ب) بسامد بالا[۴۴] : در مقایسه با تکواژهای ‌قاموسی، تکواژهای ‌دستوری از بسامد بالاتری برخوردارند.
پ) عضویت در گروه بسته[۴۵]‌ : تکواژهای‌ دستوری به گروه‌‌های بسته تعلق دارند و به ندرت عضو جدید می‌پذیرند. این ویژگی را می‌توان در وندهای ناظر بر زمان فعل مشاهده‌کرد‌(هادسن‌[۴۶]۲۰۰۰: ۶۳).
‌۲-۲-۳-۲-۲- ویژگی تکواژهای قاموسی
معمولا ًسه ویژگی زیر برای تکواژهای قاموسی برشمرده می‌شود:
الف) عینی بودن[۴۷] : تکواژهای قاموسی تمایل به ابراز معانی عینی دارند‌. مثل‌: «غذا».
ب)‌ بسامد ‌پایین[۴۸] : تکواژهای‌ قاموسی‌ در مقایسه با تکواژهای دستوری از بسامد بسیار پایین‌تری برخوردارند.
پ) عضویت در گروه باز[۴۹]: تکواژهای قاموسی به گروه‌های بزرگی تعلق دارند که دائماً اعضای جدیدی می‌گیرند. مثلاً اسامی، افعال، صفات و قیدها‌(همان‌: ۶۲)‌.
۲-۲-۴- ‌وند
وند‌را غالباً تکواژی وابسته می‌دانند ‌که تنها به هنگام وصل شدن به تکواژی دیگر یا مجموعه تکواژ‌هایی مثل ریشه‌[۵۰] و ستاک[۵۱]‌ و پایه ظاهر می‌شود‌(‌کاتامبا ‌۱۹۹۳: ۴۴).
وند، تکواژ وابسته‌ای است که به یک کلمه می‌پیوندد و درآن تغییر معنایی یا نحوی پدید ‌می‌آورد. وند دو نوع است: وند تصریفی و وند اشتقاقی‌. وند تصریفی، در واژه‌پردازی به کار می‌آید و نقش ‌نحوی‌ ‌بر عهده ‌دارد‌ مانند‌ واژۀ «گفتم» که پسوند «-م» وندی تصریفی است. وند اشتقاقی در واژه‌سازی به‌کار می‌‌آید، به این معنی که می‌توان واژه‌ای با معنایی تازه ساخت. مانند‌: ‌اتصال پسوند «- مند» به واژۀ «ظفر» که کلمۀ جدید «ظفرمند‌« را می‌سازد‌(‌طباطبایی‌‌‌‌ ۱۳۷۶: ۱۱).
‌وند از نظر جایگاه اتصال به پایه به سه نوع است‌: پیشوند[۵۲]، پسوند و میانوند[۵۳]. در زبان ‌فارسی تنها پیشوند و پسوند وجود دارد. پیشوند قبل از پایه و پسوند بعد از پایه قرار ‌می‌گیرد. برای مثال، «- ناک» در‌ «‌خطرناک‌« پسوندی اشتقاقی است و « بی- » در«‌بی‌رحم‌« پیشوندی اشتقاقی است. در «می‌روم»، «‌می-‌« پیشوندی تصریفی است و در «کتابها»‌، «- ها» پسوندی تصریفی است. در غالبِ زبان‌های هند و اروپایی پیشوندها همه اشتقاقی‌اند، اما در فارسی همانطور که در بالا دیدیم پیشوند تصریفی نیز وجود دارد (‌شقاقی‌ ۱۳۸۶: ۶۸).
‌ میانوند، به درون ساختمان ریشه رسوخ می‌کند یعنی ساختمان ریشه‌ای را که از قبل در زبان وجود داشته‌است می‌شکند و درون آن وارد می‌شود غیر از تقسیم بندی وندها بر اساس جایگاه اتصال شان به پایه، در سنت مطالعات صرف، وندها را از منظری دیگر نیز به دو دسته قابل تقسیم دانسته‌اند: وند اشتقاقی[۵۴] و وند تصریفی[۵۵] (همان‌: ۶۹). صورت‌های وندی تکواژهای واژگانی را وندهای اشتقاقی و صورت‌های مقید تکواژهای دستوری را وندهای‌ تصریفی می‌دانند‌(هادسن ۲۰۰۰:‌ ۶۲).
