اختلال شخصیت پارانویایی
اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
اختلال شخصیت اسکیزوئید
خوشه B: اختلالات شخصیتی که با ویژگی نمایشگری و هیجانی بودن مشخص می شود.
اختلال شخصیت نمایشی
اختلال شخصیت خودشیفته
اختلال شخصیت مرزی
اختلال شخصیت ضداجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
خوشه C: اختلالات شخصیتی که با ویژگی اضطراب و ترس مشخص می شود.
اختلال شخصیت وسواسی (فکری- عملی)
اختلال شخصیت اجتنابی
اختلال شخصیت وابسته (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱). با توجه به موضوع تحقیق ابتدا خوشه A و C و سپس خوشه B توضیح داده می شود.
۲-۸-۳-۱- خوشه A اختلالات شخصیت
اختلال شخصیت پارانویایی: افراد مبتلا به این اختلال شخصیت، شکاک و حساس هستند. احساس قابل ملاحظه خود بزرگ بینی دارند. اما خیلی آسان احساس شرم و تحقیر پیدا می کنند. دائماً نگران این هستند که دیگران آنها را فریب داده اند نتیجتاً مردم آنها را افرادی مشکل و غیرمنطقی می شناسند. این افراد دچار سوء ظن بوده و حسودند. در مورد وفاداری دیگران تردید نموده و به آنان اطمینان نمی کنند. حسادت جنسی در آنها شایع است. در دوست یابی ناتوان هستند و در گروه ها درگیر نمی گردند. افرادی مرموز، حیله گر و زیاده از حد متکی به نفس هستند (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵).
علایم برجسته اختلال شخصیت پارانوئید گرایش فراگیر به بدبینی و بی اعتمادی نسبت به دیگران به عنوان چیزی شیطانی، بدخواهانه، تهدیدکننده یا گول زننده است. اغلب علایم خفیف اند، اما این اختلال معمولاً ایجاد کننده مشکلات شغلی و اجتماعی است .افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید یک الگوی بی اعتمادی و بدبینی فراگیر نسبت به دیگران دارند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
زود رنج و احساس طرد شدن می کنند. در حالی که چنین چیزی واقعیت ندارد. در مقابل پیشنهادی تازه، به راه هایی که ممکن است از طریق آن منافع آنها در معرض خطر قرار گیرد می اندیشند. این افراد حساس نسبت به طرد شدن هستند، بدخلق و اهل جر و بحث هستند. اشارات بدون غرض دیگران را تهدیدآمیز و تحقیر کننده می شمارند. شخصیت پارانوئید احساس خود بزرگ بینی قوی دارند. تصور می کنند استعداد غیرعادی دارند و استحقاق پیشرفت های بزرگ را دارند. این عقیده غیر واقع گرانه، عیرغم پیشرفت های ناچیز حفظ می شود، و تصور شخص این است که دیگران مانع شکوفا شدن استعدادهای او می گردند (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵).
این افراد، تصور میکنند دیگران در تلاش برای کنترل یا نفوذ بر آنها به شیوهای بدخواهانه هستند. همچنین آنها از نظر منش، بدخلق، تحریک پذیر، خشن و تندخو هستند. در این افرالد عدم اعتماد توأم با گوش به زنگی و دفاعی بودن در مقابل انتقاد و فریب احتمالی دیده میشود. این افراد به رنج (طرد و تمسخر) حساس بوده و شدیداً در قطب خود قرار دارند. حساس و تحریک پذیرند ترکیب رنج ـ حساسیت و خود ـ جرأتی در آنها با ایجاد اغتشاش در روابط بین فردی ارضا شده و به صورت دایره معیوب مشکل را افزون میسازد. در شخصیتهای مرزی، بیثباتی در قطب ها وجود دارد (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵).
