(دینر، ۲۰۰۰) معتقد است که مردم به حوادث خوب و بد زندگی ابتدا شدیداً واکنش نشان میدهند، ولی بعد به سازش با آن میپردازند و به سطوح متعادل شادکامی روی میآورند. گاهی سطوحی که قبلاً برایشان شادیآور بود اکنون دیگر شادی در پی ندارد و گاه هنگام رویارویی با عوامل منفی در آغاز حس بدبختی دارند، اما بهزودی به این سطح نیز عادت میکنند و با آن سازگار میشوند (دینر و لوکاس[۴۵]، ۲۰۰۰).
تحقیقات نشان داده زنانی که هیجانهای خود را بهخوبی درک کنند و دربارهی خودشان احساس مثبتی داشته باشند معمولاً در زندگی زناشویی سازگاری بیشتری دارند (رفیعی - نورانی پور، ۱۳۸۴).
همچنین پژوهش نشان میدهد شادمانی و رفاه بیشتر در پی سازگاری بیشتر و آرامش روانی در خانه ایجاد میشود (کهکی، ۱۳۸۷).
همسرانی که از سازگاری زناشویی بالایی برخوردارند عزتنفس بیشتری دارند و در روابط اجتماعی سازگارترند. سازگاری زناشویی نتیجهی فرایند زناشویی و شامل عواملی مانند ابزار محبت، عشق همسران، تشابه نگرش و چگونگی ارتباط و حل مسئله است (مارکویسکی و گرین وود[۴۶]، ۱۹۸۴) و افزایش اضطراب و نگرانی موجب کاهش سازگاری میشود (اسپانیر و لوئیس[۴۷]؛ به نقل از سودانی، ۱۳۸۵).
(لترینگر و گوردون، ۲۰۰۵) دریافتند که روابط جنسی و ابراز محبت باعث بالا رفتن سازگاری زناشویی و درنتیجه بالا رفتن شادکامی در افراد میشود.
غالباً هر همسر مفهوم خاصی از نقش زن و شوهر داردکه بر انتظاراتش از طرف دیگر (همسر)اثر میگذارد حال اگر انتظارات نقش تأمین نشود به تعارض و ناسازگاری خواهد انجامید (شعاری نژاد، ۱۳۷۳).
بیشتر سردرگمی زنان و مردان دارای رابطهی پایدار از بحث راجع به تغییر نقشهای زن و مرد ناشی میشود. نهضت زنان توجه را به روابط غیرمنصفانه در ازدواج میکشاند باروری، پرورش فرزند، نبود موقعیت مساوی در کار خارج از خانه و نبود اجرت مساوی از اولین موضوعاتی است که موردتوجه قرارگرفته است (روبوتهام[۴۸]، ۱۹۸۳ و اکلی، ۱۹۷۴ به نقل از شعاری نژاد، ۱۳۷۳).
نویسندگان پیشگام در مورد تفاوت باروری و پرورش فرزند به بحث پرداختهاند تا مسئولیت بیشتری را به مردان اختصاص دهند (همان منبع).
از طرفی بیشتر زنانی که نا گریزند درآنواحد دو نوع کار را انجام دهند، یکی در میدان شغل و دیگری در کارخانه و خانواده، ممکن است احساس گناه کنند، همچنین از اینکه نمیتوانند فعالیتهای تفریحی لازم برای فرزندانشان ترتیب دهند احساس گناه میکنند بهطورکلی احساس گناه از نرسیدن در حد مطلوب به کارهای خانه همسر و فرزندان سبب میشود که زن از رضایت خاطر لازم درباره کل خانواده محروم شود . علاوه بر آن متأسفانه در جامعه ما تعداد مادرانی که با شرایط بالا مشغول به کار هستند بسیار اندک هست این خود فقط باعث میشود که مادران تحتفشار روانی و جسمانی زیادی قرار گیرند و با افزایش خستگی و نارضایتی وقت و انرژی لازم برای فرزندان و همسر خود نخواهند داشت.
