همان گونه که عبادت به فردی و اجتماعی تقسیم می شود ابعاد عدالت مهدوی نیز در یک تقسیم بندی ابتدایی به بُعد فردی و بُعد اجتماعی تقسیم می شود. عدالت اجتماعی در حکومت مهدوی، در عدالت اقتصادی، رفع فقر و تبعیض اقتصادی خلاصه نمی شود؛ بلکه عدالت اجتماعی شامل سه بعد می باشد. و اتفاقاً اقامه قسط اقتصادی در آن حکومت، بُعد تبعی عدالت اجتماعی است. در حکومت مهدوی، از تمام طبقات اجتماع در سه بُعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فقرزدایی خواهد شد. که این فقر زدایی راه تحقق عدالت اجتماعی است.
عکس مرتبط با اقتصاد
در این فصل ابتدا به بررسی بعد فردی عدالت مهدوی پرداخته می شود، سپس بعد اجتماعی و ابعاد سه گانه آن مورد کاوش قرار خواهد گرفت. از این رو مطالب این فصل در پنج گفتار ارائه خواهد شد؛
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
گفتار اول: عدالت فردی،
گفتار دوم: عدالت اجتماعی،
گفتار سوم: عدالت فرهنگی،
گفتار چهارم: عدالت سیاسی،
گفتار پنجم: عدالت اقتصادی.
که در هر یک از این گفتارها مباحثی چون تعریف عدالت مربوط، ضرورت، زمینه تحقق و … مطرح است.
۳-۱- عدالت فردی مهدوی
مقدمه
قیام های صورت گرفته در جهان برای اجرای نظام عادلانه معمولا تک بُعدی بوده یا بر بُعد اجتماع عدالت تکیه شده است، و مسائل و شئون فردی عدالت، مورد بی توجهی قرار می گرفته و بخاطر عدم توجه به این بعد از عدالت دچار مشکلات عدیده ای می شده است.[۱۴۸] و یا قیام های صورت گرفته، اجرای عدالت را منحصر به حیطه فردی و شخصی افراد می دانسته و توجه خاصی به بعد اجتماعی آن نداشته است.[۱۴۹]
اما از آنجایی که گستره عدالت مهدوی کامل و جامع است بعد شخصی و فردی عدالت را به بهترین شکل در بر می گیرد، از این رو بر ما که داعی تبیین ابعاد عدالت مهدوی را داریم، ضروری است که تحقیقی پیرامون عدالت فردی مهدوی انجام دهیم.
پس در این بخش پس از شناخت مفهوم و ضرورت عدالت فردی از تفاوت آن با عدالت اجتماعی و آنچه زمین ساز ایجاد صفت عدالت در افراد می شود سخن خواهیم راند.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
۳-۱-۱- تعریف عدالت فردی مهدوی
همانطور که تقوا به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم می شود، عدالت نیز دو قسم فردی و اجتماعی دارد؛ یعنی همانطور که انسان باید در زندگی فردی دارای صفت عدالت باشد، در جامعه هم باید به گونه ای باشد که هر کس بتواند به حق خود برسد و به هیچ کسی حتی دشمنان هم ظلم نشود.
الفاظ عدل و عدالت هم در مورد فرد و هم در مورد اجتماع به کار می روند؛ اما کاربرد عدالت در مورد فرد به معنای: «میانه روی و رعایت ملکات متوسط،[۱۵۰] تعادل سه قوه در نفس و سپردن راهبری نفس به خرد،[۱۵۱] راست کرداری،[۱۵۲] (حسن در مجموع) و کمالِ فضائل،[۱۵۳] تقوی،[۱۵۴] عقل و خرد عملی،[۱۵۵] استقامت در طریق شریعت،[۱۵۶] شجاعت، عفت، حکمت،[۱۵۷] و انصاف»،[۱۵۸] به کار رفته است. فقها عدالت فردی را ملکه راسخه ی می دانند که باعث ملازمات تقوی در ترک محرمات و انجام واجبات می گردد.[۱۵۹] عبدالرزاق کاشانی عدالت را هئیتی وجدانی در نفس می داند که به موجب آن هماهنگی و توازن روحی و اخلاقی فرد حاصل می شود و وی را در مسیر مستقیم قرار داده و او را جز پرهیزکاران می گرداند.[۱۶۰]
همانطور که قبلا در مبحث تعریف عدل گفته شد، بیشتر تعاریف این چنینی قابل نقض اند و این اشکال با توجه به این که اطراد و انعکاس از شرایط تعریف حقیقی اند، نه تعریف شرح الاسمی و یا اینکه بعضی از معانی ذکر شده برای عدالت فردی جز لوازم آن می باشند قابل دفاع است. البته باید اختلاف تعریف ها را به اختلاف مبانی نسبت داد، چون برخی عدالت فقهی را مطرح می کنند، و برخی عدالت اخلاقی و عده ای دیگر منظورشان از عدالت، عدالت عرفانی است.
