فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۱-۵ مقدمه …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………۸۵
۲-۵ بحث و نتیجه گیری…………………………………………………………………………………………………………………………………………………….۸۵
۳-۵ محدودیت ها ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………۹۵
۴-۵ پیشنهادات ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….۹۵
منابع
منابع فارسی ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….۹۶
منابع لاتین ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………۱۰۰
پیوست ها
پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان
پرسشنامه وسواس فکری- عملی مادزلی
پرسشنامه حساسیت اضطرابی
پرسشنامه پن اسمیت
پرسشنامه افسردگی بک
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
پرسشنامه شخصیت نئو
چکیده انگلیسی
جدول ها
جدول ۱-۲: خصیصه ها و رفتار افسردگی ………………………………………………………………………………………………………………………..۲۵
جدول ۱-۴: میانگین و انحراف استاندارد متغیرها بین زنان و مردان و به صورت کلی…………………………………………………….۷۱
جدول ۲-۴: ماتریس کوواریانس متغیرهای مورد مطالعه ………………………………………………………………………………………………….۷۳
جدول ۳-۴: مسیرهای علی غیرمستقیم (واسطه ای) متغیرها …………………………………………………………………………………………۷۷
ادامه جدول ۳-۴:مسیرهای علی غیرمستقیم (واسطه ای) متغیرها ………………………………………………………………………………….۷۸
جدول ۴-۴: مسیرهای علی مستقیم متغیرهای مستقل مکنون بر متغیرهای وابسته مکنون …………………………………………۸۲
نمودارها
مدل شماره ۱ ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۸
مدل شماره ۲٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۸
مدل شناختی افسردگی ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۲۹
مدل شناختی پانیک …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۴۴
پژوهش های تاییدکننده پنج عامل بزرگ شخصیت …………………………………………………………………………………………………………۵۵
مدل علی- ساختاری(۱): روابط بین متغیرها و شاخص های برازش مدل…………………………………………………………………………۷۵
مدل علی- ساختاری(۲) …………………………………………………………………………………………………………………………………………………….۸۱
فصل اول
کلیات
۱-۱ مقدمه
در حال حاضر اختلالات روانی به دلیل ماهیت آشفته ساز، شیوع فراوان و پیچیدگی های ماهیتی و همچنین هزینه های گزاف مراقبتی مورد توجه فراوان قرار گرفته اند. بعلاوه ،نگاه جامعه امروز به آن ها، نگاهی علمی و به سرعت در حال پیشرفت است. امروزه اختلالات اضطرابی و خلقی از شایعترین اختلالات روانی هستند و افراد مبتلا به این اختلالات به وفور توسط روان شناسان بالینی تحت درمان قرار می گیرند ( بخشی پور، دژکام، مهریار و بیرشک، ۱۳۸۳).
در این راستا، نرخ شیوع اختلال افسردگی در طول عمر ۱۷درصد (کسلر[۱] و همکاران، ۲۰۰۵) و میزان بروز سالیانه افسردگی اساسی ۵۹/۱ درصد (زنان ۸۹/۱ درصد و مردان ۱/۱ درصد) است (سادوک[۲]و کاپلان[۳]،۲۰۰۷). همچنین نرخ شیوع اختلالات اضطرابی به ۸/۲۸ درصد و میزان بروز آن به ۱۸ درصد می رسد (کسلر و همکاران، ۲۰۰۵).
فهم سازه های تاثیر گذار و بیان صریح عواملی که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم بر افسردگی و اضطراب تاثیر می گذارند، کاری دشوار است . با این حال ، تلاش پژوهشگران و محققان در این عرصه ، نتایج امیدوارکننده ای در پی داشته است . در همین راستا ، توجه به نقش سازه های شخصیتی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان در سبب شناسی اختلال های افسردگی و اضطرابی و بررسی اثرات مستقل و تعاملی این سازه ها با بهره گیری نظام آماری پیشرفته مدل یابی معادلات ساختاری جهت پیش بینی و تبیین اثرات این سازه ها بر این حوزه از اختلال های روانشناختی می تواند کمک کننده پژوهش ها و رویکردهای درمانی آتی در زمینه اختلال های هیجانی باشد.
