پان عربیسم
ناسیونالیسم عربی
۳ـ تعریف منافع ملی
مفهوم «منافع ملّی» (National interest)دارای تفاسیر متعددی است. همه ما میدانیم که این مفهوم، مرکّب است از «منافع» که جمع منفعت و به معنای سود است و «ملّی» که منسوب به ملّت است؛ یعنی منفعتهایی که مربوط به ملّت است. امّا اینکه تعریف دقیق منافع ملّی چیست، پیشینه تاریخی آن کدام است، انواع آن چیست و اینکه چه کسانی آن را تعیین می کنند و… پرسش هایی هستند که بسیاری از ما، پاسخ روشنی برای آن نداریم. در این بخش، تلاش می کنیم که پاسخی هرچند اجمالی برای این پرسش ها بیابیم.
۱ـ۳ـ پیشینه تاریخی
اصطلاح منافع ملّی، اول بار در اروپا مطرح شد و از آنجا به نقاط دیگر جهان راه یافت. بدیهی است که پیدایش این اصطلاح در اروپا با تحولاتی که ابتدا در این منطقه از جهان آغاز شده بود، مرتبط است و به ویژگی قومی یا منطقهای آنجا مربوط نیست؛ بلکه تنها به زمینه تاریخی این بخش از دنیا مرتبط است. پیدایش این مفهوم با سه تحوّل مهم، در تاریخ سیاسی و اجتماعی اروپا همراه بوده است؛ ۱ . ایجاد حکومت های متمرکز و مطْلقه پادشاهی ۲ . پیدایش اصل حاکمیت ملّیها ۳ . ظهور دولت به مثابه یک نهاد مستقل از افراد و نماینده کلّ جامعه و نه نماینده افراد و طبقات خاص. هر سه تحوّل مذکور، خود از انقراض روابط فئودالی و پیدایش روابط و دولتهای سرمایهداری، نشأت گرفته است.
روابط سرمایهداری در اروپا از قرن پانزدهم میلادی شکل گرفت و در قرن هفدهم و هجدهم اوج گرفته، زمینه انقلاب صنعتی را فراهم کرد. پیدایش مفهوم ملّت، محصول رشد روابط سرمایهداری است. قبل از رشد این روابط، بزرگترین واحد اجتماعی، «قوم» بود.
عامل دیگری که غیر از رشد ملّت و در کنار آن، در پیدایش مفهوم منافع ملّی نقش اساسی داشت، ظاهر شدن «دولت» به مثابه یک نهاد مستقل از «افراد» و نماینده «کلّ جامعه» بود. در اروپای قرون وسطی، مفهوم دولت از مفهوم خاندان و مالکیت، جدا نبود. با تحولی که همزمان با رشد و گسترش تجارت و در نتیجه، زوال اقتصاد فئودالی پیش آمد، ابتدا دولت های متمرکز و مطلقه پادشاهی به وجود آمدند. پادشاهان، خود را نماینده کلّ جامعه معرفی میکردند و در برابر فئودال ها (که با تکیه بر قانون عرف، موانع مشروعیت خاندان بودند) قد علم کردند. آنها اعمال خود را با تکیه بر اصطلاح «مصلحت دولت» توجیه میکردند. معنای این تعبیر، این است که دولت میتواند برای خدمت به منافع همگان، قانون عرفی را زیر پا بگذارد.
انقلاب های قرن هفدهم و هجدهم، ضربه سنگینی به این نظام سلطنتی وارد کرد و این نظام، جایش را به نظام نوینی داد که در آن، شاه، مقام نمایندگی کلّ اجتماع را از دست داد و از این پس، اعضای پارلمان، نماینده کل اجتماع شدند.
بدین ترتیب، قرون هجدهم و نوزدهم در اروپا و امریکا و قرن بیستم در سایر نقاط جهان، دوران شکلگیری مفهوم ملّیت و منافع ملّی است (روشندل، ۱۳۷۴، ص۳۳).
