محرک کنترل ناپذیر
کنترل ادراک شده پایین
محرک
شکل گیری بعدی
ادراک کنترل شده پپایین

تفسیر غلط محرک به
عنوان پدیده های
غیرقابل کنترل
عاطفه منفی
بازداری
افزایش فعالیت بازداری رفتاری و سیستم
هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال
بروندادهای جسمی نامتمایز
شکل۲-۶: مدل شکل گیری آسیب پذیری در برابر اضطراب(کورپیتا و بارلو،۱۹۹۸؛ص۱۶)
محرک ها یا وقایع کنترل ناپذیر در دوران اول زندگی باعث می شوند به تدریج در حافظه افراد این باور شکل بگیرد که خیلی نمی توانند بر وقایع پیرامون اثر بگذارند . علاوه بر این ، رفتار ناهمخوان والدین باعث می شود کودکان نتوانند واکنش های آنان را پیش بینی کنند . همین مساله باعث می شود به تدریج کودکان بازداری پیشه کنند و بازداری که حاصل تعامل ساختارهای هیپوتالاموس و لیمبیک است ، باعث برون دادهای جسمی نامتمایز می شود . شاید به همین دلیل باشد که بیماران اضطرابی نمی توانند احساسات و پاسخ های جسمانی اضطراب را به درستی تفکیک کنند. همه این مسایل دست به دست هم می دهند و فرد را مستعد بروز اختلال می کند . بعد ها که در سیر زندگی افراد با محرکی روبه رو می شوند ، آن را به اشتباه به عنوان پدیده ای غیر قابل کنترل تعبیر می کنند . عاطفه منفی ای که به دنبال این ارزیابی و تفسیر غلط به وجود می آید باعث افزایش فعالیت بازداری رفتاری و افزایش سیستم هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال می گردد (بارلو ،۲۰۰۲).
بارلو (۲۰۰۲) معتقد است آسیب پذیری روانشناختی و آسیب پذیری بیولوژیکی باعث می شود افراد نسبت به وقایع استرس زا ، حساس شوند . سیستم هشدار دهنده ، اشتباه به کار می افتد و وقایع بی خطر را تهدید آمیز تلقی می کند سپس بیمناکی اضطراب برانگیز وارد ماجرا می شود و باعث افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی می گردد . فرایند نگرانی برای حل مشکل و مقابله با تهدید خیالی به کار می افتد . اما نگرانی با اجتناب از تصویر سازی ذهنی تهدید آمیز و افزایش فشار بر سیستم پردازش شناختی، فرایند حل مسأله و مقابله با تهدید را دچار مشکل می سازد . مهارت های ناکار آمد حل مسئله و بازداری پاسخ های اتوماتیک نیز دراین بین نقش بازی می کنند . پایان این ماجرای غم انگیز به GAD ختم می شود.
آسیب پذیری بیولوژیکی عمومی
آسیب پذیری رونشناختی عمومی
سیستم هشداردهندهی غلط
وقایع استرس زا زندگی
بیمناکی اضطراب برانگیز( افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی)
فرایند نگرانی: تلاش نافرجام برای مقابله و حل مشکل
اجتناب از تصویرسازی ذهنی
افزایش پردازش شناختی
مهارتهای ناکافی در حل مشکل
بازداری پاسخ اتوماتیک
GAD
شکل۲-۷: مدل آسیب پذیری GAD (بارلو،۲۰۰۲؛ ص۵۰۰)
نظریه بورکووک
بورکووک[۱۹۶] یکی از نظریه پردازان مشهوری است که سالها درحوزه سنجش و درمان GAD قلم فرسایش کرده است. بورکووک در سال ۱۹۸۵ در مقاله ای به ارزش بالقوه نگرانی در پژوهش آفرینی و درمان GAD اشاره کرد . پس از این مقاله پژوهش های زیادی در زمینه نظریه پردازای ، سنجش و درمان نگرانی – که مولفه اصلی GAD محسوب می شود – طراحی شد و اجرا گردید .
علاوه بر این ، نقش ممتاز بورکووک این است که همراه با یافته های جدید در حوزه GAD در نظریه های خود تجدید نظر می کند . او ابتدا به پشتوانه نظریه دو عاملی ماورر (به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۱۹۷]،۲۰۰۴) به تبیین نگرانی پرداخت.
در نظریه دو عاملی ماورر(۱۹۴۷، به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۱۹۸]،۲۰۰۴) این گونه بیان شده است که وجود محرک طبیعی در حین بروز واقعه ای ناخوشایند باعث ایجاد ترس از طریق شرطی کلاسیک می شود. این محرک ناخوشایند شرطی شده ناگزیر مورد اجتناب قرار می گیرد . پاسخ اجتناب با کاهش ترس ، تقویت می شود. بنابرین ترس یا اضطراب از طریق شرطی کلاسیک پدید می آید و با شرطی عامل تداوم پیدا می کند
بورکووک در ابتدا عقیده داشت که نگرانی، تلاشی شناختی برای اجتناب از نتایج ناگوار احتمالی است. هر چند این نظریه در ابتدا تبیین قانع کننده ای از نگرانی فراهم می ساخت . اما شواهد تجربی ااندکی از این نظریه حمایت کردند و همین امر باعث شد بورکووک در نظریه اولیه خود تجدید نظر کند.
بوکووک و اینز (۱۹۹۰) متوجه شدند که نگرانی اصولا فعاالیتی کلامی – زبانی است. بیماران مبتلا به GAD از برانگیختگی جسمی – عاطفی می ترسند. وقتی که موقعیت را تهدید کننده درک می کنند ، بلافاصله توجه خود را از نشانه های برانگیختگی به فعالیت مفهومی – کلامی معطوف می کنند و با این کار خود از تصاویر ذهنی ناخوشایند جلوگیری میکنند . کاهش برانگیختگی جسمانی – عاطفی باعث تقویت فرایند نگرانی می شود.
اگر این نظریه پردازی درست باشد، حداقل می توان سه فرضیه قابل آزمون از آن استخراج کرد :

