اسمهای مرکب هسته آغاز
یکی از فرایندهای واژه سازی در زبان فارسی که از رهگذر آن اسم مرکب هسته آغاز ساخته می شود فرایندی است که با حذف کسره اضافه و تغییر تکیه یک ترکیب نحوی همراه است، مانند:« کمکْ راننده». این فرایند بسیار زایاست و کلمات بسیاری از رهگذر آن ساخته شده است. این ترکیب ها صرفی اند نه نحوی به دلایل زیر:
الف) ملاحظات صرفی
برای جمع بستن این ترکیبها، مانند همه واژه های مرکب، نمی توان پسوندهای تصریفی را در بین دو کلمه قرار داد. از همین رو واژه ی « کمک راننده» » را باید به صورت « کمک راننده ها» جمع بست. و « کمکهای راننده» جمع «کمک راننده» نیست.
ب) ملاحظات نحوی
چنانکه گفته شد در میان واژه های سازنده یک گروه نحوی می توان کلمه دیگری قرار داد بی آنکه ترکیب غیر دستوری شود. مثلاً ترکیب نحوی«لوله بخاری» را می توان به صورت «لوله این بخاری» در آورد؛ اما با ترکیب صرفی ای مانند«کمک راننده”نمی توان چنین کرد و«کمک این راننده» بد ساخت محسوب می شود.
ج) ملاحظات آوایی
« در زبان فارسی درون کلمات مرکب و مشتق فقط یک هجا تکیه می گیرد»( میلانیان، ۱۳۵۰، ص۷۲). بنابراین، ترکیبی مانند:« کمک راننده » یک واحد صرفی است زیرا فقط یک هجای تکیه بر دارد، که همان هجای آخر است. اما اگر همین ترکیب به صورت یک واحد نحوی به کار رود، یعنی به صورت « کمک راننده» می توان در هر یک از کلمات آن یک هجای تکیه بر تشخیص داد. به بیان دیگر، برای اینکه یک ترکیب نحوی شامل«مضاف و مضاف الیه» یا « صفت و موصوف» به یک واژه مرکب، یعنی واحدی صرفی، تبدیل شود، از نظر آوایی دو تغییر اساسی در ان روی می دهد:۱) پدیده ای که دستوریان سنتی به آن«فک اضافه» می گویند، یعنی حذف کسره اضافه از مضاف یا موصوف؛ ۲) « حذف تکیه کلمات مختلف درون ترکیب و ایجاد یک تکیه واحد بر کل صورت جدید»(سامعی، ۱۳۷۵، ص۴-۱۰۳). تمام این تغییرات زنجیری و زبر زنجیری برای این است که یک گروه نحوی صورت یک واژه را به خود بگیرد.
با توجه به ملاکهای سه گانه بالا نتیجه می شود که در فارسی می توان با حذف کسره اضافه از مضاف یا موصوف و تغییر طرح تکیه گروه اسمی کلمه مرکب ساخت.
واژه های مرکب بدون هسته – برون مرکز
برون مرکز به نوعی واژه مرکب اطلاق می شود که معنای کل آن در شمول هیچ یک از عناصر سازنده اش قرار نداشته باشد(بائر، ۱۹۸۳، ص۳۶). با توجه به اینکه واژه های برون مرکز در تقابل با واژه های درون مرکز مطرح می شوند، در اینجا تفاوت میان آنها از رهگذر مقایسه و با آوردن مثالهایی مشخص شده است.. نخست واژه های زیر را در نظر بگیرید:
الف ب
دامپزشک لاکپشت
صاحبخانه چرخبال
گلفروش قطره طلا
واژه های گروه ( الف) درون مرکزند و از نظر معنا ویژگی زیر را دارند: کل واژه در شمول معنایی یکی از واژه های سازنده آن قرار دارد. برای مثال، « دامپزشک» نوعی « پزشک» است. به بیان دیگر، یکی از واژه ها معنای واژه دیگر را محدود می کند« « پزشک» مفهومی کلی است که معنایش بسته به اینکه با چه واژه ای ترکیب شود به نحو خاصی محدود می شود: « دامپزشک»، « گیاه پزشک»، « چشم پزشک». هم چنین واژه های “برف پاک کن”، “تخته پاک کن”، شیشه پاک کن” و نظایر این ها که اسم مرکب فعلی هستند.