۲ـ۳ـ تعریف منافع ملّی
برای منافع ملی، تعریف های گوناگونی بیان شده است. یکی از دلایل این گوناگونی اختلاف در شیوه نگرش، به مضمون و محتوای منافع ملّی است. اندیشمندان در تبیین اینکه چه مسائل و ارزشهایی را باید در شمار منافع ملّی یک کشور به حساب آورد، اتفاق نظر ندارند. آنها دو نقطه شروع متفاوت را برای تعریف خود برگزیده اند.
یک دسته کوشیده اند با تحلیل منطقی و استدلال عقلی، مشخص کنند که: ارزش های اساسی و پایداری که هر کشور درصدد تحقق آن است، چیست؟ یا چه باید باشد؟ آنها این پرسش را مطرح می کنند که مهمترین مصلحتی که تمام کشورها در پی آن هستند و آن را بیشتر از هرچیز دیگر اولویت می دهند، چیست؟ و خود پاسخ میدهند که بیشک آن چیز، «بقای کشور» است. پیش از هرچیز، یک کشور باید وجود داشته باشد تا بتواند هر ارزش دیگری را حفظ کند. اگر خودش نباشد، تلاش برای حفظ منافع و مصالح، معنا ندارد. این دسته از اندیشمندان، سایر ارزشهای اساسی منافع ملّی، همچون استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و هویت فرهنگی را متولّد از این ارزش پایهای میدانند.
دسته دیگری از متفکران ساحت سیاست، عقیده دارند که برای یافتن اموری که منافع ملّی را تشکیل میدهند نباید به این کلیّات بدیهی (بقای کشور) بسنده کرد. اینکه بگوییم منافع ملّی هر کشور در درجه اوّل، بقای هر کشور است، چیز زیادی را بیان نمیکند. آنها عقیده دارند که تنها با مشاهده عملکردهای مشخص یک کشور در زمانی نسبتا طولانی، می توان مضمون عینی منافع آن کشور را معین کرد.
با وجود این دو دیدگاه متفاوت، منافع ملّی را می توان چنین تعریف کرد: «هدفهای عام و ماندگاری که یک ملّت برای دستیابی به آنها تلاش میکند». طبق این تعریف، منافع ملّی، مفهوم وسیعی است که تنها به معنای حفظ استقلال ملّی و تمامیّت ارضی نیست و ممکن است حیطه وسیعی که شامل دستیابی به انرژی، منابع مواد خام، فنّاوری جدید، توسعه اقتصادی، منطقه نفوذ و دفاع از اتباع خود در خارج از مرزها و… را نیز در خود، جای دهد (روشندل، ۱۳۷۴، ص۳۸).
۳ـ۳ـ ابعاد داخلی و خارجی منافع ملّی
مفهوم منافع ملّی غالبا با سیاست خارجی در ارتباط است. با وجود این، با سیاست داخلی نیز بی ارتباط نیست. مثلاً وقتی گفته می شود منافع ملّی ما ایجاب میکند که به فنّاوری هستهای دست بیابیم، در واقع به بُعد داخلی منافع ملّی اشاره شده است. البته در حوزه سیاست داخلی، بیشتر اصطلاحاتی همانند: منافع عمومی، مصلحت کشور، منافع جامعه و… به کار میروند؛ اما ذکر این نکته شایان توجه است که هر دو بعد خارجی و داخلی منافع ملّی با هم پیوند نزدیک دارند.
بسیاری از عناصر بقای کشور و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی، به عناصر «سیاست داخلی» مربوط است. مثلاً تقویت نیروی دفاعی کشور، ممکن است با توسعه امکانات رفاهی مردم تعارض داشته باشد و هنگامی که دولت از یک سو، بنیه دفاعی کشور را از حیث تجهیزات نظامی تقویت میکند، از سوی دیگر، با کاهش بودجه رفاهی، موجب رشد نارضایتی مردم و تضعیف روحیه ملّی بشود. به هر حال، پیوند این دو، به قدری است که تغییر در هر طرف، دگرگونی در طرف دیگر را به دنبال دارد؛ از این رو در برنامهریزی ما تعادل میان این دو بُعد منافع ملّی، ضروری است.
