آغاز توجه به بهزیستی
در چند دهه اخیر و با پیدایش رویکرد روانشناسی مثبت، تغییرات بسیاری در تحقیقات روانشناختی صورت گرفت؛ علاقه به تحقیق در این حیطه افزایش یافت (شوگرن، لوپز، ویماید، لیتل و پرسگروو[۳۷]، ۲۰۰۶) و گرایش پژوهشها برای تبیین پدیدههای روانشناختی، به سمت تواناییها و ویژگیهای مثبت انسان سوق پیدا کرد (حجازی و همکاران ، ۱۳۹۲). این شاخهی جدید از روانشناسی اساساً به مطالعهی علمی توانمندیها، شادمانی[۳۸] و بهزیستی ذهنی انسان (اشنایدر و لوپز[۳۹]، ۲۰۰۷؛ به نقل از شیخی و همکاران ، ۱۳۸۹) و موضوع نسبتاً جدیدتر رضایت از زندگی و رویکردهای لذتگرا[۴۰] و سعادت گرا[۴۱] (کار[۴۲]، ۲۰۰۴؛ ترجمهی شریفی و نجفیزند، ۱۳۸۷)، میپردازد.
سازمان بهداشت جهانی[۴۳] نیز، سلامت[۴۴] را بهعنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی، و نه صرفاً نبود بیماری تعریف کرده است. این سازمان، سلامت روانی[۴۵] را نیز بهعنوان«حالتی از بهزیستی که در آن فرد تواناییهای خود را میشناسد، میتواند با فشارهای روانی بهنجار زندگی کنارآید، به نحو پرثمر و مولدی کار کندو برای اجتماع خویش مفید باشد» تعریف میکند (جوشنلو، رستمی و نصرتآبادی، ۱۳۸۵).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
با توجه به نقش تعیین کنندهی بهزیستی در تعیین و تبیین کنش وری روان شناختی بهینه در افراد، شواهد تجربی مختلف، مطالعهی نظامدار عوامل تبیین کنندهی الگوی تجارب هیجانی مثبت و منفی را به مثابهی یکی از مهمترین اولویتهای پژوهشی خود تعریف کرده است (هوبنر، سالدو، اسمیت و مک نایت[۴۶]، ۲۰۰۸).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
تعریف بهزیستی
سازهی بهزیستی معمولاً تحت عنوان بهزیستی روانشناختی، بهزیستی اجتماعی و بهزیستی ذهنی موردبررسی قرار میگیرد (حجازی و همکاران، ۱۳۹۲). بهزیستی ذهنی عبارت است از ارزشیابی زندگی برحسب رضایت و تعادل داشتن بین حالات عاطفی مثبت و منفی. مدلی سه مؤلفهای (و در برخی موارد با مشترک دانستن دو مؤلفه عاطفی[۴۷]، مدل دومؤلفهای) برای مفهوم بهزیستی پیشنهادشده است که عبارت است از: ۱) عاطفه مثبت، ۲) عاطفه منفی، ۳) مؤلفه شناختی[۴۸] رضایت از زندگی (داینر ۲۰۰۰، به نقل از سلطانیزاده، ملکپور و نشاطدوست، ۱۳۹۱).
بهزیستی ذهنی شامل اصول مهمی است که بر همه ابعاد رفتار انسان و پیشرفت او (شامل سلامت فیزیکی و روانی، پیشرفت مهارتی و آموزشی، صلاحیت اجتماعی و ایجاد روابط مثبت اجتماعی) تأثیرمیگذارد (برجز، نیآجی و زاف[۴۹]، ۲۰۰۲؛ به نقل از پیوستهگر، دستجردی و دهشیری، ۱۳۸۹).
ابعاد مختلف بهزیستی از نظر ریف
باید گفت که بهزیستی مفهومی انتزاعی و چندبعدی است که دارای فرضیههای متعددی است وعوامل بسیاری در تأمین بهزیستی افراد با یکدیگر تعامل دارند. در اینجا به دلیل اینکه مدل بهزیستی ریف، مدلی جامع و دربرگیرندهی متغیرهای پژوهش حاضر است، موردبررسی قرارمیگیرد.
مدل ریف شش بعد کارکرد روان شناسی مثبت که بهزیستی را احاطه کردهاند، در برمیگیرد. این شش بعد عبارتاند از:
خویشتن پذیری، که شامل ارزیابی مثبت فرد از خودش و گذشتهاشاست. (این بعد به دلیل ارزیابی فرد از خودش، میتواند با خودپنداره که یکی از متغیرهای پژوهش حاضر است، مرتبط باشد)
روابط مثبت با دیگران، اشاره به داشتن روابط پاداشدهنده با دیگران و کیفیت این رابطه دارد. (این بعد با رابطهی بین والدین و فرزندان و تعارض والد – فرزند که یکی از متغیرهای پژوهش حاضر است، مرتبط است)
استقلال، که به عنوان احساس خودمختاری تعریف شده است. این تعریف به شکل ساده به استقلال و توانایی تنظیم رفتارها، اشاره دارد.
