کودک غیر اخلاقی به دنیا می آید. اخلاق اکتسابی است

 

 

وراثت ترتیب ثابت مراحل را تعیین می کند، محیط میزان رشد اخلاق را در هر مرحله مشخص می کند

 

 

محیط عامل تعیین کننده اخلاق امری اکتسابی است

 

 

 

نسبی بودن یا مطلق بودن اخلاق

 

 

اخلاق به نفع فرهنگ های گوناگون نسبی است، ولی این نسبی بودن در چهار چوب مراحل روانی جنسی جهانی ایجاد می گیرد

 

 

اخلاق و مراحل رشد آن مطلق و جهانی هستند

 

 

اخلاق نسبی و تابع فرهنگ است

 

 

 

نقش افراد دیگر در اخلاقی شدن

 

 

پدر و مادر مهم ترین عامل تأثیرند

 

 

افرادی که در یک مرحله اخلاقی بالاتر از فرد قرار دارند، بیشترین تأثیر را در آموزش اخلاق به او دارند

 

 

بزرگ سالان و هم سالانی که می توانند فرد را تشویق یا تنبیه کنند و کسانی که سر مشق فرد قرار می گیرند، بیشترین اثر را دارند

 

 

 

کاربرد نظریه برای آموزش اخلاق

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

آموزش تأثیر چندانی ندارد

 

 

معلم برای رساندن شاگرد به مرحله ی بالاتر از اخلاق کوشش کند. این کار با رویه رو کردن شاگرد با دو دلی اخلاقی و استفاده از عبارت های مربوط به یک مرحله بالاتر انجام می گیرد

 

 

معلم باید نقش یک سرمشق خوب را داشته باشد و رفتار خوب و اخلاقی را تشویق کند

 

 