‌در مباحث مربوط به اشتقاق و تصریف اصطلاحات ریشه و پایه جزو اصطلاحات پایه‌ای محسوب می‌شوند. ریشه، بخشی از کلمه است که هیچ وندی به آن متصل نشده‌باشد و قابل تجزیه به اجزای ‌معنی‌دار نیز نباشد( اسپنسر[۵۶] ‌۱۹۹۱: ۵).
مثلاً اگر در واژه « بی‌عدالتی‌ها » تمام وندهای‌ تصریفی و اشتقاقی را جدا کنیم آنچه باقی می‌ماند ریشۀ کلمه است که ‌‌«عدالت‌« می‌باشد. هر گاه بسیط بودن یا نبودن و آزاد یا وابسته بودن تکواژ یا واژه و نوع واژه یا وندی که با آن همراه می‌شود اهمیتی نداشته‌باشد، آن را پایه‌ نام می‌دهند(شقاقی ۱۳۸۶: ۶۶). ‌‌‌در واژۀ محترمانه، «محترم» پایه است، چون پسوند اشتقاقی‌»– انه‌« بدان اضافه شده‌است. ‌‌بر اساس این تعریف از پایه، می‌توان‌ گفت که تمام ریشه‌ها پایه‌اند اما تمام پایه‌ها ریشه نیستند، چون پایه برخلاف ریشه، می‌تواند قابل‌ تجزیه به بیش از یک تکواژ باشد. برای مثال در واژۀ هنرمندانه بخش «هنرمند» پایه است ولی خود از دو جزء تشکیل شده‌است‌(طباطبایی‌‌‌‌‌۱۳۸۲: ۸‌).‌
ستاک، بخشی از واژه است که قبل از افزوده‌شدنِ هر‌گونه وندِ تصریفی‌،‌‌وجود‌ داشته‌است(کاتامبا‌ ۱۹۹۳: ۴۵)
بر اساس این تعریف‌، در واژۀ کارگرها، «کارگر» ستاک است‌.
‌زبان‌شناسان در این نکته اتفاق نظردارند که توانایی زبان در خلق جمله‌های تازه، بی‌حد و مرز است و آدمی از رهگذر همین ویژگی زبان قادر است هر آنچه را در ذهن دارد در قالب الفاظ بیان کند. با توجه به اینکه هیچ انسانی جمله‌هایی را که بر زبان می‌آورد قبلاً حفظ نکرده‌است، این سؤال مطرح می‌شود که او چگونه از عهدۀ این کار برمی‌آید؟ پاسخ این است که زبان پدیده‌ای است قاعده‌مند و وقوف ناخودآگاه آدمی بر قواعد آن، به او امکان می‌دهد تا بی‌نهایت جمله خلق کند.
۲-۲-۵- تقسیم بندی واژه‌های ‌مرکب
۲-۲-۵-۱- تقسیم بندی مبتنی بر شیوۀ ترکیب
بررسی ساختمان کلمه‌های ‌مرکب نشان ‌می‌دهد که نحوۀ کنار هم قرارگرفتن این واژه‌ها با یکدیگر تفاوت دارد، یعنی می‌توان بر مبنای نحوۀ شکل‌گیری کلمات مرکب، آنها را به انواع پایگانی و ناپایگانی تقسیم کرد. در ترکیب پایگانی‌، ابتدا دو واژه در کنار هم قرارگرفته‌، واژه جدیدی می‌سازند و در مرحلۀ بعد واژۀ سوم به این کلمۀ مرکب افزوده‌شده، واژۀ دیگری ساخته می‌شود. به عنوان مثال دو تکواژ آزاد «آب» و «نبات» در مرحلۀ اول کنار هم قرارگرفته‌، واژۀ‌ جدید [آب + نبات] > «آب نبات» را ساخته‌اند و در مرحلۀ بعد واژۀ دیگری مثل«چوبی یا قیچی»‌، با واژۀ مرکب «آب نبات» ترکیب‌شده، واژه‌های جدیدی چون «آب نبات چوبی و آب‌نبات قیچی» را می‌سازند. در ترکیب ناپایگانی، واژه‌ها مرحله به مرحله با هم ترکیب نمی‌شوند، بلکه سه واژه یا بیشتر، یکباره در کنار هم قرارگرفته، واژه‌های جدیدی مانند: شعله‌پخش‌کن، دوهفته‌نامه، آنتن‌سرخود، دکمه‌سردست، آب‌شیرین‌کن، خودزندگی‌نامه، و‌ چاقوتیزکن، را می‌سازند( شقاقی ‌۱۳۸۶: ۹۵).
