تعریف های تکوینی: در این تعاریف بر آنچه توسط اجتماع بشری ایجاد شده تاکید می شود.
تعریف های تشریحی: در این دسته از تعاریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ ذکر و و بر آنها تاکید می شود. ( آشوری،۱۳۸۶: ۸ـ۴۰)
به نظر می رسد با توجه به فراخی مفهوم فرهنگ و ذی شمول بودن آن، تعریف های تشریحی بیشتر قابل انطباق با مفهوم فرهنگ باشند چراکه در آنها صرفا بر مولفه ها و مشخصه های فرهنگ تاکید می شود و به همین دلیل می توانند فرهنگ های متعدد را شامل شوند.
البته به دلیل همین فراخی مفهوم فرهنگ افرادی چون محمد علی اسلامی ندوشن معتقدند فرهنگ نباید به شان خاصی از زندگی محدود بماند و در دایره تعریفی محصور و کوتاه خلاصه شود.
همچنین ژاک برگ جامعه شناس فرانسوی بر این باور است که فرهنگ تعریف وسیعتری دارد که به اسارت کلمه در نمی آید و مانند واژه تعریف ناپذیر «عرفان» ابعادی دارد که هرچه بدان نزدیک تر می شویم دور تر می روند. (اسلامی ندوشن، ۱۳۵۴: ۱۰-۹ )
۳ـ۲) مفهوم فرهنگ در رساله حاضر
بر مبنای آنچه گفته شد نگارنده نیز معتقد است فرهنگ در وجه اصطلاحی آن تعریف پذیر نبوده و هر آنچه در تعریف فرهنگ بدان اشاره شده در حقیقت ذکر مختصات، مولفه ها و عناصر فرهنگ ساز بوده است نه خود فرهنگ. از این رو در این رساله بر این باوریم که فرهنگ کلیتی است متشکل از اجزا و مولفه های متعدد که شکل ایده آل آن دارای مختصات زیر است:
۱) میان مولفه ها و اجزای تشکیل دهنده فرهنگ ایده آل[۱] به طور ذاتی ارتباطی عمیق و انسجامی معنا دار وجود دارد.
۲) در صورتی که جامعه فرهنگی، فرهنگ ایده آل را با توجه به تناسب ذاتی میان اجزا و مولفه هایش اعمال کند جامعه فرهنگی، پویا، مترقی و پیشرفته شده و با رشد و تعالی فزاینده مواجه خواهد شد.
۳) میان فرهنگ ایده آل و جامعه فرهنگی متلون به فرهنگ ایده آل رابطه ای عمیق و حیاتی برقرار است. بدین معنا که هرچه ارتباط میان جامعه فرهنگی و فرهنگ ایده آل منسجم تر و ناگسستنی تر باشد نسبت جاذبیت (فرهنگ ایده آل) و مجذوبیت (جامعه فرهنگی) بین آنها برقرار می شود که رابطه ای تکاملی و تعالی بخش خواهد بود و در مقابل هرچه ارتباط میان جامعه فرهنگی و فرهنگ ایده آل واگراتر و غیر منسجم تر باشد نسبت دافعیت (فرهنگ ایده آل) و مدفوعیت (جامعه فرهنگی) بین آنها حاکم می شود و در این صورت جامعه فرهنگی حرکتی قهقرایی و رو به زوال خواهد داشت.
۴) میان آحاد جامعه متلون به فرهنگ ایده آل ارتباطی عمیق، نزدیک و ناگسستنی برقرار است که از آن تحت عنوان مودت و اخوت یاد می کنیم.
۳) تعریف سیاست
۱ـ۳) سیاست در لغت
در لغت براى واژه سیاست معانی بسیارى ذکر کردهاند و در فرهنگ علوم سیاسى نیز مفاهیم اصطلاحى متعددى براى آن به وجود آمده است. ما در این نوشته، نخست به معانی لغوى آن اشاره مىکنیم. سپس تعدادى از تعاریف صاحبنظران این رشته را درباره کلمه سیاست بررسى مىکنیم و در نهایت به تعریف مورد نظر و تجزیه و تحلیل آن مىپردازیم.