در نهایت می توان عدالت فردی را اینگونه تبیین کرد: عدالت فردی عبارت است از برابری بازده و هماهنگی تکلیف شخص با طاقت و امکان او.[۱۶۱] که کمال، تقوی، اعتدال نفسانی، شجاعت، استقامت، میانه روی و… را که از لوازم عدالت فردی است را به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر عدالت فردی به میانه روی در امور شخصی و اعتدال در نفس انسان به اندازه طاقت او گویند. که در این صورت مفهومی عام داشته باشد و شامل همه حوزه ها، اعم از فقه، اخلاق و یا عرفان شود.
حال منظور از عدالت فردی مهدوی ، مفهومی است که در برابر عدالت اجتماعی مطرح است. عدالت اجتماعی به معنای نفی هرگونه تبعیض، رعایت حقوق و استحقاق ها و رفع فقر در حوزه های مختلفی همچون اقتصاد، سیاست، فرهنگ و… است، اما عدالت فردی مهدوی به معنای تحقق عدالت در دیگر شئون زندگی انسان در عصر ظهور است.
این شئون زندگی را می توان در یک تقسیم به سه بخش کرد، که عرصه تجلی و اجرای عدالت فردی مهدوی باشد یک؛ عرصه ارتباط انسان با خود، دو؛ عرصه ارتباط با دیگران و سه؛ عرصه ارتباط با خدا.
۳-۱-۲- عرصه تجلی عدالت فردی
۳-۱-۲-۱- رابطه انسان با خود
در سایه تربیت مهدوی فطرت ها بیدار می گردد و نیازهای حقیقی انسان ها مجال بروز پیدا می کند. آدم ها به دنبال پاسخ گویی به ندای فطرت الهی خواهند بود و آرزوهای دروغین و خواهش های پوچ کم رنگ می شود این چنین است که شاهراه سعادت و بهروزی به روی بشر گشوده می شود.[۱۶۲]
یعنی افراد در دوران ظهور امام زمان اهل تقوی، شجاعت، حکمت و انصاف می شوند و از رهنمودهای عقل و خرد عملی بهرمند می گردند. به گفته روایات، در ایام ظهور حضرت حجت عقل ها کامل می گردد و همه افراد صاحب ایمان، اخلاق، علم و دیگر صفات کمالی می شوند.[۱۶۳]
۳-۱-۲-۲- رابطه انسان با دیگران
اگر عدالت فردی در زندگی آدمی، مسیری درست و پسندیده یابد، بسیاری از ارزشهای الهی و انسانی به تحقق می پیوندد؛ صداقت، امانت داری، ایثار، سخاوت، گذشت، حسن ظن و اعتماد به دیگران، تعاون، نصیحت و خیرخواهی و ده ها فضیلت دیگر در همین عرصه خود را نشان می دهند. با آمدن این فضیلت ها به عرصه روابط اجتماعی جایی برای نفاق، خیانت، تنگ نظری و خود خواهی، انتقام، بددلی و بد گمانی، خود محوری و سوء نیت نمی ماند.
عدالت واقعی و راستین آن است که به همه این ها در روابط انسانی پایان دهد. و گرنه در حکومتی که مردم آن ارتباطی ناسالم و ناشایست داشته باشند چگونه انتظار برقراری عدالت و دادگری در حوزه های مختلف می رود؟!
