(ج۵، ص۲۳۳، ب۲۴۹۵)
ببارید بر شیده اشکش تگرگ فراز آوریدش به نزدیک مرگ
(ج۵، ص ۱۵۸، ۱۲۷۷)
در بار دادن بر ایشان ببست روانش به مرگ برادر بخست
(ج۴، ص۱۱۸، ب ۴۳)
همانا برین سوگ با ما سپهر ز دیده فرو باردی خون به مهر
(ج۲، ص۳۸، ب ۴۶۶)
وزان پس فرستاد نزد بلاش که شاها تو از مرگ غمگین مباش
که این مرگ هر کس بخواهد چشید شکیبایی و نام باید گزید
(ج۸، ص۱۹، ب ۲۲۲)
تو از مرگ من هیچ غمیگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو
هر آنکس که زاید ببایدش مرد اگر شهریارست، گر مرد خرد
(ج۷، ص۱۰۴، ب ۱۷۶۷)
چو گودرز سوگ آن شهزاده دید دژم شد آن سرو آزاده دید
بخرجید و گفتش که ای شاهزاد شنو پند و از نو مکن سوگ یاد
هر آنکس که زاد او ز مادر بمرد ز دست اجل هیچ کس جان نبرد
کنون گرچه مادرت شد یادگار به مینوست جان وی اندوم مدار
(ملحقات، ص۲۵۱، ب ۱۱)
بزد گردن غم به شمشیر داد نیامد همی بر دل از مرگ یاد
(ج۲، ص۱۲۶، ب ۹۱۱)
چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست مرا دل پر اندیشه زین باره نیست
مرا پیش ازین زندگانی نبود زمانه نکاهد، نخواهد فزود
(ج۷، ص۱۰۳، ب ۱۷۶۱)
چنین گفت پس با پشوتن که خیز برین کشتگان آب چندین مریز
که سودی نبینم ز خون ریختن نشاید به مرگ اندر آویختن
همه مرگ راییم برنا و پیر برفتن خرد بادمان دستگیر
(ج۶، ص۲۹۰، ۱۱۹۰)
۲-۴-۵ سوگواری در آیین زرتشت
در دین زردشت نیز بارها و با سختگیری فراوان شیون و زرای نهی شده است. پس از مرگ، که نزد ایرانیان باستان کرداری اهریمنی و تحت تاثیر دیوان است در ما تم کسی به گزاف گریستن، به سر و سینه زدن، موی کندن، روی خراشیدن، خاک بر سر ریختن و به دستیاری مویه گران مراسم سوگواری بر پا کردن همگی از مواردی است که در ایین مزدیسنا منفی و بازداشته بوده است. ( یسنا، ص ۱۹۷). سوگواری به موجب و ندیداد نیز کرداری اهریمنی است ( فرگرد ۱، بند۹).( حق پرست)
در تایید ضرورت خودداری از شیون پس از مرگ صاحب ارداویراف نامه نیز مطالبی را درج کرده است. فرگرد ۱۶ کتاب رود مهیبی را تصویر می کند که روانهای در گذشتگان در مسیر عبور از پل چینود باید از آن عبور کنند:
« یک چند از آنها گذشتن نتوانستند و یک چند با رنج بسیار همی گذرند و یک چند به آسانی گذرند. پرسیدم که این کدام رود و این مردم که هستند که اینجا رنجه باشند؟ سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این رود آن اشک بسیار است که مردمان پس از درگذشتگان از خشم بریزند و شیون و مویه و گریستن کنند. آن اشک که نادانانه بریزند به این رود افزاید آنها که گذشتن نتوانند کسانی هستند که از پس گذشته شیون و مویه گریستن، بسیار کردند و انها که آسانتر، کسانی هستند که کم کردند. به جهانیان بگو که شما به گیتی شیون و مویه و گریستن نادانانه مکنید، چه همان اندازه بدی و سختی به روان در گذشتگان رسد.» ( ارداویراف نامه، ص ۳۹).( حق پرست)
به باور زرتشتیان، اشکهای سوگواران در پس فرد در گذشته، موجب طغیان این رود در جهان پسین و تبدیل آن به سیلابی می شود که روان آنها را پس از مرگ در خویش غرقه ساخته، باعث رنج ایشان می گردد.( حق پرست، ۱۳۸۹)
دین زردتشت، که نقش ملایم سازی آیینهای مذهبی پیش از خود را عهده دار بود بر حذف و رویارویی یا چنین رسومی پا فشاری شدیدتری داشتند و در این میان سروکار شاهنامه نیز نه با قواعد که با توصیف واقعیتهای باستانی بوده است به همین دلیل است که در کتاب فردوسی اثری از باید و نبایدهای مذهبی درباره ممنوعیت سوگواری یافت نمی شود. ( حق پرست ۱۳۸۹)
فصل سوّم
روش تحقیق
۳-درآمد
مرگ از واژگان پر بسامد در ادبیات فارسی و از بن مایههای مکرر و معنادار در متون حماسی است که در پرتو راز و رمزهای مختلفی تفسیر می شود و استادان سخن از این معنی به عنوان ابزاری برای القای آموزههای حکیمانه و عارفانه خویش بهره میگیرند. همچنین مرگ و نوزایی از متداولترین کهن الگوهای موقعیت است که حاصل انطباق چرخش طبیعت با گردش حیات است.