شیوع اختلال شخصیت پارانویایی در کل جمعیت ۵/۰ تا ۵/۲ درصد گزارش شده است، و در بیماران بستری در مراکز روانپزشکی ۱۰%- ۳۰% ، و در بیماران سرپایی کلینیک های بهداشت روانی ۲%- ۱۰% گزارش شده است (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت اسکیزوتایپال: علایم برجسته این اختلال عبارت اند از ناراحتی فراگیر از برقراری ارتباط نزدیک و نیز تحریفات شناختی و ادراکی و رفتار عجیب و غریب. بیماران مبتلا به این اختلال معمولاً دچار مشکلات شغلی و اجتماعی می شوند. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال بقدری شدید است که مبتلایان به آن در تمام تعاملات خود مشکلات بسیار زیادی دارند. این افراد در روابط با دیگران از خود الگوی نقص بین فردی نشان می دهند که با ناراحتی حاد در ارتباطات، اختلالات شناختی یا ادراکی و رفتار نامتعارف و غیرعادی مشخص می شود (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
بیماران اسکیزوتایپال انزواطلب هستند و در حضور دیگران اضطراب قابل توجهی دارند. تعداد دوستان نزدیک و خارج از حیطه آشنایان آنها علی القائده کم است. بنابراین تعجبی ندارد که بسیاری از آنها بشدت احساس تنهایی می کنند. وجه تمایز این اختلال از اختلالات شخصیت پارانوئید و اسکیزوئید در ماهیت و میزان تحریفات شناختی و شباهت های رفتاری مبتلایان به آن است. مثلاً این بیماران هم، مانند بیماران پارانوئید نسبت به انگیزه های دیگران بسیار بدبین اند اما علاوه برآن، شباهت فکری زیادی هم نشان می دهند. مثلاً ممکن است معتقد باشندکه حوادث نامربوط به طریقی به آنها ارتباط دارد و نیز ممکن است تجارب ادراکی غیرمعمول مانند خطاهای حسی جسمانی داشته باشند، مثل حس یک نیرو یا یک وجود خارجی. بعضی از آنان در خود توانایی می یابند و برخی معتقدند که تسلط سحرآمیز بر دیگران دارند (امامی، فاتحی زاده و نجاریان، ۱۳۸۳).
میزان شیوع این نوع اختلال ۳ درصد در کل جمعیت گزارش شده است. گزارش های قبلی حاکی از شیوع بین ۲ تا ۶ درصد است. این اختلال غالباً در جنس مونث با سندرم x شکننده تشخیص داده می شود (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
اختلال شخصیت اسکیزوئید: ویژگی اصلی اختلال شخصیت اسکیزوئید، یک الگوی فراگیر کناره گیری از روابط اجتماعی و دامنه محدود بیان هیجان ها در موقعیت های بین فردی است. این الگو از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های مختلف ظاهر می شود (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید این افراد از نظر هیجانی سرد هستند توانایی ابراز احساسات لطیف یا خشم را ندارند. علاقه چندانی به روابط جنسی نشان نمی دهند. در موارد شدید اختلال بیمار سرد و بی عاطفه بنظر می رسد. گسسته و کناره گیر هستند و اهمیت چندانی به نظرات دیگران نشان نمی دهند. در کنار دیگران احساس راحتی نمی کنند. روابط صمیمانه برقرار نمی کنند و از عضو خانواده بودن احساس رضایت چندانی نمی کنند و غالباً تن به ازدواج نمی دهند. این افراد فاقد توانایی احساس لذت هستند، حس درک شوخی ندارند، و از فعالیت هایی که اکثر مردم احساس لذت نمی کنند. این افراد درون نگر و مستعد خیالپردازی هستند. بیشتر به مطالب عقلانی توجه دارند تا انسان ها، دنیای درونی پیچیده از خیالات دارند، هرچند فاقد محتوی عاطفی است (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵).