۲-۲- الف: خانواده
۲-۲-۱-کارکرد مطلوب خانواده
چنانچه روابط زناشویی رابطهای سست باشد پایههای لازم برای موفقیتآمیز بودن و مطلوب بودن عملکرد خانواده لرزان و یا حداقل ضعیف خواهد بود برای زوجی که خودشان باهم سازگار نیستند مشکل است که والدین خوبی باشند. سؤال اساسی این است که آیا شرکای ازدواج از روابط میان خود احساس رضایت میکنند؟ درواقع آن ها باید یکدیگر را سیراب، تصدیق و حمایت نمایند. رابطه زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام متقابل باشد که در این امر عوامل عاشقانه و صمیمت نیز دخالت دارند. علاوه بر این هر یک از زوجین نیازمند همسر باکفایت و آگاهی هستند که بتواند بهموقع به حل تعارضات موجود بپردازد (بارکر[۴۹]، به نقل از دهقانی، ۱۳۷۵).
نظام تربیتی دربرگیرنده تمام شیوههایی است که والدین با کمک یکدیگر و برای تربیت و نگهداری بچهها در پیش میگیرند بنابراین میبایست نسبت به اصول مورد استناد خود متفق باشند و جهت توجه شان نیز معطوف به احتیاجات بچهها و تأمین رشد و سلامتی آن ها باشد درمجموع تعاملات یا شبکه روابط بین والدین و کودک و نیز روابط بین خود کودکان بهطور گستردهای چگونگی جریان رشد کودک را تأمین میکند (کجباف، آقایی وکاویانی، ۱۳۸۳).
بهطورکلی کارکرد مطلوب خانواده مفهوم مفیدی است که نهتنها در مورد مشکلات احتمالی به وجود آمده در خانواده بلکه در تعیین اینکه آیا نیازهای زوجین و فرزندان آن ها، آنچنانکه میبایست برطرف میشوند یا نه نیز مدنظر قرار میگیرد هر خانواده باید هم نیازهای عاطفی و هم روانشناختی اعضای خود را برآورده سازد و کودکان را برای زندگی مستقل در دنیایی که بعدها در آن قرار خواهند گرفت آماده سازد و در موقع مناسب آن ها را روانه جامعه کند (بارکر، به نقل از دهقانی، ۱۳۷۵).
۲-۲-۲- معنی و مفهوم خانواده متعادل
شرفی (۱۳۷۴)، در مورد معنی و مفهوم خانواده متعادل عنوان میکند :
بدن شک همه افراد در پی دست یافتن به الگوی خانواده متعادل هستند با این انگیزه به ازدواج روی میآورند لیکن ابتدا باید معلوم نمود که خانواده متعادل چیست و شیوه تحقق آن کدام است تا بر اساس آن ضابطه بتوان داوری نمود و اختلافها را از بین برد . برای پی بردن به مفهوم خانواده متعادل ابتدا واژه اعتدال را موردبررسی قرار میدهیم پدیده یا کسی رازمانی دارای اعتدال و توازن میدانیم که حداقل برخی از ویژگیهای زیر را دارا باشند.
نقطه (مرکز) ثقل آن مشخص و معلوم است.
تساوی کششها و جاذبهها در پدیده متوازن محرز است.
شیء متعادل پس از مختصر حرکت و یا ضربه وارده واژگون نمیشود و مجدداً به تعادل پایدار خود برمیگردد.
توازن و تعادل زیبایی میآفریند شیء متعادل موزون و جذاب است.
برخی از خصوصیات بارز افراد متعادل، نرمال و بهنجار عبارتاند از :
فرد متعادل از تواناییهای خودآگاهی دارد.
میان خواستهها و داشتههای فرد متعادل نوعی تناسب و تلازم واقعی برقرار است به این مفهوم که شعاع خواستهها و انتظارات فرد از خویش بر اساس تواناییهایش حد میخورد و تنظیم میشود.