واژه سیاست در لغت به معنى پاس داشتن ملک، حراست و نگهدارى، حکم راندن، رعیت دارى، ریاست، داورى، مصلحت، تدبیر، تادیب، دوراندیشى، قهر کردن، شکنجه، عذاب، عقوبت، عدالت و غیره آمده است. (دهخدا،۱۳۶۱: ذیل لغت سیاست)
۲ـ۳) مفهوم اصطلاحى سیاست
فرهنگهاى سیاسى تعاریف مختلفى از سیاست ارائه کرده، که تعدادى از آنها بازگو مىشود:
۱ـ۲ـ۳) تعاریف رفتار محور
۱- سیاست[۲] به معناى آنچه مربوط به شهر، اداره آن و متعلقات آن است. (جاسمی، ۱۳۸۳: ۲۵۴)
۲- سیاست، فن حکومتبر جوامع انسانى است. (جاسمی، ۱۳۸۳: ۲۵۴)
۳- سیاست اخذ تصمیم درباره مسائل ناهمگون است. (جاسمی، ۱۳۸۳: ۲۵۴)
۴- سیاست مجموعه تدابیرى است که حکومتبه منظور اداره امور کشور اتخاذ مىکند. ( آقا بخشى، ۱۳۸۳: ۲۰۲)
۵- هر امرى که مربرط به دولت، مدیریت، تعیین شکل، مقاصد و چگونگى فعالیت دولتباشد از مقوله امور سیاسى است».(آشورى، ۱۳۱۷: ۲۱۲)
۶- سیاست مسالهاى همهجانبه و حکومت مساله اصلى سیاست است. (جاسمی،۱۳۵۷ : ۲۵۴)
۷- سیاست به صلاح باز آوردن مردم است به وسیله ارشاد ایشان به راه نجات در دنیا و آخرت و آن از سوى انبیاء براى خاصه و عامه در ظاهر و باطن است و از سوى سلاطین در ظاهرشان و از سوى علماء که وارثان انبیا هستند در باطن ایشان. (تهانوى، ۱۳۴۸، ج۱: ۶۶۴-۶۶۵)
۸- غزالی سیاست را به چهار قسم تقسیم مىکند که عبارتند از: سیاست انبیا، سیاستخلفاء و سلاطین، سیاست علماء و سیاست وعاظ و تاثیرى که بر باطن عامه مردم دارند. (غزالى، بی تا: ۴۵ )
«فمعنى السیاسه فى الاصل یطلق على الرعایه و الترویض فى الدواب فاستعملت مجازا فى رعایه امور الناس و سمى الراعى لهذالامور «سیاسیا» فقیل (الوالى یسوس الرعیه) اذا تولى امرها و دبرها و احسن النظر الیها…. فالسیاسه کماترى رعایه و اصلاح و تقویم و ارشاد و تادیب، اى هى: صلاح و اصلاح و المتعاطى للامور السیاسه مصلح للخلق مرشد الى الحق و دال على الصواب».( عاطفالزین، ۱۳۶۶: ۳۲)
تعاریفى که گذشتبیشتر بر یک فن یا یک نوع رفتار یا نهاد و یا پدیده اجتماعى تکیه کردهاند; ولى تعاریف دیگرى از سیاست وجود دارد که با تعاریف فوق کاملا متفاوت است. این تعاریف با تعابیر مختلف به یک علم یا یک رشته علمى اشاره دارند.
۲ـ۲ـ۳) تعاریف علم محور
۱- لیتره مىگوید: «سیاست علم حکومت بر کشور است»(جاسمی، ۱۳۵۷: ۲۵۴)
۲- «سیاست علمى است که به ما مىآموزد چه کسى مىبرد، چه مىبرد، کجا مىبرد، چگونه مىبرد و چرا مىبرد؟»(آقایى، اخوان المسلمین، تهران، رسام، ۱۳۶۵: ۳۹۳)
۳) فرهنگ آکادمى فرانسه مىگوید: «سیاست عبارت است از معرفت به کلیه چیزهایى که به فن حکومت کردن یک دولت و رهبرى روابط آن با سایر دولتها ارتباط دارد».
