اولی هویت مندی مفرط است که تعصب خوانده می شود و عبارت است از قبول بی انعطافی یک نقش یا خرده فرهنگ به طوری که مجال عقل و مدارا و تساهل را از فرد بگیرد. نوجوان متعصب، فردی آرمانگرا خواهد شد که همه چیز را سیاه و سفید می بیند و می کوشد عقیده و سبک زندگی خود را به دیگران تحمیل کند. پیامد دوم که پیامد بدخیم این مرحله است، ‌سرباز زدن نام دارد: سرباز زدن از پای نهادن به جهان بزرگسالی وحتی از نیاز به داشتن و قبول یک هویت (رفیعی ،۱۳۸۱).

پیامد شکل گیری هویت مناسب :
پیامد متعادل و موفق این مرحله چنان که گفته شد، کسب فضیلت پایبندی، یعنی نمی توان رعایت معیارهای جامعه علی رغم نقصها و ناهمخوانی های آن است. منظور وفاداری کورکورانه یا انکار آن نقص ها و تناقض ها نیست، این دو امکان ایجاد هر گونه تحولی در اجتماع پیرامون را از فرد می گیرند. بلکه منظور آن است که فرد جایی برای خود در آن اجتماع بیابد تا بتواند در تحول آن سهیم شود و نقشی ایفا کند (رفیعی ،۱۳۸۱) .

تثبیت هویت و آشفتگی هویت
اریکسون متذکر شد که هویت ممکن است از دو راه منحرف شود. ممکن است پیش از آنکه به رشد کامل برسد تثبیت شود ( یعنی پیش از موعد شکل بگیرد) [۶۶]و یا اینکه بدون هیچ محدودیتی گسترش یابد [۶۷].

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

 

هویت یابی زودرس: وقفه ای است که در فرایند شکل گیری هویت. هویت یابی زودرس، تثبیت زودرس تصور فرد از خودش است که این تثبیت در سایه امکانات وتوانائی های فرد برای توصیف خود دارد تاثیر می گذارد. نوجوانانی که هویتشان پیش از موعد تثبیت می شود تاثیر دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد. عزت نفس آنان تا حدود زیادی بستگی به تایید دیگران دارد ، معمولاً برای مراجع قدرت اهمیت زیادی قایلند و بیشتر با نوجوانان دیگر همخوانی می کنند وکمتر استقلال رای دارند. در ضمن این دسته به ارزشهای سنتی و مذهبی بیشتر علاقه مندند، وکمتر اهل تامل اند ، و با فکر عمل می کنند، مضطرب اند و افکارشان قالبی و سطحی است و با دیگران کمتر روابط نزدیک برقرار می کنند. هر چند که از لحاظ هوشی تفاوتی با همسالان خود ندارند، ولی به دشواری می توانند انعطاف از خودشان دهند و به هنگام مواجهه با تکالیف شناختی و ‌تنش زا نمی توانند واکنش مساعد از خودشان دهند، معمولاً از نظم ساخت در زندگی شان استقبال می کنند. با والدینشان روابط نزدیک دارند و ارزش های والدین را می پذیرند.

۲- سردرگمی در هویت یابی: برخلاف این دسته، گروهی دیگر از نوجوانان یک دوره طولانی از سردرگمی هویت را می گذرانند . شاید هیچ گاه احساس هویتی قوی و روشن در آنان ایجاد نشود. اینها نوجوانانی اند که نمی توانند خود را بیابند، نوجوانانی اند که خود را رها و فارغ از پیوند نگه می دارند و در حالت تجرد و در دوران پیش از شکل گیری هویت باقی می مانند.
نوجوانانی که دچار سردرگمی هویت هستند عزت نفس کمی دارند، و استدلال اخلاقی شان رشد نیافته است و به دشواری مسئولیت زندگی خود را برعهده می گیرند. تکانشی هستند و تفکری نامنظم دارند و آمادگی اعتیاد به مواد مخدر دارند. روابط فردیشان غالباً سطحی است. هر چند که به طور کلی با نحوه زندگی والدینشان مخالفند نمی توانند از خود شیوه ای ابداع کنند .
اعتیاد به مواد مخدر
۳- هویت کسب شده : جستجو و سردرگمی شاید گاهی مفید باشد. افرادی که پس از یک دوره جستجوی فعالانه به احساس هویت قوی دست یافته اند. در مقایسه با آنهایی که هویتشان شکل گرفته بی آنکه این دوره را بگذرانند استقلال رای بیشتری دارند، خلاق ترند و تفکر پیچیده تری دارند. این گروه در ضمن توانایی بیشتری برای برقراری ارتباط نزدیک دارند، هویت جنسی با ثبات تری دارند، به خود با دیدی مثبت نگاه می کنند و استدلال اخلاقی رشد یافته تری دارند. در عین حال که به طور کلی روابط مطلوبی با والدین دارند از خانواده های خود به نحوه چشم گیری مستقل شده اند (ماسن و همکاران ، ۱۹۸۵).