۲-۲-۵-۲- تقسیم بندی معنایی کلمات مرکب
‌معنای کلمه‌های ‌مرکب گاه شفاف یا ترکیب‌پذیر است، یعنی دانستن معنای سازه‌های سازندۀ کلمۀ مرکب به درک ‌معنایی آن کلمه کمک می‌کند. برای تعبیر معنای کلمات «چلوکباب، زیبارو، کت (و) شلوار، تابلو فرش، شهربازی و ارزان‌قیمت» کافی است ‌‌تک‌تک اجزا یا سازه‌های کلمۀ مرکب را با هم ترکیب‌کرد. در مقابل، معنای بعضی دیگر از کلمه‌های ‌مرکب ترکیب‌ناپذیرند و نمی‌توان با تکیه بر معنای اجزای سازندۀ کلمۀ مرکب به معنای کل کلمه پی برد، مانند: زیروبم، گل‌گاوزبان، ناخن‌خشک، و سبک‌سر. علاوه بر معیار ترکیب‌پذیری معنایی، می‌توان از رابطۀ معنایی پایه‌های کلمۀ مرکب با یکدیگر استفاده‌کرده و آن‌ ها را به انواع درون‌مرکز، برون‌مرکز، متوازن و دو سویه یا بدل تقسیم کرد‌(همان: ۹۵).
۲-۲-۶- شفافیت و تیرگی در واژه‌های مرکب
در این رویکرد معنایی، به شفافیت و تیرگی واژه‌های مرکب از ابزار معنی ارجاعی استفاده می‌شود که گرچه پیش از این در نحو زایا‌، در قالب تیرگی و عدم امکان هم‌نمایگی به صورت ضمنی مورد بررسی قرار گرفته‌است‌، و در معنی‌شناسی‌، در قالب اصطلاح تیرگی ارجاعی به آن پرداخته ‌شده‌است‌.‌ در اینجا، ‌‌‌تیرگی و شفافیت معنای ارجاعی در قالب واژه، مورد بررسی قرار ‌می‌گیرد. در شرط تیرگی یا تیرگی مرجعی، معنی ارجاعی دستخوش تحول شده‌است. معنی ارجاعی‌، رابطۀ میان یک واحد زبانی (به ویژه واژه)، واقعیات غیر زبانی را شامل است که بر آن‌ ها دلالت می‌کند‌، اصطلاح معنی ارجاعی، درتقابل با معنی عاطفی به کار می‌رود‌ و به تداعی‌های عاطفی فردی یا جمعی گفته می‌شود ‌که بخشی از معنی یک واحد زبانی‌اند، یا به وسیلۀ آن به ذهن خطور می‌کنند. برای نمونه واژۀ سفید در جملۀ (۱) ‌در قالب معنی ارجاعی و در جملۀ (۲) در معنی عاطفی به کار رفته‌است:
۱) پیراهن او سفید است.
۲) پروندۀ او سفید است.
هر واژۀ درون‌مرکز، از تعدادی واژه تشکیل شده‌است، ‌که نوعی ارتباط نحوی میانشان وجود دارد و یکی از واژه‌های سازندۀ ترکیب‌، هستۀ معنایی‌ ترکیب در نظر گرفته‌می‌شود. برای نمونه «میز تحریر، شاه راه، سوزن ته‌گرد‌، ‌ واژه‌های مرکب ‌درون‌مر‌کز بوده و به ترتیب «میز، راه‌، سوزن‌« هستۀ این ترکیبات هستند. اصطلاح برون‌مرکز‌، ‌به گروهی از واژه‌های مرکب اطلاق می‌شود که اجزای آنها به لحاظ نحوی با یکدیگر مرتبطند ولی درآن هستۀ معنایی ترکیب خارج از حوزۀ معنی آن ترکیب قرار دارد. ترکیبات «سینه‌سرخ و شیرین بیان» نمونه‌ای از ترکیبات برون‌مرکز در فارسی‌اند، که به ترتیب به‌ نوعی پرنده و نوعی گیاه دارویی دلالت می‌کنند. با توجه به مطالب فوق این طور بر می‌آید که اگر در یک ترکیب واژگانی، هستۀ نحوی ترکیب‌، در معنی ارجاعی به‌کار رفته‌باشد، ترکیب درون‌مرکز می‌گردد، و چنان‌چه هستۀ نحوی ترکیب در معنی ارجاعی به‌کار نرفته‌باشد، ترکیب برون‌مرکز خواهد‌بود. به این ترتیب در این پیوستار با گرایش به سمت شفافیت امکان ظهور ترکیبات درون‌مرکز با گرایش به سمت تیرگی امکان خطور ترکیبات برون‌مرکز افزایش می‌یابد تا اینکه در نهایت در دو قطب پیوستار به هر ترتیب واژگان شفاف، درون‌مرکز و از سوی دیگر هر ترکیب واژگان تیره، برون‌مرکز خواهد‌بود.