تسلط بر محیط، که اشاره به ظرفیت مدیریت مؤثر زندگی و دنیای اطراف دارد.
هدف در زندگی، که به عنوان این باور که زندگی فرد هدفمند و بامعناست، تعریف شده است.
رشد شخصی، به معنی رشد تواناییهای باالقوه و بالفعل ساختن آن هاست(علیزاده، ۱۳۹۲).
تعریف رضایت از زندگی
دیدگاه فرد نسبت به زندگی بیشتر بر پایه منابع شناختی است، تا عکسالعملهای هیجانی کوتاهمدت. به همین دلیل ازلحاظ مفهومی، رضایت از زندگی (جزء شناختی بهزیستی) پایدارتر از عناصر عاطفی است و درنتیجه از آن بهعنوان شاخص کلیدی بهزیستی ذهنی مثبت یاد میشود (داینر و داینر، ۲۰۰۹).
تعریف رضایت از زندگی عبارت است از: نگرش مساعد فرد به زندگی خود بهطورکلی (هیبرون[۵۰]،۲۰۰۷). کرسینی (۲۰۰۲) نیز رضایت از زندگی را ادراک یا احساس کلی مثبت هر فرد، در مورد کیفیت زندگیاش، میداند. رضایت از زندگی یک فرایند داوری است که افراد کیفیت زندگی خود را بر اساس ملاکهای منتخب خودارزیابی میکنند (شیخی و همکاران، ۱۳۸۹). بنابراین اینگونه ارزیابیها شامل پاسخهای هیجانی افراد، حیطه رضایت و ارزیابی شناختی آنان است (مالکوک[۵۱]، ۲۰۱۱).
راجع به رضایت، فلاسفه قدیم نظیر ارسطو، افلاطون و همچنین اریک فروم[۵۲] مباحث فراوانی را مطرح کردهاند. به عقیده فروم، نیازهای تأمین نشده بر جسم فشار میآورند و ارضای آن ها سبب رضایت میشود. ازکمپ[۵۳] در تعریف رضایت میگوید: «در تضاد با مفهوم خوشحالی که ناظر بر تجربه عاطفی (هیجانها و احساسها) است، رضامندی بر تجربه شناختی یا داورانه ای دلالت دارد که بهعنوان اختلاف ادراک شده بین آرزو و پیشرفت قابلتعریف است. این تعریف طیفی را تشکیل میدهد که از ادراک کامروایی تا حس محرومیت را در برمیگیرد» (ازکمپ، ترجمه ماهر،۱۳۸۶). در حقیقت رضایت از زندگی این مسائل را منعکس میکند که تا چه اندازه نیازهای اساسی برآورده شدهاند و تا چه اندازه انواع دیگر اهداف، بهعنوان اهداف قابل دسترسی میباشند. درحالیکه برای افرادی که در شرایط کمتر پیشرفته زندگی میکنند، ارضای نیازهای اساسی، بیشتر موردتوجه قرار میگیرد (کومین و نیستیکو[۵۴]، ۲۰۰۲).
رضایت از زندگی را بهعنوان قضاوت شخصی از سعادت و بهروزی و کیفیت زندگی مبتنی بر معیارهای انتخابی هر فرد تعریف کردهاند. مفهوم رضایت بهعنوان یک تجربه درونی است که حضور مثبت هیجانها و نبود احساسات منفی را در برمیگیرد (رود، آرتول دی، مونی، نییر، بولدوین، بامر و روبین[۵۵]، ۲۰۰۵). رضایت درونی انسانها، از رشد فردی، اجتماعی و منابع سازشی نشأت میگیرد (فانک، هوبنر و والیوس[۵۶]، ۲۰۰۶).
هنگامیکه از افراد خواسته میشود تا رضایت از زندگی خود را ارزیابی کنند، آنان به راهبردهای اکتشافی، عاطفی و دیگر اطلاعاتی که در خاطرشان بهآسانی قابل دسترس باشد، تکیه میکنند. به عبارتی تعهد فرد به یک سری اهداف جهت دستیابی به آن و وجود اهدافی مرتبط با روابط اجتماعی، کار و فعالیت؛ رضایت از زندگی را میسازد (فیلسینگر و توما[۵۷]، ۱۹۸۸، به نقل از شاه سیاه، بهرامی، محبی و ترابی، ۱۳۹۰).