۲-۱ بیان مساله :
اختلالات افسردگی و اضطرابی ، جزء اختلالات شایع و ناتوان کننده بوده و در طول دو دهه اخیر ، چندین مطالعه ملی در این حوزه ها انجام گرفته و دو طبقه از اختلالات روانی را که به ویژه در جمعیت عمومی بزرگسالان رایج است ؛ اختلال افسردگی با شیوع در طول عمر تقریبا ۱۷ درصد و اختلالات اضطرابی با شروع در طول عمر تقریبا ۲۹ درصد رامشخص کرد
ه اند (کسلرو همکاران، ۲۰۰۵). این اختلالات هزینه های زیادیبه جامعه تحمیل می کنند و با توجه به این مسائل ، تشخیص و توصیف دقیق این اختلالات از اهمیت خاصی برخوردار است.
خلق افراد افسرده، غمگین، مضطرب و تحریک پذیر است، تفکر آن ها کند و آشفته بوده، دچار فقدان تمرکز هستند، دیدگاه بدبینانه ای دارند، خود را سرزنش می کنند، دچار تردید و دودلی اند، عزت نفس پایینی دارند. از فعالیت های شغلی و اجتماعی اجتناب می کنند، تمایل به فرار و گوشه گیری دارند، دچار وابستگی زیادی هستند. در افراد افسرده، راه رفتن کند می شود، گریه کردن وجود دارد. این افراد دچار کاهش یا افزایش اشتها، فقدان نیروی زندگی، اختلال خواب، کندی و بیقراری هستند(بلک برن[۴]و دیویدسون[۵]، ۱۹۸۹).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
از طرفی احساس اضطراب دو مولفه دارد: با خبر شدن فرد از تغییرات جسمی خود (مثل تپش قلب و تعریق) و با خبر شدن از اینکه عصبی شده است یا ترسیده است. اضطراب بر تفکر، ادراک، و یادگیری فرد هم اثر می گذارد (سادوک و کاپلان،۲۰۰۷).
اختلال اضطراب فراگیر (GAD)[6] شایع ترین اختلال اضطرابی است (بارلو[۷]، ۲۰۰۲، به نقل از ولز[۸]، ۱۳۸۸). این اختلال، با نگرانی افراطی و غیر قابل کنترل همراه با برخی علایم اضطراب مشخص می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا[۹]،۲۰۰۰، به نقل از ولز، ۱۳۸۸). ویژگی های دیگر اختلال اضطراب منتشر عبارت است از مشکل در تمرکز، خستگی زودرس، بیقراری، تحریک پذیری و تنش عضلانی شدید. این اختلال، حدود ۵ درصد از کل جمعیت را شامل می شود (ویتچن و هویر[۱۰] ، ۱۹۹۴، به نقل از دیویسون[۱۱]، نیل[۱۲]و کرینگ[۱۳]، ۱۳۸۷).
علاوه بر این، در اختلال وحشتزدگی ( پانیک[۱۴]) به عنوان یکی دیگر از زیرمجموعه اختلالات اضطرابی، فرد به ناگهان و بی دلیل دچار یک مجموعه نشانه ی آزار دهنده از جمله تنگی نفس، تپش قلب، حالت تهوع، درد سینه، احساس خفگی، سرگیجه، تعریق، رعشه، بیم شدید، وحشت و احساس مرگ قریب الوقوع می شود. شیوع اختلال پانیک در طول زندگی حدود ۲ درصد برای مردان و بیش از ۵ درصد برای زنان است (کسلر و همکاران، ۱۹۹۴، به نقل از دیویسون، نیل و کرینگ، ۱۳۸۷). درDSMIV-TR[15]دو دسته ملاک تشخیصی برای اختلال پانیک وجود دارد: یکی بدون بازارهراسی و دیگری با آن (سادوک و کاپلان، ۲۰۰۷).
