۳- به لحاظ اُمید به زندگی بین متقاضیان جراحی زیبایی زن و متقاضیان جراحی زیبایی مرد با افراد عادی تفاوت وجود دارد.
۱-۶ تعاریف نظری:
۱-۶-۱ جراحی زیبایی: شکسپیر و کلی (۱۹۹۷)، جراحی زیبایی را چنین تعریف نمودند: یک نوع جراحی برای تغییر دادن ظاهر بدن، در غیاب بیماری، آسیب و جراحت یا بدشکلی مادرزادی و ارثی می تواند عاملی برای بهبود کیفیت زندگی باشد. جراحی زیبایی شامل انجام دادن کلیه جراحی های زیبایی از جمله رفع افتادگی پلک، بینی، گردن، پُروتز، لیپوساکشن است. به طور کلی منظور از عمل جراحی زیبایی جراحی هایی است که بدون ضرورت پزشکی خاص و صرفاً به منظور زیبایی انجام می شود. در این پژوهش گرایش به جراحی زیبایی به عنوان متغیر وابسته می باشد.
۱-۶-۲ اضطراب اجتماعی: هراس اجتماعی یا اضطراب اجتماعی اختلالی است که ویژگی آن، ترس مشهود از بررسی موشکافانه به وسیله دیگران در موقعیتهای متعدد عملکردی یا تعاملی است (راپی و اسپنس، ۲۰۰۴). ویژگی اصلی این اختلال ترس بارز و پایدار از موقعیتهای اجتماعی است که در آنها احتمال دستپاچگی برای شخص وجود دارد الگوهای شناختی معاصر اضطراب اجتماعی این فرض را مطرح می کنند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی موقعیتهای اجتماعی را زیانبار می دانند این افراد بر این باورند که رفتارشان از نظر اجتماعی پیامدهای مصیبت باری خواهد داشت (هافمن و لو.۲۰۰۶، به نقل از طاهری فرد،فتی، غرایی ۱۳۸۹).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۱-۶-۳ تصور بدنی: تصور بدنی یک مقیاس چند بُعدی است که ابعاد مختلفی را از جمله: ارزیابی از ظاهر، جهت گیری نسبت به ظاهر، ارزیابی از تناسب، جهت گیری نسبت به تناسب، ارزیابی از سلامت و جهت گیری نسبت به بیماری را در بر می گیرد. ارزیابی از ظاهر در برگیرنده ی احساس زیبایی یا جذابیت ظاهری نسبت به خود است. جهت گیری نسبت به ظاهر در بر گیرنده ی تمامی تلاش هایی است که افراد برای داشتن و بدست آوردن جذابیت و زیبایی می کنند. در واقع بیانگر میزان تلاشی است که افراد برای مدیریت ظاهر خود انجام می دهند. ارزیابی نسبت به تناسب بیانگر احساسی است که فرد نسبت به تناسب اندام و توانایی های فیزیکی خود دارد و جهت گیری نسبت به تناسب بیانگر تلاش فرد برای ایجاد تناسب در اندام و فعالیت های بدنی است. ارزیابی از سلامت، بیانگر احساس فرد نسبت به میزان سلامت خود است. جهت گیری نسبت به بیماری بیانگر احساس و تلاشی است که فرد برای مقابله با بیماری و کسب سلامت انجام می دهد و یا به عبارتی بیانگر تمامی سرمایه گذاری هایی است که فرد برای داشتن سبک زندگی سالم انجام می دهد و در نهایت بُعد میزان رضایت و نارضایتی از بخش های مختلف بدن که نشان دهنده ی احساس خشنودی و ناخشنودی فرد نسبت به بدن است. (کش، ۲۰۰۲).
۱-۶-۴ اُمید به زندگی: تعداد سال هایی است که فرد انتظار دارد زندگی کند (فرهنگی، ۱۳۸۷). مهمترین انگیزه در زندگی انسان است. اُمید توانایی طراحی گذرگاه هایی به سوی اهداف مطلوب به رغم موانع موجود و کارگزار یا عامل انگیزش لازم برای استفاده از این گذرگاه ها است (اشنایدر۲۰۰۲). امید توانایی باور یک احساس بهتراز آینده است امید با نیروی نافذ خود سیستم فعالیتی را تحریک می کند تا سیستم بتواند تجارب نو را کسب کرده و نیروهای تازه را در ارگانیزم ایجاد نماید، در نتیجه، اُمید انسان را به تلاش و کوشش واداشته و او را به سطح بالایی از عملکردهای روانی و رفتاری نزدیک می کند و اُمید یکی از نشانه های سلامت روان است (رابینسون۱۹۸۳، به نقل از اسلامی نسب۱۳۷۳ ).
۱-۷ تعاریف عملیاتی:
۱-۷-۱ اضطراب اجتماعی: نمره ای است که هر یک از آزمودنی ها از پرسشنامه اضطراب اجتماعی (SPIN[8])، بدست می آورند. پرسشنامه اضطراب اجتماعی (SPIN[9])، یک مقیاس خود سنجی ۱۷ ماده ای است که دارای سه مقیاس فرعی ترس، اجتناب و ناراحتی فیزیولوژیک است و در آن هر ماده بر اساس مقیاس لیکرت ۵ درجه ای درجه بندی می شود. نمرات هر یک از خرده مقیاس ها از طریق جمع نمرات ماده های مربوط به آن خرده مقیاس بدست می آید. (کانور[۱۰] و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از ملیانی، ۱۳۸۶).
۱-۷-۲ تصور بدنی: نمره ای است که هر یک از آزمودنی ها از پرسشنامه تصور بدنی (MBSRQ [۱۱])، بدست آوردند. پرسشنامه تصور بدنی (MBSRQ[12])، یک پرسشنامه خود توصیفی ۴۶ ماده ای است که دارای ۶ خرده مقیاس ارزیابی از وضع ظاهر، گرایش به ظاهر، ارزیابی تناسب، گرایش به تناسب، وزن ذهنی و رضایت از نواحی بدنی می باشد که بر اساس طیف لیکرت از ۱ تا ۵ نمره گذاری می شود.
۱-۷-۳ اُمید به زندگی: نمره ای است که هر یک از آزمودنی ها از پرسشنامه اُمید به زندگی اشنایدر کسب نمودند. یکی دیگر از متغیرهای این تحقیق اُمید به زندگی است که برای سنجش آن، ۲۴ گویه در سطح لیکرت و به صورت ۶ گزینه ای استفاده شده است برای سنجش میزان اُمیدواری از مقیاس گرایش به اُمیدواری بزرگسالان اشنایدر[۱۳] ([۱۴]ADHS )، استفاده شده است. نمره اُمید حاصل جمع دو خرده مقیاس راه و انگیزش می باشد. برای سنجش روایی و همنوایی گویه ها از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است. که نتایج آزمون روایی با آلفای ۸۳۴/۰ نشان می دهد که روایی گویه ها مربوط به متغیر اُمید به آینده در حد بالایی است.بدست می آورند.