اصطلاح «زندگی» میتواندبهعنوان همه حیطههای زندگی فرد در مقطع خاصی از زمان، یا بهعنوان یک قضاوت یکپارچه در مورد زندگی شخص از بدو تولد تعریف شود. این تمایز اغلب در مقیاسهای فعلی، مبهم مانده است. بنابراین، بهتر است به پاسخدهنده آگاهی داده شود که آیا این سؤال به زندگی او، از بدو تولد یا به زندگی فعلی او در همه حیطهها اشاره دارد (داینر، ۲۰۰۶).
عوامل مرتبط با رضایت از زندگی
نتایج مطالعات آرسلان، هموتا و آسلو (۲۰۱۰) نشان داد که بین عزت نفس و رضایت از زندگی همبستگی مثبتی وجود دارد. بزرگمهر و سلیمی (۲۰۱۲) به این نتیجه رسیدند که تنهایی عاطفی یک پیش بینیکنندهی قوی منفی برای رضایت از زندگی است. مطالعات رضاپور و همکاران (۱۳۸۹) نشان داد که دینداری از طریق اثر بر اضطراب، افسردگی، نشانههای جسمانی و کنشوری اجتماعی بر رضایت از زندگی تأثیر دارد. نتایج مطالعهی مالکوک(۲۰۱۰) نشان داد که ویژگیهای شخصیتی و سبکهای مقابله[۵۸] نقش مهمی در توضیح بهزیستی ذهنی بازی میکند. روان نژندی[۵۹] پیش بینی کنندهی منفی و برونگرایی[۶۰] و باوجدان بودن[۶۱] پیش بینی کننده مثبتی برای بهزیستی ذهنی است. پژوهش کجباف، سجادیان، کاویانی و انوری(۱۳۹۰) نشان دهندهی این است که سبک زندگی اسلامی و شادکامی بارضایت از زندگی رابطهی مثبت و معناداری وجود دارد. مطالعهی احدی نریمانی، ابوالقاسمی و آسیایی (۱۳۸۸) نیز نشان داد که بین هوش هیجانی و خودکارآمدی با رضایت از زندگی رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
افرادی که بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی بالایی دارند، بیشتر علاقهمندند در اجتماع نقشی به عهده بگیرند، وقت فراغت پرشورتری برای خود ایجاد کنند و در فعالیتهای عمومی بیشتر شرکت کنند. دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و عمدتاً دارای هیجانهای مثبتاندوازارزیابی مثبت رویدادهای در حال وقوع استقبال میکنند. در مقابل افرادی که بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی پایینی دارند، شرایط و رویدادها را نامطلوب ارزیابی کرده و به همین دلیل هیجانات نامطلوب مثل اضطراب، افسردگی و پرخاشگری را بیشتر تجربه میکنند (داینر،۲۰۰۰).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
عوامل همبسته با رضایت از زندگی از دیدگاه وجودی
از دیدگاه وجودی، عوامل همبسته با رضایت از زندگی دارای چهار بعد اصلی و نیز عوامل فرعی است (شریعتمدار، ۱۳۹۱). این عوامل را میتوان به صورت نمودار صفحهی بعد نشان داد:
نمودار عوامل همبسته با رضایت از زندگی از دیدگاه وجودی(شریعتمدار، ۱۳۹۱)
عوامل فرهنگی تأثیرگذار بر رضایت از زندگی
بسته بودن: افراد در جوامع بسته، اضطراب زیادی را تجربه میکنند، آن ها از این که رفتارشان نامناسب یا نادرست باشد، یا این که مورد انتقاد قرار گیرند، کنار زده شوند و حتی در نتیجهی آن طرد و منزوی شوند، میترسند. بر این اساس انتظار میرود، بسته بودن ، با سطوح پایین تر بهزیستی ارتباط داشته باشد(دینر و سو، ۲۰۰۰؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، ۱۳۹۱).
فرد گرایی: تحقیقات نشان داده است که در فرهنگهای فردگرا، سطوح بالای احترام به خود و خوشبینی وجود دارد و احترام به خود بالا باعث بهزیستی درونی بالا و رضایتمندی از زندگی میشود. در صورتی که فردگرایی با رقابت جویی همراه باشد، به استرس می انجامد، و این میتواند به کاهش رضایت از زندگی منجر شود. اما در صورتی که فردگرایی با آزادی بیشتر برای پیگیری علایق شخصی همراه باشد، این دو ویژگی فردگرایی میتواند یکدیگر را در تأثیر بر بهزیستی خنثی نمایند(دینر و سو، ۲۰۰۰؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، ۱۳۹۱).