رشد هویت نوجوانی از دیدگاه اریکسون
اریکسون معتقد است در سنین نوجوانی فرد نسبت به هویت خود آگاهی به دست می آورد و خود با وحدت بزرگتری از گذشته درارتباط با گروه، شغل، جنس، فرهنگ و مذهب درنوجوانی شکل می گیرد. تعارض روانی این دوره مربوط به شکل گیری احساس هویت و پراکندگی اجزای مختلف آن است . وظیفه حیاتی دوره نوجوانی آن است که این تعارض را حل کند و یک هویت واحد و منسجم برای خویش ایجاد نماید و این کار وقتی مقدور است که او بر جوانب منفی این تعارض و بحران غالب شود و هماهنگی درونی و مداوم درایفای وظایف مختلف خود به دست آورد. رشد هویت جوانب مختلفی دارد. جنبه روانی آن خود درونی نوجوان را شکل می دهد. او باید بتواند زندگی گذشته و هویت دوره های قبلی زندگی خویش را با وضع و حال جدیدش پیوند مناسبی بزند.
نوجوان، دراین تلاشهای خود، همچنین باید بتواند به پرسشهای مهم ( جای من در این هستی کجاست؟ از زندگی خود چه می خواهم ؟) پاسخ بگوید. برخلاف دوره های قبلی که کودک این پرسشها را از بزرگترها داشت اینک او از خود می پرسد و خود او نیز باید پاسخ مناسبی برای پرسش های خویش پیدا کند.
دراین سالهای نوجوانی، شکل گیری خود روانی و درونی امری جالب توجه و شوق آفرین است. او خود را انسانی مخصوص به خویش می یابد و طبیعی است که از این بابت نوعی احساس تنهایی نیز در خود داشته باشد. همین امر موجب می شود که او با خود بگوید ((هیچ کس فکر واحساس مرا ندارد)) و نتیجه ، احساسی از خود راضی بودن نوجوان است. در ابتدای بلوغ نوجوانی به درستی نمی داند که کیست و از زندگی چه می خواهد. برای اینکه او بتواند به وحدت هویت خویش برسد، زمان لازم است . این زمان، فاصله ای میان آغاز بلوغ تا شروع زندگی شغلی و پایان تحصیلات و یا زمان ازدواج و آغاز زندگی خانوادگی است – اریکسون، آن را بین ۱۲ -۲۴ سالگی می داند- این زمان در گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگ های مختلف کم و زیاد می شود .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در شکل گیری هویت خود، نوجوان ممکن است ناموفق از کاردرآید و به پراکندگی هویت دچار شود. او ممکن است به ناسازگاری اجتماعی گرفتار آید و یک هویت منفی به دست آورد. همچنین احتمال دارد که نوجوان درگیر تعارض ارزشهای کهن و ارزشهای جدید شود و نتواند تعادلی برای خود به وجود آورد و به خیال پردازی و تنهایی و گذشته گرایی یا نو افراطی دچار شود ( لطف آبادی ، ۱۳۸۵) .
اریکسون معتقد است یکپارچه سازی، که در شکل گیری هویت ایگو روی می دهد، بسیار بیشتر از مجموع همانند سازی های کودکی را دربر می گیرد . این تجربه عاید شده از توانایی ایگو یکپارچه سازی این همانند سازی ها با تحولات لیبیدو، توانائی های حاصل از استعداد، و فرصت های ارائه شده در نقش های اجتماعی فراهم می گردد (کاپلان[۶۸]، ۱۹۹۱).
مفهوم هویت که اریکسون دراین دوره مطرح می کند دو چهره دارد: از یک سو به احساساتی رجوع می کند که یک فرد در مقابل خویشتن دارد، یعنی خود سنجی. از سوی دیگر بر روابط بین هویت شخص و توصیف هایی که دیگران یعنی افرادی که برای فرد واجد ارزش اند ، از او به عمل می آورند، تکیه می کند: این توصیف ها مربوط به رفتارهایی هستند که جامعه آنها را برای یک رفتار مناسب و اساسی می داند و در پیرامون مجموعه هایی که نقش های اجتماعی نامیده می شوند، سازمان یافته اند. به عنوان مثال، مرد یا زن بودن به معنای ایفا کردن یکی از این نقش هاست . نقش هایی بین من و اجتماع ارتباط برقرار می سازند. و دارای دو کنش اند: یکی آنکه شخص را به قوانین اجتماعی مربوط می سازند و دیگر آنکه وی را به عنوان فرد مشخص می کنند.
الف ) تصور از خود :
والدین، همسالان و معلمان درتوصیف نقش ها اهمیتی اساسی دارند. مفهوم خود درنوجوانی مستلزم رها کردن ادراک آینه ای خویشتن (یعنی خود را مانند انعکاسی از والدین ، همسالان یا معلمان دیدن) به سوی هویتی مستقل تر و فردی تر است. در رسیدن به این مفهوم جدید از خود، تفاوت های فردی زیادی موجود است.
۱) یکی از خط مشی های متداول عبارت از تغییر دادن جامعه برای منطبق کردن آن با اصول و نیازهای نوجوان است.
۲) راه حل دیگر تغییر خویشتن برای سازش با نظام و تعلیل چهره دلهره و احساس ناراحتی است.
۳) یافتن مکانی خاص در درون جامعه است که در آنجا نیروهای بالقوه شخص بتوانند به فعل درآیند وتحول یابند.
ب) خود سنجی
اریکسون معتقد است که احراز یک هویت موفقیت آمیز به تجربه احساس راحت و سلامت باز می گردد. وقتی شخص به یک هویت قابل اعتماد دست یافته باشد در تن خود، خود را در خانه احساس می کند و می داند در چه جهتی پیش می رود و از حق شناسی کسانی که برای او به حساب می آیند اطمینان دارد. بطور کلی افرادی که برای خود قدرت و منزلت ناچیزی قائلند ، مفهوم نسبتا پایداری از خود دارند زیرا فاقد چارچوب مرجع پایاب محکمی هستند که به آنها فرصت درونسازی تجارب خود و دیگران را بدهد. چنین وضعی، اضطرابی را در آنها راه می اندازد که کوشش هایی که فرد برای حفظ ظاهر از خود نشان می دهد با آنان را تشدید می کنند. افرادی که ارزش کمتری برای خود قائلند بیشتر از دیگران خود را حساستر نشان می دهند، از عقیده دیگران نسبت به خود نگرانند. از عدم پیشرفت در وظایف خود دگرگون می شوند و وقتی نسبت به یک خطا یا یک نارسایی شخصی آگاه شوند دچار اغتشاش می گردند. دیگران این گونه افراد را به منزله افرادی می دانند که زود رنج اند و به سرعت برانگیخته می شوند ( منصور و دادستان ، ۱۳۸۳).

