۳-۳-۱-۲- غزنویان و مسیحیان
در این دوره آن چه که درباره زرتشتیان در فصل اول گفته شد در مورد مسیحیان هم مصداق دارد، یعنی؛ در این روزگار غیر از تسنن حنفی مذهب، بقیه مذاهب در سختی و رنج بودند و سیاست مذهبی ترکان غزنوی اساساً بر سخت گیری و آزار و اذیت دیگر مذاهب بوده است برای روشن تر شدن سیاست مذهبی ترکان غزنوی به آن چه که «نظام الملک» در «سیاست نامه» آورده است اشاره می کنیم. نظام الملک چنین می گوید:
«در روزگار محمود و مسعود و طغرل و آلب ارسلان هیچ گبری و ترسایی و رافضی را زهره آن نبودی که بر صحرا آمدندی و یا پیش ترکی شدندی، و کدخدایان ترکان همه متصرف پیشگان خراسان بودند و دبیران خراسانی حنفی مذهب یا شافعی مذهب پاکیزه باشند – نه دبیران و عاملان بد مذهب عراق به خویشتن راه دادندی و ترکان نه هرگز روا داشتندی و یا رخصت دادندی که ایشان را شغل فرمایند» گفتندی: «اینان هم مذهب دیلمانند و هواخواه ایشان. چون پای سخت کنند، کار بر ترکان به زیان آرند و مسلمانان را رنج ها رسانند. دشمن همان به که در میان ما نباشد. لاجرم بی آفت می زیستند(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: صص ۱۶۴،۱۶۵).»
۳-۳-۱-۳- سلجوقیان و مسیحیان
مذهب یکی از واقعیت های مسلم حیات اجتماع محسوب می شد . دلایلی وجود دارد، که هیأت حاکمه نیز کم و بیش در گسترش و رواج اصول مذهبی کوشا بوده اند. مع الوصف، ارزیابی میزان گرایش مذهبی سلاطین سلجوقی و جدا کردن اعتقادات شخصی آن ها از سیاست مذهبی- شان دشوار است . مذهب و سیاست مذهبی سلاطین با مصلحت های سیاسی همراه بود و خارج از این حیطه و قلمرو کمتر مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. آل بویه که سلجوقیان، جای آن ها را گرفتند، شیعی مذهب بودند و سیاست سلجوقیان در این زمینه ضد شیعی و هواداری از اهل تسنن بوده است(۷۷). غلبه سلجوقیان که برای خلیفه نعمتی نابیوسیده و مژده یی شامل رهایی از خفت و اهانت سالیان بود برای عامه اهل تسنن هم که در دوران آل بویه مقهور تفوق روانی شیعه بودند، بهانه تجدید هیجان ضد شیعی شد و شکست بساسیری هم در طغیان عباسی خویش دستاویز تازه یی جهت مزید تضییق در حق شیعه گشت. با این همه خاطره نسبی آل بویه که شامل اهل ذمه و حتی قرمطیان هم می شد تا قرن ها بعد از آن ها در عقاید و افکار مردم ایران تأثیر باقی گذاشت(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۷۸). نظام الملک از قول «آلب ارسلان» می نویسد که : «این ولایت به شمشیر و قهر گرفته ایم و ما همه مسلمان پاکیزه ایم. دیلم و اهل عراق اغلب بد مذهب و بد اعتقاد و بد دین باشند و امروز خدای عز و جل ترکان را از بهر این عزیز کرده است و بر ایشان مسلط گردانیده که ترکان مسلمان پاکیزه اند و هوا و بدعت نشناسد.»( خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: ص۱۴۰).
