التعالیق علی السؤالات المراد علی الاصولیین من کتاب المعالم. شرحی انتقادی بر کتاب المعالم فخرالدین رازی است و در سال ۶۶۷ نوشته شده است. ۲٫ شرح تلویحات با عنوان التلویحات و التنقیحات. این شرح بر کتاب تلویحات سهروردی و در آغز سال ۶۶۷ ق نوشته شده است. ۳٫ شرح الاشارات با عنوان شرح الاصول و الجمل من مهمات العلم و العمل . این شرح بر کتاب اشارات و تنبیهات ابنسیناست. ابنکمّونه در ابتدای این کتاب، شرح خود را به شدت وامدار شرح خواجه نصیر الدین طوسی میداند. این شرح در پایان ۶۷۱ ق به پایان رسیده است.
بخش دوم: کتابها و رسالههای مستقل
از ابنکمّونه در کتابخانههای جهان کتابهای زیادی موجود است که برخی از مهمترین آن ها بدین قرارند:
۱٫ کتاب التنقیح الابحاث فی البحث عن الملل الثلاث که یکی از مهمترین آثار ابنکمّونه است. الابحاث عن الملل الثلاث یا تنقیح الابحاث، این اثر که موجب شورش مردم و ایراد اتهام بر ابنکمّونه شد. نسخ متعددی از این کتاب وجود دارد و نیز در ۱۹۶۷م به تصحیح موشه پرلمان در لوسآنجلس به چاپ رسید. کتاب تنقیح الابحاث نمودار عقاید کلامی ابنکمّونه است. این کتاب شامل چهار باب با عناوین نبوت به طور عام، نبوت موسی، نبوی عیسی و نبوت محمد صلی الله علیه و آله است، برای مثال او میگوید دایرۀ ادراک و عقل محدود و مقام نبوت فراتر از آن است و از این روست که مردم سخنان پیامبران را باور ندارند. وی ۳ خصلت برای پیامبر شمرده است: الف – قوت نفسانی او را خاصیتی باشد که بتواند در نفوس دیگران و نیز عامۀ جهان تأثیر کند و صورتی را زایل گرداند و صورتی دیگر ایجاد نماید. ب – قوۀ نظری (عقل نظری) او چنان صافی باشد که بتواند همۀ دانشها را از مبدأ فیض دریابد. ج – در خواب و بیداری از امور غیبی آگاهی یابد، بدان سان که تردیدی در صحت آن ها روا ندارد. برخی از پیامبران هر ۳ خصلت را دارند و برخی ۲ خصلت و بعضی دیگر یکی از آن ۳ را. در بخش مربوط بهیهودیت، اعتراضات وارد برآن را به طور خلاصه و پاسخ به آن ها را مفصل بیان کرده، امّا در ابواب سوم و چهارم عکس این روش را پیش گرفته است، یعنی ایرادات را به تفصیل آورده و پاسخها را به اجمال بیان داشته است. برخی از ایرادات متوجّه انجیل و قرآن است و گویا همین معنی سبب شده که او را ملحد بخوانند. بر این کتاب ردیههایی نوشته شده است، از جمله: ردّ تنقیح الملل الثلاث، اثر حکیم مؤیدالدین سموئیل، دیگری الدر المنضود فی الرد علی فیلسوف الیهود، اثر ابن ساعاتی و نیز نهوض حثیث النهود الی دحوض خبیث الیهود، اثر شیخ زینالدین ابن محمد ملطی شافعی (همانجا). از این ردیهها معلوم میشود که ابنکمّونه را یهودی دانستهاند و به همین سبب برخی او را فیلسوف یهود لقب دادهاند.
۲٫ ملتقط تلخیصالمحصل، که منتخبیاست ازاثرخواجهنصیرالدین طوسی که به خط ابنکمّونه نوشته شده و تاریخ کتابت آن ۶۷۰ق است.
۳ . الملتقط من کتاب زبدۀ النقض و لباب الکشف، در شرح اشارات ابنسینا و نقض و ایراد بر او که اصل آن از نجمالدین احمد بن ابوبکر بن محمد نخجوانی است و ابنکمّونه آن را خلاصه کرده است. رسالههای دیگری نیز با عنوان «ملتقط» از ابنکمّونه یاد شده است.