فرد متعادل روابط خود را با دیگران بر اساس توازن در تعادل برقرار می کند و از افراطوتفریط در مناسباتش به دور است.
نوعی هماهنگی و همخوانی در کلیه رفتارها و عناصر شخصیتی فرد متعادل مشاهده میشود یعنی نهتنها رابطه منطقی میان گفتار و کردار وی وجود دارد بلکه اجزای گفتاری وی از یک نوع وحدت و هماهنگی آکنده است و در عملکردهایش نیز تضاد وجود ندارد.
تصویر واقعبینانه از خانواده متعادل نوعی بصیرت و اعتمادبهنفس در انسان میآفریند منظور از خانواده متعادل، سارقان فاقد عیب و نقص نمیباشد بلکه این مفهوم به شبکهای از روابط متقابل اطلاق میشود که اعضای آن درگیر با مشکلات و موانع احتمالی بوده و ضعفهای کموبیش قابلاعتنایی نیز دارند لیکن در مقابله با موارد مذکور شیوه منطقی اتخاذ میکنند و برای مسائل اهمیتی درخور آن قائل میشوند و در برابر موقعیتهای دشوار نا گریز از انتخاب باشند تصمیم بهموقع و مقتضی را اتخاذ میکنند.
۲-۲-۳- خانواده مدرن
انسان در گروه زنده میماند این امر ذاتی وضع انسانی است اساسیترین نیاز نوزاد وجود مادری است که او را تغذیه و حفاظت کند و آموزش دهد. فراتر از این انسان در تمام جوامع با تعلق به گروههای اجتماعی پابرجا مانده است. در فرهنگهای مختلف این جوامع ازنظر سطح سازمانیافتگی و تمایز متفاوتاند. جوامع بدوی متکی به اجتماعات بزرگ و همراه با توزیع ثابت نقشها یا وظایف است. با پیچیدهتر شدن جامعه و ضرورت یافتن مهارتهای تازه ساختهای اجتماعی متمایز میشوند تمدن صنعتی شهری مدرن از انسان دو چیز مطالبه میکند:توانایی کسب مهارتهای بسیار تخصصی و قابلیت تطابق سریع با شرایط اجتماعی و اقتصادی دائماً متغیر (مینو چین[۵۰]، به نقل از ثنایی، ۱۳۸۱).
خانواده همواره بهموازات تغییرات جامعه دستخوش تغییراتی شده است و خانواده در پاسخ به نیازهای فرهنگ جامعه نقش حمایت و اجتماعی کردن اعضای خود را تقبل و رها کرده است. خانواده به یک معنا دو نقش متفاوت ایفا میکند یکی داخلی که حمایت روان اجتماعی از اعضای خود باشد و دیگری خارجی یعنی برون سازی بافرهنگ و انتقال آن. (مهدیزداگان، ۱۳۷۷).
جامعه صنعتی شهری باقدرت در خانواده دخالت کرده است و بسیاری از نقشهایی را که زمانی وظایف خانواده بود در اختیار گرفته است پیران خانواده امروز بهطور جداگانه و در خانه کهنسالان یا خانه شهروندان ارشد زندگی میکنند مخارج مربوطه را جامعه از طریق برنامههای امنیت یا رفاه اجتماعی تأمین میکند. جوانان از مدرسه وسایل ارتباطجمعی و همسالان تعلیم میگیرند. تکنولوژی جدید ارزش آنچه را که کار طبقه زن تلقی می شد. به شدت کاهش داده است طوری که وظایف لازم برای بقای واحد خانواده را، ماشین با تولید بهتر آن تغییر داده است شرایط جاری که به زن و شوهر اجازه کار میدهد، یا الزام کار خارج از خانه را ایجاد کرده است. باعث میشود شبکه روابط برون خانگی بالا بگیرد و تعارض بین زن و شوهر تشدید شود. انسان مدرن باوجود تمام این تغییرات هنوز به یک رشته ارزش هایی چسبیده است که متعلق به جامعه متفاوتی است جامعه ای که در آن مرزهای بین خانواده فردای آن به وضوح ترسیم شده بود. پای بندی به یک الگوی منسوخ منجر به این امر شده است که بسیاری از وضعیت هایی که به وضوح مربوط به استحاله خانواده است، اطلاق نابهنجار و آسیب زا پیدا کند، هنوز ه محک زندگی خانواگی این افسانه است که : «و بدین ترتیب آن ها عروسی کردند و از آن پس با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند». تعجب آور نیست که هیچ خانواده ای به این ایده آل نمیرسد (مینو چین، به نقل از ثنایی، ۱۳۸۱).