سلاطین نخستین سلجوقی با توجه به نظریات شخصی خودشان، برای تقویت و تنظیم امور- -مذهبی موازین مثبتی اتخاذ کردند. نظارت بر امور مذهبی بر عهده وزیر بود(لمبتون، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ۱۳۷۲: ص۲۶۰). به همین ترتیب اختلاف سلجوقیان با فاطمیان از مقتضیات سیاسی بر می خاست. جالب توجه این که آن تسننی که دو سلطان نخستین سلجوقی بدان قائل بودند، در زمان سلاطین بعدی تا حدی تغییر و تحول یافت، چون آل بویه شکست خورده و فاطمیان دیگر، بغداد را به محاصره نینداخته بودند. مخالفت سلجوقیان با نهضت باطنی هم که هوای براندازی امپراطوری سلجوقی را در سر داشت، نه دلایل مذهبی، بلکه بیشتر علل سیاسی داشت. با این وصف اشاره شده که ملکشاه لحظه به لحظه منتظر بوده به وسیله باطنیان در دربار ضربه بخورد.
ملکشاه در ایام ولیعهدی پانزده هزار سرباز داشت که همواره در خدمت او بودند. از قرار معلوم در سال ۴۷۳ ق/ ۱۰۸۰ م وی هفت هزار ارمنی را از سپاه خود بیرون کرد، که پس از آن در طغیان تکش به او پیوستند(باسورث و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، ۱۳۶۶: ص ۲۲۴).
«ملیحه ستارزاده» سیاست مذهبی سلجوقیان را این گونه توصیف می کند:
سلجوقیان همانند سایر صحرانوردان عاری از هر گونه تعصب مذهبی بودند و با پیروان مذاهب مختلف رفتار صلح جویانه داشتند. نمونه بارز یک چنین رفتار در برخورد بزرگ منشانه آلب ارسلان بعد از پیروزیش بر شاه ابخاز، بقراط چهارم، و امپراطور بیزانس رومانوس دیوجنس[۲۲] مشهود است(ستار زاده،۱۳۸۴: ص ۹۶).
یکی از مورخان ارمنی موسوم به «سموئیل آنی»[۲۳]که اثر خود را بر مبنای مدارک معاصر ملکشاه مدون کرده است، زمامداری مسالمت آمیز ملکشاه را می ستاید و اضافه می کند که ملکشاه در سفرش در سال ۴۷۹ ق/ ۱۰۸۶ م به سوریه و آسیای صغیر با رعایای مسیحی رفتار پدرانه داشته و از آنان طلب دعای خیر کرده بود. «مورخ ارمنی دیگری به نام «واردان[۲۴]» از ملکشاه به عنوان سلطانی با گذشت، خیرخواه و مهربان، به ویژه با مسیحیان یاد می کند. » ظاهراً در دهه دوم پادشاهی ملکشاه، ذمیان نیز در دوایر دولتی رخنه کرده بودند(ستار زاده،۱۳۸۴: ص ۹۶).
تسامح حکام سلجوقی تا جایی پیش رفته بود که بعضاً خاطر وزیر با تدبیری چون « نظام الملک» را هم آزرده بود و از این تسامح ابراز نگرانی می کند؛ چنان که در سیاست نامه می گوید:
«اگر جهودی به کدخدایی و عمل ترکان می آید، می شاید و اگر ترسا یا گبر یا قرمطی می شاید. غفلت بر ایشان مستولی است. نه بر دینشان حمیت است و نه بر مال شفقت و نه بر رعایا رحمت. دولت به کمال رسیده است و بنده از چشم بد همی ترسد. نمی داند که این کار به کجا خواهد رسید(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: صص ۲۰۲،۲۰۳).
در جای دیگری می گوید:
«اگر عاملی در تصرف نیکو داند و دبیری و مستوفی ای و معاملت شناسی باشد چنان که در همه جهان نظیر ندارد و بد مذهب باشد چون جهود و ترسا و گبر، مسلمانان را به بهانه عمل و حساب رنج نماید و استخفاف کند(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: ص۲۱۵).»
