پاسخ های استرس نتیجه مستقیم عامل محیطی تلقی نمی شوند، زیرا عوامل محیطی به خودی خود خنثی اند و نمی توانند واکنش های استرس را ایجاد کنند.استرس حاصل ارزیابی ، ادراک و تفسیر ارگانیسم از موقعیت ها و رویدادها ست خواسته هایی که برای شخص اهمیت زیادی ندارندبا احتمال کمتر ی استرس ایجاد می کنند و پیامد های جدی همچون فرسودگی نخواهند داشت . بر عکس خواسته هایی که به هر دلیل برای شخص خیلی مهم جلوه می کنند ، موجب بروز استرس می شوند. چگونگی تفکر وتفسیر فرد از رویدادهای محیطی در انتخاب سبک های مقابله ای در روبرو شدن با شرایط استرس زا نقش دارد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۲۰) تعریف تفکر سازنده
تفکر سازنده یک متغیر کنار آمدن گسترده با مولفه های خاص است(اپستاین، ۱۹۸۵)
۲-۲۱) نظریه ها
۲-۲۱-۱)نظریه اپستاین در رابطه با تفکر سازنده
نظریه اپستاین به مقدار زیادی شناختی است، اما با شیوه تفکر مردم خوگیری شده است و بیان می کند چون افراد به شیوه معینی درباره امور فکرمی کنند، دچار استرس می شوند. افراد با یادگیری اینکه می توانند به گونه ی متفاوتی فکر کنند استرس را نیز می توانند کنترل کنند.انطباق، زمانی، یکی از تعدیل کننده های اصلی استرس در نظر گرفته می شد. به رغم شواهد زیاد مبنی بر ارتباط راهبردهای انطباقی افراد با کاهش استرس،روان شناسان در شناسایی اصول جهانی انطباق یا راهبردهای انطباقی که زیربنای راهبردهای فردی گوناگون را تشکیل می دهد، با مشکل رو به رو هستند(فولکمن[۱۵۹]،لازاروس[۱۶۰]،۱۹۸۴).
براساس نظریه اسپتاین افرادی که در کنار آمدن با استرس موفق ترند معمولاً سازنده تر فکر می کنند و افرادی که تفکرشان تخریبی است دچار استرس می شوند.
نظریه اسپتاین حاصل کار وی در زمینه هوش عملی است. اسپتاین مانندپشینیان خود مشاهده کرد که هوش تحصیلی، سازگاری را پیش بینی نمی کند. هوش تحصیلی قادر به پیش بینی روانی، سلامت جسمی، روابط خانوادگی خوب، روابط اجتماعی خوب، روابط عاشقانه رضایت بخش یا موفقیت کاری نیست. بر طبق نظریه شناختی ـ تجربی[۱۶۱] اسپتاین، افراد سه نظام وابسته به هم دارند که به آنها کمک می کند تا با زندگی روزانه کنار بیایند. نظام عقلانی، که تقریباً برابر با هوش تحصیلی است؛ نظام تجربی و نظام ارتباطی. اسپتاین براین باود بود که نظام تجربی باعث سلامت روانی و جسمی و نیز روابط خوب و موفقیت کاری می شود و هوش تحصیلی که نمره های درسی را پیش بینی می کند به طور غیرمستقیم به موفقیت شغلی مربوط می شود .اما بسیاری از مردمی که در کارشان موفق هستند هوش تحصیلی بالایی ندارند. هوش تحصیلی پیش بینی نمی کند که فرد پول زیادی در می آورد یا در کارش موفق می شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اپستاین و مایر برای آزمون این نظریه پرسشنامه ای به نام پرسشنامه تفکر سازنده[۱۶۲]برای اندازه گیری توانایی تجربی ابداع کردند. این پرسشنامه در مورد اینکه افراد به هنگام برخورد با مشکلات روزانه به طور سازنده فکر می کنند یا مخرب، شاخص فراهم می آورد. پرسشنامه شامل شش مقیاس انطباق هیجانی، انطباق رفتاری، تفکر طبقه بندی شده، تفکر خرافی، خوش بینی خام و تفکر منفی است. دو مقیاس اول ـ انطباق هیجانی و رفتاری ـ نه تنها بهترین شاخص برای انطباق هستند، بلکه با نظریه هیجان محور و مسئله محور لازاروس نیز همخوانی دارند.
