برخی از مردم هنگام خواندن مطلبی، بخشی از آنرا حذف و از وسط یک متن عبارتی را استخراج و سپس بر اساس آن حکم صادر میکنند آن هم از روی جهالت یا غرض ورزی، آنگاه طبق آن تصمیم میگیرند.
کلام خدا نیز از این مقوله مستثنی نیست. به طور مثال برخی در آیهی مذکور به عبارت «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» اکتفا و بیدینی خود را توجیه میکنند. اما همین افراد باید بدانندکه انبیای الهی مردم را به چیز ناشناختهای دعوت نکرده ونگفتهاند بفهمید یا نفهمید باید آن را بپذیرید یا اینکه اگر خواستید میتوانید دین نداشته باشید بدون اینکه پاسخگو باشید، بلکه به حکم «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» مردم را به امری کاملاً شناخته شده دعوت کردهاند و آنها را مسئول و پاسخگوی انتخاب خود میدانند. در علت اینکه در دین اکراه و اجبار نیست علامهطباطبایی(ره) مطلبی دارد که آوردن آن در اینجا بجا و شایسته است.ایشان میفرماید:
“خدای تعالی دنبال جملهی « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» جملهی ـ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ـ را آورده، تا جملهی اول را تعلیل کند و بفرماید که چرا در دین اکراه نیست و حاصل تعلیل این است که اکراه و اجبار ـ که معمولاً از قوی نسبت به ضعیف سر میزند ـ وقتی مورد حاجت قرار میگیرد که قوی و ما فوق (البته به شرط اینکه حکیم و عاقل باشد و بخواهد ضعیف را تربیت کند) مقصد مهمی را در نظر داشته باشد که نتواند فسلفهی آن را به زیردست خود بفهماند، (حال یا فهم زیردست قاصر از درک آن است و یا اینکه علت دیگری در کار است) ناگزیر متوسل به اکراه میشود، و یا به زیردست دستور میدهد که کورکورانه از او تقلید کند و… و اما امور مهمی که خوبی و بدی و خیر و شر آنها واضح است، و حتی آثار سوء و آثار خیری هم که به دنبال دارند معلوم است، در چنین جایی نیازی به اکراه نخواهد بود، بلکه خود انسان یکی از دو طرف خیر و شر را انتخاب کرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) میپذیرد و دین از این قبیل امور است. چون حقایق آن روشن و راه آن با بیانات الهیه واضح است، … پس معلوم میگردد که «رشد» در پیروی از دین و «غّی» در ترک دین و روگردانی از آن است، بنابراین دیگر علت ندارد که کسی را بر دین اکراه کنند.”(همان)
۲- «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (یونس/۹۹): و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هرکه در زمین است همهی آنها یکسر ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟
این آیه از آیاتی است که بر آزادی عقیده و ایمان دلالت دارد؛ زیرا مفهوم آن میرساند که خداوند ایمان اجباری را از مردم نمیخواهد و در واقع مشیت و خواست باریتعالی ایمان اختیاری است نه اجباری، لذا نه تنها خودش مردم را به زور به ایمان وادار نمیکند بلکه از پیامبران یا دیگران هم، چنین چیزی نخواسته است. وقتی مطلب به خواست خدا بستگی دارد، و چون او چنین چیزی را نخواسته پس پیامبر نیز نباید چنین طمع و توقعی داشته باشد و نیز نباید در این باب خود را خسته کند برای اینکه قادر نیست مردم را مجبور بر ایمان کند، ایمانی که از روی اکراه باشد خواست خدا نیست، آن ایمانی را خدا از انسانها خواسته که از حسن اختیار باشد.
