جان کابات زین (۱۹۹۰؛ به نقل از کرین، ۲۰۰۹) هفت کیفیت نگرشی را بیان می دارد که زیر ساخت تمرین ذهن آگاهی هستند. این هفت مورد هم به عنوان نوعی جهت گیری که باید برای ورود به تمرین ها داشته باشیم مورد توجه قرار می گیرند و هم به عنوان نتیجه تمرین تلقی می شوند:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

قضاوت نکردن: بررسی تجارب به همان گونه ای که هستند، بدون تعبیر یا قضاوت.

صبر: فرایند تفحص در تجربه به شکلی ساده، روبروشدن با امور به همان صورت که در فضای حال وجود دارند و ایجاد فرصتی برای درک تغییراتی که در لحظه حال در جریاند.

داشتن حالت ذهنی آغازگری: یکی از اهداف اصلی رویکرد، برانگیختن کنجکاوی درونی فرد برای مواجهه با تجربه خویش است. این فرایند در کم ترین سطح از درگیری با خود نوعی احساس تازگی و سرزندگی را به همراه می آورد .این حالت بیش تر نوعی کشف چگونگی و چیستی تجربه است تا تلاش برای درک چرایی آن. افراد در فرایند یادگیری به گونه ای حمایت می شوند که در لحظه حال باقی بمانند و به جای این که به وسیله از پیش ساخته ها به تجربه بنگرند تلاش کنند نوعی مشاهده گری توأم با شفافیت را توسعه دهند.

اعتماد: افراد ترغیب می شوند تا به حس های بدنی، احساسات، افکار و حس شهودی خود اعتماد کنند.

عدم تقلا: نگرش تمایل به پذیرش لحظه حال که در این فرایند آموزش داده می شود، تلاشی در جهت ثابت نگه داشتن مشکلات به حساب نمی آید؛ بلکه نوعی آگاهی یابی نسبت به واقعیت عملی تجربه و تمایل به پذیرفتن امور به همان گونه ای که ارائه می شوند، است.

پذیرش: باز بودن و تمایل به دیدن امور به همان گونه ای هست. یعنی بودن با واقعیت تجربه بدون تقلا برای تغییر آن.

بگذار تا بگذرد[۲۰۱]: در طی این رویکرد، افراد می آموزند مستقیما تجربه را لمس کنند بدون آن که با محتوای آن درگیر شوند. در واقع آن ها می آموزند که بدون دلبستگی یا قضاوت گری درباره پدیده هایی که در آگاهی ظاهر می شوند (افکار عادتی، هیجان ها یا تکانه ها)، به آن ها اجازه دهند همچون ابری که از آسمان ذهن می گذرد، عبور کنند (کرین، ۲۰۰۹).

شاپیرو و همکارانش (۱۹۹۸؛ به نقل از آذرگون و همکاران، ۱۳۸۸) با افزودن پنج کیفیت به هفت کیفیت مطرح شده از سوی کابات زین، مجموع آن ها را به دوازده کیفیت رسانیدند: سخاوت، همدلی، سپاس گزاری، مهربانی عاشقانه و ملایمت.
۲-۱-۱۳- نحوه ی تاثیرگذاری مهارت های ذهن آگاهی
مؤلفینِ راهبردهای مختلف درمانی، مکانیسم هایی را درنظر می گیرند که به تبیین چگونگی تأثیر مهارت های ذهن آگاهی در کاهش نشانه ها و تغییرات رفتاری می پردازند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).

 

 