چهار مقیاس باقی مانده ـ تفکر طبقه بندی شده، تفکر خرافی، خوش بینی خام و تفکر منفی ـ همه شاخص از تفکر غیرانطباقی هستند. یافته اصلی اپستاین آن است که برای عملکرد انطباقی باید دقیق فکر کرد. هیچ کدام از این چهار نوع تفکر، دید منطقی در مورد دنیا به ما ارائه نمی دهد.
تفکر طبقه بندی شده :
نوعی از تفکر سیاه و سفید است که خاص افراد خشک و بدون تحمل است در دنیای واقعی خیلی چیزها نه سیاه است نه سفید. توانایی تشخیص رنگ خاکستری دنیا بسیار مفید است.
تفکر خرافی:
تفکری غیرمنطقی است که در آن گفتن یا انجام دادن کارهای خاص باعث نتایج خاص می شود.
خوش بینی خام:
تفکر غیرمنطقی دیگری است که ریشه در این اندیشه دارد که تمام کارهایی که فرد انجام می دهد موفقیت آمیز خواهد بود.
تفکر منفی
گرایش به انتظار بدترین وضعیت است. برای بسیاری از مردم تفکر منفی به پیش گویی خودکام بخش بدل می شود.
تفاوت افراد با تفکر سازنده و افراد با تفکر مخرب
مطالعه مقیاس های تفکر سازنده شاخص هایی را در مورد تفاوت بین افراد با تفکر سازنده و افراد با تفکر مخرب نشان می دهد. تفاوت اصلی هنگام دریافت پیامدهای منفی رخ می دهد. هر دو گروه خواهان نتایج مثبت اند. اما افراد با تفکر مخرب، بعد از دریافت پیامد منفی، بیشتر گرایش به تعمیم دهی بیش از حد نسبت به خود دارند. عزت نفس آنها کاهش می یابد. احساس افسردگی و نسبت به عملکرد آتی خود احساس درماندگی می کنند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
ریشه های تفکر مخرب
اپستاین معتقد است که این امر ممکن است با طرحواره خویشتن در نظریه ضمنی خود، که فرد در کودکی می سازد، پیوند داشته باشد. مانند بسیاری از پیشینیان خود، اپستاین می گوید وقتی عشق به دلیل عملکرد ضعیف پس گرفته می شود یا وقتی عشق به عملکرد خوب مشروط می شود، فرد بخش از نظریه ضمنی خود را می سازد؛رسیدن به این عقیده که اشتباه کردن یا ضعیف عمل کردن منتج به باز پس گیری عشق می شود. از آنجایی که نبود عشق و محبت ممکن است یکی از عمیق ترین و مخرب ترین تجارب کودک باشد، اهمیت اشتباهات یا عملکردهای ضعیف، بیشتر از آنچه هست می شود. حتی اگر افراد بزرگسال به این نتیجه برسند که دارای واکنش های مناسب نیستند اغلب در یادگیری چگونگی پاسخ دهی مناسب، با مشکل روبه رو می شوند. اینکه چرا نمی توان این باور را فراموش و فکر منطقی تر را جایگزین آن کرد، هنوز معلوم نیست.گفته می شود که نظام تجربی با قواعد عقلی و منطقی سروکار ندارد وبرای اینکه تغییر یابد به چیزی بیش از معرفت نسبت به منبع مشکل نیاز دارد(اسپتاین و مایر، ۱۹۸۹).
۲-۲۱-۲) نظریه شاختر[۱۶۳] و سینگر[۱۶۴]
براساس این نظریه، توجه به دو چیز مهم است: هیجان و برانگیختگی همراه آن. وقتی با عدم اطمینان روبرو می شویم دچار ترس و اضطراب می شویم که به سطح بالای اپی نفرین مربوط است: وقتی به تطابق رفتاری می پردازیم؛هیجانمان از ترس و اضطراب به امید بدل می شود که به سطح بالای نوراپی نفرین ربط دارد. به بیان دیگر تغییر هیجانها ممکن است به تغییرات سطح اپی نفرین و نور اپی نفرین باشد. این بدین معنی نیست که تعبیر شناختی ما مهم نیست. در حقیقت به نظر می رسد که تعبیر شناختی ما در سطوح کتکولامین ها تغییر ایجادمی کند. در هر حال کتکولامین است که احساس تولید می کند.
