-در حقیقت اسراف کرده بود. خداوند سلامتش بدارد که بلند همتی دارد» ( همان: 238 ).
5) طبقۀ اجتماعی زنان
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
5 – 1) زن در خانواده
5 – 1 – 1) ازدواج
سرنوشتی که جامعه به طور سنتی به زن پیشنهاد میکند، ازدواج است. معمولاً برای یک زن بعد از ازدواج وظایف مختلفی از جمله؛ مراقبت از خانه، تولیدمثل، برآوردن نیاز جنسی مرد، تربیت و نگهداری فرزندان تعریف شده است. زن در صورت اجرای وظایفِ خویش، حقوقی را از سوی مرد کسب میکند؛ تامین خرج خانه، حفظ امنیت خانه و خانواده و ارضای نیازهای جسمی و جنسی زن، از جمله وظایفی است که جامعه بر دوش مرد مینهد.
« زن با ازدواج، ذرهای از جهان را به عنوان تیول دریافت میدارد؛ تضمینهای قانونی از او در قبال هوسهای مرد دفاع میکند؛ اما زن، رعیت مرد میشود. مرد از نظر اقتصادی رئیس جامعه است و بنابراین در نظر اجتماع تجسمبخش آن است. زن نام مرد را به خود میگیرد؛ شریک کیش و مذهب او میشود؛ جزئی از طبقه و محیط او میگردد؛ به خانوادۀ او تعلق میپذیرد، « نیمه » او میشود» ( دوبووار، 1380: 20 ).
عکس مرتبط با اقتصاد
در رمانِ شمس و طغرا ما با انواع مختلفی از ازدواجها روبهرو هستیم؛ ازدواج بین دو نژاد، ازدواج بین دو شاهزاده، ازدواج بین دو نوکر، ازدواج بین دو جوان و ازدواج بین دو میانسال، همگی موارد متنوعی از پیوند بین دو شخص هستند که دررمان شمس و طغرا مشهود است.
برای ازدواج بین دو نژاد میتوان به ازدواجِ : شمسِ ایرانی و طغرایِ مغولی، شمسِ ایرانی و ماریِ فرنگی؛ عیسیِ ایرانی و دمشقِ مغولی اشاره کرد. نمونۀ ازدواج بین نوکرها، ازدواجِ امیدوار و مریم، و خرّم و ظریفه است. اتابکِ شاه و شاهزاده نیز با شمس، شاهزادۀ دیلمی ازدواج میکند. طغای در سنّ چهل سالگی و پس از فوت شوهر اولش به عقدِ خواجه فخرالدینِ پنجاه ساله درمیآید، همین اتفاق برای طغلی خاتون و امیدوار نیز رخ میدهد.
پدر و مادران اصرار دارند که فرزندانِ خود را درسنین پائین و بعد از رسیدن به سنّ تکلیف، به خانۀ بخت بفرستند؛ شمس، طغرا، طغرل، هما، فردوس و محمد، همگی قبل از بیست سالگی ازدواج میکنند؛ « طغرل رفت خدمت حمیدهبانو و تعظیمی کرده، بایستاد. حمیده دید خوش بزرگ شده و به نظر حیرت به او نظر کرده، با خود گفت: وقتِ زن گرفتنِ اوست. ای کاش خواستگاری میکردند» ( همان: 748 ).
زن پس از ازدواج به دین و مذهبِ شوهر خویش در میآید. طغرا و ماری هر دو قبل از ازدواج با شمس مسلمان هستند، اما هما بر کیش اهل سنت است و بعد از ازدواج با طغرلِ شیعه، او نیز به کیش شوهر درمیآید؛ طغرل خطاب به هما: «مطلب من آن است که تو میدانی من بر مذهبِ جعفری و طریقۀ اثنیعشری هستم اما شما بر مذهب حنفی هستید. زن و شوهر باید به یک عقیده و طریقه باشند، باید تو هم به مذهب جعفری درآیی.
-عزیزم من چه میدانم چه طریقه دارم؟ کی هرگز در مقام تحقیق مذاهب برآمدهام؟ پدر و مادرم به هر طریقه بودهاند من هم به همان طریقه بار آمدهام. دیگر چه میدانم حنفی را با حنبلی چه تفاوت و شافعی را با مالکی چه فرق است؟ اگر مذهب جعفری بد بود شما که مردی دانشمند هستید، برای خود اختیار نمیکردید. بفرمایید ببینم چه باید کرد که جعفری شد » (همان: 938 ).