۴ـ۳ـ انواع منافع ملّی
با توجه به تعریف وسیعی که از منافع ملّی بیان کردیم، طیف زیادی از امور اجتماعی را می توان در زمره منافع ملّی برشمرد. بی شک بررسی همه آن امور، از حوصله این نوشتار بیرون است؛ از این رو تلاش می کنیم تا برخی از مهم ترین آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
۱ـ وحدت ملّی: وحدت ملّی عبارت است از: «چگونگی واکنش مردم در باب دفاع از منافع عمومی و مصالح کشور». در واقع، اتحاد، یکپارچگی و وحدت کلمه آحاد یک کشور در دفاع از منافع عمومی، وحدت ملّی یک کشور به شمار میآید. این روحیّه در کشورهای مختلف و حتّی در یک کشور در مقاطع گوناگون تاریخی، متفاوت است. وحدت ملّی به احساس همبستگی شهروندان کشور با نظام سیاسی جامعه، دولت و دستگاه حاکم، متّکی است و بخشی از فرهنگ سیاسی جامعه محسوب میشود.
به عبارت روشنتری میتوان این گونه بیان داشت که هرچه انسجام قومی، دینی، اجتماعی و سیاسی یک کشور بیشتر باشد، احساس وحدت ملّی در میان مردم آن کشور نیز قویتر است. در کشورهایی که اختلافات قومی، دینی و اجتماعی زیاد است یا رنگ غلیظ سیاسی گرفتهاند، میزان وحدت ملّی ضعیفتر است. وحدت ملّی از جمله منافع مهم ملّی است که هر ملّتی برای بقا و حیات خود یا دستیابی به اهداف دیگر خود، سخت به آن نیازمند است؛ زیرا جامعه متشتّت و پراکنده و جامعهای که در آن هر کسی به دنبال منافع قومی، سیاسی و نژادی خود باشد و در آن منافع عموم ملّت، پاس داشته نشود، به ناچار از هم فروپاشیده خواهد شد.
نکته جالب توجه این است که: گذشته تاریخی یک کشور و فرهنگ ملّی و مذهبی یک سرزمین در تقویت احساس وحدت ملّی نقشی اساسی دارد. مثلاً، گذشته تاریخی ایران و فرهنگ اسلامی و ملّی آن، که اشعار سعدی، حافظ، فردوسی، مولوی و… جلوهای از آن است، در احساس وحدت ملّی مردم ایران سهم مهمّی دارد و در این میان، آموزههای دینی، کلیدیترند. در قرآن و سخنان پیشوایان دینی، بر وحدت ملّی جامعه اسلامی تأکید بسیار شده است. قرآن در بیان علت لزوم وحدت ملّی میفرماید: «با یکدیگر نزاع نکنید که ناتوان میشوید و شوکتتان را از دست میدهید.» جامعه اسلامی باید قدرتمند و باشوکت باشد تا بیگانگان امکان دستاندازی به آن را نداشته باشند.
۲ـ امنیت ملّی: امنیّت ملّی، یکی دیگر از انواع منافع ملّی است که هر کشوری بدان نیازمند است. امنیّت ملّی، هرچند خود از منافع ملّی است اما در عین حال، حافظ منافع ملّی دیگر است. برای این مفهوم، تعریفهای گوناگونی ذکر شده است. برخی آن را به معنای نبود تهدید نظامی گرفتهاند. برخی بر محافظت از کشور در برابر حمله نظامی یا اقدامات واژگون سازی از خارج، تأکید میکنند. شاید تعریف کلاسیک از مفهوم امنیت، همه تعاریف قدیمی دیگر را در خود گنجانیده باشد. طبق این تعریف، امنیّت عبارت است از: «توانایی کشور در دفع تهدیدهای خارجی، علیه حیات سیاسی یا منافع ملی خود.»
در این تعریفها بر جنبه نظامی امنیّت، تأکید شده است. اما با توجه به دگرگونیهای بسیار زیاد در قرن اخیر، در زمینه روابط بینالملل، در تعریف امنیّت نیز نگرشهای تازهای ظهور یافته است. امروزه وقتی از امنیّت ملّی، سخن گفته میشود، منظور این است: «دستیابی به شرایطی که به یک کشور، امکان میدهد از تهدیدهای بالقوّه یا بالفعل خارجی و نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانه در امان باشد.»
