برخی آیات آغاز سوره «نساء» و سوره «نور» با بیان احکام روابط زن و مرد صیانت جامعه را ضمانت می کند و اکیدا زن و مرد را به رعایت عفت و حجاب وادار میسازد (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۱۸، ص ۲۶۶).
«الزَّانىِ لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذَلِکَ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ؛ مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نکند و زن زناکار هم جز با مرد زانى و مشرک نکاح نخواهدکرد و این کار بر مردان مؤمن حرام است.» (نور/۳)
«یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُواْ فىِ الْمَجَالِسِ فَافْسَحُواْ یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذَا قِیلَ انشُزُواْ فَانشُزُواْ یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛ هان! اى کسانى که ایمان آوردهاید وقتى به شما گفته مىشود در مجالس به یکدیگر جا بدهید جا دهید تا خدا هم جاى شما را در بهشت وسعت دهد و وقتى هم گفته مىشود برخیزید تا شخص محترمى بنشیند برخیزید خداى تعالى مؤمنین را به یک درجه، و علم داده شدگان را به چند درجه برترى داده و خدا بدانچه مىکنید با خبر است.» (مجادله/۱۱)
«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ کَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَهٍ مُّبَیِّنَهٍ وَ عَاشرِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا وَ یجَعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیرْا کَثِیرًا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را حلال نیست که زنان را بر خلاف میلشان به ارث ببرید. و تا قسمتى از آنچه را که به آنها دادهاید بازپس ستانید بر آنها سخت مگیرید، مگر آنکه مرتکب فحشایى به ثبوت رسیده شده باشند. و با آنان به نیکویى رفتار کنید. و اگر شما را از زنان خوش نیامد، چه بسا چیزها که شما را از آن خوش نمىآید در حالى که خدا خیر کثیرى در آن نهاده باشد.» (نساء/۱۹)
یک مورد از نکاحهای محرّم، نکاح با زنان شوهردار است (والمُحصَناتُ مِنَ النِّساء). براساس روایات، زنان دارای عده وفات یا عده طلاق رجعی نیز در حکم زنهای شوهردارند و ازدواج با آنان قبل از انقضای عده حرام است.
«احصان» به معنای حفظ کردن و صیانت است. زنان همسردار را «محصنات» میخوانند بدین تصور که همسر است که او را حفظ کرده و شوهرداشتن مایه نجات و ایمنی او از فرو افتادن در گناه است (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۱۸، ص ۲۸۶).
براین اساس، عنوان”محصنات”در قرآن کریم بر مصادیق متعددی از زنها حمل شده است؛ امّا مفهوم آن از جهت معنای لغوی در همه موارد یکی است؛ یعنی مفهوم احصان که به معنای حفظ و صیانت است، در عفائف (زنهای پاکدامن)، زنهای آزاد و زنان شوهردار لحاظ شده است.
مراد از (والمُحصَناتُ مِنَ النِّساء) در آیه موردبحث که نکاح با آنها حرام است، زنهای عفیف نیست، زیرا نکاح زن مسلمانی که مانعی از ازدواج ندارد، جایز است؛ چه عفیف باشد یا غیرعفیف، هرچند نکاح با زنهای غیرعفیف کراهت دارد و آیه (الزّانی لایَنکِحُ اِلاّزانِیَهً اَو مُشرِکَهً والزّانِیَهُ لایَنکِحُها اِلاّزانٍ اَو مُشرِک) نیز بر حرمت تشریعی آن دلالت ندارد، پس نکاح زن مسلمان غیرعفیف هم جایز است.
منظور از (المُحصَنات)، زنهای آزاد هم نیست، چون نکاح زنهای آزاد جایز است، بنابراین مراد از «محصنات» زنهای شوهردار است، پس نکاح با زنهای شوهردار حرام است. (المُحصَنات) عطف است بر محرّمات مطرح در آیه پیشین (حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهاتُکُم وبَناتُکُم… )
گفتنی است که کلمه (المُحصَنات) جمع مؤنث سالم است و نیازی به قید (مِنَ النِّساء) ندارد (جوادی آملی،۱۳۸۵، ج ۱۸، ص ۲۹۶).
