انحراف از خط داستانی، یعنی دور شدن از حاملین داستان (شخصیت ها) و روی آوردن به قلمروی اندیشمندانهتر، در عرصۀ سبک بصری نیز تجلی مییابد. در اینجا با سینمایی سر و کار داریم که عمدتاً از نماهای دور و برداشتهای طولانی سود میجوید، نماهای نزدیک به ندرت به کار گرفته میشوند، استفاده از موسیقی برای تشدید حالوهوای عاطفی معمول نیست و تدوین برای ایجاد واقعگراییِ روانشناختی و ایجاد جلوههای مونتاژی، چندان به کار گرفته نمیشود. استفادۀ بیانگرانه از نورپردازی و حرکات و اشارات و میزانسن و زاویۀ دوربین و حرکت دوربین نادر است. در این نوع سینما، همراه با پیشرفت علم، احساس ریاضت و بی پیرایگی تقویت میشود. رنج و محنت و مصائب طبیعی و فقر گسترده، بیش از آن که در کنار مسائل اجتماعی قرار گیرند، با نوعی پذیرش همراهاند. اما این پذیرش به معنای تسلیم نیست. بلکه به معنای تعقیب مداوم و ناعاقلانۀ اهداف دگردوستانه است، بی توجه به این که رسیدن به هدف، تا چه حد دشوار و نتیجۀ کار تا چه حد یأسآور است.
گفتوگوهای موجز که به کلمات قصار میمانند، سبک فیلمبرداری متکی بر نماهای دور و برداشتهای طولانی، استفادۀ محدود از طعنه و کنایه، تعلیق، وجود پیرنگ چند داستانی، شیوۀ داستان گویی استنتاجی، و تأکید اندک بر اهداف شخصیت ها، در مجموع سینمایی را میسازند که بر سادگی و مشقت متکی است. سینمایی بیپیرایه و اقتصادی و صرفهجویانه، و در عینحال بغرنج و ظریف که در آن جنبههایی ناگفته و پوشیده باقی میماند. افرادی که در جشنواره ها به تماشای فیلمهای ایرانی مینشینند چه بسا به این نتیجه برسند که این سینما بیش از آنکه شکل - محور باشد، محتوا - محور است و بیش از آنکه به مسائل ماورای تجربی بپردازد، به ذات و درون توجه دارد. در این سینما به عرصهای تجربی از ذات آدمی گام مینهیم، عرصهای که تجلیات هر روزۀ تقیه و احساسی متعالی از دوام و بقا و دعوت به استنتاج است. رعایت اصل ایجاز در نمایش و روایت، مفهومی از طرح و معنا خلق میکند که حول شخصیتها دور نمی زند و بر فردگرایی مبتنی نیست. معمولا در پایان این فیلمها، جلوهای از انتقال؛ تظاهر مییابد. در اینجا احساس پایان روایت، یعنی احساسی که در اثر به پایان رسیدن تلاشها شخصیت ها بهوجود میآید، زایل میشود و احساس رهایی جای آن را میگیرد نتیجهای که به دست میآید کشف قلمروی تازه از بودن، یا صحه گذاردن بر فرآیندی تحولی است که به افراد وحدت میبخشد، اما بیش از آنکه بر خود آن ها تمرکز یافته باشد، بر کیفیتهایی که ذاتی وجود مادیشان است، متمرکز شدهاست. این نوع پایان چنا تاثیر فراگیری پدید میآورد که فرد را با دیگر افراد، که در سطحی کاملاً متفاوت قرار دارند، پیوند میدهد (نیکولز: ۱۳۸۹).
نشانهشناسی فیلم جدایی نادر از سیمین
دلالتهای معنایی
آنچه بیش از هر چیز دیگری در این فیلم برجسته شده، مسئلهی دروغ و دروغگویی است این برجستهسازی آنقدر پررنگ به نمایش درآمده که حتی عنوان فیلم را که جدایی و طلاق است تحت شعاع قرار دادهاست. نام جدایی نادر از سیمین دلالت آشکار بر این مطلب دارد که نادر (یک مرد) میخواهد سیمین (یک زن) را طلاق دهد و دلالت ضمنی آن این است که در ایران بیشتر این مردان هستند که قدرت طلاق دادن زنان را دارند و طلاق دادن امری مردانه است کما اینکه در آغاز فیلم هم سیمین نمیتواند قاضی دادگاه را مجاب کند تا از نادر طلاق بگیرد که اگر اینگونه میشد آنموقع نام فیلم باید به جدایی سیمین از نادر دگرگون میشد. ما با بررسی دلالتهای فیلم در پی پاسخ به پرسش شماره چهار پژوهش هستیم؛ پرسشی که کارکرد ارجاعی فیلم را مدنظر دارد و به عنصر محتوا میپردازد (بنگـ. به ص ۵۷).
آغاز فیلم با صحنهای از دستگاه کپی که در حال رونوشتگرفتن از اوراق شناسی افراد است، شروع میشود. در آغاز مشخص نیست این دستگاه در چه جایی قرار دارد اما بعدها معلوم میگردد در یک دادگاه است. در میان شناسنامهها دو عدد از آن ها آشنا بهنظر میرسند یکی شناسنامهی مردی بهنام مرتضی سمیعی (حمید فرخنژاد) و دیگری شناسنامهی زنی بهنام مژده صفایی (هدیه تهرانی) این دو در فیلم پیشین فرهادی با عنوان چهارشنبه سوری ایفای نقش کردهبودند. چهارشنبه سوری درمورد روابط خانوادگی دو زوجی است که به یکدیگر شک میکند تا جاییکه مژده دست به تعقیب مرتضی میزند او بر این گمان است که در زندگی زناشوییشان پای شخص دیگری در میان است و نهایتاً پی به رابطهی شوهرش با سیمین (پانتهآ بهرام) میبرد آن فیلم بدون پایان دادن این روابط تمام میشود اما فرهادی در فیلم جدایی پایان فیلم چهارشنبهسوری را در همین ابتداء به نمایش میگذارد، نسبت چهارشنبه سوری به جدایی همان فرومتنی است که ژرار ژنت در بحث بینامتنیت به آن اشاره دارد؛ در همین مبحث، حادمتنیت نیز به رابطۀ میان یک متن، با متنی پیشین یا «فرومتن» اشاره میکند که حادمتن آن را تغییر میدهد، در آن جرح و تعدیل میکند و بسطش میدهد. جدایی به عنوان یک حادمتن اتمام فرومتن خود را نشان میدهد آمدن مرتضی و مژده به دادگاه برای طلاق ارجاعی بر فروپاشی زندگی این دو و نهاد خانواده است فرهادی میخواهد با این کار وضعیت و شرایط خانوادههای جامعهی موجود در فیلمش را به نمایش بگذارد این تصویر ارجاعی است به دنیای خارج از متن فیلم.
در سکانس دوم که نادر و سیمین در دادگاه خانواده حاضر شدهاند فیلمبرداری با نمای بسته انجام گرفتهاست این نوع فیلمبرداری برجستهبودن ِموضوع یا شخصیتی را که به نمایش درمیآید، روشنتر میسازد و حالت چهرهی بازیگر را آشکارتر میکند همانگونه که چهرهی ترسیده، عصبانی و استرسزدهی نادر و سیمین را نمایش میدهد. نادر و سیمین با دوربین سخن میگویند دروبین جانشین قاضی شدهاست گویی نادر و سیمین از بیننده میخواهند که بینشان داوری کند. این روش یکی از رمزگان رسانهی فیلم است کارگردان با این روش ببینده را درگیر موضوع میکند و او را وادار میسازد خود را به فیلم وارد کند. مکان اولیه، دادگاه است این مکان آمیزهای از زندگی روبه فروپاشی و دردبار شخصیتهاست. سیمین میخواهد از ایران برود او از شرایطی که نمیخواهد دخترش در آن زندگی کند سخن میگوید وقتی به زمان ساخت فیلم بنگریم سال ۸۹، سالی است که ساختارهای جامعه در وحشتی سیاستزده غلتیدهاند آنموقع میشود فهمید که سخنان سیمین از این شرایط، غیرمستقیم به شرایط بعد از انتخابات ۸۸ بازمیگردد؛ این سکانس به کارکرد زمینهای فیلم مربوط میشود و پاسخی است به پرسش شماره پنج ما در این پژوهش که به دنبال فهمیدن عنصر موقعیت (پیشزمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی)است (بنگـ. به ص ۵۷). اما سیمین در جواب دادن به سوال قاضی مبنی بر چه شرایطی سکوت میکند سکوت او پر از ترس است نه اینکه نمیتواند جواب بدهد بلکه میترسد که پاسخ قاضی را بدهد، نادر بیماری پدرش را علت نرفتنش میداند اما بعدها مشخص میشود که اینگونه نیست.
موضوع جدایی در این فیلم کاملاً برعکس موضوعاتی از قبیل ازدواج و آشتی است که در سریالهای تلویزیونی بازنمایی میشود نشان دادن ازدواج در سریالها تبدیل به رمزی شدهاست تا گفتمان وحدت و یکپارچگی را در جامعهای آرمانی نمایان سازد اما این فیلم اینگونه نیست. در پایان این سکانس قاضی نمیتواند بین نادر و سیمین آشتی برقرار کند طوریکه هر دو عصبانی از دادگاه بیرون میروند با این وجود نادر به سیمین گفتهاست هر وقت دلش خواست میتواند برود.
از بحثی که میان نادر و سیمین در دادگاه به وجود میآید میتوان به شخصیت آن ها پی برد؛ شناخت و تحلیل نقش بازیگران فیلم پاسخی است به پرسش شماره سه پژوهش که در راستای کارکرد بیانی فیلم پرسیده شده است و عنصر فرستنده را زیر ذرهبین دارد (بنگـ. به ص ۵۷). نادر (بنگـ . عکس۳) با چهرهای ساکت و غمزده در سخنانش سعی میکند منطقی باشد او با ریشی تقریباً بلند که کمی هم سفید شدهاست بازی میکند کارگردان خواسته با این شمایلی که برای نادر ساخته او را مسنتر از سن واقعیاش نشان دهد چرا که او صاحب یک دختر یازده ساله نیز هست او فردی ایستا و ساکن است و از تغییر بیزار است در سویی دیگر سیمین (بنگـ . عکس۴) با موهایی رنگکرده بازی میکند در اینجا کارگردان خواسته سیمین را جوانتر از سن واقعیاش نشان دهد سیمین با سخنانش پرده از ترسی درونی برمیدارد که وادارش کرده از کشور برود او با اندیشهای آشفته و هراس از رویارویی با آیندهای مبهم این تصمیم را گرفتهاست؛ در ادامهی این فیلم این دو شخصیت و دیگر شخصیتها با رویارویی با هم و موضوعات برجسته در فیلم برای بیننده آشناتر و مشخصتر میگردند.
