محمود : چرا! خودمون سوارش بشیم
اسد (که تا الان ساکت مانده بود) : فکر کنم پرواز کور میخواد
محمود : پرواز کور! با کدوم تجهیزات؟
اسد : تو بعضی پروازها شرایطی پیش میاومد که پرنده گم میشد، مجبور بودم ندیده هدایتش کنم.
محمود آقا اسد دارین چی رو قبول میکنین؟
این گفتگو نیز یکی از گفتگوهای محوری این فیلم است که قرار است تا آخر فیلم مفاهیم و روایت فیلم در مورد جهتگیری اسد و محمود نسبت به امداد غیبی را قضاوت کند. در صحنه قبل موضع اسد و محمود درباره دال ولایت و تکلیف تحلیل شد. در ابتدای گفتگو باز هم این موضعگیریها تکرار می شود. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که موضع محمود نسبت به این امر کاملا منفی است. محمود مداوم از حاجی رئوفی که نماینده کسی است که تکلیف و وظیفه را گوشزد می کند نه یک فرمانده – سوال میپرسد و این سوال پرسیدنهای مکرر محمود شکلی بسیار منفی به خود میگیرد. به هر حال سوال پرسیدن در برابر آنچه تکلیف شده است چندان جایز نیست. ممکن است این موضوع مطرح شود که رئوفی فرمانده است و در این مواقع سوال پرسیدن افراد از ردههای بالاتر از خود امری مذموم است، اما همانطور که قبلا هم گفته شد، این نوع از جنگ اعتقاد چندانی به قواعد جنگ کلاسیک ندارند و از همین رو به جای نامیدن افراد به اسم فرمانده، قربان، جناب سروان، سرهنگ و یا هر چیز دیگر، از کلماتی مانند، حاجی، سید، برادر و … استفاده می کنند. از همین رو ناروا بودن پرسش نه به خاطر عدم رعایت سلسله مراتب، بلکه به دلیل عدم توجه به موضوع تکلیف است. به همین خاطر اسد هیچ سوالی نمیپرسد.
اما در پایان این گفتگو اسد وارد بحث می شود و به نحوی گفتگو را پایان میدهد. به نظر اسد این کار نیازمند پرواز کور است. اسد معتقد است که گاهی اوقات که او هنگام تمرین هواپیما را گم میکرده به این روش رو میآورده است. روش پرواز کور همان مفهوم امداد غیبی است که تمام در ادامه به همین مفهوم می پردازد.
فردای آن روز اسد به همراه محمود و رئوفی برای تمرین پرواز کور به یک مکان باز میروند. اسد روی یک تپه رفته است و از رئوفی میخواهد تنها باشد. تنها بودن اسد تداعیگر مفهوم امداد غیبی است به این علت که این مفهوم برای غریبهها محمود – قابل درک و فهم نیست. اسد هواپیما را به پرواز در میآورد و روی پرواز کور متمرکز می شود. ابتدا او سعی می کند که با بهره گرفتن از سایر حواس خود مانند حس شنوایی هواپیما و پرواز کور را کنترل کند، اما هواپیما را گم می کند و کنترل از دستش خارج می شود و ناگهان هواپیما به سرعت به طرف او میآید. همین موضوع شوک خود را بر اسد وارد می کند و اسد به خود می آید و پی میبرد که این کار قلبی است و نیازی به حواس ندارد. از این رو زانو میزند و به سجده میرود. همین به خاک افتادن او و تعظیم و تسلیم مطلق باعث بازگشت هواپیما می شود. در همین حین رئوفی او را صدا میزند. اسد میپرسد که هواپیما گم شدو حاجی جواب میدهد که نه! همین شک اسد در پرواز کور باعث می شود که اسد انجام پرواز کور را نپذیرد. به همین خاطر رئوفی پیشنهاد هدایت سه مرحله ایی مهاجر را مطرح می کند و همانطور که انتظار میرود رئوفی در خط یک، محمود در خط دو و اسد در دل مواضع عراق و در خط سه قرار میگیرد.