بنابراین تعریف، توانایی توسعه اقتصادی، ثبات سیاسی، امنیّت داخلی، ایجاد زندگی مرفّه برای مردم و… از جمله عناصر تشکیلدهنده امنیت ملّی خواهند بود. در آموزههای آسمانی دین اسلام، امنیّت، از عناصر محوری است؛ امنیّت همه جانبهای که زمینه رشد و تعالی انسان را فراهم کند؛ از این رو در قرآن، به مسلمانان دستور داده شده که به منظور ایجاد امنیّت در جامعه اسلامی در مقابل دشمنان، «تجهیزات نظامی»، تدارک ببینند.
قرآن میفرماید: «و شما (ای مؤمنان!) در مقام مبارزه با کافران، خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و آلات جنگی و اسبهای سواری، برای تهدید دشمنان خدا و دشمنان خودتان کاملاً فراهم سازید.»
اسلام به زمامداران دستور می دهد، امنیت جامعه را استوار سازند تا در سایه آن، همه انسان ها بتوانند به دور از هرگونه ناامنی و تشویش، به منافع و مصالح مادی و معنوی خود دست یابند. حضرت علی(ع) هدف از مبارزه با کفّار و منافقان را استوار ساختن امنیّت مناطق مسکونی، احساس ایمنی مردم مظلوم و اجرای قوانین الهی میداند.
۳ـ قدرت ملّی: یکی دیگر از منافع مهم ملّی، قدرت ملّی است. منظور ما از قدرت ملّی، مجموعه تواناییهایی است که به یک کشور امکان میدهد اهداف ملّی خود را در مناسبات بینالمللی پیش ببرد. بی شک، کشوری که از قدرت ملّی بالایی برخوردار باشد، به آسانی میتواند علاوه بر حیات و بقای خویش، منافع ملّی دیگر را نیز حفظ نماید. امّا به راستی سرچشمه قدرت ملّی چیست؟ چه چیزهایی قدرت ملّی یک کشور را به وجود آورده و تقویت می کنند؟ در باب این سؤال، بحث های زیادی مطرح شده است. برخی از نظریه پردازان، بر نقش عوامل ذیل تأکید دارند: ۱ـ موقعیت جغرافیایی، ۲ ـ جمعیت، ۳ـ ظرفیت صنعتی، ۴ـ منابع طبیعی، ۵ ـ خصوصیات ملّی، ۶ـ روحیه ملّی، ۷ـ آمادگی نظامی.
نقش تعالیم دینی نیز بسیار حائز اهمیت است. مثلاً در اسلام به جهادگران و رزمندگان گفته می شود که: چه بکشند و چه کشته شوند، پیروزند؛ زیرا در صورت اوّل، پیروزی ظاهری نصیب آنها شده و در صورت دوم، به بهشت خداوند وارد می شوند. این آموزه در تقویت قدرت ملّی تأثیر زیادی دارد (چراغی، ۱۳۸۳، ص۳۶).
۵ـ۳ـ عوامل تهدیدکننده منافع ملّی
عوامل تهدیدکننده منافع ملّی را در یک نگاه کلّی میتوان به عوامل داخلی و خارجی تقسیم کرد. عامل داخلی تهدید کننده عبارت است از: «عدم هماهنگی و تعادل میان سه جنبه نظامی، سیاسی و اقتصادی منافع ملّی». تعادل این سه بُعد، همواره ظریف و حسّاس است. هدفهای سیاست خارجی هر کشور باید با منابع اقتصادی آن کشور، تناسب داشته باشد. در غیر این صورت، بار سنگینی بر اقتصاد کشور تحمیل میشود که میتواند منافع ملّی دیگری را نیز به خطر بیندازد. همچنین هدفهای نظامی کشور نیز باید با بُنیه اقتصادی هماهنگ باشد (چراغی، ۱۳۸۳، ص۳۸).
