ج) توحید در الوهیت، که همان توحید عبادی
محل نزاع سلفیون با سایرین بیشتر در دو قسم اخیر توحید صفاتی و توحید عبادی است که بحثهای بسیار گستردهای در آن مطرح شده است.تا آنجا که ابن تیمیه قسم نخست توحید را توحید متکلمان می دانسته و می گوید: توحید متکلمان «توحید ربوبیت» است؛ اما مهمتر از آن، «توحید الوهیت» است. این توحید یکتا و بیهمتا شمردن خداوند در «عبادات» و «استسلام» در برابر اوست که همه پیامبران بدان دعوت نمودهاند. این توحید حق خداوند بر ذمّه بندگان است. [۱۰۰]
ما در اینجا به فراخور بحث ، به بررسی آراء تفسیری ابن تیمیه وابن فیم ،در ذیل این دو نوع از توحید می پردازیم:
-
- توحید صفاتی
ابن تیمیه در باره آیات واحادیثى که صفات خداوند را بیان مىدارند، معتقد است،باید آنها را به معناى ظاهرى خود گرفت ونباید آنها را توجیه وتاویل کرد. او مىگوید:«کسانى که در صدد توجیه و تاویل ظواهر آیات و احادیث بر مىآیند، آن گونه که سزاوار بزرگ داشتن خدا است، خداوند را بزرگنداشته وآن چنان که باید خدا را بشناسند ، نشناخته اند.»[۱۰۱]
برهانى که ابن تیمیه براى اثبات نظریه خود اقامه کرده است این است که او گمانکرده راى صحابه وتابعین نیز همین بوده است. او مىگوید:«تفاسیر وروایات نقل شده از صحابه را مطالعه وصد کتاب بزرگوکوچک تفسیرى را مورد تحقیق وبررسى قرار دادم وتا کنون کسى از صحابه رانیافتهام که آیات وروایات صفات خداوند را به غیر معناى ظاهرى خود توجیه ویاتاویل کرده باشد!»[۱۰۲]
اندیشه ابن تیمیه مانند برق وباد در میان مقلدان وشیفتگان او رواج یافت، بى آنکه آنان به خود زحمت دهند وسخنان صحابه را در تفاسیرى همانند تفسیر بغوى، طبرىویا ابن عطیه که مورد پذیرش او هستند، مشاهده کنند. و باید دانست که همه این کتب تفسیرى پر است از تاویل آیات صفات از سوىصحابه وتابعین وپیراسته از تجسیمى است که ابن تیمیه و حشویه معتقدند. [۱۰۳] مثلاً در تفسیر آیه الکرسى طبرى از ابن عباس نقل کرده، که کلمه ((کرسیه)) به معناى علم خداست، وبراى ادعاى خود به کلام عرب استناد کردهاست. این مطلب را بغوى، قرطبى و شوکانى به نقل از ابن عطیه وکسانى دیگر نیزگفتهاند. [۱۰۴]
بنابراین به این دلیل که ابن تیمیه و همفکران او از تأویل آیات قرآن گریزانند؛ گاهی برای پرهیز از آن به عقاید نامعقول روی آورده و صفات نادرست و نامعقول برای خداوند قائل شده اند.