خوش بینی در حکم سبک تفکری اکتسابی
خوش بینی نشان دهنده نگرش مثبت یا پیش آمادگی است برای اینکه چیزهای خوب رخ خواهند داد، در حالیکه امید به رفتار هدفمند مربوط می شود. معنی امید آن است که فرد با بهره گرفتن از مهارت ها یا توانایی های خود، یا شاید پافشاری، می تواند مسیر خود را در رسیدن به هدف پیدا کند. مفهوم سازه های خوش بینی و امید شامل تعاریفی است برحسب متغیرهای زیست شناختی، رویکردهای یادگیری پذیرفته شده سلیگمن و دیگران که در آن خوش بینی نتیجه سبک تبیینی خاص درنظر گرفته می شود،و رویکردهای شناختی تری که در آنها خوش بینی برحسب خودپنداره ای که مردم دارند تعریف شده است.
در تعریف خوش بینی تعریف شی یر و کاور بیشتر پذیرفته شده است. خوش بینی انتظاری تعمیم یافته برای رخ دادن پیامدهای خوب به هنگام برخورد با مشکلات در حیطه های مهم زندگی است. شی یر و کاور با بهره گرفتن از مقیاس جهت گیری زندگی[۱۶۵]توانستند رابطه مثبت بین خوش بینی،سلامتی و بهبودی پیدا کند.(شی یر و همکاران،۱۹۸۸).
بعضی از پژوهشگران سبک های تفکر را در حکم عادت مفهوم سازی می کنند. این روش برای درک رفتار افراد خوش بین و امیدوار بسیار موثر است. اگر خوش بینی و امید صرفا روش های آموخته شده ای برای تفکر درباره دنیا باشند و اسنادهای بنیادی شخصیتی را منعکس نکنند، پس باید ایجاد تغییر در چنین سبک های تفکری ساده باشد. در واقع برنامه تفکر سلیگمن برپایه این پیش فرض قرار دارد. سلیگمن این رویکرد را می پذیرد که خوش بینی از سبک اسنادی افراد ناشی می شود. افراد خوش بین، عقب نشینی ها، شکست ها و بدبختی ها را موقتی، مختص به موقعیت خاص و ناشی از علل بیرونی می دانند. امید نیز سبکی اسنادی است که در آن مشکلات موقتی و مختص به موقعیتی خاص در نظر گرفته می شود.
بنابراین، در نظام سلیگمن خوش بینی مفهوم پیچیده تری است؛ خوش بینی شامل سه عنصر و امید تنها شامل دو عنصر است. (سلیگمن، ۱۹۹۰). وقتی بدبین ها رویداد بدی را تجربه می کنند، اجازه می دهند که بر تمام بخش های زندگیشان تاثیر بگذارد؛ آنها رویداد بد را جهان شمول می بینند. برای مثال، وقتی رابطه ای به هم می خورد، آنها غذا نمی خورند، دوستانشان را ملاقات نمی کنند، کار نمی کنند و غیره. هر کسی ممکن است چند روزی تحت تاثیر چنین رویدادهایی قرار گرفته باشد، ولی افراد بدبین در ناراحتی خود غرق می شوند و اجازه می دهند که آن رویداد بر تمام بخش های زندگیشان تاثیر بگذارد.
تا وقتی که کاملا دچار استرس و افسردگی شوند. در مقابل افراد خوش بین ممکن است چند روز احساس کنند که زندگی ارزش زندگی کردن را ندارد ولی دوباره به زندگی بر می گردند. آنها با تشخیص اینکه زندگی خیلی چیزهای با ارزش دیگر نیز دارد، تلاش می کنند تا دوستانشان را ملاقات کنند، به کار مشغول شوند یا تصمیم بگیرند زبان جدیدی بیاموزند. افراد خوش بین زندگی را متشکل از جعبه های کوچکی می بینند که هر کدام دارای گنجی است که آنها باید نگهش دارند. در عوض افراد بدبین زندگی را به صورت جعبه بزرگی می بینند که همه چیز در آن ریخته است.
