کـــه صبــوح از نهـــان کننــد همـــــه
واژگان: سلامتیان: طایفهای که ظاهر و باطنشان آراسته به صلاح و تقواست. (دهخدا)
معنی و مفهوم: قلندران ملامتی بزم شراب، بر اهل سلامت و زهد که ظاهراً اهل صلاح هستند و در پنهان بادهی صبحگاهی مینوشند، جرعههایی از باده میریزند.(آنها را تحقیر میکنند)
۳۲ - ور کســی تـــوبـــه بــر زبــان رانــد
خــاکــش انــدر دهــان کننــد همــــه
معنی و مفهوم: اگر کسی نام توبه را بر زبان بیاورد (توبه کند) اهل بزم، خاک در دهان او میریزند و او را پشیمان میکنند.
آرایههای ادبی: خاک در دهان کردن کنایه از پشیمان گردانیدن.
۳۳ - بــر ســر تخـتِ نـــرد چــون طــفلان
لعبـــت از استـــخوان کننــــد همــــه
واژگان: لعبت: عروسک. (معین)
معنی و مفهوم: مقامران نرد باز، بر روی تختهی نرد، همانند کودکان که با عروسک بازی میکنند، با کعبتینهایی از جنس استخوان بازی میکنند.
آرایههای ادبی: نرد بازان به طفلان و کعبتین نرد به لعبت کودکان تشبیه شده است.
۳۴ - کعبتیـن بـــر مثـــال پـرویــن اســت
کــه بــر او شـش نشــان کننــد همــــه
واژگان: کعبتین: دو طاس بازی نرد. (دهخدا) پروین: شش ستاره است به یکدیگر خزیده مانند خوشهی انگور. (دهخدا)
معنی و مفهوم: طاس در صفحهی نرد، همانند پروین در صفحهی آسمان است، به همین دلیل طاس را شش پره میسازند.
آرایههای ادبی: کعبتین در داشتن شش پره به پروین ماننده شده است.
۳۵ - بـــدرنـــد از ســماع، دخـمهی چــرخ
سُــخره بـــر دخــمه بــان کننـد همـــه
واژگان: دخمه: سردابهی مردگان. (برهان) سُخره: آن که بر او استهزا و خنده کنند یعنی مسخره. (غیاث)
معنی و مفهوم: عاشقان بزم صبوح، از آواز و شور و غوغایی که در سماع به پا میکنند، آسمان گور مانند را از هم میدرند و روزگار را که نگهبان آسمان است، به سُخره میگیرند.
آرایههای ادبی: دخمهی چرخ اضافهی تشبیهی است. دخمه بان کنایه از روزگار است.
۳۶ - مطــربـــان از زبـــان بــربــط گنـگ
زخمــه را تـــرجمـــان کننـــد همــــه
واژگان: بربط: یکی از مهمترین و متداولترین سازهای دورههای گذشتهی تاریخ ایران و عرب، در ساختمان این ساز و جنس چوب و اوتار آن دقّت فراوان میشده و آن طنبور مانندی است کاسه بزرگ و دسته کوتاه، عود. (معین) زخمه: آلتی کوچک و فلزی که بدان ساز نوازند، مضراب. (معین) ترجمان: آن که زبانی را به زبان دیگر بیان کند. (ناظم)
معنی و مفهوم: مطربان بزم، با آواهایی که با بربط مینوازند، معنی و مفهوم ضربههایی را که به تارهای سیم میزنند، به حاضران میرسانند و وقتی که مطرب سازی را مینوازد، عیناً گویی که خوانندهای در حال خواندن است و همراه با آهنگ ساز، اشعار در ذهن شنوندگان مرور میشود.
آرایههای ادبی: زبان و گنگی نوعی تضّاد ایجاد کرده است. زبان بربط اضافهی استعاری است. بربط گنگ اشاره به شکل ظاهری بربط است که بی زبان به نظر میرسد.
۳۷ - چنــگ را بـــا همــه بــرهنـه ســری
پـــای گیســـوکشـــان کننــد همــــه
معنی و مفهوم: چنگ اگرچه بر اساس شکل ظاهریاش دارای سری برهنه (کاسهی چنگ) است؛ امّا مطربان بزم به وسیلهی تارهای چنگ برای او گیسوانی ساختهاند که تا پشت پایش آویزان است.
آرایههای ادبی: سر چنگ استعاره از کاسهی چنگ و گیسو استعاره از تارهای چنگ است.
۳۸ - پـس بــه افسـون گــری ز صـورت نـای
افـــعی بـــی زبــان کننـــد همـــــه
واژگان: نای: نی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان)
افعی: نوعی از مار سیاه که به غایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج)
معنی و مفهوم: مطربان بزم صبوح، با افسون و جادوگری از ظاهر نای که سیاه رنگ است، افعی بی زبانی میسازند که به هیچ کس آسیبی نمیرساند.
آرایههای ادبی: نای در سیاهی رنگ به افعی مانند شده است.
۳۹ - در بـــر دف، هـــر آنچـــه حیـواننــد
یـــاد شـــاه اخســتان کننــد همــــه
واژگان: دف: چنبری باشد که پوستی بر آن چسبانند و قوّالان نوازند. (برهان)
معنی و مفهوم: حیواناتی که شکل آنها روی بدنهی دف حک شده است، در بزم بادهنوشی همگی از شاه اخستان یاد میکنند.
۴۰ - پشـــت ملّـــت، خــدایــگان امــم
روی دولـــت، نـــگاهبـــان عـــجم
معنی و مفهوم: شاه اخستان، پشت و پناه مردم و صاحب و خداوندگار همهی امتهاست. او روی و نشانهی بخت و اقبال و نگهبان فارسی زبانان (ایرانیان) است.
آرایههای ادبی: پشت و روی با هم تضّاد دارند. روی دولت اضافهی استعاری است.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:27:00 ب.ظ ]