فیلم، فیلمی ژانر و به سبک دروبین دردست فیلمبرداری شده این سبک همانند به فیلمبرداریای میشود که هر شخصی میتواند انجام دهد و نیز بسیار واقعی بهنظر میآید و این خوانش را به ببننده میدهد که داستان فیلمی را که میبیند نه تنها کپی که اصلی از زندگی است سبک دوربین دردست، درست بر خلاف سبک کلاسیک فیلمبرداری است که دروبین در آن ایستا است و بیننده بهآسانی میداند چیزی را که میبیند یک فیلم غیرواقعی است نه چیز دیگر، این فضاسازی رئالیستی از روایتها، نحوهی فیلمبرداری، شیوه دیالوگگوییها و سایر عوامل فنی دیگر کاملا التهاب و بحران موجود در اثر را تداعی میکند تمام این چیزها باعث شده تا فیلم مدالیتهی بالایی داشتهباشد و بیننده در فیلم بودن آن دچار شک و تردید شود پاسخ به پرسش شماره سه پژوهش که در راستای عنصر فرم پرسیده شدهاست (بنگـ. به ص ۵۷).
جدایی و انشقاقی که در این فیلم به نمایش درآمده در آغاز بازنمایی جدایی بین دو انسان است اما رفته رفته با ظهور شخصیتهای دیگر؛ این جدایی بزرگتر شده و به جدایی موجود در طبقات اجتماعی میرسد و با نمایش قاضی و دادگاه این جدایی حتی به ساختارها نیز سرایت میکند. نادر و سیمین در این فیلم با رمزگانی معرفی شدهاند که خوانش آن ها رمزگشا را به سمت کُدهای میکشاند که طبقهی متوسط و مدرن بودنشان را هویدا میسازد. نادر کارمند بانک است، ایرانیگراست اینرا در سکانسی که تلاش داشت برابرهای فارسی را به دخترش یاد دهد نشان داد به شجریان علاقهمند است و ماهواره تماشا میکند، دوست دارد سختیها و ناملایمات زندگی را خودش حل کند سرسخت است این را در پمپ بنزین نشان داد زمانیکه ترمه را برای گرفتن مابقی پول دوباره پیاده کرد، او خود را یک مرد منطقی نشان میدهد و نیز با سیگار کشیدن همسرش سیمین کنار آمدهاست. سیمین اما مدرس زبان است ماشین شخصی دارد سیگار میکشد و برای اینکه کمی از جانب شوهرش تأیید شود مدام گلایه میکند در دادگاه با وجود آمدن برای طلاق باز هم از شوهرش تعریف میکند حتی پیش زنی که برای کار آمده از چشمپاکی شوهرش حرف زد او با ترسی مرموز زندگی میکند و ترسش را برخی اوقات آشکار میسازد، از رفتن به خارج که نادر را وا میدارد که مستقیماً او را ترسو خطاب کند و نیز در برخورد با قاضی زمانیکه او از شرایطی سخن گفت که نمیخواسته دخترش در آن زندگی کند اما وقتی قاضی از او پرسید چه شرایطی؟ ترسید که پاسخش را دهد حتی میتوان سیگار کشیدن او را برای رسیدن به آرامشی کاذب در پی فرار از ترسش تلقی کرد همچنین زمانی که بعد از شکست در دادگاه قهر کرده و به خانه بازمیگردد تا وسایل شخصیاش را جمع کند موقع برخورد با کارگرانی که برای بردن برخی وسایل به خانه آمدهاند سیمین نمیتواند کارگر را درمورد طبقات خانه قانع کند او حتی در قانع کردن دخترش برای با خود بردش ناتوان است و نهایتاً ترمه را با جار و جنجال با خودش همراه میسازد.
بعد از سکانس دادگاه، سکانس کوتاهی به نمایش در میآید که وضع دادگاهی موجود در فیلم را نشان میدهد دادگاهی شلوغ که از جمعیتِ شاکی و متهم پر شدهاست (بنگـ . عکس۱۱ و ۱۲) بازنمایی این نوع دادگاه در تمام سکانسهایی که به دادگاه ربط دارند همانند است، این بازنمایی کاملاً برخلاف نمایشی است که در سریالها انجام میگیرد در بیشتر سریالهای پخش شده در تلویزیون، داداگاه مکانی آرام و ساکت است گویی سالی یکبار آن هم برای فیلمبرداری بازگشایی میشوند، دادگاه یا دادسرای نمایش داده شده در این فیلم درست مکانی است که هر شخصی میتواند با رفتن به دادگاهی واقعی مشاهده کند، دادگاههایی پر از فریاد، پر از زنجیر و سرباز، سرشار از جمعیتی که هیچ تفاهمی با یکدیگر ندارند که اگر داشتند این دادگاهها این اندازه شلوغ نمیشدند، فرهادی میخواهد با ابزار فیلم و نحوه نمایشش هشداری به مخاطبش دهد که این وضعیت دادگاههای جامعه است، اگرچه وجود جمعیت صراحتاً دلالتی است بر اتحاد و یکپارچگی ولی زمانی که در جایی مانند دادگاه به نمایش درمیآید ملفوظاً بر افراد سرگردانی دلالت دارد که هول یک مسئلهی بغرنج و پیچیده تنها برای رفع مشکلات شخصیشان دور هم گرد آمدهاند.
سکانس بعدی، بازگشت سیمین به خانه برای بردن وسایل شخصیاش است، این سکانس با پایین بردن یک پیانو توسط دو کارگر آغاز میشود، (بنگـ . عکس۲) به نظر میرسد این چیزها وسایلی است که سیمین دیگر نیازی به آن ها ندارد و تصمیم به فروششان گرفته است. اُرگ یک ساز موسیقی است یک ساز صراحتا به بزم و شادی دلالت دارد اما سیمین در حال فروش این شادی است؛ اُرگ به دست دو کارگر از پلهها به پایین برده میشود به بیانی غیرصریح شادی در حال سقوط کردن است کارگران بیتوجه به چیزی که میبرند خسته و غرقکرده، سر ِطبقهای که پولش حسابنشده، پولی که قرار نیست نصیبشان شود با سیمین فروشندهی شادی جر و بحث میکنند همین پول، پولی است که سیمین از کشوی کمد اتاق برمیدارد و درعوض مستخدم خانه تهمت دزدی میخورد.
زمانی که سیمین وارد خانه میشود دخترش ترمه نگاهی خیره به او میاندازد او یازده سال سن دارد و یک دانش آموز است در اولین برخوردش با قهر و رفتن ِمادرش از خانه با او نمیرود و پیش پدرش میماند به زعم سیمین او پدرش را انتخاب کرده تا مادرش را مجبور کند پیش آن ها بازگردد. نمای خانه در این سکانس مخلوطی است از خانهای روبه ویرانی و درهم، این نمایش از خانه میخواهد این اعتراف را از بیننده بگیرد که رفتن سیمین آغازی است بر پایان این خانه، در آن سویی؛ نادر اما بیخیال از رفتن سیمین و حال ِدگرگون او با خنده در حال رسیدگی به پدرش است او حتی از آمدن راضیه برای کار هم بیخبر است. در این سکانس راضیه به همراه دخترش سمیه معرفی میشود، راضیه (بنگـ . عکس۵) یک زن چادری و معتقد است او به پاکی و نجاست از دیدگاه شرعی توجه زیادی دارد، معتقد بودن او اینگونه رمزی شدهاست؛ اعتقاد مذهبیاش توأم با احساسی وسواسگونه است که حتی برای کوچکترین مسئله عذر شرعی میآورد و به کارشناس مذهبی زنگ میزند او برای اثبات بیگناهیاش مدام قسم میخورد؛ با اینکه تا ایناندازه معتقد معرفی میشود اما موهایش از زیر چادرش پیداست و ناخنهایش بلندتر از حدمعمول یک فرد معتقد است. راضیه با یک فقر دردناک به بیننده شناسانده میشود شوهری بیکار و بدهکار دارد و برای کمک به او تن به کاری زدهاست که بیاطلاع از شوهر در چالشی بین اعتقادات مذهبی و نوع کاری که میبایست انجام دهد گیر افتادهاست؛ این چالش عذابآور در تمام سکانسهای فیلم با راضیه همراه است در گفتوگویی که بین او و نادر دربارهی کار انجام میگیرد فقر دردناک او هویدا میشود راضیه برای کمی بالا و پایین شدن دستمزدش به نادر التماس میکند اما نادر با به میان کشیدن شخصی دیگر برای انجام کار، التماس کردن راضیه را نادیده میگیرد در میانهی همین گفتگو سیمین چمدانش را تا جایی که جا دارد پر میکند او حتی کتابهایش را نیز میفروشد اما به دخترش ترمه به دروغ میگوید به آن ها نیاز دارد پر کردن چمدان دلالتی است برای رفتن همیشگی، او نمیخواهد وسایلی را جا بگذارد تا برای بردنشان دوباره بازگردد.
در نبود سیمین در خانه، نادر در آشپزخانه موقع شستن لباسها سردرگم میشود ترمه فرصت را غنیمیت میشمرد که از مادرش نحوه کار لباسشویی را بپرسد اما با مخالفت پدرش روبرو میشود اینجا فرایندی آغاز میشود که نادر قصد دارد در آن رفته رفته سیمین را از زندگیاش پاک کند این نخستین مرحله از این فرایند است انجام کارهای خانه بدون نیاز به همسرش (حذف همسر). سیمین موقع رفتن با سوال مظلومانهی پدر الزایمری نادر روبرو میشود او مدام میپرسد کجا میروی سیمین؟ نقش پدر نادر (بنگـ . عکس۷) تا اندازهای نقشی ماورایی است نگاه و واکنش او به این اتفاقات نگاهی از بالا و خدایگونه است پیرترین نسلی است که در فیلم اینگونه به تصویر کشیده شدهاست گویی نسل بعدی نسل ِنادر و سیمین دیگر نیازی به آن ندارد پدر نادر شخصیتی روبه زوال دارد که با ادامهی فیلم زوالش شتابی خاص به خود میگیرد به نظر میرسد اتفاقاتی که برای فرزندانش پیش میآید به زوال و نابودی او سرعت بیشری میبخشد در انتهای فیلم، نادر و سیمین سیاه بر تن دارد آیا این سیاهپوشیدن آنان دلالتی بر مرگ این پیرمرد است؟ سیمین در پاسخ سوال پدر نادر باز هم دروغ میگوید اینجا هم ترس درونیاش را نهان میسازد با اینکه اگر راستش را هم میگفت پدر نادر به علت بیماریش اصلا متوجه نمیشد ولی از گفتن حقیقت خوف دارد گویا خودش نیز قهرش را باور ندارد او به پدر نادر میگوید جایی کار دارد تا سر کوچه میرود و باز میگردد شاید به پندارش قهر کردنش تا سر کوچه ادامه پیدا خواهد کرد و حتماً نادر یا جلویش را میگیرد یا به سرکوچه نرسیده به دنبالش میآید.
