هریک از این سه شکل دارای ویژگی­هایی مخصوص به خود هستند و به هریک از آنها حالات و خصوصیاتی نسبت داده شده است که یا به علت شکل ذاتی آنها بوده است و یا به علت واکنش دستگاه فیزیولوژیکی – روانی انسانها و یا به دلیل تعابیر خاص فرهنگی و غیره. مثلاً به مربع حالت بی­حرکتی، صداقت، صراحت و استادکارانه نسبت داده شده؛ مثلث فعالیت، جدال و انقباض را تداعی می کند؛ و دایره بی انتهایی، گرما و محفوظ بودن را تداعی می کند.
تمام شکلهای اصلی مسطح، ساده و ابتدایی هستند و می توان به سادگی آنها را ترسیم کرد یا به زبان تعریف کرد. با ترکیب انواع این سه شکل اصلی می توان تصویر کلیه شکلهای موجود در طبیعت و یا در ذهن بشر را ساخت. شکل­ها دارای تاثیر روانی خاص خود هستند. هریک از شکلهای اصلی دارای سه جهت[۳۴] اصلی با معنای خاص خودش است: مربع، جهت افقی و عمودی، مثلث جهت مایل و دایره جهت دورانی دارد.هریک از این جهات تداعی­کنندۀ یک معناست که در به وجود آوردن پیام­های بصری بسیار مفید است. جهت عمودی- افقی برای انسان مهم ترین مرجع برای حفظ تعادل و تحرک است. اهمیت آن فقط برای ارگانیسم انسان در محیط زیست نیست، بلکه وجود تعادل در یک تصویر با پیام بصری نیز حایز اهمیت بسیار است. این فقط انسان نیست که با در نظر گرفتن این جهت ها قادر به حفظ تعادل در خود می­باشد، بلکه در طرح و ساختن اشیا و ابنیه نیز رعایت آنها ضروری است.جهت مایل با مفهوم تعادل رابطه عکس دارد. به این معنا که مایل یعنی فقدان تعادل. این جهت بی ثبات­ترین و در نتیجه پرتحرک ترین نیروی جهت دار بصری است و در تصاویر وجود چنین جهتی بیش از همه چشم را به خود جلب می کند. معنا و حالت آن نا­آرام و تهدید کننده است.
عکس مرتبط با محیط زیست
جهت دورانی، دارای حالت و معنای محدود­کنندگی، تکرار و گرما است کلیه جهت­های نامبرده در رسیدن به تأثیری خاص در یک ترکیب بندی دارای اهمیت فوق­العاده است.
رنگ­مایه عنصر گرافیکی بعدی است که به میزان شدت تاریکی یا روشنایی چیزهایی است که می­بینیم. لبه­ها یا حواشی که در طراحی موجودات با خط نشان داده می­ شود معمولاً در محل تلاقی دو نوع تاریک – روشن یا رنگ­مایه مختلف است. رنگ­مایه به عبارت دقیق­تر توانایی دیدن به علت وجود نسبی نور است. عمل دیدن درست به علت تنوع در تاریکی و روشنی رنگ­مایه انجام می­گیرد. علت آن­که ما شیئی را به صورت خاص می­بینیم دقیقاً آن­است که در مجاورت نقطه­ای با میزان روشنایی بیشتر و یا کمتر است.
( شکل­۱-۲).