دیگران افراد اسکیزوئید را اغلب افرادی تنها می دانند، آنان نسبت به شروع دوستی و آشنایی و تداوم آن بی رغبت اند. علاقه کمی به برقراری ارتباطات جنسی دارند و حتی بنظر می رسد نسبت به خانواده شان هم بی اعتنا هستند. این افراد معمولاً شغلی را انتخاب می کنند که در آن حداقل تماس با دیگران وجود داشته باشد یا مستلزم هیچ تماسی با دیگران نباشد. اگر برقراری ارتباط ضروری باشد، می توانند روابط ثابتی در محدوده شغل خود با همکاران شان داشته باشند، اما باز ترجیح می دهند که مدتی از روز را به تنهایی کار کنند، آنها معمولاً در تنهایی به خوبی زندگی می کنند و از تعامل اجتماعی پرهیز دارند. در نتیجه مهارت های اجتماعی شان تا حدودی محدود می شود. تعامل محدود بیماران اسکیزوئید منعکس کننده طیف محدود هیجانات آنها نیز هست. این افراد مجذوب خود هستند و معمولاً پاداش یا انتقاد اثری بر آنها نمی گذارد. آنان بندرت احساساتشان را نشان می دهند. شادی و خشمی ابراز نمی کنند و بنظر می رسد هیچ نیازی به توجه یا پذیرش دیگران ندارند. اطرافیان آنها را سرد، فاقد شوخ طبعی و ملال آور می دانند. این افراد در فراموش شدن و به چشم نیامدن بسیار موفق اند. میزان شیوع این اختلال تا ۵/۷ درصد در کل جمعیت گزارش شده و معمولاً در جنس مذکر تشخیص داده می شود (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
اختلال شخصیت اسکیزوئید ممکن است ۵/۷% از کل جمعیت را تحت تاثیر قرار دهد. نسبت شیوع جنسی اختلال معلوم نیست، هر چند در بعضی مطالعات ابتلا مردها دوبار بیشتر از زن ها گزارش شده است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
۲-۸-۳-۲- خوشه B اختلالات شخصیت
اختلال شخصیت نمایشی: افرادی که سوابق طولانی جلب توجه به خودشان دارند و به نمایشهای هیجانی برانگیخته ای می پردازند که رویدادهای بی اهمیتی آنها را ایجاد می کنند با عنوان اختلال شخصیت نمایشی تشخیص داده می شوند. این افراد در ظاهر جذاب، صمیمی و معاشرتی هستند اما معمولاً دیگران آنها را ریاکار و سطحی می انگارند. به نظر می رسد که آنها با نمایش دادن برای تماشاچیان ناشناس به دنبال تحسین هستند. زمانی که آنها روابط برقرار می کنند، پر توقع و بی ملاحظه، خودمحور و درخود فرو رفته می شوند. آنها می توانند شدیداً عشوه گر یا لَوند باشند، با این حال سازگاری جنسی آنها اغلب ابتدایی یا بسیار سرد است، که این موضوع خبر از آن می دهد که رفتار عشوه گرانه آنها بیشتر در خدمت هدف جلب توجه است تا تمایلات جنسی. این اختلال بیشتر در بین زنان رایج است، اما در مردان نیز دیده شده است و از اینرو «ماچوئیسم[۲۹]» نامیده می شود. این افراد خود محور هستند و توجهی به دیگران نشان نمی دهند و منافع و لذت خود را به دیگران ترجیح می دهند. خود فریب هم هستند و حتی دروغ های خود را نیز باور می کنند (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵). شیوع اختلال شخصیت نمایشی در جمعیت کلی، تقریباً برابر با ۲%- ۳% گزارش شده است. در مواردی که از سنجش ساخت دار استفاده شده است، این میزان را در بیماران سرپایی و بستری مراکز بهداشت روانی تقریباً ۱۰% – ۱۵% گزارش کرده اند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت خودشیفته: ویژگی اصلی اختلال شخصیت خودشیفته، الگوی فراگیر بزرگ منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱). افراد مبتلا به این اختلال احساس خود مهم انگاری بزرگ منشانه دارند و لاف زن و مدعی هستند. با تخیلات موفقیت، قدرت، زیبایی، با استعداد درخشان دل مشغول اند. خود را فردی خاص می دانند و انتظار دارند دیگران از آنها تعریف و تمجید کنند و خدمات خاص و ملاطفت نشان دهند. دیگران را در سطحی بسیار پایین مورد ارزیابی قرار می دهند و همواره فکر می کنند که حق آنها ضایع شده و انتظارات نامعقولی از محیط اطرافشان دارند بدیهی است این موارد به حدی است که روابط روزمره افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و در اکثر موارد واکنش منفی اطرافیان را برمی انگیزند. تعجبی نیست که این افراد انگیزه ای برای درمان و حل مشکلات شخصیتی شان نداشته باشند (گروه مولفان، ۱۳۸۶).
شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در جمعیت بالینی ۲%- ۱۶% و در جمعیت کلی کمتر از ۱% برآورد شده است (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱). ممکن است بچه های والدین مبتلا به این اختلال به علت تزریق غیرواقع گرایانه احساس همه توانی، خود بزرگ بینی، زیبایی و استمداد توسط والدین، بیشتر در معرض خطر ابتلا به این اختلال باشند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
اختلال شخصیت مرزی: ویژگی بارز اختلال شخصیت مرزی، یک الگوی فراگیر بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره، عواطف و تکانشگری بارز است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود. افراد مبتلا به این اختلال، کوششهای بی وقفه ای را برای اجتناب از طرد و رها شدگی خیالی انجام می دهند. ادراک جدایی یا طرد قریب الوقوع و یا فقدان ساختار بیرونی ممکن است به دگرگونیهای عمیقی در خودانتگاره، عاطفه، شناخت و رفتار منجر شود. این افراد، حساسی زیادی به شرایط محیطی دارند. آنها ترس های شدید مربوط به طرد و رها شدگی و خشم نامناسب را حتی در حین مواجهه با یک جدایی کوتاه مدت واقع گرایانه و یا هنگامی که تغییرات غیرقابل اجتناب در نقشه ها پیش می آید، تجربه می کنند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، از آنجا که الگویی از روابط بی ثبات و شدید دارند ممکن است در ملاقات های اول و دوم، حامیان بالقوه در ذهن خود مجسم کنند؛ ممکن است مایل باشند وقت زیادی را با یکدیگر سپری کنند؛ و در اوایل ارتباط از جزئیات بسیار خصوصی یکدیگر مطلع گردند. با این وجود آنها ممکن است به سرعت از چنین اندیشه ای منصرف شده و به این نتیجه برسند که از دید دیگران فاقد ارزشند و احساس کنند که طرف مقابل به اندازه کافی به فکر آنها نبودند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
شیوع اختلال شخصیت مرزی تقریباً ۲% در جمعیت کلی برآورد شده است. در میان بیماران سرپایی کلینیکهای بهداشت روانی حدود ۱۰% می باشد و تقریباً ۲۰% در میان بیماران روانی بستری برآورد شده است. دامنه این اختلال در میان جمعیت های بالینی به اختلال شخصیت ۳۰%-۶۰% است (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت ضداجتماعی: بی تفاوتی نسبت به احساسات دیگران، تمایل به ارتکاب رفتارهای غیرقانونی و خشونت، عدم وجود احساس گناه بعد از ارتکاب رفتارهای ضد اجتماعی، عبرت نگرفتن از تجارب گذشته، رفتارهای تکانش، ناتوانی در برقراری روابط پایدار و تحمل پایین برای محرومیت و شکست، از ویژگی های بارز افراد اختلال شخصیت ضداجتماعی است. تماس با این افراد خطرناک و حتی ممکن است برای درمانگران آنها نیز مشکلات عدیده ای ایجاد کنند. اغلب آنها مجرمانی سابقه دار هستند که مشکلات اجتماعی و قانونی متعددی داشته اند (گروه مولفان، ۱۳۸۶).
این افراد تکانشگر هستند، فاقد اهداف بوده و پیشاپیش طرح نمی ریزند و معمولاً سابقه شغلی بی ثباتی همراه با اخراج های مکرر دارند. تحریک پذیرند و در حالت خشم دیگران را وحشیانه مورد تهاجم قرار می دهند. این شخصیتی با فقدان بارز احساس گناه و پشیمانی و ناتوانی برای تغییر رفتار در پاسخ به تنبیه و سایر پیامدهای نامطلوب همراه است. از قبول مسئولیت پرهیز می کنند. و شکست های خود را با دلیل تراشی توجیه می کنند (گلدر، مایو و کن، ۱۳۸۵).
اختلال شخصیّت ضداجتماعی، نوعی اختلال شخصیّت که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد (لیوایز[۳۰]، ۲۰۱۱).
یکی از مشکلات افراد دارای شخصیّت ضداجتماعی در تجربه هیجانی آنها است. افراد بهنجار هیجانهای غم و عشق و خشم و اندوه را به صورت بهنجار تجربه میکنند امّا افراد ضداجتماعی انگار فاقد استعداد درک این هیجانات هستند. این ناتوانی در تجربه کردن هیجان میتواند به بیوجدانی آنها منجر شود. البته رفتار ضداجتماعی برای تشخیص اختلال شخصیّت ضد اجتماعی کافی نیست. برای این که رفتارهای ضداجتماعی اختلال شخصیّت محسوب شوند، باید دو ملاک اصلی را بر آورده سازند. اولاً باید سابقهدار باشد، شواهد موجود به اختلال قابل ملاحظه رفتاری قبل از ۱۵ سالگی اشاره دارند. رفتارهایی مانند دروغگویی، پرخاشگری، دزدی و تخریب یا حُقه بازی و بیملاحظگی نسبت به دیگران و تخلف از مقررات قبل از سن پانزده سالگی در فرد دیده میشود. ملاک دیگر برای مشخص شدن شخصیّت ضداجتماعی وجود حداقل سه نوع رفتار در فرد است: پرخاشگری مکرر، بی ملاحظگی که دیگران را به خطر میاندازد، بیمسئولیتی و عدم پشیمانی مداوم (خندان، ۱۳۸۷).