۴- «سیاست مطالعه دولت است»(جاسمی، ۱۳۵۷: ۲۵۴)
۵- «سیاستبررسى کارکردهاى حکومت یا دولت و مدیریت امور همگانى و احزاب سیاسى است». (جاسمی، ۱۳۵۷: ۲۵۴)
این تعاریف یک تفاوت اساسى با تعاریف گذشته دارند و علىرغم آنکه تعاریف اول بر یک فن یا رفتار یا نهاد خاصى و یا یک پدیده اجتماعى تکیه کردهاند، این تعاریف با تعابیر مختلف در واقع به یک علم یا یک رشته علمى اشاره دارند.
۳ـ۲ـ۳) تعاریف قدرت محور
بعضی از اندیشمندان سیاسى در بینشی متفاوت علم سیاست را به معنى علم قدرت گرفتهاند.
۱- «سیاست، مطالعه [نحوه] اعمال قدرت و نفوذ است که به شکل وسیع در جوامع انسانى جریان دارد»(جاسمی، ۱۳۵۷: ۲۵۴)
۲- دو ورژه مىگوید: «سیاست علم قدرت است که توسط دولت به کار مىرود تا نظم اجتماعى را تامین کند.»
۳- سیاست «کاربرد قدرت» و یا «پیکار بر سر قدرت»(جاسمی، ۱۳۵۷: ۲۵۴) است؛ یعنى رقابت و هم چشمى سیاستمداران در مبازره براى به دست آوردن قدرت یا حفظ خویش در موضع قدرت.
۴- سیاست روابط قدرت یا کیفیت توزیع قدرت است.
۵- سیاست توزیع اقتدارآمیز ارزشهاست.((john Schewarzmantel , STRUCTURES OF Power,p.p.2-7
این تعریف با تعریف نخست، یعنى تعریف علم سیاست به علم فرمانروایى دولتها – دو تفاوت اساسى دارد: نخست آنکه بنابراین تعریف ، موضوع سیاست ، جامعه نیست نه جامعه بطور مطلق و نه یک جامعه خاص – بلکه یک پدیده خاص اجتماعى است به نام «قدرت» و در این صورت علم سیاست در رده علوم مختلف جامعهشناسى نظیر جامعهشناسى گروههاى ابتدایى یا جامعهشناسى شهرى یا جامعهشناسى خانواده قرار نمىگیرد بلکه در ردیف علوم مختلفى که درباره پدیدههاى گوناگون اجتماعى بحث مىکنند مثل علم اقتصاد، علم حقوق و غیره قرار خواهد گرفت.
عکس مرتبط با اقتصاد
تفاوت دوم مبتنى است برآنکه منظور از قدرت که محور و اساس این تعاریف است روشن شود؛ اگر منظور از قدرت، قدرت در همان جامعه ویژهاى باشد که دولت نام دارد – یعنى منظور قدرت فرماندهى و حکومتبر جامعهاى است که از همه جوامع کاملترش مىدانند – در این صورت تفاوتى با تعریف گروه اول ندارد و از جهتحد و حدود و سعه و ضیق به تعریف اول باز مىگردد ولى در صورتى که منظور تعریف کنندگان، قدرت مطلق باشد و هر قدرتى را در هر جامعهاى شامل شود اعم از جوامعى که کامل باشند یا ناقص، کشور نامیده شوند یا نامیده نشوند و اعم از جوامع شهرى و جوامع ابتدایى و دیگر جوامع و گروه هاى انسانى; چون در هر گروه انسانى، کوچک یا بزرگ کسانى فرمان مىرانند و کسانى اطاعت مىکنند و کسانى تصمیم مىگیرند و کسانى تصمیم درباره آنان گرفته مىشود. پس درهمه جوامع کوچک و بزرگ، قدرت هست هر چند که ظهورها و جلوههاى گوناگونى دارد.