‌‌از منظر افراشی(‌۱۳۷۸: ۶۷-۷۲) کلمه‌های مرکب از نظر معنایی به سه دسته تقسیم می‌شوند‌: درون مرکز، برون مرکز، متوازن:
۱) واژۀ درون‌مرکز، کلمۀ ‌مرکبی است که معنای کل آن در شمول یکی از کلمات سازنده‌اش قرارگیرد. در کلمۀ مرکب درون‌مرکز یک هستۀ ‌معنایی وجود دارد که کلمۀ دیگر آن را محدود می‌کند. مانند‌: ‌فرهنگسرا ‌ که‌‌ نوعی سرا است.
۲) واژۀ برون‌مرکز، کلمۀ ‌مرکبی است که معنای کل آن در شمول هیچ یک از عناصر سازنده‌ا‍ش قرار ندارد‌‌ ‌(‌بائر[۵۷]۳۱:۱۹۸۳‌؛ به نقل از طباطبایی ۲۵:۱۳۸۶). در واژه‌هایی مانند‌: «‌خارپشت» و «‌سیاه‌گوش» چنین وضعیتی وجود دارد‌: « خار‌پشت» نه نوعی «پشت» است نه نوعی«‌خار». کلمات برون‌مرکز از نظر معنایی بدون هسته‌اند.
۳) منظور از کلمۀ متوازن کلمۀ مرکبی است که هیچ‌یک از عناصر سازنده‌اش در مقام هستۀ آن قرار ندارد و معنای کل واژه، سر جمع معانی واژه‌هایی است که هم‌تراز با هم در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند‌‌(اسپنسر ۱۹۹۱: ۳۱۱‌).‌ در کلمات متوازن معمولاً همۀ کلمات سازنده به یک مقولۀ نحوی تعلق دارند.
۲-۲-۷- هستۀ نحوی و معنایی در کلمات‌ مرکب
‌درکلمه‌های مرکب نیز مانند کلمات مشتق و گروه‌های نحوی هستۀ ‌معنایی و نحوی یکی است. به بیان دیگر، هرکلمۀ مرکبی که دارای هستۀ معنایی باشد، آن هستۀ معنایی، هستۀ نحوی هم هست، چنانکه در مثال‌های زیر می‌بینیم‌:
– ‌بچه مدرسه‌ای[۵۸]: این کلمه، اسم‌ ‌مرکب است و «بچه» هستۀ ‌معنایی آن است، زیرا «مدرسه‌ای» به عنوان «وابسته» معنای «بچه» را محدود می‌کند. از سوی دیگر‌، «بچه» هستۀ نحوی این کلمه هم هست، زیرا مقولۀ نحوی کل کلمه از آن گرفته شده‌است. ساختار این کلمه به صورت زیر است:
‌ اسم+ صفت= اسم مرکب
– خوش طینت: این واژه، صفت مرکب است و «خوش‌« هستۀ معنایی ‌و در عین حال، هستۀ نحوی آن نیز هست. ساختار این واژه چنین است‌: صفت+ اسم = صفت مرکب
– پیرمرد‌: این واژه، ‌‌اسم‌ مرکب است و‌ مرد هستۀ نحوی و معنایی است‌. ساختار این واژه چنین است: صفت+ اسم = اسم مرکب
‌بر‌اساس الگوهای بالا نتیجه ‌می‌گیریم که هر هستۀ معنایی، هستۀ نحوی هم هست. برای مثال هر یک ازدو سازۀ «فرهنگسرا‌«، «اسم» هستند وکلِ واژه هم «اسم» است و ما نمی‌دانیم کدام سازه، مقولۀ خود را بر کلِ واژه تحمیل کرده‌است. در چنین وضعیتی کافی ‌است که هستۀ معنایی را تشخیص‌ ‌دهیم، زیرا آن هستۀ معنایی، هستۀ نحوی هم هست‌. بنابراین در« فرهنگسرا » اسمِ « سرا» که هستۀ معنایی است، هستۀ نحوی نیز هست.