[به طور کلی اقلیت های دینی] یا اعضای جوامع «تحت حمایت»، یعنی؛ مسیحیان و یهودیان، صائبیان و زرتشتیان(تنها دو آیین نخست پیروان قابل توجهی داشتند) در محله های خاص خود و جدا از مسلمانان زندگی می کردند. آنان تشکیلات مخصوصی داشتند و در حیات جامعه اسلامی کمتر شرکت می جستند. آن ها از آزادی مذهبی برخوردار بودند و کار به دستان مذهبی خود را خودشان برمی گزیدند، که احتمالاً می بایست به تصویب سلطان یا گماشتگان وی نیز برسد. آنان ملزم به پرداخت جزیه و برخی محدودیت های دیگر بودند که از آن جمله بود؛ غیار بستن بر جامه خود برای تمیز از مسلمانان، و از داشتن سلاح نیز محروم بودند. در بسیاری از شهرهای بزرگ امپراطوری سلجوقی، خصوصاً بغداد و نیشابور، جوامع یهودی و مسیحی وجود داشت. روی هم رفته چنین می نماید که با اقلیت های دینی سخت نمی گرفتند و تبعیض و تمایزی قائل نمی شدند، اگر چه ، چند گاهی احساسات مردم بر ضد آنان طغیان می کرد(باسورث و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، ۱۳۶۶: ص ۲۶۳).
محققان گفته اند: که احتمال مسیحی بودن یکی از فرزندان نیای سلجوقیان- سلجوق- یعنی؛ اسرائیل وجود دارد، اما در طول تاریخ سلجوقیان، عملی که نشانگر مسیحی بودن وی یا گرایش به مسیحیت در اسرائیل وجود داشته باشد، دیده نشده است( برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به: چهره مسیح در ادبیات فارسی، ص ۷۷).
خبر دیگری نیز که ذهن را به طرف سخت گیری سلجوقیان در ابتدای کار معطوف می کند، این است که آنان در برخورد با مسیحیان و اجرای احکام اسلامی در مورد آنان تا آن جا پیش رفتند که وقتی پادشاه روم، اورمانوس، از آلب ارسلان شکست خورد، سلجوقیان هزار دینار به عنوان جزیه از وی گرفتند(راوندی،۱۳۶۳: ص ۱۱۹).
در مجموع، تعامل حاکمیت سلجوقی با اقلیت های دینی را می توان به دو دوره تقسیم کرد:
دوره اول: از حاکمیت حکام اول سلجوقی تا پایان دوره آلب ارسلان را شامل می گردد که در این دوران، اقلیت های دینی روزگار سختی را می گذراندند و دوران سخت گیری و آزار و زجر و قمع اقلیت های دینی بوده است. در این دوره به غیر از اهل سنت شافعی، همه مذاهب در تنگنا و سختی بوده اند.
دوره دوم: از آغاز حکومت ملکشاه می باشد که تساهل و تسامح حاکمان سلجوقی را می توان مشاهده کرد. در این روزگار اقلیت های دینی در آسایش و آرامش هستند و به موقعیت های سیاسی اجتماعی فراوانی دست پیدا می کنند، به طوری که نظام الملک از آسایش اقلیت های دینی ابراز نگرانی می کند. که این اظهار نگرانی در صفحات قبل ذکر گردیده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۳-۳-۱-۴- وضعیت اجتماعی مسیحیان تا استقرار مغولان در ایران
هنگامی که مغولان به شهرهای ایران و کشورهای دیگر چون روسیه حتی اروپا حمله می بردند، در این مناطق عیسویان زیادی زندگی می کردند(جورجانی،۱۳۶۳: ص ۲۱۵).
مسیحیت، از جمله ادیانی است که در دوره مغولان، نسبت به ادیان دیگر رونق بسیاری یافت؛ «مؤید این مطلب را می توان حضور، حدود چهار صد راهب در قلمرو ایران دانست.»(لویزن، ۱۳۷۹: ص ۱۳۲).
مسیحیان با استقرار مغولان در ایران وضعیت های متفاوتی را تجربه کردند. استیلای چنگیزخان و تیمور لنگ و قبایل خونخوار مغول بر آسیای غربی خیلی به مسیحیان صدمه زد. چنگیزخان بسیاری از شهرهایی را که مسیحیت در آن ها ترقی نموده بود، قتل عام نمود، از قبیل سمرقند، بخارا، مرو، هرات، نیشابور و غیره. پادشاه مغول ابتدا به مسیحیان بین النهرین التفات داشتند، یکی از شهرهای که مغولان در ایران به آن حمله کردند، آذربایجان بود، که کلیسای «قره کلیسا، تادئی وانکا» که در آن جا است و هنگام حمله چنگیزخان قسمت بزرگی از کلیسا را ویران کرد و بسیاری از ساکنان و پیشوایان مذهبی آن را کشتند و بعداً نیز در زمان اوکتای قاآن و منگوقاآن بزرگ نیز خسارات زیادی به این کلیسا وارد شد(رائین، بی تا: ص۱۷).
