در سوره کهف خداوند متعال میفرماید: «وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا»[۲۳۸]«انسان بیش از هر چیز، به مجادله میپردازد.»
جدل بخشی از وضعیتی فطری است که به اقتضای آن در قبال حوادث و اوضاع مختلف، انسان بیش از هر چیزی به آن میپردازد.
۵۲۷ بار کلمه «قال» و ۲۹ بار ماده «جدال» در قرآن کریم وارد شده، که در بسیاری از موارد متضمن روایتگری یک گفتوگو است.
۳- دعوت به تفکر و تعقل:
از اصول مهم تعالیم قرآن دعوت به تفکر است. «وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[۲۳۹]علامه طباطبایی در خصوص اصالت تفکر در قرآن کریم میفرماید:
اگر کتاب الهی را تفحص کامل کرده، در آیاتش دقت کنید، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر، تذکر، تعقل دعوت کرده است. قرآن کریم عقول را به استعمال چیزی که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهی که به حسب خود میشناسد و الفت دارد، دعوت میکند و آن همان ترتیب مطلوب معلوم برای کشف مجهولات است «تفکر»[۲۴۰].
بنابراین قرآن کریم همه انسانها را برای کشف حقیقت که از اهداف اصلی مناظره است دعوت به تفکر و تعقل میکند. «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[۲۴۱]
۴- تأکید بر اختیار انسان:
بیشک، یکی از نخستین و اساسیترین شرایط پدید آمدن روح تحقیق، که در سایه تبادل نظر بروز میکند، پرورش اندیشه آزاد و رهیده از هرگونه تعصب و عقاید تقلیدی است. افرادی که در مباحث نظری پا به عرصه گفتوگو مینهند، باید برای نهادینه کردن حق جویی و ترویج عقلمداری، در پذیرش یا رد مدعا و دلیلی، پیش فرضهای ذهنی و دلبستگیهای شخصی یا گروهی را دخیل نکنند، بلکه با کاوشی آزادانه، هدف هر «گفت و شنودی» را تنها شناخت حقیقت بدانند. براین اساس قرآن کریم از حرمت گذاری به آزادی انسان یاد میکند که میفرماید: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّاشَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[۲۴۲] انسان با نیروی اختیار راه خود را مییابد و همین راه است که شخصیت او را می سازد. و همچنین فرمود: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»[۲۴۳] «و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی «به اجبار» ایمان میآوردند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟»
این آیه و آیات مشابه آن، بیانگر سنتی است از جانب خداوند مبنی بر آزاد گذاردن انسانها در پذیرش دین و نفی ارزش ایمان از روی اکراه و اجبار.
در شأن نزول این آیه نقل شده است: مأمون عباسی از حضرت رضا۷ از این سخن خداوند «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ» سوال کرد. امام به اسناد پدرانش از حضرت امیر ۷ فرمود: مسلمانان به پیامبر اکرم ۶گفتند: ای پیامبر اگر مردم را بر پذیرش اسلام مجبور میکردی، جمعیت ما بسیار، و قدرت ما در مقابل دشمنان افزون میگشت.
حضرت۶ فرمود: من نمیخواهم که خداوند را ملاقات کنم، با همراه داشتن بدعتی که نسبت به آن به من دستوری نرسیده، و من از سختگیرها نیستم. پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ای محمد! اگر خداوند اراده میکرد، همه مردم از راه اضطرار و اجبار ایمان میآوردند، همان طور که در وقت مشاهده حقیقت و شدت آخرت ایمان خواهند آورد. اگر بدین کار دست یازم، آنان سزاوار ثواب و مدح نخواهند بود. لکن آن خواهم، که ایمان بیاورند از روی اختیار، بدون اجبار و زور تا سزاوار کرامت و بهشت جاویدان گردند.[۲۴۴]
حضرت موسی نیز یکی از بزرگترین جرمهای فرعون را این میداند که مردم را برده و بنده خود ساخته و آزادی را از آنان سلب کرده است:«وَتِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ…»[۲۴۵]«تو بنی اسرائیل را با زور و فشار بنده و برده خود ساختهای و این عمل ظالمانهات را نعمتی میپنداری که بدان منت مینهی»
پس میتوان گفت تحمیل عقیده و نظر از منظر قرآن کاری ناشایست است و همه انسانها دارای اختیار و انتخاب آزادانه میباشند.