وقتی یک چیز با ارزش در آن می شکند، تمام چیزهای دیگر آن نیز می شکند. بدبین ها به خودشان اجازه می دهند تا در بدبختی خود غرق شوند. افراد بدبین رویدادهای خوب را با علل فانی، مثل خلق و خو و تلاش، توضیح می دهند. در حالی که افراد خوش بینی رویدادهای خوب را با علل پایدار، مثل صفات و توانایی ها، تبیین می کنند. (آبرامسون[۱۶۶]، سلیگمن[۱۶۷] و تیزدال[۱۶۸]، ۱۹۷۸؛ میلر[۱۶۹]و نورمن[۱۷۰]، ۱۹۷۹).
۲-۲۲) انطباق رفتاری
در برخورد با پیش بینی ناپذیری، فرد به فعالیت هایی می پردازد که وضع را پیش بینی پذیرتر می کند. برای مثال، وقتی فرد با حمله ای قریب الوقوع روبه روی می شود، برای حفظ خود دست به اعمال تدافعی می زند. روان شناسان این اعمال را انطباق رفتاری نامیده اند.
انطباق رفتاری موجب آزاد شدن نور اپی نفرین زیاد و انبساط خلق و خو می شود پراختن به انطباق رفتاری موجب می شود که هیجانات فرد از اضطراب به امید تغییر جهت دهد.
۲-۲۳ )انطباق هیجانی
انطباق متمرکز بر هیجان برکنترل نشانگان استرس تکیه دارد. برای مثال، اگر مکان اجتناب از فرد دیگر وجود نداشته باشد. بعد از هر برخورد با او باید زمانی صرف آرامش و تفکر درمورد جنبه های مثبت شغل خود یا صحبت کردن با فردی همدل شود. وقتی افراد با امتحانی در آینده روبه رو هستند تمایل دارند آن رویداد را هم چالش انگیز و هم تهدید کننده ارزیابی کنند.
وقتی افراد رویدادی را چالش انگیز ارزیابی می کنند معمولا دو چیز رخ می دهد. اول، به رفتار حل مسئله می پردازند. دوم، دچار هیجان مثبتی چون اشتیاق و امید می شوند که در حکم حمایت انگیزشی برای حل مسئله عمل می کند. به بیان دیگر، این دو فرایند مکمل منجر به تلاش می شوند. ولی وقتی افراد رویدادی را تهدید کننده ارزیابی می کنند، چیزی کاملا متفاوت رخ می دهد و هیجان منفی را تجربه می کنند. هیجانهای منفی شاخص هایی است که نشان می دهد کاری غلط از آب درآمده است. انسان هایی که هیجانی منفی را تجربه می کنند معمولا برهیجان تمرکز می کنند و زمان و تلاش خود را به انطباق با آن اختصاص می دهند. و دیگر تلاش برای حل مسئله نشان نمی دهند.
۲-۲۴) انطباق هیجانی و شغل
به دست آوردن شغلی مهم یا دریافت ترفیع ممکن است هم چالش انگیز و هم تهدید کننده ادراک شوند. آنچه ترفیع یافتن را تهدید آمیز می کند این تفکر است که فرد احتمال می دهد موفق به انجام وظایف جدید خود نشود. تا وقتی شغلی چالش انگیز ادراک شود، با موفقیت انجام می شود. وقتی احساس تهدیدوجود دارد، معمولا زمان و تلاش در کنار آمدن با آن احساس هدر می رود. نظام های اداری که از تهدید برای برانگیختن مردم استفاده می کنند، به وضوح به انگیزش کارمندان خود اهمیت نمی دهند.
۲-۲۵) تاثیر تفکر و نوع شناخت بر کنترل استرس و سلامتی
مدت ها تصور می شد که استرس علت کاهش پاسخ ایمنی است ولی اکنون دلایل کافی برای تغییر این نگرش وجود دارد. امروزه فرض بر این است که کاهش پاسخ ایمنی ناشی از شناخت های منفی است(سلیگمن،۱۹۹۰) ضمن مطالعه درباره افسردگی خاطر نشان ساخت که تخلیه کتکولامین ها به واکنش آندروفین می انجامد که آن نیز پاسخ ایمنی را متوقف می کند.
در حالی که استرس موجب تخلیه کتکولامین ها می شود. دستگاه ایمنی در غیاب استرس متوقف می شود. اگر شناخت های منفی علت ضعف در سیستم ایمنی است، این امر باید بتواند توضیح دهد که چرا پژوهشگران قادر نبودند ضعف در سلامتی، مانند فشار خون بالا را بر اساس استرس زا ها پیش بینی کنند و چرا شرایط منفی غالبا نشانه ای بر ضعف در سلامتی است.