خداوند انسان را خلق کرده تا در سایهی زندگیکردن، آنها را آزمایش کند و یکی از مهمترین و بلکه اولین مادهی آزمایش را ایمان قرار داده است. خداوند تعالی در امر ایمان مردم را آزادی داده است، در واقع آزمایش زمانی صورت میگیرد که در سایهی آزادی به عمل آید نه اجبار و اکراه. و ارزش ایمان در انتخاب اختیاری و آزادانه است نه اجباری و اکراهانه. مرتضی مطهری(ره) درباره آیهی مذکور میفرماید: “پیامبر اکرم خیلی مایل بود مردم مؤمن بشوند قرآن میگوید زور در مورد ایمان معنی ندارد. اگر زور صحیح بود خدا خودش به ارادهی تکوینی خودش میتوانست همهی مردم را مومن کند، اما ایمان یک امری است که باید مردم انتخاب کنند. پس به همان دلیل که خود خدا با اردهی تکوینی و اجباراً مردم را مؤمن نکرده و مردم را مختار و آزاد گذاشته است تو هم ای پیغمبر مردم را باید آزاد بگذاری، هر که دلش بخواهد ایمان بیاورد هر که دلش نخواهد ایمان نیاورد.” (مطهری، جهاد، ص۵۷)
۳-« قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ… »(کهف/۲۹): بگو: حق از سوی پروردگارتان[رسیده] است. پس هرکه بخواهد بگرود و هرکه بخواهد انکار کند، …
شهید مطهری(ره) دربارهی این آیه میفرماید:”این آیه هم میگوید ایمان و کفر اختیاری است بنابراین اجباری نیست پس اسلام نمیگوید که باید به زور اینها را وارد اسلام کرد، اگر مسلمان شدند خوب، اگر مسلمان نشدند، بکشید، اختیار با خودشان است. هرکه میخواهد مومن بشود، مومن بشود، هرکه میخواهد نه.” (همان، صص۵۷-۵۶)
۴-« لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ،إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»(شعراء/۴-۳) یعنی: شاید تو از اینکه [مشرکان] ایمان نمیآورند، جان خود را تباه سازی. اگر بخواهیم، معجزهای از آسمان بر آنان فرود میآوریم. تا در برابر آن، گردنهایشان خاضع گردد.
در این دو آیه خداوند به پیامبر میفرماید که نباید از ایمان نیاوردن مردم این همه بر خود رنج و غصه وارد سازی زیرا مشیت الهی بر اختیار مردم در گزینش ایمان و کفر است نه به زور و اکراه.
علامهطباطبایی(ره) در ذیل این آیات میفرماید:” معلوم است که منظور از این تعبیر، انکار بر رسول خدا (ص) است (که این غصه خوردن تو صحیح نیست) و میخواهد با این آیات آن جناب را تسلیت دهد… که اگر میخواستیم آیهای بر آنها نازل کنیم که ایشان را خاضع نماید و مجبور به قبول دعوت کند و ناگزیر از ایمان آوردن شوند، نازل میکردیم و به ناچار خاضع میشدند، خضوعی که انحنای گردنهایشان از آن خبر دهد.” (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۴۷)
۵-« قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ» (یونس/۱۰۸) یعنی: بگو ای مردم، حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. پس هرکه هدایت یابد به سود خویش هدایت مییابد، و هرکه گمراه گردد به زیان خود گمراه میشود، و من بر شما نگهبان نیستم.
این آیه نیز انسان را آزاد و دارای اختیار میداند و میگوید سرنوشت هرکس در دست خودش میباشد حتی انبیاء هم حق اجبار مردم را ندارند و وظیفهی انبیاء، ارشاد و تبلیغ است نه اجبار و اکراه. همهی انسانها در آنچه برای خود انتخاب میکنند آزادند، و هیچکس نمیتواند آزادی در انتخاب را از کسی سلب کند. خداوند خود اعلام میدارد که حق به سوی انسانها آمده و هرکس به سوی آن راه یابد در حالی که راه یافته سودش عاید خودش میشود، و هرکس از آن روی بگرداند و راهی دیگر برود در حالی رفته که ضرر این انحراف عاید خودش میشود. پس انسانها میتوانند هریک از این دو را که برای خود میپسندند انتخاب کنند. یا نفع و یا ضرر را، و پیامبر خدا وکیل مردم نیست، تا کاری را که به عهدهی تکتک انسانها است او انجام دهد.
۶- «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (نحل/۱۲۵): با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهای]که نیکوتر است مجادله نمای، در حقیقت، پروردگار تو به [حال] کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راهیافتگان [نیز] داناتر است.
این آیه راه های دعوتکردن مردم به سوی خداوند و دین را بیان میکند که عبارتاند از: حکمت، پند و اندرز، جدال احسن. و به هیچ وجه از اجبار و زور برای دعوت به دین نام نبرده است. و نکتهی جالب و قابل توجه در این آیه این است که بعد از نام بردن راه های دعوت به دین به مجازات کفار اشاره شده است اما نه به عنوان یکی از راه های دعوت به خدا و دین او بلکه به عنوان نوعی مقابله به مثل؛ و بیان میکند که اگر مورد تعدی واقع شوید حق دارید از خود دفاع کنید آن هم نه بیشتر از آنها.
