الف اهل گوندولین که در کیریت تورونات پس از گریختن شهر غارت شده در نبرد تن به تن با یک اروگ کشته شد. نام او معنی« زرین موی» است. گلورفیندل در سایه های درختان در والینور به دنیا آمد، والدین او مشخص نیستند؛ اما برای نجابت ظاهری اش و بر اساس داستان، او از اقوام تورگون بوده و از این رو ممکن است او فرزند یکی از دختران فین وه، فیدیس و یا ایریمه باشد.
این می تواند خود دلیلی برای موهای طلایی اش باشد. با این حال تمام این حدسیات است و خود تالکین چیزی در این خصوص نگفته است. در سال۱۰۰۰ دوران سوم، گلورفیندل در میت لوند ورود دوست نزدیکش گندالف را که برای ماموریتی مشابه آمده بود، خوش آمد گفت. گلورفیندل با رهبری ارتش الف ها در نبرد فورنوست نقش مهمی را بر عهده داشت.
او بار دیگر در زمانیکه درگیری های قبل از جنگ حلقه آغاز شود، خود را نمایان می سازد، بعد از اینکه حلقه یگانه دوباره به روشنایی بازگشت. او یکی از الف هایی بود که به فرمان الروند از ریوندل خروج کرد تا به دنبال حامل حلقه بپردازد. یکی از دلایل انتخاب او توسط الروند این بود که از اشباح حلقه وحشتی نداشت و بخاطر دورانی که در آمان زندگی کرده بود قدرت های بسیاری در هر دو دنیای مرئی و نامرئی داشت. در مأموریت پرخطرش اشباح حلقه از وی دوری کردند. او با پنج تن از آنها مواجه شد و همگی با دیدنش پا به فرار نهادند. تنها کسی که در ماموریتش موفق شد گلور فیندل بود زیرا حامل حلقه و آراگورن را پیدا کرد. گلورفیندل فورودوی مجروح را بر روی اسبش آسفالوت گذاشت و با نزدیک شدن اشباح حلقه، اسب را به تاختن فرمان داد. اما فورودو با اقدامی احمقانه اسب گلورفیندل را متوقف کرد و اشباح را به مبارزه طلبید. گلورفیندل در این لحظه منتظر طغیان آبهایی بود که از ریوندل محافظت می کردند. از این روی قدرتش را در مقابل سواران سیاه آشکار کرد و آنها را به داخل رودخانه راند، رودخانه طغیان کرد و سواران را با خود شست و برد.بعد از این ماجرا ، فورودو را به ریوندل برد تا در آنجا شفا یابد. گلورفیندل در شورای الروند شرکت کرد و نقش مهمی در گفت و گوها داشت، او از تام با مبادیل گفت و در مورد بسیاری از موضوعات دیگر با منبع موثق در شورا سخن راند. گلور فیندل در شورا کنار گندالف و الروند ایستاده بود و یکی از ستون های اصلی شورا به حساب می آمد. او ابتدا عقیده داشت که جای حلقه در دریا امن خواهد بود، اما گندالف دوراندیش به تغییر شکل سرزمین ها در گذر سالیان دراز اشاره کرد و اینکه قدرت های پنهان ارباب تاریکی می تواند طی صدها سال یا هزاران سال، حلقه را به سمت خود بیاورد. پیوستن گلورفیندل به یاران حلقه بطور خلاصه پیشنهاد شد. اما گندالف آن را رد کرد و گفت : قدرت گلورفیندل در این مأموریت پنهانی چندان در مقابل نیروی موردور دوام نخواهد آورد. (در واقع ابتدا قرار بر این بود که گلور فیندل جزء گروه یاران حلقه باشد و جای لگولاس را بگیرد).
گلورفیندل الفی بود با زیبایی خیره کننده، قدرتمند، خردمند و دارای شجاعت بسیار. گلورفیندل مورد علاقه مردم گوندولین بود، که بعد از کشته شدنش سوگواری بسیاری کردند.
۳-۷ترول(Troul):
در فرهنگ عامه اسکاندیناویایی ها، هیولای فیل پیکری که گاه دارای قدریت های جادویی ا ست.