اما همیشه زن به کیش شوهر در نمیآمده! گاهی نویسنده تعصبات خود را در سیرِ رمان دخالت داده، گفته های خود را نقض میکند؛ محمد اهل سنت است و فردوس شیعه، پس قاعدتاً فردوس میبایست به کیش محمد درآید، اما این طور نمیشود؛ «[طغرل] و خوشحال برخاسته رفت پیشِ محمد و گفت:
-ای برادر مقدر همچو بود که ما مدتالعمر با هم باشیم و شما میدانید که سیصد سال است ما و اجداد ما بر مذهب جعفری هستیم. والحال شما میآیید به خانهای که همه بر این طریقهاند. آیا خیال دارید که باز بر همان مذهب حنفی باقی باشید؟
او خندید و گفت:
-اولاً اینها همه امت پیغمبر و تابع احکام او هستند، فرقی ندارند. ثانیاً شیخابومحمد متصل محسنات طریقۀ اثنیعشریه را برای من بیان کرده و در باطن مایل به این طریقه بودهام اما نمیتوانستم اظهار کنم حال که معشوقۀ من و کسانش به این مذهب حق هستند زهی توفیق.
مجنون عشق را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و باقی ضلالت است
من آن مذهب را حق میدانم که قبلۀ جان من به آن مذهب باشد. آسوده باشید» ( همان: 939 ).
از دیگر وظایف زن، برآورده کردن نیاز جنسی مرد است. به لطف علاقۀ خسروی در بیانِ بیپردۀ مسائل زناشویی، موارد زیادی از این دست در رمان وجود دارد که ما ناچار به ذکر شماره صفحات قناعت میکنیم! زفاف شمس و طغرا« 516 »، مریم و امیدوار، ظریفه و خرّم، خواجه فخرالدین و طغای« 538 »، شمس و ماری« 595 ، 628 ، 963 »،شمس و آبش خاتون« 612 ، 613 ، 614 ، 616 ، 646 ، 703 ، 705 »، ربابه و لولی« 895 ،897 ، 905 »، هما و طغرل« 961 »، فردوس و احمد« 990 »، دمشق و عیسی« 1108 ».
5 – 1 – 2) وظایف زن در خانه
«به دلیل ازدواجهای زودرس، اغلب زنان در سن سی سالگی مادربزرگ میشدند. وظیفۀ مادران در تربیت فرزندان به مراتب بیشتر از مردان بود؛ زیرا به سبب اشتغال و سرگرمیهای متنوع مردان، و فاصلهای که آنان از اندرونی، به خاطر حفظ بزرگمنشی و یا دور ماندن از قیل و قالهای موجود در آن میگرفتند- به ویژه در خانواده های اشرافی- خود به خود، نقش زنان در تربیت کودکان بیشتر میشد. رابطۀ مردان اشرافی با کودکان خود، تا سر حدّ امکان خشک و رسمی بود. شاید گمان میرفت که با این شیوه، آنان در آینده ضمن حفظ حرمت او، دارای صلاحیت و جدیت لازم برای تمشیت امو
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
ر گوناگون خواهند گردید» (دلریش، 1375: 34 ).
مهمترین وظیفۀ زنان در رمان شمس و طغرا، مراقبت و تربیت فرزندان است. به دلیل حضور دایمی پدر در بیرون از خانه و خانواده، بالطبع نقش مادر در تربیت و نگهداری فرزندان پررنگتر میشود. پدران مادران را مسؤول مراقبت از فرزندان خود میدانند؛ در واقعۀ گرفتار شدن طغرا و دایهاش در آتش، طغای خاتون، مادر طغرا نگران است که به خاطر غافل شدن از طغرا، مورد غضب شوهرش قرار گیرد، پس چارهگری میکند و دروغی میسازد تا شاید خود و دخترش از آتش خشم پدر خانواده در امان بمانند؛ « پس خاتون برخاسته و به کنیزان گفت:
ای احمقهای سفیه! شما نزدیک بود مرا از وحشت هلاک کنید. اگر به عوض این داد و فریاد بی فایده به تجسس خاتون خود رفته بودید، او را یافته و مرا به این حال نمیانداختید. خدا نیامرزد مرا اگر همۀ شما را به عقابین نکشم. دختر بیچارۀ من تنها کسی بوده که دلش به خانۀ من سوخته. به حیاط دیوانخانه رفته شاید کسی را پیدا کرده به عقب من بفرستد یا مردم را به یاری بطلبد. شما هیچ یک از جای خود حرکت نکرده، از پی او نرفتهاید و او هم پناه به غرفه برده در آنجه محبوس مانده. انتقام او را از شما ناکسان، پدرش خواهید کشید.