با توجه به مقدمه فوق، اینک مطالبی را که او و همفکرانش به خداوند نسبت می دهند و صفات و ویژگی هایی را که برای خداوند تبارک و تعالی قائلند مورد بررسی قرار دهیم:
۱-۱٫ مرئی بودن خداوند
ابن تیمیه معتقداست که خداوند با همین چشم مادی دیده می شود؛ وی ، در راستای به کرسی نشاندن مدّعای خود میگوید: «خطای کسانی که قائل به رؤیت خداوند هستند ، کمتر از خطای کسانی است که رؤیت خداوند را نفی میکنند.»[۱۰۵]
او همچنین بر امکان رؤیت خدا ، چنین استدلال میکند: «هر چیزی وجودش کاملتر باشد، برای دیدن سزاوارتر است و از آنجا که خداوند اکمل موجودات است ، برای دیدن از غیر او سزاوارتر است و در نتیجه خداوند ، باید دیده شود.» [۱۰۶]
ابن تیمیّه در کتاب « منهاج السنّه » که در ردّ کتاب « منهاج الکرامه » علاّمه حلّی نوشته است ، در این خصوص(رؤیت حسی خداوند) ادعای اجماع کرده و می نویسد: «عموم منسوبین به اهل سنت برای اثبات رؤیت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر این است که ذات احدیّت را در آخرت ، با چشم می تواند دید ، ولی در دنیا نمی توان دید.»[۱۰۷]
ابن قیّم نیز می گوید: قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و دهها حدیث و… بر این عقیدهاند که خداوند متعال با چشم سر ، به طور عیان دیده می شود. [۱۰۸] سلفی ها در مسأله رؤیت خدا، به حدّی راه افراط را پیش گرفتهاند که بهت و حیرت هر انسان عاقلی را متوجه خود میکند.
ابن تیمیّه معتقد است خداوند متعال در روز قیامت ، با قیافه مبدّل پیش مردم میآید و خود را معرفی میکند و میگوید : من خدای شما هستم ولی مردم در جواب میگویند: ما تو را نمیشناسیم و از تو به خدا پناه میبریم ! اگر خدای ما بیاید ، ما او را میشناسیم . سپس خداوند با قیافه اصلی خودش پیش آنها میآید و خود را معرفی میکند . آنها میگویند : بله ، تو خدای ما هستی و سپس به دنبال خدا ، به سوی بهشت روانه میگردند. [۱۰۹]
دلایل معتقدین به رؤیت:
الف) عقلی:
ابن تیمیه برای اثبات مرئی بودن خداوند به این دلیل ظاهراً عقلی متوسل می شود: «رؤیت جز بر امور وجودی متوقّف نیست و هر آنچه که جز بر امور وجودی متوقّف نیست موجود واجب قدیم از ممکن حادث ، به آن سزاوارتر است.»[۱۱۰] او نظرخویش مبنی بر قابل رؤیت بودن خداوند را با استناد به آیاتی از قرآن نیز اثبات می کند؛ از آن جمله: «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره»[۱۱۱]
آیه دیگر در آنجا که حضرت موسی(ع)، بنا به تقاضای پیروانش عرض می کند: «رب ارنی انظرالیک…»[۱۱۲] آنها می گویند حضرت موسی(ع) از خدای خود خواست که خود را به اونشان دهد و اگر این امرممکن نبود موسی(ع) از خداوند چنین درخواستی نمی کرد.
ب) نقلی:
ابن تیمیه و ابن قیم در اعتقاد به مرئی بودن خداوند در آخرت ،به روایاتی استناد می کنند که درمجامع حدیثی اهل سنت آمده است و به نوعی از آنها این معنا برداشت می شود.ازجمله:
در صحیح مسلم ، کتاب الایمان ، باب اثبات رویه المومنین فى الاخره ربهم ، در جریان روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که ایشان فرمودند:
بهشتیان چون به بهشت قدم مى گذارند، خداى تعالى خطاب به ایشان مى فرماید: بیشتر از این هم چیزى مى خواهید که به شما بدهم ؟ بهشتیان پاسخ مى دهند: مگر نه اینکه سیماى ما را سپید گردانیدى و به بهشت در آوردى و از آتش دوزخ رهانیدى ، بیش از اینها چه انتظار داشته باشیم ؟ در این هنگام پرده به کنار مى رود و چهره خداى عزو جل آشکار مى گردد و بهشتیان ، دیدار با پروردگارشان را از هر چه که به آنها داده شده است ، گرامیتر و خوشتر خواهند داشت. [۱۱۳]
و نیز در سنن ترمذی[۱۱۴] از آن حضرت روایت کرده اند که:گرامیترین بهشتیان نزد خداوند کسى است که هر بامداد و شامگاه خدا را دیدار مى کند. آن گاه حضرتش این آیه را تلاوت فرمود: وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره
ویا روایت دیگری که در سنن ابن ماجه از پیامبر اکرم(ص)در این معنا آورده شده است که:
بهشتیان به دیدار خداى عز و جل مى روند و خدا هم عرش خودش را به آنها نشان مى دهد. ذات بارى تعالى در یکى از باغهاى بهشت خود را بر ایشان آشکار مى کند و با آنها گفتگو مى نشیند و کسى نمى ماند مگر اینکه طرف صحبتهاى گرم خدا قرار گیرد؛ تا آنجا که خداوند به یکى از ایشان رو مى کند و مى پرسد: فلانى ، آن روز را به خاطر دارى که چنین و چنان کردى ؟ و او مى گوید: پروردگارا، مگر هنوز مرا نبخشیدى ؟ و خدا مى گوید: آرى … آن وقت ما به خانه هاى خود باز مى گردیم و چون با همسران خود روبرو مى شویم ، به ما مى گویند: خوش آمدى ، چه زیباتر و خوشبوتر و نورانیتر از هنگام رفتنت باز گشته اى ؟ و ما پاسخ مى دهیم : ما امروز با پروردگارمان همنشین بوده ایم ، و جا دارد که این چنین آراسته و برازنده به خانه بازگشته باشیم.[۱۱۵]
نقد دلایل فوق:
اولاً: سخن ابن تیمیه مبنی بر اینکه هر موجودی قابل دیدن است آشکارا مردود است ، زیرا امروزه ثابت شده که چیزهایی وجود دارند ولی قابل دیدن نیستند، ازقبیل امواج ماوراء بنفش، مادون قرمز، سیاه چاله ها، امواج رادیویی. علاوه بر این که دیده شدن با چشم ظاهر مستلزم محدودیت و نقص است ؛ امری که از ذات اقدس الهی دور است. [۱۱۶]
ثانیاً: استدلال ابن تیمیّه ، بر سزاوار بودن رؤیت خدا ، هیچ پایه عقلی و نقلی ندارد ؛ زیرا هیچ گونه تلازم عقلی بین اکملیّت موجود و رؤیت آن وجود ندارد و اگر چنین تلازمیوجود میداشت ، باید خدا در منظر همگان ، بهتر ، آسانتر و بیشتر از موجودات مادی مورد دید قرار میگرفت ، در حالی که هیچ کس نگفته خدارا دیده است
آنچه جای تعجب دارد این است که ابن تیمیّه ، به وجود تناقض در قول به رؤیت اقرار نموده و آن را با وجود تناقضش پذیرفته و میگوید:
اگر چه در این قول تناقض وجود دارد ، چون از یک طرف باید قائل شویم خدا دیده میشود و از طرف دیگر باید بگوییم خداوند دارای جهت نیست ؛ ولی این تناقض بهتر است از این که گفته شود خداوند اصلاً دیده نمیشود ، چون رؤیت خداوند ، موافق با حکم عقل است. [۱۱۷]
ابن تیمیّه در این گفتار ، هم تناقض را پذیرفته و هم در دام تناقض دیگری افتاده است ؛ زیرا او از یک طرف میگوید: در قول به رؤیت خداوند تناقض وجود دارد و از طرف دیگر میگوید : رؤیت خداوند ، موافق با حکم عقل است . در حالی که مسأله محال بودن تناقض ، از بارزترین و روشنترین موضوعات عقلی است . چگونه میتواند چیزی که در آن تناقض وجود دارد ، با حکم عقل موافق باشد. [۱۱۸]
امّا در باره ی آیه ی ۲۳ از سوره شریفه قیامت مفسران نظرات متفاوتی ارائه کرده اند.