در حیات مهدوی جایی برای کینه و دشمنی در قلوب مردم نمی ماند و وقتی کینه از دل ها رفت بهانه ای برای نفاق، خیانت، تنگ نظری و خود خواهی، انتقام، بددلی و بد گمانی، خود محوری و سوء نیت نخواهد بود.[۱۶۴]
۳-۱-۲-۳- رابطه انسان با خدا
هر زمان که از ظلم ستیزی سخن به میان می آید، همه مظاهر ظلم مورد توجه قرار می گیرد و بر این نکته تأکید می شود که مبارزه با ستم و تجاوز محدود به رابطه انسان با خود و روابط انسان ها با یکدیگر نمی شود، بلکه با هرگونه کژروی، کج اندیشی و انحراف اخلاقی و اعتقادی نیز باید به مبارزه پرداخت و رابطه بشر با خدا را نیز به عدالت برگرداند.[۱۶۵]
در برخی روایات به ظلم به معنای کفر و شرک توجه شده و قیام عدالت گستر امام مهدی را به عنوان قیامی که این نوع ظلم را از صحنه روزگار پاک می سازد، تفسیر شده است.[۱۶۶]
بعد از شناخت مفهوم عدالت فردی لازم است تفاوت آن با عدالت اجتماعی تبیین و حدود و اندازه آن واضح گردد، تا از خلط مباحث جلوگیری شود.
۳-۱-۳- فرق عدالت اجتماعی با عدالت فردی
در مورد عدالت فردی از پسندیدگی، هماهنگی و توازن روحی و اخلاقی فرد خبر می دهیم که نتیجه این استواء و اعتدال نفسانی، دوری از انحرافات بزرگ و عدم استمرار خطا و اصرار نکردن بر خطاها و انحراف های کوچک است؛ چرا که حالت طبیعی نفس، اعتدال و استواء است و اگر کمی هم از این موقعیت فاصله گیرد، طبعاً به این وضع باز می گردد. اما در مورد عدالت اجتماعی از وضعیتی در اجتماع خبر می دهد نه در فرد؛ یعنی استواء و اعتدال و در جامعه مساوات و نبود ظلم در آن. این روابط اجتماعی و نهاد های مجتمع هستند که وجود ویژگی هایی در آنها، میزان تحقق عدالت اجتماعی را نشان می دهد.[۱۶۷] در واقع اختلاف اساسی این دو بُعد به موضوع و حوزه این دو بر می گردد که حوزه اجرای عدالت فردی، نفس انسانی است، ولی موضوع و محل اجرای عدالت اجتماعی همانطور که از نامش مشخص است، اجتماع است.
اکنون که مفهوم عدالت فردی مهدوی معلوم گردید و فرق آن با عدالت اجتماعی آشکار گردید، باید به بررسی ضرورت و اهمیت آن پرداخت.
۳-۱-۴- ضرورت عدالت فردی مهدوی
یکی از ویژگی های ضروری بودن چیزی، فطری بودن آن است. لذا می توان شواهدی بر ضرورت عدالت فردی از راه فطرت دست پیدا کرد. به عنوان نمونه کمال طلبی از ضروریات فطری انسان است و در سایه عدالت، انسان به کمال مطلوب خود دست پیدا می کند. شیخ اشراق می گوید: کمال عقل عملی،[۱۶۸] عبارت است از رسیدن به عدالت نفسی و استیلا پیدا کردن بر قوای متحرک نفس انسانی، یعنی کمال آدمی در این است که هم در به کارگیری هوش و ذکاوت، و هم در مقام غضب و شهوت حدّ اعتدال را رعایت کند، یعنی نه اهل افراط باشد و نه اهل تفریط، اگر به این موقعیت رسید، به کمال رسیده است و آن کمال، اعتدال نفسانی اوست، که در سه حوزه رخ داده است؛ به میانه روی در به کارگیری علم و هوش و ذکاوت حکمت گویند و اعتدال در غضب را شجاعت نامند و میانه روی در شهوت را عفّت گویند.[۱۶۹] پس اگر کسی حکیم، شجاع و عفیف شد کامل شده است. و بنا بر اخبار رسیده در ترسیم عصر ظهور انسان های عصر مهدویت انسان های تکامل یافته می باشند.[۱۷۰]
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
عبدالرزاق کاشانی کمال انسانی را در تبدیل شدن صفات انسانی به صفات رحمانی می داند، که در پرتو این تغییر انسان متصف به عدالت می شود در حقیقت عبدالرزاق، کمال انسان را عدالت او می داند.[۱۷۱] و همانطور که کمال جز ضروریات زندگی بشری است و عدالت کمال انسانی است، پس عدالت ضروری و جز فطریات زندگی بشر است که در سایه تربیت مهدوی مجال بروز پیدا خواهد کرد.