اگر واژه های گروه (ب) را از نظر بگذرانیم می بینیم که این ویژگی را ندارند. برای مثال در« لاکپشت» معنای کل واژه در شمول معنایی هیچ یک از واژه های « لاک» و « پشت» نیست «لاکپشت» نه نوعی « لاک است و نه نوعی « پشت». بلکه حیوانی است که« لاک» بر« پشت » دارد. به این ترتیب، هیچ یک از ان دو واژه معنای واژه دیگر را، به مفهومی که در بالا شرح داده شد، محدود نمی کند. «چرخبال» نیز همین وضع را دارد، زیرا نه نوعی «چرخ» است و نه نوعی « بال»، بلکه ماشینی است که « بالش» به شکل « چرخ» است. همین طور است وضعیت واژه « قطر طلا» که بر نوعی میوه دلالت دارد. ونیز اسامی مرکب فعلی مانند، “خود نویس”، “خود رو”، “خود کار” و نظایر آن که پیش از این شرح داده شد.
معنای واژه های درون مرکز قاعده مند است و از قاعده ای کلی پیروی می کند: معنای هسته را وابسته محدود و معین می کند. اما معنای واژه های برون مرکز ( گروه ب) قاعده مند نیست و نیز از همین رو پیش بینی پذیر نیست. برای مثال کسی که« قطره طلا» را برای اولین بار می شوند نمی تواند دریابد که بر چه چیزی دلالت می کند. اما باید توجه شود که معنای واژه های برون مرکز را بر اساس قیاس می توان درک کرد. مثلاً، کسی که معنای واژه های« خودرو» و« خودکار» و« خود نویس» را بداند اگر واژه« زیر نویس» را هم بشنود، معنای آن را در می یابد و بی تردید از راه قیاس معنای واژه « پیش نویس» را نیز می فهمد و چه بسا بتواند بر قیاس آنها واژه های جدید دیگری هم بسازد.
واژه های برون مرکز را بر حسب ساختمان می توان به گروه های زیر تقسیم کرد:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 

ترکیب اسم یا ضمیر با صفت فاعلی مرخم،

ترکیب اسم با اسم و تشکیل اسم

ترکیب اسم با اسم و تشکیل صفت

ترکیب عدد با اسم و تشکیل اسم

حال الگوهای بالا بررسی می شوند:
اسم/ ضمیر مشترک+ صفت فاعلی مرخم اسم مرکب
چنانکه قبلا”گفته شد، بخش بسیار بزرگی از صفتهای مرکب فاعلی مرخم درون مرکزند، ولی شماری هم برون مرکزند که اکنون در این باره توضیحاتی داده می شود.
۱) :به مثال های زیردقت کنید:
الف ب
وطن پرست خودرُو
خودخواه خودرو
رفاه طلب خودآموز
مبل فروش خودنویس
با توجه به آن چه پیش از این بیان شد واژه های گروه الف، درون مرکز و هسته پایان اند و می توان آنها را به صورت زیر بازنویسی کرد:
وطن پرست = پرستنده وطن
خود خواه = خواهنده خود
رفاه طلب = طلبنده رفاه
مبل فروش = فروشنده مبل
اما واژه های گروه(ب) چنین معنایی ندارند: « خودنویس» به معنای « نویسنده خود» نیست، بلکه به معنای «… که خودش می نویسد» است. « خودرُو» به معنای « روینده خود » نیست بلکه به معنای « خودْ روینده= که خودش می روید» است. «خودرو» هم به معنای « خودْ روند=… که خودش می رود» است. همین طور است معنای واژه «خودآموز». ضمیر مشترک«خود» در این واژه ها نقش تاکید دارد. مثلاً«خودرو» همان «روینده» است و « خودرو» همان «رونده» و « خودآموز» همان « آموزنده». اما درباره« خودنویس» به توضیح بیشتری نیاز است. این واژه هم البته به معنای «خودْنویسنده= که خودش می نویسد» است، ولی نویسنده به معنای متداولش( یعنی فردی که عمل نوشتن را انجام می دهد) به کار نرفته، بلکه به معنای« شیئی که می نویسد» به کار رفته است. شمار واژه هایی که بر اساس این الگو ساخته شده بسیار اندک است و زایایی آن را به هیچ وجه با الگوی واژه های ستون(الف) نمی توان قیاس کرد.