۲-۲-۸- هستۀ نحوی در کلمات برون‌مرکز
‌چنین کلماتی به دو دستۀ برون‌مرکز و متوازن تقسیم می‌شوند.‌ چنانکه گفتیم، کلمۀ برون‌مرکز کلمۀ‌ مرکبی است که معنای کل آن در شمول معنایی هیچ یک از اعضای سازندۀ آن قرار نمی‌گیرد؛ به بیان دیگر، در‌آن، جزئی به نام هسته وجود ندارد که جزء دیگر معنای آن را محدود کند. برای مثال، در واژۀ «خارسر» معنای کل واژه نه در شمول معنایی «خار» قرار می‌گیرد، نه در شمول معنایی «‌سر» بلکه حیوانی است که «خار» بر سر دارد. چنین کلماتی هستۀ‌ معنایی ‌ و هستۀ نحوی ‌ ندارند، زیرا هر دو جزء آن اسم‌ و کل واژه هم اسم است‌، در نتیجه نمی‌توان گفت که مقولۀ یکی از اجزای سازندۀ آنها به درون کل واژه تراوش[۵۹]‌ کرده‌است. ممکن است برخی معتقد باشند که در چنین کلماتی‌، جزئی که وندهای تصریفی را می‌پذیرد هستۀ‌ نحوی است، ‌‌‌مثلاً در گروه «این کتاب جالب»، «کتاب» را می‌توان جمع بست و گفت «این کتاب‌های جالب» و چنانکه می‌دانیم در این گروه «کتاب‌« هستۀ نحوی است. بر اساس این استدلال در کلمه‌ای مانند «چرخ بال» هستۀ نحوی «بال» است، چون در هنگام جمع بستن آن بال است که وند تصریفی «- ها» را می‌پذیرد به صورت «چرخ بالها» جمع بسته می‌شود. اما از آنجا که در فارسی در همۀ کلمات مرکب در هر حال وند تصریفی به آخرین سازه افزوده می‌شود، نمی‌توانیم از این ملاک برای تشخیص هسته بهره بگیریم.
۲-۲-۹- هستۀ نحوی در کلمات متوازن
کلمات ‌متوازن کلمات مرکبی‌اند که هیچیک از عناصر سازنده‌شان در مقام هستۀ آن‌ ها قرار ندارد و معنای کل واژه، سر جمع معانی واژه‌هایی است که هم‌تراز با هم در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، مانند‌ ‌»‌گاومیش» و «‌اقتصادی- سیاسی»‌. این کلمات نیز هستۀ نحوی ندارد، زیرا کلمات سازندۀ آن‌ ها ‌از یک مقوله‌اند، در نتیجه نمی‌توان‌گفت که یکی از اجزای سازنده‌، مقوله‌اش را بر کلّ کلمه تحمیل‌ کرده‌است. برای مثال، در کلمۀ «شهری- روستایی» که نوعی صفت است، هر یک از کلمات سازنده‌اش نیز صفت هستند. هر یک از کلمات سازندۀ «شترمرغ» هم اسم بوده و کل واژۀ‌ مرکب نیز اسم است.
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۲-۱۰- اهمیت هستۀ معنایی
معنای گروه‌های نحوی را همواره می‌توان پیش‌بینی‌کرد.[۶۰] این ویژگی از ضرورت‌های دستگاه نحو است، ‌زیرا این دستگاه زایاترین دستگاه زبان بوده و ساختن گروه‌ها و جملات تازه‌، کار همیشگی گویشوران هر زبان است. بدیهی است که اگر معنای گروه‌های نحوی پیش‌بینی‌پذیر و قاعده‌مند نبود، زبان از ایفای نقش خود باز می‌ماند. چنانکه پیش از این گفتیم، گروه‌های نحوی همگی درون مرکزند، یعنی دارای یک هستۀ معنایی‌اند، که البته آن هستۀ معنایی، هستۀ نحوی نیز هست. درصرف نیز واژه‌های هسته‌دار(خواه مشتق و‌خواه مرکب) معنایشان پیش‌‌بینی‌پذیر است، مگر اینکه واژه‌گردانی شده‌باشد. به این ترتیب می‌توانیم نتیجه بگیریم که وجود هستۀ معنایی موجب می‌شود که معنا، پیش‌بینی‌پذیر باشد. علت این امر، این است که معنای واژه‌های هسته‌دار از یک قاعدۀ کلی پیروی می‌کند: وابسته، معنای هسته را محدود و معین می‌کند‌؛ چنانکه در‌گروه‌های نحوی نیز چنین است. در فارسی، ‌‌زایاترین فرایندهای واژه‌سازی آن‌ هایی هستند‌ که واژه‌های هسته‌دار می‌سازند، یعنی واژه‌های مشتق و واژه‌های مرکب درون‌مرکز.