نظریه جیمز مارسیا
مارسیا با بسط و تحلیل نظریه اریکسون هویت را ساختار من و ساختار درونی و خود سازمان دهنده و پویایی آرزوها، اهداف ، مهارتها و باورها و تاریخچه فردی می داند. براساس مطالعاتی که با دانشجویان دانشگاه انجام داد، به دلیل پیچیدگی مفهوم هویت آن را از چند بعد و زاویه مورد بررسی قرار داد. مارسیا بر اساس دو متغیر فرایندی اکتشاف[۶۹] وتعهد[۷۰] چهار نوع وضعیت هویتی را مفهوم سازی کرد. اکتشاف به معنی تحقیق بیشتر برای یافتن حد کامل خود است (رفیعی ، ۱۳۸۵).
اکتشاف دراواخر نوجوانی شامل مولفه های زیر است :
۱- قابلیت شناخت : فرد به ارزیابی دقیق و درست از توانایی های شخص و ایجاد تصویر واقع گرایانه از فرصت های اجتماعی قابل دسترس می پردازد.

 

 

خود انگیختگی و هدفمند بودن درجمع آوری اطلاعات : فرد به طور فعال و خود انگیخته وعمیق به جستجو وارزیابی فعال اطلاعات مرتبط با نقش های اجتماعی می پردازد.