زنان صالح و رازدار نه تنها «حافظات فی الغیب»، بلکه (حافِظتٌ لِلغَیب) هستند و هم آبروی دیگر مردان و زنان را، هم حیثیت، عِرض و حرمت شوهر را و هم اموال و اسرار خانه را صیانت میکنند.
حافظ اسرار بودن زن به توفیق خدا و صیانت اوست. (بِما حَفِظَ الله) در این جمله، «باء» برای سببیت و «ما» مصدریه است؛ یعنی زنان صالح به سبب برخورداری از توفیق الهی به این اوصاف آراستهاند.
سربرتافتن همسر از تمکین نسبت به وظایف متقابل همسری را «نشوز» گویند و زن را در صورت عدم تمکین در آمیزش، «ناشزه» مینامند.
مراد از “خوف نشوز”، (واللّاتی تَخافونَ نُشوزَهُنّ) آشکار شدن نشانههای نشوز (سرپیچی و نافرمانی کردن از طاعت) است.
با خوف نشوز و نمایان شدن نشانههای ناسازگاری، برای متنبّه شدن زن، به ترتیب سه مرحله برنامههای اصلاحی انجام میشود و به دیگر سخن، وظیفه مرد در صورت نشوز زن به ترتیب عبارت است از:
۱- موعظه کردن و پند و اندرز ۲- قهر و هجر (از هجرت به معنای ترک و رهایی علاقه است نه از هُجر به معنی سخن زشت ونه از هجار به معنی طناب) و جدایی در بستر و رختخواب به اندازهای که اثرگذار باشد یا بینتیجه بودن آن روشن گردد (جوادی آملی،۱۳۸۵، ج ۱۸، ص۵۴۷).
و سومین صفت زیبای آنان را رازداری میشمارد؛ یعنی حافظ آبرو و اسرار دیگران بودن: (حافِظاتٌ لِلغَیب).
زنان صالح و رازدار هم آبروی دیگر مردان و زنان را، هم عرض و حرمت شوهر و هم اموال و اسرار خانه را صیانت میکنند.
مرد، طبق وظیفهاش، هر روزه، صبحدم برای کسب روزی از خانه بیرون میرود و زن نگهبان همه شئون زندگی مانند اموال، اسرار، حیثیّت و آبروی اوست. اگر زنان رازدار نباشند، برای خانواده، آبرویی نمیماند.
حافظ اسرار بودن زن، به توفیق خدا و صیانت اوست (بِما حَفِظَ الله). “باء” برای سببیّت و “ما” مصدریّه است؛ یعنی زنان صالح، به سبب برخورداری از توفیق الهی به این اوصاف آراستهاند. خدا به آنان توفیق صیانت میدهد و نیز برای استواری نظام خانواده، مقرّرات وضع میکند و به شوهران در کیفیت معاشرت با زنان چنین سفارش میفرماید: (وعاشِروهُنَّ بِالمَعروف).
نافرمانی زن از وظیفه همسری (نشوز)، سربرتافتن همسر از تمکین نسبت به وظایف متقابل همسری را «نشوز» گویند که نوعی پرخاش و برافروختگی نسبت به قانون همسری است (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۱۸، ص۵۵۷).
«وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْایمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهْمْ وَ لَا یجَدُونَ فىِ صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کاَنَ بهِمْ خَصَاصَهٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و کسانى که پیش از آمدن مهاجران در دیار خود بودهاند و ایمان آوردهاند، آنهایى را که به سویشان مهاجرت کردهاند دوست مىدارند. و از آنچه مهاجران را داده مىشود در دل احساس حسد نمىکنند، و دیگران را بر خویش ترجیح مىدهند هرچند خود نیازمند باشند. و آنان که از بخل خویش در امان مانده باشند رستگارانند.» (حشر/۹)
«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِیعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَیرْا لّأِنفُسِکُمْ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ تا توانید از خدا بترسید و گوش فرا دارید و اطاعت کنید و به سود خود از مالتان انفاق کنید. و آنان که از حرص نفس خویش در امان ماندهاند رستگارند.» (تغابن/۱۶)
«أَوْ کاَلَّذِى مَرَّ عَلىَ قَرْیَهٍ وَ هِىَ خَاوِیَهٌ عَلىَ عُرُوشِهَا قَالَ أَنىَ یُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَهَ عَامٍ فَانظُرْ إِلىَ طَعَامِکَ وَ شَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلىَ حِمَارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ ءَایَهً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلىَ الْعِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَینََ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ؛ یا مانند آن کس که به دهى رسید، دهى که سقفهاى بناهایش فرو ریخته بود. گفت: از کجا خدا این مردگان را زنده کند؟ خدا او را به مدت صد سال میراند. آن گاه زندهاش کرد. و گفت: چه مدت در اینجا بودهاى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است که در اینجا بودهاى. به طعام و آبت بنگر که تغییر نکرده است، و به خرت بنگر، مىخواهیم تو را براى مردمان عبرتى گردانیم، بنگر که استخوانها را چگونه به هم مىپیوندیم و گوشت بر آن مىپوشانیم. چون قدرت خدا بر او آشکار شد، گفت: مىدانم که خدا بر هرکارى تواناست.» (بقره/۲۵۹)
نشوزاً: «نشز» بر وزن «فلس» مکان مرتفع را میگویند (راغب اصفهانی، ۱۴۱۶، ص۸۰۶؛ جوادی آملی،۱۳۸۵، ج ۲۱، ص ۵۲). همچنین مصدر و به معنای برخاستن است. کسی را که از میان نشستگان برمیخیزد و آن را که در محیط خانوادگی و اخلاقی گردنکشی میکند و خود را از دیگران برتر مینمایاند و همچنین تپههایی را که از سطح زمین برجسته دیده میشوند، ناشز میخوانند (راغب،۱۴۱۶، ص۸۰۶؛ ابن منظور،ج۵،صص۴۱۸-۴۱۷).
چون زنده کردن، نوعی برخیزاندن از زمین است، قرآن کریم واژه مزبور را درباره آن به کار برده است: (وانظُر إلَی العِظامِ کَیفَ نُنشِزُها) (جوادی آملی،۱۳۸۵،ج۱۲،ص۲۶۳).
۲-۴-۶- اعتصام و صیانت
از واژگانی که با «صیانت» نسبت معنوی دارد، واژه”اعتصام” است. اعتصام هم در مسائل شخصی و فردی موجب صیانت نفس و رهایی از خطیئه می شود و هم باعث رهایی سازمان و جامعه از تشخیص نادرست در ارزشها شده و ره آورد عصمت جمعی را به همراه دارد. اعتصام و پناه بردن به کسی که معصوم و مصون از خطا و عصیان است، عصمت و خودکنترلی را دربردارد (سید تاجالدینی؛ مجرد، ۱۳۹۱، ص۵۵).
مفهوم شناسی اعتصام: «اعتصام» در لغت به معنی اراده نگهداری از خویش و رفع آسیب است که به دلالت التزام چنگ زدن به چیزی است که نگهدار و مدافع انسان در برابر خطر و زیان باشد (مصطفوی،۱۳۶۰، ج۸، ص۱۵۵).
«اعتصام» برگرفتن وسیله حفظ و دفاع، اراده عصمت بخشیدن به خود و حفظ خویشتن از چیزهای زیان بار است. (همان،ص۱۵۴) صاحب مجمع البحرین گوید: “اعتصام” پناه بردن عاجزانه به خدا از راه اطاعت و بندگی است (طریحی،۱۳۶۳، ج۶، ص۱۱۶).
شیخ کبیر علامه قیصری می نویسد: “اعتصام” برگرفته از عصمت و آن نیز ایمنی به وسیله اسمای”عاصم” و “حفیظ” است (ابن سینا،۱۳۷۷، ج۳، ص۳۰۷۹).
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی اعتصام معلوم می شود که اعتصام وسیله ایمنی بخش برای نجات از عوامل تهدید کننده و آسیب زا است. راه برونرفت از اسارت دنیا و سقوط در سیاه چال طبیعت، درگرو اعتصام به ریسمانی است که یک سر آن در دست خداوند عاصم و سر دیگرش در دسترس انسان معتصم است. نکته قابلذکر این که اعتصام به معنای گرفتن و چنگ زدن به چیزی است که خودش ایمن بوده و به گیرنده اش ایمنی و آرامش ببخشد. پس”معتصم به” باید”مصون” و “معصوم”باشد تا”صائن”و “عاصم”دیگران گردد. هم نلغزد و هم لغزش دیگران را بگیرد.
