4-5 خلاصهی داستان اسب چوبی
اسب چوبی، داستان زنی فرانسوی است که در فرانسه، با جلال که طب می خواند آشنا می شود با هم ازدواج می کنند از او فرزندی دارد. روزی که قدم به سرزمین ایران می گذارد با دنیای کاملاً متفاوتی مواجه می شود دیدار او با سرزمین مادری جلال، و ملاقات با قوم و خویش هایش و دیدن اوضاع نابسامّان و به هم ریخته و آلودهی خانه جلال، او را شوکه می کند امّا به دلیل عشق به همسرش، در برابر بسیاری از کج خلقی ها و ناملایمات انعطاف بخرج می دهد و دشواری ها را تاب می آورد. در مقابل، جلال، پس از شش سال، عشق و زندگی زناشویی، با داشتن فرزندی او را ترک می کند و با دخترعموی خود، ازدواج می نماید و تلاش دارد او را تنها، با فرزند خردسالش، در حالی که سرافکنده و ناامید است. به پاریس بفرستد. زن فرانسوی بعد از ازدواج همسرش، دیگر قادر نیست در ایران بماند و هیچ رابطه زنده ای جز کینه و نفرت نسبت به او و سرزمینش ندارد و لحظه شماری می کند تا از این سرزمین شوم دور شود.
4-5-1 طبقه بندی شخصیّت
با توّجه به این که، در بنیاد نظری، درباره شخصیّت، به طور کامل بحث و بررسی انجام شد. نتایج حاصل، به این امر منتج شد، که از یک طبقه بندی مشخّص برای بررسی شخصیّت ها استفاده شود و شیوه شخصیّت پردازی نیز بررسی می گردد .
این طبقه بندی عبارتند از :
1- شخصیّت از نظر ماهیت (انسانی ، غیرانسانی)
2- شخصیّت از نظر تحوّل پذیری یا تحوّل ناپذیری (پویا ، ایستا)
3- شخصیّت از نظر میزان گستردگی و کمال (ساده ، جامع)
4- شخصیّت از جهت کاربرد (قالبی، نوعی، قراردادی، نمادین، تمثیلی، همه جانبه و…)
5- شخصیّت از نظر نقش داستانی (اصلی، فرعی، مخالف و…)
براساس طبقه بندی بالا، شخصیّت های این داستان از چهار منظر مورد بررسی قرار می گیرند .
4-5-1-1 شخصیّت، از نظر ماهیت
با توّجه به این مطلب که، شخصیّت به طور حتم، انسان نیست بلکه می تواند، حیوان، شی و یا حتی عناصر طبیعی، نیز باشد به شرط آنکه نویسنده، به آن وجوه انسانی ببخشد. در این داستان، نویسنده از سیزده شخصیّت استفاده کرده است که همگی، از هویت انسانی برخوردارند و از نظر جنسیت، پنج شخصیّت زن و بقیه مرد، هستند که عبارتند از : جمال برادر جلال، جلال همسر زن فرانسوی، احمد دوست جلال، آرمان کودک خردسال جلال. دیگر شخصیّت های حاضر در داستان، نام خاصی را به خود اختصاص ندادند با این وجود هویت انسانی دارند و عبارتند از: پدر جلال، زن فرانسوی، سه خواهر جلال، مادر جلال و دخترعموی جلال.
جدا از آنها، شخصیّت هایی نیز، در داستان حضور دارند که در نظر خواننده بسیار کم رنگ و کم اهمیّت جلوه می کنند مانند : دژبان، پیشخدمت، آوازخوان ها. آنها نیز همگی هویت انسانی دارند .
نویسنده، در بخش هایی از داستان، به عناصر طبیعی و حتی اشیا نیز، تشخص انسانی بخشیده است. با توّجه به آنچه که در بنیاد نظری، درباره ماهیت شخصیّت، بیان شده است آن ها نیز جز شخصیّت داستان، به شمار می آیند.
نمونه های درون متنی :
راوی «نوئل های پیش این جوری نبود. نوئل پاریس خوب بود. آنجا زندگی و قشنگی در آغوش هم می رقصیدند» (چوبک، 1352 : 125) .
راوی « دانه های درشت برف، آشوبگر و پرخروش از پشت شیشه های لخت دریچه هوا را تازیانه می زد» (همان: 114).
راوی «شعله های آتش اسب را در بر گرفت و چاله بخاری آجری از شعله پر شد و اسب بزرگ بود و کوچک شد و اخم کرد و چلاق شد و پر زید و یله شد و خوابید» (همان : 131).
راوی «اتاق لخت و عور بود. جز همین یک دیوان[36] کهنه چرم قهوه ای و دو تا چمدان رو گرفته که بغل هم نشسته و منتظر بودند. چیز دیگری توش نبود» (همان : 113)
4-5-1-2 شخصیّت از نظر تحوّل پذیری یا تحوّل ناپذیری
این منظر مختص شخصیّت های اصلی و مهم داستان است به دو بخش شخصیّت پویا (تحوّل پذیر) و ایستا (تحوّل ناپذیر) تقسیم می شوند .