همچنین، اختلال وسواس فکری– عملی( OCD)[16] نیز یکی دیگر از انواع اختلالات اضطرابی است که در آن،افکار دائم عودکننده بوده و اجبارها و اضطرارهایی هستند که یا موجب اتلاف وقت شده و یا باعث پریشانی و ضرر و زیان می گردند ( DSMIV-TR، انجمن روانشناسی آمریکا،۱۹۹۹). در این راستا، وسواس ها افکار دائمی، تکانش ها یا تصوراتی هستند که به صورت ناخوانده، مزاحم و یا نامناسب تجربه می شوند (ولز و موریسون [۱۷]، ۱۹۹۴؛ به نقل از ولز، ۱۳۸۵). از طرفی، اجبار،رفتاری تکراری بوده که آشکارو یا پنهان است.در تحقیقات زمینه ای در مورد همه گیرشناسی، میزان شیوع وسواس فکری-عملی در طول مدت زندگی ۵/۲ درصد به دست آمده است(کارنوی گلدینگ[۱۸]، سورنسون[۱۹] و بارنام[۲۰]، ۱۹۸۸؛ به نقل از ولز،۱۳۸۵).
اختلال های وسواس فکری – عملی، اضطراب فراگیر،پانیک و افسردگی به واسطه ی نشانه های رفتاری، هیجانی و شناختی خویش بر کارکردهای روزانه مبتلایان، تاثیرات منفی بر جای گذاشته و سالیانه میلیون ها نفر را به مراکز درمانی سوق می دهند (روزنهان[۲۱] و سلیگمن[۲۲]،۱۹۹۵). مطالعات نشان می دهد که اختلالات اضطرابی موجب کاهش کیفیت زندگی می شود که شامل سازه هایی از رضایت شغلی و روابط فرد با دیگران است (وایسمن[۲۳]، شلدون[۲۴] و گرینگ[۲۵]، ۲۰۰۰ ).

شناخت رابطه استرس شغلی با رضایت شغلی

در راستای نشانه شناسی و سبب شناسی این اختلالات، در سال های اخیر بر نقش کارکرد تنظیم هیجان تاکید فراوانی شده است به نحوی که تحقیقات نشان می دهند که تنظیم هیجان ، عامل مهمی در تعیین سلامتی و داشتن عملکرد موفق در تعاملات اجتماعی است (سیچتی[۲۶]و همکاران،۱۹۹۷؛ تامپسون[۲۷]

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
>،۱۹۹۱، به نقل از یوسفی، ۱۳۸۵). به نحوی که نقص در تنظیم هیجان با اختلالات درون ریز (مانند افسردگی، اضطراب، انزوای اجتماعی) ارتباط دارد (ایزنبرگ[۲۸]و همکاران، ۲۰۰۱). به تعبیری، تنظیم هیجان تمامی فرایندهای بیرونی و درونی مسئول برای نظارت، ارزیابی و اصلاح واکنش های هیجانی، به ویژه حالت های شدید و زودگذر آن، به منظور نیل به اهداف فرد را در بر می گیرد(تامپسون، ۱۹۹۴). نگرانی و برانگیختگی هیجانی از عواملی هستند که تاثیر زیادی بر عملکرد افراد در موقعیت ها دارند. این اثرات از دو جنبه قابل بررسی است: نخست این که تغییرات هیجانی به واسطه اثراتی که بر عملکردهای ذهنی دارند، اختلالاتی را در کارکرد ذهنی ایجاد می کنند، دوم این که تفسیری که افراد از این برانگیختگی ها دارند، بر عملکرد و همچنین بر میزان هیجانات آن ها تاثیر می گذارد (حیدری، احتشام زاده و حلاجانی، ۱۳۸۹).