مواجهه

اولین مطالعه ای که اثرات MBSR (کابات زین،۱۹۸۲ ؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) را مورد توصیف قرار داد، کاربرد آن در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن بود. اعتقاد براین است که توانایی مشاهده ی بدون قضاوت، حس های پریشانی همراه با درد را کاهش می دهد. مواجهه طولانی با حس های درد، در غیاب پیامدهای فاجعه آمیز، می تواند منجر به حساسیت زدایی و کاهش پاسخ های هیجانی ناشی از درد گردد. بنابراین، تمرین مهارت های ذهن آگاهی می تواند منجر به ایجاد توانایی تجربه ی حس های درد بدون واکنش های هیجانی مفرط شود. نهایتاً در صورتی که حس های درد کاهش نیابند، پریشانی و رنج ناشی از آن ممکن است تسکین یابد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
کابات زین (۱۹۹۲؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مکانیسم مشابهی را برای اثرات بالقوه مهارت ذهن آگاهی بر اضطراب و هراس مطرح ساخته است. زیر نظر گرفتن دائم و بدون قضاوت حس های مربوط به اضطراب، بدون سعی در فرار یا اجتناب از آن ها، می تواند باعث کاهش واکنش های هیجانی گردد که معمولاً توسط نشانه های اضطراب برانگیخته می شوند. این رویکرد مشابه با راهبرد مواجهه ی احشایی[۲۰۲] است که توسط بارلو و کراسک (۲۰۰۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) توصیف شده است.
در تمرین های ذهن آگاهی مشاهده ی بدون داوری حس ها که طبیعتاً بروز می یابند، مورد ترغیب قرار می گیرد. لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) می گوید که مشاهده ی افکار و هیجانات فعلی، بدون سعی در اجتناب یا فرار از آن ها، می تواند به عنوان نمونه ای از مواجهه تلقی شود، که به نوبه خود باعث خاموشی پاسخ های ترس و رفتارهای اجتنابی گردد که توسط محرک هاى ترس انگیز، تقویت شده اند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). پژوهشی نشان داد که شرکت در مداخله ی MBSR، باعث افزایش معنادار میزان مواجهه نسبت به قبل از مداخله می شود (کارمدی[۲۰۳]، بائر، لیکینز[۲۰۴] و اولنزکی[۲۰۵]، ۲۰۰۹؛ کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).

 

 

تغییر شناختی

تمرین های ذهن آگاهی می تواند باعث ایجاد تغییراتی در الگوهای فکری، یا نگرش های فرد در مورد افکارش شود (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). به نظر می رسد که آموزش ذهن آگاهی، هوشیاری فراشناختی را افزایش می دهد – مولفه ای که بیان گر توانایی ادراک مجدد و یا تمرکز زدایی از افکار و هیجانات و دیدن آن ها به صورت رویدادهای ذهنی در حال عبور است، به جای شناسایی آن ها یا اعتقاد به این که افکار بازنمایی دقیقی از واقعیت هستند، (هایز و همکاران، ۱۹۹۹؛ سگال و همکاران، ۲۰۰۲؛ شاپیرو، کارلسون[۲۰۶]، استین[۲۰۷] و فریدمن[۲۰۸]، ۲۰۰۶؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). برای مثال کابات زین (۱۹۸۲، ۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) توصیه می کند که مشاهده ی بدون قضاوت درد و افکار مرتبط با اضطراب ممکن است منجر به فهم و درک این نکته گردد که این ها “فقط افکارند” و نمایان گر حقیقت یا واقعیت نیستند، و لزوماً نباید باعث فرار یا رفتار اجتنابی شوند.
لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) نیز خاطرنشان می سازد که مشاهده ی افکار و احساسات و به کار گرفتن برچسب های توصیفی برای آنها، این درک و فهم را به وجود می آورد که آن ها همیشه نمایان گر صحیحی از واقعیت نیستند.
فرض براین است که هوشیاری فراشناختی افزایش یافته، منجر به کاهش نشخوار فکری می شود (تیزدل، ۱۹۹۹؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) – فرایند منفی تکرار شونده ای که به عنوان عامل خطر در تعدادی از اختلالات روانی درنظر گرفته می شود (اهرینگ[۲۰۹] و واتکین[۲۱۰]، ۲۰۰۸؛ به نقل از کنگ وهمکاران، ۲۰۱۱).
شواهد اولیه نشان می دهند که آموزش ذهن آگاهی منجر به افزایش هوشیاری فراشناختی (هارگز[۲۱۱] و همکاران، ۲۰۱۰؛ تیزدل و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) و کاهش نشخوار (رامل[۲۱۲]، گلدین[۲۱۳]، کارمونا[۲۱۴] و مک کوید[۲۱۵]، ۲۰۰۴؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) می شود و هوشیاری فراشناختی افزایش یافته به نوبه ی خود ممکن است پیامدهای بالینی بهتری هم چون میزان عود کمتر افسردگی (فرسکو[۲۱۶]، سگال، بویز[۲۱۷] و کندی[۲۱۸]، ۲۰۰۷؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) را پیش بینی کند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