یکی دیگر از فطریات بشر سعادت طلبی است و سعادت انسان در پرتو علم و رسیدن به عدالت حاصل می شود.[۱۷۲] عدالت موجب تهذیب نفس،[۱۷۳] امنیت از آفات دنیوی و اخروی[۱۷۴] و موجب بزرگی و جلالت[۱۷۵] می شود. که هر یک از اینها پرده از اهمیت عدالت فردی بر می دارد.
آنچه باعث اجرای عدالت اجتماعی در حوزه های مختلف می شود، تعهّد و تخصص کارگزاران یک نظام می باشد، کارگزاری متخصص است که از دانش ویژه و تجربه عالی بهرمند باشد، تا بتواند در شرایط و موقعیت های مهم و سرنوشت ساز، تصمیم های صحیح و به موقعی بگیرد. و کارگزار متعهّد به کسی می گویند که دارای ویژگی های همچون وجدان کاری، ایمان، و انضباط اجتماعی باشد. می توان گفت: شخصی که ویژگی های ذکر شده را دارا باشد، فردی عادل و صالح است. در نتیجه می توان گفت: اجرای عدالت اجتماعی در حوزه های مختلف در گرو عدالت فردی کارگزاران و دست اندر کاران نظام حکومتی است.
و نکته جالب اینکه در عصر ظهور، مجریان عدالت در دولت مهدوی خود افراد جامعه هستند،[۱۷۶] بنابراین لازم است، در دولت او که داعی اصلاح جامعه و اجرای فراگیر و همه جانبه عدالت را دارد به عدالت فردی اهمیّت وافری داده شود.
حال که اهمیّت ویژه عدالت فردی مهدوی دانسته شد، به پژوهشی پیرامون منشأ ظلم و ستم در نهاد انسان می پردازیم تا چیستی آن مشخص گردد و اینکه چگونه در عصر ظهور جلوی ظلم و ستم فردی افراد در هر سه عرصه ای که قبلا به آن اشاره شد، گرفته خواهد شد؟
۳-۱-۵- ریشه یابی ظلم در نهاد انسان
سؤالی که در اینجا مطرح است این است که چرا بشر گناه می کند؟ چرا بشر ستم می کند؟ برای بیان این مطلب لازم است مقداری به خصوصیات و ویژگی های انسان بپردازیم. خداوند در باطن انسان دو قدرت پاک به وجود آورده است، اول عقل است. عقل گناه نمی کند، عقل حجت پروردگار در باطن بشر است. عقل هدفش پاکی است. امیرالمؤمنین می فرماید: «اسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تُرْشَدُوا وَ لَا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا»[۱۷۷] یعنی عقل را مرشد و رهبر خود قرار دهید تا به سعادت برسید. مبادا با عقل مخالفت کنید که ندامت و پشیمانی دامنگیرتان می شود. در نتیجه عقل گناه نمی کند. انسان را هم به گناه دعوت نمی کند. دومین قدرتی که خداوند در نهاد انسان به ودیعه گذاشته است: وجدان اخلاقی است. در باطن تمام افراد بشر یک نیروی الهی و یک قدرت آسمانی وجود دارد که در لسان آیات قرآن با کلمه الهام أدا شده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۱۷۸] وجدان اخلاقی آن قوهی است که نه تنها گناه نمی کند بلکه بشر را در گناهی که مرتکب شده سرزنش می کند. قدرتی که انسان را در گناه، ملامت می کند به اصطلاح قرآنی نفس لوّامه است. حال که متوجه شدیم عقل و وجدان اخلاقی نه تنها گناه نمی کنند، بلکه در مورد گناه آدمی را ملامت می کنند. پس سرمنشاء گناه و ظلم انسانی چیست؟ در باطن آدمی چه قدرتی او را وادار به گناه می کند؟ پاسخ این است که در باطن ما غرائز و تمایلات نفسانی مانند: غضب، شهوت، حبّ مال، حبّ مقام و امثال اینها وجود دارد. اینها عواملی هستند که ما را به گناه وادار می کنند.