گفتار دوم: مفهوم سیاست در تعالیم اسلامی و چرایی راهبرد فرهنگی ـ سیاسی
در تعالیم اسلامی نیز تعاریفی از سیاست شده است امام حسن (ع) در این رابطه می فرمایند :
«هى ان تراعى حقوق الله و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات… ؛ سیاستیعنى حقوق خدا و حقوق زندگان و حقوق مردگان را رعایت کنى، حقوق خداوند آن است که از آنچه امر فرموده، اطاعت کنى و از آنچه نهى کرده، بپرهیزى. حقوق زندگان آن است که در مورد برادران دینى، وظایف خود را انجام دهى، و در خدمت گزارى به همکیشان درنگ نکنى، و نسبتبه ولى امر، تا وقتى که او نسبتبه مردم اخلاص دارد، اخلاص داشته باشى، و هرگاه او از راه راست منحرف شد، فریادت را در برابر او بلند کنى. اما حقوق مردگان آن است که خوبىهاى آنها را ذکر کنى، و از بیان گناه و لغزشهاى آنها، خوددارى نمایى، زیرا آنها را خدایى است که رفتارشان را مورد رسیدگى قرار مىدهد.»
در این رابطه امام خمینی (ره) نیز مفاهیم برجسته ای مطرح کرده اند. حضرت امام درباره سیاست دو دیدگاه گوناگون ارائه مى نمایند. در یکى از این موارد تعریف ایشان از سیاست ، با بعضى ازتعریفهاى نقل شده هم معنى و سازگار است. ایشان ضمن نفى اندیشه جـدایـى دین ازسیاست مى فرمایند: «مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و مـلت ، روابط بین حاکم و سایر حکومتها، جلوگیرى از مفاسدى که هست ، همه اینها سیاست است.» (امام خمینی،۱۳۶۱، ج ۳ : ۲۲۷)
سـه مـصـداقـى که در بیان فوق براى سیاست ذکر شده است، قوام سیاست و یا لااقـل مـصادیق مهم آن را مى نمایاند. «جلوگیرى از مفاسد» به عنوان یکى از مصادیق بارز سیاست ، اجازه همراهى سیاست ورزى با فساد را نمى دهد. از این رو ایـن تـعـریـف ازسیاست هرگونه عمل براى حفظ قدرت و به اطاعت واداشتن مردم را برنمى تابد.این تعریف با آنچه از ابن عقیل نقل شده که : «سیاست عملى است که با آن مردم به صلاح نزدیکتر و از فساد دورتر مى شوند» موافق و همسان است .
دسـتـورات اسـلام از آن جـهـت کـه در جـهـت صلاح جامعه و رفع فساد از آن است دستوراتى سیاسى است ، حضرت امام مى فرمایند:
«اسـلام عـبـارت از احـکـام عـبـادى و اخـلاقى صرف نیست ، کما اینکه بعضى بلکه کثیرى از جوانان و کهنسالان مسلمین گمان برده اند… اسلام براى تاسیس حـکـومـت عـادلـه بـپـا گـردیـده است که در آن قوانین مربوط به امور مالى ، بـیت المال … جزائیات ، قضاء ، حقوق ، جهاد ، دفاع و پیمانهاى بین دولت اسلامى و دولتهاى دیگر وجود دارد.» (امام خمینی،۱۳۶۱ ، ج ۲ : ۴۳۱)
تـعـریـف فـوق و تـلقى اول را مى توان سیاست عرفى و یا علمى از دیدگاه امام دانست، اما تلقى دیگر ایشان تبیین مفهوم «سیاست دینى» است .