۶ـ۳ـ مدل مفهومی تأمین منافع ملی
پس از تبیین چارچوب مفهومی، مفاهیم نظری و توصیف چیستی و چگونگی منافع ملی، اکنون باید بتوانیم نمایی از چگونگی تأثیرگذاری اسلام و ناسیونالیسم بر منافع ملی را ترسیم نماییم و شاخصهای تأمین منافع ملی را در نسبت با این دو بررسی نماییم. از آنجا که این پژوهش بر «روی دادهها» متمرکز است صحنهها و بحرانهای منجر به حفظ یا از دست رفتن منافع ملی روشن و قابل قضاوت است. آنچه بر سر منافع ملی ایران از انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) تا ۱۳۲۰ آمده است را در قالب الگوی غلبه ناسیونالیسم بر اسلام و نسبت آن با منافع ملی، تأثیر ناسیونالیسم بر منافع ملی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ را در قالب الگوی تفکیک اسلام و ناسیونالیسم و تأثیر اسلام بر منافع ملی را در قالب الگوی سازگاری اسلام و ناسیونالیسم از ۱۳۵۷ تاکنون بررسی خواهیم نمود. الگوی غلبه اسلام بر ناسیونالیسم در ایران وجود نداشته است و از صدر انقلاب اسلامی تاکنون هر روز سهم ناسیونالیسم جایگاه بهتری را پیدا نموده است و الگوهای انتقادی اسلام و ناسیونالیسم نسبت به دیگری نیز به دلیل انتزاعی بودن و عدم قابلیت سنجش تأثیر آن بر منافع ملی، در این پژوهش مورد بررسی قرار نگرفت. در هر الگو یکی از دو اندیشه در حاکمیت بوده است. لذا این الگوها صرفاً در خلاء یا اندیشه یا انتزاع با هم تقابل یا تعامل نداشتهاند. در هر برههای از تاریخ یکی از آنان ایدئولوژی حاکمیت مستقر بوده سپس روابط خود با دیگری را تعریف نموده است. دیگری نیز تلاش نموده است بر قدرتی که در دست ایدئولوژی دیگر بوده تأثیرگذار باشد. بنابراین میتوان رابطه اسلام یا ناسیونالیسم را هنگامی که در قدرت بوده است با منافع ملی در قالب ۱۲ شاخص سنجید. این شاخص ها که در بخش تعریف مفاهیم آورده شدند عبارتند از: ۱ـ اقتدار ملی ۲ـ حفظ تمامیت ارضی ۳ـ غرور ملی (پرستیژ) ۴ـ نفوذ و قدرت منطقهای ۵ـ استقلال سیاسی ۶ـ قدرت بسیجگری ۷ـ ایدئولوژی ۸ـ گفتمانسازی ۹ـ توسعه ۱۰ـ انطباق و سازگاری هویتی ۱۱ـ وحدت ملی ۱۲ـ قدرت ملتسازی.