۵- امر به مشورت و تضارب آراء:
در قرآن میخوانیم: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[۲۴۶] و نیز: «وَ أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ»[۲۴۷] و امام صادق ۷ نیز فرمودند: «مثل المشوره مع اهلها مثل التفکر فی خلق السماوات و الارض»[۲۴۸] یعنی مشورت با اهلش مانند تفکر در آفرینش آسمانها و زمین است. بنابراین از عوامل رشد اندیشه و خلاقیت ذهن، استفاده از افکار و نظرات دیگران و دوری جستن از استبداد فکری است. همچنین شنیدن اقوال دیگران و انتخاب بهترین آنها توصیه خداوند متعال است: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ»[۲۴۹] «پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند». بر همین اساس حضرت علی ۶فرمود: «واضمم آراء الرجال و اختر اقربها الی الصواب و ابعدها عن الارتیاب»[۲۵۰] «همه نظرات را در کنار یکدیگر قرار داده و نزدیکترین آنها به حق را انتخاب کن و دورترین آنها را رها کن.»
در نتیجه از مبانی مهم مناظره استفاده از آراء و نظرات و استفاده از تجارب دیگران است.
آداب و اخلاق مناظره از منظر قرآن کریم:
گفتوگو در قرآن کریم دارای آدابی است که به برخی از آن ها اشاره میگردد:
۱- گوش دادن به سخنان مخاطب:
ادب و اخلاق مناظره ایجاب میکند، طرفین به یکدیگر مجال سخن گفتن داده و تا مطلب طرف مقابل تمام نشده، کلامش را قطع نکنند، تا مقصود او را کاملاً بفهمد و چه بسا ممکن است گفتار طرف مقابل مجمل و مبهم بماند و پاسخ به سخن وی، متناسب نباشد. بر همین اساس، قرآن کریم در برخورد با آرای مخالف، مسلمانان را به خویشتن داری و سعه صدر دعوت نموده تا در پرتو آن، انتخاب بهترین اندیشه و سخن امکانپذیر گردد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ»[۲۵۱] «پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند» قرآن همچنین پیامبر اسلام را نمونه عالی سعه صدر و تحمل آراء مخالف معرفی میکند. این مسئله تا به آنجا است، که حتی ایشان از سوی برخی نادانان مورد سرزنش قرار میگیرد و به حضرت میگویند: «هُوَ أُذُنٌ»[۲۵۲]؛ او گوش است. قرآن نیز در پاسخ میفرماید: «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»[۲۵۳]. نیکو گوشی برای شماست. به دلیل اهمیت حلم و صبر در عرصه دانش است، که خداوند سه بار صفت علیم و حلیم را در کنار یکدیگر ذکر فرموده است.[۲۵۴]
اگر آراء و نظرهای گوناگون را برنتابیم، نمیتوانیم با دیگران به تفاهم برسیم. روح تعاون، همیاری و همکاری از میان میرود، تعصب و خشونت به مباحث نظری حاکم میگردد. بنابراین؛ گفتوگو کننده، باید مدعیات مخاطب خویش را در مناظره با دقتی تمام گوش فرا دهد. و البته نقد دقیق و علمی از سخنان مخاطب نیز ضروری است.
۲- شناخت نقاط مشترک:
هنگامی مناظره صحیح و درست ممکن میشود، که فصل مشترکی در نظر گرفته و مقبول طرفین شود. حتی گفتوگوی معمولی نیز نیازمند مرجع و زمینه مشترک است و دست کم زبان آن باید مشترک باشد، و بی زبان مشترک نمیتوان به گفتوگو پرداخت. مناظره نیز بی چنین بستر مشترکی امکان تحقق ندارد. زبان مشترک، طرفین مناظره را، از سوء تفاهمهای گوناگون باز میدارد. این زبان مشترک از زبان گفتاری آغاز میشود و همه آنچه را در روند مناظره دخیل است فرا میگیرد؛ از نحوه استدلال گرفته تا باورهای مشترک.