در مورد گرایش چنگیزخان به مسیحیت باید گفت: چنگیزخان بعد از خوابی که دیده بود می پرسد؟ چه کسی از مسیحیان اوغور در خدمت اوست؟ آیا کسی از اسقفان نیز آن جاست؟ گفتند: بله! چنگیز امرا طلب کرد و اسقف با یورش سپاه خود وارد شد، چنگیز خان گفت: «این لباس عین لباس کسی است که در خواب دیده ام ولی این مرد او نیست.» اسقف گفت: «خان یکی از قدیسان ما را در خواب دیده است.» از آن تاریخ، چنگیزخان به کیش نصاری تمایل یافت و مسیحیان را اکرام می کرد(ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ترجمه محمدعلی تاجپور و حشمت اله ریاضی، صص ۳۲ و ۳۱۹).
پس از چنگیز، زمانی که امپراطوری نوپای مغول به جانشینش، اوکتای قاآن رسید، هر چند که امپراطور جدید به دین آبا و اجدادی خود وفادار ماند، مسیحیت در دربار، موقعیت های شایانی کسب کرد و روز به روز بر عده پیروان آن ها افزوده شد. «چینقای ایغوری الاصل» مهم ترین شخصیت دربار قاآن که می توان او را وزیر بزرگ دانست، مسیحی بود. فردی به نام سیمون (ربان اتا) از اوکتای تقاضا کرد که فرمانی دال بر نجات جان مردمان بی گناهی که در میان قشون پایداری نکرده بودند؛ صادر کند، اوکتای پذیرفت و او را با فرمانی برای فرمانده لشکر مغول به جانب غرب روانه کرد. در این فرمان، خطاب به فرمانده آمده بود، که به درخواست های پزشک شامی گوش فرا دهد. چون سیمون بازگشت، شرایط مسیحیان بسیار آسان شد و کلیساهایی بر پا داشت، مسیحیان آشکارا به مراسم دینی خود می پرداختند. هر که مخالفت و مقابله آنان برمی امد در معرض مجازات مرگ قرار می گرفت(براون[۲۵]، ۱۳۷۱: ص۱۴۸).
بعد از اوکتای یا به سلطنت رسیدن گیوک، عصر رونق مسیحیت در امپراطوری مغول آغاز گردید؛ «گیوک پادشاهی بود که به همه انواع هنر آراسته بود. اهل سیاست و عدل و مرحمت، اما عیبش آن بود که مایل به ملت عیسوی بودی. جغتای که امیرالامرا بود ترسا بود، او را بر این دین تحریض کرد. مادرش بر این دین بود و پیوسته(ترسا). کسی از مسلمانان را زهره نبود که در دین محمدی سخن گفتی.»(شبانکاره­ای، بی تا: صص ۲۵۴،۲۵۵)
حکومت کوتاه گیوک خان به حال اسلام و دانش اسلامی مساعد نبود، گیوک خان که تربیت یافته مسیحی بود و زیر نفوذ چینقای، وزیر مسیحی خود قرار داشت، عیسویان را به طور قطع بر پیروان دیگر ادیان ترجیح می نهاد. از همه جا، سوریه و یونان، بغداد و روسیه، روحانیون و پزشکان مسیحی بیش از دیگر روحانیون بود، در همین زمان مسیحیان از موقعیت خود استفاده کرده به مسلمانان شدیداً حمله می کردند و هیچ کس جرأت مخالفت با ایشان نداشتند(بارتولد، ۱۳۶۶: ص ۱۰۰۷).
