احساس بهزیستی مادی
Material Well-being
۱)پایگاه مالی (درآمد، سود)
۲)وضعیت اشتغال (وضعیت کار، محیط کاری)
۳)مسکن (نوع اقامت، مالکیت)
رشد فردی
Personal Development
۱)آموزش (دستاوردها، پایگاه تحصیلی)
۲)شایستگی فردی (شناختی، اجتماعی، عملی)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۳)عملکرد (موفقیت، دستاورد، کارآمدی)
احساس بهزیستی فیزیکی
Physical well-being
۱)سلامت (کارکردی، نشانه های بیماری، تناسب اندام، تغذیه)
۲)فعالیتهای جسمی زندگی روزانه (مهارت های مراقبت از خود، تحرک)
۳)فراغت (تفریح، سرگرمی ها)
حق تعیین سرنوشت خود
Self-determination
۱)استقلال/ کنترل شخصی (عدم وابستگی)
۲)اهداف و ارزش های شخصی (آرزوها، انتظارات)
۳)انتخاب ها (فرصت ها، گزینه ها، ترجیحات)
پذیرش و ادخال اجتماعی
Social Inclusion
۱)مشارکت و ادغام در اجتماع
۲)نقش های اجتماعی (کمک کننده، داوطلب)
۳)حمایت های اجتماعی (شبکه های حمایت، خدمات)
حقوق
Rights
۱)حقوق بشر (احترام، شأن، برابری)
۲)حقوق قانونی (شهروندی، برخورداری، فرایندی)
منبع: (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۶)
آنگونه که از فحوای کلام محققین این حوزه برمی آید عمدتاً بر دو بعد اصلی در کنار سایر ابعاد برای کیفیت زندگی تأکید می شود این دو بعد عبارتند از بعد روانی و بعد اجتماعی:
– بعد روانی کیفیت زندگی
به نظر روان شناسان اولین عامل تعیین کننده در مطالعه کیفیت زندگی، بررسی نگرش فرد نسبت به زندگی است. در این زمینه، سطح سنجش در مقیاس خرد قرار دارد و بر حسب طبقه بندیهای متداول در شمول شاخص های ذهنی طبقه بندی می شود. بسیاری از نظریه پردازان بر میزان احساس بهزیستی فرد در زندگیش به عنوان عامل تعیین کننده در نگرش فرد به زندگی تأکید کردهاند. در حقیقت، از جمله عواملی که برای مدت زیادی از جانب روان شناسان به عنوان مشخصات تعریف کننده احساس بهزیستی یا خوشبختی ارائه شده اند، می توان به معیارهایی نظیر دوست داشتن دیگران، لذت بردی از زندگی، یا شناخت خود اشاره کرد. اما تعریف جدیدی که داینر (۲۰۰۴: ۳۴) برای احساس بهزیستی، ارائه می دهد، متضمن این است که افراد خودشان از زندگی خود ارزیابی مثبتی داشته باشند. این تعریف ذهنی از احساس بهزیستی به اعتقاد وی، تعریفی مردم محور است؛ زیرا از خود فرد خواسته می شود که زندگیش را ارزیابی کند و شخیص دهد که آیا در زندگیش احساس خوشبختی می کند یا خیر. چنین تعریفی از یک زندگی خوب همان «احساس بهزیستی ذهنی[۵۲]» نامیده می شود که در محاورات دانشگاهی آن را به احساس شادکامی تعبیر می کنند. محققان زیادی در توصیف این احساس به ارزیابی مردم از زندگی خودشان توجه می کنند، ارزیابیای که هم عاطفی است و هم شناختی. مسألهای که در ارتقای احساس بهزیستی نقش بسیار مهمی دارد، نیازها و میزان برآورده شدن آنها در نزد افراد است. در این زمینه، اولین کوشش ها از جانب مازلو از منظری جامعه شناختی نسبت به مقوله نیازها صورت گرفت. مازلو نیازهای انسان را به چند دسته نیازهای فیزیولوژیکی و جسمی، نیاز به امنیت، نیاز به روابط اجتماعی و محبت، نیاز به تأیید و احترام و نیاز به خویشتن یابی طبقه بندی کرد و معتقد است تا نیازهای انسان در هر مرحله برآورده نشود، نیازهای بعدی مطرح نخواهند شد. بر اساس رهیافت های روان شناختی تا زمانی که نیازهای انسان، به طور کامل برآورده نشوند احساس بهزیستی انسان تأمین نخواهد شد. برای مثال، زیلر (۱۹۷۴) در بررسی خود احساس بهزیستی را مستقیماً با نیاز به احترام به خود در ارتباط می داند و معتقد است احساس بهزیستی تا حد زیادی با ارزیابی فرد نسبت به برآورده شدن این نیاز تأمین می شود. در مورد نظریه نیازها در ادامه به صورت مفصلتری بحث خواهد شد.