هیجان دارای عملکرد اطلاعاتی بوده و بر پیشایندهای پردازش اثر می گذارد. در اختلالات هیجانی، معمولا خود پاسخ های هیجانی مرکز فعالیت خودتنظیمی هیجانی – شناختی می شوند و بنابراین موجب حفظ موقعیت می گردند(ولز، ۱۳۸۵). از این رو ، افراد مضطرب و افسرده در تنظیم هیجان مشکل دارند. تنظیم هیجان شامل دامنه گسترده ای از فیزیولوژی هشیار و ناهشیار، رفتار و راهبردهای شناختی است که هیجان را کاهش داده ، نگهداری کرده یا افزایش می دهد (پور فرج عمران، ۲۰۱۱).
مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان بر شیوه شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخوانده هیجان دلالت دارد (تامپسون،۱۹۹۱؛اوکسنر[۲۹]وگروس، ۲۰۰۴،۲۰۰۵ ، به نقل از حسنی و همکاران، ۱۳۸۷). پژوهش های پیشین ۹ راهبرد متفاوت تنظیم شناختی را به صورت مفهومی شناسایی کرده اند: ملامت خویش[۳۰](سرزنش کردن و مقصر دانستن خود به خاطر رخدادی که اتفاق افتاده است)، پذیرش[۳۱](پذیرش رخداد رضایت دادن به آنچه که اتفاق افتاده است)، نشخوارگری[۳۲](تفکر درباره ی احساسات و افکار وابسته به آن رخداد منفی)، تمرکز مجدد مثبت[۳۳](تفکر درباره ی مسائل شادی بخش و خوشایند به جای تفکر درباره ی آن رخداد واقعی)، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی[۳۴](تفکر درباره اینکه با آن حادثه و رخداد چگونه می توان برخورد کرد و در این راه قدم هایی می توان برداشت)، ارزیابی مجدد مثبت[۳۵](افکار مربوط به الحاق معانی مثبت به آن رخداد بر حسب رشد فردی)، دیدگاه پذیری[۳۶](افکار مربوط به نسبی بودن آن رخداد در مقایسه با سایر رخدادها)، فاجعه انگاری[۳۷](افکار مربوط به تاکید آشکار بر فاجعه یا مصیبت بار بودن تجربه)، و ملامت دیگران[۳۸](سرزنش دیگران و مقصر دانستن آن ها به خاطر رخدادی که اتفاق افتاده است) (گارنفسکی[۳۹]، کرایج[۴۰] و اسپینهاون [۴۱]، ۲۰۰۱،۲۰۰۲، به نقل از حسنی و همکاران،۱۳۸۷).
در این راستا مطالعه پورفرج عمرانی(۲۰۱۱) نشان داده است که فاجعه انگاری، ملامت خویش و نشخوار گری به عنوان زیر مقیاس هایی از راهبرد های شناختی تنظیم هیجان با سطوح بالای اضطراب و افسردگی و تمرکز مجددمثبت، ارزیابی مجدد مثبت و برنامه ریزی با سطوح پایین افسردگی و اضطراب مرتبط اند. این یافته ها بیان می کنند که ملامت خود با گزارشی از نشانه های افسردگی و اضطراب مرتبط است و نشخوارگری به عنوان مهمترین پیش بینی کننده ی نشانه های افسردگی و اضطراب به شمارمی آید.
از طرفی دنیس[۴۲] (۲۰۰۷) نشان داده است که بازارزیابی شناختی عامل کلیدی در کاهش خطر خلق افسرده است و مطالعه سالیوان[۴۳]و همکاران (۱۹۹۵) حاکی از آن است که نمونه های بالینی افسرده به طور معنادار نمره بالایی در ملامت خویش، نشخوارگری و فاجعه انگاری نسبت به دیگر نمونه ها به دست می آورند.