امام صادق می فرمایند: «الْهَوَی یَقْظَانُ وَ الْعَقْلُ نَائِمٌ»[۱۷۹] هوای نفس بیدار است و عقل خواب. عقل به تنهایی از عهده آن بر نمی آید. پیامبران آمده اند برای آینکه غرائز انسان را مهار کنند، و جلوی تندروی غرائز را بگیرند تا به اندازه عمل کند. اما اسب سرکش نفس افسار پاره می کند و اعتنا به مقررات و قوانین و انسانیت و فضیلت ندارد. مگر افراد بسیار محدود. چنانکه فرموده اند: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه»،[۱۸۰] و «أقوی الناس من غلب هواه.»[۱۸۱]
و عامل دیگری که موجب بروز ظلم بشر می شود، وسوسه های شیاطین جن و انس هستند. شیطان قسم یاد کرده است تا انسان را فریفته مظاهر زودگذر دنیایی نکند، از او دست بر ندارد.[۱۸۲] بشر از دیرباز بخاطر کشش های درونی این سویی و همچنین وسوسه ی ابلیس بیرونی، برنامه سعادت دنیای خود را بر پایه غرائز تدوین نموده و روز به روز بر گناه، ظلم و ستم خود افزوده است.[۱۸۳] قدرت و پیشرفت شهوت و لذت های زودگذر دنیا فرصت نمی دهد آدمی به سعادت واقعی و ابدی خویش توجه نماید. در نتیجه چراغ هدایتش خاموش می گردد و در تاریکی اوهام خود به این نتیجه می رسد که عالمی ورای این عالم نیست، لذا انسان ها در کسب لذات این سوی بر یکدیگر سبقت می گیرند تا جای که بخاطر آن در نزاعات پوچشان گریبان یکدیگر را می درند.
وقتی اوضاع عمومی جهان اینگونه می شود؛ «یملأ الأرض ظلما و جورا»[۱۸۴] باید نور هدایت الهی بار دیگر شعله ور شود و ذخیره الهی پرده از رخ برکشد و نفوسی را که از جهل و ظلم خود به ستوه آمده اند، دستگیری کند. او باید کار را از زیر بنا درست کند. دست بر عقلها بکشد. و شیطان را از میان بر دارد. تا انسان بوسیله عقل خود در پرتو هدایت نورانی مهدوی ، راه صحیح خود را انتخاب کند و به سعادت ابدی دست یابد.[۱۸۵]
در این بخش ظلم و ستم انسانی ریشه یابی شد. اما اینکه چگونه جلوی ظلم و گناه بشر در عهد ظهور گرفته می شود، مشخص نشده است بنابراین باید پژوهشی پیرامون زمینه سازی عدالت فردی در دامن تربیت مهدوی داشته باشیم.
۳-۱-۶- عوامل زمینه ساز عدالت فردی مهدوی
به نظر می رسد برای عادل شدن افراد جامعه دو چیز لازم است. ۱- وجود مقتضی ۲- رفع مانع. زیر ساخت عدالت، عقل است. انسان در تحت رهبری های خرد عملی خود به عدالت دست پیدا می کند.[۱۸۶] و عدالت از جنود عقل محسوب می شود.[۱۸۷] در سایه حکومت مهدوی مقتضی برای عدالت بیشتر فراهم می شود: «وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ»[۱۸۸] تکمیل عقول مردم زمینه مساعدی برای جریان عدالت است.