خداوند در این آیه موعظه را با قید «حَسَنه» و جدال را با قید« الَّتی هِیَ اَحسَن » آورده و این نشان میدهد که در دعوت در راه خدا نه تنها نمیتوان از زور و اجبار استفاده کرد بلکه حتی از موعظهی غیر حسنه و یا جدال غیر احسن نیز نباید استفاده کرد. برای اینکه بحث در این رابطه طولانی نشود و دوستان بخواهند از مطالب بیشتری از این آیه بهرهمند شوند به تفسیر المیزان ذیل همین آیه مراجعه کنند.
شهید مطهری(ره) در رابطه با این آیه میفرماید :”مردم را بخوان به سوی راه پروردگارت با چی؟ با زور؟ با شمشیر، نه. با حکمت، با منطق و برهان و دیگر با موعظهی نیک. آنها که با تو مجادله میکنند تو هم به نحو نیکی با آنها مجادله کن. این آیه هم صریحاً راه اسلام آوردن را، دعوت معرفی کند.”(مطهری، جهاد، ص۵۶)
قرآن کریم آزادی در پذیرش دین را جزء برنامهی همهی فرستادگانش میداند و بر این اساس که انسان را مختار آفریده است از پیامبرانش میخواهد که مردم را به آیین الهی دعوت کنند و آنها را بر پذیرش دین اجبار نکنند زیرا به فرمودهی خود خداوند در قرآن، هرگز نمیشود کسی را در حالی که از دین کراهت دارد به پذیرش آن ملزم کرد. زیرا چنین کسی با سوء اختیار خود به جای پذیرش دین، آن را رد کرده است. همانگونه که دربارهی حضرت نوح(ع) میفرماید:« قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ» (هود/۲۸): گفت: ای قوم من، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتی روشن داشته باشم، و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد که بر شما پوشیده است، آیا ما [باید] شما را در حالی که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم؟
خلاصه اینکه ارادهی خداوند به این تعلق گرفته که پذیرش دین اختیاری و از روی عقل و بر اساس استدلال باشد تا بدین وسیله انسانها با انتخاب خود سرنوشت خود را بدست خویشتن رقم زنند بعد از آنکه راه از بیراهه برایشان مشخص شده است.
در تفسیر کشاف ذیل آیهی«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً» (هود/۱۱۸) آمده است که:”ارادهی خداوند، بر این تعلق نگرفته که همهی مردم را مجبور به پذیرفتن دینی کند و اختیار و آزادی داده تا با تحقیق، دین را بپذیرند و به همین جهت برخی تلاش کردند و به حق راه یافتند و بعضی کوتاهی کردند و پر واضح است آنها که راه خدایی را انتخاب کردند، مشمول عنایت حق گردیدند و کسانی که راه باطل را انتخاب کردند به خاطر سوء اختیار خود، مورد عقاب واقع میشوند.”(زمخشری، الکشاف،ج۲، ص۴۳۸)
۲ـ۲) انتخاب عقیده بر اساس تفکر
مرتضی مطهری(ره) میگوید:”فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. تفکر قوهای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است…اما عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است. از ماده عقد و انعقاد و… است، بستن است، منعقد شدن است. برخی گفتهاند حکم گرهی را دارد. دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است یا مبنای اعتقاد و دل بستن انسان همان تفکر است یا بر اساس احساسات است نه کار عقل.” (مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص۹۲و۹۷)
بنابراین تفکر با عقیده یکی نیست بلکه تفکر میتواند مبنایی برای انتخاب یک عقیده باشد. زیرا همانطور که قبلاً بیان شد یک عقیده میتواند منشأ استدلالی و تعقلی داشته باشد یا اینکه بر اساس غیر تفکر مانند احساسات، تقلید، جهل، زور و …. باشد. اما آنچه حایز اهمیت است اینکه در دین اسلام به تفکر آنچنان اهمیت داده که یک ساعت فکرکردن را از عبادت یک سال برتر میداند.(ر.ک: مصباح الشریعه، ص۱۱۵)
و در برخی روایات یک ساعت فکرکردن را از عبادت هفتاد سال برتر میداند. (ر.ک: همان، ص۴۲۳) زیرا تفکر میتواند انسان را در مسیر سعادت قرار دهد همچنان که جمود فکری میتواند او را برای همیشه در بیراهه نگه دارد.
