وزآن پـس به نیروی دســت قـــــوی ز دارا سـتد مسند خــــــــسروی
ازآن پس بـــــه زردشتیان برد دسـت نه آتـش بماند و نــه آتــش پرست
از آنــــجا به امـــــــــداد بخت بلند در اصــطخر طــــرح عمارت فـکند
به ملک عـــــرب کــرد ازآن تــرکتاز بیفــــکند آوازه انــــدر حــــجاز
پس آنـــکه زمــــکّه بـــــرآورد سـر شد از سرمــــه ی مکّه روشن بصر
شد از سجده ی کــعبه عالـــی مـقام بـــــرآن حلقه زد پنجه ی اعتصام
وزآنجا به اســبان تــــازی نـــــــژاد ســواره به هندوستان رو نهــــــاد
جهان را ســـیه کــــرد بر چـشم کید به رأی قوی کیــــد را کـــرد صید
چـــــو شد کـشور هند از کیـــد دور ستد تـــــــاج فالـــفور از فرق فور
وزآنجا به چین مـــــوکب جــاه رانـد به آهوی چین گـــرد یگران فشاند
زخــاقان ستد چــین به ضرب حسـام دگـــــــر بـاره دادش به انعام عام
بـه ملک خـتن رانـــد رخـــش ستیز شد از گرد ره بر ختن مشـــک ریز
وزآن جا ســــوی مــــــاورالنهر رانـد سمرقند راسکّه بــــــر زر نشــاند
وزآن پس به خــوارزم لشـــکر کشــید از آن جا بـــه قپچاقیان سـر کشید
پس آنگه بآلان فـــــرو کـوفت کــوس وزآن جــایگه کــــرد آهنگ روس
پــــس آنــگـاه از بـــرق سـم ســتور به دهلیز ظلـــمات انداخت نـــور
زظلمــت ســـوی روشنی راه بــــــرد زتندی دم آبــــــی آنجا نــخـورد
زدهلیز ظلمـات آســان گــــــذشــت زدربند وبــاکو به شیروان گذشــت
سوی بردع آمد به صد نــــوش ونـــاز به نـــوشابه شد چنگ عشـرت نواز
به همّت جهان آمــــدش زیر دســت دگــــــر باره برتخت قیصر نشست
به هر جا لوای بزرگی فــــــراشــت در آن جایگه یـــادگاری گذاشــت
اثــــرهای آن شاه حکمت اســـاس فزون است از وصف و بیش از قیاس
ازآن هـر چه بتوان به نامــش شـمرد به امـــــداد اندیشه اش نــام بــرد
اگــــر زنـدگی یابــم از کــــردگـار کنـــم در دوم دفتر آن را نــــــگار
به خشکی چو یکره بدینسان گذشت روان ســـوی تــری دگرگونه گشت
به آب اندر آمـــــد به صدآب و تاب چو عکس مه افکند کشـــتی درآب
بـــــه اجمال اگر بشنوی کــــار او همین است فهرست اخــــــبار او
(عبدی بیگ ، ۱۹۷۷ م: ۳۸)
چنان که عبدی بیگ شیرازی نیز خود در پایان تأکید می کند ، داستان او به اجمال همین اخباری است که او به توالی رخدادها وفق پیشامدهای این داستان در اسکندر نامه ی نظامی ذکر می کند. مشروح داستان اسکندر را عبدی بیگ شیرازی در پنجاه ونه بیت به پایان می آورد . تفاوتی که در این اجمال گویی وجود دارد این است که نظامی همه‌ی کردارهای اسکندر را چه جنگ‌ها و چه شهرها و ابنیه‌هایی را که بنا کرده است در همین مقدّمه ذکر می کند ولی عبدی بیگ شیرازی در این چکیده نویسی فقط به ذکر جنگ‌ها و فتوحات او پرداخته و در دفتر دوّم بر همین روال در آغاز داستان باز به اجمال شرحی مختصر از قلاع ، ابنیه و سایر اختراعات و کرده‌های او در زمینه‌های مختلف را ارائه می کند .
۵-۶٫ ذکر مستندات ومدارک داستان در هر دو اثر
« در شرف نامه، داستان اسکندر با قصّه ی ولادت او آغاز می شود . نشان استفاده از مأخذ گونه گون شاعر به قول خود او : یهودی و نصرانی و پهلوی از همین آغاز داستان پیدا است .»
(زرّین کوب، ۱۳۸۶ : ۱۷۶ )
نظامی گنجوی در آغاز به نحوه‌ی گردآوری و تدوین مدارک و مستنداتی در رابطه با اسکندر مقدونی اشاره می کند که او از میان مدارک پراکنده و از سرزمین ها و ادیان مختلف اعم از پهلوی، یهودی و نصرانی فراهم آورده است .