شواهد دیگر مربوط می شود به تعامل بین نظریه های آشکار و استرس، به نظر می رسد افرادی که دید منفی نسبت به دنیا دارند استرس بیشتری را تجربه می کنند(اپستاین، ۱۹۹۰)
پژوهش (توماکا[۱۷۱] و بلاسکو ویش[۱۷۲]،۱۹۹۴) نشان می دهد که افراد مثبت نگربه دنیا، تکالیف آزمایشگاهی را کمتر استرس زا برآورد می کنند و واکنش های چالش انگیز بیشتری نسبت به تهدید نشان می دهند.
براساس نظریه لازاروس، دو مرحله متمایز در ارزیابی وجود دارد، ارزیابی اولیه ، که تهدید و آسیب را بررسی می کند؛ و ارزیابی ثانویه، که مهارت انطباقی را ارزیابی می کند. مطالعات بی شماری نشان می دهد که ارزیابی اولیه و ثانویه مقادیر مختلف واریانس را توضیح می دهد.
بر اساس نظریه لازاروس، ارزیابی اولیه و ارزیابی ثانویه فرایندهای متمایزی هستند. ارزیابی اولیه ابتدا رخ می دهد. باعث واکنش استرس به تهدید یا آسیب می شود، در حالی که ارزیابی ثانویه به دنبال استرس می آید و آن را تعدیل می کند. اگر تصور کنیم که مهارت های انطباقی ما مناسب هستند، استرس کاهش می یابد. اطلاعات حاصل از تهدید از تالاموس، به دو جایگاه مختلف، آمیگدال (بادامه) و بخش جدید قشری می رود.
آمیگدال واکنش استرس (پاسخ جنگ یا گریز) را تولید می کند، در حالی که بخش قشری عملکردی باز دارنده دارد (پاسخ جنگ یا گریز را تعدیل می کند) به عبارت دیگر، ادراک ما از تهدید پاسخ استرس را فعال می کند، ولی ارزیابی شناختی ما از تهدید به ویژه ، در خصوص توانایی کنار آمدن احتمال ادامه پاسخ استرس را تعیین می کند( از لی دوکس [۱۷۳]،۱۹۹۶).
براساس نظریه لازاروس ما درواقع برای کاهش استرس نیازی به بکارگیری پاسخ های کنار آمدن نداریم، به نظر می رسد که تنها آگاهی از اینکه ما از پاسخ های کنار آمدن برخورداریم کافی می باشد. تاثیر به مقدار زیادی شناختی است. چون این افراد به طور معمول از پاسخ های کنار آمدن برخوردارند، می توان استدلال کرد که این فقط،تاثیر شرطی شده است.
یعنی اینکه، چون در گذشته وقتی که مردم از پاسخهای کنار آمدن استفاده کرده اند، استرس کاهش یافته است، برای به جریان انداختن پاسخ، افکار مربوط به کنار آمدن نیاز به یافتن افرادی داریم که معتقدند می توانند با استرس ، قبل از کسب یا به کارگیری پاسخ های کنار آمدن ، کنار بیایند.
پژوهشها نشان می دهد که باورهای مربوط به کنترل اینکه قادریم با استرس کنار بیابیم یا مهارت های کنار آمدن با آن را می توانیم بسط دهیم ، استرس را کاهش می دهد. علاوه بر این، پژوهشهای زیادی نشان می دهد افرادی که خودشان را قبول دارند حتی قبل از رشد مهارت های انطباقی لازم می توانند امور را کنترل کنند. این خط پژوهشی که به پژوهش در مورد نیاز و کنترل، آرزو برای کنترل، یا خطا در ادراک کنترل معروف اند، نشان می دهد که چنین باورهایی تاثیر مثبت نیرومندی بر سلامتی می گذارد(فرید لند[۱۷۴]، کینان[۱۷۵] و ریجو[۱۷۶]؛۱۹۹۲؛لا[۱۷۷]، لوگان و بارون[۱۷۸]، ۱۹۹۴؛تایلور[۱۷۹]،۱۹۸۹).