در مورد وضعیت عیسویان در زمان هلاکو باید گفت که کتاب انجیل از مدت ها قبل در میان پادشاهان مغول انتشار یافته بود و پادشاهان مغول التفات زیادی نسبت به مسیحیان نشان می دادند. زن هلاکوخان مسیحی بود، مغول ها زمانی که آسیای غربی را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و به بغداد هجوم آوردند، باز حمایت خود را از مسیحیان دریغ نداشتند و ایشان را به انجام بعضی از امور دولتی گماشتند، کلیسای مشرق زمین در این زمان به منتهای ترقی و عظمت خود رسید، اکثر طوایف ترک ها که در آسیای مرکزی مسکن داشتند، به مسیح ایمان آوردند و مسیحیت در هندوستان و چین زیاد پیشرفت نمود(میلر ، ۱۹۸۱: ص ۳۲۲).
هلاکو به خاطر دوقوزخاتون، از عیسویان حمایت می کرد و آن ها را به کارهای مهم می گماشت. یکی دیگر از کسانی که در سرنوشت مسیحیان نقش داشت، کیدبوقا، سردار نظامی هلاکو بود(سمرقندی، ۱۳۷۲: ص ۸۶).
هلاکو وقتی بغداد را فتح کرد به قتل و عام پرداخت، ولی مسیحیان در قتل و عام بغداد جان سالم به در بردند، «در قتل و عام بغداد توسط هلاکو مسیحیان از کسانی بودند که جان سالم به در بردند، مسیحیان که برای حفاظت خانه هایشان مشخصه هایی برگماشته بودند و شمار کثیری از مسلمانان به آنان پناه بردند و از کشته شدن برهیدند.»(ابن الفوطی، بی تا: ص ۱۹۵).
در مورد رفتار هلاکو با خلیفه باز باید نقش عیسویان را در نظر گرفت، به نظر می رسد که هلاکو، قصد بخشش خلیفه را داشت. اما خود مسلمانان احتمالاً شیعیان و مسیحیان او را از این دل رحمی باز داشتند، طبیعی بود که مسیحیان می خواستند پایان خلافت را به چشم ببینند(رشیدوو، ۱۳۶۸: ص ۸۵).
در زمان هلاکو و پسرش، اباقا، که مادرش مسیحی بود گرایش فراوانی به مسیحیت وجود داشت؛ بعید به نظر می رسد که کاروانسرا، مسجد و مقبره ساخته شده باشد، در عوض آثاری از کلیساهای مسیحی در حوزه ی مرند و آذربایجان از این زمان ها موجود است(کامبخش فرد، ۱۳۸۰: ص ۳۸۳).
بعد از مرگ هلاکو، مسلمانان شادی کردند از این که خداوند، دشمن اسلام را با خود برده است ولی مسیحیان عزا گرفتند، از این که «کنستانتین» جدید و هم چنین «هلن جدید» درگذشته است(ساندرز[۲۶]، ۱۳۶۳: ص ۱۲۸)
اباقا، هم تربیت مسیحی داشت و هم دختری از پادشاهان مسیحی روم شرقی را به همسری گرفته بود و این سبب تقویت گسترش و نیرومندی مسیحیان در ایران شد(محمدی، ۱۳۷۴: ص ۱۹).
اباقا برای جلب حمایت مسیحیان خود به همراه آنان به کلیسا می رفت و مراسم دعا را به جای می آورد؛ «اباقا در عید بزرگ مسیحیان به کلیسا رفت و با مسیحیان در مراسم عید شرکت کرد.»(ابن العبری، ۱۳۷۷: ص ۳۹۶).
تگودار، در اقدامات خود مستمری اطبا و منجمان یهودی و عیسوی را قطع کرد. مسیحیان در قلمرو او از اعتبار افتادند و به تکاپوی تجدید نیروی خویش افتادند، رئیس کلیسای نسطوری احتمالاً شکایت به نزد امپراتوری قوبیلای برد. سلطان از دست مسیحیان ناراحت شد و او را به زندان انداخت ولی با وساطت مادر خود او را از زندان آزاد کرد. با همه این ها، در سپاه سلطان احمد، ارمنی و گرجی زیادی وجود داشتند؛ «احمد در روز پنج شنبه سوار گزیده از مغول و مسلمان و ارمنی و گرجی باعدت و ابهت تمام ترتیب کرد.»( همدانی، تاریخ مبارک غازانی، ص ۷۹۱).
