نظریه استیونسن نظریه معتدل ترشده ی ایر است. استیونسون معتقد است وی تصریح می کند وجه ممیزه احکام اخلاقی در این است که جهت گیری گوینده را نشان می دهد و به احتمال زیاد بر رفتار مخاطب تاثیر می گذارد. فایده اصلی احکام اخلاقی ایجاد اثر بر مخاطب است نه گزارش حقایق.« احکام اخلاقی ابرازگر طرز تلقی گوینده می‏باشند و این احکام، تلقی مشابهی را در شنونده به وجود می‏آورند و یا درصدد ایجاد آن هستند[۴۵]
وی مدعی است در صورتی که بین باورها و نگرشها تمایز گذاشته شود می توان اختلافات اخلاقی را توجیه کرد.زیرا اختلافات اخلاقی غالباً بر اثر اختلاف در طرز تلقی ها پیدا می شود و این اختلافها هم ریشه در اختلاف در باورها دارند. این درحالیست که با دلیل می توان اختلاف در باور را رفع کرد.اگر کسی نسبت به گزاره ای نگرشی داشته باشد به عقیده استیونسن این نگرش به دلیل باوری است که به گزاره دیگری دارد . حال اگر بتوان دلیلی آورد که باور وی اشتباه است شخص دست از طرز تلقی اش برمی دارد
۲-۳ توصیه گرایی:
هیر به تبع احساس‏گرایان، بین حقایق و ارزش‏ها تمایز قایل می‏شود. وی همانند آنان معتقد است که نمی‏توانیم صدق و یا کذب را به گزاره‏های اخلاقی نسبت دهیم و احکام اخلاقی ناظر به نگرش‏ها هستند، نه باورها. اما می گوید اگر چه دعاوی اخلاقی محتوای صدق ندارند ولی می توان به داوری اخلاقی رسید . هیر اساس گفتار اخلاقی را در تأثیر و تاثر نمی داند بلکه می گوید غرض توصیه به رفتارها و اعمال است. ویژگی توصیه‏ای بودن احکام اخلاقی این است که مخاطب می‏تواند از توصیه‏کننده دلیل بخواهد و می‏تواند آن ادله را بررسی کند و حکم کند که آیا آن ادله کافی و صحیح هستند یا خیر. زیرا توصیه کردن بدون دلیل مناسب، بی‏معنا و غیرعقلانی است.
به نظر هیر احکام اخلاقی دارای عنصر توصیه‏ای و ویژگی تعمیم‏پذیری هستند. وی در تعریف توصیه‏گرایی می‏گوید: «توصیه‏گرایی نظریه‏ای فرا اخلاقی در باب معنای گزاره‏های
اخلاقی است که می‏گوید علاوه بر معنای توصیفی یا واقعی‏ای، که گزاره‏های اخلاقی ممکن است داشته باشند، عنصر توصیه‏ای در معنای آن گزاره‏ها وجود دارد که به هیچ معنای توصیفی و واقعی هم ارز و هم معنا تحویل‏پذیر نیست و این عنصر درصدد توصیه اعمالی خاص یا هدایت اعمال خاص می‏باشد[۴۶]
به اعتقاد هیر، احکام ارزشى راهنماى عملند و راهنماى عمل بودن مستلزم جمله امرى یا توصیه ای است. پس در هرحکم اخلاقی توصیه به انجام یا ترک فعلی وجود دارد و نیز بنابر ویژگی تعمیم پذیری در شرایط مشابه ی آن حکم همه باید از آن پیروی کنند. هیر تصریح می کند : «در این دیدگاه، زبان اخلاقی به این معناست که اگر حکمی اخلاقی صادر کردیم، نباید صرفا توصیه‏ای به دیگران باشد بلکه شرط لازم و کافی برای توجیه آن حکم این است که
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
آدمی خودش را متعهد به انجام و رعایت آن اصل گرداند[۴۷]
پس براساس تلقی هیر احکام و داوری های اخلاقی نوعی داوری توصیه ای یا تجویزی
هستند و برغم اینکه خصوصیات اخلاقی در عالم پیرامون یافت نمی شوند و نسبتی با آن ندارند بر نوعی قضاوت دلالت می کنند.
