-ابن‌منظور(د۷۱۱ق): «شِبه» و «شبیه» را به معنای مثل می‌داند و «متشابهات» را نیز به معنای همانند معرفی می‌کند. «المتشابه» یعنی غیر معلوم بودن، چند پهلو بودن، آشکار نبودن. أشتبه فی الأمور: در صحت آن مطلب تردید پیدا کرد. المُشبَّه و المُشتَبَه من الأمور: کار سخت و مشکل، کار درهم و برهم.[۳۶]
-زبیدی(د۱۲۰۵ق): «تشابها اشتَبَها»؛ یعنی هر یک از دو چیزی که به هم شبیه باشند، به گونه‌ای با یک‌دیگر مخلوط گردند که از هم قابل تفکیک نباشند. «و المتشابه ما لم یُتَلَّقُ معناه من لفظه و هو ضربین: أحدهما إذا رُدَّ إلی المحکم عُرِف معناه، و الآخَر ما لا سبیل إلی معرفه حقیقته»؛ متشابه آن چیزی است که معنا و مراد آن از ظاهر لفظش آشکار نمی‌گردد و بر دو قسم می‌باشد: اول آن قسمی است که هنگام بازگشتش به محکم، معنایش شناخته می‌گردد؛ و دیگر آن است که هیچ راهی برای شناختن حقیقتش وجود ندارد.[۳۷]
-قرشی: «شِبه» به معنای مثل، نظیر. و هم‌چنین است شبیه. شبهه آن است که دو چیز را در اثر مماثلت از یک‌دیگر نتوان تشخیص داد. برای مثال آیه‌ی(وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا )(نساء/۱۵۷).[۳۸]
با دقت در نمونه‌های فوق، به خوبی روشن می‌گردد که در تمام مشتقات ماده‌ی مذکور، نوعی شباهت و مماثلت وجود دارد؛ که این شباهت در بسیاری از حالات باعث نوعی تردید در تشخیص مصداق واقعی مورد نظر می‌شود.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

۱-۴-۳-معنای اصطلاحی «محکم و متشابه»