پراکنـــــده از هر دری دانـــه‌ای برآراستم چــــون صنم خــانه‌ای
بنا بــــــه اساسی نهادم نخــست کــه دیوار آن خانه باشد درســت
بـــه تقدیم و تأخیر بر من مگــیر کــــه نبود گزارنده را زآن گــزیر
در ارتنگ ایــــن نقش چینی پرند قلم نیست بــــرمـــانی نـقشبند
چــو می‌کردم این داستان را بسیچ سخن راست رو بود و ره پیچ پیچ
اثــــــــــرهای آن شاه آفاق گرد ندیدم نگــاریده در یک نـــــورد
سخن ها کــه چون گنج آگنده بود به هــــر نسختی در پـراکنده بود
ز هـــــــر نسخه برداشتم مایه‌ها بـــــــــرو بستم از نظم پیرایه‌ها
زیادت ز تاریخ هـــــای نـــــوی یهــودی و نصرانی و پهـــــــلوی
گـــزیدم ز هــــــر نامه‌ای نغز او ز هـــــر پوست پرداختم مـغز او
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ : ۲۹)
نظامی پس از شرح گردآوری این اسناد و اشاره به دروغ یا راست بودن آنها بر این ادّعاست که او از میان انبوه این اخبار و روایات ، درست ترین آنان را انتخاب کرده و افسانه و ناممکنات را کنار نهاده است :
زتاریخ آن خسرو تــــــــاجدار به کار آمد این است که آمد به کار
بلی هــــــر چه ناباورش یافتم ز تمکین او روی بــــــر تافتـــم
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸: ۲۹)
« عبدی بیگ شیرازی نیز بر همین سیاق در سرودن آیین اسکندری با ذکر پیشینه‌اسکندر نامه سرایی در ادبیّات ایران در زمینه ی توانایى‌ سخنوری‌ِ نظامى‌ گنجوی‌ سخنانى‌ گفته‌ و از کسان‌ دیگری‌ که‌ پس‌ از او به‌ نظم‌ خسمه‌ و سبعه‌ و نظایر آن‌ پرداخته‌اند، سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ و برجسته‌ترین‌ آنان‌ را امیرخسرو دهلوی‌، جامى‌، هاتفى‌ و قاسمى‌ شمرده‌ و انگیزه ی خود را در سرودن‌ پنج‌ گنج‌، تأثیر شاعر اخیرالذّکر دانسته‌ است‌. »
(عبدی بیگ ،۱۹۷۷ م: پیشگفتار )
او کتاب خود را محصول برداشت از این شاعران متقدّم بر خود در زمینه‌ی اسکندر نامه نویسی می داند:
کــنون چون به امداد طبع بلند زهر پنج شد کلک من بهره مـند
براین پنجمین نامه بستم خیال که چـونش رسانم بــر اوج کـمال
زتاریخ شاهان بعد از رســــول نیامــــد به جز شاه دینم قــبول
ازآن قــصّه حرفی نمانده نهان کــه ناورده اش قاسمی در بــیان
بـــه میزان اندیشه ی راستان به از او نگوید کس این داستــان
(همان:۲۴)
۵-۷٫ ذکرومقایسه ی نسب اسکندر در دو اثر
نظامی پدر اسکندر را از قول فردوسی «فیلقوس»معرّفی می کند . او در سرزمین یونان فرمانروای مقدونیّه بوده وشجره‌ی اورا به عیص اسحق می رساند . در این باره که رومیان به طور کلّی از نسل عیص هستند در کتاب التّنبیه و الاشراف علی بن حسین مسعودی که توسّط ابوالقاسم پاینده ترجمه گردیده است آمده است :
« پس خداى عزّ و جلّ یعقوب را پیغامبرى داد بزمین کنعان و بسیار خلق بدو بگرویدند، و عیص برخاست و بغربت شد، و او را پسرى آمد او را «روم » نام کرد، و این همه رومیان از نسل پسر عیص‏اند، و این زمین روم بدیشان باز خوانند، و هیچ خلق بجهان اندر بیشتر از رومیان نیستند و همه از نسل روم‏اند پسر عیص اسحق، و آن همه از برکت دعاى اسحق (علیه السّلام) بود اندر عیص برکت کرد.»
(مسعودی، ۱۳۸۱: ۴۸۲)
نظامی به استناد شاهنامه ی فردوسی این سلسله نسب را این گونه معرّفی می کند :
گــزارنده ی نامه ی خسروی چنین داد نظم سخن را نــــوی
کـه از جمله ی تاجداران روم جوان دولتی بود از آن مرز و بوم
شهی نامــور نــام او فیلقوس پذیـــرای فرمان او روم و روس
به یونان زمــین بود مأوای او بــــه مقدونیه خاص‌تر جای او
نـــو آیین‌ترین شاه آفاق بود نــوا زاده ی عیص اسحاق بود

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:21:00 ق.ظ ]