۴٫ التنقیحات فی شرح التلویحات، که شرحی است بر تلویحات شهابالدین سهروردی. گویا شهرزوری صاحب کتاب نزهۀ الارواح نیز شرحی به همین نام بر تلویحات داشته است. شارح (ابنکمّونه) در مقدمۀ کتاب پس از ستایش پروردگار و درود بر پیامبر اسلام و خاندان او، گوید چون تلویحات بسیار موجز بود، گروهی از بزرگان از من خواستند که پیچیدگیهای این کتاب را روشن کنم و من با شتاب، خواست آنان را اجابت کردم، ولی فرصت نیافتم که آن را مجدداً بررسی کنم. کتاب شامل دو بخش منطق و طبیعیات است و صفحه ای از باب الهیات را نیز دارد. شرح ابنکمّونه بر باب منطق کتاب تلویحات نسبتاً مفصل است و در بحث دلالتها نکات جالبی مطرح کرده است. در باب اجزاء علوم دینی مبادی و موضوع و مسائل، تحقیق دقیقی دارد و به نظر میرسد که از ابنسینا در این باب استفاده کرده است. در بخش طبیعیات جواهر افراد را مورد بررسی قرار داده و در ابطال ترکیب اجسام از ذرات اصرار ورزیده است.
۵٫ الجدید فی الحکمه، که در ۱۴۰۳ق به کوشش حمید و عید الکبیسی در بغداد به چاپ رسیده است و حاوی مسائل عمومی فلسفه است. این کتاب دارای ۲۹۰ صفحه و یک دوره کامل منطق، طبیعیات و الهیات است. کتاب در بر دارندۀ هفت باب است و هر باب از هفت فصل تشکیل شده است.
۶٫ المطالب المهمه من علم الحکمه. اثری کوتاه با سه فصل و هر فصل شامل سه بحث که در سال ۶۵۷ ق نوشته شده است.
۷٫ رسالههای مستقل کوتاه با عناوین الکاشف فی الحکمه، فلسفه ابنکمّونه، کتاب فی المنطق و الطبیعیات. کتاب فی الکلام و الفلسفه که از ۲۱ تا ۳۰ ذی القعده ۶۷۹ ق نوشته شده است. (رجوع کنید به . دائره المعارف بزرگ اسلامی. سجادی، مدخل ابنکمّونه، ج۴، ص۵۲۶ )
فصل دوم:
پیشینه شبهه
شبهۀ تعدد واجب الوجود به ابنکمّونه منسوب است. وی در کتاب الجدید فی الحکمه این شبهه را مطرح کرده است و بدان پاسخ داده است. امّا آانچنان که از اشارات دیگر فلاسفه پیداست این شبهه در آثار دانشمندان قبل از او نیز وجود دارد. شاید انتساب این شبهه به او، بخاطرشرح آثار اندیشمندان بزرگی همچون ابنسینا و سهروردی و شهرت وی به طرح شبهات است.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
علامه حسن زاده آملی با استناد بهیک نسخۀ خطی از اسفار که در حاشیۀ آن عبارت «قیل هذه الشبهه لأبرقلس تلمیذ افلاطون» آورده شده ابرقلس را از افرادی میداند که از قبل این شبهه را وارد کردهاند. (حسن زاده آملی، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص ۱۰۴)
برخی این شبهه را دارای ریشه ایرانی میدانند که در مقابل دلیل مشاییان بر وحدت واجب الوجود یعنی ترکیب مطرح شده است. (منزوی، کتاب ماه فلسفه، زندگی و آثار ابنکمّونه، ص ۱۶)
محقق دوانی در شواکل الحور، ضمن طرح برهان مشائیان بر وحدت واجب الوجود و اینکه اگر واجب الوجود متعدد باشد محذور ترکیب پیش خواهد آمد، دلیل طرح این شبهه توسط ابنکمّونه را توجّه مشائیان به اشتراک ذاتی واجب الوجودها و غفلت از این مطلب که وجوب وجود میتواند خارج از ذات و عرض عام آن ها باشد میداند.