دین اسلام از اساس با تقلید در اصول دین مخالف است و میگوید اصول دین که اعتقادات بشر را شکل میدهد نباید تقلیدی باشد. باید آن را بر اساس تفکر صحیح، آزادانه درک کرد تا پذیرفته شود. اگر به رسالههای توضیح المسائل علمای اسلام مراجعه کنیم معمولاً اولین فتوایشان این است که در اصول دین تقلید جایز نیست. در اینجا به ذکر یک مورد استناد میجوییم:”هیچ مسلمانی نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، بلکه باید آنها را از روی دلیل ـ به فراخور حال خویش ـ بداند.” (مکارم، توضیحالمسائل، ص۸)
دینی که منطقش بر اساس فکر و عقل و بر اساس حساب است، در این جهت نگرانی ندارد. آزادی تفکری که اسلام به مسلمین و ملل دیگر دربارهی اسلام داده، هیچ ملت دیگری نداده است. اسلام پذیرش دین را بر اساس تفکر و تعقل میخواهد.
شهید مطهری(ره) در اهمیت فکر و عقل آزاد بشر میفرماید:”آیا شما هیچ میتوانید باور کنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به اینجا برسد که بت را باید پرستش کرد، هُبَل را باید پرستش کرد؟ نه هیچ وقت عقل و فکر بشر ولو ابتداییترین عقل و فکر بشر باشد، او را به اینجا نمیرساند. اینها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد، مثلاً در ابتدا افرادی پیدا میشدند سودجو و استعمارگر که میخواهند افراد دیگر را به زنجیر بکشند… میخواهند رژیمی را به وجود آورند. این رژیم یک تکیهگاه اعتقادی میخواهد… یک موضوعی را، یک بتی را یک گاوی را، یک اژدهایی را به شکلی در میان مردم رایج میکند… نسل به نسل که میگذرد و سابقهی تاریخی پیدا میکند، جزء سنن و مآثر ملی میشود… .” (مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص۹۹-۹۸)
پس بتپرستی یا داشتن دین و عقاید خرافهای بر اساس یک تفکر صحیح و آزاد نیست و در واقع غل و زنجیرهایی است که پای تفکر آزاد را بستهاند و اجازهی فکرکردن را به بشر نمیدهند. لذا قرآن وظیفه انبیاء را باز کردن این غل و زنجیرها از افکار انسانی میداند تا در پناه تفکر آزاد بتوانند بهترین دین و عقیده را برای خود انتخاب کنند آنجا که میفرماید: « وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِم» (اعراف/۱۵۷)یعنی: و از دوش آنها قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمیدارد… .
شهید مطهری(ره) در این رابطه مثالهای قرآنی شایستهای میآورد که ذکر آنها در این بحث خالی از لطف نیست:”کار صحیح کار ابراهیم(ع) است که خودش تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمامی مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایهای از فکر ندارند، گرفتار میبیند…(سپس قضیهی شکستن بتها و گذاشتن تبر بر دوش بت بزرگ و جواب دادن ابراهیم(ع) به سؤالات آنها پیش میآید… تا اینکه خداوند در آخر داستان میفرماید: « فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِم» یعنی:(به خودشان بازگشتند و شروع به تفکر کردند) با این عمل رَجَعوا الی انفسهم یعنی فکرشان را از زنجیر عقیده آزاد کرد. این را میگویند یک عمل انسانی.” (همان، صص۱۰۲-۱۰۱)
ایشان پس از آن، عمل حضرت موسی(ع) را مثال میزند و میفرماید:”موسی بن عمران عملش انسانی است وقتی میبیند قومش گوسالهی سامری را به عنوان یک بت انتخاب کردهاند و دارند پرستش میکنند گفت: به خدا آتش میزنم، به خدا خاکسترش را هم بر باد میدهم برای اینکه اگر میماند چه میکرد؟ غیر از اینکه مردم را در زنجیر یک خرافه گرفتار میکرد مگر اثر دیگری داشت ؟…”(همان، ص۱۰۲)