پدر نادر دست سیمین را گرفته و جلوی رفتنش را میگیرد از این صحنهها بسیار کم در سینمای ایران بعد از انقلاب دیده شدهاست این صحنه به همراه صحنهای که حجت خودزنی میکند و راضیه دستانش را میگیرید میتوان به نوعی تابوشکنی فرهادی تلقی کرد چرا که شبیه این صحنهها چه در سینما و چه در تلویزیون بسیار به ندرت یافت میشود. پدر نادر با دخالت پسرش درست عروسش را رها میکند خود نادر نیز از رفتن سیمین دلهره دارد اما خودخوری میکند و چیزی نمیگوید زمانی که ترمه رفتن مادرش را به پدرش گوشزد میکند نادر در پاسخ میگوید که بازمیگردد. سیمین بردن سیدی شجریان را بهانه میکند تا با نادر اندکی سخن بگوید و او را وادار کند واکنشی به رفتنش نشان دهد نادر اما با صدایی گرفته و لرزان فقط به بردن سیدی واکنش مثبت نشان میدهد. نام بردن از شجریان در این فیلم نوعی استعاره از شخصیت این هنرمند است هنرمندی که در این چند سال اعتراضهای فراوانی به برخی چهرهها و اعمالشان نشان دادهاست هدف فقط نام بردن از این هنرمند است و نیز در سکانسی که نادر برای آوردن ترمه به مدرسه می رود یکی از آهنگهای شجریان از ضبط ِماشین نادر در حال پخش شدن است؛ اگر بیننده شجریان را بهانه کند و به دنبال موسیقی متن یا هر آهنگی در فیلم بگردد متوجه میشود که فیلم ِجدایی هیچ موسیقی متنی ندارد فقط در تیتراژ پایانی است که آهنگی ملایم نواخته میشود. در اکثر فیلمها موسیقی فیلم رمزگان ویژهی خود را دارد موسیقی به فیلم طعم و مزه میدهد و با صحنههای ِملایم یا تند خود را همراه میسازد گاهی آرام و گاهی تند میشود گاهی هم نقش دیالوگ بازیگر را انجام میدهد. ایگور استراوینسکی، موسیقی فیلم را به کاغذ دیواری همانند میدانست چیزی که باید تَرَکها، شکستگیها، سوراخها و زشتیها را بپوشاند (احمدی: ۱۳۹۱ ص ۱۱۱). نبود موسیقی متن در این فیلم را باید در حوزهی رمزگان فنی فیلم جستجو کرد؛ فرهادی با حذف موسیقی متن در کنار سبک فیلمبرداری قصد بر این داشتهاست که فیلم و موضوعات برجستهشدهی آن را به چشم بینندهاش واقعیتر جلوه دهد و یک فضای رئالیستی خلق کند در یکی از سکانسهای فیلم، آهنگ برنامهی ِرادیویی شب بخیر کوچولو از رادیوی پدر ِنادر شنیده میشود و تا چند ثانیهای بر محور جانشینی موسیقی متن سوار شده و با دیالوگ بازیگران و صحنههای آن سکانس همنشین میشود.
زمانی که سیمین خانهاش را با قهر ترک میکند در درون ماشینش به گریه کردن میافتد این زجهزدنهایش مدام در سکانسهای مختلف فیلم تکرار میشود او خود از کردهاش پشیمان است ولی منتظر است که چراغ سبزی از نادر در راستای نرفتنش ببیند اما هیچگاه آنطور که میخواهد نمیبیند و نادر هم به پندار اینکه سیمین بازمیگردد برنامهای برای چراغ سبز نشان دادن ندارد این کشکمش این اختلافات این دو دنیای متفاوت با گذر چهارده سال از زندگی مشترکشان به گفتهی خود سیمین هنوز آنقدر ارزش ندارد که نادر حتی یکبار هم از سیمین نخواست که بماند. تا این جای ِفیلم جدایی، دروغ و دورویی اسکلت داستان را تشکیل دادهاند اما در ادامهی پیرنگ داستان، فقر با آمدن راضیه و حجت و جدایی با برخورد این دو با نادر و قسم ِدروغ با دادگاهی شدن این دو قشر، در لباسی نازیبا به تصویر کشیده میشود. راضیه با آمدنش به سرکار آن هم با بیخبری شوهرش موجبات رخ دادن اتفاقاتی را فراهم میسازد که نه تنها زندگی خودش بلکه زندگی روبه فروپاشی نادر و سیمین را نیز تحت شعاع قرار میدهد او با داشتن عقیده و باورهای مذهبیاش در نخستین برخوردش با پدر نادر دچار چالش میشود زمانی که پدر نادر به سمت در میرود تا برای خریدن روزنامه از خانه خارج شود او را با دروغ ِروزنامه داخل اتاقتان هست باز میگرداند و نیز حین برگرشتن ِپدر نادر از گرفتن دست او دستی لزران که برای دستگیری دراز شده خودداری میکند این عمل او دلالتی است بر مسائل محرم ونامحرم که وی به عنوان یک زن نمیتواند با یک مرد تماس داشتهباشد حتی اگر آن مرد بیمار باشد، البته دایرهی محارمات اگر در وضعیت اضطرار قرار بگیرند ممکن است از بیخ و بن فرو بریزد همانطور که راضیه بعد از تماس تلفنی با کارشناس مذهبی شلوار پدر نادر را در حمام عوض کرد. سمیه هم در نخستین برخوردش با پدر نادر، خود را پشت در پنهان میسازد و وضعیت نا بهسامان (خیس کردن شلوار) او را به مادرش خبر میدهد. سمیه (بنگـ . عکس۸) کمترین دیالوگ را در فیلم دارد؛ کودکی اسیر در دنیای برزگسالان؛ او در سن کودکی، دادگاه و تجربهی دیدن یک فرد غل و زنجیر شده را کسب میکند، بیشتر با نگاهی مظلوم و ترحمانگیز به نمایش در میآید از دلالت آشکار نگاه مظلومانهی او میتوان به دلالت ضمنی مظلوم بودن والدینش پی برد چشمان او چیزهایی میبیند که نباید ببیند به خاطر همین یا پشت در پنهان میشود یا سرش را برای ندیدن به پایین میاندازد نگاه مظلوم و بیگناه او برای به تصویر کشیدن فقر والدینش کافی بوده و به همین علت دیالوگ خاصی به او ندادهاند. وضعیت نا بهسامان پدر نادر، راضیه را به دردسر میاندازد او قادر نیست خودش را تمیز کند و راضیه هم با یک نامحرم روبروست، نا بهسامان شدن وضعیت پدر نادر مشکلی است که تازه پدیدار گشته گویا رفتن سیمین او را به این درد دچار کردهاست. راضیه با تلفن زدن به کارشناس مذهبی خودش دست بهکار میشود البته سمیه هم قول میدهد به پدرش نگوید در اینجا قبل از آشنا شدن با شخصیت حجت از سخنان سمیه میتوان فهمید که اعتقادات حجت آمیختهایست از تعصب که حتی دختربچهاش نیز میداند که تعصب مذهبی پدرش بالاتر و چه بسا خشنتر از نظر و فتوای یک کارشناس دینی است این دختربچه به دلیل اینکه خیلی زود وارد دنیای بزرگسالان شده با وجود سن کمش این چیزها به راحتی میفهمد.
در سکانس بعدی نادر را میبینیم که در پمپ بنزین پشت فرمان ماشین نشسته و با رضایتی برخاسته از اینکه دخترش بزرگ شده و میتواند گلیم خود را از آب بکشد مشغول تماشا کردن بنزین زدن ترمه است او به ترمه یادآوری میکند کارت سوخت را فراموش نکند، کارت سوخت ابزاری است که بسیاری از ما حداقل طی این چند سال با آن دست به یقهایم، این ترفندی است که کارگردان فیلم برای معمولی نشان دادن فیلمش بهکار گرفتهاست نه تنها کارت سوخت که دادگاه، طلاق، بیکاری، بدهکاری و… پدیدههایی هستند که در این فیلم خیلی ساده برای جلب بیننده به تصویر کشیده شدهاند. بعد از اتمام سوختگیری، ترمه به دلیل پس نگرفتن باقی پول از طرف نادر مؤاخذه میشود تا جاییکه نادر مجبورش میکند تا پیاده شود و اندک مابقی پول را بگیرد هرچند به شدت مراقبش است و باقی پول را به عنوان جایزهی شجاعت به او بازمیگرداند، پس ندان مابقی پول از طرف کارگر پمپ بنزین ارجاعی است به رفتاری که صاحبان کسب و کار انجام میدهند این قشر معمولاً اصول اقتصاد را طوری دیگر تعریف کردهاند چرا که آنان با اصل روند کردن ِرو به بالا از دادن مابقی پول مشتری خودداری میکنند این اصل در حال حاضر آنقدر عادی شده که بیشتر شهروندان به آن خو گرفتهاند و خیلی کم به آن اعتراض میکنند، در این سکانس نادر در حال آموزش ِترمه در جامعه و محلی جدای از محیط خانه است او اینکار را به دنبال حذف سیمین همان فرایندی که آغازش کرده انجام میدهد او اکنون در این مرحله میخواهد دخترش را بدون وجود مادرش تربیت کند (حذف مادر).