از دیرباز در بیان محکم و متشابه نزد علما اختلاف بوده است. علت عمده‌ی این اختلافات، خلط و اشتباهی است که بین بحث و گفت‌وگو در محکم و متشابه با بحث و گفت‌وگو در تأویل وجود دارد و در اثر این خلط اختلاف عجیبی در طرح مسأله و چگونگی بحث از آن و نتیجه‌ای که از آن گرفته می‌شود، پدید آمده است.[۳۹] با تتبع در اقوال علما، می‌توان نزدیک به بیست قول در این مسئله پیدا کرد،[۴۰] از جمله‌ی این اقوال عبارتند از:
-طبری (۲۴۴-۳۱۰ق): آیات محکم، آیاتی است که ناسخند و باید به آن‌ ها هم ایمان آورد و هم عمل کرد.[۴۱] آیات متشابه، آیاتی است که نسخ شده و باید به آن‌ ها ایمان آورد، اما عمل نکرد.[۴۲]
-قاضی عبدالجبار همدانی (قرن۴)، در تعریف «محکم» چنین آورده است: «محکم هرگاه مطابق معنای لغت بوده یا همراه با قرائن باشد، فقط احتمال یک وجه در آن وجود دارد و اگر فردی که به روش‌های سخنوری و قرائن آگاهی داشته باشد آن را بشنود، می‌تواند بر اساس آن استدلال کند.»[۴۳]
-شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق):[۴۴] در نگاه وی «متشابه» آن است که مقصود از ظاهر آن معلوم نباشد و به دلیلی دیگر محتاج باشد. و از آن جهت آن را «متشابه» گویند که وجوهی را محتمل است و تشخیص مقصود به خاطر تشابه آن‌ ها به یک‌دیگر مشکل است و به دلیل خاصی نیازمند می‌باشد. و از طرفی امکان ندارد همه‌ی وجوه محتمله، مقصود باشد. مانند آیات زیر:
(أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ) (زمر/۵۶)
(وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (زمر/۶۷)
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (فاطر/۸)
ایشان در ادامه می‌نویسد: «محکم» کلامی است که دلالتش واضح و آشکار است و از ظاهر آن علم به مراد و مقصود بدون قرینه حاصل می‏شود، مانند: (إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا… )(یونس/۴۴). و «متشابه» کلامی است که از ظاهر آن مراد و مقصودش دانسته نمی‏شود تا این‌که چیزی که معنای آن را روشن نماید، بدان منظم گردد.[۴۵]
-زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ق)، «محکم» را آن‌چه دانسته که از احتمال اشتباه دور است.[۴۶]
-ابن‌شهرآشوب (۴۸۸-۵۸۸ق): «متشابه» عبارت است از چیزی که با معنای آن قابل تطبیق نیست. «منظم نیست»، مگر با زیاد کردن یا حذف و نقل کردن آن. و نیز از آن‌جا که شبیه «محکم» است، بدان «متشابه» گویند. و بعضی از آن‌جا که مراد اصلی آن با آن‌چه مراد نیست، مشتبه می‌گردد، به آن «متشابه» گویند.[۴۷]
-ابن‌رشد (۱۱۲۶-۱۱۹۸م): وی با دسته‌بندی مردم به سه دسته‌ی عالمان و عموم مردم و گروهی میانه‌ی دو دسته‌ی یاد شده، معتقد است که برای دو گروه اول، هیچ تشابهی در دین وجود ندارد و تنها برای گروه سوم تشابه مطرح می‌شود. و می‌نویسد: «آیاتی که از امور غیبی خبر می‌دهند از آن جهت که مثل و مانندی در شهود ندارند، امور حسی خوانده می‌شوند. چون نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین موجودات به آن‌ ها هستند و برخی از مردم به جای این‌که مقصود را درک کنند، همان مثل را در نظر می‌گیرند و در نتیجه دچار حیرت و شک می‌شوند و این همان است که متشابه نامیده می‌شود.»[۴۸]