برای مثال، اگر دو نفر متعلق به دو مذهب از مذاهب اسلامی بخواهند در امور فقهی با یکدیگر مناظره کنند، باید از پیش برای خود روشن سازند که کدام اصل را حجت میدانند و به کدام یک در طی مناظره ارجاع خواهند داد. کافی است که- مثلاً- یکی ازاین دو تن «قیاس» را حجت بداند و آن را دلیل صحت مسئلهای بشمارد؛ اما دیگری «قیاس» را باطل بداند.در اینجا است که اشتراک آنها از میان میرود. وظیفه اخلاقی مناظره کنندگان آن است، که بکوشند بستر مشترکی برای گفتوگو فراهم سازند و بر یک زمین قرار گیرند. شیوه رسول اکرم۶ و دیگر معصومان همواره بر آن بوده است تا در مناظرهها و دعوتهای خود به زمینههای مشترک ارجاع دهند و بکوشند چارچوبی برای گفتوگو فراهم آورند.
فرمان خداوند آن است که به رسول خود میفرماید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۲۵۵] «بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه، به خدایی نپذیریم.
این آیه و آیات بعدی[۲۵۶] به بهترین صورت کوشش جهت یافتن زمینه مشترک را نشان میدهد. هنگامی که خطبه ۱۲۲ نهجالبلاغه را از این منظر مرور میکنیم، مشاهده میشود، حضرت با طرح پرسشهایی، که پاسخ صادقانه به آنها مستلزم موافقت با نظر امام است، میکوشد هرچه بیشتر زمینه مشترک استوارتری فراهم بسازد.[۲۵۷]
بنابراین؛ باید گفتوگوی صحیح بر نقاط و اصول مشترکی باشد، و براساس آن سخن بگویند تا نتیجه درستی از آن عاید طرفین گردد.
۳- خوشخویی:
برای آنکه تبادل نظر و گفتوگوی سالم به میدان ستیز تبدیل نشود، باید اصول اخلاقی و انسانی بر آن حاکم باشد و یکی از بارزترین این اصول، حسن رفتار و گفتار در بحث است. کسانی که در باب موضوع یا مسئلهای خاص به گفتوگو میپردازند، باید بدون به کار بردن کلمات آزاردهنده، با رویی خوش و رفتاری پسندیده مقصود خود را به درستی بفهماند. در تعامل فکری، باید با انتخاب انگیزهای مناسب، که برای شخص مقابل ارزشمند است، ضعف دلایل و گفتههای او خاطرنشان گردد. خداوند متعال تأکید فراوانی بر این ویژگی دارد. در آیات متعدد به قول حسن و احسن اشاره میکند:
«وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[۲۵۸] «به بندگانم بگو سخنی بگویند که بهترین باشد.»
«وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[۲۵۹] «و با آنها به روشی که نیکوتر است مناظره کن»
«وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»[۲۶۰] « و به مردم نیک بگویید»
«وَلَاتُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[۲۶۱] با اهل کتاب جز با روشی که نیکوتر است مجادله نکنید.
البته تعبیر به احسن تعبیر جامعی است که تمام روشهای صحیح و مناسب مناظره و مباحثه را شامل میشود. چه در الفاظ، و محتوای سخن، چه در آهنگ گفتار و خلقیات و چه در حرکات دیگر، امام باقر ۷ در تفسیر آیه آخر ذکر شده میفرماید: «نیکوتر از آنچه دوست دارید با شما سخن گفته شود، با دیگران سخن بگویید.»[۲۶۲]
اساساً اهانت به دیگران و برخورد غیرمنطقی، باعث تنفر و انزجار و واکنش طرف مقابل میشود. از همین رو، قرآن مسلمانان را از اهانت به مقدسات دیگران برحذر داشته است:
«لاتسبوالذین یدعون من دون الله»[۲۶۳] کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید.
