در مفهومی دیگر،آینه نماد مبادله آگاهی ها است.
صالحی در این شعر با بهره گرفتن از شگرد آشنایی زدایی این صفات نمادین آینه را از او گرفته و ترکیب تازه و مفهومی نو را به مخاطب ارائه می کند،ابهام آینه،آینه مدت هاست که در اشعار شاعران در طی دوره های مختلف از سمبل های مرسوم بود که دیگر حالتی عادی و تکراری به خود گرفته اما
آینه که سمبل و نماد آگاهی وروشنایی است در این شعر در گیر ابهام و تیره گی شده است و روشنگری نمی کند. شاعر با بهره گرفتن از بگانه سازی و خلق این ترکیب جدید به نمادی نو و شخصی دست یافته است.
جز من کسی تو را ندیده بود
تو بوی آهوی خفته در پناه صخره ی خسته می دادی
تو در پس جامه های عزاداران آینه پنهان بودی (نشانی ها،می دانم؛۱۳۷۴)
در این شعر هم شاعر به طرزی نو مرگ آینه یعنی مرگ آگاهی،روشنایی و اندیشه را به تصویر کشیده است و مردم با از دست آن که نمایان کننده ی راه و مسیر آینده اشن بود،عزادار و سیاه پوش در تاریکی اسیر مانده اند.در ترکیب های ساخته شده از نمادهای عمومی توسط سید علی صالحی کاملاً ماهیت نمادین واژه به هم ریخنه شده و معنا و مفهومی متضاد در این ساخت جدید به دست آمده است. و با بهره گرفتن از شگرد آشنایی زدایی نمادهای کاملاً خصوصی اختیار کرده است.
آیا مایلید با من میان این همه همهمه
دمی،دقیقه ای لااقل از بوی بوسه یا باران سخن بگویید؟
می گویند در این دقایق دانا
آدمی از علاقه به آدمی،آوازهای آینه را می فهمد.
با زبانی ساده و روان ترکیبی جدید و خلاقانه آفریده شده است. چنانکه مفهومی کهن با طرز و شکلی نو ذهن مخاطب را در بند می کشد. این بار شاعر تصویرهای نمایان در آینه را به آوازهای آینه تشبیه کرده است.و این شکل جدید از آینه علاوه بر چشم های بینا برای حقایق ،گوش هایی شنوا را هم فرا می خواند.
پاک خسته ام از حرف گریه،از خواب آدمی
دیگر هیچ علاقه ای به التفات آینه ندارم.(سفر بخیر،اصلاً هیچ ۱۳۷۵)
از آنجا که آینه نماد روشنگری و نماد اندیشه الهی است که مظهریت را منعکس می کند،در این شعر شاعر علاوه بر بهره گیری از این نماد واژه التفات را هم همسو و در کنار آینه قرار داده است.ذهن مخاطب را که پس از رویارویی مکرر با نماد آینه،احتمالن دیگر از کنار آن بی تفاوت می گذرد،حال درنگی می کند،با واژه ی التفات دست و پنجه نرم می کند و با دقت و ظرافت بیشتری به محتوای شعر می اندیشد. باز هم آشنایی زدایی کهنگی را در شعر می زداید و مفهوم را با آغوش باز به سوی خواننده پرتاب می کند.
فقط یک عده ی بخصوص می فهمند
که شستن یکی دو لک از آستین آینه
چقدر دشوار است.
در این شعر،شاعر تا حدی آینه را در هم می شکند. به گونه ای با ارزش ها می جنگد.هر آنچه که از کهن بوده تا کنون واقعیت نیست،دانش نیست،گاهی باید تجدید نظر کرد،اصلاح کرد.ایجاد لکه در آستین های آینه همین بازگشت به ارزش هاست،با دقت نگرستن و در نهایت اگر لازم بود اصاح کردن است.شاعر به نوعی با بهره گرفتن از این نماد و این ترکیب اعتراض خودش را به گوش مخاطب می رساند.از کهنه گرایی مطلق و فرار از آن را بسیار سخت و دشوار می داند.آستین آینه تصویر تازه ای است و شاعر خود کهنگی ها را با آشنایی زدایی به دور ریخته و مفهومش را با یک ساخت نو به گوش و دید همگان می رساند.
وقتی که آمدیم
سه چهار تا غزل بود که در کتف آینه
می رفت.(از آوازهای کولین اهوازی،ص ۵۹)
در این شعر برخلاف شاهد قبلی،شاعر نوید می دهد که آنچه اندیشه و آگاهی است با کمی درایت یا عاطفه قابل تغییر است،رفتن غزل در کتف آینه،یعنی تغییر برخی از واقعیت ها و ارزش هادر صورت لزوم.آینه که اینجا منظور سطح جامعه و کهنه گرایی است کمی در این شعر منعطف گشته است.می خواهد تغییر کند.آینه می خواهد انعکاسی مطابق با شرایط و اجتماع جدید داشته باشد.بازتاب علم و آگاهی از سویش با مقتضیات زمان سازگار باشد.