-فخر رازی (۵۴۴-۵۹۹ق): هر لفظی که برای معنایی وضع شده است، یا احتمال غیر هم در آن راه دارد، یا ندارد. قسم اول را که احتمال غیر در آن راه ندارد، «نصّ» گویند. اما آن قسم که احتمال غیر هم در آن راه دارد، در این صورت یا احتمال نسبت به یکی از این دو معنا راجح است و یا احتمال یکی از آن دو راحج نیست؛ بلکه مساوی است. در صورت اول که احتمال یک طرف راجح است، آن را «ظاهر» می‌گویند و طرف مرجوح را «مؤوّل» می‌نامند. و در صورتی‌که لفظ نسبت به هر دو مساوی باشد و طرف راجحی نداشته باشد، آن را «مشترک» می‌نامند و نسبت به هر دو طرف مجمل است. بنابر این تقسیم، هر لفظی یا نصّ است یا ظاهر، یا مؤوّل، یا مشترک و یا مجمل. اما نصّ و ظاهر در جهت ترجیح مشترکند، الّا این‌که نصّ راجحی است که مانع غیر هم هست اما ظاهر راجحی است که مانع غیر نیست. پس این قدر مشترک بین نصّ و ظاهر را «محکم» گویند. اما مجمل و مؤول بر این مشترکند که لفظ دالّ بر آن‌ ها راجح نیست، در عین حال اگرچه راجح نیست، مرجوح هم نمی‌باشد. ولی مؤولِ غیر راجح به دلیل انفرادش، مرجوح است. پس قدر مشترک بین مجمل و مؤول را «متشابه» گویند؛ زیرا فهم در هر دو قسم حاصل است.[۴۹]
-ابن‌تیمیه (۱۲۶۳-۱۳۲۸م):[۵۰] «متشابهات» عبارتند از آیاتی که محتمل المعنی هستند و دارای «تأویل» می‌باشند؛ زیرا خداوند نفرمود: «لا یعلم تفسیره و معناه الّا الله»، بلکه فرمود: (…وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ… )(آل ‌عمران/۷).
-زرکشی (۷۴۵-۷۹۴ق): وی ذیل تعریف «متشابه» می‌گوید: «متشابه» اصلش این است که لفظ در ظاهر مشابه و در معنا مختلف باشد. همان‌گونه که خداوند متعال در وصف میوه‌ی بهشتی فرموده: (وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (بقره/۲۵)، یعنی دارای مناظر متفق و یکسان و طعم‌های مختلف می‌باشند. به مسأله‌ی غامض و پیچیده‌، تشابه گفته می‌شود؛ زیرا در آن جهت مشابهت موجود می‌باشد. و «متشابه» مثل مشکل می‌باشد؛ زیرا در شکل تفاوت دارد. یعنی در شکل غیر خودش وارد می‌شود و لذا مردم به این خاطر در آن اختلاف می‌کنند و گفته شده «متشابه» امر مشتبهی است که بعضی از آن شبیه بعضی دیگر می‌باشد.[۵۱]
-ملاصدرا (۹۸۰-۱۰۵۰ق): «محکم» به معنای ثابت و غیر متغیر و باقی و دائم است.[۵۲] «متشابه» عبارت از آن است که مراد از ظاهرش آشکار نگردد؛ بلکه احتیاج به دلیل دارد. به همین جهت ممکن است دارای احتمالات زیادی باشد. پس از آن‌جا که «متشابه» است، جایز می‌باشد همه‌ی آن احتمالات مراد و مقصود باشد.[۵۳]