فصل دوم
۲-۱ اضطراب اجتماعی:
تعامل با دیگران، لازمه بقاء انسان است، چرا که بدون ارتباط اجتماعی، حتی تأمین نیازهای اولیه برای او امکان پذیر نیست. برآورده شدن نیازهای روانشناختی و شکوفایی استعدادهای بالقوه آدمی نیز در گرو زندگی اجتماعی اوست. بیشتر افراد می توانند، بدون مشکل جدی با دیگران تعامل داشته و در جمع به فعالیت بپردازند. البته تقریباً هر فردی تا حدی در موقعیت های اجتماعی اضطراب دارد، مثلاً بسیاری از افراد کمرو هستند، اما وقتی فرد از بسیاری از موقعیت های اجتماعی به اندازه ای هراس دارد که از آنها اجتناب می کند، مسئله آسیب روانشناختی مطرح می شود، اشتغال ذهنی با افکاری مثل ترس از سرخ شدن بر اثر خجالت و آشفته یا حقیر به نظر رسیدن که در عملکرد حرفه ای یا تحصیل و در ارتباطات و فعالیت های اجتماعی فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی اختلال ایجاد می کند. اضطراب اجتماعی اختلال شایعی است، به طوریکه بعد از افسردگی و سوء مصرف مواد، میزان بروز آن از سایر اختلالات روانی بیشتر است.( دیتمن[۱۵] ،۲۰۰۵).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
اضطراب اجتماعی اساساً ترس از مورد نظاره دیگران واقع شدن است. این ترس ممکن است تا حدودی ذاتی بوده باشد اما وقتی نگاه دیگران، چه به عمد (واقعی)، چه با تصور فرد (خیالی) در موقعیت های خاص ناراحتی فوق العاده ایجاد کند نتیجه آن “اضطراب اجتماعی” است؛ اجتماعی به این معنی است که نگاه دقیق دیگران همیشه به نوعی وجود دارد. مورد مضحکه واقع شدن به صورت پنهان وجود دارد. ورای این ترس نیز (ترس از عملکرد) یعنی ترس از اینکه شخص قادر به ایفای نقش خود نباشد و کنترل خود را در مقابل دیگران از دست بدهد، وجود دارد. ترس از عملکرد غالباً موجب همان چیزی می شود که شخص بیش از همه، از وقوع آن می ترسد، یعنی عملکرد معیوب (دانلد گودین ،۲۰۰۳).
طبق ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM IV – TR) ، اضطراب اجتماعی را، ترس قابل توجه و مداوم از یک یا بیشتر از موقعیت اجتماعی یا عملکردی که در آن فرد در معرض دید افراد ناآشنا قرار دارد یا ممکن است مورد مشاهده دقیق دیگران قرار گیرد، تعریف می کند (انجمن روانپزشکی آمریکا[۱۶]، ۲۰۰۰). بنابراین خصوصیت اصلی، اضطراب اجتماعی، ترس مفرط از تماشا شدن یا مورد مشاهده موشکافانه قرار گرفتن، از سوی افراد ناآشناست. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، مخصوصاً از خطر بالقوه عملکرد نامناسب، با بروز دادن علایم آشکار هول شدن که منجر به خجالت کشیدن و تحقیر شدن می شود، می ترسند. این اضطراب اجتماعی ممکن است محدود به موقعیت های خاصی مثل اجتماعات عمومی رسمی یا به دامنه وسیعتری از موقعیت ها مثل موقعیت های اجتماعی غیر رسمی گسترش یابد.(فورمارک[۱۷] ،۲۰۰۰).
نلسون و ایزرائیل[۱۸] (۲۰۰۰)، اضطراب را تجربه ای همگانی انسانی می داند که دارای خصوصیت انتظار دردناک از یک حادثه ناخوشایند می باشد. و همچنین عنوان نمودند که وقتی اضطراب پیش می آید شخص متوجه احساسات جسمانی ناخوشایند می شود که خود به افکار منفی ترس می انجامد و احساس اضطراب را افزایش می دهد.
DSM IV-TR یک ویژگی اختصاصی را برای اختلال اضطراب اجتماعی در نظر گرفته است. برپایه این راهنما افرادی که از بسیاری از موقعیت های اجتماعی می ترسند، مبتلا به نوع منتشر اختلال اضطراب اجتماعی دانسته شده اند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰)، هر چند در DSM IV-TR زیر گروهی به نام غیر منتشر اختلال اضطراب اجتماعی مشخص نکرده است، بسیاری از پژوهشگران افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را که ترسشان شامل موقعیت های زیادی نمی شود، با عنوان اختلال اضطراب اجتماعی غیر منتشر گروه بندی می کنند (تورک، هیمبرگ، هپ[۱۹]،۲۰۰۱).
افراد مبتلا به این اختلال می دانند که ترسشان غیرمنطقی است، با این حال نمی توانند جلوی نگرانی خود را از اینکه دیگران مشغول بررسی دقیق آنها هستند بگیرند. این افراد از موقعیت های چون سخنرانی در حضور دیگران، ترس های متعددی دارند. آنها می ترسند کاری انجام دهند، یا چیزی بگویند، که شرمنده شوند، می ترسند ذهنشان تهی شود. نگرانند که نتوانند به سخنرانی ادامه دهند، مطلب بی معنی یا احمقانه ای بگویند، یا علایم اضطراب مانند لرزیدن نشان دهند. حتی اگر ترس های آنها تائید نشوند و عملکرد آنها به آرامی صورت گیرد، نسبت به توانایی خود در عملکرد مناسب در این گونه موقعیت ها تردید دارند، در نتیجه می ترسند که دیگران در آینده توقع بیشتری از آنها داشته باشند (هالجین[۲۰] ویستبورن[۲۱] ،۲۰۰۶).
۲-۲ تصویر بالینی از فردی با اختلال اضطراب اجتماعی:
افرادی با اختلال اضطراب اجتماعی، نوعاً محتاط، کمرو، و در گروه ها ساکت هستند و وقتی که در مرکز توجه می باشند، احساس ناراحتی دارند، آنها همراهی کردن با دیگران را آرزو می کنند، اما از این می ترسند که دیگران آنها را غیر دوست داشتنی، گیج یا ملال آور، درک کنند. بر این اساس آنها از صحبت کردن در جمع، بیان عقاید یا حتی زندگی با همسالان اجتناب می کنند؛ چنانچه اغلب اشتباهاً به عنوان «مغرور» برچسب خورده اند. افراد با اضطراب اجتماعی اعتماد به نفس ندارند و ارتباط با مردم به طور مقتدرانه برایشان سخت است و قادر به صحبت کردن یا عمل کردن در جلو یا حتی گروه های کوچک مردم نیستند. در نافذترین شکل ­_ وقتی این اختلال در کارکرد افراد، در یک دامنۀ وسیع از موقعیت های اجتماعی تداخل ایجاد کند. اصطلاح اختلال اضطراب اجتماعی تعمیم یافته به کار برده شده است. اختلال اضطراب اجتماعی نخست در زندگی و اغلب در کودکی مشاهد می شود (استین[۲۲]، گورمن[۲۳]،۲۰۰۱). تقریباً ۵۰ درصد از افراد با اختلال اضطراب اجتماعی، شروع آنرا قبل از نوجوانی گزارش داده اند و سایرین شروع آنرا در مدت کوتاهی بعد از نوجوانی می دانند (اسکین و همکاران ۱۹۹۲؛ مگی[۲۴] و همکاران،۱۹۹۶؛ کسلر و همکاران،۱۹۹۸؛ به نقل از استین و گورمن،۲۰۰۱). افرادی با این اختلال در خطر آسیب های تحصیلی (وینچن و همکاران،۱۹۹۶؛ به نقل از بیدل و همکاران،۲۰۰۷)، سوء مصرف مواد هستند (کلارک و همکاران،۱۹۹۵، دویت[۲۵]، مک دولد و آفورد[۲۶]؛ به نقل از بیدل و همکاران، ۲۰۰۷) و آنها نه تنها پریشانی اجتماعی بیشتری را تجربه می کنند، بلکه سطوح بالاتری از ملالت، افسردگی، تنهایی، نوروزگرایی ودرون گرایی را تجربه می می کنند و نیز الگوهای معناداری از اجتناب اجتماعی، مهارت های اجتماعی، نقش و شرایط همراه را نشان می دهند (بیدل و همکاران،۲۰۰۷). چنانچه افرادی با این اختلال یک دامنۀ گسترده از ناتوانی های اجتماعی، شغلی و آموزشی را نشان می دهند، پس ممکن است (ایجاد مهمترین انتخاب) را از دست بدهند. برای مثال آنها ابتدا مدرسه را ترک می کنند، و به خاطر ترسشان از صحبت کردن در جلوی افراد شغل هایی را انتخاب می کنند که از تعامل با دیگران اجتناب کنند، اغلب قرار ملاقات نمی گذارند و تعداد زیادی از آنها تنها و جدا زندگی می کنند (استین و گورمن، ۲۰۰۱).