یکمرتبه کنیزان به پای او افتاده بنای تضرع و التماس گذاردند که:
به شکرانۀ سلامتی خاتون از ما بگذرید و نگذارید این واقعه را امیر بفهمد والّا همه را خواهد کشت. به خدا ما گناهی نداریم خاتون به ما خبر نداد والّا ما خود رفته آتش را خاموش میکردیم.
این دفعه از شما عفو کردم اما باید امیر خبر نشود که طغرا ساعتی بیرون رفته و پیدا نبوده و من غش کردهام» ( همان: ص 58 ).
پدر هما و محمد نیز، همسرش را به سستی در تربیتِ فرزندان متهم میکند و او را مسئولِ اعمال ناشایستِ فرزندانش میداند؛« نظامالدین یکمرتبه از جا بشد و گفت:
-خاک بر سرت با دختر و پسری که برایم نگه داشتی. دخترم به این وضوح معشوق بازی میکند. پسرم بی رضای من زنش را سه طلاق میگوید. پس من دیگر برای چه زندهام و به چه رو در شیراز بمانم؟» ( همان: 886 ).
به دلیل رفاهِ خانواده ها در رمانِ خسروی و استخدام خیل بیشماری از خدمتکاران و دایگان و کنیزان، زنانِ این خانواده ها معمولاً کاری جز نظارت بر خدمۀ خانه و یا وقتگذرانی از طریق دید و بازدید و مهمانی رفتن ندارند.
5 – 1 – 3) طلاق
در نظام خانوادگی دوران قاجار، حق طلاق با مردان بود و با وجود مجاز بودن طلاق، این مسأله به ندرت رخ میداد. در عرف اجتماعی نیز، بازگشت زن به خانۀ پدری با نکوهش بسیار همراه بود، و زن پس از رفتن به خانۀ همسر، به هر مسألهای تن میداد تا از ننگ بازگشت به خانۀ پدری در امان باشد( دلریش، 1375: 40 ).
طلاق در رمان شمس و طغرا، به جز یک مورد اتفاق نمیافتد؛ طلاق ربابه، همسرِ محمد که نه به خاطر اعمال و رفتارهای خود ربابه، که به خاطر اعمال زشتِ برادرش او را طلاق میدهند. از سوی دیگر مادرِ محمد با دیدن فردوس، که در زیبایی و نجابت و اصالت خانوادگی بینظیر است، مرتب از « بدقیافه » بودنِ ربابه میگوید و این که پسرش به خاطر این بدقیافگی تا ابد عذاب خواهد کشید! وگرنه در تمامِ رمان یک خط هم از بدیِ ربابه گفته نشده؛ نه از لحاظِ اخلاقی و نه از پارسایی و فرمانبری و نه از لحاظ زناشوئی.
«حمیده گفت:
خواهر من که در حق پسرم ظلم کردم که این دختر بدقیافه را برای او گرفتم» ( همان: 749 ).
هما نیزهمانند مادرش از بدقیافگی ربابه گله دارد؛ « آری من چقدر افسوس خوردم که این [ ربابه ] را برای برادرم گرفتهایم. اگر نه این دختر پری پیکر را برایش میگرفتیم که در عمر خود در عیش و مسرت باشد» ( همان: 758 ). نه هما و نه مادرِ هما هرگز به صفتی غیر از زیبایی فردوس نمیاندیشند و در نالایقی ربابه نیز فقط از « بد قیافگی » وی میگویند! که این خود دلیلی است بر جمالپرستی نویسنده، و اینکه اولین و مهمترین مشخصۀ زن میبایست زیبایی باشد.