و به همین دلیل ابنکمّونه در بعضی از نوشتههای خویش میگوید: این برهان محال بودن دو واجب الوجود مشترک در یک ماهیت را باطل میکند، ولکن عقل وجود دو واجب الوجود که هر کدام متفاوت از دیگری و نوع منحصر در فرد باشد و تنها در وجوب وجود مشترک باشند را جائز میشمارد. (محقق دوانی، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، ص ۱۶۶) {۲}
در مقابل، گروهی ثنویت را نقطه آغاز این شبهه میدانند. از آنجا که برخی به فلسفه اضداد اعتقاد داشتند و وجود ضدین را پایه و اساس هر چیزی قلمداد میکردند؛ خیر و شر، نور و ظلمت را سنگ بنای فلسفه خویش قرار دادند و این خود میتواند سر چشمه خوبی برای طرح دو خدای شبیه به هم باشد.
به درستی که دو مبداء وجود دارد، یکی نور و دیگری ظلمت. نور در اعلی علیین و ظلمت در پایینترین پایینی قرار دارد. نور خالص و ظلمت محض، همانند تاریکی و خورشید که با یکدیگر ترکیب شده و از این ترکیب عالم به وجود آمده است. (مقدسی، البدء و التاریخ، ج۱، ص ۱۴۲) {۳}
اخوان الصفا دربارۀ انگیزۀ اعتقاد به دو اصل چنین گفتهاند: «طایفه ای به دو فاعل معتقد است که یکی نور و دیگری ظلمت شریر است و این رأی زردشت و مانی و پیروان آن ها و بعضی از فلاسفه است.» (اخوان الصفا، رسایل اخوان الصفا، ج ۳، ص ۲۰۱) نقل شده که مانویان معتقدند که نور و ظلمت هر دو قدیم وابدی هستند.
«اصل عالم نور و ظلمت است، هر دو جسمی قدیم هستند که همیشه بودهاند و خواهند بود. سمیع و بصیر هستند و در صورت مخالف یکدیگرند. نور بالاتر از ظلمت قرار دارد و عالم مرکبی حاصل از امتزاج میان آن هاست.» (آمدی، ابکار الافکار، ج ۲، ص ۲۷۶) {۴}
شاید بتوان گفت که اصل و شاکلۀ این شبهه دارای زمینهای مشترک در میان جهان شناسی مغان ایرانی و ثنویت آن ها از یک جهت و از طرف دیگر قائلان به اصالت وجود در فلسفه مشاء است. باورهای فلسفه مغان تحولی در اعتقاد به چند خدا داشتن پدید آورد. در فلسفه مشاء نیز اصالت با وجود است در حالی که وجودات متباین به تمام ذات هستند و هریک متفاوت از دیگری است. در این مکتب فلسفی تنها اشتراک موجودات در مفهوم وجود است، به عبارت دیگر جهت مشترک آن ها مفهوم عرضی وجود است.
« در میان احادیث نیز روایاتی دیده میشود که تا حد زیادی شبیه به شبهه ابنکمّونه هستند، از جمله آن ها حدیثی است، که موسوم به حدیث فرجه است. شیخ کلینی در کتاب کافی این حدیث را در باب «الرد علی الثنویه و زنادقه» ذکر میکند.» (کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۸۰) با توجّه به متن حدیث و جواب آن در پرسش یک زندیق میتوان این حدیث را گواهی بر مقصود امام در اثبات توحید ربوبی پروردگار و یک جواب مناسب برای شبهه ابنکمّونه دانست که در ادامه به شرح و تفصیل بیان میگردد.[۲]
آقا بزرگ تهرانی میگوید جد ابنکمّونه «هبه الله» واضع این شبهه است. (آقا بزرگ، الذریعه، ج ۱۳، ص ۲۴-۲۵) برخی به این دلیل که آموزههای اصلی آئین یهودیت برمبنای توحید ذاتی پروردگار بنا شده است انتساب این شبهه به یهودیت را بعید دانستهاند.