امید، خوش بینی و تفکر سازنده همواره با سلامتی رابطه داشته اند. به نظر می رسد افرادی که دیدگاه مثبتی نسبت به دنیا و خودشان دارند به راحتی می توانند از اتفاقات ناگوار دوری کنند. آنها به رفتارهایی می پردازند که آنها را از وضعیت ناگوار فعلی می رهاند. مطالعه در مورد مردان مبتلا به ایدز نشان می دهد که افراد خوش بین به رفتارهای انطباقی سالم تری می پردازند و آشفتگی کمتری را تجربه می کنند(تایلور و همکاران، ۱۹۹۲).
توانایی تفکر مثبت نه تنها مقدار پاسخ استرس را کم می کند بلکه به رشد مهارت های انطباقی می انجامد. هردوی اینها برای تقویت دستگاه ایمنی لازم است . نتایج مطالعه ای طولانی برای مقایسه افراد خوش بین و بدبین نشان داد که افراد دو گروه تا ۲۵ سالگی از نظر سلامتی تفاوتی نداشتند و تا ۴۵ سالگی نیز تفاوتی آشکار نشد(پترسون[۱۸۰] و همکاران، ۱۹۸۸)اما بعد از آن افراد بدبین تر اختلالات بیشتری نشان دادند، در صورتی که افراد خوش بین تر غالبا پس رفت کمی نشان دادند. به عبارت دیگر، افرادی که منفی تر بودند در نهایت بهای بدبینی خود را پرداختند.
تفکر مثبت مهم است ولی هنوز دقیقا علت آن مشخص نیست،دلیلش شاید آن باشد که تفکر مثبت به انطباق می انجامد. به بیان دیگر، شاید کلید تندرستی در انجام دادن کارهای درست است، چیزی که به نظر می رسد افراد خوش بین به طور طبیعی چنین اند.
(الین لانگر،۱۹۸۹) امکان دیگری را عنوان می کند او معتقد است که تاثیرات پیری جسمی و روانی با هشیار باقی ماندن یعنی داشتن تماس فعال با دنیا تعدیل می شود. در گذشته از نظر بسیاری از پژوهشگران چنین فعالیت هایی استرس زا محسوب می شد.
سالها مبلغ یادگیری تنش زدایی برای کاهش استرس بود اخیرا گفته می شود که اثردوسویه ای بین تنش زدایی و شناخت وجود دارد. برای مثال بر اثر یادگیری تنش زدایی، افراد اغلب دنیا را کمتر تهدید کننده می یابند و خود را بیشتر صاحب اختیار می دانند. داشتن زندگی نسبتا فاقد تهدید اهمیت فراوانی در کاهش استرس و سالم باقی ماندن دارد.
۲-۲۶) تفکر سازنده ضعیف و استرس
در مطالعاتی آزمایشگاهی که طی آن افکار منفی القا می شد، افرادی که تفکر سازنده ضعیف داشتند افکار منفی مربوط یا نامربوط به آزمایش و نیز عاطفه منفی بیشتری را تجربه کردند.
شاخص های فیزیولوژیک افرادی که سازنده ولی ضعیف فکر می کردند نشان داد که آنها استرس بیشتری را تجربه می کنند. نتیجه اینکه افراد با تفکر سازنده ضعیف به طور خود انگیخته با خلق تفکرات منفی، به نبودن استرس زاهای بیرونی و تهدید آمیز بودن استرس زاهای بیرونی فکر می کنند.
۲-۲۷) متفکر سازنده شدن
کاراپستاین نشان می دهد که تاکید افراد دارای تفکر مخرب بر تفکر منفی نه تنها نسبت به خود بلکه نسبت به دنیاست در نتیجه آن ها خود را ناکارآمد و دنیا را تهدید کننده می بینند. پژوهشها نشان می دهد این دو گرایش متفاوت اما بسیار مرتبط به هم احتمالا دارای ریشه مشترک اند.تمام رفتارها، حداقل تا حدی، کوشش برای تعامل با محیط را شامل می شوند.
تعامل موفقیت آمیز شامل ارزیابی توانایی های خود و چالش های محیط است برای یادگرفتن کنار آمدن با دنیای بیرون اول، باید قبول کرد که می توان موفق شد. سپس باید مهارت هایی را آموخت که فرد را قادر می کند موفق شود. بسیاری از مردم چون باور ندارند که می توانند موفق شوند، هرگز تلاش نمی کنند تا مهارت هایی را که نیاز دارند بیاموزند. لذا اولین گام، بسط نگرش مثبت درباره توانایی خود برای کنار آمدن با محیط است.