شیوع کلی اختلال شخصیت ضداجتماعی در نمونههای جامعه تقریباً ۳% در مردان و حدود ۱% در زنان است. برآوردهای مربوط به شیوع در موقعیّتهای بالینی، بسته به خصوصیّات بارز جامعههایی که از آنها نمونهگیری به عمل آمده، از ۳% تا ۳۰% متغیر است. میزانهای بالاتر شیوع با موقعیّتهای درمانی سوءمصرف مواد و زندان یا موقعیّتهای قانونی ارتباط دارند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۳۹۱). ظاهراً اختلال شخصیّت ضداجتماعی با وضعیّتهای اجتماعی- اقتصادی پایین و موقعیّتهای شهری ارتباط دارد. در مورد این تشخیص، نگرانیهایی به وجود آمده مبنی بر اینکه این تشخیص ممکن است به اشتباه در مورد افراد و موقعیّتهایی به کار رود که در آنها رفتار ضداجتماعی ظاهراً ممکن است بخشی از یک راهبرد محافظتی برای ادامهی زندگی باشد (خندان، ۱۳۸۷).
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۸-۳-۳- خوشه C اختلالات شخصیت
اختلال شخصیت وسواسی: مبتلایان به این اختلال با اصول، مقررات، نظم، نظافت، جزئیات و کسب کمال، اشتغال ذهنی دارند. این صفات موجب محدودیت کلی تمام شخصیت می گردد. روی رعایت دقیق مقررات اصرار می ورزند و قادر به تحمل آنچه خود آنرا تخلف می شمارند نیستند. انعطاف ناپذیر و متعصب هستند. قدرت کار طولانی دارند، به شرط اینکه مستلزم تغییراتی که تاب تحمل آنرا ندارند نباشد. مهارت های بین فردی شخصیت وسواسی محدود است. افرادی غالباً بسیار رسمی و جدی بوده و فاقد حس درک شوخی هستند. دیگران را از خود فراری می دهند، قادر به سازش نیستند، و اصرار می کنند که دیگران تسلیم نیازهای آنان گردند. معهذا در مقابل افرادی که آنها را قویتر از خود می پندارند تسلیم می شوند. از ترس ارتکاب اشتباه در تصمیم گیری تعلل می ورزند. هرچند غالباً زندگی زناشویی باثبات و کارایی حرفه ای کافی دارند، از داشتن دوستان زیاد محرومند. هر چیزی که برنامه معمول زندگی آنها را تهدید کند اضطراب شدید در آنها ایجاد می کند که در قالب آداب وسواسی تحمیل شده بر زندگی بیمار و دیگران تظاهر می کند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
در مبتلایان به این اختلال، هر گاه قواعد و روش هاتی مرسوم نتوانند کاری از پیش ببرند، تصمیم گیری به یک فرایند وقت گیر و اغلب پر زحمت تبدیل می شود. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است برای تصمیم گیری درباره اینکه کدام تکلیف در الویت قرار گیرد و یا اینکه بهترین روش انجام یک تکلیف خاص کدام است، مشکل داشته باشند بطوری که ممکن است آن کار را شروع نکنند. آنها در موقعیت هایی که نمی توانند شرایط جسمانی یا بین فردی را کنترل کنند، ممکن است دجار آشفتگی و خشم شوند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً عاطفه خود را به شکل بازداری شده یا رسمی ابراز می کنند و ممکن است در کنار افرادی که از لحاظ هیجانی پر احساس هستند بسیار ناراحت باشند. روابط روزانه آنها ماهیت رسمی و جدی دارد و ممکن است در موقعیتهایی که دیگران می خندند و شالد هستنده احساس ناراحتی و عذاب نمایند. آنها زمانی صحبت می گویند که احساس می کنند آنچه می گویند کامل است. این افراد ممکن است نسبت به منطقی بودن و عقلانی بودن استغال ذهنی داشته باشند و رفتار عاطفی دیگران را تحمل نکنند. آنها اغلب در بیان احساس های پر مهر خود مشکل دارند و بندرت به تمجیدها و ستایش ها توجه می کنند. افراد مبتلا به این اختلال بویژه وقتی با موقعیت های جدیدی روبرو می شوند که انعطاف پذیر و مصالحه را ایجاب می کنند، ممکن است دچار مشکلات و ناراحتی های شغلی شوند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