ب) اخلاق و ارزش های اخلاقی از نظر گاه اسلام
با توجه به آن چه در مورد ابعاد وجودی و ساخت درون انسان از نظر گاه اسلام بیان شد، دیدگاه اسلام راجع به اخلاق و ارزش های اخلاقی نیز روشن می شود.
بر مبنای این دیدگاه، از آن جا که وجود آدمی از صحنه ی کشمکش و کارزار خواسته های فطری و اصیل انسانی با امیال و خواهش ه ای نفسانی و حیوانی او است، در اخلاق مذهبی، هدف حاکم کردن عقل و فطرت پاک سرشت بشری بر امیال و خواهش های نفسانی (دل) و رام کردن غرایز و قوای حیوانی، چیرگی بر لذت ها، هوس ها، خواست ها، و در دست گرفتن کنترل و در خدمت گرفتن آن ها برای رسیدن به فلاح و رستگاری است؛ چرا که در بسیاری از مواقع اتفاق می افتد که توافق و هماهنگی میان این دو کانون وجودی انسان حاصل نمی شود و کشمکش و تنازع میان عقل (فطرت و ارزش های والای انسانی) و دل (خواهش های نفسانی) در می گیرد.[۶۶]
بر این اساس، اخلاق و ارزش های اخلاقی مطلق بوده و تابع زمان و مکان نیستند، بلکه تابعی از حسن و قبح ذاتی اعمال هستند که انسان به حسب فطرت خویش، نسبت به آن ها آگاهی دارد و از این رو، کارهای اخلاقی را شریف دانسته و از غیر آن باز می شناسند.[۶۷]
داشتن اخلاق در اسلام مستلزم داشتن ایمان است؛ به عبارت دیگر، شاخص اخلاق در اسلام ایمان می باشد.
آموزه های اسلامی با شمردن آداب و دستورات خاصی، سعی دارد که انسان را در مسیر تزکیه و تهذیب قرار دهد و از طریق ملتزم نمودن عملی انسان ها به این دستورات، انسان اخلاقی مطلوب خویش را بسازد.[۶۸] علاوه بر این، رفتارهایی که به طور مشخص بیانگر ویژگی های رفتاری فرد مؤمن و دارای اخلاق حسنه است، به روشنی و به کرات در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) برای الگو گیری انسان بیان شده است.
در مکتب اسلام از آن جا که انسان فطرتی خدا آشنا دارد، رشد اخلاقی او از سنین بسیار پایین آغاز می شود، اما درک صحیح اخلاقی او از هنگامی که به سن تکلیف رسیده و به درجه ای از درک و آگاهی می رسد که مسئول خوب و بد اعمال خود شناخته می شود. اسلام بر اساس دیدگاه خود، نقطه ی آغاز آموزش اخلاقی را از کودکی بنا می نهد و به نقش بی بدیل والدین در الگو گیری کودک از آن ها تاکید بسیار می نماید؛ چرا که در دوران کودکی، یکی از مهم ترین شیوه های یادگیری، شیوه ی آموختن از راه تقلید و سرمشق گیری از بزرگتر ها به ویژه والدین ارائه شود، حتی اگر کودک معنی عبادت را نیز نداند، انجام آن ها سبب می شود که به صورت عادی در او شکل گرفته و وقتی بعداً به معنی آن ها نیز پی ببرد، پیشاپیش الگوی رفتاری لازم در او شکل گرفته باشد.
البته در تعلیم و تربیت دینی، از آن جا که فطرت انسانی، به عنوان نخستین منبع درونی تربیت در وجود همه ی انسان ها وجود دارد و خود، گنجینه ای از همه ی معارف و مخزن همه ی فضایل بالقوه محسوب می شود، لذا برای رشد و شکوفایی این فضایل بالقوه، تنها کافی است که مانع بازدارنده از میان برداشته شود و عوامل رشد دهنده، مهیا گردد تا گوهر انسانیت در همه ابعاد آن به شکوفایی رشد؛ به عبارت دیگر، بر خلاف بسیاری از مکاتب تربیتی غربی که شکل دهی تربیتی انسان را از ابتدا بر عهده محیط و جامعه می دانند، اسلام ذخیره عظیم فضایل انسانی در جوهره ی آدمی موجود است و محیط اجتماع انسانی، تنها باید شرایط رشد آن را فراهم نماید.