ترول ها که با انسان ها دشمنی می ورزند در قصرهایشان زندگی می کنند و با تاریکی هوا نواحی اطراف را تحت سیطره خود در می آورند. اگر در معرض آفتاب قرار بگیرند می ترکند یا سنگ می شوند.
در داستان های جدیدتر، ترول ها معمولا به اندازه انسان یا موجودات کوچکتری مثل دورف ها و الف هایند.
آنان در کوهستان زندگی می کنند، گاه دوشیزگان را می ربایند و می توانندتغییر شکل دهند و آینده را ببینند (همان: ۱۱- ۱۲).
۳-۸هابیت ها (Hobbits):
هابیت ها مردمانی آرام و بی مزاحمت،اما بسیار باستانی اند و تعدادشان در گذشته ها بسیار بیشتر از اکنون بوده است؛چرا که آنان عاشق صلح و آرامش و زمین های زراعتی خوب بودند:نواحی روستایی منظم و خوش کاشت،اقامتگاه مطلوبشان بود. از ماشین هایی پیچیده تر از دم آهنگری و آسیاب آبی و ماشین پارچه بافی دستی سردرنمی آوردند و آنهارا دوست نداشتند و هنوز نیز این چیز هارا خوش نمیدارند، اما ابزار را ماهرانه به کار می گرفتند. حتی در روزگار باستان از آدم ها، یا به اصطلاح خودشان((مردم بزرگ)) عادتاََ دوری می گزیدند، اما اکنون با وحشت از ما گریزانند و یافتن آنان دشوار شده است.چشم و گوشی تیز دارند و اگرچه مُستَعِد فَربه شدن اند وبی آنکه ضرورت باشد،شتاب نمی ورزند، اما در حرکات خود چالاک و ورزیده اند. از همان نخست هنر ناپدید شدن سریع و بی سر و صدا را هنگام مواجهه با مردمان بزرگ را آموخته اند و دوست ندارند از روی تصادف و دست پاچگی با آنان رو به رو شوند؛ و این هنر تا بدان پایه پیشرفته است که ممکن است در چشم آدم ها جادو بنماید. اما هابیت ها در حقیقت هرگز به جادویی از هیچ دست توجه نداشته اند، و گریزپایی آنان صرفاََ مدیون مهارتی حرفه ای است و وراثت و تمرین، و رابطه دوستانه و نزدیک با زمین، موجب شده است تا نژاد های بزرگتر و نا آزموده تر از تقلید آن عاجز باشند.
آنان مردمانی کوچک اند، کوچکتر از دورف ها: باریک اندام تر و لاغرتر، در حالیکه به راستی چندان کوتاه تر از آنان نیستند.بلندی قامتشان متفاوت است و ممکن است از ۶۰ تا ۱۲۰ سانتی متر باشد.قد آنان در حال حاضر به ندرت از ٩٠ سانتی متر تجاوز می کند: می گویند که قامت مان تحلیل رفته است و در روزگاران باستان بلند بالاتر بوده ایم.به روایت کتاب سرخ، قامت باندوبراس توک ملقب به بال روئر، پسر ایزن گریم دوم ١٣٣ سانتی متر بود و وی این توانایی را داشت که بر اسب سوار شود. در تمام اسناد هابیت ها فقط قد دو تن از چهره های مشهورِ زمان قدیم از او پیشی می گرفته؛و ما به این موضوع شگفت انگیز خواهیم پرداخت.
اما هابیت های شایِر که این داستان به آنان خواهد پرداخت، در روزگاران صلح و رفاه، مردمانی زنده دل بودند. لباس هایی به رنگ روشن می پوشیدند و به ویژه رنگ های زرد و سبز را عاشقانه دوست داشتند؛ اما به ندرت کفش به پا می کردند، زیرا پاهایشان کف سفت چرم مانندی داشت و پوشیده از موهای ضخیم و مجعد بود، موهایی بسیار شبیه موهای سرشان و اغلب به رنگ قهوه ای.از این رو تنها صنعتی که کمتر در میان آنها رواج یافت، کفشگری بود؛ با این حال با انگشتان بلند و ماهر خود می توانستند چیزهای مفید و زیبا بسازند. چهره هاشان اغلب بیش از آنکه زیبا باشد، مهربان بوده گشاده، با چشمانی روشن، گونه هایی سرخ، و دهان هایی مستعد خنده و خوردن و آشامیدن. و چه خندیدن و خوردن و آشامیدنی، بارها و از ته دل، و همیشه شیفته شوخی های ساده و شش وعده غذا در روز بودند، البته هرگاه نصیبشان می شد.مهمان نواز بودند و علاقمند به میهمانی و هدیه، که با دست و دلبازی می دادند و با شور و شوق می پذیرفتند.