پیچیدگی فرهنگی: در جوامع پیچیده فرد برای انتخاب کردن، امکان مقایسهی بیشتری دارد. ممکن است فردی هدفهای مقایسه ای که احترام به خود را افزایش میدهد و در نتیجه باعث بالا رفتن بهزیستی و رضایت از زندگی میشود را انتخاب کند. همچنین پیچیدگی فرهنگی ممکن است منجر به اضطراب شود. از آن جا که پیچیدگی فرهنگی با فردگرایی مرتبط است، یعنی آن چه که معمولاً با رقابت جویی مرتبط میشود؛ بنابراین میتواند سبب کاهش رضایت از زندگی شود(دینر و سو، ۲۰۰۰؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، ۱۳۹۱).
رضایت از زندگی و نوجوانی
نوجوانی مرحلهی انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسئلهی اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود بهعنوان یک فرد مستقل (لطفآبادی، ۱۳۹۰). تغییرات آغاز نوجوانی، ادراکات و احساسات نوجوانان درباره خود و روابطشان با دیگران ازجمله والدین را تحت تأثیر قرار میدهد (آلیسون[۶۲]، ۲۰۰۰؛ به نقل از قمری، ۱۳۹۲). نوجوان برای کسب استقلال و خودمختاری و در عین حال حفظ و ارتقاء جایگاه خود در روابط با خانواده تلاش میکند. این دوره که با تغییرات بسیار سریع زیستی، روانی و اجتماعی همراه است، فراز و نشیبهای زیادی را به دنبال دارد و مشکلاتی را به وجود میآورد که میتواند رضایت از زندگی نوجوان را تحت تأثر قرار دهد. مطالعات نشان داده است که بین رضایت از زندگی و مشکلات روان شناختی، انواع رفتارهای پرخطر، شاخصهای بیماری جسمی و مشکلات تحصیلی در نوجوانان رابطه وجود دارد(هوبنر، سالدو، والیوس و دران[۶۳]، ۲۰۰۷، پیوسته گر، یزدی و مختاری، ۱۳۹۰؛ به نقل از خدابخش و همکاران ، ۱۳۹۲). سالدو و هوبنر(۲۰۰۴) دریافتند که نوجوانان دارای رضایت از زندگی بالا به احتمال کمتری رفتارهای برونیسازی را پس از تجارب تنشزای مهم زندگی آشکار میسازند. نوجوانانی که بهزیستی روان شناختی بالاتر از متوسط دارند، در برآورده ساختن مطالبات موقعیتی و مواجهه با عوامل استرسزا به گونهی موفقیت آمیزی عمل میکنند؛ در حالی که پایین بودن بهزیستی روانشناختی منجر به عدم موفقیت و بروز مشکلات هیجانی میشود(ویسر و روتلیج[۶۴]، ۲۰۰۷). رضایت از زندگی به صورت منفی با مشکلات روانی و رفتاری دروننمود و بروننمود در میان نوجوانان مانند نزاع فیزیکی، حمل اسلحه، افسردگی، اضطراب روانرنجورخویی، احساس تنهایی و مشکلات انضباطی مدرسه از نظر معلم رابطه دارد(سالدو و هوبنر، ۲۰۰۴ و والویس، زولینگ و هوبنر[۶۵]، ۲۰۰۱؛ به نقل از علیزاده، ۱۳۹۲). شوگرن (۲۰۰۷) به این نتیجه رسید که امید[۶۶] و خوشبینی[۶۷]، پیشبینی کنندهی رضایت از زندگی نوجوانان با و بدون معلولیت شناختی[۶۸] است. رجبی، ابوالقاسمی و عباسی(۱۳۹۱) دریافتند که کاهش سطح اضطراب امتحان میتواند، رضایت از زندگی دانش آموزان را پیش بینی نماید. همچنین بین کمالگرایی و رضایت از زندگی دانش آموزان دبیرستانی رابطه وجود دارد (نوری ثمرین، خیراله بیاتیانی و سراج خرمی، ۱۳۹۲). عسکری، کهریزی و کهریزی (۱۳۹۲) دریافتند که بین خودکارآمدی، رضایت از زندگی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد. مطالعهی کیامرثی و ایل بیگی قلعه نو (۱۳۹۱) نشان داد که بین احساس پیوستگی و نارسایی هیجانی با رضایت از زندگی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
رویکردهای نظری رضایت از زندگی
در اینجا تعدادی از رویکردهای نظری بررسی میشود که در فهم بهتر رضایت از زندگی به ما کمک خواهد کرد:
رویکرد لذتگرا و فضیلت گرا
نظر روان شناسان لذتگرا این است که بهزیستی شامل شادمانی ذهنی است. به نظر رایان و دسی[۶۹] دو رویکرد اصلی در تعریف بهزیستی (و به طبع آن رضایت از زندگی) وجود دارد: لذتگرایی و فضیلت گرایی. یکی دانستن بهزیستی با کامیابی لذتگرایانه و یا شادی، پیشینهای طولانی دارد. آریستیپوس[۷۰] فیلسوف یونانی در قرن چهارم قبل از میلاد آموزش میداد که هدف از زندگی تجربه حداکثر میزان لذت است. لذتگرایی فلسفی اولیه وی، بهوسیله افراد دیگری دنبال شده است. دیساد[۷۱] عقیده داشت که پیگیری هیجان و لذت، هدف نهایی زندگی است. [۷۲]لذتگرایی، به شکلهای مختلفی بیانشده است و از تمرکز نسبتاً محدود بر لذتهای جسمانی تا تمرکز وسیع بر گرایشهاو علاقه به خود تغییر کرده است (رایان و دسی، ۲۰۰۱).