4-5-1-2-1 شخصیّت پویا
با در نظر گرفتن این مطلب که این منظر، مختص شخصیّت های اصلی و مهم داستان است می توان گفت در اسب چوبی، شخصیّت اصلی یعنی، زن فرانسوی شخصیّتی است که حوادث داستان بر او تأثیر گذاشته است. گفته های راوی، تک گویی های خود زن فرانسوی، گفتوگوهای زن فرنگی با جلال، همسرش و در نهایت تصمیمی که زن در قبال رفتارها و اعمال همسر و قوم و خویش هایش اتخاذ می کند شواهدی است بر دگرگونی و تحوّل شخصیّت زن فرانسوی. زن فرانسوی می بیند که همه چیز، جز خودش و عشق و نفرتش دروغ است.
پس، به این نتیجه می رسد که باید همه چیز را رها کرد و رفت. حوادث و رویدادها، بر روی شخصیّت وجودی او تأثیری بهسزا داشت، موجب شد او تغییر رویه دهد این تغییر هم در نگرش او اتفاق افتاد و هم در رفتارش تحوّلی مهم صورت گرفت. با توّجه به مطالب ذکر شده ؛ زن فرانسوی شخصیّتی پویا محسوب می شود.
نمونه های درون متنی :
راوی « حس کرد تمام مردم شهر دشمن خونی اویند و بیرون تو برف کمین کرده اند تا به بچه اش گزند برسانند. به لام چراغ نگاه کرد. سوزن های دردناک نور تو چشمش نشست و به مغزش فرو رفت. امّا چهار ساعت دیگر از این دیار می رفت دیگر پشت سرش را هم نگاه نمی کرد» (همان : 126) .
راوی «دلش شور می زد. دلش می خواست آنجا نباشد و دلش می خواست مدتها پیش، از این سرزمین رفته باشد» (همان : 131) .
راوی «سه سال پیش زیبا، شاداب و بی پروا پایش را از هواپیما به زمین مهرآباد گذاشته بود» (همان : 115).
زن فر
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
انسوی «تو میدانی من چقدر تو رو دوستت دارم. من نمی خوام تو برزخ بشی هر چه تو بخواهی من میگم» (همان : 122) .
راوی «وقتی شب خلای خانه را دید آنوقت فهمید به کجا آمده» (همان : 123) .
زن فرانسوی «همه چیز اینجا خشک و فلزی است. آفتابش، سرمایش و آدمهایش همشون. زندگی من تمام شد حالا باید جون بکنم این بچه را بزرگش کنم» (همان : 130) .
4-5-1-2-2 شخصیّت ایستا
جلال از دیگر شخصیّت های مطرح و مهم داستان است. حوادث و رویدادهای داستان، بر شخصیّت جلال تأثیری اندک گذاشته است. شخصیّت جلال که در طول داستان ابتدا توسط راوی و سپس با گفتوگوها و اعمالش بسط می یابد. همواره خواننده را با شخصیّتی ایستا، رو به رو می کند اگرچه دگرگونی و تحوّلی در وجود جلال اتفاق می افتد امّا از آن جایی که این دگرگونی بنیادی و مهم نیست باید او را شخصیّت ایستا به حساب آورد .
نمونه های درون متنی :
راوی «این همان اتاقی بود که این دو سال آخر را در آن گذرانده بود و حالا اثاثیه اش را جلال کنده و برده بود. مثل جای غارت زده و بمب خورده و لش کرده بود» (همان : 126) .
راوی «جلال در راه یادش داده بود به زبان فارسی بگوید «کنیز شما هستم» و او خیال می کرد این تعارفی است و معنی آنرا نمی دانست» (همان : 119) .
4-5-1-3 شخصیّت از نظر گستردگی و کمال
همان طور که در بنیاد نظری در این مورد بحث و بررسی صورت گرفت؛ شخصیّت از این دیدگاه به دو بخش ساده و جامع تقسیم می شود .
4-5-1-3-1 شخصیّت ساده
شخصیّت های ساده این داستان، که براساس یک فکر ساخته شده اند و فقط با یکی از ابعاد شخصیّتی شان معرّفی شدند خانواده جلال هستند که عبارتند از : پدر، مادر، خواهران و برادر جلال .
آنها که درواقع از طبقه پایین جامعه به حساب می آیند ویژگی های مختص به خود را دارند عموماً ساده و فقیر و مظلومند وابستگی شدیدی به باورها و عقاید خاص خود دارند و تمایلی نیز به تغییر شیوه زندگی خود نشان نمی دهند.
نمونه های درون متنی :
راوی «پدر و مادر و سه تا خواهرهای قد و نیم قد جلال با لبخندهای خفه و لرزان تو حیاط منتظر آنها بودند. زن عکس آنها را تک تک و همه را باهم در پاریس دیده بود امّا آنها اینجا همشون یکجور دیگر شده بودند. شکمهاشان باد کرده بود و رنگ هایشان تاسیّده و چرک بود. مثل اینکه جدشان ناخوش بود و یک ناخوشی ارثی تو خانواده آنها مانده بود» (همان : 119-118).