به علاوه محققان دریافتند که افرادی با اضطراب اجتماعی دارای سوءگیری توجهی، سوءگیری حافظه و سوءگیری تفسیر هستند، چنانچه این سوءگیری ها در رشد مشکلات اضطراب اجتماعی و حتی در نگهداری آنها نقش دارند.این افراد در موقعیت های اجتماعی انتظار نتایجی منفی را دارند و نتایج این دیده برایشان پرهزینه است (روتلدلی[۲۷]، هیمبرگ، ۲۰۰۶).
چندین مدل شناختی از اینکه اضطراب اجتماعی ترس از ارزیابی منفی درک شده مشتق می شود، حمایت می کنند (کلارک و ولز[۲۸] ،۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ به نقل از کارلتون[۲۹] ، کولیمور[۳۰] ،آموندسون[۳۱]، ۲۰۰۷). افرادی با اضطراب اجتماعی رفتارهای متنوعی را برای اجتناب از ارزیابی منفی انجام می دهند (ولز و همکاران، ۱۹۹۵؛ به نقل از کارلتون، کولیمور، آسموندسون،۲۰۰۷). این افراد سوگیری های قابل توجهی برای کشف تهدیدهای ارزیابی اجتماعی دارند و این حساسیت به تهدید اجتماعی براساس پاسخی خودمختار و ناآشنا ایجاد می شود که توسط محرک های رابط پدیدار می گردد (کارلتون، کولیمور، آسموندسون، ۲۰۰۷). در این افراد، ترس از برچسب خوردن و ارزیابی منفی به عنوان خصیصۀ هسته ای می باشد. افراد با این اختلال فرض می کنند که دیگران به طرز ذاتی انتقادگر هستند و بنابراین احتمال ارزیابی آنها به طور منفی وجود دارد (ویکز[۳۲]، هیمبرگ، رودباق[۳۳]، ۲۰۰۸). راپی و هیمبرگ، پیشنهاد کردند که افراد مضطرب اجتماعی عقیده دارند که انتظار دیگران از آنها برای عمل، معیارهای غیر واقعی بالا در موقعیت های اجتماعی است (ویکز، هیمبرگ، رودباق، ۲۰۰۸). والاس و آلدن[۳۴] نیز گزارش دادند که افراد مضطرب اجتماعی، افرادی اند که علائم اجتماعی مثبت را از طریق نقش های تعامل اجتماعی ساختار یافته نشان دادند و عملکرد اجتماعی آنها به طور مثبتی ارزیابی شد ولی در نهایت نگران شدند که دیگران، انتظار بیشتری از آنها دارند (ویکز، هیمبرگ، رودباق، ۲۰۰۸).
افراد مضطرب اجتماعی معیارهای بی نهایت بالایی را برای عملکرد در موقعیت های اجتماعی، ترس تنظیم می کنند که اغلب دسترسی ناپذیرند و منجر به ساخته شدن اشتباهات در موقعیت های اجتماعی می شوند (جاستر، هیمبرگ، فراست، هولت، ۱۹۹۶؛ به نقل از بانرج، ۲۰۰۵). چنانچه آنها به طور مفرط نگرانی زیادی در مورد اشتباهات ساختگی را رُشد می دهند. حتی وقتی چنین افرادی به قدر کافی در موقعیت های اجتماعی، خوب عمل می کنند، تمایل به سلب صلاحیت یا کاستن از ارزش عملکردشان به عنوان ناهنجار دارند. تردید در مورد صلاحیت یا کاستن از ارزش عملکردشان به عنوان ناهنجار دارند. تردید در مورد صلاحیت که توسط افراد مضطرب اجتماعی تجربه می شود، مرتبط با ترسی است که آنها از اطلاع دیگران در مورد اضطرابشان در موقعیت های اجتماعی دارند (جاسترو همکاران، ۱۹۹۶؛ به نقل از بانرج، ۲۰۰۵). این یعنی اینکه افراد مضطرب اجتماعی می ترسند که دیگران آنها را بد کفایت بدانند و به طور منفی آنها را ارزیابی کنند. باید توجه کرد که ترس از ارزشیابی منفی، یکی از خصیصه های اضطراب اجتماعی است (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). اضطراب در مورد عدم کفایت آنها از انتظارات آنها برمی خیزد که باید در موقعیت های اجتماعی با حالتی تحقیرآمیز و شرمسارانه که برانگیزنده اضطرابشان است عمل کنند. چنین تردیدهایی در مورد کفایت خود و ترس از ارزشیابی منفی، ارتباط با تمایلات کمال گرایانه را آشکار می سازد (بیلینگ و آلدن، ۱۹۹۷؛ جاستر و همکاران، ۱۹۹۶؛ صابونچی و لونت، ۱۹۹۷؛ به نقل از بانرج، ۲۰۰۵).
عقاید کمال گرایانه به طور مهمی در رشد و نگهداری اضطراب اجتماعی نقش دارد. در مدلی جامع از اضطراب اجتماعی، هیمبرگ و همکارانش سه نوع از عقاید افراد مضطرب اجتماعی را شرح دادند:۱- موقعیت های اجتماعی به طور بالقوه خطرناک هستند، چون ممکن است که منجر به تحقیر شوند. ۲- وجود یک معیار خیلی بالا از عملکرد اجتماعی، تنها راه برای جلوگیری از تحقیر در موقعیت های اجتماعی است.۳- این معیار هرگز فراهم نمی شود (آنتونی و همکاران، ۱۹۹۸).
گارسیا[۳۵] (۲۰۰۴)، نیز دریافت که سرزنش افراطی خود هنگام مواجه با مشکلات یکی از راهبردهای ناکارآمد در مقابل اضطراب است که در زنان بیشتر دیده می شود. روانشناسان اجتماعی اعتقاد دارند اضطراب که عاملی مخرب و نابود کننده است می تواند باعث کاهش رضایت زندگی افراد باشد. تئوریهای شناختی در زمینه ی اضطراب حاکی از آن هستند که توجه انتخابی به تهدیدها، اضطراب را شدیدتر کرده و قضاوت در زمینه ی رویدادهای اجتماعی را به انحراف می کشاند (تایلر، بومیا و امیر[۳۶] ،۲۰۱۰).
شاید همه اختلالات اضطرابی (خصوصاً اضطراب اجتماعی) با اصول کلی نیاز به کنترل کردن وقایع، برای جلوگیری از خطرات غیر منتظره همراه شده اند. این امکان وجود دارد که این نیاز برای کنترل، با تفکر کمال گرایانه (مثل این عقیده که ایجاد اشتباهات ممکن است منجر به از دست دادن کنترل نتایجی خاص می گردد) مرتبط است (آنتونی و همکاران، ۱۹۹۸).