علامه طباطبایی می فرمایند: مقصود از نظر، نظر حسی که متعلق به چشم سر می باشد نیست ، که براهین قاطعی در محال بودن آن موجود است.بلکه مراد نظر قلبی ورؤیت قلب به حقیقت ایمان است که برهان نیز همین را می گوید. [۱۱۹]
بعضی دیگر از مفسران در این آیه کلمه ای را در تقدیر می گیرند، برای مثال آلاء (نعمت ها) را؛ یعنی در روز قیامت به نعمت های پروردگار می نگرند. زمخشری در کشّاف می گوید: واجب است نظر را به سوی چیزی تأویل ببریم که دیدنش صحیح باشد.[۱۲۰]
می توان گفت: آنجا که حضرت موسی (ع) از خداوند می خواهد که خود را به او نشان دهد؛ اولاً او بنا به خواست امت خویش چنین درخواستی نموده است ؛ثانیاً لن ترانی در ادامه ی آیه ، با صراحت نفی همیشگی رؤیت خداوند توسط انسان را نشان می دهد، ادیبان گفته اند که (لن) برای نفی ابد است.
بنابراین با دلایل عقلی وآیاتی نظیر«لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»[۱۲۱] و نیز آیه «لیس کمثله شیء»[۱۲۲] به خوبی می توان نظر ابن تیمیه، سلفیه، مجسمه، ظاهریه، مشبهه و اشاعره را درزمینه دیده شدن خداوند در دنیا یا آخرت مردود دانست.
روایات در عدم رؤیت:
اما در مورد روایاتی که ابن تیمیه و شاگردانش در اثبات مرئی بودن خداوند به آن استناد کرده اند باید گفت اولاً: بخش اعظمی از این روایات از نظر سند مخدوش است و در سلسله سند آنها افرادی چون ابی هریره وجود دارند ؛ که حتی در بین بسیاری از دانشمندان اهل سنت به دروغگویی مشهور است تا جایی که وی مورد لعن عده ای از آنان نیز قرار گرفته است ثانیاً از لحاظ دلالی هم بسیاری از این احادیث مشعر به رؤیت حسی نیستند تا آنجا عده ای از علماء از این روایات تأویل به رؤیت قلبی می کنند[۱۲۳] و یا تمثیل میدانند. [۱۲۴]
علاوه بر دلایل فوق روایاتی که از ائمه معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده است نیز رؤیت حسی خداوند سبحانه و تعالی را نفی می کند.که در این جا به چند مورد از آنها اشاره می نماییم:
کلینی به سند خود از عبدالله بن سنان ، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که ذیل آیه «لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ» فرمود:
مقصود از “درک ابصار “، احاطه اوهام است ، مگر نمیبینی در جمله « قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُم»[۱۲۵] معنای لغوی “بصائر” دیدن به چشم و در «وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها»[۱۲۶] کوری چشم اراده نشده است ؛ بلکه در همه این موارد ، مقصود از بصیرت ، احاطه وهم است.
عرب هم این کلمه را به همین معنا استعمال میکند، مثلاً میگوید: فلانی بصیر به شعر و فلانی بصیر به فقه است و فلانی در شناختن اجناس بصیرت دارد و فلانی بصیر به انواع لباس ها و پارچهها است.
هنگامی که استعمال این کلمه در مورد بشر ، به معنای احاطه صحیح است ، در خدای متعال چگونه صحیح نباشد ، در حالی که خداوند بزرگتر از آن است که به چشمها دیده شود. [۱۲۷]
و نیز کلینی به سند خود از صفوان بن یحیی روایت کرده که گفت: ابوقرّه محدّث از من خواست او را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) ببرم ، من از آن حضرت جهت دیدار وی اذن خواستم ، ایشان اذن دادند. سپس به اتفاق ، شرفیاب حضورش شدیم.
ابوقرّه از حلال و حرام و دیگر احکام دین ، پرسشهای زیادی پرسید تا آن که بحث به مسأله توحید رسید ، پرسید : روایتی پیش ما است که میگوید : خداوند رؤیت و کلام خود را بین دو پیامبر تقسیم نمود ، کلام خود را به موسی بن عمران و رؤیتش را به محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم ) اختصاص داد.
امام (علیه السلام) فرمود : چه کسی از ناحیه خداوند به جنّ و انس تبلیغ میکرد که : « لا تُدْرِکُهُ الأَبْصار، لایُحِیطُونَ بِهِ عِلْما [۱۲۸] ، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء» (آیا محمد نبود ؟ )
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:21:00 ب.ظ ]