آنچه در بالا‌ آوردیم به این معنا نیست که معنای واژه‌های بدون هسته به کلی تیره و پیش ‌بینی‌‌ناپذیر است. ‌معنای واژه‌های متوازن سر‌جمع معانی واژه‌های سازندۀ آن‌ هاست و در نتیجه کاملاً شفاف است.‌ معنای واژۀ برون‌‌مرکز قاعده‌پذیر نیست‌، اما از آنجا‌که این کلمات بر اساس قیاس ساخته می‌شوند،‌ معنایشان را نیز بر حسب قیاس می‌توان درک کرد(طباطبایی۱۳۸۶: ۳۰-۳۲).
۲-۲-۱۱- اسم‌های مرکب
طباطبایی(۱۳۹۱: ۲-۴) اسم‌های مرکب را از چهار دیدگاه مورد بررسی قرار داده‌است. در پژوهش حاضر نیز سعی‌شده اسم‌های مرکب از این چهار دیدگاه مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرند: تصریف درونی،‌
‌ هسته‌داری، ترتیب اجزای سازندۀ ترکیب و معنی‌شناسی.
۲-۲-۱۱-۱- تصریف درونی‌: در زبان فارسی تقریباً هیچ‌گاه عناصر دستوری مانند تکواژ‌های تصریفی و واژه بست‌ها در بین واژه‌های تشکیل‌دهندۀ کلمات مرکب قرار نمی‌گیرند‌، بنابراین هرگز با واژه‌هایی مانند گلها‌خانه ‌‌‌و پرندگان‌شناسی روبرو نمی‌شویم. در این میان باید به دو نکته توجه داشته‌باشیم یکی اینکه گاهی اسمی که در مقام نخستین جزء یک واژۀ مرکب قرار دارد به صورت جمع است چنانچه در وقایع نگاری می‌بینیم، اما چنین اسمی همواره ‌جمع مکسر است‌ و جمع‌های مکسر که از عربی وارد زبان فارسی شده‌اند رفتار دستوری‌شان با واژه‌هایی که بر اساس قواعد تصریفی فارسی جمع بسته می‌شوند تفاوت دارند‌(قطره ۱۳۸۵: ۲۵۷).
دیگر اینکه در موارد معدودی هر گاه واژه مرکب از بیش از دو واژه ساخته شده‌باشد ممکن است نشانه اضافی در بین ‌واژه‌های تشکیل دهنده آن قرار‌گیرد مانند «بادمجان دور قاب چین» اما شمار‌چنین ترکیب‌هایی بسیار ناچیز است.
۲-۲-۱۱-۲- هسته‌داری:
در بسیاری از زبان‌های جهان که درآن‌ ها ترکیب، فرایندی زایاست، غالباً شمار بزرگی از واژه‌های مرکب هسته‌دار هستند. مقصود از هسته، ‌‌واژه‌ای در کلمۀ مرکب است که دو شرط زیر را داشته‌باشد:
الف)کل واژه‌ مرکب در شمول معنایی آن قرار داشته‌باشد، مثلاً در ‌واژه دامپزشک‌، پزشک هسته است‌، زیرا دامپزشک نوعی پزشک است.
ب)کل واژه مرکب از نظر نحوی با آن هم مقوله باشد، مانند‌: شکسته دل، شکسته هسته است، زیرا کل واژه صفت و شکسته هم صفت است.
۲-۲-۱۱-۳- ترتیب اجزای ترکیب:
واژه‌های مرکبی که دارای هسته‌اند ممکن است هسته‌آغاز یا هسته‌پایان باشند. مانند: دندان‌درد، که درد هسته بوده و در پایان قرار دارد، زیرا دندان‌درد نوعی درد می‌باشد، و در کلمه شیر‌خشک‌، شیرهسته بوده و در آغاز قرار دارد و شیر خشک یعنی نوعی شیر.