۲-۳ تشخیص:
طبق ویرایش چهارم راهنمای تشخیصی و آماری بیماری های روانی (DSM IV-TR ) خصوصیات اصلی اضطراب اجتماعی عبارت است از ترس شدید و پایدار از موقعیت های اجتماعی یا عملکردی که در آن ممکن است دستپاچگی رخ دهد. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، می ترسند که افراد دیگر، رفتار آنها را نامناسب بدانند (مثلاً ندانند در مکالمه چه بگویند) یا اینکه دیگران متوجه علایم اضطرابی آنها (مثلاً لرزیدن دست، لرزش صدا) که باعث ارزیابی منفی می گردد، شوند. موقعیت های که ایجاد ترس می کنند، ممکن است مربوط به عملکرد (صحبت در جمع، نوشتن در جمع) یا تعامل اجتماعی (مثلاً صحبت کردن با دیگران، تعامل با فردی از جنس مخالف) باشد. تشخیص اضطراب اجتماعی از لحاظ تعداد و انواع موقعیت های ترس آور و شدت آسیب، گروهی ناهمگن از بیماری ها را در بر می گیرد. اگرچه یک فرد مبتلا، ممکن است ناراحتی شدیدی را از یک موقعیت خاص مانند غذا خوردن در جمع، را تجربه کند و در سایر موقعیت ها عملکرد مطلوبی داشته باشد، اما آنچه که در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی رایج تر است، ترس و اجتناب از موقعیت های اجتماعی چندگانه است (هلت[۳۷]، هیمبرگ، هپ،۱۹۹۲؛ ترنر[۳۸]، بیدل، دانکو و کیز[۳۹]، ۱۹۸۶؛ به نقل از غلامی، ۱۳۸۴).
اغلب برای تحلیل رفتار هیجانی از سه سیستم واکنش جداگانه استفاده می شود که عبارتند از: سیستم شناختی – کلامی، سیستم بیان رفتاری و سیستم بیان جسمی (لانگ[۴۰] ۱۹۸۵). بنابراین تمایز بین جنبه های شناختی، رفتاری و فیریولوژیکی اضطراب اجتماعی مفید است. لازم به ذکر است که علایم مشخصۀ اضطراب اجتماعی ممکن است در موقعیت اجتماعی، قبل از این موقعیت و یا بعد از ترک آن موقعیت بروز کند(ولز و کلارک، ۱۹۹۷).
اضطراب اجتماعی دارای دو خرده مقیاس زیر می باشد:
“اجتناب و پریشانی اجتماعی” یعنی دوری گزینی از جمع و کناره گیری از مردم و داشتن احساس منفی در ارتباط های اجتماعی (مشاک، ۱۳۸۵).
“ترس از ارزیابی منفی” ترس بارز و مستمر از یک یا چند موقعیت یا عملکرد اجتماعی که در آن شخص با افراد ناآشنا مواجه است یا ممکن است موضوع کنجکاوی آنان قرار گیرد (کاپلان و همکاران، ۱۹۹۴؛ ترجمه پورافکاری).
۲-۴ سبب شناسی:
علل اختلال اضطراب اجتماعی را با توجه به دیدگاه های مختلف می توان مورد بررسی قرار داد
۲-۴-۱ دیدگاه روان پویشی:
در این دیدگاه علت اختلالات اضطرابی به تعرض های درونی و تکانه های ناخوآگاه نسبت داده می شود (آزاد، ۱۳۹۰). در سال ۱۹۰۵، فروید عناصر اصلی نظریه هراس را عنوان کرد. در آن زمان فروید تصور می کرد که هراس، ناشی از سرکوب گری کشاننده های لیبدویی بر اثر منع های والدینی است و این سرکوب گری به ایجاد اضطرابی منجر می شود که به اشیاء یا موقعیت های خنثی که مهار آنها، آسانتر و مقابله با آنها سهل تر است منتقل می شود؛ بعبارتی جابه جایی صورت می گیرد. در سال ۱۹۵۲، فروید به بازنگری نظریه اش می پردازد و اینکه اضطراب است که به سرکوب گری می انجامد و نه بالعکس. از دیدگاه فروید، افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی از مکانیزم های دفاعی جا به جایی و سرکوب گری به صورت مفرط سود می جویند و گرچه ارتباط موضوع های هراسناک با کشاننده های تهدیدآمیز محرز است، اما افراد مبتلا به هراس نسبت به این رابطه هوشیار نیستند. کلاین در مورد تبین هراس، دیدگاه فروید را نمی پذیرد و هراس را به منزله تغییر شکل اضطراب می داند که به زودرس ترین مراحل تحول اختصاص دارد. سالیوان ۱۹۹۵ اضطراب را نتیجه انحصاری بازخورد با مادر می داند و در این میان نقشی اساسی برای یادگیری قائل است مثلاً وقتی مادر تأکید می کند، کودک خرسند است و در غیر این صورت مضطرب می شود. از دیدگاه سالیوان اضطراب همواره به فرایندهای تربیتی که در مورد کودک اعمال می شوند، وابسته است و محدود یا محروم کردن وی از محبت، یعنی تنبیهی که از سوی بیشتر مادران به کار می رود، یکی از منابع اصلی اضطراب در کودک به شمار می رود. با این حال باید بر این نکته تأکید شود که سالیوان تأثیر تربیتی والدین در ایجاد اضطراب را فقط تأثیر هُشیاری نمی داند، بلکه معتقد است که اضطراب کودک می تواند از بازخورد های ناهشیار والدین نیز ناشی می شود؛ بازخوردهای ناهشیارانه یا تنش هایی که دخالت آنها گاهی به مراتب بیشتر از تأثیر یک رفتار مصمم و هشیارانه است (دادستان، ۱۳۹۰). داده های متعددی با موضع گیری روان- پویشی که برحسب آن، تنبیه شدید کشاننده های زودرس نهاد می تواند، سطوح بالای اضطرابی را در وهله های دیگر زندگی ایجاد کند، هماهنگ هستند (چو.ال.اچ[۴۱]، ۱۹۷۱؛ به نقل از دادستان، ۱۳۹۰).
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
۲-۵ دیدگاه رفتارگرایی
نظریه پردازان رفتارگرایی طبیعی، ترس و اضطراب را به منزلۀ شیوه های سازش با محیط طبیعی، تلقی کرده اند.از این دیدگاه ترس نیز مانند، انگیزش های دیگر باید به صورت خودکار بروز کند. تکامل انواع، باید افراد را دارای حداقل تولید درون زاد اضطراب کرده باشد (دادستان، ۱۳۹۰). درمانگران و نظریه پردازان رفتارگرا، اختلالات اضطرابی را ناشی یادگیری غلط و شرطی شدن می دانند. یک موقعیت استرس زا که با موقیت های استرس زای قبلی شبیه است، ممکن است موجب برانگیختن اضطراب در فرد شود.
