۲ ـ ۱۷ ـ ۲ ـ مدل سه­بخشی ارتباط دانشگاه ـ صنعت ـ دولت
مفهوم و ماهیت مدل
رسیدن به مارپیچ سه­گانه، از دو نقطۀ متفاوت شروع شد: «مدل ایستا[۵۳]» که در آن، دولت، صنعت و دانشگاه را کنترل می­کرد (شکل ۱)؛ و «مدل آزاد[۵۴]» که در آن تمامی بخش­ها (دانشگاه، صنعت، دولت) از هم مجزا بودند (شکل ۲) و بطور کاملاً محدود با هم تعامل داشته و هر بخش مرزهای کاملاً مشخصیداشت. در مدل آزاد، دانشگاه، فراهم کنندۀ تحقیقات پایه و نیروهای آموزش دیده است و صنعت، خود باید به دنبال علوم کاربردی­اش از میان خروجی­های دانشگاه­ها باشد بدون آنکه انتظار مساعدت داشته باشد. دولت نیز تنها زمانی وارد می­ شود که شکستی در بازار رخ دادهاست (اِتزکوویتز، ۲۰۰۸، ص. ۱۵ـ۱۲).
شکل ۲ ـ ۶ ـ مدل ایستا
شکل ۲ ـ ۷ ـ مدل آزاد
در مدل سوم، هر بخش، ویژگی­های خاص خود و هویت منحصر به فردش را حفظ می­ کند درحالی که نقش بخش دیگر را نیز ایفا می­نماید. مدل مارپیچ سه­گانه مدلی است که توضیح دهنده ارتباط دانشگاه ـ صنعت ـ دولت است.
شکل ۲ ـ ۸ ـ مدل بخشی
تئوری بخشی مارپیچ سه­گانه، هر بخش را نشان می­دهد که داراییک هستۀ مرکزی و یک بخش بیرونی است.در این مدل، دانشگاه می ­تواند نقش صنعت را در مشارکت در تشکیل شرکت­ها و انتقال تکنولوژی ایفا کند ولی نه بعنوان یک شرکت کامل. به همین ترتیب صنعت می ­تواند موجودیت مشابه دانشگاه در آموزش و تحقیقات را داشته باشد ولی نباید از مأموریت اصلی خود باز بماند (همان، ص۱۸).
انتقال نیروی انسانی در مارپیچ سه­گانه
از طریق انتقال نیروی انسانی (چرخۀ افراد) در مدل سه­بخشی، می­توان از بخشی به بخش دیگر انتقال ایده داد، پروژه­ های مشارکتی کوتاه­مدت را فراهم نمود و فهم بین بخشی را بهبود بخشید.
حداقل سه نوع جریان (چرخه) قابل تعریف است:
تک­جهته یا انتقال دائم از بخشی به بخش دیگر: بعنوان مثال، استادان کارآفرین، نوعی جریان از دانشگاه به سمت صنعت است؛ و یا ورود یک صنعتگر به دانشگاه، بعنوان یک استاد.
دو جهته یا داشتن همزمان دو منصب مهم در هر دو بخش، مثل یک منصب پاره­وقت در صنعت و همچنین استاد دانشگاه بودن.
جایگزینییا فعالیت دوره­ای در هر بخش (همان، ص۲۲).
با افزایش تعاملات میان این سه بخش، امکان تداخل علایق افزایش می­یابد. هر بخش، علائق خود را در خطر می­بیند؛ بعنوان مثال هنگامی که یک استاد دانشگاه پژوهش می­ کند دیگر بخش­ها نیز این کار را انجام دهند و زمانی که بخشی (مثلاً صنعت) اقدام به کارآفرینی می­ کند دیگر بخش­ها نیز کسب­وکاری را شکل دهند. این روابط می ­تواند پیچیده­تر نیز باشد؛ دانشگاه ممکن است حتی بعنوان شریکی در این کسب و کار بوده و سرمایه ­گذاری کند (اِتزکوویتز و لیداِسدُرف[۵۵]، ۱۹۹۹، ص. ۱۱۴).