5 – 2) زن در جامعه
5 – 2 – 1) تفریحات بیرون از خانه
با آنکه اغلب وقتِ زنان رمان خسروی در اندرون خانهها میگذرد، اما همواره دلایلی چند آنان را به خارج از محیط خانه میکشاند، یکی از این دلایل حضور در میهمانیهایی است که به مناسبتهای مختلف برگزار میشود.
« فردا موکبِ امیر انکیانو به طرفِ کوه بمون حرکت کرد، شمس الدین با امیر التاجو در رکاب امیر بودند. اهل خانۀ التاجو هم با چندین زنِ محترمه و دختران آنها از دوستان خود و چند مطرب زنانه عصر آن روز رفتند به باغ تخت و در آنجا تمامِ لوازمِ عیش و خوشگذرانی را حاضر دیدند… خواتین به گردش و تماشای آن باغ و عمارتها مشغول بودند تا شب شد و به ساز و آواز مشغول شدند» ( همان: 220 ).
دلیل دیگر حضور زنان در صحنۀ جامعه، شرکت در جشنها است؛ مانند جشن گوی و چوگان و جشن عروسیِ شمس، طغرل و عیسی.
« تا پسفردا که روزِ جشن بود، بر دو نفر به قدرِ سالی گذشت… هر کس اسباب تجملی داشت، آن روز بیرون داده بود. خواتین پارهای در تختهایِ مزین، بعضی سوار بر اسبهایِ مجلل، برخی بر الاغهای زینت شده، با خدام و غلامان آراسته خود عبور میکردند تا موکب ملکه پیدا شد» ( همان: 101 ).
« چون به باغ رسیدند اتابک و خواتینِ ایرانی و مغول در طبقۀ بالای عمارت ورود کردند که هم به به باغ منظر داشت و هم به میدان» ( همان: 102 ).
زنان معمولاً در پشت پرده و دور از چشم مردان قرار میگیرند؛ « پس از صرفِ شربت و شیرینی و میوه، ملکه در ایوانی که مشرف بود به میدان در پسِ پردۀ زنبوری بنشست با تمامِ خواتین» (
همان: 103 ).
حضور مردان نیز در مکانِ زنان تابع شرایطی خاص است، یا باید از پشت پرده باشد ؛ « شمس در پشتی پرده ایستاد و زنجیرها را بردند به حضورِ همۀ خواتین» ( همان: 106 )، و یا زنان باید در مدت حضور وی حجاب کنند و خود را بپوشانند؛ « خواتین هر یک رویمال یا چیزِ دیگری به روی صورت کشیدند. طغرا هم شدۀ معهود را که همیشه با خود داشت، درآورده به سر کشید.
شمس داخل شده، تعظیم کرده، بایستاد» ( همان ).
یک نوع دیگر از جشنها، جشنِ عروسی است؛ « چون به خانه وارد شدند، خواجه عروس را از تخت بیرون آورد و به دست خواتین سپرد. جمع کثیری از خواتینِ محترماتِ شیراز در آنجا حاضر بودند» ( همان: 510 ). در مراسم عروسی نیز مردان حق ورود به قسمت زنان را نداشتند؛ « وقتِ عصر مهدعلیا با جمعی از خواتین و عملۀ طرب خود به آنجا رفت. باغ را قرق کرده بودند و مرد در آنجا نبود» ( همان: 511 ).
5 – 2 – 2) نقش ناامنیها در حیات اجتماعی زن
با مطالعۀ سیرِ حوادثِ رمان، ما شاهد کشمکشها و نزاعهای فراوان میان ایرانیها و مغولان هستیم، از یک سو مغولان ادعای ریاست دارند و از سوی دیگر ایرانیان حاضر به پذیرشِ ذلّت نیستند. همین خصوصیت، باعث هرج و مرج و دعواهایِ خونین میان دو طرف میشود. در نتیجه، این عدم امنیت جامعه، خود به خود خروج آزادانه از خانه و مسافرت را نه تنها برای زنان، که برای مردان هم مشکل میسازد.