۴- توانایی مناظره کننده:
مناظره خود یک فن است و مانند هر فن دیگر، تواناییها و موقعیتهای خاصّی میطلبد. توانایی و آمادگی که در حقیقت مناظره را به کشف و یا هدایت مخاطب موفق میکند، باید پیش از مناظره و بسی زودتر، ایجاد گردد و مناظره کننده با اندیشهای روشن و دستی پر، پا به میدان بحث بگذارد. مناظره کننده مسلمان، باید از حق بگوید و به حق بگوید و این اصل، فراگیری دانش لازم و فراهم کردن ابزار مورد نیاز را لازم میگرداند. آن که دانش ندارد، یا دارد، اما نمیتواند بر زبان آورد، حق ورود به این میدان را ندارد. خدای متعال در آیات متعددی در مورد تکلیف و توان انجام کار تأکید میکند، میفرماید:
«لَانُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[۲۶۴] هیچ کس را، جز به مقدار تواناییش تکلیف نمیکنیم، علامه طباطبایی در ذیل آیه لَانُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[۲۶۵] مینویسد: کلمه «وسع» به معنای توانایی و تمکن است، و اصل در آن وسعت مکانی بوده، و بعدها قدرت آدمی چیزی نظیر ظرف تصور شده، که افعال اختیاری آدمی از آنها صادر میشود، در نتیجه کارهایی که از آدمی سر میزند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است یا زیاد، و آنچه از آدمی سر نمیزند ظرفیتش را نداشته،در نتیجه این استعمال معنای وسعت به طاقت منطبق شده، در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت و ظرفیت قدرت او.[۲۶۶]
این مسئله به وضوح در روایات در موضوع مناظره دیده میشود. ابوخالد کابلی از اصحاب امام صادق ۷، مومن طاق، متکلم زبردست شیعه را در روضه مسجد نبوی میبیند که چگونه به پرسشهای اطرافیانش پاسخ میدهد. به وی نزدیک میشود و میگوید: «امام صادق ۷ ما را از گفتوگو نهی کرده است.» مومن طاق میگوید: «آیا به تو فرمان داد که مرا هم بازداری؟» ابوخالد میگوید: «نه» و این ماجرا را نزد امام صادق ۷میبرد و به امام میگوید که مومن طاق، نهی شما را مخصوص من میداند و خود را مشمول نهی نمیشمارد. امام صادق ۷ لبخند میزند و میفرماید: «ای ابوخالد! مومن طاق با مردم سخن میگوید و از عهدهاش برمیآید؛ اما تو نمیتوانی از عهده برآیی.» همین سوال و جواب را عبدالاعلی و نیز طیّار با امام صادق ۷ دارند و امام با همین مضمون پاسخ میدهد.[۲۶۷]
افزون بر این، سیره عملی امام صادق ۷ در میدان دادن به برخی اصحاب خود، اما در یک رشته خاص، نشان دهنده دخالت توانایی مناظره گر در جواز مناظره است. کشّی روایتی نقل کرده است که نشان دهنده قدرت علمی و توان مناظره حمران بن اعین در قرآن و ابان بن تغلب در ادب عربی و مؤمن طاق در فقه و طیّار، هشام بن سالم و هشام بن حکم در مباحث کلامی و اعتقادی است. تخصص سه راوی اخیر به مباحث قضا و قدر و توحید و امامت تقسیم شده و این حاکی از لزوم رعایت دقت و ظرافت در انتخاب شخص مناظرهگر است.[۲۶۸]
در روایتی دیگر آمده است، یونس بن یعقوب میخواهد با کسی مناظره کند.امام صادق ۷ اجازه نمیدهد، و به او میفرماید: اگر میتوانستی خوب مناظره کنی، اجازه سخن گفتن میدادم.[۲۶۹]
بنابراین توان و قدرت بر مناظره، یکی از مسائل مهمی، است که هر مناظره کننده باید به آن توجه نماید.
۵- اهانت حریف را تحمل نماییم:
نه تنها پیش دستی در اهانت به حریف مجاز نیست، که مقابله نیز غیراخلاقی است. نباید زشتی را با زشتی پاسخ داد. در قرآن کریم، گذشت کریمانه از یاوهها و پاسخ مسالمتآمیز به سخنان جاهلان نشان بندگان خدای رحمان شمرده شده است. در سوره فرقان خداوند میفرماید: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً»[۲۷۰] «هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند) به آنها سلام میگویند».