از سویی گارنفسکی و کراج(۲۰۰۵) نشان داده است که نمونه های بالینی افسرده نمره بالایی در ملامت دیگران کسب کرده که غیر قابل انتظار است. همچنین ویلسون[۴۴](۱۹۹۶) نشان داد که افراد بالینی افسرده نمره های بالایی در پذیرش نشان می دهند. با این حال آلدوا و هوکسما و ویزر[۴۵]( ۲۰۱۰) دریافتند که پذیرش با افسردگی و اضطراب ارتباط معناداری نداشته و ارزیابی مجدد با افسردگی و اضطراب ارتباط کمی دارد.
از سویی گارنفسکی، کراج، اسپینهاون[۴۶](۲۰۰۱) نشان داده اند که راهبرد
های سازگارانه تر مانند تمرکز مجدد مثبت و بازارزیابی مجدد به طور منفی با اضطراب و افسردگی مرتبطبوده به نحوی کهبین نشخوارگری، سرزنش خود و فاجعه انگاری در یک طرف و افسردگی و اضطراب در طرف دیگر ارتباط مثبت وجود دارد.
در پژوهشی دیگر مشخص شد که راهبردهای ناسازگارانه نشخوارگری، ملامت خود، ملامت دیگران، فاجعه انگاری با اضطراب رابطه مثبت و معنادار دارند؛ در حالیکه راهبردهای پذیرش، دیدگاه گیری، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی و ارزیابی مجدد مثبت رابطه معنادار و منفی با اضطراب دارند. از بین راهبردهای مذکور، نشخوارگری بیشترین توان پیش بینی کنندگی را برای نمرات اضطراب نشان داد ( مشهدی و همکاران، ۱۳۹۰).
علاوه بر این، در بازنگری پژوهش های مربوط به تنظیم هیجان، گروس[۴۷]( ۱۹۹۹) اشاره نمود که تفاوت های فردی در تعدیل هیجان در هر یک از مراحل تولید هیجان ها مشاهده می شود (به نقل از حسنی و همکاران، ۱۳۸۷). در این راستا، ویژگی های شخصیتی به عنوان مولفه های مهمی در تعدیل هیجان ها و تنظیم آن ها نقش مهمی دارند و در این رابطه، درباره وجود دو بعد بزرگ روان نژندی گرای[۴۸]( N) و برون گرایی[۴۹]( E) در سطح شخصیت بین مولفان و پژوهشگران توافق زیادی مشاهده شده است. توضیح اینکه تمایل عمومی به تجربه عواطف منفی چون ترس، غم، عصبانیت، احساس گناه مجموعه حیطهN را تشکیل می دهد. از سویی جامعه گرا بودن، دوست داشتن مردم، با جرات بودن، فعال، پرانرژی و پرحرف بودن از صفات برونگراها است(حق شناس، ۱۳۸۵).
هرچند در زمینه ی رابطه ی صفات شخصیتی و حالت های هیجانی مطالعات متعددی صورت گرفته است، ولی در زمینه ی راهبردهای تنظیم هیجان بر اساس ابعاد شخصیتی یافته های پژوهشی اندک است. با این حال یکی از دلایل اساسی تفاوت افراد در تنظیم هیجان را می توان در تفاوت های شخصیتی آن ها جست و جو کرد.
در این راستا حسنی و همکاران ( ۱۳۸۷) نشان دادند که افراد روان نژندگرا در برخورد با تجربه ی منفی بیشتر از راهبردهای ملامت خویش، پذیرش، نشخوارگری، دیدگاه گیری، فاجعه انگاری و ملامت دیگران و افراد حائز پایداری هیجانی از راهبردهای تمرکز مجدد مثبت و تمرکز مجدد بر برنامه ریزی استفاده می کنند. مبتنی بر این یافته ها ایشان نتیجه گرفته اند که برون گرایی و روان نژندی گرایی راهبردهای مقابله ای را تحت تاثیر قرار می دهند به نحوی که روان نژندگرایی به صورت مثبت با راهبردهای ناسازگارانه ملامت خود همبسته بوده (واتسون ۲۰۰۰، دیوید[۵۰] و سولس[۵۱]۱۹۹۹، به نقل از حسنی و همکاران، ۱۳۸۷). در صورتیکه بولاند و کاپلیز ( ۱۹۹۷) و وولراث و همکاران (۱۹۹۵) دریافتند که روان نژند گرایی با ارزیابی مجدد مثبت همبستگی منفی دارد(به نقل از حسنی و همکاران،۱۳۸۷).