و” بالأخره، عمل صحیح عمل خاتم الأنبیاء است: سالهای متمادی با عقیدهی بتپرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند… پیغمبر آمد این زنجیر اعتقادی را از دست و پای آنها باز و فکرشان را آزاد کرد.” (همان، ص۱۰۳)
امام علی(ع) در سخنی از سخنان پر گهر خود هدف از بعثت پیامبر اکرم(ص) را آزاد کردن بندگان از همین غل و زنجیرهایی میداند که باعث اسارت دل و فکر آنهاست و میفرماید: «فَاِنَّ الله تعالی بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) بِالحَقِّ، لِیُخرِجَ عِبادِهِ مِن عِبادَهِ عِبادِه إلی عِبادَتِهِ وَ مِن عُهودِ عِبادِهِ إلی عُهودِه، وَ مِن طاعَهِ عِبادِه إلی طاعَتِهِ، وَ مِن وِلایَهِ عِبادِهِ إلی وِلایَتِهِ»: خدای متعال، محمد(ص) را به دین حق مبعوث کرد، تا بندگان او را از پرستش بندگان به پرستش او(خداوند)، و از نگاهداشت پیمانهای بندگان به نگاهداشت پیمانهای او، و از فرمانبرداری بندگان به فرمانبرداری او، و از سرپرستی بندگان به سرپرستی او برآورد. (حکیمی، الحیاه، ج۱، ص۴۰۱)
۳)قلمرو آزادی عقیده در اسلام
قبلاً گفتیم در اسلام آزادی با رهایی فرق میکند و برخلاف مفهوم رهایی، آزادی واقعی از کرامت و ارزش خاص برخوردار است و اگر انسان خواهان آزادی است به خاطر این است که به طور فطری آزاد آفریده شده است. چنانکه امام علی(ع) میفرمایند: « اِنَّ النّاسَ کُلّهُم أحراراً» به راستی که همهی مردم آزاد و صاحب اختیارند. (کلینی، گزیدهی کافی، ج ۵، ص۳۳۳) اما در طول تاریخ، کسانی بوده که آزادی را در مسیر فطرت خود به کار نبردهاند و همین باعث ایجاد ستمها و خودکامگیهایی شده و همواره باعث پیدایش رنجش و گرفتاری عدهی بیشماری شده است. زیرا هر چه بشر از فطرت و خواسته های فطری خود دور شود و آنها را در مسیر نادرست بکار برد به همان اندازه خود و جامعهی خود را دچار مشکل و بحران کرده است. آزادی عقیده نیز اگر در مسیر درست خود قرار نگیرد و با بیقید و بندی همراه شود باعث ایجاد انحرافات و مشکلاتی خواهد شد. چنانکه بشر در طول تاریخ با این مسئله رو برو شده است.
در این قسمت سعی بر این است که حدود و قلمرو آزادی عقیده را از نظر اسلام بررسی کنیم. لذا قبل از آن به چند مثال قرآنی در رابطه با مفهوم آزادی از نظر مخالفان انبیاء الهی اشاره میکنیم آنگاه بحث را در مسیر خود ادامه خواهیم داد.
در سورهی شعراء وقتی خداوند حضرت موسی و هارون را به نزد فرعون میفرستد بعد ازگفتگویی بین آنها، حضرت موسی(ع) به فرعون میفرماید: تو بنیاسرائیل را بندهی خود کردهای.(شعراء /۲۲) در سورهی بقره آیهی۴۹ میخوانیم که فرعون بنیاسرائیل را به بدترین شکل شکنجه میکرد و فرزندانشان را میکشت و زنانشان را برای کنیزی زنده نگه میداشت. (خداونددر برخی سورههای دیگر نیز به این قضیه اشاره فرموده است)
دربارهی قوم ثمود، عاد و اقوام پس از نوح(ع) خداوند در سورهی ابراهیم آیات ۱۳-۹ میفرماید: آنها میگفتند ما به همهی آنچه شما پیغمبران مأمور آن هستید کافریم، زیرا شما بشری جز ما نیستید و ما آنچه که پدرانمان میپرستند را فقط میپرستیم… و اگر به آیین ما باز نگردید شما را از شهر و دیار خود بیرون میکنیم… .
دربارهی قوم شعیب در سورهی اعراف آیهی ۸۸ میفرماید: بزرگان و مستکبران قوم به شعیب میگویند اگر به کیش ما بازنگردی ما تو را از شهر بیرون میکنیم.