 

اداره- خود[۲۱۹]

مؤلفین متعددی اظهار داشته اند که مشاهده ی خود بهبود یافته ناشی از آموزش ذهن آگاهی می تواند استفاده از مهارت های مقابله ای را ارتقاء بخشد. کابات زین (۱۹۸۲؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که آگاهی فزون یافته از حس های درد و پاسخ های استرس، افراد را قادر می سازد که در انواع پاسخ های مقابله ای درگیر شوند.
لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) معتقد است که مشاهده ی بدون قضاوت، فرصت شناخت پیامدهای یک رفتار را ممکن می سازد (نظیرعصبانی کردن کارفرما با تأخیرهای مکرر خود). این شناخت، تغییرات رفتاری مؤثرتری را به دنبال خواهد داشت. به اعتقاد وی، این مهارت باعث ایجاد کنترل توجه می گردد و مهارت مفیدی برای افرادی است که در تکمیل تکالیف مهم به علت حواس پرتی ناشی از نگرانی ها، خاطرات یا خلق های منفی مشکل دارند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).

 

 

آرام سازی[۲۲۰]

مؤلفین متعددی (گلدبرگ و همکاران،۱۹۹۴ ؛ کابات زین و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) خاطرنشان می سازند که مراقبه غالباً آرامش بخش است و از این راه می تواند در اداره ی این اختلالات مؤثر باشد. ایجاد آرامش از طریق راهبردهای گوناگون مراقبه ثبت شده است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). گرچه تمرینات ذهن آگاهی ممکن است منجر به آرام سازی شوند، اما این پیامد، دلیل اولیه ی درگیری در مهارت های ذهن آگاهی نیست ( امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).

 

 