۳- درنظر گرفتن مولفه های بالقوه هویت : ضمن آگاهی از ابعاد وجودی مختلف خود، نوجوان در می یابد که دنبال کردن مسیرهای مختلف رشد و بالندگی، او را به پی آمدهای متفاوتی می رساند. بیشتر افراد بطور فعال به اکتشاف گزینه ها و مسیرهای متفاوت با علایق وتوانایی های خود می پردازند و جهت گیری اولیه آنها الزاماً تعیین کننده وضعیت هویتی آنها نخواهد بود.
۴- میل به تصمیم گیری : هدف از اکتشاف در اواخر نوجوانی جهت گیری به سوی انتخاب است.
۵- تعهد : آمادگی برای انتخاب یا قصد پیوستن به هدفی است.
به نظر مارسیا تعهد در برگیرنده چهار مولفه اصلی است:
۱) نوجوانی که متعهد می شود، مسیری را با شناخت انتخاب می کند ورفتار وی با تعهدات او همسو وهمگون است.
۲) فعالیت ها جهت دار بوده و رو به سوی تکمیل طرح ها و برنامه های انتخاب شده دارد.
۳) نوجوان طرح ریزی واقعی را برآینده خویش بنا می نهد وجهت گیری واقعی او به آینده مستقیما با تعهدات او مرتبط است.
۴) نوجوان به امکان تغییر اذعان دارد و می تواند آن را به توانایی های فردی و فرصت های اجتماعی مربوط سازد. به جز در شرایط کامل فشارآور، اشتیاق زیادی برای تغییر نشان نمی دهد. این وضع به معنای انعطاف پذیری وجود نیست، بلکه به معنی بی میلی نسبت به ترک آسان مسیری است که با شناخت و مطالعه انتخاب شده است (رفیعی ، ۱۳۸۵).
مارسیا وضعیت رشد هویت نوجوانان را در زمینه های بینش مذهبی، جهت گیری جنسیتی و یک مجموعه از ارزشهای سیاسی مشخص کرده است.
در این طبقه بندی چهار نوع هویت برای نوجوانان مشخص می شود:
۱) پراکندگی هویت[۷۱] : این گروه از نوجوانان، هنوز به مسائل هویت خود فکر نمی کنند و اگر هم به این موضوع فکر کرده باشند نتوانستند خود را به یک جهت گیری آینده نگر برسانند.
۲) تسلیم طلبی[۷۲] : نوجوانان این گروه افرادی هستند که بدون تجربه هیچ گونه بحرانی، برای تصمیم گیری درباره هویت خودشان، خود را تسلیم نظر والدین کرده اند بی آنکه به ارزیابی نظر آنان بپردازند.
۳) تاخیر[۷۳] : این خصوصیت بیانگر وضعیت نوجوانی است که با بحران هویت درگیر هستند و اگر چه فعالانه در تلاش برای کشف ارزشها و علایق و بینش ها و حرفه مورد نظر خود هستند، اما هنوز نتوانسته اند تصمیم روشنی در این مسائل اتخاذ کنند.
۴) پیشرفت هویت[۷۴] : نوجوانانی که هویت خود را شکل داده اند کسانی هستند که به یک تعهد شخصی درباره حرفه یا بینش مورد نظر خود – یاهر دو مورد – به مرحله ثبات و استحکام رسیده اند (لطف آبادی ، ۱۳۷۸).
نظریه برزونسکی
برزونسکی هویت را یک نظریه راجع به خویشتن[۷۵] می‌داند و معتقد است که افراد با سبک‌ها و شیوه‌های مختلف به نظریه پردازی راجع به خود می‌پردازند (برزونسکی ،۲۰۰۳).
مدل برزونسکی
برزونسکی مدلی ارائه کرده است که روی تفاوت‌های فردی در زمینه پیدایش شناختی- اجتماعی نوجوانان در رویارویی یا اجتناب از سازماندهی یا سازماندهی مجدد مسائل مربوط به هویت تاکید می‌کند. در سه دهه اخیر اغلب تحقیقات مربوط به هویت براساس پایگاه‌های چهارگانه هویتی که توسط مارسیا مطرح شد انجام شده است. یکی از محدودیت‌های مدل پایگاهی هویت این است که جنبه‌های گوناگون هویت از قبیل : فرایند، محتوی و ابعاد ساختاری، در قالب دسته بندی افراد در این چهار پایگاه از هم متمایز نمی‌شود.
سه جنبه فرایند، محتوی و ساختار هویت از دیدگاه برزونسکی به قرار زیر است:

 

 

فرایند هویت :