همانطور که گفته شد اسد نماینده انسان مکلف است. حتی یک لحظه شک اسد و زانو زدن دوباره وی برای هدایت هواپیما و پرواز کور و به عبارتی امداد غیبی را میتوان با مفاهیم ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه مرتبط دانست. به هر حال، زمان ساخت فیلم با گفتمانهای موافق و مخالف با ولایت مطلقه فقیه که در همین دوران تصویب شده است همراه شده است. ولایت مطلقه فقیه به علت مطلق بودن آن بایستی عاری از هرگونه شک و تردیدی باشد. به همین دلیل کوچکترین شکی نباید در آن راه داشته باشد. اهتمام و پذیرش این امر نیز نیازمند تسلیم و تکریم مطلق است. از همین رو وقتی اسد در وهله اول در مورد امداد غیبی که نشانهایی از ولایت است مواجهه می شود با حرکت سریع مهاجر از روی سر وی به او اخطار داده می شود و تنها هنگامی که اسد تسلیم محض که همان مفهوم مطلق در ولایت فقیه است و نشانهایی از فصل الخطاب بودن ،امداد غیبی شامل حال او می شود. به هر حال اسد در این مرحله از پذیرش پرواز کور امتناع می کند و قرار می شود که هدایت سه مرحله ایی مهاجر با نفوذ عمق اسد صورت بگیرد. این استحاله اسد به حالتی از تسلیم مطلق در ادامه همین روایت و با قربانی کردن خود است که صورت میگیرد.
به هر حال اسد که برای شناسایی به عمق خاک عراق رفته است پس از آنکه با بمباران نیروهای خودی مهاجر را از دست میدهد، در میان نیروهای عراقی گیر می کند. محمود که به شدت نگران حال اسد است با رئوفی درگیر می شود و میخواهد که یک گروه برای کمک به اسد روانه شوند اما رئوفی مخالفت می کند:
رئوفی : خط شلوغ شده، از ما خواستن دم به دم شناسایی کنیم.
محمود : بهتر شد، تو دل اون کار این کارم انجام میدیم
رئوفی : فکر کنم جا به جا گفتی، تو دل این ماموریت اون کار هم انجام میدیم
محمود : یعنی چی میخواین بگین!؟
رئوفی : وظیفه یادمون نره!
محمود : همین امروز صبح بدرقشون کردیم، یه روز هم نشده!
رئوفی : فکر میکنی فراموششون کردم؟ خوب گوشاتو باز کن اونا یه لشگر دیگه شونو هم آوردن، خدا میدونه چندتا لشگر ریخته اون تو. کمیناشونم آوردن جلوتر، تو همچین شرایطی چکار باید بکنیم؟
محمود : هیچی! یادم میره که پرواز عمقی چقدر مهم بود، یادم رفت پرواز کور چه بلایی سر بچهها آورد، یادم میره اسد داشتیم، غفور داشتیم، شاید تاریخ مصرفشون گذشته؟ راستی چرا جاحی؟
رئوفی : زخم زبون میزنی؟ اگه جوابی برای این سوال باید بدم، صاحبش تو نیستی، فرق تو با اسد سر همین چیزها است، یا بهتر بگم سر تکلیفه!