در ابتدای رمانِ شمس و طغرا میخوانیم که، وقتی شمس در گوشهای منتظر خرّم ایستاده بود؛ «… رنود و اوباش شیراز چون از آنجا میگذشتند و آن دلبرِ رعنا را میدیدند و به عادت معمول خود هوس میکردند که به او نزدیک شده، مطلبی طرح کرده، سخنی گویند و بخوری دهند» ( همان: 27 ). این وضعیت جامعه و طرز برخوردی است که با یک جوان زیبارویِ بیرون از خانه میشود. جامعهای که حتی مردان آن نیز از دست بیکاران و اوباش امنیت ندارند، پس حال زنان چگونه خواهد بود؟
التاجو بهادر قبل از رفتن به اردو نگران این است که همسر و دخترش را به چه کسی بسپارد؛ « همراه که نمیتوانم برد باید از عقب بیایند. زیرا شیراز وطن ما نیست ولیکن بسیار کار صعبی پیش آمده زیرا که هیچ کس را ندارم که در این راه دور پرمخافت از آنها پرستاری نماید و سلامت به منزل برساند نه پسری دارم نه برادری» ( همان: 241).
غارت و تاراجِ کاروانیان در سر راه ها، نیز از جمله مشکلاتِ سفر برای مردم و علیالخصوص زنان است؛ «در آنجا شنیدند که جمعی از اشرار مغول از اردو خارج شده، سر راه قوافل را گرفته به هر چه دست یابند تاراج میکنند. شمس متوکلاً علی الله حرکت کرد. از ساوه که گذشتند چند سوار پیش قراول کرده، فرستادند. یک فرسخ که رفتند یکی از سوارها به تاخت برگشت و خبر داد که یک دسته قافله قبل از ما حرکت کرده بودند، راهزنان به میانِ آنها ریخته تمامِ اموالِ آنها را متصرف شده و چند نفر را کشته و مجروح ساخته بودند» ( همان: 314 ).
« چون به نزدیک تنگ رتبه رسیدند آهویی چند از دور پیدا شد. شمس با امیدوار به طرف آهوها تاختند تا مقداری زیاد از قافله دور افتادند. ناگاه از میانِ آن تنگ جمعی سوار بیرون تاخته، به طرفِ قافله حمله نمودند. خرّم با چند سواری که بودند سرِ راه بر آنها گرفته زد و خورد بسیاری نمودند و چندین نفر از طرفین کشته و مجروح شد. خرّم نیز چند زخم نیزه و شمشیر برداشته از اسب افتاد. چون دزدان به مراتب زیادتر بودند اطرافِ قافله را گرفته تمام کجاوهها و بارها را همان قسم بر پشت مالها راندند به طرف تنگ رتبه و بردند به آن میان» ( همان: 471 ). و معلوم است که اولین آسیبِ این غارت و چپاول متوجه زنان است که مورد تجاوز قرار میگرفتند، « خاتون این تعرض شما فایدهای ندارد. شما در دست این قوم اسیرید فردا به حکم قرعه هر یک قسمت یکی خواهید شد » ( همان: 472 ).
5 – 2 – 3) خودفروشی
گاهی حضور زنان در جامعه به خاطر امرار معاش است. «رانده شدن برخی از زنان به سوی مشاغل کاذبی چون خودفروشی به منظور امرار معاش بود. بسیاری از منابع دست اول قاجار، به خصوص از دوران حکومت ناصری به بعد، از برنامههای متعدد بزم و عیش و نوش با این قبیل زنان سخن میگویند» (دلریش، 1375: 52 ).
در رمان شمس و طغرا با دو زنِ خودفروش سر و کار داریم که از این طریق امرار معاش میکنند؛ یکی لیلی شیرازی و دیگری گلستان اصفهانی.
پهلوان محمد خطاب به کلیجه: « مگر نشنیدهاید گلستان اصفهانی به شیراز آمده که از گل خوشتر و در آواز از بلبل بهتر است.
-چرا اوصاف حسن و آواز و رقص او را شنیدهام.
-پس این را هم شنیدهاید که شبی پنجاه دینار کمتر نمیگیرد که جایی برود» ( خسروی، 1385: 188 ).
مورد دیگر نیز لیلی شیراز است که از او در پیشبرد اهداف خود سود میجوید؛ « و خدادا رفت به سراغ لیلی که از فواحشِ معروف بود و به سی دینار او را دعوت کرد به آن خانۀ کوچک خود که در پشت خانۀ نظامالدین بود» (همان: 838 ).
طغرل« اول شب نماز خوانده رفت به آن غرفه که با هما آنجا خلوت میکردند و مینایی شراب را به آن گرد آلوده کرد و در گوشهای نهاد. در این اثنا لیلی هم آمد. اما چه لیلی که هزار لیلی را مجنون داشت» ( همان: 839 ).