۲) برخی صفتهای مرکب فاعلی مرخم دو معنی دارند: یکی معنای قاعده مند، که پیش از این شرح داده شد. دیگری معنای خلاف قاعده که از رهگذر واژه گردانی حاصل آمده است. برای مثال واژه های « رختکن»، « پیاده رو»، « سواره رو»، « گنبد نما»، « رونما»، « آب پزه»، « دست ساز»را ببینید.
معنای قاعده مند« رختکن» «کننده رخت» است، ولی به معنای « محل کندن رخت» به کار می رود.
معنای قاعده مند« پیاده رو» و پیاده رونده(= کسی که پیاده می رود) است، اما عملاً به معنای مکانی است که پیاده ها در آن راه می روند. ( جالب توجه اینکه از معنای قاعده مند واژه« پیاده رو» اسم مصدر« پیاده روی» ساخته شده است. ) « سواره رو» هم به معنی «کسی که سواره می رود» نیست، بلکه به معنای مکانی است که سواره ها در آن حرکت می کنند. اگر واژه هایی مانند« رختکن» و « پیاده رو» و « سواره رو» شمارشان معدود نبود، گفته نمی شد که این واژه ها معنایی خلاف قاعده دارند، بلکه می شد گفت که صفت فاعلی مرخم دو معنی دارد: انجام دهنده فعل، و محل انجام گرفتن فعل. در چنین صورتی « رو» در واژه ای مانند« پیاده رو» هسته معنایی به شمار می آمد. به بیان دیگر، گفته می شد « رو»به معنی « محل رفتن است» و بسته به اینکه قبل از آن چه واژه ای قرار گیرد به نحو خاصی محدود می شود: « پیاده رو»، « سواره رو» و مانند اینها. ولی مادام که تعداد این واژه ها بسیار اندک است به لحاظ نظری اقتصادی تر است که گفته شود این واژه ها معنایی خلاف قاعده دارند و برون مرکزند.
عکس مرتبط با اقتصاد
واژه های « گنبد نما» و « رونما» هم معنایی خلاف قاعده دارند. معنای قاعده مند « گنبد نما»« نمایاننده گنبد» است( چنانکه در « جهان نما»، « نما» به معنی « نمایاننده» است. ) اما در تداول فارسی زبانان« گنبد نما» پولی است که زائران در هنگام مشاهده گنبد مرقد امامان صدقه می دهند. « رونما» هم پولی است(بود!» که به عروس داده می شود تا رویش را نشان دهد.
واژه های «آب پز» و« دست ساز» هم معنایی خلاف قاعده دارند. «آب پز» به معنای « پخته شده با آب» و« دست ساز» به معنای« ساخته شده با دست» است و طبیعتاً معنایی خلاف قاعده دارند. به بیان دیگر، فارسی زبانان اگر می خواستند بر اساس قواعد عمومی واژه سازی خود چنین معانی ای را برسانند باید می گفتند «آبْ پخته» و« دستْ ساخته». در هر حال مدام که واژه هایی با این ساختار و معنی تعدادشان اندک است به لحاظ نظری اقتصادی تر این است که آنها را دارای معنای خلاف قاعده به شمار آورد. (طباطبایی، ۱۳۸۲، ص ۱۰۵) البته زایایی این الگو خیلی کم است.