راوی «بعد، از خواهر هفت ساله جلال حصبه گرفت و خواهر جلال مُرد و او تا لب پرتگاه مرگ رسیّد و همه اهل خانه گفتند زن بدقدمی است که با آمدنش مرگ را به خانه راه داده و همه ازش برگشتند» (همان:124).
4-5-1-3-2 شخصیّت جامع
همان طوری که در بنیاد نظری عنوان شد شخصیّت های جامع از نظر خلقیّات و انگیزه های رفتاری موجودی پیچیده به حساب می آیند که با جزئیات مسائل پیرامون خود سر و کار دارند. با توّجه به این توضیحات، در این داستان شخصیّت اصلی (زن فرانسوی)، جلال (همسر زن فرانسوی) به عنوان شخصیّت های جامع محسوب می شوند زیرا پس از این که راوی شخصیّت ها را با بیان جزئیات، حالات چهره و حالات رفتارهای بیرونی و درونی همراه با توضیحات دقیق معرّفی می کند. آن ها خود با افکار و اعمالشان در قالب گفتوگوها و تگ گوییها در چشم خواننده به حالت زنده و واقعی جلوه گر می شوند. این شخصیّت ها، کاملاً در یک فضای طبیعی و اجتماعی عمل می کنند و به عنوان انسان های واقعی، با عواطف و خواسته های انسانی، در دنیای واقعی ترسیم می شوند .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نمونه های درون متنی :
راوی «زن گردآلود و غبارگرفته بود مثل عروسکی بود که گردگیری لازم داشت . موی سرش رنگ موی موش بود. موهای سرش خار بود. رختهایش ولنگار بود. اشک گرد و خاک و پودر روی گونه هایش را شسته بود و دو جوی خشکیده رو چهره اش نشست کرده بود» (همان: 114-113).
راوی «حالا زندگی پشت سرش سوخته بود و یاد دود آلودش خفه اش می کرد. دلواپس و نگران بود» (همان: 117).
راوی «سرش را از ته تراشیدند و بعد که خوب شد یک کبد بیمار و رنگ زرد و چشمان گود رفته برایش بجا ماند و بعد آن چنان عوض شد که گوئی او را بردند و یک آدم دیگر به جایش گذاشتند» (همان: 124).
راوی «جلال جوان سیاه سوخته چهارشانه سر به زیری بود که اغلب آنجا می آمد و با کتابها ور می رفت و نگاه گم گریزندهای داشت و چشمانش را پشت سرهم به هم می زد» (همان : 115) .
راوی «جلال برگشت تو اُرسی. کتش رو دستش انداخته و خیس عرق بود و چمدان ها را نیاورده بود. آرام و اندیشناک نشست رو نیمکت که جریقی صدا کرد. از چهره اش ناشادی و پشیمانی آشکار بود» (همان:121)
4-5-1-4 شخصیّت از نظر کاربرد
از این زاویه شخصیّت های داستان اسب چوبی در بخش های زیر قابل بررسی هستند .
4-5-1-4-1 شخصیّت قالبی
در این داستان، پدر و مادر و خواهران جلال را می توان شخصیّت های قالبی دانست چرا که این شخصیّت ها به سرعت در ذهن خواننده قابل شناسایی هستند، و عملکرد مشخصی دارند .
تصوری که خواننده از پدر و مادر و خواهران ایرانی آنهم از طبقات پایین جامعه، با طرز فکر خاص شان دارد، کاملاً محسوس است واکنش مادر و خواهران ایرانی با عروس فرنگی، قابل پیش بینی است. رفتاری از آنها سر می زند که کاملاً متناسب با اوضاع و شرایط شان است .
نمونه های درون متنی :
جلال «هر کاری میکنم راضی نمیشن. کاش اصلاً نیامده بودیم. حرف سرشان نمیشه» (همان : 121).
راوی «هردو خاموش شدند. جلال سرش زیر بود و به گل های فرش نگاه می کرد. زن ایستاده بود و هیکل بیچار
ه دولا شده جلال را ورانداز می کرد. دلش برای او میسوخت. دوستش داشت حس می کرد کس و کارش باو زور میگویند و او نمی تواند حرفش را به کرسی بنشاند» (همان : 122).
4-5-1-4-2 شخصیّت نوعی
این نوع شخصیّت ها، که نمایندهی طبقهای از جامعه هستند در این داستان حضوری کم رنگ دارند، این شخصیّت ها احساسات و اندیشه ها و افکار مختص طبقهی خود را دارند و این خصوصیّات مشترک طبقهای، منجر به وجه تمایزشان با دیگر افراد جامعه می شود.
این شخصیّت ها عبارتند از : دژبانها که زن فرانسوی در فرودگاه، موقع پیاده شدن از هواپیما آنها را ملاقات کرده است و از آنها هیچ خوشش نیامده بود.
پیشخدمت، که در پاریس، در رستوران مشغول پذیرایی از مهمان ها بود و آوازخوانان که در شب های نوئل در پاریس به آوازخوانی مشغول بودند .
نمونه های درون متنی :
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:42:00 ق.ظ ]