در سکانس بعد از این هم، ترمه و پدرش را میبینیم که با خنده در حالتی مسابقهوار دوان دوان در حال بالا رفتن از پلهها هستند نادر اجازه میدهد تا ترمه برنده شود او را شاد نگه میدارد تا دوری مادرش را تحمل و نهایتاً فراموش کند دنبالهی همین سکانس بیننده را به آشنا شدن با معلم ترمه خانم قهرایی رهنمون میسازد او برای تدریس خصوصی ترمه به خانهشان آمدهاست و با اینکه نقش کوتاهی در فیلم دارد اما بزرگترین دروغ را میگوید که همان قسم خوردن دروغ به قرآن است در این سکانس راضیه از سختی کار به نادر گلایه میکند و نمیخواهد دیگر سرکار بیاید او در آغاز، دوری راهش را بهانه میکند ولی سرانجام همان مشکلات شرعی را در مورد تمیز کردن پدر نادر عنوان میکند و دستمزدش را نیز طلب میکند و آنرا نیز میستاند رفتار و عدم ثباتی که راضیه در مورد آمدن یا نیامدنش نشان میدهد دلالت بر آشفتگی ذهن اوست در آغاز یک تصمیم میگیرد در ادامه تصمیمش را عوض میکند و در پایان خودش هم نمیداند چه تصمیمی باید بگیرد، نادر از راضیه میخواهد برای ادامهی صحبتهایشان به داخل آشپزخانه بیاید نادر به انتظار راضیه میماند اما او در اتاقی دیگر از خانم قهرایی شماره مطب دکتر زنان را میگیرد اینجا میتوان این فرض را مطرح کرد که چون نادر منتظر راضیه بوده میتوانسته سخنان آنان را بشنود بعدها همین شنیدن یا نشیندن او قضیهای میشود که میتواند نادر را متهم کرده و او را روانهی زندان سازد. پیشتر نادر بستن شیر کپسول اکسیژن پدرش را به راضیه گوشزد میکند، راضیه پدرش را متهم به باز کردن شیر میداند اما رفته رفته مشخص میشود این سمیه است که شیر را دستکاری میکند و همین دستکاری او در آینده مسبب اتفاقات بزرگی میشود.
راضیه بعد از چند دقیقه باز میگردد و میخواهد شوهرش را به جای خودش بفرستد کمکم مشخص میشود که راضیه بدون اطلاع شوهرش به سرکار آمده او نمیخواهد این فریبکاری پیش شوهرش فاش شود و بازهم سر ِگرفتن پول به نادر اصرار میکند. پدیده فریبکاری از شخصی بروز کرده که پیشتر با ویژگیهای یک زن معتقد معرفی شدهبود. فردای آنروز حجت پدیدار میشود او در بانک با قرار ِاز قبل ِنادر حاضر میگردد او پیشتر از رفتار دختر و زنش تا اندازهای شناسانده شدهبود با سخنانی که با نادر میزند معلوم میگردد به شدت به پول نیاز دارد و مشخص میشود که قبلاً کفاش بودهاست. حین گفتگو؛ نادر خودش را مجرد البته به قول خودش فعلا مجرد معرفی میکند اینجا هم فرایند حذف سیمین از زندگیاش را در دستور کار قرار میدهد. سکانس بعدی سکانسی است که نادر با دخترش ترمه برابرنهادهای فارسی را کار میکند زمانیکه آن ها به واژهی غربی گارانتی میرسند ترمه واژهی عربی تضمین و ضمانت را میگوید که با اعتراض پدرش روبرو میشود و آنرا غلط میداند او واژهی پشتوانه را پیشنهاد میدهد این رفتار نادر ارجاعی است به ادبیات کنونی فارسی؛ هماکنون کار پالایش زبان فارسی از واژگان بیگانه را فرهنگستان فارسی انجام میدهد در این چند سال اخیر فرهنگستان برابرنهادهایی را پیشنهاد داده که تعجب و ناراحتی برخی را موجب شده چرا که فرهنگستان بعضی از واژگان اروپایی دخیل در فارسی را با واژگان عربی عوض میکند همین مسئله است که نادر را نیز میرنجاند و اینکار را غلط میانگارد.
در همین سکانس ترمه با یک کاردستی دیده میشود او یک ماکت از یک خانه و محیط اطرافش ساختهاست (بنگـ . عکس۱۳) در این ماکت جدا از خانه سه چتر هم دیده میشوند رنگهایی که در چترها بهکار گرفتهشدهاند رنگ سقف خانه نیز تزئین کردهاند، یکی از آن چترها جدا از دو چتر دیگر نزدیک خانه است و آن دو چتر کنار هم ولی از خانه دورند آیا این ماکت یک رمز است رمزی که در نهان دلالت بر این دارد که چتر ِنزدیک خانه، نادر است و آن دو چتر دیگر سیمین و ترمه هستند که باهماند ولی از خانه میروند؛ اگر این فرض درست باشد میتوان این نتیجه را گرفت که ترمه بعد از جداییِ والدینش از یکدیگر مادرش را انتخاب میکند و با او میرود. برخلاف پندار نادر و ترمه اینبار بازهم این راضیه است که سرکار میآید او دلیل بازگشتش را گرفتار بودن شوهرش حجت میداند که مجبور شده به جای او سرکار بیاید حجت آنقدر گرفتار است که حتی نمیداند زنش روزها کجا میرود گرفتار بودن شوهر راضیه یکی از عواملی است که اتفاقات بعدی فیلم را شکل میدهد. راضیه مشغول کارکردن میشود و بیخبر از سمیهایست که در حال دستکاری شیر کپسول اکسیژن پدر نادر است او آنقدر شیر را باز و بسته میکند که پدر نادر بیدار میشود و از خانه بیرون میرود، بیدار شدن پدر نادر را هم شیطنت سمیه موجب میشود. راضیه بعد از فهمیدن نبود او در اتاق سرآسیمه پا به بیرون میگذارد عبور او از خیابان شلوغ را سمیه از بالکن خانه میبیند در بالکنی که یک دیش ماهواره در آن قرار گرفته تصویر دیش ماهواره چندین بار در فیلم به نمایش درمیآید، نشان دادن دیش ماهواره آن هم در بالکن خانه جایی که از دید پنهان است ارجاع به رفتاری است که در جامعه با ماهواره میشود فرهادی میخواهد با این نمایش، این مطلب را به صورت آموزش یادآوری کند که با جمع آوری دیشها از بالای پشت بام(فضای عمومی)، بالکن (فضای خصوصی) جای امنی برای آن است و نیز در خانهی والدین ِسیمین یک نصاب ماهواره را میبینیم که برای درستکردن ماهواره آمدهاست او بابت پارازیت شدیدی که بر روی شبکههاست با مادر سیمین حرف میزند و مادر سیمین با سخنی آموزشی میگوید هر چندتا شبکهای را که میگیرد درست کند سخنان نصاب هم ارجاعی است بر پخش پارازیتهایی که هماکنون شاهد آن هستیم در آن سکانس نادر به محض ورود به خانه و دیدن نصاب با خنده به او خسته نباشد میگوید. اینها را میتوان پاسخی انست به پرسش شماره شش پژوهش که درباره کارکرد حکمی فیلم پرسیده شده و عنصر گیرنده را مدنظر دارد(بنگـ. به ص ۵۷).
راضیه پدر نادر را کنار دکه روزنامهفروشی حین عبور از خیابان مییابد و به سمتش حرکت میکند در این سکانس آن اتفاق بزرگی که باعث سقط جنین راضیه میشود همان تصادف پنهان میماند و برعکس در ادامه، قضیهی هول دادن راضیه توسط نادر، چندین بار از زبان شخصیتهای داستان تکرار میشود. در سکانس بعدی نادر به همراه پدر، ترمه و سمیه فوتبال دستی بازی میکند ترمه از خوشحالی در وصف سمیه ترانه میخواند او ترانهای میخواند که به گوش ِبسیاری آشناست ترانهی سوسن خانوم؛ اما سوسن خانوم در ترانهی ترمه به سمیه خانوم تبدیل شدهاست خواندن یک ترانهای که در خارج ایران خوانده شده آن هم توسط یک دختر نوجوان دلالت بر این نکته است که با وجود تمام سانسورها و سختگیریها نسل کوچک ایران این ترانهها را شنیده و میخوانند. اما در طرفی دیگر گویا راضیه از چیزی عذاب میکشد، درد و عذاب کشیدن راضیه به علت تصادف کردن اوست چیزی که از دید بیننده تا مدتی پنهان میماند البته پدر نادر قضیه را به چشم دیده است اما بیگمان به علت بیماریش، فهمی از اطرافش ندارد. راضیه در اتوبوس خط واحد دچار ضعف و سرگیجه میشود و به یاری مسافران روی یک صندلی مینشیند صدای مامان گفتن سمیه شنیده میشود اما تصویری از او دیده نمیشود درد و عذاب راضیه بسیار جدی است.
راضیه به خاطر درد و عذابی که میکشد با تأخیر به سرکار بازمیگردد، تأخیر او باعث شده پدر نادر بیقراری بکند و خودش را پشت در برساند، خانم کلانی، همسایهی طبقه بالایی وضعیت بیقراری پدر نادر را به علت دیر آمدن راضیه به او گوشزد میکند او همچنین از راضیه میخواهد کیسهی زبالهها را با سطل جابهجا کند تا راهپلهها کثیف نشوند راضیه اما در پاسخ به راحتی دروغ میگوید و علت پارهشدن کیسه را گیج رفتن سرش میداند با این توضیح که سمیه کیسه را با کشیدن روی پلهها پاره کردهبود، همین بهسادگی دروغ گفتن راضیه در آینده کار دستش میدهد سمیه آن زمان که مادرش در حال دروغ گفتن به خانم کلانی است مظلومانه با چشمانی گرد شده به خانم کلانی خیره میشود چشمان او دلالت بر حقیقتی دارد که نمیخواهد افشا شود راضیه بعد از باز کردن در، سمیه را با فشار به داخل خانه هول میدهد. نادر بعد از آوردن ترمه از مدرسه و بازگشت آن ها به خانه با در ِبسته روبرو میشود در این سکانس مشخص میشود که نادر طی این چند روز اسم راضیه و دخترش سمیه را نمیداند و اسم دختر او را از ترمه میپرسد ممکن است این بیخبری نادر از نام شخصی که برایش کار میکند نیز ارجاعی بر تضاد طبقاتی شدید در شهر تهران باشد طبقاتی که هیچ پیوندی با هم ندارد و تهران هم شهری است که در آن تضاد میان سنت و مدرنیته به صورت بسیار آشکاری پیداست، نادر بعد از داخل شدن به خانه پدرش را مییابد که کنار تخت واژگون افتادهاست و دست چپش را نیز با روسری به تخت بستهاند روسری آن قدر محکم بسته شده که نادر با دندان آنرا باز میکند. آیا بسته بودن دست پدر باعث شده او به کنار تخت بیافتد یا نه این وضعیت ِرو بهزوال او بوده که رفتهرفته زمینگیرش کردهاست این وضعیت پر از ابهام و شگفتی است زیرا بعد از این حادثه پدر نادر قدرت تکلم آن چند واژه را نیز از دست میدهد و فکش شروع به لرزیدن میکند به نظر میرسد وضعیتی که پیرمرد در آن گرفتار آمده چیزی شبیه یک سکتهی خفیف است که از دید پسرش به دلیل گرفتاریهایش پنهان میماند.