شیوع این اختلال در نمونه های جامعه تقریباً ۱% و در افرادی که به کلینیک های بهداشت روانی مراجعه می کنند تقریباً ۳%-۱۰% است (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت اجتنابی: ویژگی اصلی شخصیت اجتنابی، الگوی فراگیر بازداری اجتماعی، احساس های نابسندگی و حساسیت زیاد به ارزیابی منفی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱). حساسیت نسبت به طرد شدن از جانب دیگران هسته مرکزی علایم این اختلال را بوجود می آورد. شخص در عین اینکه آرزومند روابط گرم و صمیمی با دیگران است بعلت ترس از طرد شدن از برقراری ارتباط با دیگران نگران است. در صحبت با دیگران شخص احساس عدم اطمینان و فقدان اعتماد به نفس نشان داده و ممکن است با لحن بسیار متواضعانه و حاکی از دست کم گرفتن خود صحبت کند. بعلت ترس از طرد شدن، از صحبت در جمع و خواهش از دیگران هراسان است و ممکن است اشارات دیگران را به تمسخر و تحقیر تعبیر نماید. رد هر گونه درخواست از جانب دیگران سبب رنجش بیمار شده و او را به انزوا سوق می دهد (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
رفتار اجتنابی در اختلال شخصیت اجتنابی اغلب در دوران شیرخوارگی یا کودکی با کمرویی، انزوا، ترس از غریبه ها و موقعیتهای جدید آغاز می شود. اگر چه کمرویی در دوران کودکی، مقدمه رایج اختلال شخصیت اجتنابی است، ولی در بیشتر افراد با بزرگتر شدن بتدریج از بین می رود. برعکس افرادی که در حال ابتلا به اختلال شخصیت اجتنابی هستند، هنگام نوج.انی و اوایل بزرگسالی که ارتباطات اجتماعی با افراد جدید اهمیت ویژه ای می یابد، ممکن است به گونه ای فزاینده حالت کمرویی و اجتناب نشان دهند. شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه در بزرگسالان، اختلال شخصیت اجتنابی خیلی کم آشکار می شود و یا با افزایش سن بهبود می یابد (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
شیوع این اختلال در جمعیت کلی ۱%-۵/۰% است. گزارش شده است که تقریباً ۱۰% بیماران سرپایی که به کلینیک های بهداشت روانی مراجعه می کنند اختلال شخصیت اجتنابی دارند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت وابسته: ویژگی اصلی اختلال شخصیت وابسته، نیاز فراگیر و مفرط به مورد حمایت قرار گرفتن است که به رفتار سلطه پذیری و وابسته و ترس های جدایی منجر می گردد. این الگو در اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود. رفتارهای سلطه پذیری و وابستگی، برای جلب توجه دیگران به کار می روند و از این تصور فرد ریشه می گیرند که وی بدون کمک دیگران نمی توانند به گونه ای شایسته عمل کند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
اختلال شخصیت وابسته با الگوی عمیق رفتار وابسته و تابع مشخص است. افراد مبتلا بدون اندرز و اطمینان بخشی زیاد دیگران قادر به اتخاذ تصمیم نیستند. شخصیت وابسته از قبول مسئولیت خودداری می کنند و در صورت ناگریز شدن برای قبول آن دچار اضطراب می گردند. ترجیح می دهند که تبعیت کننده باشند. در کار برای منافع شخصی پشتکار ندارند، اما در کار کردن برای دیگران راحتی بیشتری احساس می کنند. شخصیت وابسته تنهایی را دوست ندارند. دنبال کسی هستند که بر او تکیه کنند و بنابراین روابط آنها را نیازشان برای وابستگی به شخص دیگر دگرگون می سازد. بدبینی، عدم اعتماد به نفس، فعل پذیری، و ترس از ابراز احساسات پرخاشگرانه و جنسی مشخص کننده شخصیت وابسته است. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته ممکن است همسری بدرفتار، بی وفا و میخواره را به خاط اینکه رشته وابستگی از هم نگسلد را سالیان دراز به خوبی تحمل کند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲). افراد مبتلا از طرح ریزی و یا انجام کار بطور مستقل مشکل دارند. آنها اعتماد به نفس ندارند و معتقدند که در آغاز و انجام تکلیف به کمک نیاز دارند. آنها منتظر می مانند تا دیگران کارهایشان را شروع کنند، زیرا به عنوان یک قاعده معتقدند دیگران بهتر می توانند کار کنند. این افراد بر این باورند که قادر نیستند بطور مستقل کار کنند و خود را نالایق و همواره نیازمند کمک می بینند. با وجود این، هرگاه به آنان اطمینان دادذه شود که فرد دیگری به عنوان ناظر و تائید کننده وجود دارد، به گونه ای مناسب و شایسته عمل می کنند. ممکن است ترس از شایسته بودن و یا شایسته تر بنظر آمدن وجود داشته باشد؛ زیرا امکان دارد معتقد باشند که این موضوع به طرد منجر می شود. از آنجایی که برای انجام کارها به دیگران متکی هستند، اغلب مهارتهای مربوط به زندگی مستقل را یاد نمی گیرند، بنابراین، این وابستگی را ادامه می دهند (انجمن روانپزشکان آمریکا، ۱۳۹۱).