شکل۱-۲٫ رنگ­مابه به عنوان عامل تشکیل یک شکل خاص در دید بیننده
حجم[۳۵] یا فرم عنصری سه بعدی است. جهانی که در آن زندگی می­کنیم نیز سه بعدی است. تکنیک یا فن سایه- روشن و فن پرسپکتیو[۳۶] از مؤثرترین شیوه ها برای نشان دادن بُعد سوم است. البته در شگردهای بسیاری برای نمایش بُعد سوم و حجم و فاصله به کار می­رود، که همگی روی سطح دو بُعدی انجام می­ شود. ولی حتی با فن پرسپکتیو نیز بدون سایه – روشن و فقط با خط مشکل می­توان تصویری نزدیک به واقعیت پدید آورد. افزودن رنگمایه یا سایه – روشن به کار، به مراتب شیء مورد نمایش را واقعی­تر می­نمایاند، زیرا احساسی شبیه به انعکاسات متنوع نور در طبیعت به وجود می­آورد، اهمیت تأثیر سایه – روشن در شکل­های ساده تر مثل دایره بهتر جلوه­گر می شود، زیرا یک دایره بدون سایه – روشن هرگز سه بعد به نظر نخواهد رسید (شکل­۲-۲).

شکل ۲-۲٫ ایجاد بعد سوم به وسیله تکنیک سایه و روشن
مقیاس[۳۷] شکل­ها نیز در طراحی کتاب درسی اهمیت زیادی دارد. همه عناصر بصری می توانند تأثیر یکدیگر را تعدیل کنند و تغییر دهند و مهم ترین عامل این جریان مقیاس است. اندازه شکلها نسبت به یکدیگر را مقیاس می­گویند. عنصری کوچک به نظر نمی­رسد مگر آنکه در مجاورت عنصری بزرگ قرار گرفته باشد، و میزان کوچکی آن بستگی به مقیاس آن نسبت به شکلهای دیگر دارد. ولی حتی وقتی بزرگی یک شکل را با قرار دادن آن کنار یک شکل کوچک روشن کردیم، اندازه هر دو آنها را می­توان به وسیله عنصر دیگری دستخوش تغییر قرار دهیم (شکل ۳-۲).

شکل ۳-۲٫ تغییر اندازه­ یک شکل با بهره گرفتن از قرار دادن آن کنار مقیاس­های متفاوت
حرکت[۳۸] عنصر بصری دیگری است که مانند بُعد سوم و بافت بصری، بیشتر به طور ضمنی و به صورت کاذب در صفحه دو بُعدی طراحی می شود و در واقع صورت حقیقی ندارد، و با این وصف یکی از مهم­ترین تجربیات بصری انسان محسوب می شود با بهره گرفتن از فنون و تکنیکهای بصری می توان پاره ای خصوصیات بصری را به طور کاذب به وجود آورد.
آخرین عنصر بصری که از آن یاد می­ شود رنگ است. رنگ از اجزای مهم رسانه ­های دیداری می­باشد که نقش مهمی در انتقال مفاهیم دارد و باعث خوشحالی، دلسردی، هیجان، آرامش و ناآرامی در افراد می­ شود.
وجود سایه­ روشن برای دیدن امری حیاتی است و در نتیجه به مسئله بقای انسان مربوط می­ شود، ولی رنگ بیش از همه با عواطف و احساسات بشر نزدیکی دارد. اگر بگوییم رنگ مثل تزئین غذاست شاید درست باشد، ولی کافی نیست. رنگ در واقع حاوی اخبار و اطلاعات زیادی نیز هست و از این جهت