مدل تأثیرگذاری اسلام و ناسیونالیسم بر منافع ملی:
حاکمیت اسلام
حاکمیت ناسیونالیسم
سازگاری تقابل تفکیک
منافع ملی
الگوهای تعاملی اسلام و ناسیونالیسم:
۱ـ الگوی تفکیک ۲ـ الگوی سازگاری ۳ـ الگوی غلبه ناسیونالیسم
۴ـ جامعهشناسی معرفت
اسلام ناسیونالیسم
اسلام
ناسیونالیسم
اسلام
ناسیونالیسم
در بخش تجزیه و تحلیل این پژوهش از رهیافت جامعهشناسی معرفت نیز استفاده میشود. علت اصلی این امر به دلایلی همچون تأثیر معرفت غیر بر روشنفکران ناسیونالیسم و تأثیر تعیّنهای محیطی بر اندیشه اسلام یا ناسیونالیسم است. جامعهشناسی معرفت به بحث درباره این موضوع میپردازد که آیا مشارکت انسان در حیات اجتماعی تأثیری بر معرفت و اندیشه و فرهنگ او دارد یا خیر؟ اگر دارد این تأثیر از چه نوعی است؟ مشغله اساسی جامعهشناسان معرفت این بوده است که نشان دهند چگونه مجموعههای تخصصی اندیشه و معرفت نظیر نظامهای زیبایی شناختی، اخلاقی، فلسفی، عقاید مذهبی و اصول سیاسی از زمینههای فرهنگی ـ اجتماعی که در آن پرورده میشوند متأثر میشوند (وکلی، ۱۳۷۶، ص۱۲). مدل جامعهشناسی معرفت برای ارائه الگویی که بتواند جنبههای تاریخگرایانه، فرهنگی و معرفتی را تجمیع نماید مناسب است. بر اساس جامعهشناسی معرفت نمیتوان مدل دیگری از جوامع غیر را حاکم نمود چرا که جامعهشناسی معرفت بر این اعتقاد است که کل اندیشه اجتماعی، یعنی تمامی انواع اندیشه خارج از قلمرو علوم دقیقه، با یک موقعیت اجتماعی خاص نسبت دارد یا از منظر خاص رنگ پذیرفته یا در انطباق با منافع اجتماعی معینی تنظیم شده است و محصول یک جهانبینی خاص و محدود است (موکلی، ۱۳۷۶، ص۲۸). در این پژوهش معرفتهای هفتگانه از نظر شلر با محیط فرهنگی ـ اجتماعی ایران و در نسبت با دو اندیشه اسلام و ناسیونالیسم بررسی خواهد شد: ۱ـ معرفت اسطورهای و افسانه؛ ۲ـ معرفت زبان محلی طبیعی؛ ۳ـ معرفت الهی؛ ۴ـ معرفت عرفانی؛ ۵ـ معرفت فلسفی متافیزیکی؛ ۶ـ معرفت اثباتی؛ ۷ـ معرفت فنی (تکنولوژیک) و میزان سنخیت هر یک از دو اندیشه مذکور با معرفتهای ذکر شده را تحلیل خواهیم نمود.
فصل سوم:
سازگاری اسلام و ناسیونالیسم در ایران
فصل سوم: سازگاری اسلام و ناسیونالیسم در ایران
سازگاری اسلام و ناسیونالیسم در ایران
چه خاستگاه ظهور ناسیونالیسم در ایران را به شکلگیری دولت ملی صفویه ارجاع دهیم (جهانگیری، ۱۳۷۷، ص۷) و چه آن را به جنگهای ایران و روس و جنبش تنباکو نسبت دهیم (قنبری، ۱۳۸۰، ص۲۳) اسلام پابهپای ناسیونالیسم در همه حرکتهای جریانساز ایران به صورت تقابل یا تعامل حضور داشته است و نکته اساسی در این تعامل یا تقابل، استقلال روحانیت و حوزههای علمیه از قدرت بوده است. پیشتر آورده شد که تقابل اسلام و ناسیونالیسم در زمانی پررنگ میشد که میل به حکومت در آنها تجلی مییافت اما بزنگاههایی مانند حکومت صفویه نشان میدهد که استقلال روحانیت در آنجا نیز مشهود است و علیرغم جوهره دینی حکومت صفوی، روحانیت به صورت مستقل از حکومت وقت در مقابل عثمانی حمایت میکردند. در جنگهای ایران و روس علیرغم جدایی دین از دولت و عدم شکلگیری جدی ناسیونالیسم مدرن، علمای شیعه مسئله جهاد را طرح و احکام فقهی آن را صادر می کند. اما فتواهای مذکور به دلیل عدم ملتسازی صحیح نتوانست اقوام دیگر ایران مانند عربها، لرها و بلوچها را در جنگهای مذکور همراه آذریها نماید و علیرغم فتوای علما به دلیل عدم احساس تعلق مردم به حاکمیت نتیجه جنگهای مذکور آن شد که تاریخ تلخ ایرانیان را به تصویر کشید. در واقعه تنباکو، علیرغم دوری علمای از قدرت، فتوای میرزای شیرازی در چارچوب ملی صادر شد و آن حکم، اولین تقابل اسلام و ناسیونالیسم در ایران محسوب میشود که علمای ضمن به رسمیت شناختن ملت، دستورات دولت ملی را به رسمیت نشناختند و نهایتاً قدرت اجتماعی اسلام بر قدرت سیاسی حاکمیت غلبه کرد و قرارداد تنباکو لغو شد.
