بر خسرو و آورد بارای و هوش که بر یاد کی خسرو و کی قباد
بیت ۸۸، صفحه ۱۰۷۸
چو در جام کی خسروآبی نماند به جای آبگینش نباید فشاند
بیت ۱۱۲،صفحه ی ۱۰۷۹
بیا ساقی آن جام کی خسروی که نورش دهد دیدگان رانوی
لبالب کن از باده ی خوش گوار بنه پیش کی خسرو روزگار
بیت ۱و۲ ،صفحه ی ۱۰۷۹
چو کی خسرو هفت کشور تویی ولایت ستان سکندر تویی
بیت ۱۲، صفحه ی ۱۰۷۹
برون آمد از دیدن و تخت و جام سوی غار کی خسرو و آوردگارم
بیت ۴۰، صفحه ی ۱۰۸۰
به چنگ و دندان رهش رفته گیر چو کی خسرو آن جا فرو خفته گیر
بیت ۴۷، صفحه ی ۱۰۸۱
مرا تخت کی خسرو این جا به زیر به تخت من آن جا دگر کس دلیر
بیت ۴۷،صفحه ۱۰۸۴
اگر حرب سازیم مخالف قویست به تارک برش تاج کی خسرویست
بیت ۱۰۰، صفحه ی ۱۱۰۳
چو کی خسرو از می وشد جام گیر چرا جام خالی بود بر سریر
بیت ۵۸، صفحه ی ۱۱۵۳
۴-۳-۱۶-کی قباد :
((کی قباد (قباد ) نخستین پادشاه کیانی است که برخی او را پسر زاب (زو ) و برخی از خاندان نوذر دانسته اند در اوستا بارها از کی قباد نام برده شده است اما در روایات مذهبی زردشتی ، پدر کی قباد مشخص نیست مورخین اسلامی ،با چند نسل ،نژاد او را به منوچهر رسانده اند به وجب روایت بندهشن، کی قباد نوزاد را در پارچه ای پیچیدند و در داخل صندوقی به آب انداختند :زاب ، پسر طهماسب ، آن کودک در حال مرگ را از آب گرفت کی قباد مردی نیکو خصال بود که سلطنتش مایه ی رفاه و سعادت خلق شد . بنا به روایت فردوسی چون تخت ایران از گرشاسپ خالی ماند ،زال از موبدان نشان فردی شایسته گرفت و ایشان کی قباد را که از تخمه ی فریدون و در البرز کوه بود نشان دادند .پس از زال رستم را به سراغ کی قباد فرستاد و او را به پادشاهی ایران شهر برگزیدند وی به خواهش پهلوانان به جنگ افراسیاب رفت در این نبرد افراسیاب شکست خورد و قرار نهادند جیحوت مرز ایران و توران باشد کی قباد استخر را به پیتختی برگزید .کی قباد از شاهانی است که در ادبیات فارسی نسبتاً خوش نام است )) . ( یا حقی ، ۱۳۸۶، صفحه ی ۶۸۴-۶۸۵)
به کی خسروی نامش افتاده چست نسبت کرده بر کس قبادی درست
بیت ۴۳، صفحه ی ۹۶۰
مسب نامه ی دولت کی قباد ورق بر ورق هر سویی برده باد
بیت ۱۱۰، صفحه ی ۱۰۲۳
از این روی کی خسرو و کی قباد به پیری ز شاهی نکردند یاد
بیت ۱۰۳،صفحه ی ۱۰۳۰
به اصطخر شد تاج بر سر نهاد به جای کیومرث و کی قباد
بیت ۱۶،صفحه ی ۱۰۴۳
دگر نغز گویی زبان برگشاد که تا چند کی خسرو و کی قباد
بیت ۲۶، صفحه ی ۱۱۵۲
بیا تا نشینیم و شادی کنیم شبی در جهان کی قبادی کنیم
بیت ۲۶،صفحه ی ۱۱۵۲
شه از کی قباد بلند افسرست مرا افسر از مشک و از عنبرست
بیت ۶۱، صفحه ی ۱۱۵۳
۴-۳-۱۷-کیومرث :
((کیومرث از اصل اوستایی گیومرتن (زنده میرا) ، در پهلوی (گیوک مرث ) و درمتون مختلف فارسی و عربی به صورت های : گیومرث ،گیومرد ، کیومرث، کیومرس، کیومرز، کهو مرث ، گرشاه ، گل شاه (شاه کوه ) ، کوشاه ، کرشاه ، ملک الجبل و ملک الطین آمده است گیومرث بنا بر روایات اساطیری کهن ، نخستین انسانی است که از عالم مینو بر زمین فرستاده شد تا اهورا مزدا را یار باشد و اهورا مزدا از او نژاد آریا را به وجود آورد .وی هنگامی که در جهان مینوی بود ، نامیرا بود ، و هنگامی که باز به سوی خانه ی پدران باز گررد نا میرا می شود .کیومرث سی سال به آرامش زندگی کرد اما در اثر گزند اهریمن (دچار مرگ شد و از جهان در گذشت .از تن او فلزات سودمند و از تخمه ی او زر آفریده شد و در دل زمین جای گرفت . پس از چهل سال ،از این تخمه ، دو ساقه ی گیاه ریواس به هم پیچیدند و از زمین روییدند و اندک اندک شکل آدمی به خود گرفتند و مشی و مشیانه از آنها پدید آمدند .