5 – 2 – 4 ) خدمتکاری
در رمان خسروی با خیل عظیمی از زنان روبهرو هستیم که به عنوان خدمتکار نزد خانواده های قهرمانان اصلی رمان حضور دارند و با عناوینی از جمله دایه، دده،گیسسفید، کنیز و خودِ خدمتکار شناخته میشوند. بیبی فردوس دایۀ طغرا است، تومان به عنوان دده در خدمت خانۀ التجو بهادر است، آنخاتون، ندیمۀ آبش خاتون در نقش گی
سسفید است، ماری نیز قبل از ازدواج با شمس، کنیز طغرا است و مریم رومی و ظریفه نیز در خیلِ خدمتکاران هستند.
« یکی از عرصه های اشتغال غیر تولیدی پارهای از زنان، که به مراتب رایجتر از خودفروشی و مطربی و رقاصی بود، خدمتکاری آنها با عناوین متفاوتی چون دده، گیسسفید و دایه نزد خاندانهای متمول بود. به طوری که وجود آنها، از عوامل مهم در به گردش درآوردن چرخ زندگی خانواده های متمول به حساب میآمد. چرا که زنان این قبیل خانواده ها، به خاطر حفظ ظواهر اشرافی، حتیالمقدور از پرورش کودکان خودداری میکردند و نسبت به وظایف دیگر یک زن خانهدار، نظیر آشپزی، خرید از بازار و نظافت منزل نیز بیگانه بودند. این راحت طلبیها، به ضرورت موجب استفاده از زنان طبقات محروم جهت انجام کارهای رایج اندرون میگردید. از آنجایی که وجود خدمتکاران در خانه همواره مورد نیاز بود، اکثراً به صورت ثابت در منزل اربابان خود اقامت میگزیدند و ضمن برخوردار شدن از پوشاک و خوراک، ماهیانه یا سالیانه، به فراخور سابقه و اهمیت کار خود مواجبی هم دریافت میداشتند» (دلریش، 1375: 61 ).
دایه ها معمولاً وظایف گوناگونی داشتند؛ از شیر دادن نوزاد و مراقبت تا درس و سواد آموختن به فرزندان؛ بیبی فردوس به طغرا درس قرآن و مسلمانی یاد میدهد، دختر پهلوان محمد وظیفۀ شیر دادن طغرل را بر عهده دارد.
« تنها یک بی بی فردوس است که مرا به تعلیم آداب و رسوم مسلمانی و درس قرآن و علوم مقدمات و مسائل دینیه و تاریخ و قصص و حکایات و نوشتن خط و پاره ای صنایع که زنان را به کار آید ، مشغول می سازد» ( خسروی، 1385: ص 53 ).
6) نمود ادبیات مرد سالارانه
ادبیات فارسی از نظر جنسیتی به هیچوجه خنثی نیست. موضعِ « مردسالارانه » و « زنستیزانۀ» این ادبیات، چیزی است که حتی در اشعار و نوشتههای بزرگانِ این حوزه نیز به وضوح به چشم میخورد. همچنین در داستانها، اشعار، مقالات، کتابهای مذهبی، مباحث و دیالوگهای روزمره، ضربالمثل ها، کلمات، صفات و مفاهیمی که به زن نسبت داده میشوند، آشکارا تحقیر زن و جنس دوم شمردن آن را به نماش میگذارند. حتی اگر تصویر مثبتی نیز از زنان داده شود؛ یک « تو را زن نباید گفت » پسوند آن میکنند.
در رمانِ شمس و طغرای خسروی نگاه تحقیرآمیز نسبتِ به زن کم نیست، خسروی خواسته یا ناخواسته، تحت تاثیر ادبیاتِ زن ستیزانۀ سعدی قرار میگیرد و نمودِ این تاثیر را در جایجای رمانش به خوبی میتوان دید.
6 – 1 ) توهین و تحقیر زن
نخستین نمودِ ادبیاتِ مردسالارانه در رمان، از زبانِ شیخ سعدی بیان میگردد؛ «شیخ فرمود:… حضرت عشق را محترم دارید و قدر آن را بدانید که:
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:04:00 ق.ظ ]