 

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

 

نگرانی عمدتاً فعالیتی کلامی – زبانی است .

نگرانی از طریق فعالیت تصویر سازی ذهنی کاهش می یابد یا بازداری می شود.

نگرانی باعث کاهش یا بازداری انگیختگی جسمانی می شود.

بوکووک و اینز(۱۹۹۰) به مقایسه افراد مبتلا به GAD و افراد عادی در شرایط خود آرامبخش و نگرانی پرداختند . میزان نگرانی در گرئوه عادی در حالت آرامبخش ، ۱۵ درصد بود و در طی حالت نگرانی ، ۲۶ درصد. میزان افکار نگران ساز در افراد مبتلا به GAD در حالت آرامبخش، ۳۳ درصد در طی حالت نگرانی ، ۳۸ درصد بود. خطور تصاویر ذهنی در گروه کنترل در شرایط آرامبخش ، ۵۶ درصد و در طی دوره نگرانی ، ۴۶ درصد بود . اما تصاویر ذهنی بیماران GAD از ۳۳ درصد به ۲۰ درصد کاهش یافت.
به دلیل اینکه زبان عمدتا در نیمکره چپ مغز بازنمایی می شود ، شاید قابل انتظار باشد که فعالیت نیمکره چپ در هنگام نگرانی افزایش یابد . کارتر ، جانسون و بوکووک (۱۹۸۶ ) به این نتیجه رسیدند که نگرانی منجر به افزایش فعالیت EEG در لوب پیشانی می شود جالب اینکه در فعالیت پیشانی چپ در هنگام نگرانی بیشتر از فعالیت پیشانی راست است.
فریستون، داگاس و لاداسر[۱۹۹] (۱۹۹۶) در تکرار همین پژوهش به این نتیجه رسیدند که نگرانی پدیده ای است که عمدتاً به ورت فعالیت زبانی – کلامی ترجمه می شود . به عبارتی پژوهش ها نشان داده اند که وقتی انسان ها نگرانهستند یا خودشان به گونه ای حرف می زنند . دقیق تر اینکه نگرانی به صورت خودگویی منفی متجلی می شود.
شواهد سایکوفیزلوژیکال متعددی نشان داده اند که فرایند فکری در حین نگرانی ، فعالیت غالب به شمار می روند . فعالیت نیمکره افراد مبتلا به GAD چه در شرالیط نگران کننده و چه در شرایط عادی بیشتر .(بوکووک، ری، استوبر[۲۰۰]،۱۹۹۸؛ هلر ،نیتسک ،اتین و میلر[۲۰۱] ، ۱۹۹۷؛ تاکر ، آنتز ، استن اسلای ، بارانارت[۲۰۲]،۱۹۷۸، تایلر و تاکر[۲۰۳] ۱۹۸۲)
پژوهش های استوبر (۱۹۹۸؛ استوبر، تپروین و استاک[۲۰۴] ،۲۰۰۰) که بر ماهیت انتزاعی نگران متمرکز است ، نشان داده که موضوعات غیر نگران کننده با تصاویر ذهنی بیشتری همراهند و افزایش نگرانی درباره یک موضوع خاص با تصاویر ذهنی کمتر همراه است. شاید بتوان این موضوع را در قالب نظریه رمز گردان دو گانه پی ویو(۱۹۸۶) بهتر درک کرد. پی ویو[۲۰۵] (۱۹۸۶) معتقد است که اطلاعات به شکلکلام و تصویر و در دو نظام بازنمایی متفاوت در مغز پردازش می شوند. نگرانی به دلیل ماهیت مفهومی – کلامی عمدتا دستیابی به تصاویر ذهنی را کاهش می دهد . حتی اگر تصاویر ذهنی فاجعه بار در حوزه کامل رخ بدهند به احتمال زیاد به دلیل غالب بدون فرایند های کلامی (نگرانی) ، وضوح و شفافیت کمتری دارند و میزان آشفتگی هیجانی همراه با تصویر کاهش می یابد همین مسئله نگرانی را به عنوان اجتناب شناختی مطرح می کند.