عامل دیگر تعیین کننده احساس بهزیستی، به زندگی خانوادگی فرد بر می گردد. کونو و ارلی (۱۹۹۹) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که احساس بهزیستی و شادکامی با ارزیابی فرد نسبت به همسر و زندگی زناشویی اش همبستگی بالایی دارد. همچنین، در مطالعه گلن و ویور (۱۹۷۹) مشخص شد که ازدواج موفقیت آمیز میزان احساس بهزیستی و شادکامی فرد را تا حد زیادی افزایش می دهد (گلن و ویور، ۱۹۷۹، به نقل از شوسلر و فیشر، ۱۹۸۵).
علاوه بر این در بعد روانی، احساس بهزیستی و خوشبختی با عوامل دیگری مانند میزان رشد فردی ارتباط دارد. رشد فردی معمولاً به لحاظ شناختی، اجتماعی و عملی مورد توجه محققان قرار میگیرد. همچنین، عملکرد فرد و میزان موفقیت وی در رسیدن به اهداف تعیین شده در کنار میزان کارآمدی، از عوامل تعیین کننده این متغیر هستند (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۶).
به اعتقاد لئونارد (۱۹۹۳)، وجود یا عدم فشارهای روانی و به ویژه فشارهای روانی در زندگی شهری، تأثیر به سزایی در تعیین احساس بهزیستی فرد دارد. زندگی شهری معمولاً مملو از فشارهای روانی مزمنی است که افراد به واسطه زندگی در شهر و قرار گرفتن در مناسبات شهری گریزی از تجربه آنها ندارند. مراقبت و توجه مداوم به بچه های کوچک در خارج از خانه، رانندگی در ترافیک سنگین روزانه، احساس سنگینی و فشار کار و کمبود وقت، مثال هایی از این نوع استرس ها، در زندگی روزانه انسان های شهرنشینِ کلان شهرها هستند. این استرس ها خود را در طیف وسیعی از احساسات ناخوشایند، مانند احساس نگرانی، دلهره، اضطراب، ناکامی، بی قراری، خشم، آزرده دلی و… نشان می دهد که گاهی اوقات با علائم جسمانی خاصی نیز همراه می شود؛ مانند کشیدگی عضلات، اختلالات غذایی (اشتهای زیاد یا بی اشتهایی)، اختلالات خواب (کم خوابی، پرخوابی، بی خوابی)، خستگی و ضعف مفرط… . برای جلوگیری از صدمات مخرب این استرس ها، معمولاً تحرک بدنی و ورزش توصیه می شود (لئونارد، ۱۹۹۳: ۶۹).
در کنار احساس بهزیستی، برخی محققان از احساس رضایت از زندگی در اجتماع نیز به عنوان عاملی موثر در بالا بردن کیفیت زندگی سخن گفته اند (داینر، ۲۰۰۰). همچنین این عامل از جمله شاخصهای ذهنی در تعیین کیفیت زندگی است. تحقیقات قبلی به این مطلب اشاره کرده اند که نارضایتی از زندگی در اجتماع حتی تمایل به جابه جایی به اجتماعی دیگر را موجب می شود (زوچز، ۱۹۸۱؛ به نقل از فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۴). در بررسی مدل های رضایت از زندگی، متغیرهای مختلفی به عنوان عوامل تأثیرگذار بر رضایت از زندگی در اجتماع ذکر گردیده اند. برای مثال، کاساردا و جانویتز (۱۹۷۴) یک مدل نظام مند تدوین کردند تا با بهره گرفتن از شاخص های طول مدت اقامت، موقعیت اجتماعی و چرخه زندگی شخص، میزان پیوستگی به اجتماع را پیش بینی کنند. در این مدل، اجتماع یک نظام پیچیده شبکه های رفاقت و خویشاوندی و پیوندهای