در جمعبندی نهایی میتوان گفت: اعتصام، بهره برداری از عصمت دیگری برای دستیابی به عصمت (عاصمیت و معصومیت) خود اوست. به بیان دیگر اعتصام، حالتی درونی است که با پناه بردن به عاصمی مطمئن برای حصول عصمت و مصونیت انجام میگیرد (سید تاج الدینی؛ مجرد، ۱۳۹۱، ص۵۶).
۲-۴-۶-۱-اعتصام به خدا و اعتصام به ریسمان الهی
براساس آیات قرآن مجید، اعتصام از نگاه متعلق و “معتصم به” دو مرتبه دارد:
۱-به ریسمان خدا: «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَْ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهَا کَذَالِکَ یُبَینُِّ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمُْ تَهْتَدُون؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمتخدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مىکند باشد که شما راه یابید.» (آل عمران/۱۰۳)
۲-به ذات اقدس الهی: «وَ جَاهِدُواْ فىِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَئکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکمُْ فىِ الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّئکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَ فىِ هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکمُْ وَ تَکُونُواْ شُهَدَاءَ عَلىَ النَّاسِ فَأَقِیمُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوهَ وَ اعْتَصِمُواْ بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَئکمُْ فَنِعْمَ الْمَوْلىَ وَ نِعْمَ النَّصِیر؛ و در راه خدا کارزار کنید چنان که سزاوار کارزار کردن براى او است او شما را برگزید و در این دین براى شما دشوارى ننهاده آئین پدرتان ابراهیم است و او شما را از پیش و هم در این قرآن مسلمان نام داد تا این پیغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز گزارید و زکات دهید و به خدا تکیه کنید که او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب یاورى است.» (حج/۷۸)
۲-۴-۶-۲- انواع اعتصام
الف-اعتصام فردی: وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَیْکُمْ ءَایَاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ چگونه کافر مىشوید در حالى که آیات خدا بر شما خوانده مى شود و رسول او در میان شماست؟ و هر که به خدا تمسک جوید به راه راست هدایت شده است.» (آل عمران/۱۰۱)
ب- اعتصام گروهی: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَیْهِ وَ أَنزَلَ التَّوْرَئهَ وَ الْانجِیلَ؛ او کتاب را به حق بر تو نازل کرد، در حالى که آن کتاب تصدیق کننده کتب پیشین بود و نیز تورات و انجیل را قبل از قرآن به منظور هدایت مردم و سپس فرقان را نازل کرد.» (آل عمران/۳)
این آیه کریمه به دلیل قید«جمیعا» و «لا تفرقوا» و نیز ذکر عوامل و موانع اتحاد و یکپارچگی جامعه اسلامی در ادامه (اذ کنتم …اخوانا) (آل عمران /۱۰۳)، به اعتصام جمعی نظر دارد.
از سوی دیگر، آیه (آل عمران/۳) تنها راه بازیابی جامعه به منزلت قرب الهی و لقاءالله را اعتصام یکپارچه مسلمانان به حبل الهی می داند. تلاش شیطان نیز در برابر فراخوان خدای سبحان به اتحاد بر پایه مستحکم اعتقاد و ایمان، پاره کردن این رشته به هم پیوسته است. وقتی مستمسکی نبود تا همگان بدان روی آورند، امت اسلام گروه گروه می شوند و نتیجه تفرقه، پدیداری فتنه خواهد بود.
برایناساس، محور اتحاد و نجات امت، حبل الله و تنها راه حفظ پیوندهای اعتقادی و روابط درونی میان انسان و خدا (یگانه محور وحدت و همدلی اهل ایمان) اعتصام به قرآن و عترت است. خدای سبحان امر به اعتصام را همراه با نهی از تفرقه آورده که بیانگر چگونگی اعتصام مطلوب است؛ زیرا اگر تک تک مسلمانان به حبل الله معتصم بوده ولی با هم نباشند، در کیفیت اعتصام دچار گسست هستند. پس باید همگی با هم در خدمت قرآن و عترتباشند و بدان اعتصام ورزند (سید تاج الدینی؛ مجرد، ۱۳۹۱، ص ۷۵).