همانطور که بحثهای فلسفی درباره معادل دانستن کامیابی لذتگرا با بهزیستی ذهنی وجود دارد، مباحث قابلتوجهی نیز درباره میزانی که اندازههای بهزیستی ذهنی، سرحال بودن را توصیف میکند نیز وجود دارد (ریف و سینگر، ۱۹۹۸). ریف (۱۹۸۹) به تفاوتهای بهزیستی ذهنی که روان شناسان لذتگرا از آن طرفداری میکنند و بهزیستی روانشناختی که نظریهپردازان فضیلت گرا طرفداران آن میباشند، اشاره نموده است. وی استدلال میکندکه بعضی از جنبههای عملکرد بهینه مانند محقق ساختن اهداف فردی، نیازمند قانونمندی و تلاش فراوان است و این امر حتی ممکن است در تعارض کامل با شادکامی کوتاهمدت باشد. او معتقد است که بهزیستی نباید به شکل سادهانگارانه، معادل باتجربه بیشتر لذت در مقابل درد در نظر گرفته شود در عوض بهزیستی دربرگیرنده تلاش برای کمال و تحقق پتانسیلهای واقعی فرد است.
نظریهپردازان فضیلت گرا بهزیستی را بافضیلت برابر میدانند. نظریات فضیلت گرا بر آناند که ارضای میل علیرغم اینکه در ما لذت ایجاد میکند اما همیشه منتهی به بهزیستی نمیشود.
نظریهی بافتی یا موقعیتی
نظریههای بافتی یا موقعیتی بر این موضوع تأکیددارندکه عواملی که روی رضایتمندی از زندگی تأثیر میگذارد در بین افراد و در طول زمان متغیر است. اینکه حوادث زندگی چه قدر خوب یا بد تفسیر شوند به شرایطی که فرد در آن زندگی میکندیا موقعیتی که در آن قرار دارد بستگی دارد. موقعیت یا بافت مطرحشده در نظریههای مختلف متفاوت است. برای مثال در نظریه سازگاری، زندگی گذشته فرد موردنظر است. درحالیکه در مدلهای مقایسه اجتماعی ارزیابی فرد از زندگیاش از طریق مقایسهای که بین زندگی خود و اطرافیان انجام میدهد موردتوجه است (داینر، ۲۰۰۰). در نظریههای بافتی، به نظر میرسد رویدادها ارزش ذاتی نداشته باشند و در کنار زمینهای از سایر عوامل مورد ارزیابی قرار گیرند (افشاری،۱۳۸۶).
نظریه سازگاری[۷۳]
با توجه به این دیدگاه، افراد در ابتدا به وقایع زندگی واتفاقات جدید بهشدت واکنش نشان میدهند اما با مرور زمان به شرایط عادتمیکنند و واکنشها تعدیل میشود. درواقع هنگام مواجهه با حوادث به بالا یا پایین خط مبنا سوق پیدا میکنیم؛ اما دوباره به مبدأ پایدار همیشگی بازمیگردیم (که احتمالاً این خط مبنا تحت تأثر شخصیت فرد است). البته اینیک قانون ثابت نیست چراکه برخی از رویدادهای زندگی به دلیل قدرت تأثیرگذاری باعث میشوند که فرد حتی پس سالها به خط پایه بازنگردد مانند بیوه شدن (لوکاس، کلارک، جرجلس و داینر[۷۴]، ۲۰۰۳).