برزونسکی با هدف تعیین پویایی‌های درونی ساختارهای هویت، مفهوم هویت را به عنوان یک نظریه راجع به خویشتن بسط می‌دهد و اظهار می‌کند که افراد نظریه‌پردازانی هستند که در فرایند استدلال نظری مربوط به خود درگیرند. نظریه خود یک ساختار مفهومی است که از مجموعه منظمی از فرضیات ، طرح‌ها و ساختارها و تقاضاهای مربوط به خود در تعامل با دنیای اطراف تشکیل شده است. مثل هر نظریه دیگری ، نظریه خود ، درکی از اطلاعات و تجارب را در مواجهه با زندگی روزانه سازماندهی و منسجم می‌کند. نظریه، خود نه تنها ریشه در رفتارهای قبلی دارد، بلکه شامل راهبردهای پردازشی یا ساختارهای عملیاتی است که کوشش‌های فرد را در جهت تطابق و مواجهه با زندگی روزانه حرکت و نظم می‌بخشد. تلاش‌های سازگارانه با توجه به معیارها و اهداف فرد ارزیابی می‌گردند که گاهی این تلاش‌ها منجر به بازخورد منفی می‌شوند.
در یک دنیای پویا و متغیر تقاضاها، انتظارات و ساختارهای موقعیتی که در گذشته موثر بوده‌ اند ممکن است دیگر معتبر نباشند. بنابراین، تحول بهینه هویت در یک فضای پویا و متغیر باعث کنش متقابل و مستمر بین فرایندها توسط ساختار هویت و جریان‌های اصلاح ساختارها هدایت می‌شوند.
در جریان شکل‌گیری هویت، افراد با دو مسأله اساسی روبرو هستند: این که آن‌ ها فکر می کنند چه کسی هستند؟ و واقعیتی که درون آن زندگی می‌کنند چیست؟ تفاسیر فرد از تجارب – نه خود وقایع- واقعیت شخص را شکل می‌دهند و به نظریه‌پردازی راجع به خویشتن می‌پردازند. بخشی از نظریه‌پردازهای خود و خودتنظیمی‌ها شامل فرایندهای خودکار و ذاتی است. مدل برزونسکی مبتنی بر الگوی انتقادی از رویکرد ساختارگرایی است که فرض می‌کند افراد در درون یک واقعیت بیرونی زندگی و عمل می‌کنند که مستقل از آنهاست و فهم این واقعیت اغلب توسط ساختارهایی صورت می‌گیرد که بر او تحمیل می‌شوند. یعنی افراد لزوماً به‌طور آگاهانه تفاسیر و استنباط‌های مربوط به خود را شکل نمی‌دهند (برزونسکی ،۲۰۰۳).
بارچ[۷۶] معتقد است فعالیت‌هایی شناختی در زندگی فرد به صورت خودکار صورت می‌گیرد . ساختارها تعیین می‌کنند که چه اطلاعاتی رمزگردانی شوند و این اطلاعات چطور سازماندهی ، تفسیر و معنادهی گردند. این ساختارها مستقیماً اطلاعات دریافت شده را تعیین نمی‌کنند بلکه واقعیت بیرونی ساختارهای شخصی را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند (بارچ، ۱۹۹۷ به نقل از برزونسکی ، ۲۰۰۳).
برزونسکی معتقد است افراد به شیوه‌های متفاوتی به نظریه پردازی راجع به خود می‌پردازند یعنی افراد در چگونگی مواجهه و پردازش اطلاعات، تصحیحات و تعارضات مرتبط با هویت با هم تفاوت دارند. ولی سه سبک نظریه‌پردازی را تشخیص داده است که عبارتند از : علمی (اطلاعاتی) ، جزمی(هنجاری) و موقعیتی(موردی).

 

 

افراد با شیوه علمی ، اطلاعات مدار هستند و همواره یک نگرش همراه با تردید درباره خودشان دارند. آن‌ ها به جستجو، پردازش و ارزیابی اطلاعات مربوط به خود می‌پردازند و همواره درگیر یک فرایند خود کاوشگری فعال هستند.

افرادی که سبک جزمی ، دارند همواره با تجارب و انتظارات افراد مهم زندگیشان (مثل والدین) همنوایی می‌کنند. این افراد تلاش می‌کنند که ساختارهای مربوط به خود را که از قبل موجود است حفظ کنند. در مقابل تهدیدات بالقوه‌ای که برای ساختارهای خودشان وجود دارد از طریق پاسخ‌های قالبی و تعریفات شناختی به دفاع می‌پردازند.

افرادی با سبک موقعیتی ، راجع به خود نظریه‌پردازی می‌کنند، به طور مداوم براساس تقاضاهای محیطی واکنش نشان می‌دهند. این افراد جهت گیری مغشوش یا اجتنابی نسبت به اطلاعات مرتبط با خود دارند (برزونسکی ،۱۹۹۷ به نقل از فارسی نژاد ، ۱۳۸۴).

 

محتوای هویت :

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:48:00 ب.ظ ]