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
برای کسانی که در کار ارتباط بصری هستند واجد اهمیت است. همه ما به تاثیر و معنای خاصی که از رنگ سبزه­زار، آسمان، گلها، دریا و غیره حاصل می­ شود واقفیم. معانی دیگری نیز از رنگ ها تداعی می­شوند که حالت سمبلیک دارند، مثل رنگ قرمز، آبی، سبز یا آبی مثلا قرمز دارای معانی است که در محیط زیست یافت نمی­ شود نظیر: خطر، فوریت یک امر، انقلاب، مبارزه، و عصبانیت. هر رنگ دارای معانی بسیاری است که برخی از انها راه تداعی با یک چیز طبیعی و برخی دیگر از طریق رمزی دارای معنا شده اند. در نتیجه، رنگ در آموزش سواد بصری اهمیت بسیاری می یابد (داندیس، ۱۳۹۱، ص۸۲). با بهره گرفتن از رنگ و کمک به کمک مخاطب در فهم موضوع­های موجود در صفحه­های کتاب می­توان میزان کارایی، تصمیم ­گیری و قدرت تشخیص فرد را افزایش داد. رنگ از جمله عناصری است که می ­تواند به طور قابل ملاحظه­ای جهت جلب توجّه، ایجاد حال و هوا، افزایش روشنی و برجستگی، ایجاد یک رمز، برچسب­زنی­ چیزها و تأکید در کتاب­های درسی به کار رود (بندر[۳۹]، ۲۰۰۳).
رنگ­ها از سه نظر قابل بررسی و تحقیق هستند: اول از نظر نوع رنگ یا کروما[۴۰]. تعداد رنگها از نظر نوع از صدها نیز تجاوز می­ کند. رنگ­های مربوط به یک گروه یا خانواده دارای خاصیت­های مشابه­اند. در میان رنگهای بی­شمار سه رنگ را به عنوان رنگ اصلی می­توان معرفی کرد : زرد، قرمز و آبی. هریک از رنگ­های اصلی دارای کیفیاتی ویژه­اند. زرد، رنگی است که بیش از همه به نور و گرما نزدیک است.
تحرک و حالت عاطفی بیش از همه در رنگ قرمز مشاهده می شود و بالاخره آبی دارای حالتی ملایم و بی­حرکت است. در یک اثر بصری، به نظر می­رسد که، رنگ قرمز و زرد حالت انبساط و گسترش دارند، حال آنکه رنگ آبی حالت انقباض و سکون دارد. علت برجسته به نظر رسیدن رنگ زرد و قرمز در زمینه یک اثر و تورفتگی عمق­دار جلوه کردن آبی همان کیفیت ذکر شده است. حال اگر رنگ قرمز را با آبی مخلوط کنیم از حالت تحرک آن کاسته می­ شود و زرد نیز در ترکیب با آبی ملایم می­گردد، و مخلوط کردن زرد با قرمز به حرارت و تحرک آن می افزاید.
ساختمان کامل رنگ­ها را معمولا با کشیدن چرخه رنگ نمایش می­دهند. به این ترتیب که سه رنگ اصلی را به فواصل مساوی روی چرخه قرار می دهندو فواصل بین آن­هارا با درجات مختلف مخلوط شده آنها پر می کنند. به این صورت رنگ­های بسیار پدید می آید. رنگهای اصلی را اصطلاحأ رنگ­های اولیه می­نامند، و حد فاصل بین هر دو رنگ اصلی را رنگ­های ثانویه می­خوانند. به این ترتیب رنگ­های ثانویه عبارتند از نارنجی که حد فاصل زرد و قرمز است و بنفش که بین قرمز و آبی است که سبز میان زرد و آبی قرار گرفته است (شکل۴-۲).