۲-۴-۷- عصمت و صیانت
از دیگر واژگانی که قرابت معنایی و همبستگی مفهومی با صیانت در ادبیات دینی دارد واژه عصمت است که بالاترین مرتبه آن را معصومینو مراتب پائینی را متقین دارا هستند. عصمت در دو چهره فردی و جمعی قابل مشاهده است.
میان واژگان: صیانت، تقوا، عدالت و عصمت، ارتباط مفهومی و معنایی وجود دارد. درواقع این چهار کلید واژه، یک حقیقت است که واجد درجات متفاوت هستند. تفصیل مطلب این که اگر تقوا را عالیترین درجه و شدت صیانت بدانیم (بحارالانوار،۱۴۰۳ه. ق، ج۶۷، ص۱۱۰)، عدالت مرتبه نهایی و اوج تقوا می باشد چه این که عصمت درجه غایی و کمالی عدالت محسوب میشود. باید توجه داشت که صیانت و عدالت، ملکه عملی است که صاحب آن را از ارتکاب گناه عمدی و سهوی بازمیدارد؛ درحالیکه عصمت ملکه عملی و علمی است که علاوه بر محافظت از گناه، آدمی را از جهل، خطا، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر نیز مصون میدارد (سیدتاج الدینی؛ مجرد،۱۳۹۱، ص۱۹۵).
معنای لغوی عصمت
معنی ذکر شده اهل لغت درباره واژه عصمت عبارت است از:
الف) خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب العین، ج۱، ص۳۱۳ عصمت را به معنای دفع کردن دانسته است. براساس این عبارت، فعل”عصم” متعدی است و در حقیقت فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن همان اعتصم یا استعصم است. خلیل در ادامه از حقیقت عصمت این گونه پرده برمی دارد که معتصم یا مستعصم، کسی است که به وسیله چیزی که همان عصمت است چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل عاصم که همان معنای عصمت است به معتصم، معصوم گفته می شود. البته «عصم» آن هنگام که به باب افعال می رود، اگر به معنای لازم باشد به معنای پناه بردن به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن فعل اعتصام رخ میدهد. خلیل بر این باور است که خود واژه عصمت در اصل به معنی قلاده است و جمع آن اعصام است. همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع می شود عصام نامیده میشود که جمع آن« عِصَم» است.
ب) زبیدی و فیومی، عصمت را به معنای منع دانسته اند (محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج ۸، صص۳۹۹-۳۹۸؛ احمدبن محمد فیومی، المصباح المنیر،ج۲، ص ۴۱۴). زبیدی اگرچه عصمت را به معنای منع و قلاده می داند، در توضیح معنای آن، برمعنای مترادف بودن عصم با مفاهیمی همچون اکتسب، منع و وقی تاکید میورزد و همچون جوهری که حفظ را نیز از معانی عصمت دانسته است بر متعدی بودن این فعل تاکید میکند وآن گاه که گفته میشود اعتصمت بالله به معنای آن است که به لطف خدا از معصیت منع شده است (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج ۵، ص ۱۹۸۶).
ج) راغب اصفهانی و ابن فارس، عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند.
نگاهی کلی به نظریات اصحاب لغت، ما را به این نتیجه می رساند که اولا “عصم” به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم… است و درحقیقت عاصم و معتصم (مستعصم) دو نفرند.
ثانیا: عصمت اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از این رو به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است.
ثالثا: در عصمت یا بازداشتن غالبا یا دایما به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند گناه باشد یا شری دیگر مانند غرق شدن و…
رابعا: در تحقیق عصمت-بهویژه درکاربردهایی که همراه با گناه، شر، سوء و مانند آن است- به هر معنایی(دفع،منع،حفظ)که در نظر گرفته شود، اختیار شخصی معتصم، امری پذیرفته شده است.
خداوند در قرآن کریم در آیه ۱۰۱ سوره آل عمران میفرماید: «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَیْکُمْ ءَایَاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»
معصوم کسی است که به وسیله (با استعانت از) خداوند از همه محارم الهی ممتنع میشود و خداوند فرمود: هرکس به خدا چنگ زند، به راه راست هدایت شده است (سیدتاج الدینی؛ مجرد، ۱۳۹۱، ص۲۰۲).
«قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلىَ مَا تَعْمَلُونَ؛ بگو: اى اهل کتاب چرا آیات خدا را انکار مىکنید؟ خدا ناظر بر اعمال شماست.» (آل عمران/۹۸)
«وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلىَ عَلَیْکُمْ ءَایَاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ چگونه کافر مىشوید در حالى که آیات خدا بر شما خوانده مىشود و رسول او در میان شماست؟ و هرکه به خدا تمسک جوید به راه راست هدایت شده است.» (آل عمران/۱۰۱)
قرآن کریم جامعه بشری را هم انذار میکند و وعید میدهد و هم بشارت و وعده. (هماهنگی تبشیر و انذار)
خداوند در آیه مورد بحث، نخست مؤمنان را از خطر اطاعت از کافران برحذرداشته و عواقب ناخوشایند این پیروی مذموم را یادآور شده است، سپس در آیه بعدی وعده و تبشیر داده است (ومَن یَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِی إلی صِراطٍ مُستَقیم)؛ یعنی راه نجات از این خطر بزرگ، اعتصام به خدا و انقطاع از غیر اوست، پس متوسّل و تمسّک به خدا، به آسانی در راه صیانت از انحراف، یعنی صراط عظیم مستقیم راه یافته است، زیرا خداوند، معتصم به او را که خود را با توسل به خدا از بدیها نگهدارد، به مقصد میرساند.
اعتصام به خدا که همان ایمان، اسلام و اهتداست همراه دارنده نوعی هدایت پاداشی است. این هدایت، هدف نهایی و از نظر مفهوم (نه مصداق) با اعتصام متفاوت و از اینرو جزا قرار گرفته است (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۱۵، ص ۱۸۵).
«قَالَ سَــاوِى إِلىَ جَبَلٍ یَعْصِمُنىِ مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکاَنَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ؛ گفت: من بر سر کوهى که مرا از آب نگه دارد، جاخواهم گرفت. گفت: امروز هیچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نیست مگر کسى را که بر او رحم آورد. ناگهان موج میان آن دو حایل گشت و او از غرقشدگان بود.» (هود/۴۳)
یعتصم: در معنای “عصم” دو قید “حفظ” و “دفع” با هم جمعاند (مصطفوی، ۱۳۶۰، ج۸، ص۱۵۴).
عصم به معنای نگه داشتن همراه با جلوگیری است. خلیل میگوید: “عصمت” آن است که خدا تو را از شر نگه دارد و بدی را از تو دفع کند (فراهیدی،۱۴۱۴ه. ق، ج۲، ص۱۲۲۰).
پسر حضرت نوح گفت: به کوه پناه میبرم تا مرا از هجوم آب نگهدارد (قالَ سآوی إلی جَبَلٍ یَعصِمُنی مِنَ الماء) حضرت نوح فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگهدارندهای نیست: (لاعاصِمَ الیَومَ مِن أمرِ الله).
در (و مَن یَعتَصِم بِاللّه) مفعول (یَعتَصِم)، یعنی “نفسه”، حذف شده و “باء” برای ارتباط و الصاق است؛ یعنی هرکه خود را با توسل به خدا از بدیها نگهدارد، به صراط مستقیم هدایت شده است (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج۵، ص۱۸۸).
برای صیانت جامعه اسلامی از آفت جهل و اُفتِ جهالت، هم اطلاع همگان از وضع عمومی امّت اسلامی لازم است و هم احساس مسئولیت با حمایت کردن از متصدیان امر به معروف و مجریان نهی از منکر؛ زیرا بیخبری، با هماهنگی ملّی سازگار نیست، چون اولین وظیفه برای اعضای یک نهاد منسجم، آگاهی از سلامت و مرض سایر اعضا و مبادرت به درمان و تأمین بهداشت آنهاست.