۲-۲-۴- زیر منظومه زنوشوهری
ثنایی (۱۳۸۱)، به نقل از مینو چین زیر منظومه زنوشوهری را متشکل از دو بزرگسال با جنسیت های مخالف می داند که با هدف ابراز شده تشکیل خانواده به هم ملحق شده اند. زیر منظومه زنوشوهری دارای تکالیف یا نقشهایی است که برای عملکرد خانواده حیاتی است مهارتهای اصلی لازم برای به ثمر رسیدن تکالیف این زیر منظومه عبارت از «مکملیت» و «برون سازی متقابل» است یعنی زن و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند که درآن هرکدام عملکرد دیگری را در بسیاری از زمینه ها حمایت کند. باید الگوهای مکملیتی به وجود آورند که به هرکدام از آن ها این امکان را بدهد که تسلیم شود بی آن که احساس کند «تسلیم شده است» هم زن و هم شوهر باید بخشی از مجزا بودن خود را برای کسب تعلق از دست بدهند پافشاری زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود، ممکن است زیر بار «بهم وابستگی» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.
زیر منظومه زنوشوهری میتواند پناهگاه یا مفر استرسهای جهان خارج و چارچوب تماس با سایر سیستم های اجتماعی باشد میتواند یادگیری خلاقیت و رشد را در دامان خود تقویت کند. زن و شوهر در روند برون سازی متقابل خود میتوانند وجوه خلاق ولی نهفته همسر خود را فعال کنند و بهترین ویژگیهای یکدیگر را مورد تقویت قرار دهند البته ممکن است زن و شوهر وجوه منفی یکدیگر را فعال کنند زن و شوهر میتوانند در بهسازی یا نجات دادن همسر خود مصر باشند و با این کار مانع کسب صلاحیت او شوند. به عوض قبول همسر خود، به همان صورتی که هست استانداردهای تازه ای را به او تحمیل میکنند. آن ها ممکن است الگوهای مراوده ای متکی – حامی ایجاد کنند الگوهایی که در آن عضو متکی، متکی باقی میماند تا احساس حامی بودن همسر خود را تقویت کند. این قبیل الگوهای منفی میتواند در بین زوجین متوسط وجود داشته باشد بی آن که دال بر وجود آسیب گسترده یا انگیزش ناروای هیچ یک از آن ها باشد.
زیر منظومه زنوشوهری باید مرزی ایجاد کند که ان را از مداخله انتظارات و نیازهای سایر سیستم ها حفظ کند این امر خصوصاً وقتی مصداق دارد که خانواده دارای کودکانی هم باشند بزرگسالان باید یک حیطه روان – اجتماعی مخصوص به خود داشته باشند، پناهگاهی که بتوانند در آن از یکدیگر حمایت عاطفی کنند اگر مرز حول زیر منظومه زنوشوهری خیلی سخت و خشک باشد، ممکن است که انزوای آن ها سیستم خانواده را تحتفشار و استرس قرار دهد اما اگر زن و شوهر مرزها را سست نگه دارند ممکن است زیر گروه های دیگر ازجمله بچهها و خویشاوندان در وظایف و عملکرد زیر منظومه آن ها مداخله کنند . به زبان ساده زن و شوهر به یکدیگر بهعنوان پناهگاهی در مقابل انتظارات عدیده زندگی احتیاج دارند.