فرمان دوم از ده فرمان دربارۀ توحید ذاتی پروردگار این چنین میگوید: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.» (تورات. سفر خروج. باب بیستم. ده فرمان)
اگرچه، این مفاهیم بر پایۀ آئین حقیقی یهودیت استوار است؛ امّا این ادیان توسط معتقدین ظاهری آن ها دچار تحریف شده است. یهودیان همواره بر خلاف تعالیم دینی خویش، اندیشیده و عمل کردهاند. در برداشت عمومی یهودیان را موحدینی میدانند که بهیک خدای واحد نادیده ازلی و ابدی فارغ از زمان و مکان، خالق جهانیان معتقدند. مؤلف در ادامه بیان میکند که: پس از دوران تبعید هنوز در معبد یهوه در اورشلیم، سران قوم اسرائیل به پرستش بتها وستایش خورشید و تموز میپرداختند. (آشتیانی، تحقیق در دین مسیح، ص ۲۰۳-۲۲۵)
اعتقاد به مسائل الحادی، توسط یهودیان بعید نیست و صرف اینکه در آموزههای یهودیت تأکید بر توحید ذاتی شده است، نمیتواند دلیل خوبی برای نفی این گونه افکار از یهودیت باشد امّا مضامین و سیر تاریخی شبهه، در مطرح شدن آن از طرف یهودیان تردید ایجاد خواهد کرد.
میرداماد نیز ریشه این شبهه را منسوب به حکماء قبل از ابنکمّونه میداند.
« این اشکال در زبان حکمای متأخر منسوب به مردی از متفلسفین به نام ابنکمّونه است. امّا او اولین کسی نیست که این شبهه را مطرح کرده است. چگونه این امر درست باشد و حال اینکه سالهاست که این اشکال مورد توجّه قدمای از فلاسفه بوده است.» (میرداماد، التقدیسات، ج۱، ص ۱۱۵) {۵}
علامه طباطبایی این شبهه را منسوب به شیخ اشراق میداند و معتقد است این شبه در مطارحات آمده و ابنکمّونه به شرح آن پرداخته است.
و بر برهان توحید شبهه ای وارد شده که منسوب به ابنکمّونه است.
در اسفار اولین کسی که این شبهه را وارد کرده است شیخ اشراق در کتاب مطارحات معرفی شده است و این در حالی است که ابنکمّونه به عنوان شارح آثار شیخ اشراق آن را در تصانیف خود مطرح کرده است و از همانجا به اسم خودش شهرت یافته است. (طباطبایی، نهایه الحکمه، ص ۲۷۸) {۶}
متن شبهه در کتاب مطارحات شیخ اشراق بدین شرح است:
امّا آنچه مفصلاً در کتب فلاسفه به عنوان برهانی بر وحدت واجب الوجود عنوان میشود، در صورتی صحیح است که روشن شود، وجود برای واجب الوجود اعتباری نیست. امّا اگر این مطلب اثبات نشود، پس جای آن خواهد بود که قائلی بگوید « دو واجب الوجود خواهیم داشت که در وجوب وجود که امری اعتباری و غیر محتاج به علت است و برای آن حقیقتی در اعیان نیست، مشترک هستند.» (سهروردی، المطارحات، ج ۱، ص ۳۹۳) {۷}
اولین کسی که این شبهه را به ابنکمّونه نسبت داد جلال الدین دوانی بود که در کتاب شواکل الحور فی شرح هیاکل النور به آن جواب داد.
پس از آن شمس الدین محمد فخری نیز در شرح تجرید این شبهه را مطرح کرد و از آن با عنوان «افتخار الشیاطین» نام کرد.
این شبهه آنچنان توجّه علما را به خود جلب کرد که محقق خوانساری میگوید: « لو ظهر الحجه عجل الله فرجه لما طلبت المعجزه منه الا الجواب عن شبهه ابنکمّونه.» (کاشف الغطاء، الفردوس الاعلی، ص ۲۰۰)
استاد علامه حسن زاده آملی حفظه الله پس از آن که سخن مرحوم خوانساری را یاد میکند، مینویسد: «این شبهه با وحدت حقّۀ حقیقیۀ صمدیۀ وجودیه، أوهن از بیت عنکبوت (سُست تر از خانهٔ) است. [تنها] قائلان به تأصّل ماهیات که «أولئک یُنادَون من مکان بعید» در این شبهه متوحّلاند.» (حسن زاده، هزار و یک نکته، ص ۵۱۳)
تا به امروز افراد زیادی به این شبهه جواب دادهاند؛ از جملۀ آنان میتوان به محقق دوانی در شواکل الحور، میرداماد در رسالۀ التقدیسات، ملاصدرا در اسفار، ملأ شمسای گیلانی در رساله فی حل شبهه ابنکمّونه، عبدالرزاق لاهیجی در گوهر مراد، ملأ هادی سبزواری در شرح منظومه اشاره کرد. که در ادامه به سخنان آن ها اشاره خواهد شد.