طرفداران آمادگی های فرهنگی، استدلال می کنند که والدین، دوستان و تجربه های نخستین سال های زندگی به ما می آموزند که پاره ای از اشیاء، یا موضوع ها به منزلۀ منابع خطر واقعی، به شمار می روند و همین یادگیری هاست که در پاره ای از افراد، زمینۀ بروز حالات اضطرابی و هراس هارا به وجود می آورند (کار.ای.تی[۴۲]، ۱۹۷۹؛ به نقل از دادستان ۱۳۹۰). در اضطراب ممکن است رابطه ای بین حوادث ناخوشایند و موقعیت های خاص وجود داشته باشد. این حوادث از طریق جریان شرطی شدن کلاسیک یا سایر انواع شرطی شدن ها می توانند به وجود آیند. تقویت نیز می توانند عامل مهمی محسوب شود، بدین صورت که اجتناب فرد از موضوع های ترس آور، موجب تسکین و کاهش اضطراب درونی می شود هراس ممکن است به ترس از موقعیت هایی که رابطۀ خیلی کمی با ضایعۀ روانی اصلی دارد، تعمیم یابد. این جریان تعمیم، اغلب به صوری یک «سلسله مراتب زنجیره ای» در آید (آزاد، ۱۳۹۰).
۲-۶ شرطی شدن اضطراب اجتماعی
۲-۶-۱ شرطی شدن کلاسیک:
دراین نوع شرطی، احتمالاً فرد میان حادثه و احساس هراس یا اضطراب ارتباط تنگاتنگی برقرار می کند و بعد از آن با دیدن یا وارد شدن به صحنه، می ترسد و احساس نگرانی به او دست می دهد. عمق ترس کسب شده به تعداد ارتباط های میان محرک شرطی ومحرک غیرشرطی و همچنین به شدت ترس تجربه شده، بستگی دارد بعضی شرایط و حالات احتمال به وجود آمدن را افزایش می دهند و به گسترش ترس منجر می شوند (چامپیون[۴۳]، پاور[۴۴]؛ ۱۹۸۵).
۲-۶-۲ شرطی شدن عامل:
این فرایند نحوه به وجود آمدن پاسخ های اضطرابی را تبیین می کند. در این فرایند شخص درگیر، به عنوان آنچه که اتفاق افتاده است در نظر گرفته می شود. این فرد می آموزد که اجتناب از محرک شرطی (حادثه) به کاهش پاسخ شرطی (اضطراب) منجر می شود. بنابراین شخص مضطرب با رفتار اجتنابی احساس امنیت می کند و با این شیوه ، این رفتار را در خود تقویت می نماید، همان رفتار اجتنابی است و پاسخ تقویت شده نیز همان احساس امنیت یا کاهش اضطراب می باشد (چامپیون، پاور؛ ۱۹۸۵).
نظریه های رفتاری، معتقدند که انسان ممکن است از راه دیگری نیز اضطراب را کسب نموده و آنرا فرا بگیرد. راه مورد نظر، مشاهده افراد موثر و مبنا قرار دادن و الگوبرداری از آنها در زندگیشان است. این شکل از یادگیری را اصطلاحاً الگوی آموخته شده می نامند. شخص رفتار و واکنش های فرد دیگری را سرمشق خود قرار می دهد. این فرایند یادگیری از طریق مشاهده، از جانب نظریه های شرطی سازی برای پاسخگویی به انتقادهایی که به این نظریه وارد شده مطرح شده است ( چامپیون، پاور؛ ۱۹۸۵).
۲-۷ دیدگاه شناختی:
از دیدگاه نظریه پردازان شناختی، همه ما هنرمندانی هستیم که به باز پدیدآوری و خلق جهان در ذهن خود می پردازیم. همچنان که کوشش میکنیم تا رویدادهای پیرامون خود را درک نمائیم. اگر بتوانیم هنرمندی واقعی باشیم، تجسم ها درست و مفید خواهد بود اما در غیر اینصورت به خلق جهانی شناختی خواهیم پرداخت که برای ما رنج آور و مضر و برای دیگران بیگانه خواهد بود (دادستان؛ ۱۳۹۰).
براساس دیدگاه شناختی، اختلالات اضطرابی، نتیجه افکار و باورهای نادرست، غیرواقعی و غیرمنطقی هستند به ویژه باورهای غیر منطقی اغراق آمیز نسبت به مخاطرات محیطی. دیدگاه شناختی مانند دیدگاه روان پویایی به جریان های درونی به عنوان اختلالات اضطرابی توجه دارد؛ اما به جای تأکید بر تمایلات، نیازها و انگیزه ها، معتقد است که افراد اطلاعات کسب کرده را مورد تعبیر و تفسیر قرار می دهند و از آنها در حل مسائل زندگی، استفاده می کننداین دیدگاه برخلاف دیدگاه تحلیل روانی، که انگیزه ها، احساسات و تعارض های پنهان را مورد تأکید قرار می دهد، بر جریان های ذهن که ساده به آگاهی شخص می آیند تأکید می ورزد. راتر[۴۵] نیز به نحوه فکر کردن افراد دربارۀ کنترل محیط را به عنوان علل اختلالات اضطرابی مورد توجه قرار می دهد. راتر کسانی را که معتقدند، می توانند بر موقعیت ها تأثیر بگذارند، افراد دارای تمرکز درونی کنترل نامیده است و کسانی را که باور دارند کنترل کمی بر آنچه بر آنان واقع می شود افراد دارای تمرکز بیرونی کنترل نامگذاری کرده است، بدین ترتیب کسانی که فکر می کنند، کنترل کمتری بر محیط اطراف خود دارند، بیشتر آماده ابتلا به اختلالات اضطرابی هستند. آلبرت الیس[۴۶] براین باور است که رفتار افراد، بیش از آنکه به شرایط عینی بستگی داشته باشد، به دستگاه های اعتقادی و راه های تعبیر و تفسیر آنان از موقعیت ها ارتباط دارد (آزاد، ۱۳۹۰). وقتی افراد با این باورهای بنیادی یا یک رویداد تنیدگی را مانند یک امتحان یا موقعیت غافل گیر کننده مواجه می شوند، گرایش دارند تا آن رویداد را به منزلۀ رویدادی بسیار خطرناک تا تهدیدآمیز تفسیر کنند، واکنش شدیدی نشان دهند و ترس را تجربه کنند (دادستان، ۱۳۹۰).
بک[۴۷] باور دارد که هیجان های افراد بر چگونگی نظر آنان، درباره جهان قرار دارد. آنان در مورد مشکلات خود اغراق می کنند و به همه موارد تعمیم می دهند و احتمال انجام هر عملی را که می توان در مورد رفع مشکلاتشان انجام داد، به حداقل می رسانند (آزاد، ۱۳۹۰). این باورهای نهفته، دامنه تجربیات فرد را محدود می کند و اضطراب مدام به شکل گیری تصاویر و افکاری که «افکار خودکار» نامیده شده اند، منجر می شود. تحقیقات مختلف نشان داده اند که باورهای نامناسب می توانند اضطراب را ایجاد کنند (دادستان، ۱۳۹۰).