علامه طباطبایی میگوید: مومنین، چون از جاهلان حرکات زشتی مشاهده میکنند و یا سخنان زشت و ناشی از جهل میشنوند، پاسخی سالم میدهند، و به سخنی سالم و خالی از لغو و گناه جواب میگویند، (بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمیکنند)[۲۷۱]
و همچنین خداوند میفرماید: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا»[۲۷۲] «و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند»
صاحب مجمعالبیان در معنای کراماً میگوید: «معنای این که بگوییم فلانی از فلان عمل زشت تکرم دارد این است که: از چنین عملی منزه است، و نفس خویش را از آلودگی به امثال آن منزه میدارد.[۲۷۳]
و علامه طباطبایی مینویسد: کلمه «لغو» به معنای هر عمل و گفتاری است که مورد اعتنا نباشد، و هیچ فایدهای که غرضی عقلاً بر آن تعلق گیرد نداشته باشد، و به طوری که گفتهاند: شامل تمامی گناهان میشود. و مراد از «مرور به لغو» گذر کردن به اهل لغو است در حالی که سرگرم لغو باشند.[۲۷۴]
معصومان همواره بر این اصل اخلاقی ارج نهادهاند. آنان نه تنها هیچ اهانتی به حریفان خود روا نمیداشتند، بلکه حتی اهانتهای رقبا را برمیتابیدهاند. کافی است به سخنان اهانت آمیز کسانی مانند ابن ابی العوجاء توجه کنیم، تا دریابیم چگونه به جریحهدار ساختن احساسات دینی مؤمنان میپرداختهاند، اما هرگز با این اهانتها مقابله نمیشد. ابن ابی العوجاء چنان زبان تلخ، نیشدار و زهرآگینی داشت که عالمان روزگارش از نشست و برخاست و هم سخنی با او میگریختند.[۲۷۵] با این همه، امام صادق ۷ با او به آسانی مناظره میکرد، اهانتهای او را برمیتافت و بی آنکه کمترین دشنامی بدهد، او را مجاب میساخت. در گفتوگویی با امام ۷، فلسفه حج را به سوال میگیرد و عبث بودن آن را به نظر خود بیان میکند. وی پرسش خود را با این تعبیر بیان میدارد:
«تا کی این خرمن را میکوبید و به این سنگ پناه میبرید، و این خانه آباد شده با آجر و کلوخ را میپرستید و گرد آن مانند شترانی که رم میکنند میپویید و هروله میکنید؟ کسی که در این امر بیندیشد و برآورد کند، درمییابد که این کاری است که شخصی نافرزانه بنیادش را گذاشته است.[۲۷۶]
سخنانی از این دست کافی است تا راه را بر هر گونه گفتوگوی ثمربخش بربندد، و چه بسا کار را به مراحل باریکتر و تاریکتری بکشاند و گوینده به کفر و فسق متهم گردد؛ ولی امام صادق۷ بیتوجه به این تعریضها، چنان پاسخ استوار به او میدهد که یارانش به او میگویند: تو در مجلس او حقیر بیش نبودی.[۲۷۷]
کمتر کسی این سعه صدر و گشاده دلی را دارد که سخنانی این چنین را برتابد. این همان دشواری مناظره است. یا باید از پوییدن این راه باز ایستاد و یا باید خود را برای این کار آماده ساخت و توان و ظرفیت خود را در برابر اهانتها افزایش داد. این کار بسیار دشوار است، اما به همان اندازه ارجمند و لازم. این اصل اخلاقی توصیه بزرگ قرآن کریم، در عرصه مناظره است که میفرماید:
«وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ، وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُوحَظٍّ عَظِیمٍ»[۲۷۸]«خوبی و بدی برابر نیستند، همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده، تا کسی که میان تو و او دشمنی است، چون دوست مهربان تو گردد. برخوردار نشوند از این مگر کسانی که شکیبایند، و کسانی که از ایمان بهرهای بزرگ دارند.»