رسمی و غیر رسمی دیده می شود که ریشه در زندگی خانوادگی و فرایندهای اجتماعی شدن دارد و در نهایت میزان رضایت فرد از زندگی در اجتماع را مشخص می کند. علاوه بر مدل فوق، گودی (۱۹۹۰) سامسون (۱۹۸۸) و استینر و همکاران (۱۹۹۰) نیز مدل هایی را برای ارزیابی رضایت از زندگی در اجتماع تدوین و ارائه کرده اند (فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۶). با وجود این، هیچ یک از مدل های فوق نتوانسته اند جنبه های متفاوتی از زندگی اجتماعی، مانند رضایت از خدمات شهرداری را در نظر بگیرند و با یکدیگر ادغام کنند. در راستای چنین هدفی، نظریه «میدان اجتماع محلی[۵۳]» نظریه مناسبی است؛ زیرا در این نظریه، اجتماع محلی به عنوان ساختاری تعاملی تعریف می شود که از طریق آن شهروندان احتیاجات و علایق خود را برآورده می سازند (ویلکینسون، ۱۹۹۱: ۳۰۴). بنابراین، تمام جنبه های اجتماع، مثل فعالیت های شهرداری، فرصت های خرید (حراجی ها)، فرصت های شغلی و تعاملات اجتماعی، میبایست با هم در نظر گرفته شوند تا مشخص شود چگونه ترکیبی از عوامل مختلف، رضایت شهروندان از زندگی را متأثر می سازد. معمولاً در بررسی سطح رضایت از زندگی، محققان از پاسخهای مردم به ارزیابی خدمات شهرداری استفاده می کنند. با این وجود، در مطالعات گذشته این ارزیابیها غالباً واریانس بسیار کمی از سطوح رضایت از اجتماع را تبیین کرده اند. برای مثال، مطالعهای که کمپبل، کانورس و راجرز (۱۹۷۶) در سطحی ملی در کشور آمریکا به انجام رسانیدند، مشخص کرد که نه ویژگی اجتماع مانند مدارس، آب و هوا، خیابان ها و جاده ها، پارک ها و زمین های بازی و حفاظت پلیس، تنها ۱۹ درصد واریانس رضایت از زندگی در اجتماع را تبیین می کند (در فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۵).
بعد روانی کیفیت زندگی در مقیاسی خرد و با توجه به دو مقوله احساس بهزیستی و احساس رضایت مورد توجه روان شناسان و روان شناسان اجتماعی بوده است. اما کیفیت زندگی از بعدی اجتماعی هم برخوردار است که بررسی آن تخصص و همکاری جامعه شناسان را می طلبد. در بخش بعدی یعنی بعد اجتماعی کیفیت زندگی عناصر اجتماعی تشکیل دهنده کیفیت زندگی مورد بررسی قرار می گیرند.
– بعد اجتماعی کیفیت زندگی
بعد اجتماعی از جمله عوامل کلیدی در شکل دادن کیفیت زندگی است که تأثیر قابل توجهی بر احساسات اساساً اجتماعی مردم دارد. این بعد در سطح میانه مورد سنجش قرار می گیرد و شاخصهای آن تلفیقی از شاخصهای ذهنی و عینی کیفیت زندگی هستند. در صحبت از بعد اجتماعی کیفیت زندگی، معمولاً از ارزیابی کارکردی شهروندان سخن به میان میآید. به عبارت دیگر، وظیفه یا کاری که یک شهروند میتواند در اجتماع بر عهده بگیرد تأثیر مهمی بر کیفیت زندگیاش به جا میگذارد. هرچه نقش و کارکرد شهروندان در امور اجتماعی بیشتر باشد کیفیت زندگی آنها افزایش می یابد و در این جاست که معنا و مفهوم “شهروندی” عینیت یافته و ابعاد وجودی آن مشخص میشود.
بعد از استانداردهای شهروندی، دومین عامل تشکیل دهنده بعد اجتماعی کیفیت زندگی، منزلت نقشی افراد در جامعه است. منزلت نقشی با بهره گرفتن از “نظریه ویژگی های پایگاهی[۵۴]” مورد بررسی قرار می گیرد. طبق این نظریه، هر ویژگی که افراد را در “گروه های مبتنی بر انجام وظیفه[۵۵]” از یکدیگر متمایز کند، میتواند به عنوان عاملی در تفکیک پایگاه و منزلت نقشی افراد عمل کند (کورل[۵۶]، ۲۰۰۴: ۹۶). ویژگی های پایگاهی، با توجه به الگوهای فرهنگی و یا نوع کار درحال انجام تعیین میشوند. برای مثال، در فرهنگهایی که الگوهای مردسالارانه مسلط است، جنسیت می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی عمل کرده و به مردان پایگاه و منزلت بیشتری نسبت به زنها اعطا کند. به همین شکل، هنگامی که در یک گروه مبتنی بر انجام وظیفه، کاری در حال انجام باشد که استفاده از ظرفیتهای عقلانی و محاسباتی را در حد بالا بطلبد، تحصیلات افراد می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی وارد عمل شده و به افراد دارای تحصیلات بیشتر پایگاه بالاتری بدهد و به افراد دارای تحصیلات کمتر پایگاه پایین تر. وقتی یک ویژگی پایگاهی در گروه یا اجتماع از اهمیت زیادی برخوردار باشد، ارتباط آن ویژگی با ارزش یا شایستگی فرد حامل آن، انتظارات پنهانی را نسبت به عملکرد وی شکل می دهد. در نتیجه، از افرادی که دارای ویژگی پایگاهی با ارزش تری هستند یا از پایگاه بالاتری نسبت به سایرین برخوردارند انتظار عملکرد بهتری میرود. طبق اصول نظریه ویژگیهای پایگاهی، چنین افرادی در گروه:
۱٫ فرصت های بیشتری برای اجرا به دست می آورند
۲٫ عملکرد بهتری نسبت به سایرین از خود بر جا می گذارند
۳٫ عملکردشان با ارزیابی های بالاتر و مثبت تری مواجه می شود
۴٫ از قدرت تأثیرگذاری بیشتری در گروه برخوردار می شوند (برگر، روزن هولز و زلدیتچ، ۱۹۸۰؛ در لواگلیا و هوزر، ۱۹۹۶).
فرایند مذکور سلسله مراتب پایگاهی گروه را شکل میدهد. در این سلسله مراتب، پلکانهای بالای نردبان متعلق به افراد دارای ویژگی های پایگاهی بالا است و پلکانهای پایین از آن افرادی است که از پایگاه اجتماعی پایینی برخوردارند. مجدداً، بر اساس نظریه ویژگیهای پایگاهی، افرادی که در گروه از پایگاه بالایی برخوردار باشند اغلب احساسات مثبتی نظیر احساس رضایت، غرور و شادکامی را تجربه می کنند و افرادی که دارای پایگاه پایینی باشند مجبور به تجربه احساسات منفی از قبیل حقارت، خشم و ناکامی هستند. به عبارت دیگر، کنش متقابل گروهی در اعضای پایگاه بالا احساسات مثبت و مبتنی بر همبستگی ایجاد می کند و در اعضای پایگاه پایین احساسات منفی مبتنی بر تضاد. بنابراین، اعضای پایگاه بالا قاعدتاً خوشحال تر و راضی تر از سایر اعضا هستند. به اعتقاد لواگلیا و هوزر (۱۹۹۶)، اعضای پایگاه بالا وقتی احساسات مثبت دریافت کنند، با تلاش برای جذب اعضای پایگاه پایین به گروه (دادن فرصت بیشتر به آنها برای اجراء ارائه ارزیابی بهتر نسبت به عملکرد آنها، اجازه تأثیرگذاری بیشتر) واکنش نشان می دهند. به همین شکل، اعضای پایگاه پایین وقتی احساسات منفی تجربه کنند با تلاش برای فاصله گرفتن از اعضای پایگاه بالا (اعطای فرصت کمتر برای اجرا، ارائه ارزیابی منفی نسبت به عملکرد، مقاومت در برابر تأثیرگذاری) از خود واکنش نشان می دهند. نتیجه این فرایند به گونه ای است که افراد پایگاه بالا مداوماً احساسات مثبت و افراد پایگاه پایین مداوماً احساسات منفی را تجربه می کنند (لواگلیا و هوزر، ۱۹۹۶).
بعقیده هورنکویست (۱۹۸۲) کیفیت زندگی دارای ابعاد پنجگانه زیر است:
۱- قلمرو فیزیکی شامل: سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص
۲- قلمرو روانی عاطفی شامل: احساس رضایت از زندگی یا احساس خوب بودن.
۳- قلمرو اجتماعی شامل: تماس اجتماعی و ارتباط مناسب با دیگران بطور عموم و با خانواده و همسر بطور ویژه.
۴- قلمرو رفتاری فعالیتی شامل: ظرفیت و پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت.
۵- قلمرو مادی شامل: وضعیت اقتصادی و مالی فرد.
عکس مرتبط با اقتصاد
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:31:00 ق.ظ ]