داستان مردم انطاکیه در سورهی یس آیات ۱۸-۱۳ آمده است که به فرستادگان خداوند میگویند: «ما شما را به فال بد میگیریم اگر از این دعوی دست برندارید سنگسار و به بدترین شکل عذابتان میکنیم.»
و دربارهی اصحاب اخدود در سورهی بروج آیات ۸-۴ میفرماید: آنها مؤمنان را به آتش میافکندند فقط به جرم اینکه به خدای یکتا ایمان داشتند.
ذکر این موارد به بررسی قلمرو آزادی ـ از جمله آزادی عقیده ـ در نگاه های متفاوت و نزد اقوام مختلف میپردازد. زیرا اقوام مذکور و سایرین خود را در انتخاب و عمل به عقیدهی خود آزاد میپنداشتند و انبیای الهی را مانع این آزادی میدیدند بنابراین با آنها مخالفت میکردند و اما سؤال اینجاست که آیا این آزادی قابل احترام است؟ آیا به صرف اینکه انسان آزاد است میتواند هر عملی را انجام دهد؟
چنانکه آیهی۱۵ از سورهی قیامه به این خواستهی انسان اشاره میکند که: « بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ». صاحب تفسیر المیزان ذیل این آیه میفرماید:”انسان فجور اَمام خود را میخواهد یعنی میخواهد در آینده عمرش جلویش شکافته و باز باشد و هر فجوری خواست مرتکب شود.”(طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۱۶۵)
شاید گفته شود صرف داشتن حق آزادی برای انسان، با داشتن حد و مرز و قید و شرط برای آن منافات داشته باشد. در صورتی که اینطور نیست. ما انسانها در اجتماع زندگی میکنیم. از طرفی حق داشتن خیلی از چیزها را داریم اما از طرف دیگر این حق دارای حد و مرز و همراه با قید و شرط است. مثلاً یکی از مهمترین حقوق طبیعی انسان حق داشتن حیات است، اما یقیناً این حق، مطلق و بدون قید و شرط نیست و مسئلهی قصاص این اجازه را به ولیدم میدهد که نسبت به کسی که به عمد قتل انجام داده است، این حق را از او سلب کند. یا خیلی از قوانین دیگر؛ مانند داشتن شغل و درآمد در اسلام، در عین اینکه حق طبیعی انسان است اما درآمد از راه نامشروع مثل ربا، دلالی، خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی و… در میان افراد ممنوع است. حق داشتن آزادی نیز به این شکل است در حین اینکه انسان آزاد است اما نباید بیقید و بند باشد. انسان در انتخاب عقیدهاش باید بر اساس تفکر صحیح راهی را انتخاب کند که به کرامت انسانیاش لطمه وارد نکند و عملش خود و جامعهاش را به انحطاط نکشاد چنانکه قبلاً گفتیم اعتقاد افراد عمل آنها را در پی دارد بنابراین بهترین انتخاب، انسانیترین عمل را به دنبال دارد. لذا آزادی عقیده به معنای احترام به هر عقیدهای و آزادی هر نوع عقیدهای ولو از نوع پستترین و منحطترین، هرگز در اسلام نمیتواند مقبول باشد. در تأیید آنچه گفته شد سخنی ازشهید مطهری(ره) را میآورم. ایشان میفرماید:”مغالطهای که در دنیای امروز وجود دارد در همین جاست. از یک طرف میگویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد، بتپرست هم باید در عقیدهی خودش آزاد باشد، اژدهاپرست هم باید در عقیدهی خودش آزاد باشد، … و حال آنکه اینگونه عقاید ضد آزادی فکر است. همین عقاید است که دست و پای فکر را میبندد.”(مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۹)
ایشان آزادی عقیده را در اعلامیهی حقوق بشر، مخالف آزادی عقیده به معنای واقعی و بر اساس تفکر آزاد و صحیح میداند و در اینباره میفرماید:”خود اعلامیهی حقوق بشر همین اشتباه را کرده است. اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است. بشر از آن جهت که بشر است محترم است. (ما هم قبول داریم) چون بشر محترم است پس، هر عقیدهای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است. عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خودش ببندد… لازمهی محترم شمردن بشر چیست؟ آیا این است که ما بشر را هدایت بکنیم در راه ترقی و تکامل یا بگوییم آقا چون تو بشر هستی، انسان هستی و هر انسانی احترام دارد… هر چه را که خود برای خودت بپسندی من هم برای تو میپسندم و برایش احترام قائلم با اینکه میدانم دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد… .”(همان، ص۱۰۰)
آزادی در مفهوم اسلامی بودنش، در واقع تعهد انسان در برابر خدا و پایبندی به ولایت خداوند است. بنابراین مبتنی بر دیدگاه توحیدی عمیق میباشد. در مفهوم اسلامی آزادی، عنصر تعقل و تفکر کاملاً دخیل است و انسان هرگز نسبت به اعمال و افکار غیر عقلانی آزاد نیست و اصلاً این نوع آزادی از احترامی در اسلام برخوردار نیست.