در دوران ارغون، اقلیت مسیحی که توان خود را تا حد بسیاری در دوران کوتاه سلطنت احمد تگودار از دست داده بودند، توانستند مواضع خویش را بار دیگر استحکام بخشند و شکوفایی عهد اباقا را تجدید کنند.
ارغون در ایام حکمرانی خود با مسیحیان همه نوع مساعدت و محبت نمود و به پادشاهان مسیحی پیشنهاد کرد که با وی مساعدت کرده و متفقاً حمله به ارض مقدس بیت المقدس ببرند(سایکس، ۱۳۳۶: ص ۱۵۲).
بدیت ترتیب مسیحیان که در ابتدای کار ارغون توانسته بودند پیشرفت زیادی کنند، در اواخر قدرت او مورد غصب او قرار گرفتند. و به طور کلی، دوره ی او بیشتر به پیشرفت یهودیان و بودائیان کمک کرده ولی او نسبت به مسیحیان نیز محبت داشت، «اشپولر» می گوید: «مرگ ارغون که نسبت به مسیحیان محبتی داشت و سخت گمراه و بی دین بود باعث شادی مسلمانان گردید.»(اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ۱۳۵۴: ص ۱۸)
در عصر «گیخاتو» نیز، احترام دوران اباقا و ارغون نسبت به مسیحیت هم چنان ادامه پیدا کرد. بنا به آن چه که در کتاب تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران آمده یا گیخاتو بودایی، در مقابل ناسازگاری با اسلام از مسیحیان حمایت به عمل می آورد(پطروشفسکی، تاریخ اجتماعی، اقتصادی ایران در دوره مغول ، ۱۳۶۶: ص ۷۶ ).
عکس مرتبط با اقتصاد
دوران کوتاه «بایدو» برای مسیحیان، که بایدو به کیش آنان درآمده بود بسیار دلخواه و دل چسب بود(لویزن،۱۳۷۹:ص ۹۶).
او با گشایش کلیساها در اردوی خویش موافقت کرد و یک صلیب دور گردن خود انداخت(ساندرز،۱۳۶۳: ص ۱۳۳).
بایدو به منظور مقابله با نیروی اسلام نه تنها دست مغولان و بودائیان را در امور گشاده داشت بلکه از قدرت نهفته پیروان مسیح نیز سود جست. مسیحیان در دوران سلطنت کوتاه وی به شغل های حساس دست یافتند که طبعاً این امر موجب نارضایتی ایرانیان شد.
۳-۳-۲- رابطه مسلمانان با مسیحیان
۳-۳-۲-۱- آزادی های مذهبی مسیحیان
طوایف نصاری، هم مقارن با سال های فتوح در فارس و اهواز و جبال و طبرستان و خراسان جمعیت قابل ملاحظه ای داشتند. در فارس عده شان از یهود بیشتر بود و در قم هم تعدادشان در آن ایام قابل ذکر بود. در طبرستان می توانستند با مجوس(زرتشتیان) ولایت بر ضد اعراب متحد گردند. در هرات کنیسه نسطوریان وجود داشت و نصاری آن جا مثل ترسایان سمرقند تابع، بطریق نسطوری بودند. در بخارا، چنان که از روایت «نرشخی» برمی آید؛ در محلی که بعدها مسجد بنی حنظله ساخته شد، کلیسای ترسایان وجود داشت. در مرو که اسقف آن جسد یزدگرد را با احترام کفن و دفن کرد تعداد نصاری، قابل ملاحظه بود و در طراز تا عهد سامانیان که شهر به تسخیر امیراسماعیل درآمد مسیحیت آیین رسمی بود(زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: صص ۱۵۷،۱۵۸).
در این بخش از پژوهش به بررسی وضعیت تعامل مسلمانان و حاکمان با مسیحیان و حضور آنان در میادین گوناگون می پردازیم که روی هم رفته، بیان سیاست مدارا و تساهل مسلمانان در برابر ایشان است.