[۶۹] «نکته ی جالب توجه در مقایسه اخلاق مذهبی با سایر مکاتب آن است که در این جا حد و مرزی برای تکامل اخلاقی و سن مشخصی برای کمال اخلاقی تعیین نشده است. انسان در طول عمر خود می تواند از نظر اخلاقی و برای رسیدن به اخلاق مطلق رشد کند. برخی به این کمال در سنین پایین تر می رسند، بعضی در سنین بالاتر و برخی هم ممکن است اصولاً به تکامل اخلاقی نرسند. این مقایسه به ویژه با مکاتبی مانند روانکاوی جالب است؛ زیرا در مکتب روانکاوی، کودک از نظر اخلاقی، به عبارت دیگر، چنان چه فردی در این سنین دارای وجدان و نیروی کنترل ضعیف بود، دیگر امیدی برای او نیست و فردی آلوده و بی اخلاق بار خواهد آمد، اما در اخلاق مذهبی برای افراد لغزش کرده و خطا کار همواره در اعتراف به گناه و توبه باز است و این از نظر روحی برای فرد بسیار امیدوار کننده و امید بخش است و به او امکان می دهد که در هر دوره از حیات خود تصمیم بگیرد از بدیها روی گردان شده، به اخلاقی بودن باز گردد».[۷۰]
ج) نقش مؤثر اخلاق در پیشگیری از بزه و انحرافات
چنان چه قبلاً اشاره شد و در تحقیقات جرم شناسی نیز این حقیقت به اثبات رسیده است، میان بزه کاری و وجود یا عدم وجود نابهنجاری های اخلاقی در سطح فردی و اجتماعی، رابطه ای مستقیم وجود دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
«اخلاق فردی ، به مثابه نظام نظارت کننده قوی درونی در مقابل قانون و پلیس که نظارت کننده های بیرونی هستند ، عمل می کند . اخلاق اجتماعی نیز ، خود ، نوعی نظارت کننده ی غیر رسمی است که به مراتب قوی تر و کارآمد تر از قانون است که ابزار نظارت رسمی به شمار می رود … در نقطه مقابل حاکمیت رذایل اخلاقی و عدم وجدان اخلاقی قوی ، عامل بسیاری از بزه کاریهای کوچک و بزرگ به شمار می آید . تحقیقات روانشناختی نشان می دهد که جنایات و بزهکاری ، با درجه های پایین استدلال اخلاقی همراه است و حتی بین نوع جرمی که محکمومان مرتکب می شوند و مرحله رشد اخلاقی آنها رابطه وجود دارد.[۷۱] نقش اخلاق فاضله این است که می تواند مانع بسیار مهمی در برابر شهوت ها ، خود پرستی ها ، و خودبینی ها باشد ».[۷۲]
در این خصوص دورکیم اظهار می دارد: «شهوات بشری تنها در برابر یک نیروی اخلاق معتبر باز می ایستد . اگر هیچ نوع اقتدار اخلاقی وجود نداشته باشد ، تنها قانون جنگل حکم فرماست و ستیزه جویی به صورت پنهان یا به شکل حاد ، الزاما حالتی مزمن به خود خواهد گرفت ».[۷۳]
در اسلام نیز اخلاق ، از اساسی ترین ارکان اجتماع دانسته شده و انسان اخلاقی و به تبع آن جامعه ی اخلاقی که در ارزش های اخلاقی حکمفرما باشد ، مورد ترویج قرار گرفته است . مکتب اسلام ، معتقد است که این مهم در سعادت فرد و جامعه ، نقش اساسی دارد ؛ چرا که فردی که متخلق به اخلاق نیک باشد و رذایل اخلاقی همچون کبر و خود محوری ، حسد و بخل تفاخر و غرور ، کینه و بغض ، بی عفتی و بی حیایی و … را در وجود خود از میان برداشته باشد ، از آنجا که در حقیقت ، بسیاری از زمینه ها و علل پیدایش جرم را در میان برداشته ، بنابراین ، به ندرت مرتکب جرم شده و در صورت خطا نیز ، به سرعت پشیمان گشته ، با توبه و بازگشت و جبران کاستیها ، خود را از ارتکاب مجدد اعمال بزهکارانه و تکرار جرم ، مبری می نماید. تاکید به خود سازی ، حسابرسی نفس و همچنین تشویق و سفارش به تحصیل تقوا، عفاف، گذشت، ایثار، تواضع، زهد و … همگی در جهت پرورش اخلاقی فرد و جامعه و نقشی است که این مهم در پیش گیری از بزهکاری دارد.