دوم، نگریستن به دنیا به این صورت که مکان فرصت هاست. بسیاری از روان شناسان شیوه تفکر را عادتی تغییر ناپذیر می دانند. اگر شیوه تفکر عادت است پس می توان یاد گرفت که با بهره گرفتن از قواعد تقویت آن را تغییر داد . به بیان دیگر می توان خوش بین بود که همه می توانند متفکر سازنده بشوند. این اندیشه که شیوه تفکر جزو عادات ماست، به ما کمک می کند تا بفهمیم که چرا اغلب در تغییر شیوه تفکر خود با مشکل روبه رو می شویم. حتی وقتی که به طور منطقی، می دانیم که باید نوع دیگری فکر کنیم، در می یابیم که هنوز به شیوه گذشته فکر می کنیم . به نظر می رسد شیوه تفکر گذشته راحت تر و طبیعی تر است. در نهایت با شیوه جدید تفکر احساس راحتی بیشتری خواهیم کرد. وقتی شیوه تفکر را با تلاش مکرر تغییر می دهیم دنیا خیلی متفاوت می شود؛این دنیا، دنیای بهتری است(جونینگ[۱۸۱]، ویلسون[۱۸۲]، داویدسون[۱۸۳]، ۱۹۷۸).
۲-۲۸) رابطه فرسودگی هیجانی و استرس شغلی
براساس مدل های نظری کنونی،نظیر مدل منابع بقاء، وقتی تقاضاهای شغلی فرد، منابع عمومی در دسترس وی، نظیر زمان، مهارت ها، امکانات و توانایی های کاری وی را به چالش می طلبد، فرد احساس فرسودگی را تجربه می کند. برهمین پایه وقتی استرس شغلی بر فرد فشار وارد می کند، از آن طریق منابع در دسترس وی را تهدید و بدین طریق بستر و زمینه را برای فرسودگی هیجانی فراهم می سازد.( لمبرت[۱۸۴]، هوگان[۱۸۵] و گریفن[۱۸۶]، ۲۰۰۷)
برهمین مبنا پیش از آنکه واکنش های رفتاری نمودیابند ابتدا استرس زمینه را برای فرسودگی هیجانی فراهم می آورد. در واقع پیش از آنکه استرس بطور مستقیم باعث واکنش های رفتاری شود، ابتدا با اعمال فشارهای متعدد بر فرد باعث برهم خوردن تعادل روانی و عاطفی آن ها می شود. یکی از اشکال این عدم تعادل، همان فرسودگی هیجانی است. بنابراین ، استرس با تحمیل فشارهای فراتر از حد متعارف بر کارکنان، آنها را مستعد تجربه حالات فرسودگی هیجانی می کند. پس فرسودگی هیجانی، کارکنان را به واکنش های رفتاری متعدد وا می دارد. این واکنش های رفتاری از لحاظ روان شناختی ماهیت جبران(تامین تعادل از دست رفته در قالب فرسودگی هیجانی ) دارد.
در این واکنش های جبرانی از یک طرف افراد در اثر احساس خستگی و تجربه حالات عاطفی منفی نظیر رنجش ، خشم و بی انرژی بودن، سطح تمایلشان به رفتارهایی نظیر یاری رسان، نوع دوستی و مواردی از این دست، همراه با گرایشات خلاقانه در امور کاری و شغلی کاسته شده و همزمان به رفتارهای غیراخلاقی و انحرافی نظیر دزدی، آسیب رسانی به امکانات و تجهیزات، بد رفتاری با همکاران، مشتریان، رفتارهای کلامی غیرمودبانه، شایعه پراکنی، کم کاری، مضایقه گویی، غیبت و دیرآمدگی های بدون هماهنگی و غیرمجاز می کشاند(گل پرورو همکاران، ۱۳۸۷).
۲-۲۹) رابطه فرسودگی هیجانی و تعهد سازمانی
مولکی و همکاران در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که فرسودگی هیجانی به طور منفی با تعهد سازمانی در ارتباط است پشتیبانی سازمانی ادراک شده باور جمعی کارکنان در خصوص وسعت و اندازه ارزشی است که سازمان برای آنها و خوشنودی آنها قائل است تعریف می شود.