از سویی کلارک و واتسون (۱۹۹۱) بیان کرده اند که روان نژندگرایی هم با اختلالات خلقی و هم اضطرابی مرتبط است در حالی که برون گرایی به طور ویژه با افسردگی مرتبط است (به نقل ازروزلین[۵۲]، لورنس[۵۳]، مایر و براون، ۲۰۱۲).در مطالعه ای دیگر میدل دورپ[۵۴](۲۰۰۶) نشان دادند برون گرایی پایین با افسردگی و اضطراب مرتبط بوده و روان نژندگرایی بالا و برون گرایی پایین با اضطراب و افسردگی ارتباط داشت. از سویی در مطالعه ای دیگر بنونو[۵۵] و همکاران (۲۰۰۱) به این نتیجه رسیدند که بین برون گرایی پایین و آگورافوبیا ارتباط وجود دارد ولی با اختلال افسردگی اساسی و پانیک رابطه ای مشاهده نشد (بنونو و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از میدل دورپ، ۲۰۰۶). همچنین براون و همکاران (۱۹۹۸) در مطالعه ای دریافتند که بین برونگرایی پایین با اختلال افسردگی اساسی ارتباط وجود دارد ولی با اختلال پانیک و اضطراب منتشر و آگورافوبیا رابطه ای وجود ندارد (براون و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از میدل دورپ، ۲۰۰۶). از سویی چیوکوتا[۵۶]و استیلز[۵۷](۲۰۰۴) نشان دادند که تغییر در اختلال اضطراب منتشر با تغییر در برونگرایی مرتبط بوده و تغییر در برونگرایی به طور قویتری با تغییر در اختلال افسردگی ارتباط داشت.
مبتنی بر آنچه عنوان شد، چنین برداشت می شود که افراد مبتلا به افسردگی، اضطراب (اضطراب منتشر، وسواس فکری– عملی، پانیک) در استفاده از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند. از سویی این راهبردها گاه در نقش عوامل علی موجب تشدید علایم این اختلالات می شوند و از طرفی، مرور ادبیات پژوهش نشان می دهد که در فرایند اثرگذاری این راهبردها بر اختلالات افسردگی و اضطراب عوامل شخصیتی نقش واسطه ای دارند و این عوامل قادرند به عنوان تسهیل کننده یا تعدیل کننده این روابط عمل کنند که در این میان نقش برونگرایی و روان نژندگرایی برجسته تر است. از این رو سوال اساسی این پژوهش این است که آیا برون گرایی و روان نژندگرایی نقش
میانجی در روابط بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و اختلالات افسردگی و اضطراب منتشر، وسواس فکری– عملی و پانیک ایفا می کنند؟ یا آنکه برون گرایی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان هر دو تاثیری مستقل و مستقیم بر اختلالات ذکر شده دارند؟ همچنین بررسی برازش دو مدل نظری برآمده از ادبیات پژوهشی، با داده های تجربی، مهمترین هدف اصلی این پژوهش است. بر این اساس دو مدل نظری ذیل، اهداف پژوهش حاضر را به صورت طرح اجمالی نشان می دهند.
مدل شماره ۱ مدل شماره ۱

مدل شماره ۲
۳-۱اهمیت و ضرورت پژوهش
افسردگی و اضطراب شایعترین اختلالات هیجانی هستند که بیشترین پژوهش ها و تبیین های نظری را به خود اختصاص داده اند. در طول چند دهه گذشته، رویکرد شناختی بیشترین سهم را در ارائه تبیین های نظری در حوزه ی اختلالات، بالاخص افسردگی و اضطراب به خود اختصاص داده است. در راستای نشانه شناسی و تبیین حالات متغیر این اختلالات، آسیب شناسان روانی بر نقش عوامل شناختی تاکید و مدل های نظری گوناگونی عرضه نموده اند. در چند سال اخیر، بر نقش تعاملی شخصیتی و عوامل شناختی در این اختلالات تاکید بیشتری شده است.