الگوی پردازش شناختی بک در سال ۱۹۸۵، در سه قسمتA.B.C ارائه شده است. این الگو شامل، نشانگان اضطراب است و می توان آن را به سه مرحله تقسیم کرد: ارزشیابی اولیه، ارزشیابی ثانویه و ارزشیابی مجدد. ارزشیابی اولیه برداشتی است که فرد بر اساس آن، تهدید بالقوه را می سنجد و این برداشت ممکن است با توجه به مجموعه شناخت قبلی که فرد نسبت به آن دارد تقویت یا تضعیف شود. مجموعه شناختی به زمینه ای اطلاق می شود که فرد پیش از فکر کردن، به آن مجهز باشد. مثلاً چنانچه او نسبت به رویدادهای پیرامون خود نگرش منفی داشته باشد این زمینه قبلی ممکن است به ارزیابی منفی نسبت به آنها منجر شود. چنانچه فرد پس از ارزیابی به این نتیجه برسد که مورد تهدید قرار خواهد گرفت، با آن چیزی روبرو می شود که بک آنرا پاسخ اساسی می نامد. این پاسخ های اساسی ممکن است به واسطۀ مجموعه ای از موقعیت ها در زندگی ایجاد شوند هنگامی که ارزیابی اولیه، انجام می شود فرد در حال تنظیم و آماده کردن ارزشیابی ثانویه است. ارزشیابی ثانویه آن دسته از منابع احتمالی را مورد سنجش قرار می دهد که با تهدید بالقوه مرتبط هستند. ارزشیابی ثانویه در جایی کاربرد دارد که فرد به منظور محافظت از خویش یا مرور کردن آسیب احتمالی که ممکن است از جانب تهدید ایجاد شود به ارزشیابی منابع درونی اقدام درونی اقدام کند. بک قاطعانه مطرح کرد: که شدت اضطرابی که فرد تجربه می کند، به این دو مرحله ارزشیابی بستگی دارد. مراحل اولیه و ثانویه ارزشیابی و ارزشیابی مجدد نسبتاً خود به خود روی می دهد. مرحله سوم یعنی ارزشیابی مجدد، در موقعیتی انجام می شود که فرد مشغول بررسی میزان شدت خطر باشد (چامپیون، پاور؛۱۹۸۵).
روان شناسان معتقدند که تفکر مثبت، حس کذایی خود یا اعتماد به نفس را افزایش می دهد و تفکر منفی می تواند باور فرد را نسبت به توانایی اش در مقابله با تهدید، کاهش دهد. بنابراین تفکرات ما بر نحوۀ واکنشی که ما در برابر موقعیت های تهدید آمیز از خود نشان می دهیم، اثر می گذارند و در جای خود، واکنش هایی که از ما سر می زنند می تواند، بر عملکرد در موقعیت مورد نظر، موثر واقع شوند و کارایی خود، با این عملکرد پسخوراند تأثیر یا کاهش خواهد یافت. این چرخۀ بازخورد، دور باطلی را ایجاد می کند. اضطراب درون این دور باطل ادامه می یابد تا جایی که فرد به ارزشیابی این شرایط روی می آورد، و با این ارزشیابی، ادراک تهدید بازسازی می شود (چامپیون، پاور؛۱۹۸۵).
پاره ای از نظریه پردازان شناختی نگر بر این باورند که این افراد، کسانی هستند که در زندگی خود با تعدادی از رویدادهای منفی غیرقابل پیش بینی مواجه شده اند. آنها معمولاً در برابر مسائل ناشناخته دچار ترس می شوند و همواره منتظر بروز فاجعه ای هستند و همه چیز را زیر نظر دارند تا نشانه های خطر را بیابند. بدین ترتیب است که در واقع، چنین علایمی را همه جا می بینند و زندگی خود را در اضطراب می گذرانند. (دادستان؛ ۱۳۹۰).
چنانچه ترس از ارزیابی منفی دیگران به عنوان ساختاری نهفته برای ارتقاء رشد و ایجاد ترس های کلی تر، اضطراب و آسیب های روانی شناخته شده است (کارلتون، کولیمور، آسموندسون؛ ۲۰۰۷). مدل های رفتاری _ شناختی اختلال اضطراب اجتماعی (مثل مدل کلارک و ولز؛۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ؛ ۱۹۹۷) ترس برچسب خوردن از ارزیابی منفی دیگران را به عنوان خصیصۀ هسته ای بیان می کند (کلارک و ولز؛۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ؛۱۹۹۷، به نقل از ویکز، هیمبرگ، رودباق؛۲۰۰۸). به طوریکه مردمی با اضطراب اجتماعی یک تنوع از رفتارها را برای اجتناب از ارزیابی منفی انجام می دهند (ولز و همکاران؛ ۱۹۹۵، به نقل از کارلتون، کولیمور، آسموندسون؛ ۲۰۰۷).
۲-۸ دیدگاه زیست شناختی:
گرچه هیچ علت مشخصی برای اختلالات اضطرابی شناخته نشده است اما به نظر می رسد که که علل زیستی در ایجاد آنها نقش داشته باشند. مثلاً آشکار شده است که داروهای آرام بخش در کاهش اضطراب موثرند. موضوع دیگری که به اهمیت عوامل زیستی اشاره دارد، وجود شواهدی است که نقش وراثت را در اختلالات اضطرابی تعیین می کند (آزاد، ۱۳۹۰). یافته های مطالعات دوقلوها و مطالعات خانوادگی، بیش از گذشت سه دهه به نقش معنادار عوامل ژنتیکی در رشد اختلالات اضطرابی که اختلال اضطراب اجتماعی را هم در بر می گیرد، اشاره می کند (الی[۴۸]، ۲۰۰۱؛ الی و گریگوری[۴۹]، ۲۰۰۴، به نقل از الیزابت کینگ و همکاران، ۲۰۰۶). همچنین مطالعات خانوادگی گزارش کردند که میزان اختلال اضطراب اجتماعی در میان خویشاوندان درجۀ اول افرادی که با این اختلال تشخیص داده شده اند، افزایش داشت (الیزابت کینگ و همکاران، ۲۰۰۶).
اغلب نظریه های زیست شناختی در خصوص اضطراب و هیجان بر نقش زیست شناسی اعصاب تأکید می نمایند، اما برخی از این نظریه ها آن عامل را اساس آغاز و تداوم چنین حالت هایی در نظر می گیرند. آیزنک[۵۰] در سال ۱۹۶۷ بر اساس سطوح متفاوت مغز یا شدت انگیختگی در مغز، نظریه اش را ارائه داد. مطابق این نظریه، هیجانات مثبت یا خوشایند به سطح متوسط انگیختگی مغز مرتبط می شوند، در جایی که هیجانات منفی یا ناخوشایند با سطوح انگیختگی خیلی بالا یا خیلی پایین ارتباط پیدا می کنند. بنا بر نظریه آیزنک، این مسأله افراد را وا می دارد تا جویای سطح متوسط انگیختگی باشند و از افراط و تفریط بپرهیزند. از نظر زیست شناختی، سطح انگیختگی مغز در زمان استراحت یعنی، هنگامی که فرد از نظر هیجانی یا جسمی برانگیخته نباشد، در سطح معینی از برانگیختگی قرار می گیرد. بنابراین این سطح در افراد متغیر است. بنابر نظریه آیزنک بدیهی است که افراد برون گرا در حالت استراحت از سطح انگیختگی پایین برخوردار می باشند و تصور می شود، به جستجوی سطوح بالاتر انگیختگی مغز بپردازند و افراد درون گرا، سطوح مطلوب انگیختگی خویش را در سطوح پائین تر تحریک بجویند. اضطراب عمدتاً حاصل تعامل انگیختگی مغز و سلسله اعصاب است. روان شناسان این چنین تصور می کنند که افراد مضطرب در عین حال که در انگیختگی مغز، از سطح آرامش بالایی برخوردارند، اما در سلسله اعصاب آنها فعالیت خودکار شدیدی نیز در جریان است «نشانگان ستیز یا گریز» کوششی است برای تعیین اضطراب، بر مبنای واکنش سلسله اعصاب. در اینجا یک عامل تحول نیرومند و موثر مشاهده می شود که بر این اساس، انسان ها به عامل بیرونی که برایشان تهدید آمیز است واکنش جسمانی از خود نشان می دهند. در اصل بدن، هنگام رویارویی با این علائم، آدرنالین ترشح می کند و این ماده چهار پاسخ اصلی را در بدن به فعالیت وا می دارد: به منظور رساندن خون و تأثیر بیشتر آن بر ماهیچه ها؛ ضربان قلب افزایش می یابد، برای انتقال اکسیژن بیشتر به خون، تنفس تند می شود؛ توزیع انرژی در بدن دوباره از سر گرفته شده، و از تن و سر خارج می شود و در دست و پا متمرکز می شود و سرانجام، فعالیت جسمی در صورت، افزایش می یابد و سپس به منظور خنک کردن این سیستم فعال شده، عمل تعریق شدیدی رخ می دهد. چنین فعالیتی در سلسله اعصاب به پدید آمدن احساسات جسمی منجر شده و فرد را در مقابل علائم بعدی، از خطر آگاه می سازد. این ترس افزایش یافته نسبت به نشانه ها، به افزایش میزان خطر ادراک شده ای که قبلاً توسط سیستم بدن دریافت شده است، منتهی می شود. نظریه های زیست شناختی ، بر این فرضیه تأکید می کنند که این فشار جسمی با پدیده خاصی همراه می شود و به این ترتیب علت ایجاد ترس غیر معقول را آشکار می سازد (چامپیون، پاور، ۱۹۸۵).