۴ - شناخت گرایی در اخلاق :
شناخت گرایان در اخلاق قائل به وجود واقعیتهای اخلاقی هستند که می توان ازآنها شناخت داشت. احکام اخلاقی از جنس باورند باوری که میتواند صادق یاکاذب باشد زیرا ناظر به عالم واقع می باشند.آنان معتقدند قضاوتها و دعاوی اخلاقی ما معرفت بخش اند یعنی می توان در قالب معرفت گزاره ای آنها صورت بندی کرد. در فلسفه جدید واحد معرفت گزاره است و معرفت در معنای کلاسیک آن عبارتست از : «باور صادق موجه. یعنی سه مؤلفه باید درآن باشد: ۱- بایدبه امری باور داشته باشیم. ۲- به نحوی آن را صادق بدانیم. ۳- باور صادق باید موجه باشد. اگر چنین چیزی به گزاره ای تعلق گرفت آن گزاره را معرفت بخش می گویند[۴۸]
مثلاً میگوئیم می دانیم دراتاق دو صندلی وجود دارد. این گزاره برای اینکه معرفت بخش باشد اولاً باید باور باشد یعنی بگوئیم می دانیم که در اتاق دو صندلی وجود دارد و چنین ارتباطی مُدرِک با متعلقش برقرار کند. شرط دوم بر اساس یکی از تئوریهای صدقی که قبول داریم احراز می شود مثلا بنا بر تئوری مطابقت در واقع هم دو صندلی در اتاق است و باور ما با واقع اصابت دارد. شرط سوم زمانی محقق می شود که بر اساس دلایلی معرفتی به این گزاره اعتقاد داشته باشیم در این صورت اعتقاد به این گزاره از نظر معرفتی موجه است وبدان معرفت داریم. بنابراین وقتی که در باره جهان پیرامون ادعایی می کنیم و در قالب گزاره ریخته میشود علی الاصول این
گزاره معرفت بخش است.
پس شناخت گرایان در اخلاق کسانی هستند که معتقدند دعاوی اخلاقی وقتی در قالب گزاره ها صورت بندی می شوند معرفت بخش هستند وچون شان معرفتی دارند پس صدق و کذب پذیرند. و نیز مفاهیم اخلاقی نسبتی با عالم خارج دارند و می توان داوری اخلاقی و معرفتی درباره آنها کرد. شناخت گرایی در اخلاق به دو گروه تقسیم میشوند: شناخت گرایی حداقلی و حداکثری.
۱- ۴ شناخت گرایی حداقلی
شناخت گرایان حد اقلی معتقدند احکام اخلاقی صدق و کذب پذیرند اما به قوای ذهنی ای وابسته اند که آنها را کشف می کند. به عبارت دیگر خصوصیات اخلاقی واقعیتی مستقل از انسان نیستند. شناخت گرایان حداقلی برای اثبات مدعای خود از تفکیک کیفیات اولیه و ثانویه استفاده می کنند. مثلاً رنگ از کیفیات ثانویه است و در عالم خارج تحقق و تعیین قرمزی را نمی توان بطور مستقیم و بی واسطه دریافت و محقق شدن آن وابسته به حالت ذهنی ماست ولی می توان درباره آن به نحو معرفت بخشی احکام صادق یاکاذب صادر کرد.

 

    1. ۴ شناخت گرایی حداکثری

 

شناخت گرایان حد اکثری قائل به دو حکم اند: الف - احکام اخلاقی صدق و کذب پذیرند و ب - صدق و کذب آنها به وسیله واقعیتهایی که مستقل از کنشگر اخلاقی در عالم پیرامون وجود دارند بدست می آید. یعنی : «گزاره های اخلاقی ادعاهایی هستند درباره واقعیتی که می توانیم آنرا واقعیت بشناسیم.آنان برخلاف شناخت گرایان حداقلی معتقدند خصوصیات اخلاقی به واقعیتی مستقل از انسان اشاره دارند[۴۹]
اینکه خصوصیات اخلاقی چگونه واقعیتی هستند منجر می شود به: الف- صورت بندیهای مختلف از واقع گرایی اخلاقی که طبیعت گرایی و نا طبیعت گرایی است.ب - ناواقع گرایی که از جمله فوق طبیعت گرایی یا نظریه امر الهی است. ج - نظریه خطا که صورتی از ناواقع گرایی در اخلاق است.