این شبهه ذهن افراد بسیاری در میان اندیشمندان معاصر را نیز به خود مشغول کرده است؛ میرزا مسیحای فسایی در آرام نامه، الهی قمشهای در حکمت اللهی، فاضل تونی در الهیات، سید جلال آشتیانی در هستی از منظر فلسفه و عرفان، حاج محمد خان کرمانی در ابطال وجود واجبین، آیت الله مطهری در شرح منظومه و بسیاری دیگر از علماء را میتوان جزء این افراد ذکر کرد.
اگر شبههای به افتخار الشیاطین شهرت یافت، سزاوار است که پاسخ آن نیز به افتخار فرشتگان شهرت یابد، زیرا ملائکه به شاهدان وحدانیت خدای سبحان مباهات مینمایند. گرچه عالمان بهیگانگی و یکتایی خدا زیادند لیکن شاهدان آن اندکاند، چون عالمی که با آیات آفاق یا دانشوری که با آیات انفس، سیر از خلق به حق دارد، با عارف شاهدی که از حق به حق میرسد و در حق سفر میکند فرق فراوان دارند، چنین موحدانی همتای فرشتگان در صحابت خدای سبحان به وحدانیت او گواهی میدهند: «شهد الله انه لا إله الا هو و الملائکه و أولوا العلم قائماً بالقسط». (جوادی آملی، رحیق مختوم، ج ۲، ص ۳۲۷)
فصل سوم:
طرح و توضیح شبهه
دو واجب بر فرض وجود، دارای یک وجه مشترک و امتیاز هستند، چراکه اگر از جمیع وجوه مثل هم باشند فاقد دوگانگی خواهند بود و اگر از هر جهت متفاوت باشند هر دو با هم نمیتوانند واجب الوجود باشند.
تقریر منطقی استدلال بر نفی تعدد واجب الوجود به این صورت است که:
اگر واجب الوجود متعدد باشد، وجوب وجود یا تمام ذات است و یا جزء ذات و یا خارج از ذات است. این یک قیاس استثنایی است که اگر تالی آن به هر سه وجه خود باطل شود، مقدم آن یعنی تعدد واجب نیز باطل خواهد شد. شبهه ابنکمّونه مربوط به حالت سوم تالی است. حالت اول تالی موجب نیاز به غیر برای حصول تعیّن و امتیاز است. حالت دوم تالی مستلزم ترکیب و احتیاج به اجزاست. آنچه باقی میماند وجه سوم از تالی است که در اینجا به توضیح دربارۀ آن خواهیم پرداخت.
اگر جهت امتیاز واجبها تمام الذات باشد، دو ماهیت بسیط مجهول الکنه خواهیم داشت که وجوب وجود از هر دوی آن ها انتزاع خواهد شد. شبهۀ ابنکمّونه از اینجاست که شروع میشود.
ابنکمّونه با تصریح به اینکه راههای اثبات واجب الوجود بسیار است، در کتب خود چند دلیل بر اثبات واجب الوجود ذکر میکند. شاکلۀ اصلی برهانهای ابنکمّونه مبتنی بر استدلال وجوب و امکان است که قبل از آن هم توسط ابنسینا مطرح شده است. اگر در عالم واجبی وجود نداشته باشد، مجموع عالم ممکن خواهد بود؛ ممکن در وجود خود نیازمند به علت است و آن علت بالضروره باید واجب باشد و گرنه مستلزم دور یا تسلسل خواهد بود.