دریا:
هی شما کنار آتش خاموش،خوابتان سنگین!
هی شما که از مسیر موج به آرامش مرداب رسیده اید!
شما سمت مزار دریا را نمی دانید؟(دیرآمدی ری را؛روای راحله؛۱۳۷۳)
دریا نماد پویایی زندگی است.همه چز از دریا خارج می شود و به آن باز می گردد. دریا محل تولد،استحاله و تولد دوباره است.(فرهنگ نمادها؛شوالیه،۲۱۶،جلد سوم)
دریا نماد پویایی زندگی است،اما در این شعر کهنگی و تکرار را از دریا زدوده و ترکیبی تازه و نو از سمبل دریا خلق کرده است.آنقدر نو که کاملاً معنایی متضاد و یا سمبلی متضاد به وجود آمده است. به وسیله ی شگرد آشنایی زدایی از زندگی تا مرگ بین دریا و مزار دریا تفاوت معنای ایجاد شده که نشان از توان بالای سید علی صالحی در شاعرانگی است.و استفاده ی به جا و هوشمندانه از واژه گان برای خلق فضاهایی تازه و بکر.
به خدا وقت صحبت از رفت دوباره و
دوری از دیدگان دریا نیست.(نشانی ها،می دانم ۱۳۷۴)
در این شعر دریا نماد زندگی است اما زندگی عاشقانه،دیدگان دریا سمبلی نو و جدید نست بلکه شاعر تنها تن پوشی نو برتن واژه دریا کرده و این بار در شعر این واژه با ظاهر کاملن متفاوت حاضر شده است که کاملاً ذهن مخاطب را با خود به نبرد برای رسیدن به همان مفهوم همیشگی وا م یدارد.دریا نماد پویایی و زندگی است و در این شعر نمادی از حیات عشق و نفس کشیدن در دنای عاشقانه است که دیگر شاعر تاب دوری از آن را ندارد.
حالا سال هاست که به جرم گفت و گویی ساده حتی
ذهن و زبان دریا را به گروگان گرفته اند.(سفربخیر،چقدر علامت سوال،۱۷۵)
دریا نماد تلاش،آزادی عمل و پویایی در مسیر زندگی است،محلی برای استحاله و تولد دوباره،.
اما در این شعر شاعر به این واژه جان بخشیده و با بهره گرفتن از آرایه ی تشخیص ترکیب تازه از دریا بدست آورده است. ذهن و زبان دریا را به گروگان گرفته اند،مفهوم خفقان و دیکتاتوری را که موجب ازهم پاشیدن گروه های یکپارچه ،هم عقیده و معترض شده است را به تصویر کشیده است.سید علی صالحی با جان بخشی به واژگان و زدودن کهنگی ها و تکرار ها با شگرد آشنایی زدایی به طور موجز و کاملاً ملموس تازه گی می آفریند.
راستی مگر نشانی ما همان کوچه پیچک پوش دریا نبود؟
پس من اینجه چه می کنم؟
کوچه پیچک پوش دریا،تصویری سورئال اما کاملاً ملموس که قوه ی تخیل را به فراسوی مرزهای تکرار و کهنگی می برد.دریا در مفهوم همان دریای قدیمی است،اما این بار در تصویری نوع و بدیع کوچه ای است پیچک پوش که به نوعی بهار و تازه گی این بار در این نماد موج می زند.نشانی ما مگر همان زندگی سرشار از تازه گی و زیبایی نبده است. بازهم سید علی صالحی به واژگان جان می دهد،دنیایی سورئال و فراتر از دیده های بینای ما خلق می کند.آفرینش های پی در پی در اشعارش بی شک ستودنی است.
ببین آقا!
طبیعی ست که می خواهم اندکی مثل دیگران
تنها همین هوای بوسه و دانایی دریا را دوست بدارم..
در اشعار سید علی صالحی علاوه بر فضاها و تصویرهایی نو که با آشنایی زدای در نمادها خلق می کند.نمادها اکثراً در پایان خط یا بند و در ایگاه قافیه نشسته است.یعنی همچون قافیه توانمند در شعر ظاهر می شود وضربه ی نهایی را در ذهن مخاطب برای رساندن مفهوم شعر می رند.