شکل ۴-۲٫ طیف رنگ­های اصلی و فرعی
جنبه دوم قابل بررسی درباره رنگ میزان اشباع[۴۱] بودن آن است. منظور از اشباع بودن رنگ، میزان خلوص نسبی آن است. وجود خاکستری یا سیاه رقیق شده باعث کاهش خلوص می­ شود، اصطلاحاً به حالت ناخالصی در رنگ­ها، لفظ چرک اطلاق می­گردد. رنگهای چرک در مقایسه با رنگ اشباع شده دارای درخشش و وضوح بسیار کمتری هستند. ولی رنگ­های اشباع شده یا خالص بسیار ساده و جذاب اند، این نوع رنگ بیشتر مورد توجه کودکان قرار می گیرد و نیز در هنرهای فولکو یا بومی اقوام مختلف، بیشتر از رنگ های تند و خالص یعنی رنگ­های اشباع شده استفاده می­ شود. هرچه درجه اشباع رنگ بالاتر باشد حامل بار عاطفی بیشتر و تندتری است و هرچه از میزان اشباع بودن آن بکاهیم، که در نهایت به یک اثر غیر رنگی سیاه و سفید می رسیم، بار عاطفی رنگ را ملایم تر و آرام تر بیان کرده­ایم. در نتیجه انتخاب میزان اشباع بودن رنگ بستگی به منظور و غرض خاصی دارد که طراح در ارتباط بصری دنبال می­ کند.
سومین مطلبی که درباره رنگ باید بررسی شود به جنبه غیر رنگی آن مربوط می گردد، و آن عبارت است از میزان درخشندگی آن. در اینجا باید تأکید کنیم که مقدار وجود یا فقدان درخشندگی رنگ هیچ­گونه تأثیری در تاریک-روشنی آن ندارد؛ تاریک – روشنی یا رنگ­مایه همیشه ثابت است، سوای آنکه رنگ در آن با چه درخششی جلوه کند.
بهترین مثال برای نشان دادن این موضوع تصویری است که در تلویزیون رنگی دیده می­ شود، می­دانیم که در این نوع دستگاه، دگمه ای برای افزودن یا کاستن درخشندگی رنگ وجود دارد، و هنگامی که از درخشندگی رنگ تصویر می­کاهیم در واقع به نحوی رنگ از روی تصویر می­پرد و به جای آن به تدریج تصویری سیاه و سفید با میزان تونالیته یا رنگمایه ثابت جایگزین تصویر رنگی می­ شود. با مشاهده این پدیده متوجه می­شویم که می­توان با حفظ رنگ­مایه به صورت ثابت بر درخشندگی رنگ در تصویر افزود یا کاست.
هرگاه انسان به تصویری مدتی خیره شود پیامدی بصری و فیزیولوژی به همراه خواهد داشت که منجر به پدید آمدن نوعی تصویر ذهنی خاص می­گردد. مثلاً اگر در مکانی روشن برای مدت قابل توجهی به یک شیء بی­حرکت خیره شویم، و سپس بلافاصله به یک صفحه ساده نگاه کنیم و یا چشمان خود را ببندیم تصویر منفی همان شیء پیش رویمان ظاهر می­ شود. چنین پدیده­ای در مورد رنگ­ها با سایه – روشن­های مختلف نیز اتفاق می­افتد. برای سهولت ادامه بحث، آن تصویر ذهنی را پس – تصویر[۴۲] می­نامیم.
نظریه معروف مونسل[۴۳]، درباره رنگ برمبنای همین پدیدۀ بصری قرار گرفته است. رنگِ مخالف یا مکمل هر رنگ در چرخه رنگ دقیقاً همان رنگی است که به هنگام وقوع پَس- تصویر، دیده می شود. برای مثال وقتی برای مدت زمانی کافی به رنگ زرد خیره شوید و سپس به صفحه­ای ساده و خالی نگاه کنید رنگ بنفش در مقابل چشمانتان ظاهر می شود. (شکل۵-۲).
شکل ۵-۲٫ با خیره شدن به مربع زرد رنگ برای چند ثانیه و سپس نگاه کردن به قسمت سفید صفحه، مکمل آن که رنگ بنفش است ظاهر می­ شود.