۲-۹ دیدگاه انسان گرایی:
دیدگاه انسانی نگر، درباره چگونگی گسترش اختلال های هراسی و اضطرابی در آثار راجرز به خوبی بیان شده است. راجرز عقیده دارد که اگر افراد نتوانند در خلال کودکی « توجه مثبت بی قید و شرط» را از افرادی که برای آنها معنادار هستند دریافت کنند، یک شیوه کنش وری دفاعی در آنها گسترش می یابد و دیدگاهی انتقادی نسبت به خود اتخاذ می کنند. به کار بردن این گونه مکانیزم های دفاعی، موجب می شود که آنها، فقط به جزئی به احساسات مثبت درباره خویشتن دست یابند و به اغتشاش فکری و اضطراب گسترده ای دچار شوند که از احساس تهدید شدگی دائم ناشی می گردد (دادستان؛ ۱۳۹۰).
۲-۱۰ دیدگاه اجتماعی:
در دیدگاه اجتماعی، حالات روانی و اضطرابی به عنوان یک مسئله بهداشتی یا نقص شخصیتی نگریسته نمی شود، بلکه نتیجه محصول، ناتوانی فرد در مقابله مؤثر با فشار روانی مورد توجه قرار می گیرد. در این دیدگاه،رفتار ناسازگار به عنوان یک مشکل که فقط در فرد وجود دارد، تلقی نمی گردد، بلکه دست کم آن را به عنوان شکست دستگاه اجتماعی حمایت کنندۀ وی از قبیل زن یا شوهر، والدین، خواهران و برادران، دوستان، معلمان و رئیس به حساب می آورند (آزاد؛ ۱۳۹۰).
۲-۱۱ جنبه های مختلف اضطراب اجتماعی:
۲-۱۱-۱ جنبه های رفتاری:
طبق اصول شرطی سازی کنشگر، افراد مبتلا به هراس یاد می گیرند که با رفتارهای گریز و اجتناب مصوب باقی می مانند. این رفتار گریز به این دلیل که به مواجهه با محرک آزارنده پایان می دهد، به صورت منفی تقویت می شود و از مواجهه شدن با محرک بالقوه آزارنده جلوگیری می کند. اگرچه این راهبردها در کوتاه مدت، اضطراب را کاهش می دهد، افراد مبتلا به هراس، هرگز شانس یادگیری، راه های مناسب و کمتر ناراحت کننده، برای مقابله با موضوع هراس انگیز را به دست نمی آورند، به همین دلیل، مواجهه با رویدادهای ترس آور یکی از اجزای اصلی درمان های رفتاری هراس ها است. در افراد مبتلا به هراس اجتماعی حتی وقتی که اجتناب کامل از بعضی موقعیت های اجتماعی و فرار از آنها مشکل باشد. گریز و اجتناب در مقایسه با افراد مبتلا به هراس خاص بیشتر است (اسکینیر، ۱۹۷۴؛ به نقل از غلامی، ۱۳۸۴). ولز و کلارک ۱۹۹۷ چنین مطرح می کنند که هراس اجتماعی از طریق تدابیر اجتماعی دقیق یا «رفتارهای ایمنی» که توسط افراد مبتلا به این اختلال، به هنگام طولانی شدن موقعیت های هراس انگیز انجام می شود، تداوم پیدا می کند. اجتناب از تماس چشمی به هنگام صحبت کردن در کلاس، پوشیدن لباس های خنک برای اجتناب از عرق کردن و سفت نگهداشتن بازوها برای جلوگیری از لرزش یا تکان آنها، از جمله این رفتارهای ایمنی هستند و این رفتارها برای کاهش خطر ناتوانی انجام می شود، اما انجام آنها از عدم تائید باورهای منفی جلوگیری می کند و توجه متمرکز بر خود را تداوم می بخشد (ولز و کلارک، ۱۹۹۷).
مسأله مهارت های اجتماعی از جمله جنبه های هراس اجتماعی است. می توان تصور کرد، که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی مهارت های ارتباطی (کلامی _ غیرکلامی) مناسب و لازم برای تعاملات اجتماعی ماهرانه یا موقعیت های عملکردی را ندارند. البته این وضعیت ممکن است به جای فقدان واقعی مهارت ها، نشانگر بازداری باشد (راپی،۱۹۹۵؛ به نقل از غلامی، ۱۳۸۴).
۲-۱۱-۲جنبه های شناختی:
همه مدل شناختی اضطراب اجتماعی (بک و همکاران، ۱۹۸۵، کلارک و ولز، ۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷) تأکید کردند که افراد مبتلا به هراس اجتماعی، در مورد اینکه به نظر دیگران چگونه ارزیابی می شوند، بیش از حد نگران هستند. از دیدگاه شناختی، اضطراب اجتماعی ممکن است از افکار منفی افراطی، احساس ضعف شخصی، استانداردهای بسیار بالا برای عملکرد یا باورهای غیرواقع گرایانه درباره استانداردهای که مردم برای ارزیابی دیگران استفاده می کنند ناشی می شود. طبق تئوری خود-ابزاری، اضطراب اجتماعی زمانی رخ می دهد که فرد برای تاثیرگداری خاص بر دیگران برانگیخته می شود، اما به توانایی خود در کار اعتماد ندارد (بک و همکاران، ۱۹۸۵، کلارک و ولز، ۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ به نقل از غلامی،۱۳۸۴).
افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی قبل از پیش آمدن موقعیت اجتماعی مشکل زا، بارها آنچه را که فکر می کنند، ممکن است رخ دهد و این موضوع را که چگونه می توانند با مشکلات مختلف ناشی از این اتفاقات مقابله کنند، به تفصیل مرور می کنند.این نشخوارهای فکری ممکن است، فرد را حساس کند، به طوری که او با تمرکز بر خود، پیش از موعد، فعال شده و وارد موقعیت موردنظر می شود (ولز و کلارک،۱۹۹۷). معمولاً افرادمبتلا به اضطراب اجتماعی، در مقایسه با جمعیت عادی افراد مبتلا به اضطراب خفیف تر، در موقعیت های استرس زا، افکار منفی بیشتر و افکار مثبت کمتری، گزارش می دهند، این افکار منفی همیشه بلافاصله پس از ترک موقعیت اجتماعی متوقف نمی شود، بلکه وقتی فرد بعد از ترک موقعیت، آنچه را که اتفاق افتاده است به تفصیل مرور می کند، این نشخوارهای فکر منفی، ادامه پیدا می کنند (راپی، ۱۹۹۵، استوپا[۵۱]، کلارک، ۱۹۹۵؛ به نقل از فورمارک،۲۰۰۰).