پذیرش

رابطه ی بین پذیرش و تغییر، یک مفهوم محوری در بحث های رایج روان درمانی است (به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). هایز (۱۹۹۴؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که پذیرش شامل”تجربه ی رویدادها به طور کامل و عاری از دفاع، همان گونه که هستند” می باشد.
اکثر برنامه های درمانی پذیرش را در بردارند، از جمله پذیرش درد، افکار، احساسات، کشش ها، یا سایر پدیده های بدنی، شناختی و هیجانی، و در آن ها کوششی برای تغییر، گریز، یا اجتناب وجود ندارد. همان گونه که بیان شد کابات زین (۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) پذیرش را به عنوان یکی از مبانی متعدد تمرین های ذهن آگاهی توصیف کرده بود. رفتاردرمانی دیالکتیکی در برنامه های درمانی خود، آموزش تکنیک هایی را تأکید می ورزد که پذیرش واقعیت را ارتقا می دهند. از این رو، به نظر می رسد که آموزش ذهن آگاهی ممکن است برای تعلیم مهارت های پذیرش ضرورى باشد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
۲-۱-۱۴- انواع مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی
مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی شامل روش های متعددی برای آموزش هوشیاری آگاهانه است. بعضی از این مداخلات شامل تمرین های رسمی مراقبه است، افراد برای مدت زمان معینی (حتی گاه تا ۴۵ دقیقه) در حالتی نشسته قرار می گیرند و توجه خود را به شیوه های خاصی کنترل می کنند. بعضی دیگر از مداخلات دربردانده ی تمرین های کوتاه تر و غیر رسمی است که بر ذهن آگاهی در زندگی روزانه تاکید دارد، در این مداخلات از افراد خواسته می شود تا آگاهی خویش را نسبت به فعالیت های معمول هم چون قدم زدن، خوردن، رانندگی کردن یا حمام کردن، افزایش دهند (بائر، ۲۰۰۶).
باید توجه داشت که آموزش ذهن آگاهی مرکز اصلی MBSR و MBCT است و هر دو، تمرین های رسمی ذهن آگاهی را به کار می برند (مراقبه نشسته). در مقابل در DBT و ACT ، مهارت های ذهن آگاهی در کنار سایر راهبردهای رفتاری آموزش داده می شود و تمرین های رسمی ذهن آگاهی ممکن است به کار برده شود یا نشود (بائر، ۲۰۰۳؛ به نقل از کانگ[۲۲۱] و وتینگهام[۲۲۲]، ۲۰۱۰). در ذیل به اختصار، اشاره ای به هر یک از مداخلات می شود:
۲-۱-۱۴-۱- برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR)
جان کابات زین، کلینیک کاهش استرس را در مرکز پزشکی دانشگاه ماساچوست در وسترن، در دهه ۱۹۷۰ تاسیس کرد. وی در کلینیک کاهش استرس خود، به شرکت کنندگان تمرین آرامش ذهنی همراه با ذهن آگاهی می داد. این کوشش ها به شکل گرفتن مدل کاهش استرس براساس ذهن آگاهی انجامید.
برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی ، سابق بر این، با عنوان برنامه ی کاهش استرس و تن آرامی شناخته می شد (کابات زین،۱۹۸۲ ؛ ۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). این روش شامل برنامه ی ۸ تا ۱۰ هفته ای است که برای گروه هایی با بیش از ۳۰ شرکت کننده اجرا می شود. جلسات به طور هفتگی و هر جلسه حدود ۵/۲-۲ ساعت برگزار می گردند. دستور جلسات شامل تمرین مهارت های مراقبه، بحث در مورد استرس، روش های مقابله ای و تکالیف خانگی می باشند.
جلسات متراکم ذهن آگاهی نیز تشکیل می شوند که یک روزه هستند و حدود ۸-۷ ساعت طول می کشند و مهارت های مراقبه ای متعددی هم چون وارسی بدنی، مراقبه نشسته، ژست های یوگا و .. آموخته می شود.
هم چنین، شرکت کنندگان، ذهن آگاهی داشتن را در طول فعالیت های روزمره نظیر پیاده روی،
ایستادن، و خوردن به کار می گیرند. تمرین این مهارت ها روزانه حداقل ۴۵ دقیقه، و شش روز در هفته ادامه می یابد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
فرض MBSR این است که با تکرار آموزش مراقبه ی ذهن آگاهی، سرانجام افراد یاد می گیرند که نسبت به تجاربشان کم تر واکنش نشان دهند و کم تر درباره ی آن ها قضاوت کنند و قادر خواهند شد که الگوهای همیشگی و ناسازگارانه ی تفکر و رفتار را شناسایی کرده و آن ها را تغییر دهند (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). افراد آموزش می بینند تا به افکار و احساساتشان توجه کنند، اما به محتوای آن نچسبند، حتی به افکار قضاوتی خود (مثل” این یک اتلاف وقت احمقانه است” ) بدون آن که درباره آن ها داوری کنند، توجه نمایند.
یکی از پیامدهای تمرین های ذهن آگاهی این است که افراد در می یابند، اکثر حس ها، افکار و هیجانات دارای نوسان، یا زودگذرند و مانند امواج دریا عبور می کنند (لینهان، ۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
در متون تجربی معاصر، مداخلات بالینی مبتنی بر آموزش مهارت های ذهن آگاهی به سرعت در حال رشد است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). گراسمن[۲۲۳] و همکاران (۲۰۰۴؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰) دریافتند که مدل کاهش استرس براساس ذهن آگاهی، برای طیفی از مشکلات بالینی و غیربالینی شامل درد، سرطان، بیماری قلبی، افسردگی و اضطراب موثر می باشد و اثر سازگار و نسبتا قوی در شرایط گوناگون دارد و پیشنهاد می کنند تمرین ذهن آگاهی می تواند توانایی فرد را برای مقابله با پریشانی کلی زندگی بهبود بخشد.
بایر و همکاران (۲۰۰۸؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰) بررسی نظام مندی روی مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی مثل MBSR، MBCT وMBCT اصلاح شده انجام دادند و نتیجه گرفتند که مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی ممکن است برای موضوعات بالینی متنوع موثر باشد و عملکرد روانی را بهبود بخشد.
کنگ و همکاران (۲۰۱۱) در پژوهش خود که بخشی از آن، به بررسی کوشش های آزمایشی کنترل شده در خصوص اثرات MBSR بر کارکرد روان شناختی پرداخته، نشان دادند که MBSR به طور کلی منجر به کاهش سطوح اضطراب، افسردگی، خشم، نشخوارفکری، پریشانی روان شناختی کلی مثل استرس ادراک شده، درهم ریختگی شناختی، نشانگان اجتناب پس از سانحه و علایم پزشکی می شود. هم چنین مشخص شد که الگوی MBSR منجر به افزایش عاطفه ی مثبت، احساس معنویت، همدلی، حس انسجام ، سطح ذهن آگاهی، بخشش، شفقت به خود، رضایت از زندگی و کیفیت زندگی در میان جمعیت های بالینی و غیربالینی می شود.
۲-۱-۱۴-۲- برنامه درمانی ذهن آگاهی مبتنی بر درمان شناختی[۲۲۴] (MBCT)
ذهن آگاهی مبتنی بر درمان شناختی توسط سگال، ویلیامز و تیزدل (۲۰۰۲) طراحی شد. MBCT، ترکیبی از جنبه های شناخت درمانی بک و MBSR است.
به نظر تیزدل، سگال و ویلیامز (۱۹۹۵؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مهارت های کنترل توجه که در مراقبه ی ذهن آگاهی آموخته می شوند می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگی اساسی مفید واقع شوند. این جلسات شامل ۸ جلسه هفتگی است که به صورت گروهی برگزار می شود.
همانند درمان های شناختی، MBCT نیز در پی آن است که به شرکت کنندگان کمک کند تا افکارشان را به صورت وقایع ذهنی ببینند تا واقعیت، نقش افکار خودآیند منفی را در حفظ نشانگان افسردگی بشناسند و وقوع افکار منفی را از اثرات روان شناختی منفی آن ها رها سازند (بارنوفر[۲۲۵]، کران[۲۲۶] و دیدونا، ۲۰۰۹؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). با این حال برخلاف رویکرد درمان های شناختی کلاسیک که تاکید قابل توجهی را بر ارزیابی و تغییر اعتبار محتوای افکار و ایجاد افکار جای گزین قرار می دهد، MBCT در درجه ی اول در پی آن است که هوشیاری فرد و روابطش با افکار و هیجانات را تغییر دهد (تیزدل و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
این رویکرد نوید تازه ای در تبیین درمان شناختی رفتاری است. آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی و استراتژی های رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه، جلوگیری از نشخوارهای فکری و گرایش به پاسخ های نگران کننده است و باعث گسترش افکار جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند است (آذرگون و همکاران، ۱۳۸۸).
فرض اصلی MBCT این است که اولین مرحله در ایجاد ارتباط به شکلی متفاوت، پذیرفتن و کنارآمدن با امور به همان صورتی است که هستند. در نهایت پذیرش ما را قادر خواهد کرد تا به صورت آشکارتری آن چه را که نیاز به تغییر دارد شناسایی کنیم (کرین، ۲۰۰۹).
افراد در طی این برنامه می آموزند تا افکار و احساسات خود را بدون قضاوت مشاهده کنند و آنها را به سادگی به عنوان رویدادهای ذهنی بنگرند که در حال رفت وآمد هستند، و لزوماً نمایانگر واقعیت نیستند. در این رویکرد فرض بر این است که افراد می آموزند چگونه در دام الگوهای نشخوار فکری خود گیر نیفتند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). در واقع فرد یاد می گیرد که چطور به شیوه ای متفاوت با افکار و احساسات منفی خود رابطه برقرار کند و به تغییر محتوای باورها و افکارشان متمرکز شود.
۲-۱-۱۴-۳- برنامه درمانی رفتار درمانی دیالکتیک[۲۲۷] (DBT)
رفتاردرمانی دیالکتیکی (لینهان، ۱۹۹۳؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) برای اولین بار به عنوان درمانی برای رفتارهای خودکشی مزمن و خودجرحی که اغلب در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) شدید دیده می شود، ایجاد شد.
مارشال لینهان، علاقه ای شخصی به ذن بودیسم داشت و در پی آن بود تا اصول و تکنیک های برگرفته از سنت بودیسم را با تکنیک های بالینی یکپارچه کند (دیدونا، ۲۰۰۹).
چهار بررسی کنترل شده، اثر بخشی DBT را در بیماران مرزی نشان داده است. شواهد تازه ای نیز درخصوص اثر بخشی DBT اصلاح شده، در دیگر شرایط بالینی هم چون اختلال خوردن، می
گساری و افسردگی مزمن وجود دارد (فیگنبام[۲۲۸]، ۲۰۰۷؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:49:00 ق.ظ ]