نادر به کمک دخترش پدرش را به حالت طبیعی بازمیگرداند عصبی شده و عصبانیتش را با واژهی زیرلبی و رکیک بیشرف بروز میدهد از کم شدن پولهای داخل کمد مطلع میشود پولهایی که زنش چند روز پیش، برای پرداخت دستمزد اضافه شدهی طبقات خانه به کارگران پرداختهبود. نادر پس از درخواست از دخترش برای رفتن به آشپزخانه کیف ِرها شدهی سمیه را با خشونت تفتیش میکند او قصد دارد دخترش را از دیدن این عمل دور سازد دور ساختن ترمه توسط نادر دلالت بر این نکته دارد که روا نیست برخی کارهای ناشایاست مقابل کودکان انجام گیرد این عمل چند بار هم توسطه خانوادهی نادر و هم توسط راضیه انجام میگیرد دور ساختن نسل کوچک از کارهای ناشایاست نسل بزرگتر، راضیه به خانه باز میگردد دعوای شدیدی بین او و نادر در آشپرخانه رخ میدهد دعوای آن ها دعوای دو نفر از دو طبقهی متفاوت است با جهانبینی و ذهنیتی متفاوت، نادر میخواهد از دهان راضیه دلیل رفتن و بستن دست پدرش را منطقاً بشنود و راضیه قصد دارد با قسم خورد به امام حسین بیگناهیش را ثابت کند راضیه رفتن به مطب دکتر را پنهان میکند تا با این پنهانکاری تصادف و دگرگون شدن وضعیت جسمانیاش را نیز مخفی کند او هم به مانند نادر دخترش را به بهانهی کوچه رفتن از آن قائله دور میکند، نادر به راضیه تهمت دزدی میزند لباس او را میکشد صدای اعتراض راضیه بلند میشود او حقش را مطالبه میکند نادر حق او لگدی میداند که باید با آن بیرون برود و به خاطر دخترش چیزی به او نمیگوید راضیه بالاخره با دادوبیداد کردن از خانه بیرون میرود جالب اینجاست زمانیکه نادر به علت برداشته شدن پولها به راضیه تهمت دزدی میزند ترمهای که از ماجرای برداشتهشدن پول توسط مادرش خبر دارد آن موقع سکوت میکند آیا این کار سهواً صورت گرفته یا کارگردان خواسته شخصیت بیآلایش ترمه را نیز با گناه و پنهانکاری آلوده کند اگر اینگونه باشد نسل کوچک را هم باید مانند نسل بزرگتر آلوده بدانیم.
بعد از این دعوا نادر به سراغ پدرش میرود که در حمام است گویا دوباره حالش خراب شده و پشت در افتاده زوال و نابودی پیرمرد سرعتش بیش از پیش شدهاست. راضیه با کلیدی که دارد به بهانهی باخبر شدن از حال پیرمرد به خانه وارد میشود اما سخن از دزدی نکردنش میزند و پولش را میخواهد نادر با عصبانبت فراوان با او برخورد میکند موقع رفتن راضیه به سمت در، زاویهی دوربین عوض میشود بیننده این صحنه از فیلم را از داخل خانه مینگرد زمانی که نادر راضیه را به بیرون هول میدهد افتادن او از دروبین و چشم بیننده پنهان میماند.
تا اینجا دو بلا سر راضیه آمدهاست اولی تصادف اوست که همچنان پنهان باقی مانده و دومی افتادنش روی پلههاست راضیه بعد از برخاستنش است که از داخل خانه آن هم از دید ترمه نشان داده میشود؛ این دو حادثه بنیان فیلم را پیریزی کردهاند به گونهای که تمام حوادث بعد از آن حول این دو حادثه میچرخند حوادثی که از دید بیننده پنهان میماند تا او هم به مانند بازیگران درگیر فیلم شود در انتهای این سکانس نادر در حال نظافت پدرش است پدر روی یک ویلچر پشت به دوربین است نادر آهسته گریه میکند به نظر میآید گریه کردن او دلالتی است بر این نکته که نادر خودش را مسبب تمام این اتفاقات میداند.
نادر از زبان سیمین میفهمد که راضیه را به بیمارستان بردهاند سیمین بعد از یک فاصلهی زمانی تقریباً زیاد در آشپزخانهی منزل والدینش موقع سالاد درست کردن دیده میشود با این تصویر از سیمین و نیز گیج شدن نادر در آشپزخانهی منزل خودشان بعد از رفتن زنش، این نتیجه را میتوان گرفت که سیمین جدای از شغلی که در بیرون دارد در خانه نیز یک زن خانهدار کوشاست زنی که در انجام کارهای خانه هیچ کمکی از شوهرش نمیخواهد در همین سکانس زمانی که نادر به خانهی والدین سیمین وارد میشود در صحنهی که پسری جوان به عنوان نصاب ماهواره مشغول تنظیم شبکههاست در درونما و حاشیهی همین صحنه مردی دیده میشود که در حالت نشسته نماز میخواند در اینجا نماز خواندن به حاشیه رفته و ماهواره و بحث پارازیت بر روی آن برجستهتر شدهاست و نیز این دو اتفاق در یک صحنه همنشین هم گشتهاند اما در این همنشینی، ماهواره و بحث پارازیت بر نماز خواندن ارجحت دارد به نظر میرسد آن مرد نمازخوان کسی جزء پدر سیمین نباشد این تنها صحنهایست که پدر سیمین آن هم در حاشیه نشان داده میشود با وجود نشسته نماز خواندن او و نیز نبودش در ماجرای دادگاه و جدایی دخترش این دلالت فرضگونه به وجود میآید که او دارای اندامی سالم و طبیعی نیست شاید نمیتواند راه برود اگر این دلالت ضمنی درست باشد پدر سیمین نیز بهمانند پدر نادر در این فیلم شخص است که تاریخ مصرفش گذشته است و نسلهای بعدی نیازی به این نسل ندارند حتی در سختترین مشکلاتشان. سکانسی که در بیمارستان گرفتهشده بازنمایی بیمارستانی است که خلاف آنرا معمولاً در سریالها و فیلمهای تلویزیونی نمایش میدهند در این سریالها بیننده با بیمارستانی روبهرو میشود که از بهداشت و تمیزی میدرخشد اما بیمارستان ِجدایی اینگونه نیست این را آسانسور از رنگ و رو رفتهاش میگوید؛ کارکنان بیمارستانهای فیلمهای تلویزیونی گویی فرشتگانی هستند که از آسمان برای خدمت به آدمهای بیمار ِزمین بال گشودهاند اما در اینجا پرستاری میبینیم که بیشتر با تلفن وَر میرود تا اینکه بخواهد خدمتی انجام دهد، برخلاف بیمارستانهای بازنمایی شده در تلویزیون که بسیار خلوت و ساکت هستند در اینجا بیمارستانی معرفی میشود که جمعیت منتظر در آن موج میزند و هر کدام پریشان در مشکلات شخصیشان یا مدام در حال راه رفتن هستند یا در گوشهای در خود فرو رفتهاند. در آغاز یکی از سکانسهای بیمارستان فردی دیده میشود که رخت و لباسی عربی بر تن دارد، قدم زنان و منتظر به تصویر کشیده شدهاست اگر بپذیریم که این فرد یک شهرستانی است و برای مداوای شخصی به تهران آمده میتوان این نتیجه را گرفت که مشکل عقبمانده بودن شهرستانها نسبت به تهران یا همان بحث (مرکز/پیرامون) در این سکانس به نمایش درآمده است.
در یکی از سکانسهای بیمارستان حجت با زمان بیشتری حضور دارد و این کمک فراوانی به خوانش شخصیت او میکند حجت مردی است رنجکشیده و تهیدست او زندگی نمیکند بلکه تلاش دارد زنده بماند بیکار و بدهکار است آنقدر در دنیای خیالیاش فرو رفته که دنیای واقعیاش را فراموش کرده به سرعت عصبانی میشود و دست به خودزنی میزند (بنگـ . عکس۶) و نیز در همین سکانس اعظم خواهر حجت هم حضور می یابد او نیز بهمانند خانم قهرایی نقش اندکی در فیلم دارد اعظم هم فقیر نشان داده میشود نقش او تکمیلکنندهی نقش راضیه است او در سکانس آخر فیلم نقش دلال مذهبیای را پیدا میکند که تلاش دارد راضیه را به قبولاندن پول در کنار ربط دادن تصادفش به مراقبت از پدر نادر وادارد. حجت اما در دومین برخوردش با نادر بعد از اینکه میفهمد راضیه به دست او سقط ِجنین کرده به جانش میافتد طوری که اگر سیمین و خواهرش نبودند و نیز مردم اطراف، انتظارش میرفت که نادر را زودتر از پدرش راهی گورستان کند در درگیریای که بین نادر و حجت صورت میگیرد سیمین ِقهر کرده به دفاع از شوهرش برمیخیزد مشت حوالهشدهی حجت که هدفش صورت نادر بود به بینی او مینشیند. موقع بازگشت در داخل ماشین سیمین با دستمال بینیاش را گرفته نادر از او میخواهد بازگردد اما او متأثر از مشتی که خورده قبول نمیکند تصمیم به عدم بازگشت از جانب سیمین چیزی نبوده که او از قبل هدفش را داشته بلکه تصمیم آنی است که متأثر از درد ِمشت حجت گرفته میشود همین تصمیم آنی زندگیاش را چندی بعد فرو میپاشاند.
در سکانس دادسرا آنچه بیش از هر چیزی چشم را خیره میکند شلوغی و ازدحام جمعیت است اگر در همین چند صحنه به جمعیت موجود دقت شود میتوان جوانانی زیادی را دید که بیشینهی جمعیت را به خود اختصاص دادهاند این جوانان یا به یکدیگر دستبند شدهاند یا به یک سرباز. صحنههای گرفتهشده در دادگاه دلالت بر این مطلب دارند که قشر جوان بسیار بیشتر از اقشار دیگر جامعه درگیر مسائل حقوقی و دادگاه هستند داداگاهی شدن این جوانان را میتوان در بیکاری آنان و مسایل دیگری نظیر: دعوا و نزاعهای شخصی، مشکلات خانوادگی، دزدی و… دانست اینها دقیقاً همان چیزهایی هستند که در فیلم ِجدایی برجسته شدهاند(بنگـ . عکس۱۲ و ۱۱) تصاویر گرفته از دادگاه میتواند ارجاعی به خارج از متن فیلم داشته باشد.