حـضـرت امام در طول دوران انقلاب به فراخور حال و مقتضیات زمان به بحث دیـن وسیاست اشاره نموده اند. یکى از این موارد حدود یک سال پس از پیروزى انـقـلاب بوده است، در جلسه اى که مخاطبین آن همه روحانى و امام جمعه هاى شـهـرهـاى مـخـتـلف بوده اند. امام (ره ) بیش از نیمى از سخنرانى نسبتا مفصل خـویـش را بـه ایـن مسئله اختصاص داده اند. در این سخنرانى در آغاز به مفهوم سـیـاست شیطانى ـ فریب و نیرنگ ـ و سیاست به معناى هدایت جامعه به سوى صلاح و دفع فساداشاره نمود، ولى در نهایت سیاست انبیا و اولیا را از سیاست به معناى دوم نیز جداکرده و اینگونه مى فرمایند:
ایـن سـیـاسـت (هـدایـت جـامعه به سوى خیر و صلاح و دفع فساد) یک بعد ازسـیـاسـتـى اسـت کـه بـراى انـبـیا بوده است و براى اولیا و حالا براى علماى اسلام …سیاستهاى صحیح اگر هم باشد، امت را در یک بعد هدایت مى کند و راه مـى بـرد وآن بـعـد حیوانى است ، بعد اجتماع مادى است و این سیاست یک جزء نـاقـصـى ازسـیـاسـتى است که در اسلام براى انبیا و براى اولیا ثابت است . آنها مى خواهند ملت را هدایت کنند در همه مصالحى که براى انسان و جامعه منظور اسـت . هـمانى که درقرآن «صراط مستقیم» گفته مى شود. سیاست این است که جامعه را هدایت کند وتمام ابعاد انسان را در نظر بگیرد.) (امام خمینی،۱۳۶۱، ج ۱۳: ۴۳۲) حـضرت ایشان در ادامه به سه گونه سیاست اشاره مى نمایند: «سیاستى که با نـیـرنگ و فریب و خدعه همراه است که ساحت مقدس دین و دینداران از آن مبرا است». این سیاست در دیدگاه امام «سیاست شیطانى» است . گونه دیگر سیاست در دیـدگـاه ایـشـان سـیاست به معناى دفع فساد از زندگى مادى انسان است . از ایـن رو چـون ایـن نـحـو سـیـاسـت ورزى بـه ابعاد الهى و معنوى انسان نظرى نمى افکند، امام از آن به «سیاست حیوانى» نام مى برند و سیاست دینى مطلوب ایشان که در حقیقت بامعناى هدایت انسان همسان است و با دین همساز و بلکه عینیت دارد «سیاست اسلامى و دینى» نام مى گیرد. (امام خمینی،۱۳۶۱، ج ۱۳ : ۴۳۲) تـاکـیـد بـر شـرط فـقاهت ، افزون بر عدالت ، در حاکم اسلامى نشانگر آن است که سیاست اسلامى تنها به رسیدن به نظم عرفى و جامعه مرفه نمى اندیشد، بلکه بـالاتـراز آن در راه رسیدن به کمال معنوى و زمینه سارى رشد روحى و معنوى افراد که باعمل به حقیقت اسلام محقق مى شود تلاش مى نماید.
تـلـقـى اخـیـر از سـیاست زمینه اظهارنظرهاى گوناگونى از سوى بنیانگذار حکومت اسلامى در عصر حاضر را فراهم آورده است . ایشان مى فرمایند:
«واللّه اسـلام تـمامش سیاست است ، اسلام را بد معرفى کرده اند، سیاست مدن ازاسلام سرچشمه مى گیرد.» (امام خمینی،۱۳۶۱، ج ۱: ۲۷۰ ) «ایـن مـا را چـه بـه سـیـاسـت مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه اسـلام را اصـلا کنار بگذاریم .» (امام خمینی،۱۳۶۱، ج ۳: ۲۲۷) در مجموع تلقى امام از سیاست به گونه اى است که دیندار واقعى را گریز از آن مـمـکـن نیست ، چرا که حقیقت سیاست چیزى جز هدایت نیست و جوهره همه احکام دینى با هدایت عجین است و همین جاست که سیاست با فرهنگ (دیانت) پیوندی عمیق و ناگسستنی می خورد و رنگ فرهنگ به خود می گیرد و ضرورت تدوین راهبرد فرهنگی ـ سیاسی جهت نیل به جامعه صالحه اسلامیه مبرز و آشکار می شود.