از این پدیده یک نتیجه دیگر نیز می­توان گرفت. می­دانیم که رنگ زرد نزدیک­ترین رنگ به سفید است و رنگ بنفش نزدیک­ترین رنگ به سیاه، در نتیجه مشاهده می­ شود که پس- تصویر در این مورد، نه فقط از لحاظ رنگ­مایه، تیره­تر از تصویر است، بلکه اگر قرار باشد تصویر و پس- تصویر آن را با یکدیگر مخلوط کنیم، و محصول آن را از لحاظ رنگ­مایه یا تاریک- روشنی بسنجیم ، مشاهده می­ شود که نتیجه از این نظر برابر است با حد وسط رنگ­مایه های سیاه و سفید، یا متوسط کامل سیاهی و سفیدی، به همین ترتیب پس – تصویر رنگ قرمز، که خود از لحاظ رنگ­مایه در حد وسط سیاهی و سفیدی قرار دارد، رنگ مکمل سبز خواهد بود که از نظر رنگ­مایه مثل قرمز در همان حد متوسط است. از اینجا به این نتیجه می­رسیم که رنگ­های مکمل نه فقط از لحاظ رنگی یکدیگر را خنثی می­ کنند، بلکه مخلوط آنها از نظر رنگ­مایه به میزان متوسط و میانه سیاه و سفید خواهد بود، یعنی معادل پنجاه درصد سیاه و پنجاه درصد سفید.
خلاصه آنچه گفته شد چنین است: رنگ مهم­ترین عنصر بصری از نظر بار احساسی و عاطفی است، بنابراین دارای نیروی ویژه­ای در انتقال اخبار بصری است. رنگ نه فقط دارای معانی عام است که مورد قبول همگان می باشد، بلکه دارای معانی رمزی نیز هست، مضافاً اینکه افراد هریک به فراخور نوع شخصیت خود دارای سلیقه­های شخصی در انتخاب رنگ هستند. ولی به رغم اهمیتی که برای رنگ قایل شده ­اند، نحوۀ انتخاب آن به ندرت همراه با تجزیه و تحلیل درست و حساب شده انجام می گیرد. به هرحال خواه درباره آن درست فکر شده باشد و خواه نه ، وقتی رنگ انتخاب می شود معانی بسیار زیادی همراه با آن منتقل می گردد.
تمام عناصری که تا اینجا ذکر شد، یعنی نقطه، خط، شکل، جهت، رنگمایه، بافت، رنگ، مقیاس، بُعد سوم، و حرکت اجزای ساده و تجزیه ناپذیر رسانه های بصری هستند. این عناصر مواد خام و ساده ای هستند که ارتباط و تفکر بصری با بهره گرفتن از آنها شکل می گیرد. این عناصر در عین سادگی و صراحت، قابلیت فوق العاده ای در انتقال اخبار به صورت بصری دارند. قابلیت و امکانات نهفته در پیامهای بصری در نقل خبر، باز شناخته شده است، ولی هنوز از آنها استفاده کامل صورت نگرفته است و به قول ، مک لوهان، تصاویر تلویزیون می تواند در آینده فواصل را کوتاه کند و دنیای ما را به صورت دهکده­ای جهانی[۴۴] ، در­آورد. ولی اکنون کلام همچنان در ارتباط بشری غالب است. زبان عامل جدا کنندۀ ملت­ها از یکدیگر است، حال آنکه تصویر عامل پیوند دهنده آنهاست. یادگیری و فهم زبان پیچیده و نسبتاً مشکل است، در حالی که تصویر صریح و ساده است و تقریباً با سرعت نور می ­تواند بسیاری از اندیشه­ها را به دیگران منتقل کند. در نتیجه عناصر اولیه بصری از اهمیتی شایان توجه برخوردارند، زیرا برای تدوین زبانی که هیچ گونه مرزی نمی­شناسد نیاز به فهم عمیقی از خصوصیات و نحوه کار آن است.
ایلن ستریزر[۴۵] (۲۰۱۰) قواعدی را برای تایپوگرافی بیان کرده است که می ­تواند راه­گشای طراحان کتاب درسی باشد.این قواعد که به صورت مجزا برای هر کدام از عناصر تایپوگرافی بیان شده است به شرح زیر می­باشند:

 

اندازه­ تایپ

تصمیم ­گیری در این که تایپ چه اندازه باشد یک امر کاملأ بصری است اما یک سری عوامل می ­تواند در این تصمیم ­گیری به عنوان راهنما عمل کنند. حد میانگین تنظیم متن بین ۹ پوینت و ۱۲ پوینت و گاهی تا ۱۴ پوینت است. در متون طولانی اگر ازاین حد کوچک­تر باشد سخت خوانده می­ شود. زمانی که بسیار بزرگ­تر از از ۱۲ تا ۱۴ پوینت باشد، مقدار متن هر قدر باشد، چشم را خسته می­ کند. گاهی اندازه­ای که انتخاب می­کنید به نوع طراحی تایپ­فیس[۴۶] بستگی دارد. به این خاطر که اندازه حروف و ارتفاع x در فونت­های مختلف متفاوت است. ارتفاع x در خوانایی فونت تأثیر می­گذارد و باعث می­ شود که تایپ­فیس­های مختلف در یک پوینت مشخص نسبت به یک­دیگر کوچک­تر یا بزرگ­تر دیده شوند. طول متن نیز باید مورد توجه قرار بگیرد، همان­طور که عرض ستون، مانند یک گرید[۴۷] از پیش تعیین شده، به دلایلی که در ادامه در مورد «طول خط» و «فاصله­گذاری خطوط» بیان می­ شود مورد توجه قرار گیرد.

 

طول سطر

طول سطر و اندازه­ پوینت به یکدیگر وابسته هستند، به­ طوری که، طول سطر برای خوانایی بیش­تر تا حدی بر اساس اندازه­ پوینت تعیین می­ شود: هر اندازه پوینت یزرگ­تر باشد، طول سطر باید بیش­تر شود. ما کلمات را برا اساس شکل حروف تشخیص می­دهیم و می­خوانیم ، نه از طریق حرف به حرف، ما هم­چنین براساس گروه کلمات می­خوانیم. اگر طول سطر خیلی کوتاه باشد، تعداد زیاد حروف هایفن­دار[۴۸] – خط تیره­ای که در آخر سطر می ­آید و اشاره دارد که ادامه کلمه در سطر بعد است- ایجاد می­ شود که در خوانایی اختلال ایجاد می­ کند و خواننده را مجبور می­ کند سریع به سراغ سطر بعدی برود آن­قدر که درک از خواندن کاهش می­یابد. از طرف دیگر، در سطرهایی که طول آن­ها زیاد است، پیدا کردن شروع سطر بعدی در بلوک­های متن طولانی، برای چشم سخت می­ شود و خواننده را گیج می­ کند.قاعده کلی این است که در هر سطر تقریبآ ۵۰ تا ۷۰ کاراکتر قرار بگیرد, اما در این قاعده استثنا نیز وجود دارد (شکل­های ۷-۲ تا ۹-۲).

شکل۸ -۲٫ سطرها با طول­های خیلی کم باعث به وجود آمدن هایفن­های زیاد می­شوند و خواندن را مشکل می­ کند.

شکل۷-۲٫ طول این متن برای خواندن مناسب است و از هایفن در آن استفاده نشده است.

شکل ۹-۲٫ طول متن هر اندازه که باشد، اگر طول سطرها زیاد باشد، خواندن طاقت­فرسا می­ شود، زیرا چشم برای پیدا کردن سطر بعدی باید تقلا کند.

 

فاصله­سطر (لیدینگ)