۲ ـ ۱۷ ـ ۳ ـ کارآفرینی دردانشگاه (الزامی برای تحقق ارتباط دانشگاه ـ صنعت ـ دولت)
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
مفهوم دانشگاه کارآفرین
یک دانشگاه برای کارآفرین بودن باید استقلال عمل زیادی در رابطه با دولت و صنعت داشته باشد؛ ولیدر عین حال، تعامل زیادی با این بخش­ها انجام دهد (اِتزکوویتز، ۲۰۰۳، ص. ۳۱۹).
دانشگاه کارآفرین، زادۀ تعاملات چندجهته میان بخش­های مختلف دانشگاه، صنعت و دولت است که در بالا به آن اشاره شد.
تجاری­سازی دانش، اساس یک مأموریت جدید برای دانشگاه است که دانشگاه­ها را بطور مستحکم­تری به استفاده کنندگان از این دانش متصل می­ کند و دانشگاه را به یک فعال اقتصادی مستقل تبدیل می­ کند.
دانشگاه کارآفرین، بر چهار ستون استوار است:
رهبری دانشگاهی؛ که قادر است تا یک افق بلندمدت (استراتژیک) را فرموله کرده و اجرا نماید؛
کنترل قانونی روی منابع دانشگاه؛ شامل اموال فیزیکی همچون ساختمان­ها، و اموال غیر فیزیکی همچون حقوق معنوی نتایج تحقیقات؛
ظرفیت سازمانی برای انتقال فن­آوری از طریق اعطای حق امتیاز اختراع، اعطای پروانۀ استفاده و مراکز رشد؛
اخلاق کارآفرینی میان مدیران، اساتید و دانشجویان
دانشگاه کارآفرین با تقویت توسعۀ تحقیقات اساسی و مهم، و کاوش نتایج تحقیقات، مواردی که می­توان به تکنولوژی تبدیل کرد را آمادۀ استفاده می­ کند. چنین دانشگاهی، یک مرکز رشد طبیعی است که از اساتید و دانشجویان حمایت می­ کند تا اقدام به شروع کسب و کاری نمایند[۵۶] (ریسک کنند). این دانشگاه­ها، همچنین محل رشد و نمو رشته­ های علمی جدید و بخش­های صنعتی نوین هستند که هر یک باعث رشد دیگری می­ شود. زیست­فناوری (بیوتکنولوژی)، نمونۀ حاضر این پدیده، و داروشناسی، نمونۀ قرن هفدهم آن است.
دانشگاه­ های کارآفرین باید حوزه ­های تحقیق و آموزش را که روی آن تمرکز خواهد نمود تعیین نماید تا بتواند مزیت­های ویژۀ خود را ایجاد کرده و از این طریق، منابع مالی (خارج دانشگاهی) قابل توجهی را جذب کند (اِتزکوویتز، ۲۰۰۸، ص. ۲۸).
کارآفرینی دانشگاهی
کارآفرینی دانشگاهی عبارت است از: حل مسائل علمی جامعه، دولت و بنگاه­ها، ایجاد زمینۀ توسعۀ نوآوری در اعضای دانشگاه، عرضۀ نتایج تحقیقات دانشگاهی به بازار، تولید و عرضۀ فناوری­های جدید و نوآوری در گسترش مرزهای دانش بشری.
با این توضیحات، از کارآفرینی دانشگاهی سه معنی استنباط می­ شود:
دانشگاه بعنوان یک سازمان، کارآفرین باشد؛
اعضای دانشگاه مانند استادان، دانشجویان و کارکنان، رفتار کارآفرینانه داشته باشند؛
از تعامل با محیط، جریانی از الگوهای کارآفرینی ایجاد شود.