 

فصل دوم:

 

بررسی پیشگیری اجتماعی از

 

منظر اسلام و علم

 

جرم شناسی

از جمله مهم ترین و کلیدی ترین مباحثی که در تعالیم و آموزه های اسلامی در مورد آن سخن رفته، قلم فرسایی شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، موضوع «تقوا» (خود نگه داری، خود کنترلی) است. جایگاه این امر در تربیت اسلامی نیز تا بدان حد از اهمیت قرار دارد که شاید کمتر کتاب اخلاقی و تربیتی اسلامی باشد که در آن از این موضوع و اهمیت آن، سخن گفته نشده باشد. این امر نشان دهنده ی نقش و کارکرد اساسی این مهم در زندگی دنیوی و سعادتمندی در حیات اخروی دارد.
تقوا در آموزه های اسلامی به عنوان یک نیروی درونی قوی مورد بازشناسی قرار گرفته و به صورت زیر تعریف شده است:
«ملکه مقدسی که روح انسان پدید می آید و به روح، قوت و قدرت و نیرو می دهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطیع میسازد».[۷۴]
قرآن کریم در مقام کتاب هدایت و زندگی و به عنوان سند اصلی آموزه های اسلامی، خود سراسر دعوت به تقوا و مشحون از این آموزه است و سنت و کلام معصومین (ع) از جمله نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام بهعنوان مکمل قرآن نیز، داروی تقوا و خود نگه داری را برای همه دردها و ابتلائات بشر، حتی امراض جسمی تجویز می کند.
«إن تَقوا الله دَواء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شِفاء مرض اجسادکم وصَلاحُ صدورکم وطُهور دَنَسِ انفُسکم و جِلاء عَشا أبصارکم و امنُ فزع جأشکم و ضیاء سَواد ظلمتکم»[۷۵]
به درستی که خود نگهداری، داروی بیماری قلوب شما و موجب بینایی درون های کور شماست و درمان بیماری کالبدهایتان و زاینده فساد سینه هاتان. پلیدی های و جانهاتان را پاک کننده است و تاریکی دیده هاتان را روشنی بخشنده و بیم نگرانی دلتان را ایمنی و در تاریکی- نادانی- شما را روشنی.
چنان چه ملاحظه می شود، از دیدگاه اسلام، عامل خود نگه داری و خود کنترلی در تمامی زمینه های حیات بشری؛ از جمله اصلاح ناهنجاری های رفتاری، جلوگیری از کژی ها و انحرافات اجتماعی مؤثر و کار ساز و حکم در مان ریشه ای برای تمامی مفاسد اخلاقی، اجتماعی و رفتاری را در زندگی انسانی دارد.
بر اساس این دیدگاه، هر کوششی که بخواهد در جهت اصلاح رفتارهای انسانی و جلوگیری از ارتکاب جرایم انجام شود ، بدون توجه و تقویت این عامل ، کارساز نخواهد بود. [۷۶] از این منظر ، وضع قوانین و مقررات در جوامع نیز ، بدون آن که در خود مردم ، آگاهی و ایمان و تقوایی وجو داشته باشد ، به تنهایی کافی نخواهد بود ؛ چرا که هر چند قانون ، حد و مرزها را معنی می کند ، اما باید قوه و نیروی در خود مردم باشد که این حدود و مرزها را محترم بشمارد و برای آنها حرمت قائل باشد . بنابراین ، تا این نیروی درونی ، محترم و مورد توجه نباشد ، نمی توان از احترام به قانون نیز سخنی به میان آورد. [۷۷]
به طور کلی ، در تعالیم اسلامی تاکید عمده برای کنترل رفتارهای انسانی ، بر روی کنترل های درونی است و مراتب تربیت دینی نیز در این مکتب ، در مرحله اول ، بر تقویت و تثبیت این قسم از کنترل کننده های رفتاری بنا نهاده شده است . اقدام نکردن به رفتارهای نابهنجار ، حتی در جرم زاترین مناطق و در وسوسه انگیز ترین موقعیتها و عدم تعدی از حدود و خطوط مقرر شده الهی در این مکتب ، مقصود نهایی تربیت دینی است . [۷۸]
بر این اساس ، بیشترین سرمایه گذاری روی همین مسئله انجام می پذیرد که انسان ها از درون به گونه ای تربیت شوند که انگیزه ی درونی برای انجام دستورات الهی و آلوده نشدن به گناه داشته باشند . سپس در مرحله دوم ، اگر کسی از درون اصلاح نشده باشد و بخواهد دست به کار خلاف بزند ، همه ی افراد جامعه را موظف کرده است که نظارت داشته و امر به معروف و نهی از منکر کنند و مانع آلوده شدن افراد گردند و در مرحله سوم چنانکه کسانی از درون اصلاح نشده باشند و قدرت مردم و افکار عمومی هم چاره ساز نباشد ، مسئولین حکومت اسلامی را ملزم نموده است که با خلاف و خلافکار با قدرت حکومت برخورد نمایند.[۷۹]
ما نیز بر مبنای همین کار کرد عمده و نقش ممتاز عامل خود کنترلی در وجود انسان ها در جهت باز دارندگی افراد از ارتکاب جرم و تبع آن پیشگیری از وقوع جرم، به بررسی این مهم، در این فصل از نوشتار خواهیم پرداخت و آموزه های دینی اسلام را در جهت تربیت انسان ها بر این اساس، به بحث خواهیم گذاشت. در این راستا، در ابتدا به نگاهی گذرا به نظریه های ارائه شده در جرم شناسی و علوم مرتبط با جرم، سهم و نقش کنترل کننده های درونی در این نظریه ها را به طور اختصار بیان کرده و سپس به بحث خود کنترلی در آموزه های اسلامی خواهیم پرداخت.