شیوع افسردگی در۸/۱% و اضطراب در ۱۴% کل افراد گزارش شده است (سارتوریوس[۵۸]و همکاران، ۱۹۹۳، به نقل از صالحی و همکاران،۱۳۹۰). در ایران نیز شیوع بالاتر از سایر اختلالات دارد. شیوع بالای افسردگی، اضطراب و سایر مشکلات هیجانی و تاثیر این مشکلات روی عملکرد کلی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) فرد، موجب شده است که برخی از محققین، عوامل مرتبط با این مشکلات را مورد توجه قرار دهند. از جمله یکی از این عوامل وجود نوعی اختلال در نظم هیجانی ذکر شده است (گراس، ۲۰۰۷)که به قول متخصصین، پیش بینی کننده ی آسیب روانی فرد در آینده (ساندلر، تین، وست[۵۹]، ۱۹۹۴،آبوب، ۲۰۰۵؛ به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰) و عامل کلیدی و مهمی در پیدایش افسردگی و اضطراب است (بیوریگارد[۶۰]و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰). تنظیم هیجان تمامی فرایندهای بیرونی و درونی مسئول برای نظارت، ارزیابی و اصلاح واکنش های هیجانی، به ویژه حالت های شدید و زودگذر آن، به منظور نیل به اهداف فرد را در بر می گیرد (تامپسون، ۱۹۹۴). از طرفی، جنبه های شناختی تنظیم هیجان، همانند دیگر ابعاد رفتاری و اجتماعی آن در واقع با هدف مدیریت هیجان ها جهت افزایش سازگاری و تطابق بکارمیروند و بخشی از راهبردهای تطابقی هستند که با تجربه و درمان ناراحتی های هیجانی و جسمانی مرتبطند(لازاروس[۶۱]، ۱۹۹۳). تاکنون بیشتر تحقیقات مربوط به راهبردهای شناختی تنظیم هیجان روی افسردگی انجام شده اند(از جمله گارنفسکی و کراج، ۲۰۰۶). تعداد کمتری از پژوهش ها در مورد اضطراب اجرا شده است.
از سوی دیگر صفات شخصیتی افراد تاثیر مهمی بر راهبردهای تنظیم هیجان آن ها داشته است . هرچند در زمینه رابطه صفات شخصیتی و حالت های هیجانی مطالعات متعددی صورت گرفته است، ولی در زمینه ی بررسی راهبردهای تنظیم هیجان بر اساس ابعاد شخصیتی یافته های پژوهشی اندک است. تا کنون مطالعاتی که گروه های شخصیتی غربال شده و همگن را براساس ابعاد برونگرایی و روان نژندی گرایی (درون گرا، برون گرا، نوروزگرا و پایدار هیجانی) از نظر راهبردهای تنظیم شناختی هیجان مورد مطالعه و مقایسه قرار داده باشد در دانش علمی و پژوهشی انگشت شمار و اندک هستند. با توجه به مطالب مذکور، می توان بیان داشت که صفات شخصیتی نقش بسزایی در خودنظم بخشی و تنظیم هیجان ایفا می کنند و درک این نقش نیازمند بررسی روابط موجود بین ابعاد شخصیت و راهبردهای تنظیم هیجان است، از طرفی، این مطالعات می توانند به فهم و درمان بهتر اختلالات اضطرابی و خلقی کمک کنند.
۴-۱ اهداف پژوهش
۱-۴-۱ هدف کلی:
تعیین روابط علی-ساختاری راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و روان نژندگرایی و برونگرایی با نشانه های افسردگی، اضطراب منتشر، وسواس فکری-عملی و پانیک

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:07:00 ب.ظ ]