فاصله­ی سطر به فضای عمودی بین تایپ، از یک خط مبنا تا خط مبنای بعدی گفته می­ شود، و معمولأ با پوینت اندازه ­گیری می­ شود(به جز بسیاری از برنامه ­های پردازش کلمه که انتخاب محدودی را ارائه می­دهند، فاصله گذاری یک و نیم یا دوبل). به آن لیدینگ نیز می­گویند. لیدینگ خیلی فشرده، خواندن را مخصوصأ در اندازه­ های کوچک.مشکل می­ کند. لیدینگ زیاد را نیز نباید اعمال کنید. اغلب برنامه ­های طراحی دارای تنظیمات از پیش تعیین شده هستند که لیدینگ اتوماتیک نامیده می­ شود، و در حدود ۲۰ درصد بیش­­تر از اندازه پوینت است. یک قاعده کلی اصلی برای متن، داشتن حداقل دو پوینت (مانند ۱۴/۱۲، یا تایپ۱۲ پوینت و لیدینگ ۱۴پوینت) تا ۵ پوینت لیدینگ است به طور کلی تایپ نمایشی می ­تواند لیدینگ کم­تر داشته باشد، زیرا هر اندازه که تایپ بزرگ­تر شود، فضای منفی که با فاصله گذاری در سطر ارتباط دارد (و فاصله­گذاری در حروف) به صورت تصاعدی زیاد می­ شود.

 

ترازبندی

روش­های زیر می­توانند برای ترازبندی متن، مورد استقاده قرار بگیرند:
چپ­چین: چپ­چین از متعارف­ترین تنظیمات برای حروف لاتین است (و غالبأ پیش­فرض­ها چپ چین تنظیم شده ­اند). شیوه­ای است که خوانایی بالایی دارد و چشمان ما ما به آن­ عادت دارند. متن را در حاشیه چپ تنظیم می­ کنند و حاشیه راست را رها می­سازد تا بر اساس طول خط هر جایی که ممکن است تمام شود (شکل۱۰-۲).

شکل۱۰-۲٫ تنظیم چپ­چین
راست­چین: این شیوه متن را در سمت راست تراز می­ کند و حاشیه سمت چپ را ناصاف می­گذارد، اما از آن­جایی که چشم برای رفتن به سطرهای بعدی در طول ستون باید یک حاشیه ناصاف و مواج را در سمت چپ دنبال کند، خواندن آن سخت است. فقط در مواردی که طرح به­خصوصی مدنظر است از آن استفاده شود[۴۹] .
هم­ترازی: یا چپ چین و راست­چین: در این شیوه فضای بین حروف و کاراکترهای تکی ایجاد می­ شود تا سطر آن­قدر کشیده شود که در هر دو حاشیه تراز شود. این شیوه بلوکی هندسی از متن به­وجود می­آورد که گاهی اوقات مطلوب است. گرچه از آن معمولأ زیاد استفاده می­ شود، مخصوصأ در روزنامه­ها و مجلات، این تکنیک، ترفندی است برای زمانی که وقت زیادی برای تنظیم دقیق متن ندارید. زمانی که سطرها در این شیوه کشیده می­شوند، رنگ، بافت و خوانایی تایپ توسط فضای سفیدی که برای تراز نمودن دو طرف حاشیه استفاده شده به مقدار زیادی تنزل پیدا می­­کند. در بعضی موارد (بسته به نرم­افزار و تنظیمات مورد پسند شما)، خود کاراکترها برای ایجاد این هم­ترازی به صورت الکترونیکی فشرده و گسترده می­شوند. تنظیم این هم­ترازی ممکن است رودخانه­ای از فضای سفید به وجود آورد که باید به هر قیمت از به وجود آمدن آن جلوگیری کرد. تمام این دست­کاری­ها ممکن است به یک تایپوگرافی ضعیف منجر شود.
برای جلوگیری از بعضی مشکلات که در شیوه­ هم-ترازی وجود دارد، باید سعی شود سطرتان را کمی طولانی تر از حد معمول بسازید، یا تایپ­تان را کوچک­تر کنید، هر قدر تعداد حروف بیش­تری در یک سطر قرار دهید، به فضای سفید کم­تری برای ایجاد این هم­ترازی احتیاج دارید. اگر از اندازه و عرض مناسبی استفاده نموده­اید، ضروری است که متن را ویرایش کنید تا خطوطی را که خیلی باز هستند، یا خیلی فشرده هستند، یا در انتهاهایفن­های زیادی دارند، مخصوصأ اگر بیش­تر از دو خط در آن دارای این ویژگی­ها است، بتوانید اصلاح کنید.
تایپ وسط­چین: این شیوه می ­تواند زمانی که برای بلوک­های کوتاه متن استفاده می­ شودبسیار تاثیرگذار باشد مانند تیترها، عنوان­ها، عناوین فرعی، دعوت­ها، اعلان­ها، اشعار. در این شیوه بدون این که فضای سفید اضافه شود، سطرهای تایپ از مرکز با یک­دیگر هماهنگ می­شوندو لبه­های ناهموار را در سمت چپ و راست ایجاد می­ کنند.این روش، تقارن و زیبایی را در کار ایجاد می­ کند اما زمانی که برای مقدار زیادی از نوشته استفاده شود، خوانایی را کاهش می­دهد.
تایپ دورچین: این روش تایپی است که دورتادور محیط یک تصویر، عکس یا عنصر دیگر گرافیکی تراز می­ شود. می ­تواند در حاشیه راست یا چپ یا هر دو حاشیه به کار رود.
تایپ جورچین: تایپ جورچین، تنها با هدف زیبایی، درون شکل خاصی قرار می­گیرد. همیشه برای این که شکل خاصی را به خود بگیرد، هم­تراز می­ شود. اگر پهنای خطوط کم باشد، احتمالأ به ویرایش متن و کار با دست برای جلوگیری از به وجود آمدن فضای زیاد بین کلمات یا حروف، رودخانه­­ی سفید و خطوط فشرده یا کشیده شده احتیاج است.