فرق اساسی کارهایی که در ارگان امر به معروف و نهی از منکر انجام مییابد با آنچه در حوزه قضا از قبیل حدّ و تعزیر صورت میپذیرد این است که کارهای مزبور در امر به معروف و نهی از منکر همانند بهداشت برای دفع خطر و عدم ابتلا به آلودگی گناه است و در حوزه قضا همانند درمان برای رفع خطر واقع شده و تطهیر آلودگان بعد از ابتلاست. ممکن است مراحل نهایی امر به معروف و نهی از منکر که با حمل سلاح همراه و با ضرب و جرح هماهنگاند شبیه بخشهایی از احکام قضایی باشند؛ لیکن تفاوت بین دفع و رفع و تمایز بین بهداشت و درمان همچنان محفوظ است (جوادی آملی،۱۳۸۵، ج ۱۵، ص ۲۶۸).
«وَ أَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ؛ اما آنان که ایمان آوردند و کارهاى نیک کردند، خدا مزدشان را به تمامى خواهد داد. خدا ستمکاران را دوست ندارد.» (آل عمران/۵۷)
«توفیه اجر» که درباره مؤمنان به کارمیرود، به معنای ادای کامل پاداش است که در برزخ و قیامت کبرا تحقق میپذیرد، بنابراین پرهیزگاران پس از مرگ، همه پاداش اعمال خود را تدریجاً بیهیچ کم وکاستی میگیرند، بلکه شاید پاداش بیشتر به آن ها داده شود.
درجه عالی رستگاری و فوز عظیم، نجات از جهنم و دستیابی به بهشت جاودان در قیامت کبراست.
برای راهیافتن به بهشت برین باید از کانال آتش گذشت و نجات از جاذبههای اطراف آتش، مقاومتی ستودنی میخواهد؛ ازاینرو کسی از آتش دوزخ بهدور است که در دنیا با مراقبت، خود را از گناه به دور داشته و از نفس خود صیانت کند تا به متاع دنیا مغرور نگردد، بنابراین تنها راه رهیدن از آتش و رسیدن به بهشت، رستن از حبّ دنیاست که سرچشمه گناهان و سبب سقوط در ورطه هلاکت است. زرق و برق دنیا جز فریب نیست. دنیا متاع غرور است و غرور وصفی ثبوتی برای آن است. البته دنیای مذموم، عنوانها و تعلّقات اعتباری دنیاست که به تکاثر بازمیگردد؛ نه آفریدگان خداوند و موجودات نشئه طبیعت که مأموریت الهی خویش را انجام میدهند (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج۱۶، ص۵۱۸).
«وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَْ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهَا کَذَلِکَ یُبَینُِّ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکمُْ تَهتَدُونَ؛ و همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده مشوید و از نعمتى که خدا بر شما ارزانى داشته است یاد کنید، آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید و او دلهایتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شدید و بر لبه پرتگاهى از آتش بودید، خدا شما را از آن برهانید. خدا آیات خود را براى شما اینچنین بیان مىکند، شاید هدایت یابید.» (آل عمران/۱۰۳)
در این آیه نیز اتحاد و برادری را از نعمتهای الهی برمیشمارد (واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعاً ولاتَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم إذ کُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخواناً)، آیه مورد بحث به منزله”کبرا” است؛ یعنی اتحاد و برادری و انقیاد عمومی نعمت خداست و نعمت الهی را هرکس تغییر دهد و به اختلاف و تفرقه تبدیل کند، به عقوبت خدا دچار میشود. اتحاد و برادری و انقیاد عمومی، بدون اعتقاد به خدا ممکن نیست، چون فقط مبدأ واحد است که وحدت میآورد، وگرنه مبادی کثیر، عامل کثرت و تفرقه است. جز خدا همه چیز کثیر است و تنها واحد ذاتی خداست. ممکن نیست کثیر ذاتی، عاملِ وحدت باشد، زیرا هر مبدأیی پیروان خود را به سوی خویش میخواند، از این رو خدای سبحان اتحاد و برادری را در پرتو ایمان به خدای واحد و اعتقاد همگانی به اصول و فروع دین میداند (واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعاً ولاتَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم إذ کُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخوانا)؛ یعنی صیانت از هلاکت، در اعتصام عمومی و همگانی به قرآن و عترت می باشد (جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۱۰، ص ۳۳۲).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:46:00 ق.ظ ]