نظریهی هدف
مفهوم کلی در نظریهی هدف این است که: پیشرفت بهسوی هدف موجب واکنش مثبت فرد میشود وشکست در راه رسیدن به هدف واکنش منفی را تولید میکند (افشاری، ۱۳۸۶).ویلسون (۱۹۶۷؛ به نقل از افشاری، ۱۳۸۶)، معتقد است که آرزوها و اهداف بزرگ تهدید جدیدی برای رضایتمندی هستند و ناهمخوانی بین اهداف فرد و زندگی واقعیاش سطح رضایتمندی وی از زندگی را کاهش میدهد.
درواقع این دیدگاه معتقد است که هرگاه اهداف و نیازها تحقق یابند رضایت از زندگی را افزایش مییابد. در این دیدگاه تفاوتهای فردی و تغییرات رشدی از جمله شاخصهای بهزیستی به شمار میآیند. اساساً هدف به عنوان یک مدل تعدیل کنندهی بهزیستی (اویشی و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از دینر و سو، ۲۰۰۰؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، ۱۳۹۱) فرض میکند که شاخصهای بهزیستی در بین افراد تغییر میکند و به اهداف و ارزشهای آنان وابسته است. مثلاً این مدل فرض میکند که فردی که هدفش رفتن به دانشکدهی پزشکی است تا میزانی که در دانشگاه خوب عمل میکند از زندگیاش راضی است؛ از سوی دیگر کسی که هدفش داشتن یک زندگی عاشقانه است، تا زمانی که چنین شرایطی داشته باشد، از زندگیاش راضی است. اگر فرض کنیم که هدف یک مدل تعیین کننده است، افراد به اندازهی اهمیت خاصی که برای این هدفها قائلاند، بهزیستیشان را به دست میآورند و حفظ میکنند. همچنین به اندازه ای که افراد در هدفها و ارزشهایشان متفاوتاند، در منابع رضایتمندیشان نیز متفاوت خواهند بود.
نظریه خودمختاری[۷۵] بهزیستی روانی
دیدگاه دیگر درباره رضایت از زندگی، نظریه خودمختاری دسی و رایاناست. این نظریه ادعا میکند که سه نیاز اساسی روانشناختی وجود دارد: نیاز به استقلال[۷۶]، نیاز به شایستگی[۷۷]و نیاز به تعلق و وابستگی[۷۸] و ارضای این نیازها برای بهزیستی ضروری است. شایستگی، تمایل افراد به تعامل مؤثر با محیط و رخ دادن نتایج دلخواه فرد است. استقلال، بهعنوان تمایل برای خود ابتکاری در تنظیم رفتار افراد توصیف میشود. وابستگی، نیاز به احساس ارتباط و پذیرش از طرف نزدیکان است (دسی و رایان،۱۹۸۵ و ۲۰۰۰؛ به نقل از احمدی، نمازی زاده و بهزادنیا، ۱۳۹۲).
بر اساس این دیدگاه، شلدون و کاسر (۱۹۹۸، به نقل از دینر و سو، ۲۰۰۰؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، ۱۳۹۱) در یافتند که پیش رفتن به سوی این هدفهای ذاتی( نیازهای روانی) به صورت مثبتی با افزایش رضایتمندی در زندگی همراه است؛ درحالی که پیش رفتن به سوی هدفهای بیرونی با تغییرات مثبت در رضایتمندی پیوندی ندارد. به عبارت دیگر برطبق نظریهی خودمختاری، “زندگی خوب” زندگی است که فرد در آن برای رشد شخصی، استقلال، روابط هدفمند با دیگران و خدمات اجتماعی، تلاش کند.
رویکرد روانشناسی اجتماعی ناآشکار[۷۹]
در این دیدگاه روابط اجتماعی عامل مهمی است که با عملکرد تکاملیافته افراد مرتبط است، به این معنا که روابط اجتماعی نزدیک برای داشتن تجربه رضایتمندی لازم است نه اینکه فقط سودمند باشد. علاوه بر این شواهد تجربی نشان میدهد که: مردم از اینکه در گروه طرد شوند یا روابط ضعیفی داشته باشند، رنج میبرند (داینر و سلیگمن، ۲۰۰۴). وقتی به بررسی حالات و خصوصیات افراد رضایتمند و شاد میپردازیم درمییابیم که آن ها بدون استثنا روابط اجتماعی نزدیک و خوشایندی را گزارش کردهاند (داینر و سلیگمن، ۲۰۰۲). بنابراین میتوان گفت داشتن روابط اجتماعی برای ارتقای رضایتمندی از زندگی لازم است و بدون آن دستیابی به سطوح بالای رضایتمندی، دشوار به نظر میرسد.