به راستی روشن است که علی رغم جدایی بعدی، هابیت ها خویشاوندان مایند: از الف ها یا دورف ها بسیار به ما نزدیکترند.از دیرباز،البته با شیوه خود به زبان آدم ها سخن می گفتند و از همان چیز هایی خوششان یا بدشان می آمد که آدمی را از آن چیز ها خوش یا بد می آید. اما دیگر نمی توان دریافت که خویشاوندی ما دقیقا چه بوده است. سر منشاء هابیت ها به روزگاران قدیم،به روزگاران پیشین باز می گردد که اکنون گم و فراموش شده است. فقط اَلف ها اسناد آن روزگار نابود شده را حفظ و نگهداری می کنند و روایت های آنان تقریبا به تمامی درباره ی تاریخ خودشان است که در آن ها از آدم ها به ندرت یاد می شود و از هابیت ها هرگز ذکری به میان نمی آید. با این حال روشن است که هابیت ها، پیش از آن که مردمان دیگر حتی از وجودشان باخبر شوند ، سال های سال با آرامش در سرزمین میانه زیسته اند. و از این گذشته در جهانی که پر از موجودات بی شمار بود، این مردمان کوچک را بسیار کم اهمیت می انگاشتند.با این حال در زمان بیل بو و وارث او فورودو، ناگهان برخلاف میل خویش مهم و پر آوازه شدند و مایه ی نگرانی خاطر شوراهای خردمندان و بزرگان را فراهم آوردند.
هابیت ها پیش از گذشتن از کوهستان به سه نژاد تا حدی متفاوت تقسیم شده بودند:هارفوت ها ، استورها و فالوهایدها. هارفوت ها پوستی تیره تر داشتند و کوچکتر و کوتاه تر بودند، با صورت
هایی بدون ریش، و چکمه نمی پوشیدند ، دست ها و پاهاشان پاکیزه و چالاک بود ، و سرزمین ها
ی مرتفع و دامنه های کوه را برای زندگی ترجیح می دادند. استورها پهن تر و قوی بنیه تر بودند،با پاها و دستانی بزرگتر، و زمین های مسطح و کناره ی رودخانه ها را بیشتر می پسندیدند. فالوهایدها لطیف ترین پوست و مو را داشتند و بلند بالاتر و باریکتر از دیگر هابیت ها ، و عاشق درختان و سرزمین های جنگلی بودند.
هارفوت ها در روزگاران باستان ، بیشتر از دیگران با دورف ها ارتباط داشتند و دیر زمانی در
کوهپایه ها و کوهستان ها زندگی می کردند. آنان زودتر به سمت غرب کوچیدند و از اریادور تا
ودرتاپ Weathertop)) پراکنده شدند، درحالی که دیگران هنوز در سرزمین وحشی Widerland)) به سر می بردند.هارفوتهاگونه ای متعارف تر را تشکیل می دادند و نماینده ی قوم هابیت ها بودند و تعدادشان از گونه های دیگر بیشتر بود.آنان برای سکونت در یک مکان رغبت بیشتری نشان می دادند و بیشتراز دیگران
خلق و خوی اجدادی زندگی در نقب ها و سوراخ ها را حفظ کردند.
استور ها دیرزمانی در کناره ی رودخانه ی آندوین بزرگ ماندند و از آدم ها کمتر گریزان بودند.آنان پساز هارفوت ها به غرب کوچیدند و در مسیر رودخانه لودواتر به سمت جنوب حرکت
کردند، . بسیاری از آنان دیرزمانی پیشاز بازگشت دوباره به شمال ، میان تاربد و مرز های دون لند، ساکن شدند.