واژه های متوازن
متوازن واژه مرکبی است که معمولاً از دو واژه تشکیل می شود و هر دو واژه از نظر معنایی همترازند و معنای کل واژه مرکب سر جمع معانی واژه های سازنده آن است. در واژه متوازن همه واژه های سازنده به یک مقوله نحوی تعلق دارند و کل واژه مرکب نیز با آنها هم مقوله است، مانند مثالهای زیر:
پخت وپز، آمد و شد، بگیر بگیر
گاهی در بین دو واژه سازنده یک کلمه متوازن حرف ربط«و» قرار می گیرد. این گونه ساختها اگر از نظر صرفی و نحوی و آوایی ویژگی های واژه را داشته باشند، واژه مرکب متوازن به شمار می آیند و در غیر این صورت ترکیب نحوی اند.
با توجه به تعریفی که از واژه متوازن به دست آمد، ساختهای زیادی در ذیل آن قرار می گیرند که در زیر به شماری که حاصل آن اسم مرکب فعلی است اشاره می شود
اسم+و+اسم: خرید و فروش،
مصدر مرخم+و+اسم: خورد و خوراک، کشت و کشتار،
مصدر مرخم+ مصدر مرخم: دید و بازدید، گفت و شنید، آمد و شد، نشست و برخاست،
معنای واژه های متوازن کاملاً شفاف و پیش بینی پذیر است و از این نظر از همه واژه های مرکب به گروه های نحوی نزدیکترند.
الگوهای ساخت اسم مرکب فعلی در زبان انگلیسی
برای اسم مرکب فعلی در انگلیسی چند الگو از منابع گوناگون و مقالاتی که درباره ی اسم مرکب نگاشته شده بود بدست آمد.
از ترکیب دو اسم، اسم مرکبی ساخته می شود که اسم دوم نشان دهنده آن است که اسم مرکب شخصی است یا شیء و اسم دوم بیانگر نوع آن (شیء) یا هدف (انسان) است. مثلاً policeman از دو اسم تشکیل شده که man (اسم دوم) بیانگر شخص بودن آن است و اسم اول هدف آن را نشان می دهد. (فردی که پلیس است). هم چنین استdrawing table (که یک اسم مرکب فعلی است).
اسامی مرکب انگلیسی به سه شکل نوشته می شوند :
۱- اسامی مرکبی که فاصله دار نوشته می شوند. (open یا spaced) هستند. مانند، getaway car
۲- کلماتی که با یک خط فاصله(hyphen)در بین دوکلمه نوشته می شوند. مانند make – believe
۳- اسامی که بدون هیچ فاصله ای و به عنوان یک کلمه نوشته می شوند. مانند، makeshift
اسامی مرکب فعلی اغلب معنایی متفاوت از دو جزء ترکیبی خود دارند.
تکیه (stress) در تلفظ اهمیت دارد و بین یک اسم مرکب و ترکیب نحوی صفت و اسم تفاوت ایجاد میکند مانند، greenhouse(اسم مرکب به معنی گلخانه) و green house (به معنی خانه سبز که یک ترکیب نحوی است. در اسم مرکب، تکیه، معمولاً روی بخش اول است.
a、bluebird (نوعی پرنده، اسم مرکب) a blue 、bird (پرنده ای با پرهای آبی، ترکیب نحوی). برخی اسامی مرکب از ترکیب اسم، صفت، حرف اضافه، قید یا شکلی از فعل ساخته می شوند که در این رساله تحت عنوان اسم مرکب فعلی بررسی شده و به برخی الگوهای نحوه ساخت این نوع اسامی اشاره می شود.
چگونگی ساخت اسم مرکب فعلی در زبان انگلیسی :
washing machine، breakwater : اسم →اسم فعل -۱
shakedown : اسم → صفت فعل – ۲
rainfall : اسم → فعل اسم-۳

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:44:00 ق.ظ ]