«شاعرتوانای لک؛ اهل دلفان وازطایفه غیاثوند می‌باشد وی عارفی وارسته وصوفی ضمیربوده است که در دلهای مردم غرب جایگاهی بسیاربالایی دارد.» (رضائی علی،۱۳۸۷: ۴۶)
اوضاع سیاسی و اجتماعی سلسله و دلفان
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
منطقه دلفان به علت دوری از شاهراه تجاری وجنگی و دور بودن از رخدادهای مهم زمان‌، نامی د رکتب تاریخ ندارد، لیکن خودمحورحوادثی دردوره‌های باستانی بوده است. دلفان دارای آثارتمدن ازدوره‌های غارنشینی و دشت‌نشینی بوده است، از این بابت دارای فرهنگ غنی است. در کاوش‌های باستان‌شناسان دانمارکی درغرب لرستان آثارتمدن، مربوط به پنج هزارسال پیش ازمیلاد بدست آمد. (ر. ک، ایزدپناه، ۱۳۷۶، ۲۸۳ – ۲۸۴)
«دلفان یکی از بخش‌های وسیع کوهستانی و پرجمعیت لرستان است از شمال غربی به نهاوند و هرسین و رود گاماسیاب و ازجنوب به بخشهای چگنی و طرحان و از باختر به کرمانشاهان محدوداست». (همان: ۲۷۷)، نتیجه بررسی‌های به عمل آمده (‌دلفان) جزو منطقه پَهْلَه و در دوره اسلام قسمتی از ایلات جبال وجزو دینورو{‌ماه کوفه}[۱] بوده است که خراج‌اش به کوفه می‌رفته است. (ر. ک. همان:۳۱۱ – ۳۱۲)، سِلَه سِلَه یکی ازبخش‌های حاصلخیز، سرسبز، خوش آب وهوا درشمال لرستان است، ازشمال به رشته کوه گری (گرین) که سرتاسراستان را همانند دیواری محصورکرده است، ازباختربه بخش(دلفو) دلفان و ازخاوربه بخش هَرّو وجنوب به سفیدکوه وبخش حموه محدوداست. (ر. ک.همان،۲۴۹-۲۵۰)
سبک سخن ملاپریشان
درک اشعارملاپریشان برای کسانی که به دقایق وظرایف گویش لکی وکُردی آگاهی ندارد مشکل است‌. ویژگی اشعارملا علاوه برزیبایی وذوق آرمانی، مهارت در تشبیه و تلفیق خواسته‌ها و بیان مضامینی درقالب افکار بکر، محتوای عرفانی و معنوی آن است. شعرملا درحوزه معرفت واثبات صانع زنده وگویاست، زبان شعرعرفانی ایران در هرهیأت وشکل زبانی که هست استعاره‌ای است، همان طورکه مولانا نی را انسان می‌داند و نیستان همان ذات نا پیدا که منشأ آفرینش ومظهرنیکی و پاکی است. شکایت نی بخاطربریدن از نیستان است، تلاش می‌کند تا دوباره به آن برسد. ملاپریشان درسرتاسردیوانش محو و واله حق است، سرسپردگی معنوی ملاپریشان به مولای متقیان حضرت علی(ع) حکایت پایان نیافتنی است، که با منطق استواراو همراه است. اینک به نمونه‌ای ازاشعار وی اشاره می‌شود.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نِیَه ُونَشناخــتهَ مَاچَـــان خدایـــی نَعُــوذبِــالـلـه اَرْرُخ بِنــمَــایـــی
کِی دَاشتِ سَــرپَنجِه خِیبَرگُــشَایـی کِـی لـــَه بَنــدِگی مَکــِردِخـدایی

شرح ابیات: ندیده و نشناخته مانندخدایی پناه برخدا اگرصورت خود را نشان دهی، چه کسی قدرت وتوان گشودن قلعه خیبر را داشت، چه کسی درمقام بندگی می‌توانست این کارخدایی را انجام دهد.(ر. ک. کاظمی،۱۳۸۰: ۷۷ – ۸۷)
این مرد متفکر با صیغه‌سازی وجمله‌پردازی‌های مغلق وپیچیده میانه‌ای نداشته ودرکار نویسندگی ساده‌نویسی را می‌پسندیده است‌، چنان که آورده است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وَاِیْـرَادگِـرتِـن وَصیغَـه سـازی تـَرخِینَـه دراصـل تَرخُـونْیِـه بِـی

نباید ایراد و اشکال گرفت همان طوری که ترخینه اصل آن ترخُونْیَه بوده است. اشاره به این داردکه لفظ و زبان باید ساده و قابل درک برای عموم باشد، وگرنه عالمان مطالب سنگین را درک میکنند. این مرد دانشمند برعکس ملا نماهای قشری زمان خود باخرافه واغراق‌گویی و دروغ ‌پردازی و زبان بازی سخت مخالف بوده است. ملا همه جا از فضیلت و معرفت سخن می‌گوید و انسان بی‌معرفت را در صف پست‌ ترین نوع بهایم می‌داند نمونه‌ای را ذکرمی‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سه گروه خَلق کِـــرد خــدایِ عَالَم نَاسُ وشِبهَ نَاسُ ونَسنَاس افهم
ناس چُــاردَه مَعصُوم شِبه ناس بِزان مـقداد، بـوذر، عمـار، سلمــان
مابقی مخـلوق بِـالـجَمـع نَسنـَاسِـن ژَوَحــدانیــت خـدانَشنـَاسِـن

خداوند سه گروه انسان خلق کرده است، انسان وشکل وشمایل انسان وکسانی که انسان آنهارا نمی‌شناسد. ناس که چهارده معصوم (علیه السلام) هستند، وآنهایی که شبیه انسان کاملند عبارتند از: مقداد، عمار، سلمان وابوذرهستند. بقیه مخلوقات آنهایی هستند، که خداوند را نمی‌شناسند و یکتایی خدا را نمی‌دانند، منظور از ناس انسان کامل وشبه ناس انسان‌هایی که راه حقیقت را طی کرده‌اند ونسناس انسانهای که از راه انسانیت دورند ومیمون صفت هستند.(ر. ک. رضائی، ۱۳۸۷: ۴۶– ۴۷)، به نظرمی‌رسدکه ابِیات ملاپریشان تفسیربه رأی ازدیدگاه امیر مؤمنان علی (ع) درباره‌ی مراتب انسان‌ها باشدکه درنهج البلاغه فرموده است: «ٱلنَّاسُ ثلاثه: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَمُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاهٍ‌، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ‌، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِالْعِلْمِ، ولَمْ یَلْجَأُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ ». (ر.ک. نهج البلاغه، ۱۳۸۰:۱۴۷/۳۸۷)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اتّصــالی بـــی تَکَیُّف، بــی قــــیاس هســت رَبُّ الــناس رابـاجــانِ نـاس
لیک گفتــم نــاس مـــن، نسنـاس نـی نـــاس غیـرِجـانِ جـــان اِشنـاس نی
نــاس مــردم بــاشد، و کـو مــردمـی؟ تــو سـرِ مــردم نــدیــدستـی، دُمــی

(مثنوی۴/۷۶۱-۷۶۳)
«مرحوم شهیدی در مورد ابیات فوق برآن است که (نسناس) بیشترافسانه است، امّا نظامی عروضی نسناس را حد فاصل میان جانور وانسان شناسانده است. وی سپس به نقل روایتی از رسول‌الله می‌پردازد که فرموده: «ذَهَبَ الناسُ وَبَقِیَ النَّسناسُ» ودر حدیثی از امام علی بن الحسین (ع) است که مردی نزد امیرمؤمنان (ع) آمد و او را گفت‌: اگرعالمی مرا از ناس و شبه ناس و نسناس خبرده. امام پاسخ او را به امام حسین (ع) واگذار نمود. امام حسین (ع) فرمود: ناس ماییم واشباه ناس شیعیان ما و دوستان مایند، امّا نسناس بیشترمردمانندکه فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا﴾ نظراستاد فتح‌الهی درموردسه نوع بشردر دیوان ملاپریشان.» (شهیدی،۸/۱۱۷)، نیمی ازسروده‌های ملا پریشان به لهجه وگویش لکی (‌کرمانجی‌) ونیمی دیگر به گویش ولهجه‌های خاص لکی می‌باشد. روی هم می‌توان گفت سخن این مرد دانشمند، نمونه‌ای از بیان لهجه گویندگان سلسله و دلفان بخصوص سروده‌های غلام ارکوازی وسید نوشاد طرهانی و بعضی از نویسندگان کُرد، از جمله آقای فتحعلی حیدری زیبا جویی می‌گوید: ایشان کُرد است. امّا بایدگفته شود، شعرا و سرایندگان لک به خاطر هم ریشه بودن زبان‌های، لکی وکردی و استفاده از واژه‌های کُردی به آنان کُرد می‌گفتند. ملا به سبک کرمانجی ولکی ناب اشعارش را سروده، ملا از بزرگان شعر و شاعری در غرب کشور است. اما حقیقت امراین است که اندیشمندان لراز فخر فروشی، به دور بوده‌اند. بهترین نمونه ملاپریشان است که ازمدیحه‌سرایی سلاطین بسیار متنفربوده است. (ر.ک. غضنفری، ۱۳۸: ۱۷–۱۸و۲۱و ۲۴).
لفظ ولهجه ملاپریشان، کرمانجی است و این همان لهجه‌ای است که اهالی جنوب کردستان، ایلام، کرمانشاه ولرستان اشعارشان را بدان لهجه سروده‌اند.
ملاپریشان عارف و صوفی است که صفای ضمیرش درسرودن اشعارش باعث گردیده است، محبتش در دلهای مردم غرب کشور از ایلام، کردستان، پشتکوه ایلام، کرمانشاه ولرستان مقام و مکانی بس ارجمند بیابد. ملاپریشان، از نادرترین شاعرانی است که دست نوشته‌هایش، تا این اندازه در بین مردم پراکنده است. ملاپریشان، دربیشتر اشعارش از معرفت حق سخن می‌گوید و معرفت ازدیدگاه ملا عبارت است از: شناخت وشناسایی آن کسی که به حال خود معرفت پیدا کرده وراه به حقیقت برده، تا جایی که گویی هدف از خلقت بشر همانا رسیدن به کمال است. دربیان وتوضیح ابیات ملا خواهیم دید، که این شاعر پر‌شکوه چگونه از آرایه‌های ادبی، اصطلاحات عرفانی و فلسفی به نحو احسن استفاده کرده وازهمه مهمتر به نحوی تحسین برانگیز و به حق از آیات، احادیث وکلام بزرگان به خوبی بهره برده است، که تحسین هر خواننده‌ای را برمی‌انگیزد. ملاپریشان باعث حیرت و شگفتی در بین علمای اهل فضل وکرم گشته است، زیرا یک جا عارفی است اهل سیر و سلوک عرفانی، جایی دیگر مداحی است که به ذکرو منقبت معصومین علیه‌السلام می‌پردازد.
عرفان وتصوف
عرفان‌: به کسراول درلغت به معنی شناختن و دانستن بعد از نادانی، شناختن و معرفت حق تعالی است و به مفهوم خاص یافتن حقایق اشیاء به طریق کشف و شهود است، به این جهت تصوف یکی ازجلوه‌های عرفان به حساب می‌آید. تصوف یک راه و روش سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سر‌چشمه گرفته است، امّا عرفان یک مفهوم عام کلی‌تری است که شامل، تصوف و سایر راه وروش‌ها می‌شود. گاهی کلمه عارف را درمعنی فاضل‌تر وعالی‌تر از لفظ درویش وصوفی استعمال کرده‌اند، امّا درمثنوی مولانا عرفان بر دو نوع است: یکی عرفانی که به وسیله کسب علوم، استدلال، فلسفه وعلوم ظاهر بدست می‌آید که عرفانی است مربوط به دنیای مادی و ناقص، دیگرمعرفتی که به واسطه کتاب، درس، بحث و استدلال حاصل می‌شودکه آن عرفان شهودی است و باکشف وشهود، عیان و آشکار سروکار دارد واین عرفان واقعی وحقیقی است که هیچ گونه شک وتردیدی و انحرافی درآن راه نمی‌یابد. (ر. ک. رساله قشیریه، ۹۵:۱۳۸۳ -۹۸)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:05:00 ب.ظ ]