 

مبحث اول: پیشگیری اجتماعی از وقوع جرم از منظر علم جرم شناسی

 

گفتار اول: مفهوم کنترل اجتماعی

به طور کلی واژه «کنترل» را به معنای توان اعمال قدرت، هدایت یا بازدارنده اعمال و رفتار دیگران یا خود تعریف کرده[۸۰] و آن را در عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی، قضایی و …دارای کاربرد دانسته اند.
عکس مرتبط با اقتصاد
اما در خصوص عبارت کنترل اجتماعی باید دقت نمود که این واژه در علوم مختلف مرتبط با جرم، علی رغم اتحاد در لفظ، معانی متفاوتی با هم دارند که در ذیل توضیح مختصری در خصوص آن ارائه می شود.
در جامعه شناسی، کنترل اجتماعی را مقصود و مطلوب نهایی تمامی مباحثی دانسته اند که از آغاز تا کنون، پیرامون رفتارهای نا به هنجار و مخالف با اصول و موازین شکل گرفته است و لذا آن را از مهمترین مفاهیم این علم بر شمرده اند که جامعه شناسان پس از شکست همه ی تلاش های دیگر بدان متوسل شده و کانون توجه خویش را – که قبلاً مطالعه و بررسی پدیده کجروی بود- در سه دهه ی اخیر به فرایندهای کنترل اجتماعی و مباحث پیرامون آن معطوف ساخته اند؛[۸۱] به گونه ای که به ادعای برخی از نویسندگان این تغییر مسیر آن چنان برجسته و چشم گیر است که برخی اظهار می دارند «جامعه شناسی کجروی مرده است».[۸۲]
مفهوم کنترل اجتماعی را یکی از جامعه شناسان آمریکایی به نام «ادوارد آ. راس»[۸۳] در واژگان جامعه شناسی وارد ساخته است. او ابتدا از این واژه در مقاله ای که در سال ۱۸۹۶ انتشار یافت، به کار برد. مراد او از این اصطلاح جدید، اشاره به تمام فرایندهایی بود که افراد را به همنوایی با هنجارها و ارزش های جمعه و ممانعت از شکل گیری جرم و کجروی وا می داشت- اعم از اهرم هایی مانند قانون جزا، پلیس و سایر نهادهای عدالت کیفری و هم چنین مذهب، هنر و آموزش و پرورش، افکار عمومی و… . در برداشت راس از این مفهوم، گونه ها و تکنیک های متفاوت کنترل از طریق اجبارهای بیرونی، همگی دخیل دانسته می شدند.