سکانس شعبهی دادسرا، شعبهی برخورد دو طبقه از جامعه مقابل چشمان یک بازپرس است. بازپرس ناآگاه از این برخورد قصد دارد هر دو طبقه را به نوعی محکوم کند، خود بازپرس هم در صحنههایی که از او گرفته شدهاست بسیار درگیر و درمانده نشان داده میشود او برای راحت کردن خود از سختی و پیچیدگی قضاوت بهآسانی حکم صادر میکند (بنگـ . عکس۱۰) بازپرس با وجود شنیدن سخنان ِپیچیدهی نادر برای بیگناه نشان دادن خود، متهمش میکند و از او میخواهد وثیقه بیاورد و نیز در ادامه با شکایت ضعیف نادر از بسته شدن دست پدر توسط راضیه، راضیه را نیز متهم میکند و از او هم ضامن یا وثیقه طلب میکند او حتی زمانی که با پافشاری نادر روبرو میشود بیدرنگ دستور میدهد یک سرباز برای بردنش بیاید، ناتوانی و فرار قاضی از زیر فشار قضاوت و پیچیدگی پرونده، نادر را ناچاراً وادار به دروغ بافی و صحنهسازیهای غیرواقعی از اتفاقات میکند او هول دادن راضیه را در راستای بیرون کردنش از خانه تلقی میکند و آگاهی درمورد باردار بودن او را کلاً انکار میسازد، راضیه با اینکه خودش خوب میداند که تصادفش موجب سقط بچهاش شده اما آنقدر زیبا فیلم بازی میکند که نه تنها اطرافیان که حجت را نیز فریب میدهد تا شوهرش غفلتاً با تمام وجود بر این داستان پافشاری کند که هول دادن نادر موجب کشته شدن بچهاش شدهاست حجت با توجه به طبقهای که در آن رشد یافته نادر را شخصی میداند که ناموس برایش مهم نیست و خدا و پیغمبر نیز برایش اهمیتی ندارد سخنان او نادر را به واکنش وامیدارد و خدا و پیغمبر را فقط از آن حجت میداند، طبقهی متوسطی که نادر را در این فیلم نشان میدهد چندین بار توسط توسط حجت از طبقهی ضعیف جامعه مورد حمله قرار میگیرد به نظر میرسد این حملات از جانب این طبقه به طبقهی بالاتر از خود، نمودی از واقعیت است و باور تقریباً فاشیستی و تهاجمی این طبقه در دنیای واقعی را بازنمایی میکند. سکوت و فرار راضیه زمانیکه قضیه بسته شدن دست نادر به میان کشیده میشود بیانگر این مطلب است که او فقط برای متهم کردن نادر به دادسرا آمده آن هم با فیلم بازی کردن بهعلاوه گفتههای قاضی مبنی بر چهل میلیون دیه گویا او را مصممتر ساختهبود. البته چون قضیه تصادف همچنان از دید بیننده پنهان مانده، در این محکمه راضیه بسیار بیگناه به نظر میآید زنی که در حقش اجحاف شده و نیاز به کمک و دلسوزی دارد از طرفی دیگر هم به علت اینکه بیننده نمیداند که نادر سخنان راضیه درمورد بارداریاش که با خانم قهرایی زده شد، شنیدهاست یا نه؟ نمیتواند درباره بیگناهی و گناهکاری نادر تصمیم بگیرد و چون از داستان پرتشدن راضیه روی پلهها و نبود تصویرِ نادر در صحنهی گفتگوی راضیه و خانم قهرایی نمایشی نشان داده نشده، ذهن بیننده عمداً با این حقهی کارگردان به گمراهی رفته و نادر را نیز بیگناه میانگارد تنها حجت است که ندانسته فریبخوردهی فیلمبازی کردنهای راضیه میشود و با پیچیده سخن گفتن نادر، عصبانی شده از کوره در میرود به طبقهاش توهین میکند بچهی خودش را تولهسگ میشناساند و نقش منقیای از خود در این صحنهها به جای میگذارد.
در میان دو سکانس دادگاه سکانسی کوتاهی از منزل نادر نشان داده میشود که در آن سیمین پیغام ِگیرافتادن نادر را از تلفن میشنود غمگین و درمانده میگردد و از جانب دخترش مقصر اصلی حوادث شناخته میشود اما او از شوهرش به دلیل عدم نگران شدنش بهدنبال قهرش شکوه میکند گویی این دو هم یک محکمهی خانوادگی در منزل پدری آغاز میکنند که در آن سیمین متهم به رفتن و فرار و ترمه شاکی این رخداد است معلوم میشود که سیمین الکی قهر کرده و نادر این مطلب را فهمیدهاست در این بحث و جدل آهنگ برنامهی شببخیر کوچولو از رادیوی پدر نادر پخش میشود آهنگی که کاملاً برخلاف رویدادهایست که در فیلم شکل گرفتهاند، به نظر میآید این آهنگ در وصف حال پدر نادر خوانده میشود پیرمردی که در حال نزدیک شدن به خواب ابدی است سیمین با تهدید ترمه را راضی به رفتن به خانهی مادرش میکند.
سکانس بعدی که رفتن آن ها را نشان میدهد گریه و لابهی سیمین است که گویی منتظر بوده تا شوهرش جلوی قهر کردنش را بگیرد در این سکانس پدر نادر گویا میخواهد چیزی بگویید فکش میلرزد اما نمیتواند واژهای بیان کند سیمین خواهان پشتیانی از شوهرش است اما شوهرش پیشتر گفتهبودش هر وقت دلش خواست میتواند برود، او قهر کرد و رفت و شوهرش آهسته آهسته مشغول حذف او از زندگیاش است جالب اینجاست که در سکانسهای قبلتر نادر از سیمین میخواهد بازگردد اما او قبول نمیکند سیمین حتی جرأت این را ندارد تا گله و شکوههایی که میکند مستقیماً به خو نادر بگویید او یا به دخترش گلایه میبرد یا با خودش شکوه میکند شکوه کردنش با گریه است اما دیگر لابیدن و اشک ریختنش فایدهای ندارد او با اینکه در حالت قهر به سر میبرد سند خانهی والدینش را برای آزادی نادر از بازداشتگاه به عنوان وثیقه به دادگاه میآورد بیگمان او اینکار را در راستای مدیون کردن نادر انجام میدهد تا او را وادار کند از قضیه کوتاه بیاید دعواها تمام بشوند و نادر را مجبور کند با او به خارج برود شاید هم میخواهد نظر او را به خودش جلب کند تا فداکاریاش را ثابت کند و اعترافگونه نادر را در موضع ضعف گذاشته و نگرانیاش را درمورد خودش بینند و درک کنند او با اینکار به دنبال سرپناه عشقی است که چهارده سال زیر سایهاش زندگی کردهاست. در یکی از صحنههای سکانس دوم دادسرا، مادر سیمین با نادر ملاقات کرده و درمورد حادثه با او حرف میزد او حادثهی سقط بچهی راضیه را با چاقو خوردن جوان هیجده ساله در خیابان قیاس میکند. چاقو خوردن جوانان در خیابان حادثهایست که در این چند سال بسیار اتفاق افتاده طوری که دیگر برای عموم عادی به نظر میرسد تصاویری که حتی در شبکههای اجتماعی نیز پخش شدهاند این حوادث یا با دروبینهای موبایل تصویربرداری شدهاند یا با دروبین فیلمبردار پلیس یا با دوربینهای مداربستهی داخل خیابان، این تصاویر آن قدر زیاد شدهاند که هر شخصی ممکن است عرض یک ماه چند مورد از این حوادث را دیده باشد؛ شاید قیاس مادر سیمین دلالت ضمنی بر حوادثی نظیر چاقو خوردن روحالله داداشی دارد که بحثهای فراوانی را در جامعه بهوجود آورد. همچنین مادر سیمین گویا خیلی ساده با قضیه کنار آمده و جوانی حجت و راضیه را به آن ها یادآوری کردهاست و گفته میتوانند دوباره بچه بیاورند نگاه او از بالا به پایین است و هیچگاه نمیخواهد درکی از وضعیت فقر زندگانی حجت و راضیه و دردی و مشکلاتی را که هماکنون آن ها در آن گرفتار آمدهاند، داشته باشد رفتار مادر سیمین کاملا یک رفتار و نگاه طبقاتی است.
در جلسهی دوم دادگاه خانم قهرایی وارد قضیه میشود او در این سکانس در آغاز، نقش متعادلی دارد آرام بازی میکند و سعی میکند راستگو باشد اما در پایان ِسخنانش، از تعادل خارج شده و به سود نادر به دفاع از او میپردازد حجت به اقتضای درک و فهمش، شهادت ِخانم قهرایی را ساخت و پاخت میداند و شروع به اعتراض کردن میکند یکی دیگر از کارهای خانم قهرایی که او را از تعادل خارج میسازد صحبت او با سمیه است او با رندی میخواهد این حقیقت را از سمیه بیرون بکشد که سقط بچهی راضیه سر دعوا با شوهرش بوده او اعترافکشی از سمیه را با توجه به نقاشی که کشیدهبوده انجام میدهد همین شهادت خانم قهرایی باعث میشود حجت به سراغش برود او روزی با قرانی در دست به مدرسه میرود و به مدرسه، مدیر و معلم حمله میکند آنقدر در صحبتهایش آبروی خانم قهرایی را مورد ستیز قرار میدهد تا او را مجبور میکند قسم دروغ به قرآن بخورد و بگوید نادر صحبتهای آن روز او و زنش را نشنیدهاست با اینکه در دادگاه گفتهبود متوجه نشده که نادر حرفها را شنیده یا نه؟ سخنان حجت مبنی بر فکر و پندار معلمها درمورد کتک زدن زن و بچههایشان توسط افرادی نظیر حجت خشم او را دو چندان میکند البته این پندار خود حجت است در مورد فکر معلمها نه چیزیکه از این قشر در فیلم نمایش داده شود. در جلسهی دوم دادگاه شخصیت ِحجت نمادی از اعتراض میشود که بازپرس حکم به زندان کردنش میدهد، او بهجای اینکه به اعتراضش رسیدگی کند خود را با اینکار از شرش خلاص میکند او حکم میدهد و سرباز ِشعبه مانند عقاب به سر و کول حجت هجوم میآورد حجت از بدبختیهایش در کفاشی میگوید که چگونه با اینکه حقش را خوردهاند دادگاهیاش کردهاند و آخر سر بی هییچ نتیجهای رهایش کردهاند سخنان او ارجاع به واقعیتاند در این چند سال اخیر بارها اخباری مبنی بر تعطیلی کارخانه و بیکاری کارگران در کنار عدم پرداخت حقوقشان شنیده شدهاست کارگرانی که برای مطالبهی دست به تحصن میزنند اعتراض میکند و حتی دستگیر هم میشوند حجت به بازپرس میگوید از حبس نمیترسد تو [بازپرس] برو از خدا بترس، همین حرفش کافی بود که قاضی احساساتی شود و حکم به حبسش دهد، راضیه گریه میکند و به التماس قاضی برمیخیزد یک کیسه قرص نشان میدهد که دلالتی است بر بیماری و ناسالم بودن روان حجت، نادر هم تقاضا میکند که بازپرس این بار گذشت کند، بازپرس در یک لحظه با توجه به احساساتی که هزینه شدهاست حُکمش را پس میگیرد.