۲-۲-۱۱-۴- اسم‌های مرکب از نظر معنی‌شناسی ترکیب‌:
واژه‌های مرکب از این منظر به سه گروه تقسیم می‌شوند:
الف- ترکیب درون‌مرکز: هر واژه ‌‌مرکبی که معنای کل آن در شمول یکی از واژه‌های سازنده‌اش قرار گیرد، درون‌مرکز است مثلاً مداد رنگی که نوعی مداد است.
ب- ترکیب برون مرکز‌: واژه‌ مرکبی است که معنای کل آن در شمول معنایی هیچ یک از عناصر سازنده‌اش قرار نداشته‌باشد مانند‌: هنرپیشه که نه نوعی هنر است و نه نوعی پیشه‌، بلکه فردی است که هنر را پیشه خود قرار‌داده‌است.
پ- ترکیب‌های متوازن: واژه مرکبی که در آن هیچ یک از عناصر سازنده‌اش در مقام هسته قرار نداشته‌ و معنای کل واژه سر جمع معانی واژه‌هایی باشد که همتراز با هم در کنار یکدیگر قرار گرفته‌باشند، مانند: هویج‌بستنی.
طی بررسی اسامی مرکب از ‌ چهار دیدگاه فوق ‌ نتایج زیر به دست آمد‌:
اول اینکه در واژه‌های مرکب، تصریف درونی بسیار اندک است. دوم اینکه شمار اسم‌های مرکب هسته‌دار بسیار بیشتر از بی‌هسته است‌، سوم اینکه تعداد ‌‌اسامی مرکب هسته‌آغاز‌ به مراتب بیشتر از اسامی مرکب هسته‌پایان است ‌و درنهایت اینکه شمار اسم‌های مرکب درون‌مرکز بیش از اسم‌های مرکب برون‌مرکز‌ است.
۲-۲-۱۲- ترکیب‌های پیوندی
منظور از ترکیب‌های فعلی یا پیوندی واژه‌های مرکبی است که هستۀ آنها از طریق وندافزایی از یک فعل مشتق شده‌است و جزء دیگر وابسته، که در اینجا اسم است، یکی از موضوع‌های فعلی محسوب می‌شود که هسته از آن مشتق‌شده‌است. شمار اسم‌های مرکب دارای ساختار (اسم + ستاک حال) در فارسی بسیار زیاد است‌:
«هواسنج‌؛ ‌سیم‌کش؛ ریش‌تراش‌؛ آفتاب‌پرست»
‌این ترکیب‌ها را می‌توان « اسم – صفت عامل» نامید زیرا همۀ آنها دارای معنی فاعلی‌اند. هستۀ این واژه‌ها همان ستاک‌ فعل است، بنابراین باید پرسید چگونه ستاک فعل ویژگی معنی خود را به یک اسم – صفت داده‌است‌. به بیان دیگر‌، کل ترکیب باید همان وضع دستوری را داشته‌باشد که هستۀ آن دارد و در اینجا هستۀ ترکیب، فعل است‌. به نظر می‌رسد که هستۀ ترکیب در اینجا پسوند صفر «اسم – صفت‌ساز» است که حاکم بر کل ترکیب است.
به اعتقاد صادقی (۱۳۸۳: ۵-۶) ‌نکتۀ دیگری که در مورد این ترکیب‌ها وجود دارد این است که جزء اسمی یکی از موضوع‌های درونی‌(‌در اینجا غالباً مفعول مستقیم‌) جزء فعلی است‌. مانند: قالی‌باف‌؛ فردی که قالی می‌بافد و پلوپز‌؛ وسیله‌ای که پلو می‌پزد. در‌موارد انگشت‌شماری ممکن است در واژه‌های مرکب دارای همین ساختار، جزء اسمی موضوع خارجی‌ « فاعل‌« ‌باشد. اما چنین واژه‌هایی عموماً صفت هستند، مانند:
دل‌پذیر‌: که دل آن را می‌پذیرد. شاه پسند‌: که شاه آن را می‌پسندد.
این ترکیب‌ها دارای ویژگی‌ رده‌شناختی ساختار« اسم + ستاک حال» بوده و از نظرترتیب اجزای سازنده‌، هسته‌پایان و درون‌مرکزند.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:48:00 ق.ظ ]