در زمینه ی فرهنگی و اجتماعی، گفتنی است که با ورود اسلام به ایران، از فعالیت شدید مبلغان مذهبی مسیحیت کاسته شد و انتشار آن کیش، محدود گردید؛ ولی متوقف نشد. مبلغان مسیحی تا قرن هفتم هجری به فعالیت گسترده ای در آذربایجان و (ارومیه) خراسان(توس و مرو) در میان مردم بومی این مناطق و بعد در میان ترکان، مغول ها، تاتارها و دیگر اقوام شمالی تا چین پرداختند؛ به عبارتی، حوزه تبلیغی ایشان از بخش های جنوبی و غربی ایران، به سوی قسمت های مرکزی و شرقی کشیده شد و همین مسئله باعث رواج بیشتر مسیحیت در خاور دور گردیده است(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، بی تا: ص ۴۰۴).
۳-۳-۲-۲- آزادی فردی و اجتماعی مسیحیان
گاه بر اثر ازدواج های میان مسیحیان و مسلمانان از همان قرون اول هجری، بسیار دیده می شد، مسیحیان آزادانه تر به فعالیت می پرداختند. برای نمونه مادرِ عبداله قسری(از امرای دولت اموی در عراق) مسیحی بود. وی پس از مرگ مادرش، بر گور او کلیسایی ساخت که مورد سرزنش مسلمانان قرار گرفت. «فرزدق» شاعر چنین می سراید: «برای مادرش کلیسایی بر پا می سازد که مسیحیان در آن هستند و از کفر، مناره مسجدها را ویران می سازد.»( ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، بی تا: ص ۴۰۴).
پس از ظهور اسلام، مسیحیان نیز مانند سایر اقلیت های دینی، اهل ذمه به حساب می آمدند و موظف به پرداخت جزیه و توسعه ندادن کلیساهای خود بودند. در این دوران آزار مسیحیان خاتمه یافت و گروهی از آنان در امور حکومتی به کار مشغول شدند. به طوری که کاتبان ابوموسی اشعری و سلیمان بن عبدالملک، مسیحی بودند(کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص).
سلمان فارسی مشهور، از زرتشتیان روستاهای اصفهان بوده است. او روزی صدای مسیحیان را که در حال خواندن دعا بودند شنید و به دین مسیح علاقه مند شد. اما پدرش با دین تازه او مخالفت می کند و او را محبوس می گرداند؛ او نیز با کاروانی مسیحی به شام می رود؛ اما در انتهای این سفر مسلمان می شود(ابن هشام،۱۳۶۸: ص ۳۹).
سلسله های مسلمان ایران نیز از حضور مسیحیان بی بهره نبودند، با این که آل بویه شیعه بودند؛ اما چون مردم فارس اهل تسنن بودند، از ترس همکاری مردم فارس با خلفا علیه آنان، مسیحیان را گرامی داشتند و در امور اداری و حکومتی از آنان بهره می بردند. تا جایی که وزیر عضدالدوله یک مسیحی بود(دهقانی تفتی، بی تا: ص ۳۵). عماد الدوله نیز کاتبی مسیحی داشته است.
باید گفته شود که شاعران ایرانی نیز با مسیحیان بیگانه نبوده اند، ذکر چند مورد، می تواند گوشه ای از تفکرات مردم ایران را در مورد مسیحیان نشان دهد. آنان در آثار خود گاه به گاه از پیروان این دین سخن گفته اند، «ناصر خسرو» نیز در یکی از اشعارش از شخصی مسیحی نام می برد که اهل بعلبک بوده است و مؤلفِ آثار طبی و نجومی و ریاضی است.
«هر کسی چیزی همی گوید زتیره رأی خویش تا گمان آیدت کو قسطای بن لوقاستی(براون، ۱۳۷۱: ص ۴۰۶)»
حتی بعضی از آن ها والدینشان مسیحی بوده اند. شاعری از دوره ی سلجوقی از مادری مسیحی متولد شده است. وی «افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی»(۵۲۰ ه.ق) می باشد که اطلاعاتش در مورد مسیحیت شگفتی مسلمانان را برانگیخته است(ریپکا[۲۷]، بی تا: ص ۳۰۲).