اسلام در حین اینکه با بیان اصل« لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» احترام به فکر و آزادی عقیده را بیان میکند، اما هرگز عقایدی را که از راه تقلید کورکورانه و یا از طریق غیر عقلانی بر انسانها تحمیل میشود تأیید نمیکند و برای آنها احترامی قائل نمیشود. حضرت ابراهیم(ع) بتها را میشکند، حضرت موسی(ع) گوسالهی سامری را به آتش میافکند و پیامبراسلام(ص) از بتها به بدی یاد میکند و آنها را نابود میکند… ولیکن هرگز خرافات و عقاید مبتنی بر اوهام و تقلید و یا تحمیل را جایز نمیداند و نمیپسندد زیرا آزادی و احترام به چنین عقایدی نگهداشتن انسانها در بند و اسارت و جهل و نادانی است. بنابراین انسان باید در مسیر درست انسانی و توحیدی آزاد باشد.
شهید مطهری(ره) مسیر انسانیت را بالا رفتن به سوی خدا که همان مسیر توحید است میداند و میفرماید:”ملاک شرافت و احترام و آزادی انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرده باید آزاد گذاشت ولو اینکه آنچه انتخاب میکند بر ضد انسانیت باشد. کسانی که اساس فکرشان در آزادی انسان، آزادی خواستِ انسان است ـ یعنی هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشدـ گفتهاند:« انسان در انتخاب عقیده آزاد است» بسا عقیدهای که انسان انتخاب میکند بر ضد انسان و بر ضد خودش است.” (مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۳، ص۲۱۷ )
تمام دستورات قرآن در زمینهی تفکر و تعقل دلالت بر آزادی فکر و عقیده دارد؛ زیرا اگر بحث آزادی و انتخاب مطرح نبود دلیلی برای این همه تأکید بر تدبر و اندیشه نبود. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:” هرکس بدون علم و دانش و بینش کاری را انجام دهد، ضررش بیش از نفع و افسادش بیش از اصلاح اوست.”(کلینی، الکافی، ج۱،ص۴۴)
بنابراین اسلام در انتخاب عقیده، انسان را وادار به اندیشیدن میکند تا آنچه را که انتخاب میکند ریشهای محکم و استوار داشته باشد نه سست و متغیر. و چنانکه حدیث پیامبر(ص) نشان میدهد، از نظر اسلام هر چیزی که در آن تفکر و اندیشه نباشد و پذیرش آن صرفاً بر اساس تقلید، وراثت، زور و جهل و… باشد هرگز نتیجه بخش نخواهد بود و به جای اصلاح باعث ایجاد فساد میشود.
آنچه در اسلام به معنای آزادی عقیده مورد قبول است چیزی است که بر اساس آزادی تفکر باشد و عقل سلیمی پشتوانهی انتخابش باشد. بنابراین آزادی عقیده در اسلام به معنای داشتن هر عقیدهای نیست. مرتضی مطهری(ره) ضمن تأکید بر تفاوت آزادی عقیده و آزادی تفکر، آزادی عقیده واقعی را در اسلام اینگونه بیان میکند:” اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیدهای داشته باشیم که ریشهی آن تفکر است، اسلام چنین عقیدهای را میپذیرد. غیر از این عقیده را اساساً قبول ندارد… اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت به خاطر فکر نکردن و… پیدا شده است اینها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمیپذیرد.” (مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۰۳)
جوادی آملی قلمرو آزادی عقیده را از نظر قرآن اینطور بیان میکند:”قرآن کریم قلمرو آزادی عقیده را کاملاً تبیین کرده است و چنین میفرماید: « فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»(زمر/۱۷-۱۸) یعنی: پس بشارت ده آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند.”(جوادیآملی، فلسفهی حقوق بشر، ص۱۹۱)
پس قلمرو آزادی عقیده در قرآن« آزادی در انتخاب بهترین» میباشد نه آزادی در انتخاب هر راهی ولو گمراهی. خود قرآن در جایی دیگر بهترین سخن را معرفی میکند: « وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً» (فصلت/۳۳): و کیست خوشگفتارتر از آن کسی که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: « من[در برابر خدا] از تسلیم شدگانم.»