شیوع این اختلال در زنان شایع تر از مردان است و در حدود ۵/۲ درصد کل اختلالات شخصیت مربوط به این اختلال می باشد. شیوع آن در بچه های کوچکتر خانواده (از نظر سلسله مراتب سنی) بالاتر است. افرادی که در کودکی دچار بیماری جسمی مزمن بوده اند احتمالا آسیب پذیری بیشتری برای این اختلال دارند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی، ۱۳۹۲).
۲-۹- مروری بر مطالعات پیشین
در این بخش از تحقیق پژوهش های انجام شده قبلی به ترتیب زمان جدید به قدیم ارائه شده است.
۲-۹-۱- تحقیقات داخلی
پژوهش ارجمند نیا و همکاران (۱۳۹۲) نشان داد که رابطه بین فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان عادی و کم توان ذهنی را تایید نمود. والدین کودکان کمتوان ذهنی فشارروانی بیشتری را نسبت به والدین کودکان عادی تحمل می کنند. در عین حال والدین کودکان کم توان ذهنی نسبت به والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند، ولی از نظر حمایت اجتماعی ادراک شده تفاوت، معنادار نبوده است. نتایج پژوهش نشان داد که همبستگی بین متغیر فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی منفی است و در والدین کودکان عادی، همبستگی حمایت اجتماعی ادراک شده و رضایتمندی زناشویی معنادار است، ولی در کودکان کم توان ذهنی رابطه معنادار نبوده است. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که اثر فشارروانی و سطح تحصیلات بررضایتمندی زناشویی معنادار است. نتایج این پژوهش مبین این نکته است که افزایش فشارروانی والدین، تحت تاثیر حضور کودک کمتوان ذهنی آموزشپذیر، منجر به کاهش رضایت زناشویی در آنان شده است. به عبارتی رضایتمندی زناشویی را میتوان تابعی از وجود کودک کم توان ذهنی در خانواده تلقی نمود. لذا با برگزاری جلسات آموزش و مشاوره جهت والدین کودکان آموزش پذیر، میتوان راه های کاهش استرس را به آنان آموزش داد.
پژوهش نامجویان شیرازی و کشاورز (۱۳۹۲) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار روانی بیشتری نسبت به مادران کودکان عادی تحمل می کنند. بااین حال مادران کودکان عقب مانده نسبت به گروه مقابل، از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند. نتایج همچنین نشان داد که همبستگی بین دو متغییر فشار روانی و رضایت زناشویی مادران کودکان عقب مانده ذهنی، منفی است.
آقابابایی، استکی آزاد و عابدی (۱۳۹۲) گزارش کرده است که مادران کودکان عقب مانده ذهنی نسبت به دو گروه فلج مغزی و عادی از شیوه های منفی و ناکارآمد مقابله با فشار روانی به میزان بیشتری استفاده می کنند. این مادران با به کار بردن شیوه های منفی و ناکارآمد، فشار روانی را در خود افزایش می دهند. به طوری که مادران کودکان عقب مانده ذهنی از شیوه های مرور هیجانی (نشخوار ذهنی)، بازداری هیجانی، مقابله انفصالی و مقابله اجتنابی، مادران کودکان فلج مغزی از شیوه موفقیت گرایی سمی و مادران کودکان عادی از شیوه های کنترل شخصی و انعطاف پذیری (که شیوه های مثبت و کارآمد است) به میزان بیشتری استفاده می کنند.
علی اکبرزاده آرانی و همکاران (۱۳۹۲) نشان داده اند که آموزش در تغییر سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر موثر است.
نامجویان شیرازی و کشاورز (۱۳۹۲) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار روانی بیش تری نسبت به مادران کودکان عادی تحمل می کنند و از رضایت زناشویی پایین تری برخوردارند.