بنظر میرسد، ابنکمّونه در ابتدای امر قادر به پاسخگویی از شبهه خود نبوده و بعداً با گذشت زمان پاسخ خود بر این شبهه را در کتاب الجدید فی الحکمه ذکر میکند. ملاصدرا در اینباره مینویسد:
ابنکمّونه در بعضی از کتابهایش میگوید: «براهین اثبات توحید همگی در صورتی است که واجب الوجود ها مشترک در ماهیت باشند، امّا اگر در میان ماهیت آن ها اختلافی باشد، چارهای جز استفاده از یک برهان دیگر نخواهد بود و من تا بحال به این برهان دست نیافتهام.» (ملاصدر، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۶، ص ۶۳) {۸}
این احتمال با بیان گروه دیگر
ی از محققان نیز تأیید میشود.
و از همین جاست که ابنکمّونه در بعضی نوشتههایش عنوان میکند که براهین توحید در باره واجب الوجود های مشترک در یک ماهیت است. امّا برای عقل لحاظ واجب الوجود های متفاوت در ماهیت که منحصر در فرد هم هستند جائز است. در این حالت اشتراک میان آن ها به وجوب وجود است و این احتمال اگر باطل باشد باید به برهانی غیر از براهین فعلی باشد و من تا به حال پاسخ آن را نیافتهام. (محقق دوانی، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، ص ۱۶۶) {۹}
پسازآن در کتاب الجدید فی الحکمه در ضمن فصل «ان واجب الوجود واحد لا یقال علی الکثره بوجه» به اثبات توحید ذاتی واجب الوجود میپردازد و بر این مدعا به شش دلیل وعده میدهد. امّا فقط پنج دلیل را ذکر کرده و در پایان به نحو اجمالی و بدون اشاره به آیات قرآن کریم متذکر برهان تمانع میشود.
برهانهای ابنکمّونه در اثبات توحید ذاتی:
دلیل اول: دو فرد از واجب الوجود باید در یک ماهیت مشترک باشند؛ برای اثنینیت نیاز به وجه فارق است، بنابراین در ماهیتهای خود دارای یک وجه افتراق نیز هستند. این امر موجب ترکیب خواهد بود. نیاز به اجزاء با واجب الوجود بودن منافات دارد. بنا براین نوع واجب منحصر در یک فرد است.
دلیل دوم: اگر دو فرد از نوع واجب وجود داشته باشد، تفاوت آن ها یا به واسطۀ فصول، یا به عوارض است. فصل مقوم نوع است زیرا جنس به خودی خود محقق نمیشود وبا الحاق فصل حصۀ خاصی از آن که نوع باشد پدید میآید. در فرض مذکور جنس ما همان واجب الوجود بودن است که مشترک قرار گرفته و امتیاز به فصول است. واجب در حصول خود نیازمند فصل است و این خلاف واجب بالذات بودن است.
اگر امتیاز به واسطۀ عوارض باشد، این عارض یا لازم است و یا مفارق. وقتی ذات آن ها یکی باشد، عوراض لازم هم یکی خواهد بود، در این حالت تمایزی ایجاد نخواهد شد که باعث تعدد واجب الوجودها باشد. اگر امتیاز به واسطۀ عوارض مفارق باشد، ذات واجب الوجودها مقتضی چنین عوارضی نخواهد بود، بنابراین ذات واجب الوجودها در تحصل خود نیازمند یک علت خارجی خواهند بود که بطلان آن واضح است.
دلیل سوم: اگر تعیّن واجب الوجود بخاطر ذات آن باشد، مصداق دیگری نخواهد داشت و اگر بسبب امر دیگری باشد واجب تعالی محتاج است. اگر نه معلل به ذات و نه معلل بغیر باشد تخصیص بدون مخصص پیش خواهد آمد که محال است.
دلیل چهارم: چیزی که دلیل وجوب واجب الوجود است نباید زاید بر ذات باشد و هر آنچه چنین باشد نوعش منحصر در فرد است. بیان صغری: اگر هویت نفس ماهیت نباشد، زائد برآن خواهد بود و زیادت دلیل بر احتیاج است و این باعث امکان هویت میشود که خلاف فرض است. اگر ماهیت خود مؤثر در وجود باشد باید از قبل متشخص بوده باشد که این محال است. امّا کبری نیازی به بیان ندارد.