این مقاله بر آن است رویکرد تاثیر دین زرتشت در رابطه با جهان پس از مرگ را در شاهنامه بکاود، زیرا در شاهنامه فردوسی آنچه زندگی خروشان را با تمام زیبایی ها و زشتی هایش به دریای آرام ابدی پیوند می دهد، مرگ است. به نظر میرسد در اندیشه فردوسی، کهن الگوی مرگ در کنار زندگی و زندگی با مرگ برای این گره می خورد تا موجب زدودن غفلت از هستی آدمی باشد و انسان را به این نکته رهنمون سازد که مرگ در ماست و همیشه با ماست.اما یکی از بیشترین و بهترین کارکرد اندیشه های فردوسی درباره مرگ، کارکرد عرفانی آن است که از این جهت شاهنامه را به حماسهای عرفانی مبدل ساخته است که، حاوی بسیاری از پندهای عبرت آموز در باب ناپایداری این جهان فانی، بی وفایی دنیا و پوچی کار آن است.
۳-۱ ابزار گرد آوری اطلاعات
اطلاعات مورد نیاز در این تحقیق با بهره گیری از کتب کتابخانه و مقالات مربوطه از سایتها مورد نظر انتخاب و بررسی گردید.
۳-۲ شیوه گرد آوری اطلاعات
شیوه گرد آوری اطلاعات بدینصورت است که کلیه بیتها در شاهنامه که به مسئله جهان پس از مرگ ارتباط پیدا می کند و همچنین بخشی از سرودههای گاتها، کتاب آسمانی زرتشتیان، یا اوستا، نوشتههای مقدس زرتشتیان، و پندنامههای موبدان که پیامی همچون بیت مورد نظر دارند، و با مطالب دیگر در کتبی که بعنوان رفرنس آورده شده یادداشت و دسته بندی میشوند.
۳-۱ شیوه تجزیه و تحلیل داده ها
شیوه کار توصیفی و تحلیلی است یعنی تعدادی از ابیات شاهنامه با بندها و قسمتهائی از گاتها که مطابق و مرتبط با موضوع تحقیق بوده است بررسی و نکات مشترک موجود مورد تحلیل قرار گرفت.
فصل چهارم
یافته های تحقیق
۴- درآمد
شاهنامه شاهکاری ادبی است با موضوعاتی جامع و داستانهایی متنوع سراینده آن حکیم جامع الاطراف که جلوههایی مختلف از ادبیات حماسی، غنایی و تعلیمی را به نمایش میگذارد. بررسی ابعاد مختلف «شاهنامه» موجب شناخت بیشتر عظمت و شکوه این اثر همچنین سراینده آن می شود.
پند و اندرزهای فردوسی است که از آبشخورهای فکری دینی و قومی وی سرچشمه گرفته است و ازآنجا که عاطفه نهفته در آن انسانی است نه شخصی، جامعیت و شمول آن از زمان و مکان خاص فراتر است و همه آفاق را در بر میگیرد.
مرگ از بنمایههای مکرر و معنادار در متون حماسی است که در پرتو راز و رمزهای مختلفی تفسیر می شود و از بزرگترین دغدغههای قهرمان حماسه در رویارویی با هستی و مواجهه با کنش های گوناگون عرصه جنگ ها و پهلوانیهای اوست.
ترس از مرگ چون کابوسی وحشتناک همیشه لذت و آرامش بشر را مکدر و خواب خوش وی را پریشان کرده است و شاید بتوان از آن به عنوان کهنترین ترس بشر یاد کرد که خود منشاء پیدایش دیدگاه های فلسفی و اسطوره ای فراوانی در طول تاریخ بشریت شده است. ( مقایسه جاودانگی در اساطیر زرتشت و سامی (رضایی مهدی )
شاهنامه چنان دنیای گوناگون و فراخی است که در باب آن هر قدر جست و جو بیشتر کنند، باز جای بررسی هست و کیست که بتواند ادعا کند که فراخنای چنین دنیایی را می تواند به تنهایی جولانگه اندیشه خویش سازد. (زرین کوب ۱۳۸۳: ۱۰۹)
در نظر فردوسی، دنیا به سبب بی وفایی ها وگذرا بودن، قابل دل بستن نیست و این موضوع اصلا به معنای پوچ قلمداد کردن دنیا و زندگی نیست. آن چه به زندگی دنیایی معنا می دهد، پوچ بودنش نه، که هدفدار بودن آن است.
در شاهنامه، آن چه با شکوه تر، پایدارتر و پر رنگ تر جلوه می کند، زندگی است. مرگ تکهای است در آخر مرحله اول از زندگی بشر که چگونه زیستن را به او هشدار میدهد و به بخشهای مختلف زندگی معنا میبخشد.
در شاهنامه معمولا خطا کارانند که از مرگ میهراسند، زیرا اینان برای حفظ زندگی بدون پشتوانهی معنوی، ناگزیر از کج رفتند و چون مرگ را پایان زندگی و در معنای خاموشی و از دست دادن هر آن چه هست می دانند، هراسان میگردند، آن گاه خطاهای بسیاری از آنان سر میزند و دست به هر پلیدی میآلایند.
شاهنامه انسان را تک بعدی نمیخواهد، شاهنامه در پی انسانی است که در عین درست زیستن، شادزیستن، برخورداری از تمام نعمتهای دنیا، به زندگی در سرایی دیگر بیندیشد.
همه نیکویی باید و مردمی جوانمردی و خوردن و خرمی
جز اینت نبینم همی بهره ای اگر کهتر آلی و گر شهره ای
اگر ندارد زتو نام زشت بدان جا نیابی تو خرم بهشت
ج۷/۱۱
فلسفه ایران کهن که « مرگ » را بازگشت به جهان مینوی میداند، نقطه پیوند هستی و نیستی را در وجود انسان با واژه هایی چون « گیومرث» مینمایاند. در نزد ایرانیان روزگار باستان «کیومرث» نخستین فرد بشر بوده است. این اسم در اوستا « گیه مرتن garamartatanو در پهلوی « گیومرد» gayomard و در فارسی « گیومرث» است. « گیه » به معنای جان و زندگی است و مرتن که صفت است معنی «مردنی و در گذشتنی »می دهد و بر روی هم یعنی« وجود فانی »و مجازاً یعنی « انسان» زیرا کیومرث نمونه و سرآغاز همه انسانها است.
موضوع مرگ در اسلام از مسائل بسیار بنیادی است و آیه شریفه کل نفس ذائقه الموت
گویای این اهمیت است و به گفته حضرت امیر (ع) « افضل تحفه المومن الموت»
آدمی از روزگاران گذشته همواره در هوای آن بوده است تا در برابر حوادث زندگی و طبیعت آسیب ناپذیر باشد و به زندگی جاوید دست یابد، پارهای از این آرزوها در قالب داستانها و شخصیتهای اساطیری جلوه گر شده است اسفندیار در داستانهای ایرانی آشیل در اساطیر یونانی و زیگفرید در اساطیر ژرمنی رویین تنانیاند که مانند دیگر آدمیان از مادر زادهاند و زمینیاند، ولی انسان زمینی هر چند رویینتن و تناور باشد، باز هم از بزرگترین ضعف بشری یعنی مرگ برکنار نیست. رویینتنان اساطیر گرچه از بسیاری جهات با انسانهای عادی تفاوت دارند ولی در یک چیز با آنان مشترکند و آن فناپذیری و مرگ است، مرگی که چون بشر نتوانسته است بر آن چیره شود بالطبع باید سر وقت رویینتن هم بیاید، چشمان اسفندیار، پاشنه پای آشیل، نقطه ای از پشت زیگفرید نمودار همان ناتوانی است که انسان همیشه در برابرش سپر افکنده است.
همه کارها را به گیتی دراست مگر مرگ کان را دری دیگر است
نیاید کسی چاره از چنگ مرگ چو باد خزانست و ما همچو برگ
داستان اسکندر و رفتن او به ظلمات برای یافتن آب حیات نیز تبلوری است از آرزوی جاودانگی که انسان هرگز به آن نرسیده است. اسکندر در حقیقت مظهر تلاش و کوشش بشر است که برای رسیدن به آب حیوان و بیشتر زیستن، پا در وادیهای خوفناک و دوردست می نهد و سرانجام به ناتوانی خود و توانایی و قهاریت مرگ خستو می شود:
گشادم در هر ستمکاره ای ندانم در مرگ را چاره ای
به جز مرگ هر مشکلی را که هست به چاره گری چاره آمد به دست
اسطوره رویینتنی پاسخی شگرف و رازآلود برای احساس عجز و ناتوا نی قهرمان در مقابل مرگ و نابودی است و نشانهای از جاودانگی در ذهن انسانی که آن را در ناخودآگاه خویش فریاد میزند و از عدم میگریزد.. از دیدگاه اسطوره شناسی، «سیاوش نماد یا خدای نباتی است، زیرا با مرگ او از خویش گیاهی میروید» ( گریمال، ۱۳۷۸: ۲۳ ).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:00:00 ق.ظ ]