محمود (در حالی که صدای دعا در همین لجظه بلند شده است و در خواست طلب و عفو دارد): پس فرق من با شما چیه؟
این گفتگو ضربه نهایی را به محمود وارد می کند. محمود که هنوز نتوانسته است مفهوم ولایت و وظیفه را درک کند این دفعه در گفتگو با رئوفی مورد استیضاح شدید قرار میگیرد و تفاوت او با اسد که حالا به معیاری برای همه تبدیل شده است از زبان رئوفی بیان می شود. رئوفی دو نکته خیلی مهم را به محمود تذکر میدهد. نکته اول این است که اگر جوابی برای سوالات بایستی داده شود صاحب این سوالات محمود نیست، این امر نه به دلیل روابط سلسله مراتبی آن دو بلکه به این دلیل است که وی در مقابل کسی دیگر – احتمالا خدا و در نهایت ولی فقیه – است که پاسخگو است و از این رو پرسش غیر از وی نیازی به پاسخ ندارد. این گفتمان ریشه بسیار عمیقی در تفکرات ایران از مشروطه به بعد و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران دارد و در آن رابطه بین مشروطه و مشروعه و یا همان نسبت بین جمهوریت و اسلامیت مورد بحث است. بدون اینکه قصد داشته باشم که در اینجا به مناظرات انجام گرفته در این باره بپردازم، اما اشاره ایی به مناظرات صورت گرفته در این باره در دهه اول انقلاب اسلامی خواهم کرد. در حالی که در سال های اول انقلاب این دو در طول یکدیگر قرار گرفته بودند و مشروطه و مشروعه را لازم و ملزوم یکدیگر میدانستند. آیتالله خمینی در حکم انتصاب بازرگان برای خود در این باره را اینگونه ابراز می نماید:
بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء، اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران طی اجماعات عظیم و تظاهرات وسیع و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شد و …
جنابعالی را به مامور تشکیل دولت موفق می نمایم ( ،بهمن ۱۳۵۷ ، به نقل از اکبر گنجی، ۱۳۷۲).
اما در سالهای پایانی جنگ با تصویب قانون ولایت مطلقه فقیه مشروعیت و یا همان اسلامیت آن بر مشروطیت و یا جمهوریت آن سنگینی کرد. در این راستا گفتمان رسمی رابطه بین این دو را به این صورت بیان می کند که:
مردم از دو طریق میتوانند در حکومت دخالت داشته باشند از باب مشروعیت و از باب کارآمدی … در نظام قراردادی رای مردم مشروعیت را میسازد و این همان مطلبی است که تحت عنوان حکومت مردم یا حکومت ازپایین به بالا از آن یاد می شود. اما در نظام اصالت وظیفه مردم در حکومت صرفا از باب کارآمدی نه از مسیر مشروعیت، نقش دارند … اگر سوال کنید که آیا رای مردم مشروعیت میآورد جواب میگوییم: در حکومت اصالت وظیفه فقط هنگامی که این رای مورد قبول حاکم مشروع باشد مشروع است و نه مستقلا، این تفاوت بین دو نظام حکومتی است (همان)
نقل قول دوم به واقع مبنای نظری گفتمان مربوط به ولایت مطلقه فقیه است، و همان جملهایی است که در گفتگوی بین محمود و رئوفی از زبان رئوفی نقل می شود، اما با زبان و لحنی متفاوت. از این رو محمود که نماینده طیف مقابل است و با وجود معتقد بودن به نظریه ولایت فقیه – و مخالف با نظریه ولایت مطلقه فقیه – به حاشیه رانده می شود و طرد می شود. در ادامه روایت فیلم نیز به سمتی پیش میرود که دیگری را با خودی کردن آن به حاشیه میراند. خودی کردن دیگری یک استراتژی است که در مورد فیلمهای دوره جنگ به خوبی به کار برده می شود. در این استراتژی با خودی کردن دیگری، گفتمان مقابل را به حاشیه رانده و طرد می کند.
درباره این استراتژی در تحلیل فیلم هویت بیشتر صحبت خواهیم کرد.
اما از آنجا که گفتمان بسیار نزدیک تر به گفتمان رسمی یعنی ولایت مطلقه فقیه در اینجا طرد شده است، مسلما سایر گفتمانهای دورتر نیز طرد خواهند شد. از این رو میبینیم که سایر گفتمانهای دیگر و یا حتی محتمل دیگر در حوزه گفتمانگونگی قرار میگیرند و با عدم بازنمایی آنان نه تنها طرد، بلکه انکار میشوند. انکار شدیدترین شکل از طرد و حاشیه رانی گفتمانهای رقیب است. در این فیلم هیچ یک از گفتمان های ضد جنگ و صلحطلب وجود ندارد و یا بازنمایی نمی شود. این گفتمان به خصوص بعد از سال ۱۳۶۱ و باز پسگیری خرمشهر از نیروهای عراقی فعال شدند و مهمترین طرفداران این گفتمان نیز ملی مذهبیها و افراد نهضت آزادی هستند. اما هیچ اثری از این گفتمان در روایت فیلم مشاهده نمی شود. گفتمانهای کلیگرایانه که حاوی دالهایی همچون دفاع از وطن، سرزمین و خاک است و نمونه آن را میتوان در فیلمهای اوایل دهه ۶۰ مانند عقابها و یا حتی مرز مشاهده کرد نیز وجود ندارد. و همانظور که بیان شد شکل بسیار ضعیف شدهایی از این گفتمان که معتقد به جنگ کلاسیکی بودند، در محمود بازنمایی می شود.