در اساطیر گیومرث نخستین بشر است ، چنان که سوشیانت آخرین بشر خواهد بود و رد رستاخیز کیومرث از او زودتر بر خواهد خواست .در اوستا اغلب با صفت (نیکوکار و پاک ) از کیومرث یاد می شود .در روایات اساطیری هم چنین آمده است که روح او سه هزار سال ،در دورانی که آفرینش جنبه ی معنوی داشت با روح گاو و نخستین یک جا می زیست و بعد به روح او کالبد بخشیده شد . کیومرث توانست اهریمنان را که بر جهان چیره شده بودند عقب براند اما اهریمن به توطئه ی جهی ((یومؤنث )مرگ و بیماری و رنج فرستاد و گیومرث از جهار رخت بر بست )) . ( یاحقی ، ۱۳۸۶، ۷۱۴-۷۱۳)
کلاه از کیومرث تخت گیر زجمشید تیغ از فریدون سریر
بیت ۶۰، صفحه ی ۹۶۰
۴-۳-۱۸-جمشید ، جام جم :
((جمشید یا جم ،نام نخستین پادشاه اساطیری ایران است .صفت ((شید ))یا ((خشئت )) که صفت ((خور ))نیز هست ، به این دلیل به جمشید نسبت داده شده که او در آغاز رب النوع آفتاب بوده است و به همین دلیل ستارگاه هم به طور طبیعی ،رمه ی او به حساب می آیند محل ظهور دوباره ی جمشید نیز خاور دور (محل طلوع خورشید ) است .جمشید در اوستا ، پسر ویونگهان (ویو نجهان ،ویجهان) خوانده شد و نخستین کسی است که گیاه مقدس هوم را به اهورا مزدا عرضه داشت و پیش از زردشت ،با او سخن گفت و اهورا مزدا ، پیامبری را به او پیشنهاد کرد که او نپذیرفت .در شاهنامه کیومرث نخستین بشر و جمشید نخستین پادشاه است و اهورا مزدا ، با دادن دو ابزار (نگین و عصای زرنشان )او را صاحب اقتدار گردانید سیصد سال که از سلطنت جمشید گذشت ، زمین بر موجودات تنگ شد و جمشید به سوی فروغ روی نمود و با نگین زرین خود زمین را سبود .پس زمین دامن بگشود و یک ثلث فراخ گردید .جمشید این کار را سه بار انجام داد و زمین را فراخ کرد .جمشید پس از پدر و به روایت بلعی بعد از برادرش تهمورث ، در سلسله ی پیشدادیان ، به جای او نشست ؛ برای نخستین بار ، سلاح و شمشیر و کرباس و ابریشم و رنگ های الوان را به کار گرفت ؛ دیوان را به اطاعت خود در آورد و آنها را به قطع اشجار و ساختن آجر و بنای خانه و گرمابه واداشت ؛ مردمان را به چهار گروه (لشکریان ،دانایان ، و دبیران ، کشاورزان و پیشه وران )تقسیم کرد و نخستین روز که به مظالم نشست ، اورمزدروز بود از ماه فروردین .از آن پس ،آن روز را نوروز نام کردند و این جشن از جمشید یادگار ماند.
به جشن فریدون و نوروز جم که شادی سترد از جهان نام غم
بیت ۳،صفحه ی ۱۰۶۴
رشتن و جامه دوختن را او به مردمان آموخت .مطابق روایات باستانی ، جمشید مربی مادی و معنوی جهانیان بود اما زردشتیان مربی معنوی را زردشت می دانند .در مدت سیصد سال پادشاهی جمشید هیچ بدی در جهان نبود و کسی از مرگ رنجه نمی شد .مرغان ، در برابر تخت افسانه ای او صف زده و آدمیان و یوان ، به اطاعت او در آمده بودند .ولی ناگهان ، به وسوسه ی ابلیس ،ادعای خدایی کرد و به همین دلیل ،فر کیانی از او جدا شد . در مورد لغزش جمشید ، روایت بسیار است اما مشهور همان است که در ضمیر وی دروغ و پیمان شکنی جای گرفت و دروغ گویی آغاز کرد آن گاه ، فر، به صورت مرغی از او جدا گشت و به مهد رسید .از چگونگی لغزش جمشید و جدا شد او در بسیاری از منابع تفصیل سخن رفته است .
جام جم: بنا بر برخی روایات ،پیدایش می (شراب) به زمان جمشید مربوط می شود .همین مسأله موجب ملازمه ی جام با جمشید و پیدایش ترکیب ((جام جم)) در معنی ظاهری و عرفانی آن در ادب فارسی شده است )) .( یاحقی ، ۱۳۸۶، صفحه ی ۲۹۳-۲۹۱)
کلاه از کیومرث تخت گیر ز جمشید تیغ از فریدون سریر
بیت ۶۰،صفحه ی ۹۶۰
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:43:00 ب.ظ ]