و بهترین سخن، دعوت به سوی الله و عمل صالح و تسلیم شدن در مقابل اوست. انسان عاقل از میان تمام عقاید بهترین را انتخاب میکند و هرگز آزادیاش را به رهایی بی قید و بند تبدیل نمیکند بلکه از این نعمت و موهبت الهی در مسیر یک انتخاب بجا و شایسته استفاده میکند.
۴) پاسخ به چند شبهه
۴ـ۱) ارتداد
در ارتباط با آزادی عقیده و ایمان در اسلام اشکالات و شبهاتی توسط دیگران وارد شده است. یکی از این شبهات بحث ارتداد و حکم مرتد است از طرفی میگوییم اسلام بر آزادی عقیده تکیه دارد و از طرف دیگر حکم مرتد اعدام است. ظاهر قضیهی آزادی عقیده این است که هرکس هر موقع تشخیص داد که اسلام حق است میتواند وارد این دین شود و هر زمان خلاف این موضوع را تشخیص بدهد میتواند از آن خارج شود، در حالی که حکم اعدام برای خروج از دین اسلام با بحث آزادی عقیده منافات دارد.
پس از بررسی واژهی«ارتداد» در لغت و اصطلاح، بحث را در پاسخ به این شبهه و رفع آن ادامه خواهیم داد.
۴ـ۱ـ۱) ارتداد در لغت
ارتداد از ریشهی«ردد» و در لغت به معنای بازگشت و بازگرداندن میباشد.(ابنمنظور، لسانالعرب، ج۳، ص۱۷۲٫ ابنفارس، معجم مقایس الّلغه، ج۲، ص۳۸۶ )
راغب اصفهانی در معنای ارتداد میگوید:” ارتداد و رِدَّه به معنای بازگشت در راهی است که شخص از آن آمده است ولی رِدّه ویژهی بازگشت به کفر است و ارتداد هم در این معنی و هم در غیر این معنی به کار میرود.” (راغب، مفردات، ج۲، ص۶۱)
۴ـ۱ـ۲) ارتداد در اصطلاح فقه
تعریف اصطلاحی و دینی ارتداد نیز از تعریف لغوی آن گرفته شده و آن بازگشت به کفر است. در اینجا به تعریف اصطلاحی مرتد از نظر چند تن از شخصیتهای بزرگ شیعه و سنی در اسلام، به نقل از کتاب ارتداد بازگشت به تاریکی میپردازیم:
امام خمینی(ره) میفرماید:”المُرتَدُ هُوَ مَن خَرَجَ عَنِ الاِسلامِ وَ اختارَ الکُفرَ: مرتد کسی است که از اسلام خارج شده و کفر را برگزیده است.” (صادقی، ارتداد بازگشت به تاریکی، ص۲۴)
ابنقدامه از فقهای حنبلی و علاءالدین حصفکی از علمای حنفی آوردهاند:”المُرتَدُ هُوَ الراجِعُ عَن دینِ الاِسلامِ إلی الکُفرِ: مرتد کسی است که از دین اسلام به کفر بازگردد.” (همان)
بقیهی فرقههای سنی مذهب هم همین تعریف را از ارتداد دارند.(ر.ک:همان، صص۲۵-۲۴)
بنا بر تعریف فقهای شیعه و سنی، ارتداد به معنای بازگشت فرد مسلمان از اسلام و ورود به کفر میباشد.
نکتهی قابل ذکر این است که مسئلهی ارتداد و احکام جزایی مترتب بر آن، به دین اسلام اختصاص ندارد. در برخی ادیان و مذاهب دیگر نیز هرگاه کسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند، کافر محسوب میشود و چون از دین برگشته است مرتد خوانده و مجازات میشود. (ر.ک: عهد عتیق، سفر تثنیه، فصل۱۳ و عهد جدید، رساله به عبرانیان، بند۱۰)
۴ـ۱ـ۳) اقسام مرتد
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:44:00 ب.ظ ]