پشتیبانی سازمانی ادراک شده نشان می دهد که کارمندان در خلال منابع پشتیبانی ای که سازمان فراهم می کند تعهدات خود را نسبت به سازمان انجام می دهند و همچنین این پشتیبانی بر تعهد کارمندان به سازمان تاثیر می گذارد.پشتیبانی سازمانی ادراک شده بیان می کند اگر کارمندان این احساس را داشته باشند که باید رفتارهای مطلوب را انجام دهند وسازمان هم با کارمندان خوب رفتار کند کارمندان احساس می کنند باید به سازمان متعهد باشند و به اهداف و مقاصد سازمان که برای سازمان با ارزش است می پردازند و سودها و عواید مطلوبی را که توسط سازمان به آنها رسیده است به آن باز می گردانند.پشتیبانی سازمانی ادراک شده به صورت منفی و مستقیم روی رفتار کارشکنی در خدمت رسانی اثر می گذارد و سبب کاهش تعهد کارکنان به سازمان و فرسودگی هیجانی ناشی از عدم پشتیبانی سازمانی می شود به عبارت دیگر به احتمال زیاد، رابطه تعهدسازمانی با فرسودگی هیجانی از طریق فرسودگی هیجانی واسطه گری چه به صورت کامل و یا پاره ای می باشد. (موکلی، جارامیلو، لوکندر ، ۲۰۰۶). افرادی که استرس کمتری دارند بیشتر از شغل خود راضی هستند و تعهدسازمانی بیشتری دارند و همچنین کمتر دچار فرسودگی می شوند تعهد و رضایت از شغل باعث می شود که فرد،سازمان، همکاران و شغل خود را بیشتر دوست بدارند و بیشتر با مشکلات کنار بیاید و تحملش در مقابل مشکلات بیشتر شود و در نتیجه کمتر دچار استرس و فرسودگی شغلی گردد (اسمعیل طلایی،۱۳۷۹).
۲-۳۰) رابطه فر سودگی هیجانی و تفکر سازنده
فرد مبتلا به اختلال فرسودگی از خستگی جسمی، عاطفی و نگرشی رنج می برد. دچار افسردگی می شود احساس می کند پیشرفتی ندارد، عملکردش کاهش پیدا می کند(لاکمن[۱۸۷]، سورنسن[۱۸۸]،۱۹۸۷)این افراد نسبت به دیگران بدگمان و دچار سوء ظن می شوند و این میل در افکار آنها تراوش می کند که با سایرین مثل یک شی ء رفتار کنند نه به عنوان یک انسان همنوع، مشکل آفرین تر اینکه نسبت به دیگران نگرش بدبینانه و منفی یافته و این پنداره نیز سبب نابسمانیهای روانی در آنها خواهد شد. بر اساس داده های علمی و روانشناختی این افراد، جهان واطراف را بیشتر با عینک خاکستری و تیره نگاه می کنند تا با عینکی که بتوانند زیباییهای رنگ گل سرخ یا زندگی را مشاهده کنند (کول[۱۸۹]، ۱۹۹۲).
۲-۳۱) پیشینه تحقیق
۲-۳۱-۱) تحقیقات داخلی
۱- اشرفی سلطان آبادی و همکاران(۱۳۸۹)، در پژوهشی تحت عنوان رابطه تعهدسازمانی با فرسودگی هیجانی به این نتایج دست یافتند که تعهدسازمانی و هر یک از ابعاد آن با فرسودگی شغلی رابطه معکوس و معنی دار دارند. یعنی هر چه میزان تعهدسازمانی بیشتر باشد از میزان فرسودگی کاسته می شود.
۲-گل پرور، وکیلی و آتش پور(۱۳۸۸) ، در پژوهش خود با عنوان ارتباط بین فرسودگی هیجانی و استرس شغلی به این نتیجه رسیدند که وقتی استرس باعث فرسودگی هیجانی می شود، چون افراد حالت منفی مربوط به فرسودگی و خستگی را تجربه می کنند، از میزان تمایل آنها به رفتارهای مدنی ـ سازمانی و خلاقیت کاسته می شود.
۳- گل پرور، نیری و مهداد(۱۳۸۷)، در پژوهشی تحت عنوان رابطه استرس شغلی و فرسودگی هیجانی به این نتایج دست یافتند: