وز نما مردم به حیوان سر زدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم[۳۳۰]

 

 

 

انسان به استکمالات ذاتیه‌ی جوهریه ترقی می‌کند تا وجود دنیوی وی به وجود اخروی مبدل شود و در این حال قیامت بر پا می‌شود.

 

 

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است

 

 

 

مصطفی فرمود دنیا ساعتی است[۳۳۱]

 

 

 

بنا بر این، اختفای وجود ناقص در وجود کامل همان انقهار او است.[۳۳۲]

 

 

  • فصل پنجم: نبوت و ولایت عرفانی

 

 

«ولایت» عبارت است از ارتباط بی‌واسطه‌ی انسان کامل با حق تعالی که از طریق فنای در حق حاصل می‌شود و انسان در این مسیر بی‌هیچ واسطه‌ای معارف و حقایق را از خداوند اخذ می‌کند. اما «نبوت» عبارت است از اخذ حقایق و معارف الهی از طریق فرشته‌ای از فرشتگان، که این نوع ارتباط از راه اتحاد با «عالم عقل» صورت می‌پذیرد، و در پی آن، شخص نبی مأمور به هدایت و ارشاد مردم می‌شود. «رسالت» نیز عبارت است از نبوتی که نبی الهی در مقام اخذ وحی از فرشته ـ یعنی در مقام نبوتش ـ بر شریعتی جدید اطلاع می‌یابد و در مقام ارتباط با مردم، افزون بر وظیفه‌ی هدایت و دستگیری و ارشاد، مأمور ابلاغ شریعت تازه به ایشان نیز می‌شود.
۵ـ ۱٫ صاحب ولایت کلیه
حضرت استاد در باب تفسیر «ام الکتاب» و «علم الکتاب» و تشریح ولایت کلیه‌ی الهی فرموده است که گاهی عقل اول را «ام الکتاب» می‌نامند، به جهت این که اشیا در عقل اول به نحو اجمال حضور دارند. و نفس کلیه را «مبین» گویند؛ چون که اشیا در نفس کلیه به نحو تفصیل حاصلند. گاهی انسان کامل را «علم الکتاب» می‌خوانند، مثل قول خدای تعالی: «قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»[۳۳۳]. و گاهی او را «امّ الکتاب» می‌نامند که «امّ الکتاب» به امیر المؤمنین ۷ تفسیر و تطبیق شده است؛ زیرا آن جناب صاحب ولایت کلیه است و مرتبه‌اش همان مرتبه‌ی نفوس کلیه است که اشیاء در آنها به نحو تفصیل حاصل هستند؛ زیرا همان طور که صور علمیه و کمالات از روح بر نفس فائض می‌شود، مرتبه‌ی ولایت آن حضرت از روحانیت خاتم النبیین ۹ فائض می‌گردد.
لذا امیر المؤمنین ۷ فرمود: «أنا عبد من عبید محمّد»[۳۳۴]، و خاتم الأنبیاء ۹ فرمود: «خصّصت بفاتحه الکتاب»[۳۳۵] و فاتحه‌ی وجودی همان عقل اول است؛ پس مرتبه‌ی خاتم مرتبه‌‌ی عقل اول، و مرتبه‌ی امیر المؤمنین ۷ همان مرتبه‌ی نفس است. و این که ام الکتاب به امیر المؤمنین تطبیق و تفسیر شده است، با آن که ام الکتاب عقل اول است و مرتبه‌ی خاتم می‌باشد، برای آن است که ولایت کلیه‌ی مطلقه یکی است، اگر چه ولایت در خاتم انبیا ۹ بالأصاله و در امیر المؤمنین ۷ به تبعیت است. و در روایت صحیحه آمده است : «أولنا محمد، أوسطنا محمد، آخرنا محمد وکلنا محمد»[۳۳۶].[۳۳۷]
پایان نامه - مقاله - پروژه
۵ـ ۲٫ ولایت عامه و خاصه
استاد ولایت عامه را چنین تعریف نموده‌اند که بنده در نهایت سفر اول از اسفار اربعه در ذات و صفات حق تعالی فانی می‌شود، ولی همچنان جهت امکانی در او باقی است و فرموده‌اند که خاتم ولایت به معنای مذکور، حضرت عیسی ـ علی نبیّنا و آله و علیه السلام ـ است که مظهر عقل اول می‌باشد و باقی انبیا از مقام روحانیت وی فیض می‌گیرند.
در باب ولایت خاصه‌ی محمدیه فرموده‌اند که بعد از فنای فی الله، در بنده دیگر جهت امکانی باقی نمی‌ماند؛ بلکه از هر قیدی حتی از قید امکان نیز رهایی می‌یابد و صاحب مقام «أو أدنی» که مرتبه‌ی واحدیت است، می‌شود و هر یک از انبیا و اولیا مظهر این ولایت هستند.
خاتم ولایت خاصه‌ی محمدیه به حسب مرتبه امیر المؤمنین علی ۷، و به حسب زمان حضرت مهدی موعود ـ عجل الله تعالی فرجه ـ می‌باشند.
اما ولایت مقیده‌ی محمدیه به اولیای امت آن حضرت اختصاص دارد و حصول این امر مبتنی بر متابعت شریعت حقه محمدیه می‌باشد و فرموده‌اند که خاتم این ولایت کسی است که در علم و کشف حقایق هیچ کس از امت رسول به پای او نرسد.
شیخ محی الدین عربی مدعی است که خاتم ولایت مقیده‌ی محمدیه‌ی آن جناب است . بنا بر این ابتدای ولایت عامه به نبی بود که حضرت آدم ابوالبشر بودند و خاتم ولایت عامه نیز نبی بود که حضرت عیسی بوده است.[۳۳۸]
۵ـ ۳٫ ولایت محمدیه
استاد در ادامه بحث ولایت، به تبیین جایگاه و مظهریت ولایت محمدیه پرداختند و چنین نگاشته‌اند:
ولایت محمدیه همان ولایت مطلقه است؛ یعنی اطلاع بر حقایق و اعیان ثابته و استعدادات آنها و عطا کردن هر کدام را آنچه به لسان استعداد طلب می‌کنند. ولی ولایت خاصه اختصاص به شخص معین دارد. ابتدای ولایت خاصه به محمد ۹ است و نهایت آن به حسب زمان حضرت مهدی ۷، چنان که در فوق بیان شد.
صاحب ولایت عامه مظهر اسم جامع است که «رحمان» باشد و سایر انبیا مظاهر اسماء جزئیه مانند «رؤوف» و غیره، و صاحب ولایت مطلقه مظهر اسم «الله» است، زیرا که مظهر واحدیت است، پس خاتم رسل از مقام احدیت که مسمّا به تعین اول است فیض می‌گیرد، و تعین اول مبدأ تمام موجودات است و حقیقت محمدیه نیز چون مظهر احدیت است، مبدأ موجودات می‌باشد.
همچنان که اسم الله دارای تمام اسماء است، عین ثابت محمدی نیز دارای جمیع اعیان ثابته می‌باشد. پس تمام حقایق از جزئیات حقیقت محمدیه است. بنا بر این محمد ۹ پیش از ایجاد عالم نبی بود و خاتمِ ولایت او نیز قبل از ایجاد عالم، ولی بود، چنان که امیر المؤمنین فرمود: «کنت ولیاً و آدم بین الماء و الطین»[۳۳۹]، یعنی آدم بین مرتبه‌ی علم واجب و بین عالم جسمانی بود. و ملا جامی در شرح فصوص گفته است: «یعنی بین روح و جسد بود»، به این معنا که نه روح بود و نه جسد.
مراد از «کنت ولیاً» این است که قبل از ایجاد عالم بالفعل ولی بودم. پس اشکال نشود که تمام انبیا و اولیا در علم خدا نبی و ولی بودند و اختصاص وجهی ندارد؛ زیرا نبوت و ولایت انبیا و اولیا در علم خدا نبی و ولی بودند و اختصاص وجهی ندارد؛ زیرا نبوت و ولایت انبیا و اولیا بعد از ایجاد آنها بود ولی صاحب ولایت مطلقه، بالفعل قبل از ایجاد ولی بود و این جهت اختصاص است.
ولایت مطلقه، حقیقت واحده‌ی مشککه است و مرتبه‌ی شدید آن برای خاتم انبیا و مرتبه‌ی نازل‌تر آن برای اوصیای محمد ۹ است.
از اینجا سر قول امیر المؤمنین ۷ که فرمود: «أنا عبد من عبید محمد»[۳۴۰] ظاهر می‌شود، و چون ولایت مطلقه اشرف و اکمل از ولایت عامه است، پس اوصیای محمد ۹ که صاحب ولایت مطلقه می‌باشند افضلند از سایر انبیا که دارای ولایت عامه بودند. البته مرتبه‌ی هر وصی از نبی خودش نازلتر است. بنا بر این ولایت ائمه اثناعشر مرتبه‌ی نازل‌تری از ولایت خاتم انبیا می‌باشد، ولی این امر منافاتی با افضلیت ایشان بر سایر انبیا ندارد.[۳۴۱]
۵ـ ۴٫ شرافت ولایت بر نبوت
در بحث نبوت و ولایت به شرافت ولایت بر نبوت اشاره کرده‌اند که مرتبه‌ی شدید ولایت مختص انبیا است و از لحاظ رتبه و شرافت، ولایت از نبوت اشرف است و سر این شرافت این است که ولایت صفت الهیه است، ولی نبوت صفت خلقیه است. و به همین جهت است که نبوت خاتم انبیا منقطع شده است، ولی ولایت هیچ گاه منقطع نمی‌شود و ازلاً و ابداً باقی است.
بنا بر آنچه گفته شد، روشن گردید که مقام ولی از نبی بالاتر نیست؛ زیرا نبی چون مرتبه‌ی شدید ولایت را دارا می‌باشد، دارای مرتبه نبوت می‌شود. بنا بر این، نسبت خاتم ولایت به خاتم رسل، همان نسبت سایر انبیا به خاتم رسل است. لذا جناب شیخ اکبر در فص شیثی گفته است: «فخاتم الرسل من حیث ولایته نسبته مع الخاتم للولایه نسبه الأنبیاء و الرسل معه»[۳۴۲].
شارح قیصری از این عبارت چنین فهمیده است که نسبت خاتم رسل به خاتم ولایت همان نسبت سایر انبیا به خاتم ولایت است و ضمیر «معه» را به خاتم ولایت ارجاع داده است. حال آن که مرجع ضمیر خاتم رسل است و آنچه شارح فهمیده اشتباه است، به دلیل آن که شیخ گفت: «فإنه الولی الرسول النبی و خاتم الأولیاء الولی الوارث الآخذ عن الأصل»[۳۴۳]؛ چون این عبارت صریح است در این که ولایت انبیا خاتم اولیا از جزئیات ولایت خاتم رسل است. و نیز شیخ بعد از این عبارت گفته است: «و هو حسنه من حسنات خاتم الرسل»[۳۴۴]، یعنی خاتم ولایت درجه‌ای از درجات خاتم رسل است و این کلام کاملا بر آنچه بیان شد دلالت دارد.[۳۴۵]
سخن پایانی
بنا بر آنچه از ابتدای این پایان‌نامه تا به انتها مورد بررسی قرار گرفت، این نتایج مشهود است که جناب فاضل تونی در تحصیل محصلی با ذکاوت و درایت و همراه با یک تلاش و پشتکار بی‌نظیر بوده است و در مقام تدریس و نشر علوم عقلی- مخصوصاً در علم فلسفه و عرفان نظری- و نقلی استادی کامل جامع و کم‌نظیر می‌باشد.
بنا به شهادت و تقریر شاگردان، مطالب غامض و پیچیده‌ را چنان بیان می‌کرد در حالی که از دقت و حدتِ مطلب کاسته نمی‌شد، آن مطلب علمی نیز به خوبی فهمیده می‌شد و عمدتاً در جلسات درس وی ـ مخصوصاً در دانشگاه ـ کسانی حاضر می‌شدند که طالب بیان فاضل و فضل وی بوده‌اند و الزامی به حضور ایشان نبوده است.
وی همچنان که در چکیده مطالب هم متذکر شدیم، در مقام آرا و اندیشه‌های عرفانی، تأسیس خاصی نداشته است و بیشتر شارح کم‌نظیری برای مقدمه قیصری و تفکرات ابن‌عربی است؛ گر چه با توجه به تضلع خاص ایشان بر مبانی فلسفی به ویژه حکمت متعالیه در جای‌جای این تحقیق تطبیقاتی بین آرای فلسفی ملاصدرا و قیصری شده است، از جمله آنکه مقام احدیت در نگاه قیصری را همان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی در نگاه صدر المتألهین دانسته است لذا می توان گفت که در فلسفه تحت تاثیر حکمت متعالیه صدرائی است و در عرفان پیرو مکتب ابن عربی می باشد.
کتابنامه

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:38:00 ق.ظ ]