ولز و کلارک ۱۹۹۷، به شواهدی در تائید این عقیده، دست یافته اند که گوش به زنگی نسبت به سرنخ های تهدید درونی باعث می شود که افراد مبتلا به هراس اجتماعی از اطلاعات مربوط به تهدید خارجی در محیط اجتناب می کنند، یا به آن توجه نکنند، از این رو این افراد از لحاظ شناختی با توجۀ تمرکز بر خود و بازگردانی ضعیف سر نخ های مربوط به محیط مشخص می شوند. همچنین، سوگیری های تفسیر در افراد مبتلا به هراس اجتماعی تائید شده است و نشان داده شده که این افراد گرایش دارند که وقایع مبهم را به عنوان رویدادهای منفی تفسیر کنند و احتمال پیامدهای اجتماعی منفی را بیش از حد برآورد کنند. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی همچنین در مورد مقداری که مشاهده گران، می توانند متوجه احساس ناراحتی آنها شوند، عقیده اغراق آمیز دارند، به طوری که یک تصویر منفی از دیدگاه مشاهده گر دربارۀ خود می سازد (ولز و کلارک، ۱۹۹۷).
۲-۱۱-۵ جنبه های بدنی:
افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، به هنگام مواجهه با موقعیت های اضطراب زا (یا به هنگام پیش بینی آنها) همان علائم جسمی دیگر اختلالات اضطرابی یعنی طپش قلب، تعریق، لرزش دست، سرخ شدن بهمراه داغی و…. را نشان می دهند (راپی،۱۹۹۵؛ به نقل از غلامی، ۱۳۸۴). این علائم برانگیختگی، از فعالیت بیش از حد شاخۀ سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار ناشی می شوند و مشخص اصلی، پاسخ «جنگ یا گریز» می باشد (کانن[۵۲]، ۱۹۲۷). برانگیختگی خودکار با افزایش فشار خون و افزایش ترشح هورمون های استرس که توسط محور هیپوتالاموس _هیپوفیز _غده فوق کلیوی، آزاد می شوند همراه است. اما سرخ شدن صورت و علائم جسمی دستپاچگی «هول شدن» که در اضطراب اجتماعی رایج است، ممکن است صرفاً ناشی از فعالیت سمپاتیک نباشد. برای مثال سرخ شدگی گاهی اوقات با کاهش ضربان قلب و کاهش فشار خون همراه است و ممکن است، ناشی از گشاد شدن عروق باشد که خود پیامد استراحت شاخه سمپاتیک، فعال شدن کولینرژیک یا برانگیختگی سمپاتیکی گیرنده های بتا آدرنرژیک می باشد (آستین، باور[۵۳] ؛۱۹۷۹).
۲-۱۲ همه گیر شناسی:
مطالعات همه گیر شناختی و اجتماعی، شیوع کلی اضطراب اجتماعی را تقریباً ۳ تا ۱۳ درصد گزارش کرده اند. ارقام شیوع گزارش شده بسته به آستانه مورد استفاده برای تعیین پریشانی یا اختلال و تعداد انواع موقعیت های اجتماعی که به طور اختصاصی بررسی شده اند، ممکن است متفاوت باشد (ویسی، ۱۳۸۹). گفته شده است به لحاظ شیوع، اضطراب اجتماعی یکی از سه اختلال شایع روانپزشکی بعد از افسردگی اساسی و الکلیسم است (بوگلز، آلدن، پین، بیدل، و کلارک[۵۴]؛ ۲۰۱۰). والکر[۵۵] و آستین، در پژوهش جدیدتری که در مورد شش موقعیت اجتماعی انجام دادند، دریافتند که شیوع مادام العمر اضطراب اجتماعی در افراد غیر بستری ۳/۱۳ درصد است. طبق گزارش اساو و همکارانش، نرخ شیوع هراس اجتماعی در نوجوانان و جوانان دامنه ای از ۱۶-۵ درصد است کارشناسان چنین نتیجه گیری می کنند که برآورد میزان اضطراب اجتماعی تا حد زیادی به آستانۀ تشخیص تعیین کنندۀ ناراحتی یا آسیب و دامنه موقعیت های اجتماعی ارزیابی شده بستگی دارد (اساو و همکاران،۱۹۹۹؛ به نقل از آستین، والکر، فورد[۵۶]، ۱۹۹۴).
بررسی های همه گیر شناختی نشان داده که در جمعیت عادی، زن ها بیشتر از مردها به اضطراب اجتماعی مبتلا می شوند. اما در نمونه های بالینی اغلب عکس آن صادق است، دلیل این تفاوت در مشاهدات معلوم نیست (کاپلان و سادوک[۵۷]، ۱۳۷۸). متوسط سن شروع این اختلال یک توزیع دونمایی، برای سن شروع این اختلال است که برافراشتگی های آن در سنین پائین تر از ۵ سال و بین ۱۵-۱۱ سال پیشنهاد شده است (جاسترو همکاران، ۱۹۹۶؛ به نقل از بانرج، ۲۰۰۵). بیشترین سن شیوع جمعیت هراسی سالهای نوجوانی است، ولی شیوع در سنین پائین تر (حتی ۵ سالگی) و بالاتر (حتی ۳۵ سالگی) نیز شایع است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷؛ به ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷). براساس زمینه یابی انجمن ایالات متحده، تفاوت های جنسیتی به عنوان یک عامل خطر برای اختلال اضطراب اجتماعی تعیین شده است. مشخص شده است که زنان بیشتر از مردان به این اختلال دچار می شوند (۵/۱۵ درصد از زنان در مقابل ۱/۱۱ درصد از مردان). علت این امر احتمال خطر برای زنان در طول دورۀ زندگی مشخص نشده است (کینریزو ویگانت، ۲۰۰۵).
۲-۱٣ پیشینه تحقیق:
کرمی و پیراسته (۱۳۸۰)، به بررسی “وضعیت سلامت روانی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی زنجان” پرداختند. نتایج نشان داد که از نظر سلامت روانی بین دانشجویان دختر و پسر، مجرد و متأهل، دانشجویان با سهمیه قبولی مختلف، مقاطع تحصیلی، سال ورود، وضعیت اقتصادی، شغل والدین تفاوت معناداری وجود نداشت. همچنین نشان داد ۵/۳۶ درصد دانشجویان دارای اضطراب متوسط و ۶ درصد اضطراب شدید و ۹/۳۴ درصد دارای علائم جسمانی در حد متوسط ۳/۳ درصد دارای علائم جسمانی شدید بوده اند.
عکس مرتبط با اقتصاد
محمدی و سجادی نژاد (۱۳۸۶)، در پژوهشی به بررسی “رابطه نگرانی از تصویر بدنی با اضطراب اجتماعی” پرداختند که نتایج بیانگر این بود که اهمیت تصویر بدنی و جذابیت ظاهری در بین زنان و نوجوانان بیشتر از سایر اقشار جامعه است.
عسگری، نادری و شرف الدین (۱۳۸۸)، تحقیقی با عنوان “رابطه اضطراب اجتماعی و حمایت اجتماعی با احساس ذهنی بهزیستی در دانشجویان زن” انجام دادند که نتایج حاکی از رابطه چندگانه معنادار بین اضطراب اجتماعی و حمایت اجتماعی با احساس بهزیستی در زنان بود.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:27:00 ق.ظ ]