پیشینه پژوهشی درباره رضایت از زندگی
پژوهشهای داخلی
حجازی و همکاران (۱۳۹۲) رابطه باورهای اساسی و ادراک از روابط والدینی با بهزیستی ذهنی دانشآموزان را بررسی کردند. آن ها بامطالعه ۶۵۵ دانشآموز دختر و پسر دبیرستانهای تهران که به روش خوشهای انتخابشده بودند؛ به این نتیجه رسیدند که: باور به دنیای معنادار، باور به خود مطلوب، ادراک گرمی والدین و ادراک از حمایت والدین از خودمختاری، با بهزیستی ذهنی رابطه مثبت دارد. باور به دنیای معنادار به همراه ادراک گرمی والدین، باور به خود مطلوب وادراک حمایت والدین از خودمختاری ۵۱ درصد از تغییرات بهزیستی ذهنی را تبیین میکند.
عیسی زادگان، شیخی و اسدی مجره (۱۳۹۳) پژوهشی برای مقایسه شادی و رضایت از زندگی در بین تیپهای شبانهروزی با بررسی ۲۰۰ دانشجو (۱۷۶ دختر و ۲۴ پسر) که به شیوه نمونهبرداری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند، انجام دادند. نتایج پژوهش حاکی از تفاوت رضایت از زندگی و شادی در بین تیپهای شبانهروزی بود. افراد با تیپ صبحی در مقایسه با تیپ عصری از میزان بالای رضایت از زندگی برخوردار بودند. نتایج پژوهش پایین بودن میزان شادی را در افراد با تیپ عصری نشان داد.
داودی، مزارعی کاسکانی و مهرابیزاده هنرمند (۱۳۹۳) مهارت اجتماعی، رضایت از زندگی و منبع کنترل در دانشآموزان عادی و کمشنوا را بررسی کرد.در این پژوهش ۵۰ دانشآموز راهنمایی و دبیرستانی کمشنواکه با بهره گرفتن از روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخابشده بودند و همچنین۵۰ دانشآموز عادی که با آن ها همتاشده بودند شرکت داشتند. نتایج تحلیل واریانس نشان داد که در مهارت اجتماعی، رضایت از زندگی و منبع کنترل بین دانشآموزان عادی و دانشآموزان کمشنوا تفاوت وجود دارد و مهارت اجتماعی و رضایت از زندگی دانشآموزان عادی بالاتر از دانشآموزان کمشنوا است.
نوری ثمرین و همکاران (۱۳۹۲) در بررسی رابطه کمالگرایی با رضایت از زندگی و پرخاشگری در بین دانشآموزان دبیرستانی نمونهای با حجم ۳۷۰ نفر (۱۸۶ پسر و ۱۸۴ دختر) را که با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای انتخابشده بود، موردمطالعه قراردادند. نتایج نشان داد که کمالگرایی با رضایت از زندگی و پرخاشگری رابطه مثبت و معنادار دارند. همچنین یافتهها نشان داد از میان ابعاد کمالگرایی، نظم و معیارهای شخصی با رضایت از زندگی و مؤلفه تفاوت و نظم با پرخاشگری رابطه مثبت معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که نظم و معیارهای شخصی، بهترین پیش بینیکننده برای رضایت از زندگی است.
عسکری و همکاران (۱۳۹۲) در بررسی نقش خودکارآمدی و رضایت از زندگی در پیش بینی عملکرد تحصیلی دانشآموزان دختر سال سوم دوره متوسطه شهر کرمانشاه با حجم نمونه ۱۵۰ نفر که با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخابشده بودند؛ به این نتیجه رسیدند که بین خودکارآمدی و رضایت از زندگی با عملکرد تحصیلی همبستگی مثبت معناداری وجود دارد و رضایت از زندگی در پیش بینی عملکرد تحصیلی قویتر است.
تمنائی فر و منصوری نیک (۱۳۹۲) پژوهشی با عنوان پیش بینی رضایت از زندگی بر اساس رگههای شخصیتی، حمایت اجتماعی و بهزیستی معنوی انجام دادند. نمونه پژوهش شامل ۲۵۰ دانشجوی دختر و پسر بود که به روش نمونهگیری طبقهای انتخاب شدند. نتایج نشان داد که بین رگههای شخصیتی، حمایت اجتماعی و بهزیستی معنوی با رضایت از زندگی ارتباط معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که روانرنجور خویی پیش بینی کننده قویتری برای رضایت از زندگی است. با توجه به اهمیت مجموعه عوامل درونی و بیرونی مرتبط با رضایت از زندگی در دانشجویان، شناخت این عوامل به درک بهزیستی و برنامهریزی در جهت افزایش رضایتمندی آنان کمک می کند.