دیالوگهای که در دادسرا گفته میشوند دفاعیههایی نیستند که شخصیتها در برابر قانون بیان میکنند بلکه هجمههایند که آن ها به یکدیگر دارند در این هجمهها حتی بازپرس هم شریک است او نیز با استبداد و قانونی که فقط در شعبه در اختیارش است به سود خود و برای رهایی از زیر فشار ماجرا حکم صادر میکند در این محکمه نادر دروغ میگوید و حقیقت را تحریف میسازد راضیه مظلومنمایی کرده و فیلم بازی میکند حجت از کوره درمیرود و به گفتهی خودش نمیتواند مثل نادر حرف بزند داد میزند و خودزنی میکند و قاضی به نفع خودش حکم صادر میکنند این محکمه ارجاعی است بر طبقات موجود در جامعه، طبقهی مسلط و حاکم که نمیخواهد فشار مسئولیت را به دوش بکشد و در فرار از زیر مسئولیتش موفق است چرا که قانون، اقتدار و قدرت در اختیارش است (بازپرس)، طبقهی متوسط که نمیخواهد به دام بیافتد و هر کاری میکند تا زندگیش نامتعادل نشود چرا که تحصیلات و امکانات دارد (نادر) و طبقهی تهیدست که نمیخواهد حقش خورده شود اما موفق نمیشود چرا که هیچ چیز ندارد ( راضیه و شوهرش حجت).
بعد از آزادی نادر از بازداشتگاه و دادسرا کارگردان اینبار قضیه را در برخوردهای نادر با دخترش ادامه میدهد، دیگر از خشنی دادگاه و استبداد خبری نیست اما نادر باز هم زیر بار حقیقت نمیرود و خود را بیخبر از قضایا میداند، او میترسد با گفتن واقعیت به دخترش، اقتدارش از بین برود و دخترش او را ترک بکند. نادر در دادسرا به دخترش قول میدهد که مادرش را بازگرداند اما زمانی که متوجه میشود که سیمین به ترمه گفته که پدرش قضیهی باردار بودن راضیه را میدانسته، لجبازی میکند و از بازگرداندنش به خانه خودداری میورزد نادر به دخترش میگوید که مادرت میخواهد مرا پیش تو خراب کند. در همین سکانسهای میانی فیلم، پدر نادر با یک کروات راهراه دیده میشود این کراوات به خیال ترمه آنقدر محکم بسته شده که زمان بازگشتنشان به خانه آنرا باز میکند و به گوشهای میاندازد با وجود آلزایمری بودن پدر نادر و عدم هوشیاری او به اطرافش معلوم است که این کراوات را اطرافیانش (به نظر سیمین) به گردن او آویزاندهاند. کراوات چیزی است که بعد از انقلاب با فشاری برخی از جریانات سیاسی از فرهنگ پوشاک ایران کنار گذارده شد، کراوات زدن پدر نادر دلالت بر این دارد که پدر نادر نسلی از گذشتهاست که این نوع لباس پوشیدن برایشان عادی بوده حتی هماکنون نیز اگر پیرمردی کراوات بزند تا اندازهای امری عادی تلقی میشود اما برای یک جوان اصلاً اینگونه نیست و نیز میتوان این دلالت را فرض گرفت این سکانس، نمایشی است برای استفاده عموم از کراوات چیزی که به ندرت در فیلم و سریالهای تلویزیونی دیده شده و اگر هم در گردن یک بازیگر به نمایش درآید بازیگر استفادهکننده بیشتر دلالت به شخصیتی دارد که غربزده شده یا نقشی منفی در فیلم بازی میکند اما در فیلم جدایی گردن پیرمردی آلزایمری است که روبه مرگ و نابودی میرود و نیز میتواند دلالت بر پافشاری این نسل باشد بر پوشاک و لباس پوشیدنشان با وجود فشار و اجبار کنونی بر پوشش ایرانیان.
برخورد ترمه با پدرش بعد از آزادی حالتی دادگاهی دارد او به شدت به رفتار پدرش مشکوک شده و دلیل کارهایش را میپرسد نادر اما با تعجب یا جواب نمیدهد یا همان رفتاری که در دادگاه نشان داده از خود بروز میدهد دروغ میگوید یا دست به تحریف واقعیت میزند او حتی نمایش پرت شدن راضیه را برای ترمه به اجرا درمیآورد و آن را به نتیجهی موردنظر خود پیوند میزند او با اینکار فقط میخواهد ابهت و اقتداری را که فکر میکند نزد دخترش از کف رفتهاست، بازگرداند. پدر نادر هنگام نمایش دادن این قضیه، لحظهای نادر را مینگرد نادر سکوت معناداری میکنند به نظر میآید او از نمایش ساختگیاش نزد پدر شرمسار است. نادر اما با نمایشش نزد ماموران دادسرا موفق میشود خلاف ِگفتههای راضیه را ثابت کند البته راضیه با دروغهایی که قبلاً بافته و حقایقی که مخفی نگهداشته بود نمیتواند از خودش دفاع کند و همین امر باعث ناراختی و عصبانیت شوهرش حجت شد.
در سکانس بعدی نادر از زبان سمیه پی به دکتر رفتن مادرش میبرد، این افشاگری کودک کلیدی میشود برای جستجو و کاوش نادر درمورد چرایی سقط شدن بچهی راضیه. بعد از این ما با دو شخصیت از نادر روبرو میشویم؛ یکی نادری است که در دادگاه متهم به قتل است و بهخاطر نرفتن به زندان در مقابل بازپرس، قضیهی هول دادن راضیه را میپیچاند و کلاً آگاهی از باردار بون او را انکار میکند ناچار است دروغ بگوید و دست به تحریف واقعیت بزند، دیگری اما نادری است که پدر یک خانواده است و دخترش به او مشکوک شده او برای از بین نرفتن اقتدار پدریاش و نیز ماندن دخترش، قضیهی هول دادن راضیه را آنطور که میخواهد تفسیر میکند و نیز باردار بودن او را در ابتداء انکار اما زمانیکه پی به دکتر رفتن راضیه میبرد در تلاش برای پیدا کردن شماره در راستای پی بردن به علت رفتن او پیش دکتر، نهایتاً قضیهی آگاهی از باردار بودن او را نزد دخترش اعتراف میکند.
زمانیکه نادر برای خانم قهرایی پیغام میگذارد که شمارهی دکتر زنانی را که به راضیه دادهبوده بهدست بیاورد آن موقع است که به صورت کاملاً روشن مشخص میشود نادر صحبتهای آن روز آنان را شنیده و بدین ترتیب میدانسته که راضیه باردار است پیغام نادر برای بدست آوردن شماره نهایتاً به ضررش می انجامد خانم قهرایی با پی بردن به شنیدن سخنان او و راضیه توسط نادر؛ به دادسرا میرود و شهادتش را پس میگیرد اما بهرحال او در لباس یک معلم قبلاً قسم دروغ به قرآن خورده بود که نادر صحبتها را نشنیدهاست. موقع این پیغامگذاری، ترمه حرفهای پدرش را میشنود و میفهمد که پدرش قضیهی باردار بودن راضیه را میدانسته و در سکانسها بعدی موقع حل کردن تکالیف ریاضی ترمه، پدرش را در مخمصه میگذارد و نادر راستش را میگوید او دلیل انکار این قضیه نزد قاضی را ترس از زندان رفتن و تنها ماندن او میداند.
سکانس بعد از پیغامگذاری نادر، سیمین نشان داده میشود که در بالکن خانه کنار دیش ماهواره مشغول سیگار کشیدن است و نادر سرگرم انجام دادن کارهای خانه، این سکانس، پایانی است بر زندگی مشترک نادر و سیمین چرا که نادر با خشم و عصبانیت حرف میزند و دوست ندارد سیمین کنارش باشد و برایش تعیین تکلیف کند و سیمین با درماندگی و یأس فقط میخواهد نادر را مقصر نشان دهد تا ترمه با خودش ببرد. با اینکه ترمه داستان آگاهی پدرش درمورد بارداری را میداند در دادسرا به نفع پدرش دروغ میگوید بیگمان سخنان پدرش درمورد زندان رفتن، او را مجبور به دروغ میکند. او بعد از این دروغ گریه میکند اشکهایش باعث رنجش نادر میشود و او را در ادامهی برخی از تصمیمهایش مردد و منصرف میسازد. اما تکاپوی سیمین برای راضی کردن حجت با رشوه دادن به او، ماجرا آنطور که نادر میخواهد پیش نمیرود، پدیده رشوه دادن یا رشوهگیری واقعیتی است که در جامعهی ما به صورت گستردهای رواج دارد از رشوهگیری آپارتمانی که مکالمهی ضبطشدهاش روزی پخش میشود یا رشوههای کوچک و بزرگی که باعث اختلاس سههزار میلیارد تومان شدند و همچنین از واژهی خودیاریای که به جای واژهی بیگانهی رشوه در فرهنگ عامهی مردم پدیدار شده، میتوان سخن به میان آورد. رشوهی پانزده میلیونیای که حجت به گرفتنش راضی میشود آنقدر ساده و ملموس به نمایش کشیده میشود که برای بیننده امری عادی تلقی میگردد. نادر اما این رشوه را پول زور میداند و از قول پول دادن سیمین به حجت برآشفته میشود، زمانی که سیمین به خانه بازمیگردد تا نادر را به دادن رشوه راضی کند تصویری از لباسهایی پهنشده روی رختآویز دیده میشوند که در حال باد خوردنند این تصویر بیانگر این مطلب است که نادر به تنهایی میتواند از عهدهی کارهای خانه برآید و دیگر نیازی به زن ندارد همچنین لباسهای پهن شده در باد ملفوضاً دلالت بر چیزی دارد که در حال از بین رفتن یا فروپاشیدن است و آن چیزی که در حال فروپاشی است زندگی سیمین است که گویا بیخود در تلاش است نجاتش دهد او حتی در صحبتی که با نادر دارد صراحتاً تأکید میکند که برای دعوا کردن نیامدهاست و نیز اگر حرفهای ترمه را مستند کنیم سیمین وسایل شخصیاش را هم برای ماندن به همراه آورده بوده اما نادر بر هیچکدام از کارهای سیمین اهمیتی نمیدهد اگرچه بعد از عصبانیت شدید سیمین و لابهی ترمه به دادن رشوه راضی میشود و به دخترش میگوید به مادرش بگویید برگردد اما اینبار سیمین لجبازی میکند و میرود.