شهریاری، میری، شریف زاده، دستجردی و ولوی (۱۳۹۱) نشان داده اند که آموزش آرام سازی بر کاهش تنش، اضطراب و افسردگی مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی موثر است؛ بنابراین برای پیشگیری از ایجاد اختلالات روانی و آسیب دیدن فرد و خانواده ها، باید این آموزش ها بیشتر مورد توجه مشاوران، کارکنان مدارس استثنایی و بهزیستی قرار گیرند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
بحرینیان، حاجی علیزاده، ابراهیمی، هاشمی گرجی (۱۳۹۱) گزارش کره اند که مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی کتل، ادوار خویی، برونگرایی، ادوار خویی متهورانه، کولی گری- رغبت های عملی، بی اعتمادی اضطراب آمیز، تنش عصبی در مقایسه با مادران کودکان عادی در سطح بالاتری قرار داشته اند. همچنین مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی هوش عمومی، پایداری هیجانی با نیروی منفی خلق استوار، و مهار کردن اراده و پایداری خلق و خو نسبت به مادران کنترل بهنجار از نمرات کمتری برخوردار بودند. به عبارت دیگر مادران کودکان عادی اصولی، باهوش تر و خویشتن دارتر در حالی که مادران دانش آموزان عقب مانده ذهنی افرادی مهربان، محتاط، کمرو، منزوی، مضطرب، هیجانی تر، دلمشغول، تنیده و دارای تنش عصبی بیشتری هستند.
در تحقیق فرح نادری و همکاران (۱۳۹۰) والدین کودک عقب مانده ذهنی مخصوصاً مادران چنین کودکانی نسبت به مادران کودکان عادی به دلیل صدمان شایان مربوط به عواقب داشتن و نگهداری سخت این کودکان و فرسایش شدید در برخورد با محیط بیرون، تحمل کم در برابر فشار روانی ناشی از داشتن فرزند عقب مانده ذهنی داشته و استفاده نابجا از مکانیسم های دفاعی انکار می نماید که این نکته خود در برخی مواقع عامل مهمی در ایجاد اختلالات روان شناختی از جمله خود بیمار انگاری که با احساس دلواپسی یا ترس از ابتلا به بیماری شدید تشخیص داده می شود ،توسط مادران کودکان عقب مانده ذهنی صرفا جهت کم کردن تمرکز بر مشکل کودکشان و کاهش اضطراب ناشی از این اتفاق استفاده می شود و در چنین مادرانی از طریق احساس بیماری ها مختلف و تلاش برای ابراز از آنها میزان آسیب روانی خود را کاهش می بخشند.
پژوهش سید علی کیمیایی و همکاران (۱۳۸۹) که با عنوان مقایسه وضعیت سلامت روان پدران و مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر شهر مشهد انجام شد نشان داد که تمام آن ها در سلامت روان مشکلات جدی داشتند؛ ولی تفاوت معنا داری بین پدران و مادران این کودکان به لحاظ میزان اختلال در سلامت روان وجود نداشت و هر دو گروه به یک میزان از مشکلات سلامت روان رنج می برند. همچنین بین شکایات های جسمانی آن ها تفاون معنا درا ی وجود نداشت. اما بین اضطراب و افسردگی والدین کودکان کم توان ذهنی تفاوت معنا دار بود و مادران سطح اضراب و افسردگی بیشتری در مقایسه با پدران داشتند. اما بین شدت در اختلال درعملکرد اجتماعی پدران و مادران تفاوت معنا داری وجود نداشت.
پژوهش امیری و همکاران (۱۳۸۹) نشان داد که انطباق خانواده تحت تاثیر کودک کم توان ذهنی قرار می گیرد. از میان ویژگی های کودک، بین سن کودک، استرس والدگری و سلامت روانی رابطه منفی وجود داشت. بین شدت کم توانی ذهنی کودک و سلامت روانی رابطه منفی و معنادار بود. بین درآمد خانواده با تنیدگی والدین و سلامت روانی نیز رابطه منفی بود. همبستگی بین متغیرهای نقش، حل مشکل و ابراز عواطف با سلامت روانی و استرس والدگری منفی بود. تحلیل رگرسیون نیز نشان داد، متغیرهای ویژگی های کودک، عملکرد خانواده و عوامل جمعیت شناختی قادر به پیش بینی واریانس استرس والدگری و سلامت روانی هستند.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
محمد خیاط زاده ماهانی (۱۳۸۸) به بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی و مادران کودکان سالم پرداخت. نتایج نشان داد که میانگین و انحراف معیار سن مادران مورد مطالعه به ترتیب ۱/۳۰ و ۲/۵ سال بود و مادران شرکت کننده در مطالعه، ۳/۲۴ درصد تحصیلات ابتدایی تا راهنمایی، ۳/۵۲ درصد متوسطه تا دیپلم و ۳/۲۳ درصد تحصیلات دانشگاهی داشتند. بین مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به فلج مغزی و همچنین مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهنی، در هر چهار حیطه کیفیت زندگی، اختلاف معناداری وجود داشت. اما بین مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهنی در هیچ کدام از حیطه های کیفیت زندگی، تفاوت معناداری مشاهده نشد.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:45:00 ق.ظ ]