در زمینه رفع مانع نیز حضرت فعالیت می کند. شیاطین جن و انس با وسوسه ها و شبهه ها، مانع تحقق عدالت می شوند. شیطان که مظهر و نماد همه شرارت ها و مانع بزرگ عدالت بشری است در حکومت مهدوی از بین می رود.[۱۸۹]
علامه طباطبایی در ذیل آیه: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم؛ (شیطان از خدا درخواست کرد که پروردگارا، پس مرا تا روز قیامت که خلق مبعوث میشوند مهلت و طول عمر عطا فرما. خدا فرمود: آری تو را مهلت خواهد بود. تا به وقت معین و روز معلوم)»[۱۹۰] می فرماید: در حکومت مهدی، که قبل از قیامت است. مهلت شیطان به سر آمده و از بین می رود و جهان بی شیطنت با عدالت و معنویت سپری خواهد شد.»[۱۹۱]
علامه در ذیل این آیات می فرمایند: «با نظری گذرا به دو آیه معلوم می شود که روز «وقت معلوم» با روزی که مردم برانگیخته می شوند، متفاوت است و حتما باید آن روز، قبل از روز بعث باشد.» و سپس در ادامه استدلال می گویند: «اطلاق در آیه ۱۵ سوره «اعراف» که خداوند به او فرموده تو از مهلت داده شدگانی با آنچه در سوره «ص » و همین جا آمده است مقید می شود یعنی منظور روز وقت معلوم است.»[۱۹۲]
صاحب المیزان در جواب نظریه ای که می گوید: «اینکه دوباره ابلیس گفته است: «همه را گمراه خواهم ساخت.» (حجر (۱۵)، آیه ۳۹٫) دلیل است که او تا زمانی که انسان در دنیا زندگی می کند کار خود را ادامه می دهد. پس از آیه «الی یوم الوقت المعلوم » فهمیده می شود، منظور تا آخر عمر انسانهایی است که در روی زمین زندگی می کنند و امکان اغوای آنها وجود دارد.» می فرماید: ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس نیست. او می گوید: «استناد معاصی به شیطان اقتضای بقای ابلیس را دارد تا زمانی که معصیت و گمراهی وجود داشته باشد، نه تا زمانی که تکلیف باقی است و دلیلی هم بر ملازمه بین معصیت و تکلیف در خارج نیست.»[۱۹۳] به عبارتی روشن تر ایشان می خواهند ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را نفی کنند، ولی ملازمه بین معصیت و ابلیس را ثابت نمایند. ایشان بعد از آن ملازمه بین معصیت و تکلیف را نفی کرده می گویند: امکان دارد تکلیف باشد ولی معصیتی نباشد و وقتی معصیت نبود ابلیس هم نیست. پس لزومی ندارد تا آخر عمر انسان ابلیس هم موجود باشد.[۱۹۴]
نتیجه: عدالت مهدوی شامل عدالت فردی می شود و افراد جامعه در آن عصر با شکوه از اعتدال روحی اخلاقی بر خوردارند و به خاطر این تعادل در سیر تکاملی خود موفق خواهند بود.
۳-۲- عدالت اجتماعی مهدوی
مقدمه
ایجاد نظام عادلانه و اجرای عدالت در بُعد اجتماعی آن از نخستین هدف ها و اصلی ترین برنامه های همه پیامبران بوده است. و در راه تحقق آن فداکاری ها کرده اند. می توان گفت بیشترین درگیری و مبارزه پیامبران بر سر اجرای عدالت بوده، که کمتر موفق به اجرای بُعد اجتماعی عدالت شده اند. اصرار پیامبران بر عملی کردن بُعد اجتماعی عدل، دلیل بر اهمیت ویژه ی آن است. زیرا به موجب اجرای شدن این بُعد، اولا، قوانین صحیح روابط افراد را با یکدیگر و با حکومت، بر اساس عدل و حق و منزه از استکبار و استضعاف مقرّر می دارد و به تمام افراد، حق نظارت بر اجرای قوانین داده می شود. ثانیا: افراد به پیروی از قانون و ندای ایمان و وجدان مکلف هستند که تمام مقررات عدل را در رشته های مختلف، نسبت به خود و دیگران رعایت نمایند تا جامعه و افراد از جانب هر فردی امنیت داشته باشند و حسن ظن و حمل بر صحت در هر مورد، خیال هر کس را راحت سازد و خیانت و غش و تقلّب در جامعه، مطرود و معدوم یا بسیار نادر و کم شود. ثالثاً، حکومت هم باید در این امور مشارکت کند و برنامه هایی اجرا نماید و وضع سلوک و استقبالش را از مردم متواضعانه و به گونه ای قرار دهد که مردم در نظارت بر امور، تشویق و تقدیر شوند، چنانکه تعلیم و تربیت و ارشاد نیز باید در اینجا با نقش مهم و سازنده، افراد را رشید و زنده و آگاه سازد تا خود را مسئول و متعهّد حُسنِ جریان امور بشناسند و از تجاوز به حق و سهم دیگران و جنایت پرهیز نمایند.[۱۹۵]
با توجه به اهمیت وافر عدالت اجتماعی و عدم تحقق آن بطور گسترده و فراگیر، وعده تحقق اجرای تمام و کمال آن در حکومت عدل مهدوی داده شده است. به همین خاطر در این بخش ضروری است پژوهشی پیرامون بُعد اجتماعی عدالت داشته باشیم. که در آن پس از تعریف و بیان ضرورت عدالت اجتماعی، به بیان دیدگاه های مختلف درباره عدالت اجتماعی می پردازیم.