۲-۳- ب: تفاوت های زنان و مردان
به اعتقاد روان شناسان در پیدایش تفاوت های زنان و مردان هم عوامل ارثی و هم عوامل محیطی هر دو سهم مهمی دارند اما جامعه شناسان معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت در رفتاری است که جامعه در مورد آن ها پیش میگیرد و در کل تفاوت زن و مرد در جزئیات است و نه کلیات ازآنجاکه یکی از عوامل مؤثر در رضایت از زندگی زوجین درک تفاوت های بین زوجین هست در اینجا به ذکر بعضی از موثرترین تفاوت ها فیزیولوژیکی، عاطفی و شناختی می پردازیم.۰
۲-۳-۱- نقش کروموزوم y در ایجاد تفاوت ها
کروموزوم y اولا باعث میشود که جنین انسان پسر باشد و ثانیا با الگوی خاص و کاملا متفاوتی از الگوی جنین دختر رشد کند علاوه بر این کروموزوم ویژگی جنس نر را نیز به او میدهد مثلا پسر در مقابل انواع آسیب های جسمی روانی نسبت به دختر حساس تر است . مرگ و میر پسران در دوران جنینی و در طول زندگی بیشتر از دختران است و مردها عموما ازنظر بدنی نیرومندتر از زن ها هستند؛ که همه اینها جزء ویژگیهای بنیادی مردهاست و چندان به محیط اجتماعی بستگی ندارد (گنجی، ۱۳۷۵).
۲-۳-۲- تفاوت در رشد
جنین پسر در رحم مادر خیلی سریعتر از جنین دختر رشد میکند، این برتری تا ۱۲ سالگی است و از آن پس رشد دخترها بیشتر میشود ولی خلاصه باز پسرها جلو می افتند. دوره استراحت قلب در هر زمان در پسرها کوتاه تر از دخترهاست. بعد از شروع عادت ماهانه بسیاری از دختران هم ازنظر جنسی و هم ازنظر روانی دچار ناراحتی میشوند آستانه حس درد و حس لمس دختران از بدو تولد پایینتر از پسران است ولی توانایی شنوایی و بویایی زن ها بالاتر از مردان است. این تفاوت طوری است که پسران را برای زندگی فعال و پر جنب و جوش و دختران را برای زندگی آرام آماده میکند (همان منبع).
حجم مغز : صد سال پیش دانشمندان متوجه شدند که حجم مغز مردان بیشتر از آن است و همین مسئله را دلیل هوشمندی بیشتر مردان برشمردند. این نگرش بعدها با این فرضیه که حجم مغز انسان تابع ابعاد جسمانی است (هاید[۵۱]، به نقل از رحمتی، ۱۳۸۰).
هیپوتالاموس : ناحیه کوچکی در بخشی از مغز است و تفاوت های جنسی در این ناحیه به چشم میخورد این تفاوت ها ناشی از تمایز بافت مغزی است که در مرحله رشد جنینی صورت میگیرد ممکن است تفاوت های جنسیتی در هیپوتالاموس اثراتی بر روی رفتارهای دو جنس داشته باشد لیکن این مسئله تحقیقا ثابت نشده است (گیبونز،[۵۲] به نقل از رحمتی، ۱۳۸۰).
نیمکره راست، نیمکره چپ : به عقیده جری لوی میزان جانبی شدن (استفاده از نیمکره خاصی از مغز) مغزی زنان کمتر از مردان بوده و احتمال اینکه دو طرفه باشد در زنان بیشتر است. بدین صورت فضای عصبی بیشتری برای پردازش کلامی اختصاص یافته و پدیده واسطه کارایی زنان در آزمون کلامی بهتر از مردان است. از سوی دیگر به همان نسبت که زنان در تواناییهای کلامی مهارت کسب میکنند به همان میزان نیز در تواناییهای فضایی ضعیف میشوند. ما حصل کلام اینکه بنا بر ادعای لوی مهارتهای کلامی زنان بیشتر از مردان بوده و در مهارتهای فضایی ضعیف تر از مردان هستند پژوهش های انجام شده فرضیه مطرح شده توسط لوی را اثبات میکنند در رابطه با سنجش توانایی کلامی مردا ن نیز ثابت شد که مردان بیشتر از زنان جانبی میشوند و این مسئله دلیل ضعف شان هست. (هالپرن،[۵۳] به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).