 

طراحی متن کتاب درسی

در کتاب­های درسی عاملی که از نطر اهمیت در درجه نخست قرار دارد، زبان و کلام است و عواملی نظیر طرز قرار گرفتن و ترکیب­بندی شکل­ها و تصاویر و جنبه­ ثانویه و کمکی نسبت به اولی دارند. خط­های نوشتاری اولیه خود مجموعه ­ای از تصاویر بودند که با آرایش خاصی در کنار هم قرار می­­گرفتند. به تدریج با پیشرفت قوای نشانه­سازی و انتزاعی کننده ذهن، فکر کردن به وسیله مفاهیم کلی پدید آمد که منشأ آن تفکر به وسیله تصاویر بوده است. به همین گونه نیز خط آوایی طی جریانی مشابه از بطن هییروگلیف[۵۰] که در واقع نگارش با تصویر بوده نشأت گرفته است (کوستلر[۵۱]، ۱۹۶۵).
در زمینه طراحی متن کتاب­های درسی لومان[۵۲] (۲۰۰۵) معتقد است طراح باید به سه مسأله محوری را مورد توجه قرار دهد:

 

 

لایه بندی صفحه[۵۳]

شکل و اندازه و نحوه قرارگیری حروف چاپی[۵۴]

رنگ و علامت­گذاری ویژه[۵۵]

لایه بندی صفحه

وقتی لایه­بندی صفحه را انتخاب می­کنید باید به مخاطب و چگونه مورد استفاده قرار گرفتن اطلاعات توجه داشت. انتخاب فاصله مناسب بین خطوط به خواننده کمک می­ کند تا مطالب را سریع­تر و با آسایش چشمی بیش­تری بخواند.
فاصله بین پاراگراف­ها اهمیت زیادی در گروه­بندی اطلاعات و برقراری ارتباط بین آن­ها دارد. خواننده متن­هایی را که در مجاورت هم در یک پاراگراف قرار می­گیرند اصالتأ مرتبط با هم استنباط با هم استنباط می­ کند. فاصله­گذاری عمودی پاراگراف­ها و عنوان­ها را تفکیک می­ کند و سطربندی افقی جنبه دبداری متن کتاب درسی را بهبود می­بخشد (لومان ۲۰۰۵).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:26:00 ق.ظ ]