تقابل دیگر میان این گفتمان رسمی از جنگ و گفتمان دشمن قرار دارد. به هر حال به نظر میرسد که در فیلمهای جنگی متخاصمترین گفتمان رقیب، گفتمان دشمن است و هویت نیروهای خودی بایستی به شدیدترین وجه آن در تقابل با نیروهای دشمن که دیگری است تعریف شود. اما همانطور که گفته شد، گفتمان رسمی جنگ هر چند که خود را در تقابل با این دشمن روایت می کند، اما تقابل هویتی آن در برابر محمود است و در برابر این دیگری است که دالهای خود مانند ولایت مطلقه فقیه را مفصلبندی می کند. همانطور که در فیلم هم میتوان ملاحظه کرد، بازنمایی روشنی از سربازان عراقی وجود ندارد. حتی در هیچ کجای فیلم یک نمای مستقیم از چهره سربازان عراقی وجود ندارد و حتی در صحنهایی که اسد قصد زدن دکل عراقیها را دارد صبر می کند تا سرباز عراقی از دکل فرار کند و بعد دکل را هدف قرار میدهد. از این رو دشمن اصلی در این گفتمان نه سربازان عراقی، بلکه سایر گفتمانهای درونی است که بیش از همه گفتمان رسمی انقلاب اسلامی و نیز گفتمان رسمی جنگ را تهدید می کنند.
در ادامه فیلم محمود تصمیم میگیرد که مسیر اسد را برای هدایت مهاجر انتخاب کند. از این رو بدون کسب اجازه از فرمانده مهاجر را به پرواز در میآورد. او به تقلید از اسد از دوستش میخواهد تا او را تنها بگذارد و باز هم به رسم اسد زانو بر زمین میگذارد و به سجده میرود و در همین حین است که می تواند به خوبی هواپیما را به سمت اسد هدایت کند. تکامل نهایی محمود در راه تبدیل شدن به اسد و یا به اسطلاح استیضاح گفتمانی و پذیرش گفتمان رسمی جنگ، تغییر لباس محمود است. همانطور که گفته شد محمود لباس ارتشیها را پوشیده است، اما پس از اجرای یک پرواز کور و پس از آنکه امداد غیبی شامل حال محمود نیز می شود. محمود در صحنه بعدی که ظاهر می شود لباس افراد سپاهی را پوشیده است. این نوع از استیضاح توسط گفتمان رسمی را نیز به طور مفصل در فیلم هویت شرح خواهیم داد.
در نهایت فیلم اینگونه پایان میپذیرد که اسد بنزین هواپیمایی که تیر خورده است را با هواپیمای بدون بنزین عوض می کند و با فدا کردن و قربانی کردن جان خود، اطلاعات ثبت شده را به سمت محمودی که اکنون جایگزین اسد شده است هدایت می کند. در لحظات پایانی فیلم صحنههای کشته شدن اسد با صحنههایی از آتش گرفتن نیزارها و خیمههای حادثه کربلا همپوشانی می شود به طوری که اسد – به عنوان یکی از سربازان ولی فقیه- با یکی از سربازان امام حسین در صحرای کربلا متشبه می شود. این صحنه نیز به خوبی مفهوم ولایت مطلقه آن و تسلیم مطلق در برابر آن را با حادثه تاریخی کربلا گره زده و به آن مشروعیتی تاریخی میدهد.
۴-۲-۲- فیلم سینمایی دیدهبان
معرفی عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا