دیدگاه شهید مطهری درباره برهان وجودی
ما در این بخش برآنیم با بررسی نظر شهید مطهری درباره خدا و راههای اثبات خدا، به بررسی دیدگاه ایشان درباره برهان وجودی بپردازیم و ببینیم که آیا شهید مطهری برهان وجودی را میپذیرد؟ تقریرشان از برهان وجودی چگونه است؟ در تقریر خود به کدام صورت این برهان توجه دارد؟ عکسالعملشان در برابر نقدهای کانت چگونه است؟ امیدواریم با طرح این پرسشها و یافتن پاسخی مناسب برای آنها بتوانیم دیدگاه شهید مطهری را در این زمینه بیان کنیم.
۱٫ تصور ما از خدا:
شهید مطهری در مقاله چهاردهم اصول فلسفه و روش رئالیسم درباره این موضوع بحث کرده و درصدد پاسخگویی به دو سوال برآمده است که ما به چه دلیل درباره خدا بحث میکنیم؟ و چرا این بحث در قلمرو فلسفه مطرح است نه علوم؟ پاسخ ایشان به سوال نخست فطری بودن بحث از خداست. ایشان در این باره میگوید: «فرضاً اثبات وجود خدا فطری نباشد اصل بحث از خدا فطری است»(مطهری، ۱۳۸۶: ۹۰۶). دلیل مطرح شدن بحث از خدا در قلمرو فلسفه از نظر ایشان اینست که، چون سروکار علوم تجربی با جزئیات است و سروکار فلسفه با کلیات و بحث از خدا هم از نوع بحث درباره یک «پدیده» یا یک جزء از اجزاء عالم نیست بلکه از نوع بحث درباره کل عالم و درواقع روح جهان است پس طبیعی است که جای این بحث در فلسفه باشد. اگر ما خدا را در ردیف یکی از علل و عوامل جهان قرار دهیم، او را در ضمن مجموعه جهان و مخلوقات قرار دادهایم. چنین خدایی دیگر خدا نیست بلکه مخلوقی از مخلوقات اوست. بهنظر ایشان «بحث درباره خدا ازاینجهت نظیر بحث درباره خود «زمان» است. زمان وجود دارد اما نه بهصورت یک پدیده از پدیدههای جهان بلکه بهصورت یک بعد از ابعاد موجودات مادی که در همه چیز هست»(مطهری، ۱۳۸۶: ۹۶۹-۹۶۸). پس اعتقاد به خدا در زمینه توجیه یک پدیده از پدیدههای طبیعت نیست بلکه درزمینه توجیه کل نظام هستی است(مطهری،۹۱۸:۱۳۸۶). اعتقاد به خدا تصدیق خداست و تصدیق فرع بر تصور است. ما ابتدا باید تصور صحیحی از خدا داشته باشیم تا بتوانیم تصدیقش کنیم. و الاّ اگر ذات حق به هیچوجه قابلتصور نبود امکان انکار و شک هم وجود نداشت. چون تا چیزی را تصور نکنیم نمیتوانیم وجودش را انکار کنیم. تصور خدا به طورمستقیم از راه حواس وارد ذهن نمی شود چون حواس ما محدود و خدا واقعیتی نامحدود است. تصور خدا از نوع تصور ماهیات نیست. در تصور ماهیات ذهن از راه حواس ظاهری یا باطنی به فرد و مصداق یک چیز دست مییابد و در مرحله بعد آن را تخیّل و سپس تعقّل می کند. تصور خدا از نوع تصور «معقولات ثانی فلسفی» مانند مفهوم «وجود»، «علیّت»، «وجوب» و مانند اینهاست که انتزاعی و کلی میباشد و عقل آنها را از صورتهای حسی و خیالی انتزاع می کند. فرق تصور خدا با تصور مفهوم وجود در این است که تصور خدا با ترکیب چند یا یکی از این مفاهیم با مفهومی از نوع ماهیات صورت میگیرد. مانند: «واجبالوجود» و «کمال مطلق» (مطهری، ۱۰۰۹:۱۳۸۶-۱۰۰۴). طبق این نظر، وقتی میگوییم خدا را تصور میکنیم یعنی «او را تحت یک عنوان عامّ انتزاعی از قبیل خالق کل تصور میکنیم اما کنه ذاتش را تصور نمیکنیم»(مطهری، ۱۰۰۹:۱۳۸۶). بهاعتقاد شهید مطهری «علت شک بسیاری از دانشمندان در وجود خدا این نیست که ادله وجود خدا آنها را قانع نکرده است ، بلکه علت آن این است که تصور مسأله از اول بهصورت اشتباه در اذهان آنها رسم شده است» (مطهری، ۹۶۹:۱۳۸۶).
۲٫ راه های اثبات خدا:
شهید مطهری در کتاب توحید و نیز در پاورقیهای خود بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی راههای اثبات خدا را بهصورت منظم و منسجم مورد بحث قرار داده است و در آثار دیگر بهصورت پراکنده نکاتی را در مورد این راهها یادآور شده است. ایشان با تعبیر این راهها به «راه وصول به حق» راههای رسیدن به حق را به سه دسته کلی تقسیم می کند: ۱) راه دل یا راه فطرت ۲) راه حس و علم یا راه طبیعت(راه شبه فلسفی) ۳) راه عقلی یا راه فلسفی(مطهری، ۲۰۹:۱۳۷۳- ۲۹).
۱-۲٫ راه دل یا راه فطرت: طبق نظر شهید مطهری، در این راه، خدا ازطریق وجود خود انسان اثبات می شود. بهاین معناکه در فطرت و خلقت هر انسانی احساس وجود خدا هست و این احساس و تمایل خودبهخود انسان را بهسوی خدا میکشاند(مطهری،۳۲:۱۳۷۳). بنابراین وقتی گفته می شود خداشناسی، فطری هر انسانی است یعنی هر انسانی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روحی خود خدا را میشناسد بدوناینکه نیازی به تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد. مقصود از فطرت در اینجا فطرت دل است نه فطرت عقل. یعنی انسان برحسب ساختمان خاص روحیاش خواهان خدا آفریده شده است نهاینکه به حکم عقل فطری بدوناینکه نیازی به تحصیل مقدمات استدلالی داشته باشد، به وجود خدا پیببرد(مطهری، ۹۳۴:۱۳۸۶). قرآن کریم این مسأله را با آیهی «فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَهَ اللهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها»(روم/۳۰) تایید کرده است.
درواقع آن نقطهای که راه عرفا و فلاسفه را از هم جدا می کند همین است. بهدلیلاینکه عرفا به نیروی عشق فطری ایمان دارند در تقویت این نیرو میکوشند و معتقدند که همین حس درونی را که در انسان هست باید پرورش داد. اما فلاسفه از راه عقل، فکر و استدلال میخواهند مطلوب خود را کشف کنند (مطهری،۹۳۶:۱۳۸۶). شهید مطهری اظهار میدارد که این مسأله در میان دانشمندان روانشناس و روانکاو نیز جای بسیار شایستهای دارد. آنها به این حقیقت پی بردهاند که انسان در ماوراء شعور ظاهر خود شعور باطنی هم دارد و اعتقاد به خدا از عناصر اصلی شعور باطن است. از جمله این دانشمندان یونگ[۶۰] و ویلیام جیمز[۶۱] است (مطهری،۳۶:۱۳۷۳).
شهید مطهری در تصدیق راه فطرت میگوید:
اگر کسی از راه قلب و فطرت وارد شود، از راه خوبی وارد شده، راهی است که قرآن آن را تأیید کرده و علم و عقل بشر هم هر چه جلوتر رفته آن را بیشتر تأیید کرده است(مطهری،۲۰۴:۱۳۷۳).
۲-۲٫ راههای علمی یا شبه فلسفی: طبق بیان شهید مطهری، در این راه، خدا ازطریق مخلوقاتش شناخته می شود. یعنی ازطریق موجودات و واقعیاتی که مستقیماً با آنها در تماس هستیم. اگر از این راه پیش برویم علم به طورمستقیم نمی تواند خدا را نشان دهد چون کار علم نمایاندن پدیدههای عالم است. راهی که علم به طورمستقیم بخواهد خدا را به انسان نشان دهد وجود ندارد. بلکه علم با پایهقراردادن موجودات و واقعیات محسوس و مشهود خود ما می تواند خدا را نشان دهد. راههای علمی به سه راه منشعب می شود: ۱) راه نظم ۲) راه خلقت ۳) راه هدایت (مطهری، ۴۵:۱۳۷۳-۴۴).
۱-۲-۲٫ برهان نظم: شهید مطهری معتقد است که، مسأله انتظام مخلوقات مربوط به ساختمان آنهاست. وضع ساختمان موجودات حکایت می کند که در این ساختمان شعور، تدبیر و علم و اراده دخالت داشته است و «اگر چنین قوه و قدرت مسلطی نبود هیچگونه انتظامی میان اجزاء کوچک یا بزرگ جهان نبود. لازمه نبودن شعور در قوه فاعلی، عدم انتظام و وجود غلطهای بیمنتهاست درحالیکه میبینیم هرچیزی باتوجهبه قاعده و اثرش در جای خودش قرار گرفته است»(مطهری،۴۸۳:۱۳۸۵) و این عالم با تصادف به وجود نیامده است. این همان معنی نظم و نظامی است که میگوییم در خلقت هست یعنی نظم فاعلی عالم. این نوع نظم بیانگر رابطه زنجیری حوادث میباشد. در این نوع از نظم گفته می شود هر اثری مؤثری و فاعلی لازم دارد و آن مؤثر هم به نوبه خود برای یک اثری منشأ است. با این بیان، نظم فاعلی به هیچوجه دلیل بر وجود خدا نخواهد بود. مادی و الهی را در این امر اختلافی نیست. نظمی که مورد اختلاف است نظم ناشی از علت غایی است. مادیّون منکر علت غایی و نظم ناشی از آن هستند اما بهاعتقاد الهیّون نظم عالم بدون دخالت علت غایی قابل توجیه نیست (مطهری،۱۳۷۳: ۶۳-۶۱). «معنای نظم ناشی از علت غایی این است که وضعی در معلول وجود دارد که حکایت می کند که در ناحیه علت انتخاب وجود داشته است یعنی این علت که این معلول را به وجود آورده است در یک وضع و حالی قرار داشته است که میتوانسته است این معلول را به شکل دیگر [به وجود آورد] : پس ناچار در ناحیه علت باید شعور، ادراک و اراده وجود داشته باشد که هدف را بشناسد»(مطهری،۷۹:۱۳۷۳). بنابراین، آن نظمی که گفته می شود در عالم وجود دارد و دلیل بر وجود خداست و به تعبیر بهتر دلیل بر وجود ماوراءالطبیعه است نظم به معنی غایی آن است (مطهری،۸۰:۱۳۷۳).
مسأله نظم در قرآن کریم با تعبیر «اتقان صنع» بیان شده است آیه: «و تَرَیَ الجِبالُ تَحسَبُها جامدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرُّ السَّحابِ صُنعَ اللهِ الّذی آَتقَنَ کُلَّ شَیءٍ» (نمل /۸۸) بیانگر این حقیقت است. از نظر شهید مطهری دلیل نظم «راه نظام خلقت» و «اتقان صنع» است. از این نظر اگر ما عالم – یا اجزای عالم – را یک ماشین منظم هم بدانیم، هر چیزی را مثل یک ماشین، یک خانه و ساختمان هم بدانیم کافی است. عالم ماشین هم باشد، کافی است که وجود خدا را ثابت کند» (مطهری،۱۲۰:۱۳۷۳).
بهباور شهید مطهری چون هر کسی حتی یک شخص درس نخوانده و بیابانی هم می تواند نظامات حکیمانه و آثار و علائم بهکاررفتن تدبیر و اراده در کار خلقت را به طور صریح استنباط کند میتوان گفت بهترین راه شناساندن خدا برای عامه مردم همین راه است. همانطورکه اصل پیدایش یک اثر بر وجود مؤثر دلالت می کند، صفات آن اثر نیز می تواند نشان دهنده صفات مؤثر باشد. بهعنوان مثال ما خود سعدی را ندیدهایم اما با خواندن آثار و اشعارش به ذوق شعری و ادبی او پی میبریم(مطهری،۹۴۱:۱۳۸۶-۹۴۰).
۲-۲-۲٫ برهان هدایت: درنظر شهید مطهری، یکی از شگفتیهای طبیعت توجه حیرتانگیز اشیاء به غایات و اهداف خود است «هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو راه خود را بهسوی آینده میشناسد» (مطهری،۹۴۹:۱۳۸۶). اصل هدایت مربوط به ساختمان خلقت خود موجودات است و نشانگر این است که طرز کار اشیاء نتیجه جبری ساختمان مادی آنها نیست، بلکه یک نوع جاذبه و کشش وجود دارد که اشیاء را در مسیری که میروند هدایت می کند (مطهری،۹۰:۱۳۷۳).
اصل هدایت و راهیابی بر دو نوع است: یک نوع آن لازمه جبری سازمان داخلی اشیاء است. مثلاً یک دستگاه ساعت آنچنان دقیق ساخته می شود که بدون کوچکترین تخلّفی کار خود را انجام میدهد. موجبات و مرجّحات این نوع راهیابی در گذشته و علت فاعلی شیء، یعنی نظم مادی نهاده شده است. نوع دیگری از راهیابی وجود دارد که از رابطه مرموز میان شی و آیندهاش و از علیت غایی و یک نوع علاقه و توجه به غایت و هدف حکایت می کند(مطهری،۹۵۱:۱۳۸۶-۹۵۰). قرآن کریم به این اصل در آیات مختلف اشاره می کند، از جمله آنجا که میفرماید: «وَاَلَّذی قَدَّرَ فَهَدی»(اعلی/۳). قرآن کریم اصل هدایت را به نباتات و حیوانات و انسان اختصاص نداده است بلکه این اصل در جمادات هم ثابت شده است از جمله در این آیه: «وَ اَوحی’ فی کُلّ سَماءٍ اَمرَها ِ»(فصلت /۱۲).
بنابر نظر شهید مطهری ممکن است عدهای سوال کنند که ما از چه راهی میتوانیم چنین هدایتی را در موجودات اثبات کنیم؟ در پاسخ میگوییم از راه «ابداع و ابتکار» (مطهری ،۹۵۳:۱۳۸۶). مثلاً یک ماشین، هراندازه دقیق ساخته شده باشد، قادر به ابتکار و اختراع و پیداکردن راههای نو نیست، ولی در نباتات و حیوانات چنین چیزی مشاهده می شود(مطهری،۴۸۵:۱۳۸۵). همچنین «لازمه جبری ساختمان منظم مادی اشیا، کار منظم پیش بینی شده است ولی ابداع و ابتکار نمی تواند محصول سازمان مادی و حرکات پیش بینی شده باشد. ابداع و ابتکار نشانه وابستگی به آینده و عدم وابستگی کامل به گذشته است»(مطهری ،۹۵۳:۱۳۸۶).
وی معتقد است که قرآن کریم میان برهان نظم و برهان هدایت تفکیک قائل می شود. آنجاکه میفرماید: «سَبِّح اِسمَ رَبکَ الاعلی، اَلَّذی خَلَقَ فَسَوّی، وَالَّذی قَدَّرَ فَهَدی» (اعلی/۱). «اَلَّذی خَلَقَ» آفرید، او آفریننده است، پیدا کننده اشیاء است. «فَسَوّی» آفرید و اینها را معتدل و متوازن آفرید، «وَالَّذی قَدَّرَ فَهَدی» سپس اشیاء را در جای خودشان هدایت کرد(مطهری،۱۰۶:۱۳۷۳-۱۰۵). براساس نظر شهید مطهری «ظاهراً قرآن اولین کتابی است که میان نظم داخلی اشیاء و هدایت و راهیابی آنها تفکیک کرده و آنها را بهصورت دو دلیل ذکرکرده است. یعنی ثابت کرده است که راهیابی موجودات تنها معلول نظم و ساختمان مادی و داخلی آنها نیست»(مطهری، ۹۵۲:۱۳۸۶-۹۵۱).
۳-۲-۲٫ برهان خلقت: انسان با نگریستن به موجودات جهان، داغ حدوث و تغییر و مربوبیّت را در پیشانی آنها مشاهده می کند و از این مشاهده به حکم عقل پی میبرد که نیرو یا نیروهایی وجود دارد که این اشیاء را تحت تسلط و قدرت خود دارد. در اینجا گفته می شود عالم حادث و مخلوق است و چون حادث است، محدث و ایجادکننده میخواهد(مطهری،۴۵:۱۳۷۳).
مطالبی که شهید مطهری درباره راههای علمی اثبات صانع بیان کرد وی را به این نتیجه رهنمون ساخت که راههای علمی، راههای بسیار خوبی برای اثبات صانع است ولی تا همین حد خوب است که انسان را متوجه این نکته می کند که عالم صانع و ناظمی دارد یعنی بر وجود صانع مدبّر و خالق گواهی میدهد نه وحدت، علم و قدرت خالق. بهنظر ایشان «ما از طریق علم نمیتوانیم «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیم» و «علی کُلِّ شَیءٍ قَدیر» بودن خدا را ثابت کنیم»(مطهری، ۲۱۰:۱۳۷۳). از نظر شهید مطهری این راه بهلحاظ سادگی و روشنی از بهترین راه هاست که نه نیازی به قلبی صاف و احساساتی عالی دارد و نه عقلی استدلالی و آشنا به اصول برهانی. راه علمی همینقدر اثبات می کند که جهان با نیروی مدبّر قادر اداره می شود که این اندازه برای شناخت خداوند کافی نیست (مطهری، ۹۵۷:۱۳۸۶).
۳-۲٫ راههای فلسفی: طبقنظر شهید مطهری، در این راه اصلاً نیازی نیست که ما مخلوقات و واقعیات موجود و محسوس را پایه اثبات وجود خدا قرار دهیم بلکه با یک نوع محاسبه و تقسیم ذهنی و عقلی میتوانیم خدا را اثبات کنیم. استدلال انسان در این زمینه از راه معانی و مفاهیم است. در این راه، فیلسوف با محاسبه روی وجود و موجود به این نتیجه میرسد که وجود خداوند ضروری است، بهاینمعناکه اگر خدا نبود هیچ چیز نبود و حالکه همه چیز وجود دارد پس خدا هم وجود دارد. شهید مطهری معتقد است که از نظر بسیاری از مردم و مخصوصاً اروپاییها راه فلسفی برای اثبات خدا راهی کهنه و صددرصد غلط و درواقع کورهراه است و به جایی نمیرسد، راه منحصر برای خداشناسی این است که ازطریق موجودات و مخلوقات و نظام حاکم بر آنها و هدایتی که در موجودات وجود دارد، خدا را اثبات کنیم(مطهری،۱۹۴:۱۳۷۳). «چراکه قرآن فقط از راه مخلوق، فقط از راه نظم موجودات وارد شده، فقط بشر را به آیات خلقت دعوت می کند»(مطهری ،۲۰۴:۱۳۷۳). پاسخ شهید مطهری این است که قرآن کریم مطالعه آثار خلقت را بهعنوان یکی از راههای اثبات خدا معرفی کرده است و آن را بهترین وسیله برای فهم عامّه مردم دانسته است. درواقع «قرآن کریم میخواهد مطالعه در مخلوقات را وسیلهای برای تنبه و بیداری فطرت قرار دهد؛ یعنی قرآن مطالعه در مخلوقات را تأییدی برای راه فطرت و دل قرار داده است. هدف از سوق دادن به مطالعه در مخلوقات تنبّه و تذکّر است نه استدلال و استنتاج» (مطهری ،۹۵۹:۱۳۸۶). وقتی قرآن درباره خدا میفرماید: «لَیسَ کَمِثله شَیءُ»(شوری/۱۱) یا «اَلواحِدُ القَهّارُ» (رعد/۱۶) آیا هدفش این است که یک سلسله مطالب حل نشدنی و غیرقابل هضم را به منظور وادارکردن اندیشهها به تسلیم و سکوت عرضه کند؟ یا یک سلسله درسها برای تدّبر، تفکر و فهم القا کند؟ به طور قطع هدف قرآن از طرح این آیات اینست که یک سلسله درس برای تدبّر و تفکر القا کند. بهاعتقاد شهید مطهری تازمانیکه براهین فلسفی به برهان نظم و فطرت ضمیمه نشود، بهتنهایی کافی نبوده و شکل «برهان بر وجود خدا» به خود نمیگیرند. لذا براهین فلسفی مکمل راه نظم و فطرت هستند(مطهری ،۲۰۵:۱۳۷۳).
بنابر نظر شهید مطهری، فلاسفه براهین زیادی برای اثبات خدا اقامه کرده اند که برخی از آنها مبتنی بر بطلان دور و تسلسل است و برخی مبتنی نیست. اگر برایناساس بخواهیم براهین فلاسفه را تقسیم بندی کنیم، از نظر کلی به سه شکل میباشند: ارسطویی، سینوی و صدرایی (مطهری،۹۶۲:۱۳۸۶).
۱-۳-۲٫ برهان ارسطویی: از جمله براهینی که بر امتناع تسلسل علل مبتنی است برهان ارسطویی یا همان برهان «محرک اول» است. ارسطو در این برهان از وجهه یک طبیعیدان بحث کرده است نه یک الهیدان. این برهان بر پنج اصل مبتنی است: الف) هر حرکتی محرک میخواهد ب) توالی زمانی محرک و متحرک محال است حرکت به محرک همزمان احتیاج دارد ج) هر محرکی یا ثابت است و یا متحرک د) در عالم حرکت و تغییر وجود دارد ه) تسلسل علل نامتناهی محال است نتیجه اینکه محرک خودش متحرک نباشد هوالمطلوب. اما اگر متحرک باشد باز به یک محرک احتیاج دارد میگوییم آن محرک هم یا ثابت است یا متحرک الی غیرالنهایه. به دلیل امتناع تسلسل علل نامتناهی در نهایت به محرکی میرسیم که ثابت است یعنی ماوراءطبیعی است (مطهری،۹۶۳:۱۳۸۶-۹۶۲).
در برخی مقدمات این برهان ممکن است خدشههایی تصور شود ازجملهاینکه «فیزیک این اصل را قبول ندارد که نفس حرکت به عامل و محرک احتیاج داشته باشد. حرکت به عامل احتیاج ندارد بلکه تغییر حرکت به عامل احتیاج دارد»(مطهری،۱۹۶:۱۳۷۳). پاسخ فلاسفه این است که عامل حرکت همیشه در داخل جسم متحرک است. آنچهکه بهعنوان عامل خارجی میگوییم، عامل دست دوم است نه دست اول. چیزیکه تجربیات علمی امروز ثابت می کند، رابطه حرکت با عامل خارج از وجود متحرک است (مطهری ،۱۹۶:۱۳۷۳).
بنابر نظر شهید مطهری این برهان به فرض تمامیت، « واجبالوجود » را اثبات نمی کند بلکه تنها ماوراءطبیعت را اثبات می کند(مطهری،۹۶۳:۱۳۸۶). طبق گفته ایشان «برهان ارسطو از راه محرک اول هم ناقص است. محرک اول یعنی موجود ثابت غیرطبیعی، یعنی وجودی که خاصیت طبیعت و تغییر و تحول در آن نباشد. موجود غیرطبیعی به قول ارسطو می شود عقل. آن عقل معلول یک عقل دیگری است و او معلول عقل (یک مجرد) دیگری و… الی غیرالنهایه. پس ما در استدلالات خودمان این اشتباه را نکنیم» (مطهری،۲۰۶:۱۳۷۳).
۲-۳-۲٫ برهان سینوی: بنابر نظر شهید مطهری، در براهین اثبات واجب، براهین امتناع تسلسل علل به عنوان «دلیل دلیل» بهکار برده می شود یعنی دلیلی که یکی از مقدمات دلیل دیگر را اثبات می کند. برهان سینوی از این امر مستثنی نیست(مطهری، ۹۶۳:۱۳۸۶). طبقنظر بوعلی در نمط چهارم کتاب اشارات، موجود بهحصر عقلی یا واجب است و یا ممکن. اگر هر چیزی را که موجود است نسبت ذاتش را با موجودبودن و موجودنبودن در نظر بگیریم یا موجودبودن از ذاتش تفکیکناپذیر است و ضروری ذات اوست چنین موجودی واجبالوجود است. و یا اینکه موجود بودن از ذات او تفکیکپذیر است و برای ذات او ضروری نیست بهعبارتدیگر ذاتش نسبت به وجود و عدم مساوی است نه ایجاب می کند موجود باشد و نه ایجاب می کند معدوم باشد چنین موجودی ممکنالوجود است. بوعلی بعد از تقسیم موجود به واجب و ممکن میگوید: ممکن در وجود خود نیازمند به علت موجده است. اگر این علت واجبالوجود باشد پس مدعای ما که جهان هستی از واجبالوجود خالی نیست ثابت میشود و اگر ممکن باشد باید واجبالوجودی باشد تا این ممکنالوجود موجود شود، چراکه گفتیم موجودبودن یا موجودنبودن ممکن وابسته به علتی خارج از اوست. درباره این علت هم میگوییم یا واجب است یا ممکن و اگر آن هم ممکنالوجود بود نیازمند به علت دیگری است. در نهایت سلسله علل ممکنات باید به واجبالوجود منتهی شود درغیراینصورت تسلسل علل نامتناهی لازم می آید درحالیکه تسلسل علل نامتناهی محال است(مطهری،۴۸۷:۱۳۸۵). بوعلی این برهان را ازاینجهتکه در آن فقط یک محاسبه عقلی ما را به نتیجه میرساند بهترین برهان دانسته است. آن مقدمه این است که موجود و بلکه موجوداتی در جهان است و جهان هیچدرهیچ نیست. این مقدمه مرز فلسفه و سفسطه و از بدیهیترین بدیهیات است. نیز ازاینجهتکه در آن موجود خاصی، پلّه و نردبان اثبات واجب قرار نگرفته است و درواقع خود واجب دلیل خودش قرار گرفته است «برهان صدیقین» نامیده است. گواه صحت این راه ازنظر ابن سینا آیه کریمه: «سَنِریهِم آیاتِنا فِی الافاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیّنَ لَهُم اَنَّهُ اَلحَقُّ اَوَلَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ علی کُلّ ِشَیءٍ شَهیدٌ» (فصلت /۵۳) است.
ازنظر صدرالمتالهین با اینکه در برهان سینوی مخلوقات واسطه قرار نگرفتهاند اما «امکان» که از خواص ماهیات است واسطه واقع شده است. «صدرا در اسفار میگوید: این برهان نزدیکترین برهانها به برهان صدّیقین است اما خود آن نیست» (مطهری،۹۸۸:۱۳۸۶).
۳-۳-۲٫ برهان صدرایی: شهید مطهری در نقل تقریر صدرایی برهان صدیقین میگوید: صدرالمتألهین معتقد است عالیترین برهان که شایسته نام «صدّیقین» است برهانیست که او اقامه کرده است. این برهان مبتنی بر دو اصل اساسی فلسفه صدرا یعنی اصالت وجود و وحدت وجود است. براساس اصالت وجود، وجود اصیل و ماهیت اعتباریست و «آنچه در خارج حقیقت دارد، نفس هستی است، اشیاء دیگر مثل جلوهها و اعتباراتی است از هستی که در ذهن ما میآید. نباید بگوییم سنگ هست، انسان هست بلکه باید بگوییم هستی در یک جا سنگ است و در جای دیگر انسان.(این معنی اصالت وجود است)» (مطهری،۲۱۹:۱۳۷۳). براساس وحدت وجود، وجود در ذات خود وحدت را اقتضا دارد و حقیقت وجود حقیقت واحد است و ثانی ندارد و هرچه هست شئون و تجلیات وجود است. سپس میگوییم حقیقت وجود یا واجب است یا ممکن. اگر واجب باشد فهوالمطلوب. و اگر ممکن باشد قائم به غیر خواهد بود درحالیکه گفتیم حقیقت وجود، ثانی ندارد. «غیری» ماورای حقیقت وجود نیست تا حقیقت وجود قائم به آن باشد. پس، حقیقت وجود، واجب خواهد بود(مطهری،۴۸۹:۱۳۸۵). طبق بیان شهید مطهری از تقریر صدرایی برهان صدیقین علاوهبر دو اصل یاد شده، برای درک و فهم بهتر این برهان باید برخی اصول دیگر را نیز درنظرگرفت (مطهری،۹۸۹:۱۳۸۶-۹۸۶):
۱) وجوب ذاتی وجود: اینکه حقیقت وجود هیچگاه معدوم نمی شود «حقیقت معدوم شدن موجودات عبارت است از محدودیت وجودات خاصه، نه اینکه وجود، پذیرنده عدم گردد» (مطهری،۹۸۸:۱۳۸۶).
۲) مساوقت وجود با فعلیت و کمال: حقیقت وجود مساوی با کمال، عظمت، شدت، استغنا و بزرگی است اما نقص و امکان و محدودیت اعدام هستند.
۳) وجود فقری: نقص و ضعف و محدودیت همه ناشی از معلولیت است و معلول عین ربط به علت است.
این است مفهوم فلسفی جمله امیرالمومنین علی (ع) در دعای صباح «یا من دَلَّ علی ذاتِه بِذاتِه و تَنَزَّه عَن مُجانِسَته مَخلوقاتِه» (مطهری،۴۹۰:۱۳۸۵). قرآن کریم میفرماید: «شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لا الهَ الاّ هُوَ» (آل عمران/۱۸) خود ذات حق بر خودش شهادت میدهد.
طبق نظر شهید مطهری، از آنچه درباره راههای سه گانه اثبات باری گفته شد به این نتیجه میرسیم که، هر یک از این راهها از یک نظر رجحان دارند. راه دل و فطرت از جهت شخصی کاملترین راههاست. چه چیزی بهتر و لذتبخشتر از اینکه انسان از راه دل خدا را بیابد. اما نمیتوان این راه را بهصورت یک علم قابل تعلیم و تعلم برای عموم درآورد. راه علمی، ازنظر روشنی و عمومیبودن بهترین راههاست و استفاده از آن به قلبی صاف نیازمند نیست. اما تاهمینحد اثبات می کند که جهان با نیروی مدبّر قادر اداره می شود. راه فلسفی، هرچند دشوارترین راههاست اما کاملترین آنهاست(مطهری،۹۵۷:۱۳۸۶). بنابر نظر ایشان «عقل فلسفی متکی به وجودشناسی، ازآنجهتکه وجود وجود است - همان نوع شناسایی که تنها در صلاحیت فلسفه است نه علوم – ما را قبل از هر چیزی به خدا رهبری می کند» (مطهری،۹۹۰:۱۳۸۶).
۳٫ دیدگاه شهید مطهری درباره برهان وجودی :
با دقت در تقسیم بندی راههای اثبات خدا از سوی شهید مطهری میبینیم که برهان وجودی در این تقسیم بندی گنجانده نشده است. ظاهراً علت اصلی این مسئله از نوع خلفبودن برهان مزبور است. لذا برای نشان دادن خلفبودن این برهان، تقریر ایشان را از برهان وجودی آنسلم و دکارت بیان میکنیم.
۱-۳٫ تقریر مطهری از برهان وجودی آنسلم: شهید مطهری در جلد پنجم پاورقی اصول فلسفه در بحث برهان صدیقین به نقل و نقد برهان وجودی پرداخته است. دلیل بحث ایشان از برهان مزبور این است که اولاً با برهان صدّیقین صدرالمتالهین خلط نشود و ثانیاً مقایسه ای میان طرز تفکر غربیها و شرقیها صورت گیرد (مطهری،۲۱۳:۱۳۷۳).
وی در این باره میگوید:
ممکن است کسی توهم کند که برهان وجودی آنسلم عیناً همان برهان صدّیقین صدرالمتألهین است. ما برای اینکه اجمالاً مقایسه ای میان طرز تفکر فلسفی اسلامی و طرز تفکر فلسفی مسیحی بهعمل آید آن را نقل و انتقاد میکنیم(مطهری،۹۹۱:۱۳۸۶).
در توضیح سخن شهید مطهری میتوان گفت بااینکه ایشان معتقد است که برهان صدیقین عین برهان وجودی نیست، در کتاب توحید به این حقیقت نیز اشاره می کند که برهان صدیقین بی شباهت به برهان وجودی نیست. ظاهراً منظورشان این است که در هر دو برهان چیزی واسطه در اثبات حق قرار نمیگیرد.
تقریر شهید مطهری از برهان وجودی آنسلم براساس مطالبی است که مرحوم محمدعلی فروغی در کتاب سیر حکمت در اروپا آورده است[۶۲]. طبق گفته فروغی از میان همه براهینی که آنسلم برای اثبات وجود باری آورده برهان وجودی یا ذاتی چالشبرانگیزتر از بقیه براهین بوده است. آنچه آنسلم در این برهان میگوید اینست که: همه کس حتی شخص سفیه هم ذاتی که بزرگتر از آن ذاتی نباشد را تصور می کند. ازنظر شهید مطهری در این مقدمه جای هیچگونه ایرادی نیست و همه کس تصور ذات اعلی و بهعبارتدیگر تصور کامل مطلق را دارند(مطهری، ۲۱۲:۱۳۷۳ ؛ مطهری، ۹۹۱:۱۳۸۶). ظاهراً شهید مطهری در اینکه همه انسانها تصوری از خدا دارند با آنسلم موافق است. همچنین مراد از اصطلاح ذات بزرگتر در نزد هر دو به معنای ذات برتر است. سپس آنسلم میگوید: چنین ذاتی البته وجود هم دارد «زیرا که اگر وجود نداشته باشد بزرگترین ذاتی که به تصور آید که وجود داشته باشد از او بزرگتر است و این خلف است» (مطهری،۲۱۳:۱۳۷۳). پس یقیناً ذاتی هست که هم در تصور، هم در حقیقت، بزرگترین ذات باشد و آن خداست. براساس نظر آنسلم چون ما تصور کمالمطلق و کاملمطلق را داریم پس چنین ذاتی وجود دارد. شهید مطهری معتقد است که ملازمهای میان تصور کمال ذات اعلی و وجود ذات اعلی وجود ندارد. ایشان پس از تقریر برهان آنسلم براساس نقل مرحوم محمدعلی فروغی، آن را بهجهت انطباق با برهان خلف مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. بهنظر ایشان مدعای این برهان را به دو نحو میتوان تقریر کرد:
تقریر اول
اگر مدعا نفس تصور ذات برتر و بزرگتر باشد، صورت برهان چنین خواهد بود که ما ذات اعلی و اکمل را تصور میکنیم و باید آن چیزی که ما تصور کردهایم، وجود داشته باشد؛ درغیراینصورت ذات اعلی را تصور نکرده ایم. اگر برهان را اینگونه تقریر کنیم ملازمه غلط خواهد بود چون لازمه وجود نداشتن ذات اعلی و اکمل تصور نکردن آن نیست. در اینجا خلف لازم نمی آید چراکه ذات بزرگتر چه وجود داشته باشد یا نداشته باشد تصور ما از آن تصور ذات بزرگتر است. پس، از آنجائیکه وجود خدا از تصور استنتاج نمی شود، نمیتوانیم از تصور ذات بزرگتر وجود خارجی آن را استنتاج کنیم (مطهری،۹۹۲:۱۳۸۶). چراکه «تصور شیء غیر از حقیقت شیء است، مثل این است که بگویید من آتش را تصور میکنم، بعد ما بخواهیم تمام خواص آتشی را که در خارج وجود دارد روی این آتش ذهنی بیاوریم، بگوییم آتش خارجی میسوزاند، پس آتش ذهنی هم میسوزاند. آتش ذهنی تصور آتش است، درست است که تصور آتش رابطه ماهوی با خود آتش دارد اما عین آتش که نیست، اثر آتش در آن ظاهر نیست» (مطهری ،۲۱۶:۱۳۷۳).
شهید مطهری ضعف اساسی برهان آنسلم را در استنتاج وجود خدا از تصور خدا میداند. بهنظر میرسد طرح ایراد مزبور از سوی ایشان چندان تازگی نداشته باشد چون این ایراد قبلاً در فلسفه غرب از سوی گونیلو، توماس آکویناس و گاسندی مطرح شده بود.
تقریر دوم
اگر مدعا واقعیت ذات بزرگتر باشد، باید ذات بزرگتر را در خارج مفروض بگیریم و بگوییم این ذات بزرگتر باید وجود داشته باشد و الاّ بزرگترین ذاتی که وجود داشته باشد از بزرگترین ذات مفروضی که وجود ندارد بزرگتر خواهد بود. پس دیگر ذات بزرگتر مفروض، ذات بزرگتر نخواهد بود.
اشکالی که ایشان بر تقریر دوم وارد می کند این است که در این تقریر از برهان، وجود به منزله یک صفت و عارض خارجی بر ذات اشیاء فرض شده است:
یعنی برای اشیا (و در ما نحن فیه برای ذات اعلی و اکمل) قطعنظر از وجود، ذات و واقعیتی فرض شده است، آنگاه گفته شده است که وجود لازمه ذات بزرگتر است … تفکیک ذات اشیا از وجود در ظرف خارج و توهّم اینکه وجود برای اشیاء از قبیل عارض و معروض و لازم و ملزوم است، اشتباه محض است. اشیاء قطع نظر از وجود، ذاتی ندارند. اینکه ذهن برای اشیا ذات و ماهیتی انتزاع می کند و وجود را به آن ذات نسبت می دهد و حمل می کند، اعتباری از اعتبارات ذهن است (مطهری ،۹۹۲:۱۳۸۶).
اما این اعتبار درمورد خدا درست نیست؛ «ماهیّتهُ انیّتهُ» وجود عین ذات خداست. اشکالی که شهید مطهری در تقریر دوم به برهان آنسلم وارد کرده است، ناظربه صورت اول برهان آنسلم است. آنسلم در صورت نخست برهان وجودی، وجود را کمال فرض کرده و آن را بر مفهوم ذات کاملترین حمل می کند. این ایراد مشابه ایرادی است که کانت به برهان آنسلم میگیرد، کانت نیز وجود را کمالی مانند سایر صفات و کمالات مثل علم و قدرت نمیداند. پس، شهید مطهری در تقریر دوم خود از برهان وجودی میگوید که: اولاً وجود صفت نیست، ثانیاً وجود عارض بر ماهیت است در ذهن نه در خارج.
۲-۳٫ تقریر مطهری از برهان وجودی دکارت: بنابرنظر شهید مطهری، تقریر دکارت از برهان وجودی مبتنی بر تصور کمال است. او میگوید: من ذات نامتناهی را در ذهنم تصور میکنم این تصور مخلوق ذهن من نیست بلکه در ذهن من هست. چون من موجودی محدود و متناهی هستم کوچکتر از این هستم که بخواهم تصور ذات نامتناهی را ایجاد کنم. پس تصور ذات نامتناهی در ذهن من از وجود نامتناهی ایجاد شده است. من به سبب تصور کمالی که در ذهن دارم به نقص خود پی برده و طالب کمال شدهام نه اینکه از نقص خود پی به کمال برده باشم. در این تقریر هم اشکال عدم استنتاج وجود خدا از تصور خدا پیشمیآید. شهید مطهری معتقد است که حتی نفس تصور ذات نامتناهی کاملتر از من نیست چه رسد که بگوییم این تصور از وجود نامتناهی ایجاد شده است (مطهری ،۲۱۶:۱۳۷۳-۲۱۵). شاید بتوان گفت در این تقریر خلطی صورت گرفته است و آن اینست که آنچه شهید مطهری درباره تقریر دکارت گفته است برهان وجودی نیست بلکه برهان علامت تجاری دکارت است!
۳-۳٫ دیدگاه مطهری درباره نقدهای کانت بر برهان وجودی: طبقنظر شهید مطهری، کانت به نقل و نقد تقریر دکارت می پردازد. بهنظر کانت این سخن دکارت که میگوید: ما چون تصور ذات کامل را داریم پس ذات کامل باید وجود داشته باشد و الاّ ذات کامل نخواهد بود. همانطورکه درّه برای کوه لازم است وجود هم برای کمال ذات کامل لازم است، صحیح نیست. طبق بیان شهید مطهری ایراد دکارت، از نظر کانت این است که، از ضرورت وجود درّه نمیتوان به ضرورت وجود کوه پیبرد. همچنین ضرورت وجود کمال برای ذات کامل سبب ضرورت وجود ذات کامل نمی شود و از تصور ذات کامل نمیتوانیم وجود ذات کامل را نتیجه بگیریم. چراکه وجوب کمال برای ذات کامل پس از تحقق ذات کامل است(مطهری، ۲۱۷:۱۳۷۳). طبق بیان ایشان، کانت میگوید: «من وجود ذات کامل را منکر نیستم اما اینکه شما او را تصور میکنید و بعد وجودش را اثبات میکنید، این حرف درستی نیست»(مطهری،۲۱۷:۱۳۷۳). شهید مطهری در پایان این بحث مینویسد:
دکارت، لایب نیتس و اسپینوزا، برهان آنسلم را با تغییراتی اندک که هر یک در آن دادهاند، پذیرفتهاند. بنابراین بر سخن هر یک از آنها، نظیر ایرادی که بر آنسلم وارد کردیم وارد است. کانت به حق بیان آنها را ناقص دانسته است (مطهری،۱۳۸۶ج۶: ۹۹۴).
مسئله قابل تأمّل این است که، آیا میتوان سخن شهید مطهری را بهعنوان دفاع همهجانبه ایشان از کانت تلقی کرد یا نه؟ با قبول این امر که اشکالات زیادی بر مبانی و انتقادات کانت وارد است و برخی از انتقادهای او مغالطهآمیز و نادرستند بدوناینکه از این ناحیه اعتباری عاید برهان آنسلم شود. برخی از نقدهای او تنها در خصوص برهان وجودی و نه همه براهین، موجّه و بجاست. بهتعبیر جوادی آملی در کتاب تبیین براهین اثبات خدا، هم استدلال آنسلم و هم انتقادات کانت به آن، معیوب و ناسالمند. بهنظر میرسد شهید مطهری بیشتر درصدد بیان ضعف و نامعتبر بودن برهان آنسلم بوده تا دفاع همه جانبه از کانت. اگر شهید مطهری همه جوانب برهان وجودی و همه انتقادات کانت را از منابع متعدد میدیدند، نمیگفتند که « کانت آلمانی آمده این برهان را رد کرده است. این امر نشان میدهد که این برهان، برهانی نبوده و رد او هم رد بجایی است»(مطهری، ۲۱۷:۱۳۷۳). ترهار که با آثار شهید مطهری آشناست در دفاع از آنسلم میگوید:
جای تأسف است که مطهری به آنسلم و آثار او ، ولو از طریق ترجمه، دسترسی مستقیم نداشته و آثار تخصصی مربوط به موضوع را نیز در اختیار نداشته است. وی برهان آنسلم را به اختصار از جلد اول سیر حکمت در اروپا نقل و سپس درباره آن اظهارنظر کرده است(ترهار،۳۸۶:۱۳۷۸-۳۸۵).
البته همانطورکه اشاره شد بهنظر میرسد منظور شهید مطهری در آنجا این است که برهان آنسلم برای اثبات خدا همارز با برهان صدّیقین صدرالمتالهین نیست، نهاینکه از همهجهت اظهار نظر کرده باشد[۶۳].
۳-۴٫ امتیاز برهان صدیقین نسبت به برهان وجودی: در این بحث شهید مطهری میخواهد وجوه برتری برهان صدیقین را نسبت به برهان وجودی بیان کند بهاعتقاد ایشان راه صحیح این است که بگوییم: ۱) حقیقتی ماوراء ذهن وجود دارد و جهان هیچدرهیچ نیست(مطهری،۹۹۳:۱۳۸۶-۹۹۲). ۲) آنچه حقیقتاً موجود، واقعی و اصیل است وجود و هستی است و واقعیبودن هر چیز عین بهرهوربودنش از وجود است. بهنظر شهید مطهری، صدرا برخلاف آنسلم و دکارت حرفش را روی تصور نیاورده است که ما تصوری از ذات کامل و لایتناهی داریم (مطهری،۲۱۹:۱۳۷۳). ۳) هستی، عین جلال و عظمت و بزرگی است و اینها هم اموری واقعی هستند و اگر عین هستی نباشند یا از سنخ نیستیاند یا از سنخ ماهیات که در هر دو صورت غیرواقعی خواهند بود (مطهری،۹۹۳:۱۳۸۶-۹۹۲).
پس زمانی که هستی را با دیده عقل دریابیم به ذات واجبالوجود میرسیم. طبق برهان صدیقین «آنچه وجود دارد تنها ذات لایزال الهی است با افعالش که تجلیات و ظهورات و شؤونات او میباشند»(مطهری، ۹۹۳:۱۳۸۶ ).
اینجاست که ازنظر شهید مطهری تفاوت بین برهان صدّیقین با برهان آنسلم آشکار می شود. «تفاوت بین برهان ملاصدرا و آنسلم از زمین است تا مافوق آسمان» (مطهری،۲۰۸:۱۳۷۳). در برهان صدیقین صدرایی مسئله «عدم زیادت وجود بر ماهیت در خارج» مسلم و قطعی است و با تکیهبر اصل «اصالت وجود»، «وحدت وجود»، «وجوب ذاتی وجود» و «مساوقت وجود با فعلیت» اقامه شده است. درحالیکه در برهان آنسلم از مسئله اتحاد وجود و ماهیت در خارج غفلت شده است (مطهری ، ۹۹۳:۱۳۸۶).
توضیح اینکه مسئله «مغایرت وجود با ماهیت» و «اتحاد وجود با ماهیت» در فلسفه اسلامی فرع بر بحث اصالت وجود است. فیلسوفان اسلامی مسئله «مغایرت وجود با ماهیت» را به «زیادت وجود بر ماهیت» یا «عروض وجود بر ماهیت» تعبیر می کنند. مغایرت وجود و ماهیت راجع به مفهوم است یعنی مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیت است. این مغایرت، مغایرتی عقلی میباشد. از اینرو با مسئله اتحاد وجود و ماهیت در خارج و در ذهن منافاتی ندارد. و «مقصود از اتحاد و عینیت وجود و ماهیت در خارج و در ذهن اینست که این دو مفهوم از یک واقعیت انتزاع می شوند، با این تفاوت که آن واقعیت مصداق بالذات وجود و مصداق بالعرض ماهیت میباشد»(طباطبایی، ۱۳۸۳ج۱:۶۷). حاصل آنکه، وجود عارض بر ماهیت است در ذهن ما. اما در حقیقت وجود و ماهیت متحدند و دو چیز نیستند. ذهن با تأمل عقلی می تواند مفهوم وجود و ماهیت را از هم جدا کند. شهید مطهری در تقریر دوم خود از برهان وجودی به این ضعف برهان وجودی اشاره کرده و مدعی است که این برهان وجود را عارض بر ماهیت میداند. درحالیکه در فلسفه اسلامی وجود هیچگاه در خارج عارض بر ماهیت نمی شود. طبق آنچه گذشت، با بررسی دیدگاه شهید مطهری درباره برهان وجودی به نتایج زیر رهنمون میشویم:
۱) شهید مطهری برهان وجودی را نمیپذیرد و آن را بهجهت انطباق با برهان خلف مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
۲) به این دلیل از برهان وجودی بحث کرده است که : الف) این بحث با برهان صدیقین صدرالمتألهین خلط نشود. ب) مقایسه ای میان طرز تفکر غربیها و شرقیها صورت گیرد[۶۴].
۳) ازطریق آنسلم به رد این برهان می پردازد.
۴) تقریر ایشان از برهان وجودی براساس مطالب کتاب سیر حکمت در اروپا از محمد علی فروغی بوده است. ظاهراً به کتاب مقدمهای بر فلسفه از والد کولپه نیز نظر داشته است.
۵) ایشان با آنسلم موافق است که: الف) همه کس تصور کامل مطلق را دارند. ما نخست باید خدا را تصور کنیم تا بتوانیم وجودش را تصدیق کنیم. اما مراد از تصور خدا در نزد آنسلم، ذاتی است که بزرگتر از آن ذاتی نباشد و در نزد شهید مطهری، خدا، خالق کل است و کنه ذاتش را نمیتوان تصور کرد. شهید مطهری تصور خدا را از نوع تصور «معقولات ثانی فلسفی[۶۵]» میداند. ب) در اینکه وجود عین ذات خداست.
۶) شهید مطهری با آنسلم مخالف است در اینکه: تصور شی مستلزم وجود آن نیست و از تصور چیزی نمیتوان نتیجه گرفت که آن چیز وجود هم دارد.
۷) نقد ایشان به صورت اول برهان وجودی آنسلم وارد است. ظاهراً نقدهای منتقدین غربی برهان وجودی نیز بیشتر متوجه صورت اول آن است .
۸) دلیل نارسا و فاقد اعتباربودن برهان وجودی از نظر شهید مطهری این است که: در این برهان مسئله «عدم زیادت وجود بر ماهیت در ظرف خارج» مورد غفلت قرار گرفته است. درحالیکه در فلسفه اسلامی گفته می شود وجود و ماهیت در ذهن مغایر یکدیگرند ولی در خارج یکی هستند. دوگانگی ماهیت و وجود صرفاً ذهنی است. چنین نیست که ما در متن واقع یک وجود داشته باشیم و یک ماهیت و آنگاه وجود عارض بر ماهیت شده باشد، بلکه عقل است که در ظرف تحلیلهای خود، ماهیت را از وجود جدا کرده و بر آن حمل می کند. بنابراین شهید مطهری، برهان وجودی آنسلم را به دلیل تفکیک ذات اشیا از وجود و فرض عروض وجود بر ذات موجود از قبل، نارسا و فاقد اعتبار میداند. شاید بتوان دلیل این غفلت را اصالت ماهیتی بودن غربیها دانست.
۹) شهید مطهری با کانت موافق است که: الف) وجود صفت نیست. ب) از تصور شی نمیتوان وجود آن را استنتاج کرد.
بخش سوم
دیدگاه علامه جعفری درباره برهان وجودی
ما در این بخش برآنیم تا با طرح این سوالات که: آیا علامه جعفری برهان وجودی را میپذیرد؟ تقریر ایشان از این برهان چگونه است؟ در تقریر خود به کدام صورت این برهان توجه دارد؟ عکسالعملشان در برابر نقدهای کانت چگونه است؟ و یافتن پاسخی مناسب برای آنها بتوانیم دیدگاه علامه جعفری را درباره برهان وجودی بیان کنیم.
۱٫ خداشناسی از نظر علامه جعفری:
بنابر نظر علامه جعفری، مسئله خداشناسی یکی از با اهمیتترین و با عظمتترین موضوعاتی است که در اندیشهها و خواسته های بشری وجود دارد. انسانی که با طبیعت مغزی و روانی معتدل در این زندگانی مسیر رشد را سپری می کند، در همه مسائلی که از دو قلمرو درون و بیرون برای او مطرح می شود، درست میاندیشد و به آن حد از رشد و تکامل مغزی و روانی میرسد که از موقعیت جزء ناآگاه و بیاراده طبیعت بالا میرود، به هستی خدا و اهمیت و عظمت موضوع خدا بیشتر از آن انسانی پی میبرد که نمی تواند از موقعیت جزء ناآگاه و بیاراده طبیعت بالا رود. البته با پذیرش آگاهی فطری به خدا در نهاد عموم بشر چنین انسانی هم به طور فطری نسبت به خدا آگاهی دارد منتها آن آگاهی را با شناختهای محدودی از انسان و طبیعت از کار انداخته است(جعفری، ۱۳۸۳ج:۱۱۲). حتی کسانی که وجود خدا را میپذیرند و خدا را بهعنوان یک مفهوم مطرح می کنند به این قضیه معترفند که «اگر خدا وجود داشته باشد، با اهمیتترین و با عظمتترین حقیقت است» (جعفری،۱۳۸۳ج۸: ۱۱۲). میان دو جزء این قضیه شرطیه تلازم وجود دارد و تلازمش این است که:
ما باید طرز تفکر رشدیافتگان را بررسی نمائیم نه آن مغزها را که عکسی موهوم از صورتگریهای خود را بهعنوان خدا نقاشی کرده است که جز در ذهنهای عقبمانده دیده نمی شود و هر خردمند آگاهی میداند که وجود واقعی یک مورچه ضعیف از آن خدای موهوم با اهمیتتر و با عظمتتر است، بلکه اصلاً قابلمقایسه بایکدیگر نیستند، زیرا مورچه از واقعیت و هستی برخوردار است، ولی آن عکس موهوم ذهنی واقعیت ندارد (جعفری،۱۳۸۳ج۸: ۱۱۳).
منظور علامه جعفری این است که مفهوم خدا را هم باید در اذهان ناتوان از درک واقعیتهای بالاتر بررسی کنیم هم در اذهان کسانی که به درک عمیق از خدا دستیافتهاند مثل پیامبران الهی، حکمای بزرگی چون دکارت، ابنسینا و مولانا. بهعبارتیدیگر، ازنظر ایشان:
شناخت کمالیافتگان و قرارگرفتن در جاذبه محرک آنان از مهمترین عوامل خداشناسی و قرار گرفتن در جاذبه او است وقتی انسان درصدد شناخت عظمتهای قافلهسالاران کمالیافته برمیآید، و بهتماشای ابراهیم خلیل و موسیبنعمران و عیسیبنمریم و محمدبنعبدالله صلوات الله علیهم اجمعین می پردازد، بهخوبی احساس می کند که این کمالیافتگان آیات بسیار پرفروغ خداوندی هستند که شخصیت (نفس) و رفتار و حرکات و اندیشهها و صفات بسیار باعظمتی که دارند، برای انسانی که بخواهد از بینائی و شنوائی و خرد و وجدانش استفاده کند، روشنترین دلائل بر وجود خدا و عوامل شناخت صفات خداوندی میباشند (جعفری،۱۳۸۴ج۱۸: ۱۷۸).
علامه جعفری درباره اهمیت پذیرش وجود خدا میگوید:
آیا موضوعی مهمتر از مسأله خدا که با اهمیتترین مسألهای است که برای بشر عرضه شده است وجود دارد؟ زیرا بنابر اینکه چنین خدایی وجود داشته باشد، تمامی گفتار و رفتار ما تحت محاسبه او بوده و سعادت و شقاوت ابدی ما نتیجه محاسبات او درباره گفتار و کردار ما خواهد بود و ما اگر او را ندیده بگیریم، آیا خسارتی بالاتر از این قابلتصور هست؟ مسلماً ضرری مافوق این ضرر محتمل و قابلتصور نیست. پس کافی است ما در موضوع خدا تنها احتمالی داشته باشیم (جعفری،۱۳۸۷الف:۱۴۹).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:48:00 ق.ظ ]