فالوهاید ها ، کم جمعیت ترین نژاد ، تیره ای شمالی بودند. بیشتر از دیگر نژاد ها با الف ها رابطه
ای دوستانه داشتند و مهارتشان در زبان آوری و آواز خواندن ، از صنعت گری بیشتر بود. از همان
دیرباز شکار را به کشت و زرع ترجیح می دادند. آنان از کوه های شمال ریوندل گذشتند و به
رودخانه ی هورول رسیدند. در اریا دور با دیگر نژاد هایی که از پیش به آن جا کوچیده بودند،در
آمیختند ، اما از آن جا که قوی بنیه تر و ماجراجو تر از دیگران بودند رهبری یا ریاست قبایل هارفوت ها یا استور هارا بر عهده گرفتند. حتی در زمان بیل بو نیز می شد. نژاد قوی فالوهایدی را
در میان خانواده های بزرگتری همچون توک ها و اربابان باک لند پیدا کرد.
هابیت ها در سرزمین های غربی اریا دور ، میان کوه های مه آلود لوون به آدم ها و الف ها
برخوردند. در واقع بازمانده های دونه داین پادشاهان آدمیان که از آن سوی دریا ، از وسترنس
آمده بودند ، هنوز در آنجا سکنی داشتند. اما آنان به سرعت رو به افول می گذاشتند و زمین های
پادشاهی شمالی آنان به طور گسترده و مفرط رو به ویرانی می گذاشت. آن قدر جا وجود داشت
که تازه واردان در آن بگنجند و باز جای اضافی وجود داشته باشد ، و هابیت ها از پیش به صورت
جوامعی متشکل شروع به اسکان کرده بودند. در زمان بیل بو ، از ویرانی و فراموشی بسیاری از
اقامتگاه های پیشین آنان مدت ها می گذشت ، اما یکی از نخستین اقامتگاه ها که بار دیگر اهمیت
خود را بازیافت – هرچند با ابعاد و اندازه کوچکتر – هنوز پا بر جا بود. این اقامتگاه در بری((Bere و
چت وود(Chetwood) ، حدود چهل مایلی شرق شایر قرار داشت.
بی تردید در همان روزگاران پیشین بود که هابیت ها الفبای خود را آموختند و با تقلید از شیوه
دونه داینی، که آنان نیز به نوبه خود این هنر را از الف ها آموخته بودند ، شروع به نوشتن کردند.
نیز در همان روزگار بود که زبان های پیشین خود را فراموش و از آن پس به زبان مشترک شروع
به سخن گفتن کردند ، زبانی که وسترون نامیده می شد و در تمام سرزمین های پادشاهان ، از
آرنور( Arnor) تا گوندور و در تمامی ساحل دریا از بل فالاستا لون رایج بود. با این حال آنان واژه های
اندکی از زبان خود و همین طور نام ماه ها و روز ها و گنجینه ی عظیمی از نام های خاص را از
گذشته حفظ کردند.
در این زمان بود که افسانه های رایج در میان هابیت ها با محاسبه سال ها برای نخستین بار تبدیل
به تاریخ شد. زیرا در یک هزار و ششصد و یکمین سال دوران سوم بود که برادران فالوهاید ،
مارکو و بلانکو از بری عازم شدند و با گرفتن اجازه از پادشاه بزرگ در ۱فورنوست۱ ، پیشاپیش خیل
بی شماری از هابیت ها، از آب های قهوه ای رنگ رودخانه ی بارنوین گذشتند. آنان پل تاق سنگی
را که در دوران سلطه ی پادشاهی شمالی برپا شده بود پشت سر گذاشتند و زمین های آن سو ،
یعنی زمین های میان رودخانه و بلندی های فار را برای سکونت دراختیار گرفتند . تنها خواسته ازآنان این بود که پل بزرگ و همچنین پل های دیگر و راه را برای رفت و آمد سریع سفیران
پادشاهان دائم مرمت کنند و فرمانروایی او را به رسمیت بشناسند.و بدین ترتیب تاریخ شمار شایر آغاز و سال عبور از برندی واین (هابیت ها نام رودخانه را تغییر داده بودند) مبدأ تاریخ شایر شد و
تاریخ های بعدی از آن تاریخ، مورد محاسبه قرار گرفت. هابیت های سرزمین های غربی بی درنگ عاشق سرزمین جدید خود شدند و در آنجا باقی ماندند و بار دیگر به زودی از تاریخ آدم ها و الف ها کنار رفتند.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:44:00 ق.ظ ]