ممدوح وی یکی از سرداران مانوئل، امپراطور بیزانس،(۱۱۸۰- ۱۱۴۳ م) بود. نام وی «آندرونیکوس کومنه نوس» بوده است. وی دو بار با باتوروس پادشاه ارمنی نژاد کیلیلیه جنگید و در نتیجه این ارتباطات، با امیران مسلمان و مسیحی آشنا شده بود. او در سال( ۱۱۷۰ م/۵۶۵ ه.ق) به شروان آمد و در آن زمان، خاقانی به دلایلی در حبس بود. او از حضور فرد مشهور و قدرتمندی مانند «کومنه نوس» بهره برده؛ او را در چندین بیت می ستاید. گویا شاعر قصد داشته است با کلمات آشنا و لغات و مفاهیم مسیحی ممدوح خود را فریب دهد تا وی شفاعت خاقانی را در دربار شروانشاه بکند و از آن جا که می دانسته ممدوحش به زبان فارسی تسلطی ندارد، لذا با زیرکی در طول اشعارش ارادت خود را به اسلام ابراز می کند. اما جالب است که «مینورسکی» یکی از منتقدین اشعار خاقانی، می گوید: «او خرافات مسیحیان را به صورت نمایانی مورد استهزاء قرار داده است.»
نکته جالب توجه این است که این روش ابراز عقیده در مورد دین مسیحیت و پایبندی به اسلام از شخصی دیده می شود که مادرش مسیحی بوده است. بدون شک محیط پیرامون وی تأثیر بسزایی در شکل گیری اندیشه های او داشته است. هم چنین مطمئناً آموخته های وی تنها متکی بر تعالیم مادرش نبوده است. در میان آثار نظامی که در حدود سال ۵۹۸ ه یا ۶۰۷ ه وفات یافت دو اثر او، یعنی؛ قصه ی خسرو و شیرین و قصه اسکندر نامه از روایات مسیحیان گرفته شده است، به طوری که شیرین یک دختر مسیحی است و این مسأله باعث می شود که او در بین ابیاتش از دین مسیحیت یاد می کند و مآخذ «اسکندرنامه» از اقوام روس و قفقاز گرفته شده که در زمان وی مسیحی بوده اند(آریان،۱۳۶۹: صص ۸۰ ، ۱۱۰).
خلاصه این که در دوره ی اسلامی، شعرای فارسی زبان در سروده های خویش از کلمه ی «زنار» که حاکی از پوشیدن کمربندی مخصوص اهل کتاب است، بسیار نام برده اند، مانند سروده سنایی:
شور در شهر فکند آن بت زنار پرست چون خرامان زخرابات برون آمده است
به طور کلی در ادبیات فارسی نمونه های بی شماری راجع به اهل کتاب وجود دارد مانند: دم عیسی، خم عیسی، مرغ عیسی که در مجموعه «امثال و حکم» دهخدا دست کم تعداد شصت ضرب المثل آمده است که گویای حشر و نشر مسیحیان، با مسلمانان است(آریان،۱۳۶۹: صص ۲۵۹، ۳۰۵).
[البته] استهزا و تنفر نسبت به اقلیت های دینی، مانند اقلیت های قومی، وجود داشت، مثلاً شایع بود که بد بوترین خانه ها از آن یهود است، و این که مسیحیان در شراب خواری افراط می کنند، خصوصاً صبح عید پاک، راهبان و شماسان مسیحی عفت ندارند(متز، ۱۳۶۹: ص ۶۶).
۳-۳-۳- اوضاع فرهنگی مسیحیان ایران
۳-۳-۳-۱- خدمات فرهنگی مسیحیان
در دوره ی اسلامی، فعالیت های علمی مسیحیان در ایران در زمینه طب، کلام فلسفه و ترجمه متون یونانی بوده است(ابن عبری، مختصر الدول، ترجمه[عبدالمحمد آیتی]، ۱۳۷۷: ص ۲۵۸).

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:24:00 ق.ظ ]