۵ - واقع گرایی در اخلاق :
هر فیلسوف واقع گرائی تعریفی از واقع گرائی ارائه میدهد که مدعی است در خصوص هر حوزه ازمعرفت بشری کاربرد دارد و تعریفی که از واقع گرائی اخلاقی میدهد مبتنی بر تعریف وی از واقع گرائی است. بنابر این روایتهای مختلفی از واقع گرائی اخلاقی وجود دارد و نمی توان تعریف واحدی از آن بدست داد تا تمامی خصوصیات آنها را داشته باشد. از نظر واقع گرایان در اخلاق ارزشهای اخلاقی به نحوی از انحاء در عالم پیرامون وجود دارند و ما آنها را جعل نمی کنیم بلکه سعی در کشف آنها داریم. «تفکر اخلاقی ارزشها را خلق یا جعل نمی کند بلکه ارزشهای موجود ومستقل از ما را در عالم پیرامون کشف می کند. در واقع گرایی اخلاقی حقیقت اخلاقی وجود دارد و مستقل از هر تصمیم اخلاقی دانسته می شود که ما بر حسب تصادف گرفته ایم. به عبارت دیگر خصوصیات اخلاقی خصوصیات واقعی امور یا افعالند و جزئی از اثاث عالم اند و وجود و عدم آنها به اندیشه ما درباره آنها وابسته نیست[۵۰]
پس اگر امور به لحاظ اخلاقی چنان باشند که می انگاریم باورهای اخلاقی ما درست خواهند بود. درواقع گرایی اخلاقی آراء اخلاقی صرفاً شناختی اند این آراء عقایدی درباره چگونگی امور اخلاقی در جهان هستند.بنا براین واقع گرایی اخلاقی قائل بودن به خصوصیات اخلاقی در عالم خارج و اعتقاد به محقق شدن امور اخلاقی مستقل از کنشگر اخلاقی است. با وجود اختلاف نظرهای بنیادی میان واقع گرایان دو مولفه درمیان آنها مشترک است:«۱- واقع
گرایی اخلاقی به نوعی خاصه های اخلاقی را موجود می دانند. وجود داشتن خاصه های اخلاقی به هر نحوی به این معنا است که از نظر معرفت شناسی آن را صدق و کذب پذیر بدانیم و این امر همان شناخت گرایی است.۲- صدق گزاره های اخلاقی را وابسته به عواملی می انند که از عینیت برخوردارند ولی واقع گرایان درماهیت این عینیت و به عبارتی در وجود – شناسی خصوصیات اخلاقی با هم تفاوت دارند[۵۱]
واقع گرایی در تعریف حداقلی نظریه ای است که گزاره های اخلاقی را صدق و کذب پذیر می داند که بعضی از آنها واقعاً صادق اند. به عبارت دیگر : «تمامی واقع گرایان تأئید می کنند که واقعیت اخلاقی وجود دارد و مردم وقتی که احکامی صادر میکنند درباره ی آنچه که درست و نادرست است سعی در نشان دادن آن دارند[۵۲]
مایکل اسمیت از فیلسوفان واقع گرا نیز می گوید: « واقع گرایان اخلاقی معتقدند : ۱- جملاتی که به کار می بریم در زمانی که ادعاهای اخلاقی می کنیم مانند«کودک آزاری نادرست است» و «وفای به عهد درست است» صدق یا کذب پذیرند.۲- برخی از این جملات واقعاً صادق اند[۵۳]
در تعریف دیگری که جنبه وجود شناسی آن غالب است می توان گفت که واقعیتهای اخلاقی به نحوی از انحاء درجهان خارج ما به ازائی دارند و از باورهای ما مستقل اند.یعتی قبول خصوصیات اخلاقی در عالم خارج و اعتقاد به محقق شدن امور اخلاقی مستقل از فاعل و کنشگر اخلاقی. پس وقتی درباره گزاره های اخلاقی سخن می گوئیم به این معناست که گوئی شأن واقع
بخشی و کاشفیت ازعالم خارج دارند.
۱- ۵ اقسام واقع گرایی در اخلاق :
مفهوم واقع گرائی در فلسفه اخلاق درمعانی معرفت شناختی و دلالت شناختی و وجود شناختی بکار رفته است. در واقع گرایی اخلاقی به معنای معرفت شناختی بحث بر سر این است که آیا یک حکم اخلاقی از جنس باور است، باوری که می تواند صادق یا کاذب باشد.
واقع گرایی اخلاقی به معنای دلالت شناختی به معنای مفاهیم اخلاقی می پردازد. شهود گرایانی مانند جورج ادوارد مور مفهوم خوبی را بسیط و غیر قابل تعریف می داند و معنای آن تنها از راه شهود بدست می آید.
درواقع گرایی اخلاقی به معنای وجود شناختی بحث بر سر چگونگی تعیین خصوصیات اخلاقی(در صورت وجود) در جهان است.واقع گرایی اخلاقی به این معنا مبتنی بر نحوه وجود واقعیتهای اخلاقی در جهان خارج است و از جنبه وجود شناسی می توان واقع گرایان اخلاقی به
دو دسته طبیعت گرا[۵۴]، ناطبیعت گرا۳ تقسیم کرد.