با توجه به تعاریف ارائه شده، می­توان سه نوع کارآفرین را بر اساس نقش آنها در دانشگاه، شناسایی نمود که عبارتند از:
کارآفرین دانشگاهی کسی است که با فعالیت­های کارآفرینانه درگیر می­ شود اما به آن فقط به عنوان یک موضوع فرعی در کارها و فعالیت­های دانشگاهی می­نگرد؛
کسی که تمام­وقت در کسب­وکارهای مخاطره­آمیز بوده و لازم است که به مسائل مهم علمی نیز توجه نماید؛
کارآفرین دانشگاهی کسی است که دارای شایستگی و صلاحیت­های علمی کسب­وکار بوده، در شرایط مخاطره­آمیز عمل کرده و علم را بعنوان کسب­وکار در نظر می­گیرد.
یکی از فعالیت­های کارآفرین دانشگاهی همانطور که در گزینه شماره دو به آن اشاره شد تأسیس و حضور در کسب و کارهای مخاطره­آمیز است که می­توان از آن بعنوان تأسیس شرکت اقماری یاد کرد. بر این اساس، سه نوع مختلف شرکت اقماری[۵۷] را می­توان به شکل زیر ذکر نمود:
شرکت اقماری رسمی. توسط یک یا چند دانشجو ایجاد می­ شود. یعنی کسانی که از دانشگاه خارج می­شوند تا شرکتی را شکل دهند که به آنها کارآفرین دانشگاهی گویند.
شرکت اقماری تکنولوژی. جایی که مدیر یا سرمایه­گذار بیرونی، مالکیت فکری را از دانشگاه می­خرد و یک شرکت جدید را از آن طریق شکل می­دهد.
شرکت اقماری نامتجانس. شکل قالب این نوع شرکت­ها در دانشگاه است که ترکیبی از مخترع و سرمایه ­گذاری دانشگاهیان است.
مسیر توسعه ارتباطات میان صنعت و دانشگاه
ارتباط با بخش خصوصی، در بیشتر کشورها، به یک عرف دیرینه تبدیل شده است؛ ولی این ارتباطات نتیجۀ حضور افراد حرفه­ای (اساتید با سابقۀ فعالیت کاری در صنعت، یا دارای ارتباط با صنعت) علاقه­مند به صنعت است. بنابراین اغلب ارتباطات میان صنعت و دانشگاه، به شیوۀ پایین به بالا به وجود آمده­اند. امروزه این موضوع پذیرفته شده است که یکی از عوامل قطعی موفقیت در مدیریت ارتباطات میان صنعت و دانشگاه، داشتن یک استراتژی سازمانی برای ایجاد و توسعۀ این ارتباطات است (مارتینگ، ۲۰۰۰، ص. ۳۵).

توسعۀ ارتباط صنعت و دانشگاه پیش از دهۀ ۱۹۹۰
بسیاری از سازمان­ها و مؤسسات، متذکر می­شوند که روابط موجود فعلی با صنعت، اغلب از اوایل دهۀ ۱۹۹۰، و در پی آنها رویکرد سیستماتیک، ساختارهای پشتیبانی کننده، و رویه­های مورد نیاز برای این منظور، بوجود آمده­اند. نیروهای پیش­برندۀ این حرکت و رویداد را می­توان چنین برشمرد:
خصوصی­سازی کلی تحصیلات دانشگاهی و حرکت به سمت دانشگاه­ های بازارمحور؛
خصوصی­سازی شرکت­های دولتی؛
کاهش منابع مالی بخش دولتی برای صرف در تحصیلات دانشگاهی،
تأسیس شرکت­های مدرن، که توسعۀ تکنولوژیک و ارتقای کیفیت تحقیقات و فعالیت علمی در صنعت برایشان اهمیت دارد؛
وجود محرک­های دولتی برای ایجاد چنین ارتباطاتی.

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:01:00 ق.ظ ]