-فیض کاشانی (۱۰۰۷-۱۰۹۰ق): «محکمات»، یعنی: «أحکمت عباراتها…»، زیرا از اجمال محفوظ است. متشابهات، محتملات هستند و مقصود از آن روشن نمی‏شود مگر بعد از فحص و دقت نظر تا فضل علمای الهی در استنباط معانی آن آشکار شود و متشابهات به محکمات بازگردانده می‏شود.[۵۴]
-علامه طباطبایی (۱۲۷۱-۱۳۶۰ق): در نگاه علامه، «متشابه» آیه‌ای است که مراد از آن برای شنونده به مجرد استماع آن معین و مشخص نگردد؛ بلکه میان این معنا و آن معنا مردد گردد تا آن‌که آیه‌ی مورد نظر را به محکمات کتاب ارجاع دهد و آن آیات محکمات، معنای آیه‌ی مورد نظر وی را مشخص سازند و آن‌گونه که باید و شاید تبیین کنند. که در آن صورت آیه‌ی متشابه به واسطه‌ی آیات محکم تبدیل به آیه‌ی محکم می‌گردد، و آیه‌ی محکم نیز به خودی خود محکم است.[۵۵]
ایشان هم‌چنین پس از این‌که دیدگاه‌های مختلف را در جهت تعیین معنای محکم و متشابه مورد بررسی قرار می‌دهد، در تشریح معنای متشابه این‌گونه بیان می‌دارد: تعریفی که آیه‌ی شریفه‌ی (هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ) (آل عمران/۷)، از معنای «متشابه» به دست می‌دهد این است که آیه، ضمن حفظ ویژگی آیه بودن بر یک معنای تردید آمیز و شک برانگیز دلالت کند؛ نه از جهت لفظ به گونه‌ای که روش‌های معهود در نزد اهل زبان بتواند آن را علاج کند، مانند آن‌که مثلاً عام یا مطلق باشد و بتوان آن را به مخصّص و مقیّد ارجاع داد؛ بلکه از آن جهت که معنای آن با معنای یک آیه‌ی قرآنی که (…لاَ رَیْبَ فِیهِ… )(یونس/۳۷) است، سازگار نیست و آن آیه‌ی دیگر باید حالِ این آیه‌ی متشابه را تبیین کند.[۵۶]
-محمدباقر حکیم (۱۳۵۸-۱۳۸۲ق)، چنین گفته است: «آیات محکم آیاتی است که بر مفهوم معینی دلالت دارند؛ به گونه‌ای که بدون مشکل یا تردیدی معنا و مصداق معینی برای آن می‌یابیم.[۵۷] ایشان در معنای متشابه می‌نویسد: «متشابه» عبارت است از آن دسته آیات قرآنی که بر یک مفهوم معین که صورت واقعی و مصداق خارجیِ آن مفهومِ معین، برای ما درهم ریخته و غیر شفاف باشد، دلالت دارند.[۵۸]
-صبحی صالح (۱۹۵۳م): «متشابه» آیه‌ای است که خالی از دلالتی مرجّح بر معنای خود باشد، که بنابر این تعریف، نصّ و ظاهر در مجموعه‌ی آیات محکم قرار می‌گیرند. نصّ از آن جهت که در ردیف محکم است و عبارت است از لفظی که برای یک معنای مرجح متبادر به ذهن شده است. ظاهر نیز زیر پوشش محکم قرار می‌گیرد؛ زیرا دلالتش بر معنای مورد نظر هیچ خفا و ابهامی ندارد. مجمل و مؤول و مشکل نیز، زیر مجموعه‌ی متشابه قرار می‌گیرند؛ زیرا مجمل نیاز به تفصیل دارد و مؤول دلالت بر مورد نظر ندارد، مگر پس از تأویل. و مشکل، دلالتش ناآشکار است و پوشیدگی و ابهام دارد.[۵۹]
-محمدکاظم شاکر (۱۳۴۲ش): وی از میان اقوال متعدد، چند نظر برتر را برگزیده که برخی از آن‌ ها عبارت است از: ۱)متشابهات آیاتی می‌باشند که تفسیر آن‌ ها به دلیل وجود تشابهات لفظی یا معنوی مشکل باشد. ۲)متشابهات آیاتی هستند که ظاهر آن‌ ها منظور نباشد و به تأویل نیاز داشته باشد.[۶۰]