پایان نامه حقوق

موسع و ابهام آمیز بودن مفهوم کنترل اجتماعی در دیدگاه راس، سبب شد تا تلاشهایی در جهت متمایز ساختن مرزهای مفهوم این واژه صورت گیرد؛ به گونه ای که هر چند هم چنان اختلاف در توسعه و تضییق دامنه ی شمول این مفهوم در جامعه شناسی وجود دارد، اما برخی از جامعه شناسان تعریفی محدودتر از آن ارائه نموده اند که بر طبق آن، کنترل اجتماعی به «مجموعه واکنش های اجتماعی سازمان یافته در برابر جرم و کجروی اطلاق می شود»؛ مفهومی که در جرم شناسی، تحت عنوان «سیاست جنایی» مورد شناسایی قرار گرفته است.[۸۴]
لازم به ذکر است که در جامعه شناسی، واژه کنترل اجتماعی در یک نگاه خاص، به نظریه های ارائه شده در خصوص علل وقوع جرم؛ از جمله نظریه «کنترل اجتماعی دورکیم» نیز اشاره دارد که در آن ها چرایی پیدایش جرایم مبتنی بر متغیرها جامعه شناختی مورد بررسی قرار می گیرد.[۸۵]
اما در روان شناسی، خصوصاً در روان شناسی اجتماعی نیز این واژه کاربرد دارد. در این علم، کنترل اجتماعی واژه ای است که در زیر مجموعه ی «نظریه های کنترل» و به عنوان یکی از الگوهای مطرح در این مجموعه نظریه ها، ارائه شده است.[۸۶] البته این نظریه ها در جامعه شناسی نیز مطرح و مورد بررسی قرار می گیرد و حتی برخی نویسندگان، آن ها را نیز جزء نظریه های جامعه شناختی مطرح کرده اند،[۸۷] لکن به نظر می رسد این نظریه ها در یک تقسیم بندی مبنایی در زمره ی علم روان شناسی اجتماعی جان می گیرد.[۸۸]
به هر روی، دیدگاه ها و نظریه های کنترل، دیدگاه گسترده را به خود اختصاص می دهد که در شمار فراوانی از نظریه های متفاوت در زیست شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی یافت می شود.[۸۹]
به رغم تفاوت های موجود میان نظریه پردازان نظریه های کنترل در مورد تشریح رفتار مجرمانه، همگی در تفکر اولیه و مبنا با یکدیگر هم عقیده اند. این نظریه پردازان به جای طرح این پرسش مبنایی جرم شناسانه که «چه عواملی سبب می شود افراد مرتکب جرم شوند؟» متفقاً بیان می کنند که آن چه باید تشریح شود، عکس این مطلب است؛ یعنی باید بررسی شود که «چرا مردم از قوانین پیروی می کنند؟»، چرا که اینان معتقدند که رفتار انحرافی امری مورد انتظار است[۹۰] توضیح بیشتر آن که، شمار فراوانی از نظریه های مربوط به چرایی رفتار مجرمانه در جرم شناسی و سایر علوم مرتبط با جرم ، به عنوان فرض مبنایی این مسئله را مسلم می انگارد که اگر مردم به حال خود رها شوند، به طور طبیعی از قانون پیروی می کنند و دست به ارتکاب رفتار مجرمانه نمی زنند. اینان در این خصوص، استدلال می کنند که آن چه مردم را به ارتکاب جرم سوق می دهد، نیروهای ویژه ای- اعم از زیست شناسانه روان شناسانه یا اجتماعی- است ، و گرنه در صورت فقدان این عوامل ، بشر ذاتا نیک سرشت است و تمایل به رفتارهای بزهکارانه ندارد، لذا پرسش اساسی اینان در فهم چرایی وقوع بزه ، این است که «چرا و چه عواملی سبب ارتکاب بزه توسط انسان می شود؟». اما در مقابل ، نظریه های کنترل ، رهیافتی مخالف با این دیدگاه را برگزیده اند. آنها این مسئله را به عنوان فرض مبنایی خویش مسلم می انگارند که بشر ذاتا سرشت نا پاک و شریر دارد و لذا اگر همه ی مردم به حال خود رها شوند ، به طور طبیعی مرتکب جرم می شوند . در این صورت ، پرسش مهم در این دیدگاه این است که «چرا بیشتر مردم مرتکب جرم نمی شوند؟» و به عبارت دیگر چه عواملی سبب می شود که افراد بر خلاف سرشت و ذات شریرشان از هنجارها پیروی کرده و دست به ارتکاب رفتار بزه کارانه نمی زنند؟
نظریه های کنترل با تاکید بر «نیروهای کنترل کننده» ویژه ای که شخص را از ارتکاب جرم باز می دارند، بدین پرسش پاسخ می دهند . اینان بیان می کنند که افراد به خاطر ضعف نیروهای باز دارنده از ارتکاب بزه ، و نه به خاطر نیرومندی نیروهای سائق به ارتکاب آن مرتکب جرم می شوند. [۹۱]
در همین خصوص ، «تراویس هیرشی[۹۲] » – یکی از مهم ترین نظریه پردازان کنترل – در کتاب خود با عنوان «علل بزهکاری»، در خصوص عدم لزوم تبیین علل بزه کاری و طبیعی بودن میل به ارتکاب بزه در انسان ها ، چنین اظهار نظر می نمایند : «همه ما جز حیوانات بوده و از این رو ، همگی به طور طبیعی قادر به ارتکاب اعمال مجرمانه ایم ».[۹۳]
با روشن شدن مفاهیم کلی موضوع ، در ادامه ی این قسمت از نوشتار ، دو مبحث را پی می گیریم . در ابتدا ، الگوهای نظریه های کنترل را به طور خلاصه معرفی کرده و سپس نظریه «خود کنترلی» هیرشی – که از نظریه های جدید در این حوزه است – را بررسی خواهیم کرد.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:51:00 ق.ظ ]