دانایی دریا در این شعر بازهم علاوه بر آشنایی زدایی نیز جان بخشی در این ترکیب هوش و حواس مخاطب را با خود تا عمق و لایه های زیرین شعر جهت رسیدن به مفهوم اصلی می کشاند.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
باران
من از همان اول باران بی خبر
می دانستم زیر بارانی بلندش
دوشب بوی تازه و چند کلوچه ی قندپاکت نامه دارد.(سفر بخیر،خبرخیری خواهد رسید،۱۳۷۵)
در سراسر جهان ،باران به عنوان نماد اثرات آسمانی بر روی زمین ملحوظ می شود.این نکته واقعیتی بدیهی است که باران عامل بارور کننده ی زمین است و اینکه زمین از آن حاصل خیز می شود.(فرهنگ نمادها،شوالیه،ص۱۷،جلد دوم)
“من از همان اول باران بی خبر” اتفاقی مبارک که از قبل غیرقابل پیش بینی بوده است را در ذهن تصویر می کند.
از آنجا که باران نماد رحمت الهی است.باران بی خبر برای شاعر از رسیدن معشوق یا قاصدی که پیام آور خیر است که اتفاق هایی خوش در راهند.باران بی خبر ترکیب جدید یا چهره ای تازه و آشنایی زدا شده از همان نماد و سمبل همیشگی باران است که در این شعر بسیار به دل می نشیند و از آنجا که با چند عنصر شاعرانه و زیبا از جمله دو شب بوی تازه و چند کلوچه ی قند همراه شده است. بارانی که عامل رحمت است اینجا با بهره گرفتن از شگرد آشنایی زدایی قاصدی خوش پیام که شادی آور محفل شاعر شده است.با هدیه شدن دو شب بوی تازه و چند کلوچه ی قند شادی را با شعر و مخاطب قسمت می کند.
از خود شما بود که شبی
باران را زیر چتر گریه و گفت و گو به خانه آوردم.
باران در این شعر سمبلی است از رحمت،پاکی که زیر چتر گریه و گفتو گو به خانه آمده است(می تواند گفت و گوی فرد با خودش “کشاکش درونی” ) برای عبور از مرحله ای و رسیدن به مرحله ای تازه در زندگی باشد و در این شعر تازه گی همراه با باران است.یعنی با پاکی و نوشدنی مطهر. باز هم شاعر در این شعر با ابتکار و خلاقیت ترکیبی جدید از نماد باران آفریده است و مفهومی نو را به ذهن متبادر می شود.
وعلاوه بر آشنایی زدایی و ساختن چهره ای نو از نماد باران تصویری سورئال در این بند در ذهن مخاطب رونمایی شده است.آوردن باران به خانه زیر چتر،چتری از گریه و گفت و گو باز هم شاعر با جان بخشی به باران،باران را همچون انسان زیر چتر به خانه آورده است.چتری که از جنس گیه و گفت و گو و مجادله که در نهایت منجر به آشتی شده است.یعنی همان باران .باران در این شعر علاوه بر پاکی و رحمت نمادی از آشتی و صلح می باشد که پایان دهنده ی مجادله ها در خانه است. شاعر با تلفیق آرایه ی تشخیص،شگرد آشنایی زدایی از تصویر سورئال در مقابل دیدگان و ذهن خواننده رونمایی می کند.
پرده پوش پنهان ترین راز باران که تو بودی
رود را از اعتماد هجرت خویش
به دوایر دریایی دور وعده می دادی
وآب در بستر برکه ی صبور
مفهوم انتظار آن دقیقه ی موعود را نمی فهمید.
پنهان تریت راز باران،راز بارانی که نماد باروری و نعمت الهی است چه می تواند باشد.یا اصلاً آن کیست.شاعر با شگرد آشنایی زدایی فضایی راز آلود را در این شعر پدید آورده است.بازهم حس شاعرانگی در سیدعلی صالحی و هوشمندی وی موجب خلق دنیایی زیبا و متفاوت در این شعر شده است.که ذهن خواننده را به لحاظ درک مفهوم کاملاً درگیر فضا می کند، و باران را از قید تکرار و کهنگی رهانیده است.
من به خانه بر می گردم،
هنوز هم یک دیدار ساده می تواند
سرآغار پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد.
کوچه باغ باران،ترکیبی بسیار زیبا و شاعرانه،که خواننده املاً فراموش می کند بارها باران را دیده و از پیش می شناخته است.باران در کنار کوچه باغ در این شعر سمبلی بی نظیر،سرشار از شاعرانگی و احساس است.شاعر با خلق این ترکیب علاوه بر ارائه چهره ی نو از نماد باران ،دیدگان خواننده را در مقابل تصویری سورئال و کاملاً خیالی قرار م یدهد.دنیایی عاشقانگی در گوچه باغی از جنس و بوی باران در انتظار دیدار دو عاشق است.
ستاره

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:32:00 ق.ظ ]