 

 

 

۱-۵-مفهوم «نسخ»

 

۱-۵-۱-معنای لغوی «نسخ»

«نسخ» در لغت به چهار معنا استعمال شده است:[۶۱]
۱-باطل نمودن چیزی و به‌ کاربردن چیزی به جای آن.
۲-تبدیل نمودن چیزی به چیز دیگر.
۳-نقل چیزی از جایی به جای دیگر بدون تغییر ماهیت.
۴-استنساخ و رونویسی کتابی از کتاب دیگر و حروفی از حروف دیگر.
جوهری[۶۲] نیز در «صحاح» می‌گوید: «نسخ» به دو معنای ازاله و تغییر به ‌کار می‌رود: «نَسَخَت الشمسُ الظلَّ، أزلتَهُ وَ نَسَخَت الریحَ آثارَ الدارِ، غَیّرتَها». آفتاب، سایه را از بین برد و باد، آثار بقایای خانه را تغییر داد. بنابراین جوهری قائل است: نسخ به معنای ازاله و از بین بردن حکم است.
در «مفردات» راغب آمده است: «نسخ» یعنی از بین بردن چیزی به واسطه‌ی چیزی که پس از آن می‌آید. مثل از بین بردن آفتاب سایه را و سایه آفتاب را و پیری جوانی را. واژه‌ی «نسخ»،‌ گاه به معنای «ازاله» و گاه به معنای «اثبات» آمده است.[۶۳]
به اعتقاد زرقانی، «نسخ» در لغت عرب به دو معنا به کار رفته است:[۶۴]
۱-ازاله و اعدام چیزی مثل: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) (حج/۵۲).در این آیه، منظور از (فَیَنسَخُ اللَّهُ)،یعنی خداوند القای شیطان را نابود کرده و از بین می‌برد.
۲-انتقال و تحویل یک چیز به چیز دیگر با بقای آن. نسخ کتاب به همین معنا می‌باشد، زیرا در استنساخ نوعی نقل و انتقال وجود دارد.
آیت‌اللّه خوئی در «البیان» آورده‌اند: نسخ در لغت به معانی زیر است:
۱-نوشتن چیزی از روی نوشته‌ی دیگر و اشتقاق کلمه‌های معروفِ استنساخ و انتساخ نیز از همین ماده است.
۲-نقل و تغییر دادن، مثل «تناسخ المواریث و الدهور» یعنی ثروت‌ها و زمان‌ها متغیر گردید.
۳-ازاله و از بین بردن، مثل «نسخت الشمس الظل» یعنی آفتاب سایه را از بین برد.
نسخ در میان صحابه‌ی رسول اکرم و مسلمانان دوره‌های بعد، بیشتر در همین معنا (از بین بردن و ازاله)، به کار می‌رفته است و به مخصص و مقید و هر آن‌چه استثناء و تبصره‌ای بر کلیّات و عمومات بوده ناسخ می‌گفتند؛ زیرا این‌ها در واقع حکم را تغییر داده و از بین می‌بردند؛ به این معنا که نسخ در نزد پیشینیان مفهومی گسترده‌تر از مفهوم کنونی داشته ‌است. در گذشته هرگونه تغییر در حکم پیشین را نسخ می‌گفتند، بدین ترتیب نسخ شامل تخصیص عام یا تقیید اطلاق نیز می‌شد.[۶۵]
مصطفی زید نیز در فصل اول از کتاب «النسخ فی القرآن الکریم» در باب معنای نسخ می‌گوید: اکثر لغت‌شناسان، «نسخ» را به سه معنای ازاله، نقل و ابطال گرفته‌اند و تنها در یک مسأله با هم اختلاف دارند، که کدام‌یک از این معانی، معنای حقیقی و کدام‌یک معنای مجازی است.[۶۶]
علی حسن عریض قائل است:[۶۷] حق آن است که «نسخ» در لغت دلالت بر ازاله و ابطال نماید و معنای حقیقی این واژه نیز همان ازاله و ابطال است. چون قرآن کریم در طی سه آیه‌ای[۶۸] که دلیل بر وقوع نسخ است، نسخ را در معنای ازاله به کار برده است. و این دلیل بزرگی بر این مدعاست.
در نتیجه، با توجه به معانی عنوان شده از دیدگاه لغت‌شناسان، واژه‌ی «نسخ» در معانی ازاله و نقل، ابطال، محو کردن، اثبات و نسخه برداری به کار رفته است. آن‌چه از واژه‌ی نسخ در ابتدا به ذهن متبادر می‌شود، معنای ازاله است و معانی دیگر از باب مجاز است. و دلیل آن هم این است که در آیات سه گانه‌ی نسخ، واژه‌ی «نسخ» به معنای «ازاله» به کار رفته است و اکثر افراد مثل راغب، جوهری، زرقانی، آیت‌الله خوئی و مصطفی زید و …، معنای حقیقی «نسخ» را همان «ازاله» ذکر کرده‌اند. پس «نسخ» در لغت یعنی ازاله و از بین بردن.

 

۱-۵-۲-نسخ در اصطلاح و تطور مفهومی آن از آغاز تا کنون[۶۹]