۶- برای حریف آن پسندیم که برای خود میپسندیم:
ما دوست نداریم که هنگام مناظره به ما اهانت شود، تحقیر شویم، سخنان ما قطع گردد، و بدتر از آن مسخ شود و تصویر زشتی از آن ارائه گردد. دوست داریم آزاد باشیم، که هر وقت خواستیم تغییر نظر دهیم و بی آنکه زیر فشار حریف باشیم، از دلایل متنوعی بهره جوییم. اینها را حق خود میدانیم. مهمترین قاعده رفتاری و اخلاقی در نظامهای اخلاقی بزرگ و ادیان جهانی تأکید بر اصل روشن و معیار ساده است: «اینکه خود را میزان رفتار با دیگران قرار دهیم». این قاعده، که عامترین قاعده اخلاقی جهان است، در سنت ادیان ابراهیمی جایگاه ویژهای دارد و خاستگاه اخلاق و غایت آن به شمار میرود. حضرت عیسی مسیح۷ این قاعده را عصاره کتابهای آسمانی بر میشمارد، و چنین میگوید:
«پس آنچه میخواهید دیگران برای شما بکنند، شما همان را برای آنها بکنید، این است خلاصه تورات و کتب انبیاء».[۲۷۹]
ایشان همچنین می گوید: «با مردم آنگونه رفتار کن که انتظار داری با تو رفتار کنند».[۲۸۰]
در قرآن کریم که خداوند به «جدال احسن»[۲۸۱] توصیه میکند، از نشانههای بارز و مصادیق مهم آن رعایت همین نکته با ارزش اخلاقی است، که رسول اکرم ۶ نیز فرمودند: «کسی از شما ایمان ندارد، مگر آنچه را برای خود دوست میدارد، برای برادر خود نیز دوست بدارد.»[۲۸۲]
این قاعده مسلمان و کافر را به یکسان فرا میگیرد. امام علی ۷ از فرزند خود و دیگر فرزندان معنوی خود میخواهد، که این قاعده را بنیاد اخلاق و رفتارهای خویش قرار دهند. ایشان در طی سفارشهای دقیقی به فرزندش امام حسن ۷ چنین میفرماید:
«پسرکم! خود را میان خویش و دیگران میزان بشمار. آنچه برای خود دوست میداری، برای دیگران دوست بدار و آنچه تو را خوش نیاید، برای او ناخوش بشمار. ستم مکن، چنان که دوست نداری بر تو ستم رود و نیکی کن، چنان که دوست داری به تو نیکی کنند. آنچه برای دیگران زشت میداری، برای خود زشت بدان و از مردم برای خود آن بپسند، که از خود میپسندی در حق آنان.[۲۸۳]
و در جملهای کوتاه در باب ادب و معیار آن میفرماید:«در ادب تو همین بس، که واگذاری آنچه را برای دیگران ناپسند میشماری.»[۲۸۴]
اگر ما باشیم و این قاعده، میتوانیم بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی در مناظره را شناسایی و از خود دور سازیم. کافی است که هرجا خواستیم حرکتی کنیم، بیندیشیم که آیا حاضریم همین حرکت و رفتار را حریف ما نسبت به ما روا دارد. به کار بستن این قاعده در مناظره از مصادیق پاسخگویی به بهترین شیوه است، که حتی دشمنان را به دوستان صمیمی تبدیل میکند. خداوند متعال فرمود: «خوبی و بدی برابر نیستند، همواره به نزدیکترین وجهی پاسخ ده، تا کسی که میان تو و او دشمن است، چون دوست مهربان تو گردد.»[۲۸۵]
البته مرحوم مظفر آداب و شرایط دیگری را نیز برای یک گفتوگوی صحیح و موفق ذکر میکند که به صورت خلاصه در ذیل ذکر میشود:
۱- توان ارائه مقدمات فراوان برای اثبات یا ابطال هر مطلوبی، از مواضع مختلف.
۲- مجادل باید سخنوری توانا و خطیبی زبردست باشد.
۳- باید واژههای فخیم و ادیبانه به کار برد، واز تعبیر سبک و عامیانه بپرهیزد.
۴- نباید میدان را برای حریف باز گذارد تا او زمام سخن را به دست گیرد.
۵- باید بتواند برای تأیید مدعای خود از اشعار و نصوص دینی، فلسفی، علمی، کلمات بزرگان و رویدادهای جزئی مناسب، مثل و شاهد بیاورد.
۶- از دشنام و ریشخند حریف و اموری مانند آن بپرهیزد.
۷- صدای خود را از حد معمول فراتر نبرد، بلکه آرام و استوار سخن بگوید.
۸- در گفتوگو با حریف متواضع و فروتن باشد.
۹- کلام خصم را قطع نکند، و با توجه سخنان وی را بشنود.
۱۰- تا آنجا که امکان دارد، از جدل با ریاکاران و کسانی که در پی غلبه و مخالفت و ستیزگری هستند، خودداری نماید.
۱۱- هدفی جز رسیدن به حق نداشته باشد، هنگام بحث منصف باشد، و بر خطای خود پافشاری نکند.[۲۸۶]
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:15:00 ق.ظ ]