در کشاکش انقلاب مشروطه، این تعامل و تقابل بیشتر خودنمایی میکند، چرا که اولین جرقههای واگرایی دینی در بین روشنفکران مشهود میشود. اما حرکتهای اسلامی در دوره معاصر تا انقلاب اسلامی قدری متفاوت از فردای انقلاب اسلامی است؛ چرا که در حاکمیت اسلام سیاسی میتوان قضاوت بهتری از نحوه تعامل قدرت غلبه یافته اسلام با ناسیونالیسم به دست آورد. واقعیت امروز ایران این است که وقتی اسلام به ایجاد حکومت میاندیشد، لاجرم مجبور به پذیرش بخشی از عناصر تشکیلدهنده ناسیونالیسم است و معنادهی به عناصر اصلی و قابل هضم ناسیونالیسم، بخشی از هنر سازگارکردن مؤلفههای اسلامی و ملی است. فرض ما در این پژوهش این بود که اسلام توانسته است جنبههای مثبت ناسیونالیسم ایرانی را در راستای هویت ملی و انسجام ملی به کار بگیرد و ضمن توجه به مؤلفههای ملی ایرانیان از اصول لایتغیر اسلامی نیز غفلت نکرده است. در طول دوران معاصر هیچ موقع اسلام و ناسیونالیسم مانند امروز در ایران به همافزایی و ظرفیتسازی نپرداختهاند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
آنچه در بدو نگاه به اسلام و ناسیونالیسم به ذهن میرسد، ناسازگاری این دو است و برخی افراد با قیچی کردن قبل و بعد جمله معروف امام خمینی مبنی بر «اساس بدبختی ما از ملیگرایی است» تلاش نمودند تا ایران واسلام و ملت و امت را دو مقوله متمایز و متناظر معرفی کنند و امام خمینی به عنوان بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران را فردی ضدملیت و ملیگرایی معرفی نمایند. ناسیونالیسم دارای دو بعد منفی و مثبت است. بعد منفی آن احساس برتری از خاستگاه نژاد، خون، جغرافیا و تاریخ نسبت به ملتهای دیگر است. امام خمینی با این ناسیونالیسم به شدت مخالف است و آن را مغایر صریح ملاکهای تقدم در اسلام میداند. اما حقیقت این است که ایشان جنبههای مثبت ناسیونالیسم همچون عبور از قومگرایی، هویت و انسجام ملی و دفاع از ملت ایران را امری واجب میداند و ملت بخشی از گفتمان اساسی ایشان در توصیف مردم مسلمان ایران است؛ به همین دلیل باید گفت که مذهب در رشد و معنادهی به ناسیونالیسم در ایران معاصر بسیار مؤثر بوده است و استقلال روحانیت موجب عدم هضمشدگی آن در ناسیونالیسم از یک سو و اصلاح جنبههای منفی ناسیونالیسم از سوی دیگر شده است؛ بنابراین پیوند بین اسلام و ناسیونالیسم در ایران را باید تا حدود زیادی به استقلال و فعال بودن روحانیت مربوط دانست (قنبری، ۱۳۸۰، ص۷۵).
۱ـ مدلهای ایجاد سازگاری اسلام و ناسیونالیسم در ایران
دقت در چگونگی تعامل و تعادل بین اسلام و ناسیونالیسم در انقلاب اسلامی نشان میدهد که به صورت طبیعی آوردههای اسلام و ایران یکدیگر را بازخوانی و متعادل میکنند. جمهوری اسلامی و ماهیت حقوقی آن به عنوان شالوده ملت ـ کشور و انقلاب اسلامی و ماهیت حقیقی آن به عنوان مظروف و محتوا این همخوانی و تعادل را به عهده دارند.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:39:00 ب.ظ ]