اعتمادبهنفس : تحقیقات انجام شده حاکی از این است که جنس مونث در قیاس با مردان از اعتمادبهنفس کمتری برخوردار است تحقیقات انجام شده در مورد کودکان پیش دبستانی در مقطع سنی ۵/۴ – ۴ سالگی نیز نتایج مشابهی را به دست داده است ؛ به عبارت دیگر جنس مونث تلقی چندان مثبتی از کارکردهای خویش ندارد (کراندال،[۵۴] به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).
مستندات و یافته های موجود حاکی از این است که اشخاصی که در رابطه با موفق شدن مردد هستند از اعتمادبهنفس کارآمدی برخوردار نبوده و بدین واسطه از پس کارهای چالش برانگیز بر نمی آیند برای ارزیابی اعتمادبهنفس حقیقی زنان باید برخی از مسایل روشن شود. فرضا چنانچه زنان وظیفه ای را متعلق به جنسیت خویش بدانند در این مقوله اعتمادبهنفس چشمگیری را عرضه داشته و کار را به نحو احسن انجام می دهند به علاوه چنانچه زنان در رابطه با وظایف محوله باز خورد و پس خوراند مثبت مواجه شده و از کیفیت تواناییهای واقعی خویش آگاه شوند به لحاظ داشتن اعتمادبهنفس هیچ گونه کاستی و نقیصه ای ندارند. نکته آخر در رابطه با قیاس میزان اعتمادبهنفس دو جنس اینکه اگر زنان احساس کنند که کارشان با دیگران مقایسه میشود، دستخوش ضعف اعتمادبهنفس میشوند حال اگر کارشان انفرادی بوده و مورد مقایسه با دیگران قرار نگیرد اعتمادبهنفس بالایی را از خود نشان می دهند (رحمتی،۱۳۸۰).
مسئله قابل تامل دیگر اینکه تفسیر مردان از نتیج احتمالی امری قدری اغراق آمیز است، در صورتی که عکس این مطلب در مورد زنان صدق میکند به زبان دیگر زنان در قیاس با مردان از اعتمادبهنفس استواری برخوردار نیستند (توماس،[۵۵] به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).
۲-۳-۳- تفاوت در علایق و رغبت ها
نوع دوستی، توجه به دیگران صمیمت و ارتباط های حمایتی از حصوصیات زن هاست که تفاوت آشکاری با مردان دارند. آلپورت [۵۶] و ورنون[۵۷] در سال ۱۹۳۱ پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علایق زیبایی شناختی، اجتماعی دینی زنها بیشتر از مردان است مردها بیشتر به جنبههای سیاسی و تئوری علاقه دارند و زن ها بیشتر به مسائل اخلاقی تمایل نشان می دهند زن ها با حرارت نسبت به بی عدالتی اعتراض میکنند و نسبت به آداب و رسوم اجتماعی و ضوابط اخلاقی تلفیق پذیرند پذیرش دیگران خصوصیت دیگری است که در جنس ماده نوع آدمی دیده میشود (گنجی، ۱۳۷۵).
دختران به معاشرت با دیگران و ایجاد روابط اجتماعی علاقه زیادی دارند حال آن که پسران خود را بیشتر به فعالیتهای بدنی ازجمله بازی و دویدن و دنبال یکدیگر کردن یا هول دادن اسباب بازی ها و کشیدن آن ها مشغول میکند، نکته قابل توجه درباره بیشتر این علایق آن است که مستقل از جامعه و فرهنگی است که کودکان در آن بزرگ میشوند (همان منبع).
۲-۳-۴- پرخاشگری
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:48:00 ق.ظ ]