نگرانی باعث فرونشانی اضطراب جسمانی می شود (بوکووک ،آلکائین و بهار،۲۰۰۴) سالها قبل تاکرو نیومن (۱۹۸۱) به این نتیجه رسیدند که افراد برای کنترل هیجانی و انحراف خاطر از موضوعات نگران ساز از کلامی سازی به عنوان یک راهبه استفاده می کنند . استفاده از این راهبرد باعث کاهش برانگیختگی دستگاه عصبی سمپاتیک در واکنش به اطلاعات ناخوشایند می شود . بورکووک و هیو[۲۰۶] (۱۹۹۰) به کاوش پیرامون همین مساله بر روی افراد دچار اضطراب سخنرانی پرداختند . نتایج پژوهش های آنان نشان داد که افراد مبتلا به اضطراب سخنرانی ، تصاویر سخنرانی آتی خود را تصور می کردند پاسخ های قبلی – عروقی بسیار اندکی را تجربه می کردند. در حالیکه اضطراب ذهنی ذهنی آنها بسیار بالا بود و بورکووک ،لیون فیلدز، ویزر و دایهل[۲۰۷] (۱۹۹۳) به این نتیجه رسیدند که فرونشانی پاسخ های جسمی به میزان خطور افکار نگرانی ساز ربط دارد و نه افکار به طور کلی. پیسلی – میکلوس و ورانا[۲۰۸] (۲۰۰۰) معتقدند افراد نگرانی حتی پس از تصویر سازی ذهنی و انجام تمرین های آرامش آموزی باز هم طپش قلب کمتری دارند.
نتایج پژوهش هازلت – استیون[۲۰۹] و بورکووک (۲۰۰۱) نشان داد که افرادمبتلا به اضطراب سخنرانی حتی به هنگام رویارویی واقعی با موقعیت های اضطراب برانگیز باز هم پاسخ های فیزیولوژیکی کمتری نشان میدهند.
نکته شایان ذکر دیگری که در بحث از نگرانی اهمیت خاصی دارد، بحث فواید نگرانی است بسیاری از افراد مبتلا به GAD معتقدند که نگرانی پیامدهای مثبت فراوانی دارد (ولز،۱۹۹۷؛۲۰۰۰؛۲۰۰۵)چندین سال قبل بورکووک ، هازلت – استیون و دیاز[۲۱۰] (۱۹۹۰) از افراد مبتلا به GAD سوال کردند که نگرانی چه فوایدی در بر دارد پاسخ هایب این افرادرا در شش دسته بقه ندی کردند.:

 

 

نگرانی باعث می شود برای انجام کارها انگیزه پیدا کنیم.

نگرانی باعث می شود از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کنیم.

نگرانی باعث می شود برای شرایط بد آماده شویم.

نگرانی باعث می شود مشکلات را حل کنیم.

نگرانی باعث می شود وقع حوادث ناگوار کم شود.

نگرانی باعث می شود توجه خود را از مسائل عاطفی تر به موضوعات خنثی تر معطوف کنیم افراد مبتلا به GAD در شش دسته از این باورها نمرات بالاتری در نقایسه با افراد عادی گرفتند (بورکووک و روئمر ۱۹۹۵) علاوه بر این نگرانی باعث می شود افراد از موضوعات هیجانی ( مثل ترس های زیر بنایی ، وقایع دلخراش دوران کودکی ، موضوعات مربوط به روابط فعلی یا اطرات ناگوار دوره کودکی اجتناب کنند (بورکووک ، آلکائین و بهار، ۲۰۰۴)