فصل سوم: گفتمان مهدویت؛ بایسته ها و ضرورت ها
گفتار نخست: مهدویت و انتظار در اندیشه تشیع
اعتقاد به «منجی موعود» باوری است که در تمام ادیان توحیدی همچون اسلام مسیحیت و یهود ریشه دارد و در مکتب اسلام نیز آیات و روایات متعددی دلالت بر آن دارد که در دوره آخر الزمان جهان تحت مدیریت مردی الهی قرار گرفته و رویکرد اصلی در آن حکومت امحاء ظلم و بسط فراگیر حق و عدالت است این باور در اسلام تحت عنوان «اندیشه مهدویت» مطرح است و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران که برمبنای اندیشه های اسلام ناب محمدی شکل گرفت روح و جانی تازه در اندیشه مهدویت دمیده و زمینه برای گذار از «اندیشه مهدویت» به «دکترین مهدویت» فراهم شد.
دکترین مهدویت تصویر و طراحی جامع و فراگیر جامعه موعود و بیان ویژگی ها، برنامه ها، اهداف، استراتژی، خط مشی ها و تعالیم و آموزه های گوناگون و بسط حقیقت و رفع باطل است. این طرح کاملا واقع بینانه و همراه با ارائه طریق است و تحقق جامعه آرمانی، در متون مذهبی ما پیشگویی شده است.
آنچه مهم است اینکه بر اساس «دکترین مهدویت»، بتوان مجموعه این نظام فکری را بر اساس اصول و بنیان های خاص آن طراحی و ارائه کرد. در همین راستا باید گفت هدف اصلی و نهایی جامعه آرمانی اسلام، استکمال حقیقی انسان هاست که جز بر اثر خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل و دقیق از اوامر و نواهی الهی، کسب رضای خداوند متعال و تقرب به درگاه او حاصل شدنی نیست.
جامعه پایان تاریخ، یک جامعه آرمانی و بزرگ ترین اوتوپیای انسانی خواهد بود بسیاری از اندیشه ورزان و فلاسفه بزرگ این جامعه آرمانی را به تصویر کشیده و شهرهای آرمانی خود را برای مردم بیان داشته اند اما آن نیک شهرها هنوز صورت واقعی به خود نگرفتهاند و تازمانی که در جهت تحقق آن اقدامی همه جانبه و راسخانه صورت نگیرد هیچ وقت محقق نخواهد شد. چراکه تصور صرف، صورت خیالی و ذهنی می باشد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
مفهوم انتظار
«انتظار» در لغت، به معنای « چشم به راه بودن، دیدهبانی، درنگ در امور و نوعی امید داشتن به آینده » است و همچنین به « حالت روانی کسی گفته میشود که از وضع موجود خسته شده است و برای ایجاد وضع بهتری تکاپو و تلاش میکند»(ثقفی ، ۱۳۸۳: ۵۴)در اصطلاح نیز انتظار عبارت است از « امید به آیندهای که در آن ظلم، بیعدالتی، تبعیض و زشتی نباشند و جهان از آن ها رهایی یافته و عدالتگستری بر گیتی حاکم باشد»(فوازی، ۱۳۸۲: ۷۸) و یا به عبارت دیگر انتظار یعنى « چشمداشت همیشگى به این که وعده بزرگ الهى روى دهد و روزى فرا رسد که بشر در سایه عدالت کامل به رهبرى حضرت مهدى (عج) زندگى کند»(حائریشیرازی، ۱۳۷۶: ۱۷۶)
همچنانکه مشاهده می شود تعاریف ارائه شده دربردارنده نوعی انفعال در مفهوم انتظار می باشند از این رو در ادامه ضمن رد تعاریف منفعلانه، تعریفی ایجابی و پویا از مفهوم انتظار ارائه خواهیم کرد.
انواع انتظار
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:01:00 ق.ظ ]