ملاقات و قرار بعدی سیمین با راضیه است در این قرار مشخص میشود که تصادف باعث سقط جنین راضیه شدهاست چیزی که مخفی مانده و باعث اتفاقات و رخدادهای فراوانی شدهبود در ادامهی گفتگو راضیه سکوت کردنش را بهخاطر شوهرش و قول پولی که به او دادهاند عنوان میکند، اینجای فیلم کمی ابهام دارد چرا که قول پول به حجت که راضیه سکوتش را ناشی از آن میداند پس از دادگاهی شدن ِقضیه بوده پس راضیه بهخاطر چه در دادگاه سکوت میکرده و حقیقت را نمیگفتهاست؟ آیا راضیه از همان ابتداء دنبال این هدف بوده که دیه بستاند و با آن بدهیهای حجت را پرداخت کند بدهکاریای که مدام از سوی راضیه عنوان میشد حتی در دادسرا مقابل بازپرس، یا شاید هم بهخاطر دروغ و پنهانکاریای که در همان آغاز مقابل نادر مرتکب شد ناچار شده به دروغهایش ادامه دهد.
در ادامه، تصویری از سیمین نشان داده میشود که در حال پاک کردن وایتبرد کلاس درس است این تصویر دلالتی است که نشان میدهد ابهامات در حال پاک شدن یا کنار رفتند و حقیقتِ روشن ماجرا در حال پدیدار شدن و این زدودن و پاککردن به دست سیمین صورت میگیرد در سکانس بعدی، تصویر کلاس درس نشان داده میشود این تصویر با نمای متوسط گرفته شده و در آن کلاس در حال تعطیل شدن است افرادی که در کلاس هستند از سیمین دور میشوند و هوا رو به تاریکی است این تصاویر دلالتی است بر این مطلب که در آینده اتفاق ناگواری برای سیمین میافتد و او تنها میشود در این سکانس سیمین مقنعهاش را با روسری تعویض میکند این تصویر ارجاعی است بر این واقعیت که در ایران مقنعه پوششی است رسمی و روسری اصطلاحاً خودمانیتر است سیمین تا زمانی که در کلاس درس است مقنعه به سر دارد اما بعد از آن روسری میپوشد این جابهجایی مقنعه با روسری توسط سیمین بهصورت مکارانهای بازنمایی شده طوریکه او بدون آشکار شدن گیسوانش این عمل را انجام میدهد.
در سکانسی که قرار است نادر به حجت بابت سقط بچهاش رشوه دهد، خانهای به تصویر کشیده میشود که تابلویست از فقر حجت، دیوارهای خانه ریختهاند و کاشیهای آشپزخانه یا از جایشان در رفتهاند یا شکسته و بدقوارهاند در این سکانس، اعظم هم وجود دارد او مدام به راضیه توصیه میکند که نترسد، جمعی از طلبکاران با تعارف چای نمایان میشوند نادر در حال نوشتن چک است اما مشخص میشود که اصلاً نمیخواهد رشوهای بدهد او اعتقادات راضیه را گرو میگیرد و از او میخواهد به قرآن قسم بخورد که او باعث سقط بچهاش شدهاست، او پیشتر این نقشه را کشیدهبوده اگر بتوان رشوه دادن نادر را که نقشهی سیمین بود به درخواست نادر برای بازگشت او به خانه ربط داد میتوان وارونهی این ماجرا را اینگونه تصور کرد که چون قرار نیست نادر به حجت رشوه دهد و بر اساس نقشهی سیمین پیش رود پس نیازی هم نیست او به خانه بازگردد با قبول این فرض میشود فرایند حذف سیمین از زندگی نادر را که او از همان آغاز قهر کردن سیمین شروع کرده بود، تکمیل شده و پایان یافته دانست نادر بعد از این اتفاقات سیمین را طلاق خواهد داد.
در این سکانس مشخص میشود که اعظم قضیهی تصادف راضیه را میداند البته مشخص نیست راضیه چه زمانی این حقیقت را به او گفتهاست اگر فرض کنیم او از همان ابتداء میدانسته میتوان این نتیجه را گرفت که کسی که باعث شده راضیه شکایت کند و در دادگاه سکوت کند و حقیقت را نگوید و با اینکار نادر را متهم به قتل و ملزم به پرداخت دیه کند خواهر حجت یعنی همین اعظم بودهاست بهعلاوه باز هم این اعظم است که میخواهد تصادف او را در راستای نگهداری از پدر نادر تلقی کند و راضیه را مجاب کند تا قسم دروغ بخورد و رشوه را بگیرد همچنین موقعی که حجت به آشپزخانه میآید تا دلیل تأخیر راضیه را بفهمد از او میخواهد بیرون برود اما او پشت در آشپزخانه میایستد و با چشمانش که از پشت شیشهی در پیداست تا پایان قضیه منتظر میماند. راضیه به علت اعتقادات مذهبیاش از قسم خوردن خودداری میکند در واقع او نه بهخاطر بیگناهی نادر که به خاطر خودخواهی مذهبیاش این کار را نمیکند، حجت بعد از فهمیدن حقیقت ماجرا ابتداء قصد دارد گناه قسم دروغ خوردن راضیه را به گردن گیرد، او تلاش دارد به پول برسد طلبکارانش در خانه منتظر پولند اما وقتی با سماجت و سرسختی راضیه روبرو میشود همان کار همیشگیاش را تکرار میکند شدیداً خودش را میزند و با شتاب و عصبانیت از خانه بیرون میرود، راضیه با گریه به نزد میهمانان باز میگردد فریاد میزند که رشوه نمیخواهد و باز از گفتن حقیقت ماجرا به دیگران خودداری میکند در پایان این سکانس نگاه مظلومانهی ترمه به سمیه به نمایش درمیآید این نگاه گویی فریادی است بر اسارت و گرفتاری آنان در دنیای بیرحم بزرگترها. سکانس بعدی شگفتی خانوادهی نادر به چیزی است که در آغاز پنهان میماند اما در سکانس بعدی معلوم میشود شیشهی ماشینشان شکسته شده که به نظر میآید کار حجت است تصویر شکسته شدن شیشه از داخل ماشین گرفته شده، گویی همه چیز شکسته شده از خیابان گرفته تا نورهای چراغ ماشینها حتی آسمان سیاه هم شکسته شدهاست نادر و سیمین جلو نشستهاند و ترمه عقب ماشین به شیشهی شکسته شده زل زدهاست این تصویر دلالتی است بر شکسته شدن رابطه و زندگی نادر و سیمین.
سکانسهای پایانی فیلم به طلاق نادر و سیمین پرداخته، ترمهی تنها روی یک صندلی نشسته و به کودکی که روی پای مادرش خوابیده خیره شده مادر بچه غرق ِ دلواپسی و نگرانی است آیا این تصویر بیانگر این مطلب است که ترمه در آینده مادرش را برای زندگی انتخاب میکند. نادر و سیمین سیاه پوشیدهاند گویا اتفاق ناگواری افتاده به نظر میرشد پدر نادر فوت کردهاست نادر ترمه را با خود به داخل شعبه میبرد دوربین هم به دنبال آنها حرکت میکند، شعبه شعبهایست از دادگاه خانوادهای شلوغ و پر ازدحام. قاضی از ترمه میخواهد یکی از والدینش را که از یکدیگر طلاق گرفتهاند، انتخاب کند. اشک ریختن او نهایت نگرانی و بدبختیاش را نمایان میسازد قاضی از والدینش میخواهد بیرون بروند دوربین هم به دنبال آن ها خارج میشود به همین علت انتخاب ترمه از دید بیننده مخفی میماند آقای لواسانی به همراه زن طلاق دادهاش منتظر میماند آن ها هم بهمانند مردم حاضر در دادگاه لباس گرم پوشیدهاند سرما از راه رسیده و ویزای چهل روزی ِسیمین نیز به پایان رسیدهاست آقای لواسانی روبروی زن طلاق دادهاش در دو سوی یک درب شیشهای به انتظار مینشیند شیشه دلالت بر شکستن دارد درب شیشهای دربی است که هر آن ممکن است بشکند نادر به سمت قسمت باز در حرکت میکند، جمعیت شلوغی مملوء از زن و بچه در حال حرکتند صدای دعوا رفته رفته رساتر میشود بانگ دعوای یک زن و مرد جمعیت را به سمت انتهای سالن خیره میسازد.
چکیدهای از تحلیل نشانهشناختی فیلم
صحنهها و نماهایی که میتوان آن ها را به دنیای خارج از فیلم ارجاع داد.
۱- شرایطی که به گفتهی سیمین، نمیخواهد دخترش در آن بزرگ شود. ارجاعی است به حوادث بعد از انتخابات در ایران و ادامه یافتن آن.
۲- نام بردن از شجریان و پخش نماآهنگی از او از دستگاه پخش ماشین نادر ارجاعی است به شخصیت این هنرمند و درگیریهای که او طی این چند سال با برخی چهرهها داشتهاست.
۳- به نمایش گذاردن دیشی که در بالکن خانهی نادر است و نیز صحبت درمورد پارازیت بر روی شبکهها که ارجاعی است به برخوردهای تند با ماهواره و جریان پخش پارازیت در جامعه.
۴- فقر، بیکاری و طلاق
۵- انشقاق در طبقات اجتماعی
۶- جدایی و فاصله بیننسلی
۷- مسئلهی پالایش زبان فارسی
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:50:00 ق.ظ ]