پژوهشهای خارجی
زائو، وانگ و کونگ[۸۰] (۲۰۱۴) پژوهشی تحت عنوان بررسی اثر میانجیگری حمایت اجتماعی[۸۱]و عزت نفس بر رابطه بین سبک شوخطبعی[۸۲] و رضایت از زندگی در دانشجویان چینی انجام دادند. این پژوهش با بررسی ۴۷۷ دانشجو در محدوده سنی ۱۸ تا ۲۳ سال انجام گرفت، نتایج مدلسازی معادلات ساختاری نشان داد که حمایت اجتماعی و عزت نفس بهطور کامل واسطه ارتباط بین شوخطبعی، شوخطبعی بهبود خود و رضایت از زندگی، است.
ابوالقاسمی و تکلوی ورنیاب[۸۳](۲۰۱۰) در مطالعه انعطاف پذیری[۸۴]و استرس ادراک شده[۸۵]: پیش بینی رضایت از زندگی در دانشآموزان موفق[۸۶] و شکستخورده[۸۷]، با بررسی ۱۲۰ دانشآموز که با شیوه تصادفی ساده انتخابشده بود، به این نتیجه رسیدند که: انعطافپذیری و استرس ادراک شده مثبت، رابطه مثبتی با رضایت از زندگی در دانشآموزان موفق و شکستخورده، دارد. همچنین استرس ادراک شده منفی، رابطه منفی با رضایت از زندگی دانشآموزان موفق و شکستخورده، نشان داد.
سانگ، کارپنتر، روبرت، فریش و کارلایل[۸۸] (۲۰۱۴) در مطالعه چرا مادیگرایان[۸۹] کمتر خوشحالاند؟ نقش قدردانی[۹۰] و نیاز به رضایت در روابط بین مادیگرایی و رضایت از زندگی که با بررسی ۲۴۶ دانشجوی کارشناسی بازاریابی انجام شد، به این نتیجه رسیدند که: قدردانی و نیاز به رضایت، بین رابطه مادیگرایی و کاهش سطح رضایت از زندگی، نقش واسطهای[۹۱] دارد. قدردانی یک واسطه مستقیم[۹۲] بود؛ درحالیکه نیاز به رضایت از طریق ارتباط آن با قدردانی، نقش غیرمستقیم[۹۳] دارد.
مالیکا، نوردین، زکریا و سیرون[۹۴] (۲۰۱۳) در مطالعه اکتشافی[۹۵] در رابطه با رضایت از زندگی و عملکرد تحصیلی[۹۶] در دانشجویان کارشناسی در شاه عالم که با شرکت ۱۳۷ نفر انجام گرفت، به این نتیجه رسیدند که هیچ رابطهای بین رضایت از زندگی و عملکرد تحصیلی وجود ندارد.
مطالعه الله داد، علوی، نینگال و میرزائی[۹۷] (۲۰۱۴) با عنوان شناخت صفات اصلی[۹۸] شخصیت[۹۹] نسبت به رضایت از زندگی در بین دانشجویان متأهل، که با بررسی ۱۵۸ دانشجوی ایرانی متأهل در مالزی انجام گرفت، نشان داد که صفات اصلی مانند اعتمادبهنفس، برونگرایی و انعطافپذیری اثری قوی بر رضایت از زندگی دارد.
پژوهش بزرگ پور و سلیمی[۱۰۰] (۲۰۱۲)، با موضوع عزت نفس، تنهایی[۱۰۱] و رضایت از زندگی که با بررسی ۱۶۳ دختر و ۵۰ پسر صورت گرفت؛ بیانگر این است که: ظاهراً عزت نفس، پیش بینی کننده مثبت قویتر و تنهایی عاطفی[۱۰۲] پیش بینی کننده منفی قویتر برای رضایت از زندگی است.
به طور خلاصه پژوهشها نشاندهندهی وجود رابطه میان متغیرهای: باورهای اساسی، ادراک از روابط والدینی، کمالگرایی، خودکارآمدی، عملکرد تحصیلی، حمایت اجتماعی، رگههای شخصیتی، عزت نفس، انعطافپذیری، استرس ادراکشدهی مثبت، قدردانی، برونگرایی و تنهایی عاطفی، با رضایت از زندگی است. همچنین، میزان رضایت از زندگی در میان دانشآموزان کمشنوا و تیپهای عصری نسبت که دانشآموزان عادی کمتر است.