تعریف اصطلاحی نسخ همان چیزی است که دانشمندان علم اصول و علمای علوم قرآنی آن را به صورت‌های گوناگون تعریف کرده‌اند. در این‌جا برای روشن شدن بحث، تعاریف اصطلاحی نسخ را به ترتیب تقدم زمانی، چنان‌که در مقدمه‌ی کتاب «ناسخ و منسوخ» ابوجعفر نحاس آمده متذکر می‌شویم:
۱-ابوبکر جصّاص(م۳۷۰ هـ .ق): «بیانُ مدهِ الحُکمِ وَ التِلاوَه».
۲-قاضی ابوبکر باقلانی(م۴۰۳ هـ .ق): «هُو الخطابُ الدالِ علی ارتفاعِ الحُکمِ الثابتِ بالخِطابِ المتقدمِ عَلَی وَجهٍ لَولاهُ لَکانَ ثابتاً بِه مَعَ تَراخیه مِنه»، نسخ عبارت از خطابی است که بر رفع حکم پیشین ثابت قطعی دلالت نماید، به طوری‌که اگرخطاب دوم نبود، بر ‌استمرار و دوام خود استوار می‌ماند، مشروط بر این‌که ناسخ پس از صدور و ثبوت منسوخ، صادر شده باشد.
۳-عبدالقاهر بغدادی(م۴۲۹هـ .ق): «إنّهُ بَیانُ إنتهاءِ مدهِ التّعبدِ»، نسخ عبارت از بیان پایان یافتن مدت عبادت است.
۴-ابوالحسن بصری معتزلی(م۴۳۶هـ .ق): «إزاله مِثلُ الحُکمِ الثابتِ بِقَولٍ مَنقولٍ عَن اللّهِ أو رَسولِهِ‌ أو فِعلٍ مَنقولٍ مِن رسولِهِ‌ مَعَ تَراخیه، عَلَی وَجهٍ لَولاهُ لَکانَ ثابتاً»، «نسخ» عبارت است از «ازاله»، مثل حکم ثابت با ‌قولی منقول از خداوند یا رسول خدا‌ یا‌ فعلی منقول از رسول خدا‌ مشروط بر این‌که دلیل ناسخ متأخّر باشد، به صورتی‌که اگر دلیل ناسخ نبود دلالت بر ثبوت و استمرار داشت.
۵-ابن‌حزم ظاهری(م ۴۵۶هـ .ق): «النسخُ بیانُ إنتهاءِ زمانِ الأمرِ الاولِ فیما لایتکَرَّر»، بیان پایان و نهایت زمان دستور و فرمان اول در موردی است که دستور قابل تکرار نباشد.
۶-ابن‌حاجب(م ۶۴۶ هـ .ق): «رَفعُ الحُکمِ الشرعیِ، بِدلیلٍ شَرعیٍ مُتأخرٍ».
۷-قاضی بیضاوی(م ۶۷۵ هـ .ق): «هُوَ بَیانُ إنتهاءِ حُکمٍ شَرعیٍ، بِطَریقٍ شَرعیٍ مُتراخٍ عَنهُ».
۸-عبدالوهاب السبکی(م ۷۷۱ هـ .ق): «إنّهُ رَفعُ الحُکمِ الشَرعیِ بِخِطابٍ».
۹-زرقانی: «رَفعُ الحُکمِ الشَرعیِ بدَلیلٍ شَرعیٍ».[۷۰]
۱۰-صبحی صالح همین تعریف را دقیق‌ترین تعریف برای واژه‌ی نسخ دانسته است.[۷۱]
۱۱-میرزای قمی در «قوانین الأصول» آورده است: «رَفعُ الحُکمِ الشَرعیِ بِدَلیلٍ شَرعیٍ مُتأخرٍ عَلَی وَجهٍ لَولاهُ لَکانَ ثابتاً».
۱۲-آیت‌اللّه خوئی در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» آورده‌اند: «هُوَ رَفعُ أمرٍ ثابتٍ فِی الشَّریعَهِ المُقَدَّسهِ بِإرتِفاعِ أمرِهِ وَ زَمانِهِ، سَواءٌ أکانَ ذلکَ الأمرُ المُرتَفَعُ مِن الأحکامِ التکلیفیهِ، أم الوَضعیهِ وَ سواءٌ أکانَ مِن المَناصِبِ الإلهیهِ مِن غَیرِها، من الأمورِ التی تَرجِعُ إلی اللّهِ تعالی بِما أنّهُ شارع»،[۷۲] نسخ عبارت است از رفع امر ثابتی در شریعت به جهت پایان یافتن مدت آن، خواه از احکام تکلیفی باشد و خواه از احکام وضعی باشد و چه غیر از آن موارد، از اموری که به خداوند متعال به‌ عنوان «شارع» بر‌می‌گردد.
