نغمه‌سازی حروف، زمانی زیبا است که با احساس شاعر هم‌نوا شود. «هنگام تکرار واک‌های همسان یا همانند آنچه زیبایی و دل‌انگیزی را در شعر می‌آفریند، موسیقی و آهنگی است که گوش و جان شنونده را می‌نوازد، به ویژه هنگامی که این موسیقی با پیوند هنری واژگان و صورت و معنای شعر در هم آمیخته شود، می‌توان رستاخیز واژه‌ها را دریافت و از خوانش شعر لذّت فراوان برد»(کرمی و حسام پور،۳۸:۱۳۸۸).
بهره‌گیری شاعران از این ترفند ادبی زمانی مطلوب خواهد بود که این کاربرد با فضا و ساختار ابیات هماهنگ باشد و شاعر به قدری از آن بهره گرفته باشد که خواننده را تحت تأثیر زیبایی سروده خود قرار دهد، نه اینکه سبب دل‌زدگی او شود.
در دیوان اشعار فیاض لاهیجی تکرار واج به دو صورت صامت (همحروفی) و مصوّت (همصدایی) آمده است.
۱-۱ همحروفی
تکرار صامت «هم‌حرفی یا هم‌حروفی یک صامت با بسامد زیاد در جمله است. تکرار صامت ممکن است به صورت منظمی در همه یا برخی از کلمات بیاید و یا به صورت پراکنده در میان کلمات وجود داشته باشد»(شمیسا،۸۷:۱۳۷۸). در دیوان فیاض لاهیجی ۵۸ مورد تکرار صامت یافت می‌شود که از این تعداد، تکرار حروف سایشی و گوش‌نواز “س” و “ش”، با بسامد ۱۹ بار بیشتر از سایر صامت‌ها می‌باشد که در مجموع ۳۶/۳۰ درصد از انواع تکرار واج را به خود اختصاص داده است.
در بیت زیر پنج بار صامت “س”، تکرار شده که سبب آهنگینی کلام گشته است. شاعر قد معشوق را به سرو مانند کرده و تکرار صامت “س”، سبب ایجاد تداعی واژه سرو در بخش‌های دیگر بیت شده است:
بـه نخـل قـد تو کـردیـم ســـرو را نسبــت بدیـن وسیلـــه، کنون سرفـراز بستانسـت
(فیاض لاهیجی،۱۳۴:۱۳۷۳)
در بیت زیر تکرار صامت “ش”، کاملاً برخواسته از فضای عاطفی و غم‌انگیز شعر است و مُشکین بودن و پریشانی گیسوی یار و خاطر شاعر را برای خواننده یادآوری می‌کند:
دی به خاطر یاد آن گیسوی مشک‌آسا گذشت امشب از سودای او طرفه شبی بر ما گذشت
(همان:۱۱۳)
در جایی دیگر تکرار صامت “ن” و “ش”، موسیقی شعر را دل‌انگیز کرده است:
بی ‌نیازی‌های گوش لطف، شیـونِ دشمنسـت خوش نیــاز از نالــه من می‌ستانـد بــاج را
(همان:۶۹)
تکرار صامت “ن” و “ش” در بیت بالا، علاوه بر گوش‌نواز کردن آن، فضای عاطفی شعر را می‌سازد. می‌گوید بی‌نیازی من سبب خشم و ناله دشمن گشته، در حالی‌که نیازمندی برای من بهتر است و ناله‌هایم دلسوزی و کمک دیگران را به همراه دارد.
عشــق را گوینـــد مردم کـار بیکــاری بود عشق چون کاری بود بیکاریست این کارهــا
(همان:۹۱)
صامت “ک”، پنج بار آمده است که نوعی موسیقی ایجاد کرده و در القای مفهوم و معنی مورد نظر – شناساندن اهمیّت و ارزش عشق – به شاعر کمک کرده است.
صیـد ما را تـا ابـد آزادی از دنبـال نیسـت بلبــل مـا تـا نریــزد بال فارغ بال نیســت۱
(همان:۱۲۵)
در این بیت صامت”ب”، شش بار آمده است و در هنگام خوانش کلمات، بسته شدن لب‌ها، تصویر حبس، زندان و نداشتن آزادی پرنده در ذهن خواننده ترسیم می‌شود.
۲-۱ همصدایی
در تعریف تکرار مصوّت آمده است که «همصدایی یا تکرار مصوّت، تکرار توزیع مصوّت در کلمات است و گاهی همحروفی یا همصدایی با هم در مصراع یا بیتی به کار می‌رود و ارزش موسیقیایی کلام را به اوج می‌رساند»(شمیسا،۵۸:۱۳۷۸). تکرار مصوّت، مخصوصاً مصوّت بلند در شعر فیاض، موسیقی و خوش‌آهنگی را موجب شده است. در دیوان شعر وی مصوّت بلند ۷۹ و مصوّت کوتاه ۶۴ بار استفاده شده که به طور کلی تعداد ۱۳۳ مورد تکرار مصوّت، معادل ۱۲/۱۵درصد از انواع تکرار وجود دارد.
الف: تکرار مصوّت بلند:
تکرار مصوّت بلند “آ”، در بیت زیر، علاوه بر گوش‌نواز کردن شعر، مفهوم بیت که یاری خواستن از خداوند است را به خواننده القا می‌کند:
مگر تقدیر شد یا رب که کشتی‌های مشتاقان کزین گرداب‌ها هرگز نبیند روی ساحل‌ها

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:26:00 ق.ظ ]