۳-۲-۱- تعریف عدالت اجتماعی
با آنکه امروزه از عدالت اجتماعی، بسیار سخن گفته میشود؛ اما این واژه، یکی از مفاهیم مبهم در عرصه مطالعات علوم اجتماعی و انسانی است؛ زیرا هم میتوان حوزه اجتماع را در عرض حوزههای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و… قرار داد و هم میتوان آن را ـ با توجه به پیچیدگی امور جامعه ـ مجموعهای گسترده تر از موارد مذکور قلمداد کرد. امروزه غالباً وقتی سخن از عدالت به میان میآید، بعد اجتماعی آن مدّ نظر است؛ زیرا عدالت در هیچ یک از مفاهیم و عناوین خود به گستردگی و اهمیت عدالت اجتماعی به معنای دوم که شامل عرصههای مختلفی چون سیاست، فرهنگ، اقتصاد و… میشود، نخواهد بود.
عدالت اجتماعی به معنای: تأمین مصلحت عمومی به بهترین صورت ممکن،[۱۹۶] تقسیم برابر خیرات مشترک عمومی،[۱۹۷] عقد و قرار داد اجتماعی افراد، برای تقسیم کار در زندگی مدنی مبتنی بر شریعت،[۱۹۸] نفی هرگونه تبعیض به معنای رعایت حقوق و استحقاق ها[۱۹۹] به کار رفته است. عدالت اجتماعی در واقع، «یک عدالت انسانی تمام عیار است که همه مظاهر زندگی و تمام جوانب فعالیت بشری را در بر می گیرد.»[۲۰۰] مهم ترین ویژگی های که از تعریف عدالت اجتماعی بدست می آید: احترام به حقوق دیگران، رعایت مصالح عمومی که جامعه برای تمام افراد در نظر می گیرد،[۲۰۱] رفع تبعیض و فقر زدایی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی است.[۲۰۲] در واقع مهم ترین چیزی که تعریف کنندگان عدالت اجتماعی بر آن تأکید دارند، و به دنبال تبیین آنند، روشن ساختن عدالت در بُعد اجتماع است، و اینکه چه چیزهایی موجب اجرای عدالت در این بُعد می شود.
از آن جایی که اسلام بیش از هر مذهب آسمانی دیگر برای برپا داشتن عدالت اجتماعی اهمیت قائل است،[۲۰۳] و قهراً هدفش نجات محرومان و مستضعفان و نبرد و ستیز با ستم پیشگان است، برنامه ی تضمین شده برای اجرای فراگیر عدالت اجتماعی دارد و آن قیام عدالت گستر حضرت قائم است.
اکنون که معنای عدالت اجتماعی روشن شد، نگاهی به دیدگاه های مارکسیستی و لیبرالی گردادگرد عدالت اجتماعی می اندازیم.
۳-۲-۲- عدالت اجتماعی در بینش مارکسیستی
مارکس عدالت جویی را در ثروت و قدرت ناشی از آن و اشرافیت و تبعیض طبقاتی دانسته و شاخصه مهم آن را توزیع ثروت می داند.[۲۰۴]