۱۳-آیت‌اللّه معرفت نیز در کتاب «التمهید» می‌گوید: «هُوَ رَفعُ تَشریعٍ سابِقٍ کانَ یَقتَضی الدَّوامُ حَسبَ ظاهِرِهِ»، «تَشریعُ لاحقٍ بِحیث لایُمکِنُ إجتماعهما معاً، إمّا ذاتاً إذا کانَ التَّنافیُ بینَهُما بَیِّناً أو بِدلیلٍ خاصٍ مِن إجماعٍ أو نَصٍّ صَریحٍ»،[۷۳] «نسخ عبارت است از برداشتن حکمی که در گذشته بوده ـ که علی الظاهر دائمی بوده ـ، به وسیله‌ی یک حکم جدید،‌ به گونه‌ای که هم‌زمان بودن هر دو حکم ممکن نباشد؛ خواه این عدم امکان به خاطر این باشد که این دو حکم در ذات با هم منافات دارند و یا این‌که دلیل دیگری هم‌چون اجماع یاتصریح شریعت باشد.»
۱۴-علامه طباطبائی نیز در تعریف نسخ فرموده‌اند: «هُوَ الإبانَهُ عَن إنتهاءِ أمَدِ الحُکمِ وَ إنقِضاءِ أجَلِهِ»، آشکار ساختن انتهای مدت و زمان حکم و پایان عمر آن.[۷۴]
۱۵-آیت‌اللّه مشکینی: «إرتفاعُ الحُکمِ الکُلّیِ المَجعولِ لِلأمَهِ فِی الشَریعَهِ عَن مَوضوعِهِ الکُلّیِ لِأجلِ تَمامِ أمَدِهِ وَ إنقِضاءِ المِلاکِ فِی جَعلِهِ»،[۷۵] نسخ در اصطلاح شرعی یعنی ارتفاع حکم کلی مجعول برای امت اسلامی، در شریعت اسلام، از موضوع کلی آن، به جهت پایان زمان حکم و انتهای ملاک در جعل آن.
در نتیجه، پدیده‌ی «نسخ» و تعریف آن از صدر اسلام مورد توجه بوده و در فراز و نشیب تاریخ، تعاریف متفاوتی از آن شده است و مراحل گوناگونی را پشت سر گذاشته است و در هر مرحله تعریف بعدی متکامل‌تر شده است. در مرحله‌ای که پژوهشگران اسلامی نسخ را به بیان و خطاب تعریف کرده‌اند، هر دو تعریف مربوط به ناسخ و یا منسوخ است نه تعریف نسخ. بعدها با دقت نظرِ دیگر علمای علوم قرآنی، تعریف جامع و مانعی از نسخ به دست داده شده که اشکال تعاریف قبل را ندارد و در این تعریف، از واژه‌ی «رفع» استفاده شده، یعنی «نسخ» عبارت است از رفع حکم شرعی.
بنابراین، بر اساس اظهار نظر صاحبان فن، تعریف آیت‌اللّه معرفت و آیت‌اللّه مشکینی، کامل‌ترین تعریف است؛ چون:
۱٫تعریف این دو بزرگوار تعریف نسخ است نه ناسخ و منسوخ؛
۲٫جامع و مانع است و تمامی مصادیق نسخ را فرا‌ می‌گیرد و بقیه را طرد می کند؛
۳٫بر پایه‌ی این تعریف، پدیده‌ی نسخ هیچ‌گونه تغییری در متن واقع و علم ازلی حق ایجاد نمی‌کند.

 

 

 

۱-۶-مفهوم «بررسی تطبیقی»

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:05:00 ق.ظ ]