نگرانی را می توان دلمشغولی سطحی درباره ترس های زیر بنایی تلقی کرد . مطالعه وسی[۲۱۱] و بورکووک (۱۹۹۲) از این فرض حمایت می کند . از افراد نگران و غیرنگرانخواسته شد در فرایندفاجعه سازی موضوعات نگران کننده ف بدترین ترس های خود را مشخص کنند . افراد نگران در هر گام به موضوعات و ترس های بیشتری اشاره کردند در حالیکهافراد غیر نگران موضوعات کمتر فاجعه باری را ذکر کردند.
افراد مبتلا GAD گاهی اوقات با یک حادثه تروماتیک روبه رو می شوند و به دام این اختلال می افتند ( بک و همکاران ، ۱۹۸۵) پژوهش روئمر ،مولینا ، لیتز[۲۱۲] و بورکووک (۱۹۹۷) نشان داد که افراد مبتلا به GAD در مقایسه با افراد غیر مبتلا به GAD وقایع تروماتیک بیشتری در زندگی خود تجربه کرده اند . پژوهش های زیادی از این یافته حمایت می کنند که افراد مبتلا به GAD در سیر زندگی خود با حوادث ناگوار زیادی رو به رو شده اند .(بلازر، هرگز و جورج[۲۱۳] ، ۱۹۸۷؛ فیرمن ، هانت، پرات و وارشاو[۲۱۴] ، ۱۹۹۳؛هرمان ، پری و وندرکولک[۲۱۵]، ۱۹۸۹؛روئمر، مولینا و بورکووک،۱۹۹۷)
افراد مبتلا به GAD ذهن بسیار مشغول و درهم و برهمی دارند و توجه آنها همیشه به حوادث منفی و ناگوار آینده معطوف است و دائم با خودشان در حال حرف زدن هستند (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بهار ، زیلنگو بور کووک ،۲۰۰۵) مشکل جدی افراد مبتلا به GAD ، نقص در خود بازنگری است ، توجه آنها مدام بین حوادث تهدیدزای درونی و بیرونی سرگرداناست و به همین دلیل است که یکی از مهارت هایی که باید این افراد یاد بگیرند مهارت خود بازنگری است .(بهار و بورکووک، ۲۰۰۶)
علاوه بر این افراد مبتلا به GAD در ادراک، تفسیر و پیش بینی حوادث به گونه ای غیر انطباقی عمل می کنند . شواهد بالینی نشان می دهد که این افراد نسبت به خودشان ، گذشته و آینده و جهان پیرامون ، نگرشیانعطاف ناپذیر و تحریف شده دارند. انحراف ناپذیری در شیوه تفکر باعث می شود اغلب اتوقات این افراد در نگران اندیشی بگذرد و همین مساله آنها را به دام سوءگیری های شناختی می اندازد . این سوگیریها در قالب توجه به علایم تهدید زا ، تفسیر اطلاعات مبهم به صورت علایم تهدید و ادراک بالاتر خطر جلوه گر می شوند (بهار و بورکووک، ۲۰۰۶).
نظریه ولز
ولز اولین بار در سال ۱۹۹۵ در مجله روان درمانی شناختی و رفتاری به ارائه مدل فرشناختی درباره GAD پرداخت . این مقاله ، سنگ بنای ژوهش های زیادی در حوزه مدل فراشناختی محسوب می شود. ولز (۱۹۹۵،۲۰۰۰) معتقد است نظریه های طرح واره ای مثل نظریه بک و تیزدیل[۲۱۶] نمی توانند تبیین کننده از شکل گیری و تداوم اختلالات هیجانی به دست دهد .
ولز و ماتیوس (۱۹۹۴،۱۹۹۶) با ارائه مدل عملکرد اجرایی خود نظم بخش مدعی هستندکه توانسته اند تبیین قانع کننده ای از عوامل زمینه ساز و تداوم بخش اختلالات هیجانی فراهم کنند. در این مدل ، نقش اصلی را فراشناخت وباورهای فقراشناختی بازی می کند .
اگرچه فراشناخت ابتدا در حوزه روانشناسی رشد و از سوی فالاول(۱۹۹۹) ، تیزدیل (۱۹۹۹) ، راچمن و شفران[۲۱۷] (۱۹۹۹) ، پوردن و کلارک[۲۱۸] (۱۹۹۹) ،نلسون ، استوارت، هووارد و کراولی[۲۱۹] (۱۹۹۹) به تدریج به حوزه روانشاسی بالینی و مخصوصا رفتار درمانی شناختی کشیده شد
ولز (۱۹۹۵) برای تبیین نگرانی به سه متغییر اصلی در شناخت اشاره می کنند که عبارتند از :

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:44:00 ق.ظ ]