۱-۱- ۵ واقع گرائی اخلاقی طبیعت گرایانه :
بنا بر طبیعت گرائی مفاهیم اخلاقی را میتوان با بهره گرفتن از مفاهیم غیر اخلاقی تعریف کرد. «واقع گرائی اخلاقی طبیعت گرائی معتقد است نه تنها بعضی از جملاتی که ما به کار می بریم برای دعاوی اخلاقی قابلیت صدق و کذب دارند و اینکه بعضی از آنها واقعاً صادق هستند بلکه آنچه که صدق جملات را صادق(مطابق با واقع) می سازد خصوصیات طبیعت گرایانه از جهان است خصوصیاتی که تابع درک در شرایط علمی است[۵۵]
طبیعت گرا ها واقعیتهای اخلاقی را به نوعی شبیه به واقعیتهای طبیعی میدانند. بعضی از آنان واقعیت های اخلاقی را به واقعیت های طبیعی قابل تحویل می دانند که این نوع طبیعت گرایی، تحویل گرایی[۵۶] نامیده می شود و بعضی دیگر معتقدند خصوصیات اخلاقی قابل تحویل به گزاره
های تجربی نیستند که نا تحویل گراها۳ نام دارند. به عبارت دیگر تحویل گرایان طبیعت گرا
می گویند خصوصیات اخلاقی به دیگر خصوصیات طبیعی که موضوع اصلی علوم طبیعی و روان شناختی است قابل تحول اند. اما نا تحویل گرایان معتقدند خصوصیات طبیعی خودشان خصوصیات طبیعی اند و درنتیجه غیر قابل تحویل اند. « طبیعت گرایان تحویل گرا می گویند واژگان اخلاقی بر حسب واژگان غیراخلاقی طبیعی قابل تعریف اند یا خصوصیات اخلاقی همان خصوصیات طبیعی غیر اخلاقی هستند. ولی تئوری های ناتحویل گرایانه مدعی اند خصوصیات اخلاقی بوسیله خصوصیاتغیر اخلاقی ساخته می شوند و یا بر خصوصیات غیراخلاقی ترتب دارند و یا بوسیله خصوصیات غیراخلاقی درک می شوند. این دیدگاه به عنوان روایتی از طبیعت گرایی به شمار می آید حتی اگر به صراحت در آن تحویل (خصوصیات ) اخلاقی به غیر
اخلاقی وجود ندارد۴
از فیلسوفان طبیعت گرای تحویل گرا می توان از پیتر رِیلتُن نام برد که معتقد است : «احکام اخلاقی می توانند دارای ارزشهای صدق باشند و خصوصیات اخلاقی عینی هستند اگر چه نسبی و اعتباری اند. خصوصیات اخلاقی مترتب بر خصوصیات طبیعی اند و می توانند به آنها فروکاسته شوند[۵۷]
ریچارد بُوید و دیوید برینک و نیکُلاس اِستِرْجِن سه فیلسوف طبیعت گرای ناتحویل گرا
می باشند . بوید می گوید: « واقع گرائی اخلاقی پذیرفتنی است برای اینکه واقع گرائی
علمی پذیرفتنی می باشد. به نظر وی واقع گرائی اخلاقی از سه قضیه حمایت می کند . الف - گزاره های اخلاقی دارای ارزشهای صدق اند. ب- ارزش صدق تا حد زیادی مستقل از عقاید یاباورها و یا تئوریهای اخلاقی است. ج- ملاکهای متداول استدلال(چه اخلاقی یا علمی یا روزمره) روشی قابل اطمینان برای بدست آوردن و بهبود دادن ( تقریبی ) دانش اخلاقی بدست می دهد»[۵۸].
واقع گرائی اخلاقی دیوید برینک از دو قضیه تشکیل شده است:« الف: خصوصیات یا حقایق اخلاقی صرفاً از حقایق علمی و اجتماعی و طبیعی تشکیل شده اند و یا بطور عِلّی توسط آنها درک میشوند اما با آنها یکسان نیستند[۵۹]
برینک می گوید: « برخی ترتیبات و چینشهای خصوصیات طبیعی خصوصیات اخلاقی را می سازند و یا تحقق می بخشند. ب - خصوصیات اخلاقی خصوصیات کارکردی هستند….وآنچه برای خصوصیات اخلاقی ضروری است ، وظیفه علّی است که آنها در فعالیتهای خاص دستگاه انسانی برعهده دارند[۶۰]
برینک بر این باور است واقع گرائی اخلاقی مدعی است واقعیتها و گزاره های اخلاقی صادقی وجود دارند که وجودشان مستقل از باورهای ما درباره درستی و نادرستی است.
نیکلاس استرجن هم می گوید مفاهیم اخلاقی نوعاً اشاره به خصوصیتهای اخلاقی دارند و گزاره های اخلاقی صدق و کذب پذیرند و نیز حقایق اخلاقی مستقل از شاخص های ذهنی ما همچون باورها و احساسات اخلاقی و آداب و رسوم ما هستند.
۲- ۱- ۵ واقع گرائی اخلاقی ناطبیعت گرایانه:

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:58:00 ب.ظ ]